نامه پان ایرانیسم شماره ۲۵ – هیلا صدیقی

نامه پان ایرانیسم

هواداران پان ایرانیسم در برون مرز
دوره ۲، شماره ۲۵ – پنج شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۰ – ۱۸ اوت ۲۰۱۱
www.paniranism.info – iran@paniranism.info

درود

مطالب زیر تقدیم می شود:

– محکومیت هیلا صدیقی چکامه سرای ملی‌ به چهار ماه حبس تعزیری و پنج سال حبس تعلیقی
– ایران و قفقاز
– مفهوم واژه‌ی کرد و قوم “کرد”.
– بلوچ در متون قدیم.
– زبان‌های آریایی مادی امروز با کدام زبان‌ها ارتباط دارند؟
– پان ترکیسم
– نسخه کامل شنیداری شاهنامه – شاهکار فردوسی
– بابک خرمدین و پان ترکیسم

پاینده ایران،

هواداران پان ایرانیسم در برون مرز

محکومیت هیلا صدیقی چکامه سرای ملی‌ به چهار ماه حبس تعزیری و پنج سال حبس تعلیقی

به گزارش خبرگزاری هرانا هیلا صدیقی، چکامه سرای ملی‌و ادیب جوان و از نگارندگانِ شعرهای انتقادی، توسط دادگاه انقلاب به چهار ماه حبس تعزیری و پنج سال حبس تعلیقی محکوم شد.

آریا آرام نژاد، خواننده و از دوستان هیلا صدیقی، امروز در صفحۀ فیس بوکِ خود از محکومیت این شاعر جوان به چهار ماه حبس تعزیری و پنج سال حبس تعلیقی خبر داده است.

گفتنی است هیلا صدیقی که پس از انتخابات سال ٨٨ نیز، بارها احضار و مورد بازجویی قرار گرفته بود، روز سه شنبه بیست و پنجم مرداد ماه، در شعبه بیست و شش دادگاه انقلاب محاکمه شده و نتیجه دادگاه هنوز اعلام رسمی نشده است.

این شاعر جوان و منتقد، روز گذشته در صفحه فیس بوکِ خود نوشته بود که جلسه رسیدگی به محاکماتش در شعبه ٢۶ دادگاه انقلاب برگزار می شود.

تارنمای سازمان جوان حزب پان ایرانیست

www.paniranist.info

***

ایران و قفقاز

سالار سیف الدینی

تاریخ ملت و ملیت در شمال رود ارس برای ما ایرانیان تاریخ یک توده است در دو روایت. روایت نخست تاریخی است که ریشه در ایران و فرهنگ ایرانی دارد و روایت دوم تاریخی است که از «ملت‌سازان» آموخته‌ایم. دومی روایتی است رمانتیک و به شدت خیالی. چنین تخیلی که ریشه در جنگ‌های ایران و روس و برآمدن نهادهای مدرن در قفقاز داشت ،همواره مورد حمایت اشغال‌گران روس (تزار و سرخ) نیز بود، زیرا گسست تاریخی و اجتماعی شمال و جنوب و بازگشت‌ناپذیری منطقه قفقاز به ایران را تضمین می‌کرد.

نشریاتی چون ملانصرالدین و ترقی و روشنفکران و سیاست‌مدارانی چون رسول‌زاده و آقایف پیشتاز این فرآیند بودند. به این ترتیب خمیرمایه یک ملت مجزا در شمال ارس نخست در تصورات و تخیلات روزنامه‌نگاران، شعراء و نویسندگانی به وجود آمد که به تاریخ «کهن‌تری» تأکید داشتند و سعی می‌کردند آن را به تملک خود درآوردند.

البته با بررسی و نیم نگاهی به وضعیت قفقاز جنوبی و انفصال این ناحیه از ایران می‌توان گفت که این رویکرد بیشتر از سر ناچاری بود. زیرا از طرف دولت وقت ایران حمایتی از مسلمانان قفقاز که دائم در معرض هجوم مسیحیان روس و ارمنی بودند صورت نمی‌گرفت و موجودیت این عده دائما در معرض تهدید بود. بنابراین در غیاب ایران که سرگرم مشکلات خاص خود بود رجوع نخبگان شمال ارس به عثمانی که دورة جدیدی را با قدرت‌گیری ترکان جوان تجربه می‌کرد طبیعی به نظر می‌رسد.

اما این نوع هویت‌طلبی جدید در آن سوی ارس ریشه در شکست و ناامیدی داشت. نا امیدی نخبگان قفقازی چون رسول‌زاده و آقایف که در آغاز آمال خود را در ایران و ایران‌گرایی جستجو می‌کردند از دولت قاجار،افزایش روزافزون تهدید از سوی مسیحیان و وسوسه تجدیدنظرطلبی گرایش به عثمانی و کمیته اتحاد و ترقی را در آنها تقویت می‌کرد.

هنوز آثار روان‌شناسی و شکست از روس در میان مسلمان قفقاز بررسی نشده است. شکست از یک قدرت مسیحی در منطقه‌ای که چندین سده کشاکش دینی را تجربه کرده است و نیاز به تکیه‌گاه نیرومند برای این مردم موضوع مغفولی است.

پس از فروپاشی شوروی طی دو دهه آن چه که «اریک هابسباوم» از آن با عنوان «ابداع سنت» نامی برد یک به یک برای تکمیل روند ملت سازی در جمهوری شمال رود ارس اجرا شد. شکل گیری یک همتراز سکولار بر آمده از ایدئولوژی در امر آموزش و پرورش و تربیت نسل جدید با تاریخ برساخته و غیر حقیقی، ابداع آیین های عمومی تحت عنوان روزهای ملی در مناسبت های مختلف و تولید انبوه یادبودهای ملی از این جمله بود. با وجود همه تلاش هایی که برای تکمل پروژه ملت سازانه در جمهوری مسلمان نشین شمال رود ارس از زمان محمد امین رسول زاده و میر جعفر باقروف تا زمان فروپاشی شوروی صورت گرفت، این برنامه سیر نا امید کننده ای را دنبال کرد که در روزهای سخت پس از فروپاشی و عدم رغبت مردم برای مشارکت فعال در آن چه که از سوی اقتدار سیاسی وقت جنگ قره باغ نامیده می شد، نشان دهنده این واقعیت است.

در جمهوری آن سوی ارس می توان پیاده شدن بسیاری از پروژه های دولتی برای ملت سازی را مشاهده کرد. هنوز این پروژه تکمیل نشده است. ناسیونالیسم دولتی که خاندان علیف پیگیر آن است مسئله ای است که آنتونی اسمیت از آن با عنوان ناسیونالیسم های بدون ملت یاد می کند. چیزی که در آفریقا و برخی کشورهای آسیایی شایع است. اسمیت در کتاب “ناسیونالیسم” تشریح می کند که دولت های فاقد پیشنه ملی به چه ترتیب خود را مجبور می بینند به تاریخ سازی روی آورند. حتی در جایی که ملت آینده نمی تواند به هیچ پیشینه قومی مهمی فخر بورزد و این پیشنه باید جعل و برساخته شود تا بعنوان “شرط بقاء” و وحدت ملی جلوه گری نماید.

***

مفهوم واژه‌ی کرد و قوم “کرد”

http://azargoshnasp.net/
نگارنده با پژوهش‌های گسترده روی این موضوع(و متون تاریخی و قول محققان برجسته) بر این باور است که نام کرد تنها و تنها در معنی اصلی آن یک معنی اجتماعی داشته است و برای ایرانی‌زبانان که یک نوع شیوه‌ی زندگی خاصی داشتند. هرچند چند منبع کهن حتی اقوام غیرایرانی(مانند عرب) را نیز “کرد” دانسته‌اند.

خوانندگان می توانند به ادبیات کلاسیک فارسی نیز رجوع کرد. شاعران و نویسندگان پارسی گوی در قرن های اول اسلام واژهء کُرد را به معنای چوپان و شبان به کار برده اند.

رودکی گوید:
از بخت و کیان خود بگذشتم و پَردَختم / چون کُرد بماندستم تنها من و این باهو (باهو به معنای چوبدستی شبانان).
در اسرار التوحید نیز آمده است: کُرد بود و گوسفند دار. در گویش طبری امروز هنوز واژهء کُرد به همین معنا به کار می رود. عرب های سورستان (عراق و سوریه امروز) کُرد نامیده می شدند.

واژهٔ کرد در دوران تاریخی پس از حمله اعراب به ایران به معنای رمه گردانان و کوچ‌نشینان فلات ایران بزرگ به كار رفته است و هرگز معنی زبانی خاص یا قوم خاص یا فرهنگی خاص را نمی‌دهد. چنانکه امروز هم این واژه هنوز معنی زبانی خاص یا گروهی خاص را نمی‌دهد و در واقع زبان‌هایی وجود دارند که نامشان کردی است. برای نمونه زبانهای سورانی و کرمانجی نه یک گویش از هم بلکه دو زبان متفاوت در حد تفاوت انگلیسی و آلمانی شناخته می‌شوند.

در این راستا به چند سند محکم نگاه می‌کنیم.

حمزه اصفهانی مینویسد : « کانت الفرس تسمی الدیلم الاکراد طبرستان کما کانت تسمی العرب اکراد سورستان » (تاریخ سنی ملوک الارض)

یعنی پارسیان (ایرانیان)، دیلمیان (یکی از گروه‌های مهم ایرانی‌زبان) را کردهای طبرستان میدانستند – چنانکه اعراب را کردهای سورستان.

در لغتنامه دهخدا نیز آمده است:

توسعاً بمناسبت چادرنشيني اين طايفه بطور مطلق بر چادرنشينان اطلاق مي شود. بدوي . بقول حمزه اصفهاني ايرانيان قديم (فرس ) ديلميان را اکراد طبرستان ميناميدند و اعراب را کردان سورستان ميخواندند. (فرهنگ فارسي معين):

از رخت و کياي خويش من رفتم و پردختم
چون کرد بماندستم تنها من و اين باهو.
رودکي .
بينيت همي بينم چون خانه کردان
آراسته همواره به شيراز و به رُخبين .
عماره .
در بيابان بديد قومي کرد
کرده از موي هر يکي کولا.
باراني (از حاشيه فرهنگ اسدي نخجواني)

چو سيلاب خواب آمد و هر دو برد
چه بر تخت سلطان چه بر دشت کرد.
سعدي .
بخارا خوشتر از لوکر خداوندا همي داني
وليکن کرد نشکيبد ازين دوغ بياباني .
غزالي لوکري .

پروفسور مینورسکی می‌نویسد:

V. Minorsky, Encyclopedia of Islam: “We thus find that about the period of the Arab conquest a single ethnic term Kurd (plur. Akrād ) was beginning to be applied to an amalgamation of Iranian or iranicised tribes., “Kurds” in Encyclopaedia of Islam”. Edited by: P. Bearman , Th. Bianquis , C.E. Bosworth , E. van Donzel and W.P. Heinrichs. Brill, 2007. Brill Online. accessed 2007.

ترجمه:
در زمان اعراب، لغت قومی کرد برای تیره‌های قبایل گوناگون ایرانی‌تبار و ایرانی‌شده بکار میرفت.

دکتر پرویز خانلری می‌نویسد:

نام کردی عاده به زبان مردمی اطلاق میشود که در سرزمین کوهستانی واقع در مغرب فلات ایران زندگی میکنند. قسمتی از این ناحیه اکنون جزء کشور ایران است و قسمتی در کشور ترکیه و قسمتی دیگر از جمله کشور عراق شمرده میشود. در خارج از این منطقه نیز اقلیتهای کرد وجود دارند که از آن جمله گروهی در شمال خراسان و گروههایی در جمهوریهای ارمنستان ، گرجستان و آذربایجان و عده¬ی کمی نیز در ترکمنستان به این گویشها سخن میگویند. در سوریه نیز یک اقلیت کرد زبان از چند قرن پیش به وجود آمده است.
زبان یا گویش کردی همهی این نواحی یکسان نیست. حتی تردید است در این کلمه « کرد » به قوم واحدی که دارای مختصات نژادی یا ایلی با گویش معینی باشند اطلاق شده باشد. در بسیاری از منابع تاریخی که به زبان عربی در قرنهای نخستین اسلام تألیف یافته ، این کلمه را معادل کلمه « شبان » و « چوپان » بکار بردهاند.
ابن حوقل کوچ (قفص) کرمان را « صنف من الاکراد » میداند و حال آنکه مقدسی (احسن التقاسیم) زبان ایشان را شبیه زبان مردم سند شمرده است.
یاقوت حموی مردمان ساسون را « الاکراد السناسنه » میخواند (معجم البلدان)
حمزه اصفهانی مینویسد : « کانت الفرس تسمی الدیلم الاکراد طبرستان کما کانت تسمی العرب اکراد سورستان » (تاریخ سنی ملوک الارض)
در کارنامه‌ی اردشیر بابکان (پاپکان) هم کردان به معنی شبانان آمده است ، نه نام و نژاد یا قبیله. در گویش طبری امروز نیز کلمه‌ی کرد به معنی چوپان و شبان است. (واژه نامه طبری، صادق کیا، ص ۱۶۶)

زبانها و گویش‌های ایران. منبع: کتاب تاریخ زبان فارسی نویسنده: دکتر پرویز ناتل خانلری

محققان امروزی غربی نیز این نظر را دارند.

دکتر مارتین وان بروینسن، پژوهشگر آلمانی و کردشناس معروف می‌نویسد:

Martin van Bruinessen, “The ethnic identity of the Kurds”, in: Ethnic groups in the Republic of Turkey, compiled and edited by Peter Alford Andrews with Rüdiger Benninghaus [=Beihefte zum Tübinger Atlas des Vorderen Orients, Reihe B, Nr.60].
Wiesbaden: Dr. Ludwich Reichert, 1989, pp. 613-21. excerpt: “The ethnic label “Kurd” is first encountered in Arabic sources from the first centuries of the Islamic era; it seemed to refer to a specific variety of pastoral nomadism, and possibly to a set of political units, rather than to a linguistic group: once or twice, “Arabic Kurds” are mentioned. By the 10th century, the term appears to denote nomadic and/or transhumant groups speaking an Iranian language and mainly inhabiting the mountainous areas to the South of Lake Van and Lake Urmia, with some offshoots in the Caucasus…If there was a Kurdish speaking subjected peasantry at that time, the term was not yet used to include them.”
ترجمه:
نام قومی “کرد” که در منابع قرن اول اسلام دیده میشود بر یک پدیده رمه‌گرایی و شاید واحدهای سیاسی نامیده میشد و نه یک گروه زبانی. چندین بار حتی “کردهای عرب” در منابع نامبرده شدند. اما در پایان قرن دهم میلادی، این نام برای گروه‌های متعدد رمه‌گران و کوچ‌گران ایرانی‌زبان بکار میرفته است که از دریاچه وان تا دریاچه ارومیه و مناطقی از قفقاز زندگی میکردند.. اگر در آن زمان روستا‌نشینی بودند که به زبان‌های کردی امروز تکلم می‌کردند، هنوز نام “کرد” در آن زمان شامل آنها نمی‌شد.

پروفسور ولادمیر ایوانف نیز می‌گوید:

Wladimir Iwanov:”The term Kurd in the middle ages was applied to all nomads of Iranian origin”.(Wladimir Ivanon, “The Gabrdi dialect spoken by the Zoroastrians of Persia”, Published by G. Bardim 1940. pg 42(

ترجمه: نام کرد در قرن‌های میانه (کم و بیش از قرن پنجم میلادی تا شانزدهم میلادی) نامی بود که بر همه‌ی رمه‌گران و کوچ‌گران ایرانی نامگزاری می‌شد.

پروفسور دایوید مکنزی که تز خود را روی زبان‌های کردی نوشته است میگیود:

David Mackenzie: “If we take a leap forward to the Arab conquest we find that the name Kurd has taken a new meaning becoming practically synonmous with ‘nomad’, if nothing more pejorative” D.N. Mackenzie, “The Origin of Kurdish”, Transactions of Philological Society, 1961, pp 68-86

ترجمه: اگر به حدود دوران گسترش امپراتوری اعراب نگاه کنیم، خواهیم یافت که عنوان کرد با رمه‌گر و کوچ‌گر دارای یک معنی است.

پروفسور ریچارد فرای، ایران‌شناس نامی:

Richard Frye,”The Golden age of Persia”, Phoneix Press, 1975. Second Impression December 2003. pp 111: “Tribes always have been a feature of Persian history, but the sources are extremly scant in reference to them since they did not ‘make’ history. The general designation ‘Kurd’ is found in many Arabic sources, as well as in Pahlavi book on the deeds of Ardashir the first Sassanian ruler, for all nomads no matter whether they were linguistically connected to the Kurds of today or not.
The population of Luristan, for example, was considered to be Kurdish, as were tribes in Kuhistan and Baluchis in Kirman”

ترجمه:

قبایل همیشه بخشی از تاریخ ایران بودند هرچند منابع در مورد آنها کم است زیرا آنها خود تاریخساز نبودند. عنوان فراگیر و عامیانه “کرد” که در بسیاری از کتاب‌های عربی و حتی پهلوی (کارنامک اردشیر پاپکان) دیده میشود نامی بود که فراگیرنده‌ی همه‌ی کوچ‌گران و چادرنشنیان میبود حتی اگر با مردمانی که امروز نام “کرد” دارند از پیوند زبانی نبودند. برای نمونه، برخی از منابع مردمان لرستان را کرد نامیدند و همچنین قبایل کوهستان و حتی بلوچان کرمان.

بنابراین واژه‌ی “کرد” در متون پارسی تنها به معنی چادرنشینان و رمه‌گران بوده است و زبان یا قوم خاصی را منظور نبوده است. بلکه یک نوع شیوه‌ی زندگی بوده است.

برای همین در کارنامک اردشیر پاپکان (که شاهنامه نیز از آن استفاده کرده است)، دکتر آساطوریان میگوید:

The earliest occurrence of this term in written sources is attested in
the form of kurt (kwrt-) in the Middle Persian treatise (Karnamak Artax-shir Pabakan), compiled presumably in the second half of the 6th century A.D. It occurs four times in the text (Kn. I, 6; VIII, 1; IX 1, 2) in plural form, kurtan, twice in conjunction with shah “chieftain, ruler” (kurtan
shah), once with shupanan “shepherds” (kurtan shupanan), and only once in a bare form, without a supplement. It is clear that kurt in all the contexts has a distinct social sense, “nomad, tent-dweller”. It could equally be an attribute for any Iranian ethnic group having similar characteristics. To look for a particular ethnic sense here would be a futile exercise.

برای شرح کامل در این موضوع مقاله زیر معرفی میشود:
http://www.azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/prolegomena-to-study-kurds.pdf
G. Asatrian, Prolegomena to the Study of the Kurds, Iran and the Caucasus, Vol.13, pp.1-58, 2009
در مقاله‌ی بالا نشان داده میشود که زبانهای مادی با زبانهایی که امروز کردی شناخته میشوند فرق دارد و بیشتر زبانهای مادی نزدیک به تاتی آذربایجان و زبانهای مرکزی اصفهان هستند.
بنابراین از لحاظ تاریخی نمیتوان کرد را بجز ایرانی‌زبان معرفی کرد. امروز هم زبانهایی مانند کلهری/زازایی/هورامی با سایر زبان‌های ایرانی مانند (لری و دری و گیلکی) بیشتر قرابت دارند تا با سورانی/کرمانجی. تفاوت سورانی و کرمانجی نیز همانقدر است که تفاوت گیلکی و کلهری. بنابراین به اندیشه‌ی ما مردمانی که به نام کرد شناخته میشوند به معنی ایرانی‌زبانان تنها معنی میدهند و بنابراین ایرانی هستند و شاخه‌ای از قوم ایرانی.
بنابراین، آنچه امروز مردم کرد شناخته میشود تنها و تنها به معنی ایرانی‌زبانان و ایرانی درست است و ایجاد شکاف بین این مردمان و سایر ایرانی‌زبان تنها به نفع کسانی هست که میخواهند تمدن بزرگ ایرانی را شاخه‌شاخه کنند و از بین ببرند. همچنین با تعریف نادرست و شاخه‌شاخه کردن قوم ایرانی به چند گروه متخاصم تنها و تنها گروه‌های اعراب و ترکان منطقه از آن بهره میبرند.

***

بلوچ در متون قدیم

http://azargoshnasp.net/

واژه‌ی بلوچ هم در واقع به همین معنی است.
It is important to note that the sources do not mention any leaders. It is likely that the Balōč at this period were a series of tribal communities not sharing any feelings of common ethnicity. In fact, the name Balōč (Balūč) appears to have been a name used by the settled (and especially the urban) population for a number of outlaw tribal groups over a very large area. The etymology is unclear, as is that of Kūč (also written as Kūfeč, Kōfč or—arabized—Qofṣ), a name generally taken to refer to a comparable neighboring tribal community in the early Islamic period. The common pairing of Kūč with Balūč in Ferdowsī (see, e.g., Dehḵodā, s.vv.) suggests a kind of rhyming combination or even duplication, such as is common in Persian and historically related languages (cf. tār o mār). The Balōč may have entered the historical record as the settled writers’ generic nomads. Because of the significance of their activities at this period they would gradually have become recognized as the nomads par excellence in this particular part of the Islamic world. It is possible, for example, that Balūč, along with Kūč, were terms applied to particular populations which were beyond the control of settled governments; that these populations came to accept the appellation and to see themselves in the cultural terms of the larger, more organized society that was established in the major agricultural territories; but they remained, then as now, a congeries of tribal communities of various origins. There is also ethnographic evidence to suggest that Balūč, irrespective of its etymology, may be applied to nomadic groups by the settled population as a generic appellation in other parts of eastern and southern Iran.
B. Spooner, Encyclopedia Iranica, “Baluch: Geography, History, Ethnography”

بنابراین واژه “کرد” و “بلوچ” یک نوع شیوه‌ی زندگی بودند و نه قومیت خاص. به گمان نویسند واژگانی مانند لر و لک و غیره که برای برخی از گروه‌های ایرانی‌زبان بکار رفته است بیشتر با شیوه‌ی زندگی یا جغرافیای خاصی کار داشته است. تمامی این گروه‌ها جزو همان قومی ایرانی و شاخه‌ی از آن میباشند. همچنین واژگان دیگر که برای برخی از زبانها بکار رفته است بیشتر بخاطر نام آن منطقه بوده است.

درباره‌ی کرد و بلوچ می‌توان نمونه‌هایی از شاهنامه نیز آورد.
در داستان ضحاک:
خورشگر بدیشان بُزی چند و میش
سپردی و صحرا نهادیش پیش
کنون کُرد از آن تخمه دارد نژاد
که ز آباد ناید به دل بَرْش یاد

در داستان سیاوش
هم از پهلو و پارس و کوچ و بلوچ
ز گیلان جنگی و دشت سروچ

***

زبان‌های آریایی مادی امروز با کدام زبان‌ها ارتباط دارند؟

http://azargoshnasp.net/

 

از زبان مادی حدود ده لغت بیشتر وجود ندارد. دکتر آساطریان در این رابطه مینویسد:
http://www.azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/prolegomena-to-study-kurds.pdf
G. Asatrian, Prolegomena to the Study of the Kurds, Iran and the Caucasus, Vol.13, pp.1-58, 2009:
The Central Iranian dialects, and primarily those of the Kashan area in the first place, as well as the Azari dialects(otherwise called Southern Tati) are probably the only Iranian dialects, which can pretend to be the direct offshoots of Median (on the Medians and their language, see D’yakonov 1956; idem 1993; Mayrhofer 1968; Schmitt 1967; also Asatrian 2009) (pg 22)

یعنی تنها شاید زبانهای مرکزی کاشان و زبان تاتی آذربایجان را بتوانه ادامه مادی دانست. و ایشان لفظ “شاید” را بکار میبرند.
همانطور که گفته شد از زبان مادی تنها حدود ده لغت بجای مانده است. یکی از این لغتها spaka هست که در زبان خوانساری آن
محقق نامدار آلمانی به نام پروفسور مارتین وان برونسن میگوید:
http://www.let.uu.nl/~martin.vanbruinessen/personal/publications/Competing_Ethnic_Loyalties.htm
“Kurdish Nationalism and Competing Ethnic Loyalties”, Original English version of:
“Nationalisme kurde et ethnicités intra-kurdes”, Peuples Méditerranéens no. 68-69 (1994), 11-37.
The great orientalist and expert on the Kurds, Vladimir Minorsky, once claimed that the various Kurdish dialects (from which he excluded Zaza and Gurani) showed underneath their obvious differences a remarkable unity, especially remarkable when compared with the great variety of very dissimilar Iranian languages spoken by the inhabitants of another mountainous area, the Pamirs. He concluded that this basic unity of the Kurdish language derived from a single language spoken by a large and important people, and suggested that these might have been the Medes (whom Kurdish nationalists in fact like to see as their ancestors).
This view was criticised by the linguist D.N. MacKenzie, according to whom there are but few linguistic features that all Kurdish dialects have in common and that are not at the same time found in other Iranian languages. Systematic comparison of significant features of Kurdish with other Iranian languages moreover showed, according to MacKenzie, that Kurdish proper differs on a number of important points from what is known about Median. Kurdish has a strong south-western Iranian element, whereas Median presumably was a northwestern Iranian language. Zaza and Gurani, two related Iranian languages spoken in the north-western and south-eastern extremes of Kurdistan, do belong to the north-west Iranian group, and many of the differences between the northern (“Kurmanci”) and southern (“Sorani”) dialects of Kurdish proper are due to the profound influence of Gurani on the latter.[5] MacKenzie’s message, which he appeared to direct at Kurdish nationalist ideologues at least as much as at Minorsky, was that the Kurds have neither common origins nor basic cultural unity

بنابراین از میان زبانهای موجود ایرانی کنونی، نمیتوان هیچ کدام را به طور قطعی ادامه مادی دانست. از این میان، تنها زبانهای تاتی در آذربایجان (و تالشی) و زبانهای مرکزی اصفهان چند ویژگی زبان مادی باستان را دارند:
http://www.iranica.com/articles/isfahan-xx-geography-of-the-median-dialects-of-isfahan
The Median Dialects of Isfahan, Habib Borjian, Iranica
در رابطه با ریشه‌ی ایرانی زبان‌های کردی میتوان گفت که آنها میانه‌ای بین پارثی پهلوی و پارسی میانه هستند و از هر دو تا نفوذ گرفته‌اند:
http://www.azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/prolegomena-to-study-kurds.pdf
G. Asatrian, Prolegomena to the Study of the Kurds, Iran and the Caucasus, Vol.13, pp.1-58, 2009
زبانهای ایرانی دیگر کنونی مانند لکی و تالشی و زازاکی و گیلکی…بیشتر به زبان پارثی (پهلوی) ارتباط دارند:
http://www.azargoshnasp.net/languages/zazaki/zazakipositionof.pdf
Paul, Ludwig (1998a). The position of Zazaki among West Iranian languages. In Proceedings of the 3rd European Conference of Iranian Studies, 11-15.09.1995, Cambridge, Nicholas Sims-Williams (ed.), 163-176. Wiesbaden: Reichert.
در مجموع، بجز پارسی میانه و پارثی، دوره‌ی میانه‌ی زبان‌های دیگر در فلات ایران روشن نیست زیرا سندی موجود از آن بدست نیامده است. از زبان مادی هم بجز حدود ده لغت وجود ندارا ولی میتوان گفت که مادها و پارسیان باستان و پارثها چنان در جامعه‌ی ایرانی ساسانی تحلیل شدند و با هم آمیختند که دیگر نمیتوان امروز ادعا کرد که فلان گروه‌ زبانی ریشه‌ی پارسی باستان یا مادی و غیره دارد. زبان پارسی‌باستان و مادی هم بنابر نظر محققان برای همدیگر قابل فهم بودند و استرابو نیز به این نکته اشاره میکند. متاسفانه برخی از افراد با احساسات مردم بازی میکنند و دروغهایی در این مورد نوشته‌اند. برای نمونه قلمرو مادها تا اصفهان بوده است ولی جزو کرمانشاه نبوده است. در عین حال قلمرو پارسیان باستان کرمانشاه و فارس و لرستان و خوزستان بوده است. با این وصف، برخی از افراد بدون هیچ سند نوین و مهم زبانشناسی، ادعا میکنند که فلان فرد در مشهد یا دوشنبه نیاکانش هخامنشی هستند و چنان فرد در کرمانشاه نیاکان مادی دارد. در حالیکه در جامعه‌ی تحلیل‌شده‌ی ساسانی دیگر نامی از زبان پارسی باستان(داریوش آن را آریایی مینامد) و مادی و غیره نیست و پارس/ماد تنها واژه‌ی جغرافیایی بودند. در هر رو، از دیدگاه زبانشناسی امروزی، بجز شاید(یعنی انهم شاید) زبانهای مرکزی نزدیک کاشان و زبان تاتی در آذربایجان، نمیتوان ادعا کرد که زبانهای دیگر ایرانی امروزین ریشه مادی دارند و مادها مانند پارس‌های باستان و پارثها و غیره همگی جزو قوم ایرانی بودند و چنان در میان قوم ایرانی تحلیل شدند که نمیتوان هرگز ادعا کرد که چنین گرو زبانی ایرانی تنها ریشه در ماد یا پارسی‌باستان و غیره دارد. یعنی چنین حرفی با زبانشناسی امروز رد شده است.

در رابطه با شاخه‌هایی از قوم ایرانی (مانند کاسپیها) و همچنین قومهای پیشا‌ایرانی (مانند ایلامیان).

خوشبختانه در رابطه با کاسپیان نامهای برخی از سربازان آنها(زیر نظر هخامنشیان) در یک متن آرامی در مصر پیدا شده است و این نامها ریشه‌ی ایرانی داشتند. بنابراین کاسپینها را باید یا قوم ایرانی یا قوم ایرانیده شده (یعنی زبان و فرهنگ ایرانی پذیرفته) دانست.
http://www.iranica.com/articles/caspians-gk
پروفسور رادیگر اشمیت میگوید:
The Caspians have generally been regarded as a pre-Indo-European, that is, a pre-Iranian, people and have even been identified by some scholars with the Kassites (e.g., Herzfeld, loc. cit.). Onomastic evidence bearing on this point has now been discovered in Aramaic papyri from Egypt, in which several Caspians (Aram. kspy) are mentioned as belonging to the garrison there; their names, for example, *Bagazušta (see Grelot, pp. 101ff.), are, at least in part, unequivocally Iranian. The Caspians must therefore be considered either an Iranian people or strongly under Iranian cultural influence. (Caspians in Encyclopedia Iranica-Rudiger Schmitt)

همچنین در رابطه با کادوسیان گفته میشود:
http://www.iranica.com/articles/cadusii-lat
CADUSII (Lat.; Gk. Kadoúsioi), an Iranian tribe settled between the Caspian and the Black seas according to Stephan of Byzantium and on the south¬western shore of the Caspian and south of the Araxes (Aras) between the Albani in the north and the Mardi in the east according to Strabo (11.6.1; 7.1), i.e., in the mountainous northern part of Media around the Para¬choatras Range (cf. Ptolemy, 6.2.2: an enumeration of place names; and 5).(Cadusii in Encyclopedia Iranica- Rudiger Schmitt)

اما شاید بتوان این مسئله را به طور دیگر حل کرد. به یقین زبانهایی مانند تالشی جزو زبانهای ایرانی(آریایی) در جهان شناخته میشوند و پیوند این زبان با پارسی و اوستا و پارسی‌میانه و سایر زبانهای ایرانی غیرقابل انکار است.
کادوسیان هم نامشان در منابع یونانی مانند پلینی و استرابو آمده است. چون این منابع مال دوران پس از هخامنشیان بوده است (و در زمان پارثیان) و تاریخ این منطقه از دوران ساسانیان نیز روشنتر است، پس کادوسیان نیز احتملا از اقوام ایرانی بودند. رادیگر اشمیت نیز همین نظر را در رابطه با کادوسیان دارد و آنها را جزو اقوام ایرانی میداند.
به هر حال شکی نیست که امروز تمامی گویشوران ایرانی مانند گیلکی و تالشی و طبری و لکی و هورامی و کرمانجی و کلهری و تاتی.. جزو زبان‌های ایرانی شناخته میشوند و بنابراین گروه‌های باستانی که در این مناطق بودند نیز یا ایرانی بودند یا در گروه‌های زبانی ایرانی حل شدند. ایرانیان با مردمان پیشاایرانی وصلت کردند و گروه‌های پیشاایرانی در زبانهای ایرانی امروزین حل شدند و از زمان میتانی‌ها (که کهترین نمونه زبانهای آریایی حساب میشود) تا ساسانیان میتوان گفت که زبان‌های ایرانی رو به گسترش در فلات ایران بوده است و برای همین نیز از زمان استرابو نام آریانا (آریان) برای فلات ایران گسترده میشود و در زمان ساسانیان نیز نام کشور به همان ایران تبدیل میگردد که ایران جمع ایر(آریایی) +آن(مکان) هست.
تنها پس از فروپاشی ساسانیان است که گسترده زبان‌های ایرانی رو به کاهش می‌افتند.
اما از زبان‌های دیگر در فلات ایران میتوان به ایلامی نگاه کرد که از کهنترین آریایی‌ها یعنی میتانی‌ها تا دوران عباسی (در منابع به نام زبان خوزی آمده است) وجود داشته است. به یقین هرچند ریشه‌ی زبانی تمامی ایرانی‌زبانها جزو زبانهای ایرانی هست ولی اقوام غیرآریایی نیز در فرهنگ ایرانی حل شدند. در هر حال باوجود چنین گروه‌هایی مانند گوتی‌ها و لولوبی‌ها و کاسیت‌ها و غیره، که در قرن پیش تنها نامشان شناخته شد، نمیتوان ادعا کرد که هیچ قوم در ایران امروز ادامه‌ی زبانی این گروه‌ها هست. برای نمونه یکی از افراد چپ‌گرا و پان‌ترک ادعا میکرد که تالشیان غیرآریایی هستند چون کادوسیان غیرآریایی بودند! در حالیکه نشان دادیم که کادوسیان را محققان بزرگی مانند رادیگر اشمیت ایرانی میدانند. به علاوه این، اگر کسی بخواهد تالشیان را بشناسد ناچار باید زبان تالشی را بشناسد و هرکس که به زبان فارسی و اوستا و پهلوی ساسانی و اشکانی آشنایی دارد، مانند همه‌ی زبانشناسان غربی و شرقی به این نتیجه میرسد که تالشی جزو زبان‌های ایرانی شمال غربی است. پس به یقین تالشیان نیز جزو قوم ایرانی حساب میشوند. در عین حال ما هیچ انکار نمیکنیم که قوم ایرانی از گروه‌های غیرایرانی زبان نیز تاثیر یافته و آنها را در خود حل کرده است.
تمامی زبان‌های اصلی موجود در ایران به سه بخش ایرانی و آلتایی و سامی تقسیم میشوند هرچند زبان‌های کم‌شمار دیگر در ایران هست (مانند گرجی و براهویی و رومانی و غیره). نیاز به گفتن نیست که زبانهای ایرانی ارتباط مستقیم به هویت قوم ایرانی دارد و در این بار در آخر مقاله بحث خواهیم کرد.

آیا گویشوران زبان‌های ایرانی چند قوم هستند؟ چرا ما از قوم ایرانی با چند شاخه میگوییم؟

چنانکه نشان داده شد، گویشوران زبانهای مادی و پارسی باستان و پارثی و غیره همواره خود را “آریایی”(ایرانی) نامیده‌اند. زبانهای کنونی ایران نیز جزو شاخه‌ی شمال‌غربی ( که نمونه دوره میانه آن پارثی است ) و جنوب غربی (که نمونه دوره میانه آن پارسی ساسانی هست) میباشند و این دو زبان نیز بسیار به هم نزدیک بودند.
اگر به چند گروه دیگر نگاه کنیم شاید پرسش بالا حل شود. چینیان دارای گویشها و زبانهای متفاوت ولی از یک ریشه هستند. زبانهایی مانند کانتونیس- ماندرین-تایوانیس-هویی-وو- ژین-پینگ…همه زبانهای چینی هستند(و بسیار با وجود یک ریشه بودن با همدیگر چنان نی‌سانی دارند که گویشور یک زبان چینی زبان دیگر آن را نمیفهد) ولی همگی جزو قوم چینی هستند. در چین قومهای دیگر هم هستند که جزو قوم چینی نیستند مانند مغولها و ایغورها و تاجیکان (ایرانیان) و غیره.
همچنین در رابطه با کشورهای عربی همین نکته بس که عربی مراکش با عربی عراق بسیار تفاوت دارد و قابل فهم نیست. اما زبانهای عربی چون ریشه‌ی مشترک دارند این مردمان نیز عرب شناخته میشوند.
اما در رابطه با ایرانیان، به این سخن ابوریحان بیرونی و مسعودی برمیگردیم:
ابو الحسن مسعودی در التنبیه و الاشراف میینویسد:«پارسیان قومی بودند که قلم‌روشان دیار جبال بود از ماهات و غیره و آذربایجان تا مجاور ارمنیه و اران و بیلقان تا دربند که باب و ابواب است و ری و طبرستان و مسقط و شابران و گرگان و ابرشهر که نیشابور است و هرات و مرو و دیگر ولایت‌های خراسان و سیستان و کرمان و فارس و اهواز با دیگر سرزمین عجمان که در وقت حاضر به این ولایت‌ها پیوسته‌است، همهٔ این ولایت‌ها یک مملکت بود، پادشاه‌اش یکی بود و زبان‌اش یکی بود، فقط در بعضی کلمات تفاوت داشتند، زیرا وقتی حروفی که زبان را بدان می‌نویسند یکی باشد، زبان یکی است وگر چه در چیزهای دیگر تفاوت داشته باشد، چون پهلوی و دری و آذری و دیگر زبان‌های پارسی.»

اصل عربی:
فالفرس أمة حد بلادها الجبال من الماهات وغیرها وآذربیجان إلی ما یلی بلاد أرمینیة وأران والبیلقان إلی دربند وهو الباب والأبواب والری وطبرستن والمسقط والشابران وجرجان وابرشهر، وهی نیسابور، وهراة ومرو وغیر ذلک من بلاد خراسان وسجستان وکرمان وفارس والأهواز، وما اتصل بذلک من أرض الأعاجم فی هذا الوقت وکل هذه البلاد کانت مملکة واحدة ملکها ملک واحد ولسانها واحد، إلا أنهم کانوا یتباینون فی شیء یسیر من اللغات وذلک أن اللغة إنما تکون واحدة بأن تکون حروفها التی تکتب واحدة وتألیف حروفها تألیف واحد، وإن اختلفت بعد ذلک فی سائر الأشیاء الأخر کالفهلویة والدریة والآذریة وغیرها من لغات الفرس.
(مسعودي، علي بن حسين: «التنبيه و الاشراف»، به تصحيح عبدالله اسماعيل الصاوي، قاهره، 1357 ق.)

ابوریحان بیرونی، ایرانیان زبان خوارزمی را شاخه‌ای از درخت استوار پارسیان می‌داند:«و أما أهل خوارزم، و إن کانوا غصناً من دوحة الفُرس»(و مردم خوارزم٬ آنها شاخه‌ای از درخت استوار پارسیان (ایرانیان) هستند.)
منبع: الاثار الباقیه عن القرون الخالیه، ابوریحان محمد ابن احمد بیرونی (۳۶۲ – ۴۴۰ ق)-تحقیق و تعلیق: پرویز اذکایی-ناشر: میراث مکتوب-چاپ اول: تابستان ۱۳۸۰

بنابراین، ابوریحان بیرونی که زبان مادریش خوارزمی بوده است خود را شاخه‌ای از ایرانیان میداند. زبان خوارزمی جزو زبانهای ایرانی شرقی است و بنابراین تفاوت آن با هر زبان دیگری در ایران بسیار است. زیرا زبانهای موجود در کشور ایران همگی (بجز پشتو) جزو زبانهای غربی ایرانی هستند. یعنی تفاوت زبان خوارزمی با زبان فارسی‌دری از هر زبان موجود ایرانی در ایران کنونی با فارسی‌دری بیشتر است. اما ابوریحان بیرونی خوارزمیان ایرانی‌زبان را جزو درخت استوار ایرانیان میداند.
برای اطلاعات بیشتر در رابطه با زبان خوارزمی:
http://www.iranica.com/articles/chorasmia-iii
Encyclopedia Iranica, “The Chorasmian Language”, D.N.Mackenzie
و اینجا:
http://www.azargoshnasp.com/languages/Khwarazmi/khwarazmimain.htm
و اینجا:
C.E. Bosworth, “Khwarazm” Encyclopaedia of Islam. Edited by: P. Bearman , Th. Bianquis , C.E. Bosworth , E. van Donzel and W.P. Heinrichs. Brill, 2007. Brill Online
با این وصف، ابوریحان بیرونی نیز خوارزمیان را شاخه‌ای از ایرانیان میداند. مسعودی هم به چند زبان ایرانی مانند پهلوی (اشکانی) و آذری فهلوی و پارسی دری و غیره اشاره میکند و گویشوران همه این زبانها را جزو همان قوم ایرانی میداند. در آغاز مقاله هم نشان دادیم که لغت “فرسَ” معنی گویشوران فارسی‌دری را نمیدهد بلکه یک لغت فراگیرنده برای ایرانی‌زبانان بوده است. تا زمان قاجاریه هم در ایران در اصل سه قوم عرب و ایرانی(تات/تاجیک) و ترک شناخته میشود.

اما هویت قوم ایرانی چیست؟

http://azargoshnasp.net/
به اندیشه‌ی نگارنده مجموع زبان‌های ایرانی(که زبان فارسی‌دری جزو آن هست و نقش زبان مشترک را نیز بازی کرده است) و اسلام ایرانی(تصوف) و اسطوره‌های ایرانی(شاهنامه/اوستا..) و دین‌های ایرانی (زردشتی و میرایی و زوروانی..) و ادبیات‌ها به زبان‌های ایرانی و ادبیات شفاهی و موسیقی‌های زبان‌های ایرانی جزو میراث مشترک قوم ایرانی است. همچنین تاریخ مشترک این گروه‌ها در یک سرزمین پیوسته نیز بخشی از این هویت است. ساسانیان و دودمانشان بر کل ایران بزرگ حکومت میراندند و حتی خاندانهای ساسانی پس از اسلام در شمال ایران(طبرستان و گیلان) نیز حکومت میکردند. برخی مناطق قلمروز ساسانیان نیز زیر نظر شاهزادگان ساسانی بود و برای همین ساسانیان خود شاهنشاه (یعنی شاه شاهان خواندند). استانهای ساسانیان در کتیبه شاپور همه روشن است و با این وصف شاپور خود را پادشاه “ایرانیان و انیرانیان” میدانست که ایرانیان همان قوم ایرانی است. چنان خاندان ساسانیان نفوذ داشتند که حتی گروه‌های ایرانی‌زبان(مانند آل بویه و سامانیان) و غیرایرانی‌زبان مانند غزنویان و سلجوقیان و شروانشاهان (در اصل تبار عرب) خود را از تبار ساسانیان دانستند. یک نگاه به جنبشهای ابومسلم خراسانی و مازیار و مرداویج و بابک و مقنعه و یعقوب و سربدران و جنبش شعوبیه ..نشانگر انست که هویت ایرانی پس از فروپاشی ساسانیان زنده بوده است و این هویت را میتوان در اشعار قطران تبریزی و شاهنامه‌ها به زبانهای کرمانجی و هورامی و لکی و لری.. و شاهنامه فردوسی دید.
بنابراین ایرانی‌زبانان و ایرانی‌تبارها با وجود تنوع فرهنگی(بخاطر گستردگی فلات برزگ ایران) همه جزو یک قوم ایرانی هستند یا به تعریف ابوریحان بیرونی، شاخه‌ای از درخت تناور ایرانیان. چنانکه چنین توصیفی در مورد گروه‌های باستانی دیگر مانند چینیان و عربان نیز صدق میکند. بنابراین روش شناخت ما باید براساس نویسندگان بومی مانند ابوریحان بیرونی باشد و نه مفاهیم نوینی که در شوروی ساخته شده است(ملت/قوم=گویشوران زبان خاص). اینکه یک قوم دارای چند زبان یک‌ریشه باشد بسیار عادی است و اینکه یک زبان یک قوم جداگانه بسازد با تاریخ ایران ناسازگاری دارد. به اندیشه ما، و همچنان ابورریحان بیرونی و مسعودی.. ایرانی‌زبانان یک قوم هستند. البته گروه‌ها دیگری نیز وجود دارند که میتوان گفت چنین تعریقی در رابطه با آنها صدق نمیکند. مانند اسلاوهای روس و لهستانی که با وجود زبان مشابهه دو تاریخ و اسطوره و ..متفاوت دارند. اما در مورد قوم ایرانی بنابر اسناد تاریخی، ما همان اساس چینی را با ایرانیان یکی یمدانیم.
شاخه‌شاخه و جدا کردن زبان‌های ایرانی از هم و هرکدام را قوم یا حتی ملتی! جداگانه دانستن پایه‌ی علمی و بومی ایرانی و تاریخی ایرانی ندارد (چنانکه در مورد چین ندارد) و در نهایت به خشک شدن شاخه‌ها از درخت اصلی(درخت تناور ایرانیان) می‌انجامد. برای نمونه تات‌ها (فارسی‌زبانان) آران روزگاری فراوان بودند و تاریخ‌نگاران پیش از آغاز شوروی حدود آنها را صد و سی‌هزار در سال 1880 ذکر کردند. امروز ولی این شمار بجای اینکه گسترده‌تر شود، (یعنی باید هشتصدهزار با رشد طبیعی باشد) کمتر هم شده است.
همچنین چند زبان ایرانی را گرفتن و لقب‌های مختلف بجز ایرانی به آن دادن تنها باعث پژمردگی این درخت تناور میشود و پایه‌ی علمی ندارد.
حقیقت اینست که مردمانی ایرانی‌زبان ترکیه(زازاها/کرمانجها) و سوریه و عراق و آران (تالشان/تاتها) و اوزبکستان (تاجیکها) همگی جزو یک تمدن مشترک و میراث مشترک ایرانی هستند و همه‌ی ایرانی‌تباران و ایرانی‌زبانان در کشور ایران نیز میراث‌دار یک تمدن مشترک هستند. بنابراین پربار کردن و پویایی این تنوع فرهنگی در یک قوم ایرانی به نفع همه‌ی اعضای آن هستند و خشک شدن هرشاخه‌ای چه درون ایران و چه برون از کشور ایران به ضرر کل منافع ایرانیان تمام میشود.
این مقاله نیز به طور واضح نشان داد که در ایران نیز قومی به نام قوم “فارس” وجود ندارد بلکه قوم ایرانی وجود دارد که بخشی از آن قوم به فارسی‌دری تکلم میکنند. پس قومیت فارسی‌دری گویان اصفهانی و تهرانی و شیرازی و مشهدی و کاشانی و دزفولی و قزوینی و همدانی و کرمانی و یزدی…همه ایرانی است چنانکه قومیت مردمان لرزبان و کرمانج و لک و کلهر و گوران و تالش و گیلک و تاجیک و تات و لار و غیره همه ایرانی هست.
مجموع این زبان‌ها همان شاخه‌های درخت تناور ایرانیان است(چنانکه بیرونی نیز زبان خوارزمی را شاخه‌ای از این درخت میداند). چنانکه دیدیم روزگاری زبان‌های ایرانی دیگر حتی در اصفهان و شیراز نیز رایج بودند و علت گستردگی یک زبان مشترک ایرانی به نام فارسی‌دری بخاطر سنت ادبی آن زبان بود که تمامی هموندان قوم ایرانی (چه خاقانی از شروان که در آن زمان ایرانی‌زبان بود و چه رودکی در بخارا را و چه حافظ در شیراز را) را با هم پیوند میدهد و در بسیاری از شهرهای مهم تاریخی توانست به عنوان زبان اصلی گردد.
قوم ایرانی با تعریفی که گفتیم، در زمان ما با توجه به گویشهای زبانی و پراکندگی جغرافیایی‌اش (چه در درون و بیرون مرزهای ایرانی کنونی) دارای چندین شاخه است که براساس گویش‌های زبانی عبارتند از: فارسی‌‌دری زبانان، بلوچ، کلهر و گوران و سوران و لک و گیل و تات و زازاو طبری، لارستانی، لر و چند شاخه دیگر. به مجموع اینها از آن رو قوم ایرانی اطلاق میشود که از یک ریشه زبانی و فرهنگی مشترک هستند و از زمانی که تاریخ به یاد ندارد، در سرزمینی که به نام خودشان “ایران” نامیده‌اند، می‌ریسته‌اند. در زمان ما در گویشهای ایرانی تفاوتهایی دیده میشود(بخاطر فلات گسترده‌ی ایران)، و در هرکدام از این گویشها، مفرداتی وجود دارد که ممکن است در گویش دیگری متروک مانده باشد. ولی همسانی آنها بقدری هست که مجموع این زبانها/گویشها جز خانواده‌ی ایرانی هستند و چنانکه مردم هرکدام از شاخه‌های قوم ایرانی در میان شاخه‌ی دیگر باشند، گویش‌شان آشنا خواهد بود و واژگانی که بکار میبرند، هرچند پاره‌ای از آنها در طرز بیان تفاوت آوایی نیز داشته باشند، ولی همان واژگان، با یک چرخش کوچک زبان، در شاخه‌های دیگر غالبا دیده میشود.
بنابراین اصطلاحاتی همچون “قوم بلوچ” “قوم لر” “قوم لک” “قوم کرد” “قوم زازا” “قوم فارس” “قوم تالش” “قوم گالش” “قوم تات” “قوم گیلک” “قوم زازا” و غیره مجازی‌ هستند و در قرن حاضر به اغراض خاصی توسط محافلی ترویج میشوند. بلوچ، کرد، لارستانی، گیلکی، طبری،لکی، دری‌زبانان ایرانی‌تبار (که شامل همه‌ی دری‌زبانان نیست مانند هزاره‌های افغانستان)، تاجیک، گوران،سوران، زازا، تالش، همه جزو قوم بزرگ ایرانی‌اند با یک ریشه‌ی نژادی و زبانی و فرهنگی مشترک، با گذشته‌ی مشترک چندهزارساله، با میراثهای تاریخی و اسطوره و فرهنگی مشترک، و میراث‌های ارضی مشترک.. و هیچکدام را نمیتوان قوم جداگانه و متمایز از قوم ایرانی دانست. چنانکه چینیان یا اعراب با تنوع زبانی همه جزو یک قوم هستند:
http://en.wikipedia.org/wiki/Chinese_language
http://en.wikipedia.org/wiki/File:Map_of_sinitic_languages-en.svg

با وجود تنوع زبانهای چینی – چینیان امروز یک قوم حساب میشوند. قوم ایرانی هم با تاریخ و فرهنگ و اسطوره و زبان‌های یک ریشه..باید یک قوم واحد شناخته شود چنانکه بیرونی و مسعودی و متون قاجاریه و غیره نیز این نکته را گفته‌اند. تنوع فرهنگی در یک قوم هرگز به معنی آن نیست که باعث شود که چندقوم و چند ملت از آن بوجود آیند و چنین تعریقی در رابطه با قوم چینی یا ایرانی غیرقابل قبول و غیرتاریخی است و بیشتر این تعریف غرض سیاسی دارد.
در این راستا بد نیست گفته شود که برخی از گروه‌های زبانی دیگر مانند ترک‌زبانان آذربایجان در اصل ریشه‌ی ایرانی‌زبان داشتند که بنابر دلایل تاریخی زبان‌هایشان به ترکی مبدل شد و امروز گروهی سعی میکنند که آنان را جزو قوم ترکی معرفی کنند و گروهی جزو قوم ایرانی. اما در رابطه با ایرانی‌زبانان کنونی، بجز هویت تاریخی ایرانی هیچ گریزی نیست و تمامی ایرانی‌زبانان در واقع بخشی از قوم ایرانی هستند و هرچند بخش‌های گوناگون تاثیری نیز از گروه‌های غیرایرانی‌زبان نیز گرفته ‌اند (تاثیر نیز گذاشته‌اند) ولی اصل و ریشه‌ی خود را نگهداشتند. یعنی آل‌بویه و سامانیان و ساسانیان و مادها و پارثها و فردوسی و ابن سینا و نظامی و حافظ و باباطاهر و مرداویژ و سهروردی و ملاپریشان..متعلق به تمامی ایرانیان امروزی هستند.
چنانکه نشان نیز دادیم، متون تاریخی به درخت تناور قوم ایرانی و شاخه‌های آن اشاره کرده است. بهترین شناسنامه نیز همان شناسنامه بومی هست که ابوریحان بیرونی مطرح کرده است و نه نهادهای بیگانه که آگاهی کلی از تاریخ این سرزمین ندارند. ملتهای کهن مانند چینیها نیز همین گونه هستند و چندین زبان چینی(ماندرین و کانتونیس و وو وژین و مین و گان و هویی و پینگ غیره..) که حتی دوری درونی آنها از زبانها/گویشهای ایرانی بیشتر است همگی جزو تمدن یک قوم چینی هستند. بنابراین تمدن ایرانی نیز شامل چند زبان ایرانی هست و تمامی مردمان این تمدن جزو همان قوم ایرانی هستند که امروز از کردهای سوریه تا تاجیکهای پامیر و چین ادامه دارد.
بنابراین کسانی که قوم ایرانی را امروز پاره پاره میکنند و جدا از هم میدانند در واقع یک تمدن بزرگ و حقیقی را انکار میکنند و برخی برای حتی یک دهکده و گویشی خاص ایرانی‌ یک ملت/قوم خلق کنند(یک صفحه در وبلاگی در رابطه با زبان ایرانی سیوند دیدم که چنین ادعا میکرد). چنین افرادی دارند به بیراهه میروند زیرا هیچ گروه‌ زبانی در ایران تاریخ و هویت جداگانه از هویت مشترک ایرانی ندارد و هرشاخه‌ای که از درخت تناور ایران برچیده شود به ضرر کل تمدن ایران است و در گروه‌های دیگر مانند اعراب/اتراک میتواند حل شود و یا با عدم پیوند با سایر تمدن ایرانیان، میتواند از کشورهای بیگانه اداره و استعمار شود. و چنین ملت‌سازانی تنها دارند در ضعف و فروپاشی این قوم تاریخی ایرانی همت می‌کنند و امید است که با مقاله فوق، به اندازه‌ی کافی روشنگری شده است و نشان داده شده است که قوم ایرانی یک قوم واحد است با تنوع فرهنگی ولی همواره ریشه‌ی مشترک فرهنگی و زبانی و تاریخی و اسطوره‌ای و هیچ کدام از شاخه‌های آن را نمیتوان قوم یا تمدن جدایی دانست و تمامی گروه‌های ایرانی‌زبان تنها تیره‌هایی/شاخه‌هایی از قوم ایرانی میباشند یا همان شاخه‌ای از درخت تناور ایرانیان. به یقین، سیرابی این شاخه‌ها وپرباری آنها به نفع همین درخت تناور و همه‌ی ایرانیان است و هرکدام از شکوفه‌های آن نیز متعلق به این درخت تناور ایرانیان. اما این حس و ذهن تاریخی و واقعی به عنوان قوم ایرانی واحد باید تقویت شود تا این تمدن کهن بتواند با یکپارچگی در جهان آینده رقابت کند و پیشرفت کند. چنانکه چینیها گول شوروی و استالین را نخوردند و برای هر زبان چینی که در تمدن چینی ریشه دارد(و همه از یک ریشه هستند) یک ملت جداگانه نساختند و امروز چینیان در میان تمامی اقوام جهان ابرقدرت فرهنگی و اقتصادی حساب میشوند.
یک نکته آخری نیز ضروری است و آنچه در این مقاله آمده است هیچ وابستگی به تعریف ملت ایرانی یا قوم ایرانی در زمان پس از رضاشاه پهلوی اول ندارد و اصولا آن دوراه بخاطر غرض‌های سیاسی بدفهمیده شده است و خوانندگان میتوانند برای روشنگری به این سه مقاله/کتاب رجوع کنند و تعرفی ملی‌گرایی آن دوران را در آن شرایط بهتر بفهمند:
حمید احمدی- دولت مدرن و اقوام ایرانی: شالوده شکنی پارادایم-های رایج در کتاب دولت مدرن در ایران – به اهتمام: دکتر رسول افضلی- قم: انتشارات دانشگاه مفید، ۱۳۸۶، چاپ اول
http://www.azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/drhamidahmadishaloodehshekani.htm
Dr. Touraj Atabaki Recasting Oneself, Rejecting the Other: Pan-Turkism and« Iranian Nationalism» Van Schendel, Willem(Editor). Identity Politics in Central Asia and the Muslim World: Nationalism, Ethnicity and Labour in the Twentieth Century. London, , GBR: I. B. Tauris & Company, Limited, 2001
http://www.archive.org/details/RecastingOneselfRejectingTheOtherPan-turkismAndIranianNationalism
پان ترکیسم و ایران-کاوه بیات-تهران: پردیس دانش، شرکت نشر و پژوهش شیرازه کتاب، ۱۳۸۶ -۲۴۷ + نه صفحه
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2008/11/081111_na_pan_turkism.shtml
http://www.azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/kavehabayatketabpanturkism.pdf

البته این نکه نیز ضروری است که بخاطر عدم وحدت ایرانی‌تباران و ناپدید شدن حکومتهای ایرانی، سغد و خوارزم کهن (اوزبکستان و ترکمنستان …) و آران و شروان و آذربایجان، زبان این مناطق از یک زبان ایرانی به زبان ترکی دگرگون شدند. چنین روندی را در مورد تالشی و تاتی آران نیز در قرن نوزدهم و بیستم (بخاطر سیاستهای ضدایرانی شوروی و ترک‌گرایان) دیدیم.
در پایان در این مقاله ثابت شد که ما قوم ایرانی یا درخت تناور ایرانی داریم با چندشاخه. و جدایی هرکدام از شاخه‌ها به نفع هیچ شاخه و گروه قوم ایرانی نیست و پویایی همه شاخه‌ها و تمدن ایرانی به نفع تمامی ایرانیان است تا بتوانند در آینده با کشورهای بزرگ جهانی رقابت فرهنگی و اقتصادی و امنیتی بکنند و در عین حال به معارف و بهبود کل بشر و تمدن بشری نیز بیندیشند. اگر ذهنیت شاخه‌های قوم ایرانی جوری تبدیل شود که ما صدها قوم و ملت داریم ، به یقین در آینده هم تمدن ایرانی از هم فرو‌می‌پاشد. نیاکان ایرانی ما ایرانیان هرگز چنین فکری را نداشتند و هرگز بخاطر گویش خاصی، خود را جزو قوم جداگانه نمیدانستند و همواره قومیت خود را ایرانی دانسته‌اند و میدانستند که از یک سرچشمه‌ی مشترک زبانی و فرهنگی و اسطوره‌ای و تمدنی هستند و تنوع موجود در این فرهنگ و تمدن قوم ایرانی باعث “صدها قوم و ملت” نیست بلکه نشانگر پویایی و قوت یک تمدن است. بنابراین ایرانیان باید همانند ملتهای کهن مانند چینیان بیندیشند و روزی هم امیدواریم که ایران مانند چین امروزی رو به پیشرفت باشد.

پیوست:
مقالاتی در رابطه با قوم آریایی(ایرانی):
http://www.azargoshnasp.com/history/Aryan/qowmaryayikiya.htm
قوم-آریایی – داریوش کیانی

Paul, Ludwig (1998a). The position of Zazaki among West Iranian languages. In Proceedings of the 3rd European Conference of Iranian Studies, 11-15.09.1995, Cambridge, Nicholas Sims-Williams (ed.), 163-176. Wiesbaden: Reichert
http://www.azargoshnasp.net/languages/zazaki/zazakipositionof.pdf

http://www.iranica.com/articles/arya-an-ethnic-epithet
Arya-H. Bailey- Encyclopedia Iranica

http://www.azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/prolegomena-to-study-kurds.pdf
G. Asatrian, Prolegomena to the Study of the Kurds, Iran and the Caucasus, Vol.13, pp.1-58, 2009
http://www.iranica.com/articles/aryans
Aryans- Rudiger Schmitt – Encyclopedia Iranica

http://www.iranica.com/articles/isfahan-xx-geography-of-the-median-dialects-of-isfahan
The Median Dialects of Isfahan, Habib Borjian, Iranica

www.azargoshnasp.net/history/Aryan/aryanlanguagegnoli.pdf
The “Aryan” Language, Gherardo Gnoli, Instituto Italiano per l’Africa e l’Oriente, Roma, 2002

http://www.iranica.com/articles/eran-eransah
David Mackenzie, “Eranshahr” in Encyclopedia Iranica

http://www.iranica.com/articles/iran-vi-iranian-languages-and-scri pts
Prods Oktor Skjærvø, “Iranian Languages and Script” in Encyclopedia Iranica

http://www.azargoshnasp.net/languages/zazaki/zazakipositionof.pdf
Paul, Ludwig (1998a). The position of Zazaki among West Iranian languages. In Proceedings of the 3rd European Conference of Iranian Studies, 11-15.09.1995, Cambridge, Nicholas Sims-Williams (ed.), 163-176. Wiesbaden: Reichert

G. Gnoli,“Iranic Identity as a Historical Problem: the Beginnings of a National Awareness under the Achaemenians,” in The East and the Meaning of Histoy. International Conference (23–27 November 1992), Roma, 1994, pp. 147-67

http://www.iranica.com/articles/iranian-identity-ii-pre-islamic-period
G. Gnoli, “IRANIAN IDENTITY ii. PRE-ISLAMIC PERIOD” in Encyclopedia Iranica. Online accessed in 2010 [G. Gnoli, “IRANIAN IDENTITY ii. PRE-ISLAMIC PERIOD” in Encyclopedia Iranica. Online accessed in 2010]

http://www.iranica.com/articles/chorasmia-index
Chorasmia- in Encyclopedia Iranica
Chorasmian Language in Encyclopaedia Iranica and Encylopaedia of Islam by D.N. Mackenzie
The “Aryan” Language, Gherardo Gnoli, Instituto Italiano per l’Africa e l’Oriente, Roma, 2002.
کتابها:
ـ فراي، ريچارد: «ميراث باستاني ايران»، ترجمه‌ي مسعود رجب‌نيا، انتشارات علمي و فرهنگي، 1368
ـ فروشي، بهرام: «ايران‌ويج»، انتشارات دانشگاه تهران، 1374
Rüdiger Schmitt (Hg.): Compendium Linguarum Iranicarum. Wiesbaden (Reichert 1989)
G. Windfuhr, The iranian Languages, Routledge, 2009

http://azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/qowmehirani.htm

***

پان ترکیسم

http://www.jebhemelli.info/html/adabiyat/11/15711pantorkism.htm

این مقاله توسط گروهی از پژوهشگران ایرانی آذری تبار در تبریز

با همکاری و شرکت آقای آریا آتروپات استاد دانشگاه تهیه شده است.

درآمد .
اندیشه ی سیاسی پان ترکیسم (1) از ایدئولوژی هایی بود که در پایانه های حکومت امپراتوری عثمانی میان نخبگان سیاسی ترک شکل گرفت و گسترش یافت.این اندیشه بر پایه ی تصورات تاریخی و فرهنگی و عمدتا زبانی در صدد متحد کردن همه ی ترکان جهان در یک کشور و در زیر یک حکومت بنام دولت بزرگ توران بزرگ یا ترکیه بزرگ می بود.عمده تاکید پان ترکیست ها در شناسایی و تعریف عنصر ترک بر پایه و اساس زبان مشترک ترکی شکل گرفته است و براین باور است که هر مردمی به این زبان گفتگو کرده یا می کنند وابسته به ملت ترک می باشند.این ایده که ترکان ملتی بزرگ و هم خون مغولان می باشند و در گذشته امپراتوری های نیرومندی را شکل داده اند نخستین بار از سوی نویسندگان غیر ترک و عمدتا یهودی ارائه گردید.چراکه در امپراتوری بزرگ عثمانی که متشکل از نژادها و ملتهای گوناگون بود،چندان اهمیتی و تاکیدی بر عنصر ترک و زبان ترکی وجود نداشت.چنانکه بسیاری از یونانی ها و اروپایی ها همانند وزیر بزرگ سلطان سلیمان قانونی ( ابراهیم) از مسیحیان مسلمان شده بودند که وارد دربار شده بودند و بسیاری دیگر از امپراتورهای عثمانی از مادران روس و اروپایی متولد شده بودند….
●تئوریسین های غیر ترک پان ترکیسم
هر چند که امروزه غالبا نویسندگانی چون ضیاء گوک آلپ ،احمد آقایف ،نیهال آتسز ، آکچورا از نظریه پردازان عمده ی پان ترکیسم و پان تورانیسم شناخته می شوند ولیکن ریشه ی اصلی این مقوله را باید در کتاب ها و نوشته های خاورشناسان غیر ترک جستجو کرد.
آرتور لملی دیوید نخستین کسی بود که در سالهای 1810 تلاش بسیاری را مصروف شعله ور کردن احساسات ملی گرایانه در میان ترکان و یادآوری قومیت ترکی آنان نمود.وی در کتاب بررسی های مقدماتی تلاش داشت به ترکان اثبات نماید که دارای نژاد و ملیت برجسته ای هستند و بر سایر ملیت های تابع عثمانی برتری دارند.القائات دیوید _که از یهودیان انگلستان بود_ پیرامون برجستگی ترک ها بعدها تاثیر زیادی بر روی نهضت ترکان جوان گذاشت.در سال 1851 فواد پاشا و جودت پاشا نوشته های دیوید را به ترکی عثمانی ترجمه کردند و علی ساوی آثار دیوید را اساس نوشته های خود در ارتباط با زبان ترکی قرار داد.
دیوید لئون کوهن یکی دیگر از اروپائیان یهودی تبار بود که میل زیادی به نشان دادن برتری ترک ها داشت.وی که تبعه ی فرانسه بود تلاش داشت پیوندهای ترکان با سایر ملل مسلمان را سست نماید و در همین جهت پس از انتشار کتاب خود در زمینه ی تاریخ ترکان (1899) جمعیت هایی متشکل از اعراب و ترک ها را در پاریس دور خود گرد آورد و عملا تلاش کرد افکار ناسیونالیستی را در این ملتها تقویت نماید.لئون کوهن نیز از یهودی تبار های فرانسه بود.
آرمینوس وامبری یهودی مجارستانی که در خدمت دولت فخیمه انگلستان قرار داشت از جمله ی خاورشناسانی است که بیشترین تاثیر را در جنبش های پان تورانیستی در همان دوران نخست گذاشت.وی یکی از بخش های کتاب خود بنام درویش دروغین در خانات آسیای میانه را به ترک ها اختصاص داد و برای نخستین بار ادعا کرد مردمی در حد فاصل دیوار چین و بالکان زندگی می کنند که همه از یک ملت بزرگ کهن شمرده می شوند و در گذشته در سرزمینی بزرگ و یگانه بنام توران روزگار می گذراندند.این کتاب که در سال 1868 در انگلستان چاپ شد سعی داشت به ترکان عثمانی تلقین کند که بر همه ی ملل شرقی برتری دارند و از نواده های چنگیز خان مغول به شمار می روند در نتیجه بایستی در سایه ی اتحاد ترکی مجد و عظمت گذشته را تجدید نمایند.وامبری فرزند یک روحانی یهودی بود و پس از دوران جوانی به خدمت دولت انگلستان در آمد .تلاش وی رودررو قرار دادن عثمانی و روسیه ( جهت ناتوان سازی هر دو) و تکه پاره کردن نواحی عرب نشین عثمانی جهت استیلای اروپایی ها براین منطقه بود.جالب آنکه بیشتر سیاستمداران موثر در کمیته ی اتحاد و ترقی از کسانی بودند که در عثمانی به آنان دونمئه ( یهودیان مسلمان شده )اطلاق می گردید و مصطفی کمال نیز تحت نظر همین دسته از افراد پرورش یافت.
●اهداف یهودی ها از طرح پان ترکیسم:
هدف یهودیان از ترویج ملی گرایی افراطی و ساختگی در جامعه روشنفکری ترکیه شعله ور ساختن جنگ داخلی و دشمنی میان ترک ها و اعراب و ایجاد بی ثباتی در مستعمره فلسطین و در نهایت بدست گرفتن کنترل اوضاع در اورشلیم به کمک انگلستان می بود. توضیح اینکه پس از نا امیدی یهودی ها از مذاکرات با سلطان عبدالحمید پیرامون واگذاری فلسطین و قدس به یهودی ها صهیونیست ها برنامه تکه تکه کردن عثمانی و ایجاد جدایی میان و اعراب را طراحی نمودند.بر اثر دسیسه ی صهیونیستی و استعماری جنبش ترکان جوان(3) سازمان دهی شد و در 1908 با به قدرت رسیدن سران این جنبش عبدالحمید برکنار گردید.النهایه در نتیجه ی سیاست های استعماری و جدایی افکنانه و برتری جویانه کمیته ی اتحاد و ترقی آتش جدایی میان ترک ها و سایر ملل مرد بیمار اروپا زبانه کشید و زمینه برای تسلط یهودی ها بر اورشلیم و ارض مقدس هموار گردید.
●پان ترکیسم در عثمانی :
یوسف آکچور اوغلو ( آکچورا ) یکی از تئوریسین هایی نام آور پان ترکیسم بود که رساله های وی بنام “سه طرز سیاست” اهمیت فراوانی در میان گروه های ملی گرای ترک یافت.آکچورا که از تاتار های کریمه ( روسیه) می بود ، زیر تاثیر مستقیم پان اسلاویسم قرار داشت.کتاب وی برای وی نخستین بار در قاهره به چاپ رسید و به تدریج اهمیتی در درجه مانفیست پان ترکیسم پیدا کرد.از نظر وی تنها مبنای هستی واحدی که آنرا ملت ترک می نامید ،عبارت بود از ترک گرایی(پان ترکیسم).
ضیاء گوک آلپ _ که مادر وی کرد تبار بود_از اندیشمندان متأخر پان تورانیسم محسوب می شود که مقام و جایگاه ویژه ای در میان پان ترکیست ها دارد و پدر پان ترکیسم لقب گرفته است.از نظر وی میهن ترکان نه ترکیه است و نه ترکستان بلکه توران بزرگ کشور جاودانی آنان محسوب می شود.وی برای پیشبرد آمال خود تئوری هایی در زمینه ی اقتصاد،جامعه شناسی و سیاست و… ارائه داد که هر کدام باب ویژه ای در زمینه ی پان ترکیسم محسوب می شود.
نیهال آتسز یکی دیگر از تئوریسین های جدید پان ترکیسم بود که اعتقاد داشت گروه های انسانی را باید بر اساس زبان تقسیم بندی کرد و بر این اساس است که نژاد و نسب ترکها و مغول ها به ریشه ی یکسانی می رسد.او در مقاله ای با عنوان ” ترکها از کدام نژاد هستند؟” می نویسد: « مغول هرچه قدر هم وحشی و بربر باشد دست کم صاحب مزیت هایی است که یک سرباز و جنگجو داردو از سوی دیگر قرابت ترک و مغول امروزه یک حقیقت علمی به شمار می رود.تاریخ و خون این دو بقدری با هم آمیخته است که بررسی جداگانه ویژگی های ایشان نا ممکن است.»(4) وی در فرازی از همین مقاله اشاره ی ضمنی دارد به اینکه ملت ترک دارای تمدن کهنسالی نبوده اند برای مطرح شدن در جهان چنین موضوعی ضرورتی ندارد.
« امروزه برای مطرح شدن به عنوان یک ملت متمدن نیازی نیست ثابت کنیم ملتی بوده ایم که تمدن پیش از میلاد مسیح داشته ایم.همانطور که ملت های امروزین اروپا چنین نیستند… به کودکان مان میگوییم پدران تو به دلیل زندگی در سرزمین های سرد و خشن و میان ملل پرجمعیت ،جنگ جویان و سربازان فوق العاده ای شده و زندگی شان صرف جنگ با طبیعت و سایر ملتها شده است.علیرغم این هر زمان که فرصتی پیدا می کردند تمدن های والایی بر پا می نمودند ولیکن آن برتری را که در جنگ و سربازی بدست آورده اند هنوز در میدان تمدن کسب ننموده اند» (5)
●نهاد های نخستین پان ترکیسم :
از نهادهای عمده ای که در اواخر عثمانی با ایده ی ترک گرایی گام در عرصه اجتماع نهاد ” ترک درنگی” در سال 1908 بود که در اسلامبول تاسیس شد.این انجمن ترویج ترکی عثمانی در میان ملل بیگانه به ویژه در میان ترکان بالکان ،ایران،روسیه ،چین ،اتریش و… را در برنامه کاری خود قرار داد. در سال 1912 ترک درنگی جای خود را به “ترک اجاقی” سپرد.این انجمن نیز در بیانیه خود پیشبرد آموزش ملی و ارتقای سطح علمی و اجتماعی ترک ها را که در صدر ملل اسلامی قرار دارند دانسته و تلاش برای بهبود نژاد و زبان ترکی را برنامه خود اعلام کرد.
پی از شکست عثمانی در جنگ دوم جهانی و واگذاری سرزمین های غربی به اروپا در زمان حکومت کمیته ی اتحاد و ترقی و بنیان گذاری ترکیه نوین با مرزهای کنونی در سال 1923 بوسیله ی مصطفی کمال پاشا تب ناسیونالیسم الحاق گرایانه تا حد زیادی فرو کش کرد.آتاترک تلاش می کرد برای خشنودی کشور های همسایه به صورت صریح به پان ترکیسم دامن نزند و بیشتر تلاش خود را مصروف نوسازی داخلی جمهوری نوپای ترکیه می نمود.از جنگ جهانی دوم به این سو نیز ترکیه به دلایلی از سیاست های پان دست کم در ظاهر گریزان بود . در این دوران سرلوحه ی سیاست خارجی ترکیه را اروپایی شدن و غرب گرایی تشکیل میداد از سوی دیگر قدرت شوروی و ایران مانع نفوذ ترکیه در قفقاز و سرزمین های به اصطلاح ترک نشین(آسیای میانه) در آن دوران می شد.به همین دلیل ترکیه در ظاهر چندان فعالیتی در راستای سیاست های الحاق گرایانه از خود بروز نمی داد و بیشتر انرژی خو مصروف سرکوب جنبش های کردی و ترک کردن کردها می نمود.
●حزب حرکت ملی (اقدام ملی)
همانند امروز هنگام بنیانگذاری جمهوری لائیک ترکیه در 1923 در آن روزگار نیز ارتشیان و افسران ارتش ترکیه ( اردو ) دارای روحیه بالای پان ترکی می بودند و برای تسکین دادن شکست های ناشی از جنگ جهانی به دامان این افکار چنگ میزدند در نتیجه همکاری های نزدیکی با گروه های سیاسی پان ترکیست برقرار می کردند.پس از درگذشت آتاترک و گذار از دوران تک حزبی، احزاب چندی در ترکیه تشکیل شدند .حزب حرکت ملی (6) که اکنون نیز در صحنه ی سیاسی ترکیه حضور دارد یکی از احزابی بود در آن دوران توسط آلپ ارسلان تورکش بنیانگذاری شد.
●کارنامه ی آلپ ارسلان تورکش:
تورکش در سال 1939 با درجه ی سروانی از مدرسه ی جنگ پیاده نظام دانش آموخته شد و در سال 1944 به درجه سرهنگی رسید.در همین سال به همراه نیهال آتسز به اتهام نژادپرستی و پان تورانیسم محاکمه و به 9 ماه و 10 روز حبس محکوم شد.در همان سال ِ نخست زندان با حکم دادگاه نظامی آزاد و در سال 1947 از اتهامات وارده تبرئه شد.تورکش در سال 1948 دانشکده ی افسری را به پایان رساند سپس به امریکا فرستاده شد و در امریکا تحصیل کرد. در سالهای 57- 1955در واشینگتن در کمیته ی دائمی ناتو به عنوان “هموند هیئت نمایندگی ستاد مشترک ارتش ترکیه ” انجام وظیفه نمود. در این سال نیز به تحصیل در رشته ی اقتصاد بین الملل پرداخت.در سال 1959 به آلمان فرستاده شد و سپس به عنوان فرمانده نیروی زمینی ناتو ( مدیریت شعبه ترکیه) ارتقاء یافت و به درجه آلبای در ارتش ترکیه نائل گردید.
تورکش در کودتای 1960 ارتش بر علیه دولت ادنان مندرس در کمیته ی رهبری کودتا (7) عضو بود.همچنین جزو 8 نفر از افسرانی بود که کودتای 27 می 1960 را طراحی و اجرا نمودند(8).تورکش اعلامیه کودتا را شخصا از رادیو خواند و از آن پی نامش بر سر زبان ها افتاد.وی به علت اختلاف نظرهای داخلی با سایر اعضا از کمیته اخراج و به عنوان مشاور سفیر به دهلی نو فرستاده و از ارتش نیز بازنشسته اعلام شد.وی در سال 63 انجمن صلح و پیشرفت را با هدف گردهم آوردن نیروهای ملی گرا بنیانگذاری کرد.در این سال با طلعت آیدمیر و فتحی گورجان که در تدارک کودتای دیگری بودند وارد همکاری شد ولی به علت به توافق نرسیدن با آن دو کودتا را به دولت گزارش کرد.تورکش در دادگاه نظامی به جرم سازماندهی کودتا محاکمه ولی به جهت لو دادن آن تبرئه گردید.
در سال 1965 به همراه چند تن از اندامان پیشین کمیته ی اتحاد ملی “حزب جمهوری خواه ملت روستایی C.K.M.P را تاسیس کرد و به عنوان نماینده مردم آنکارا وارد مجلس شد.در سال 69 حزب وی بنام حزب حرکت ملی تغییر نام و نشان سه هلال ماه را به جای نشان ترازو سمبل حزب قرار داد.در سالهای 1969 تا 1973 به عنوان نماینده مردم آدانا در مجلس حضور داشت.تورکش پس از کودتای 1980 که زد و خورد های پان ترکیست ها با گروه های چپگرا علت اصلی آن بود زندانی شد و تا سال 1985 در حبس بود.او تا سال 1987 از فعالیت سیاسی ممنوع شده بود ولی در این سال با ورود به حزب کوشش ملی M.G.P با دیگر وارد میدان سیاست شد و در سال 1991 وارد پارلمان گردید.در سال 93 با لغو قانون ممنوعیت فعالیت احزاب نام کوشش ملی را به حزب حرکت ملی تغییر داد . در انتخابات 1995 نتوانست وارد پارلمان شود و به نگارش کتاب روی آورد. آلپ ارسلان تورکش در سال 1997 بر اثر سکته قلبی درگذشت.
●کارنامه ی حزبی و انتخاباتی حزب حرکت ملی پیش از مرگ تورکش:
حزب حرکت ملی ( تاسیس 1969) در دهه هفتاد میلادی بزرگترین سنگر نیروهای پان ترکیست به نام گرگ های خاکستری در ترکیه بود .این حزب دوبار در دولت های ائتلافی موسوم به جبهه ملی گرا به رهبری سلیمان دمیرل در سالهای پایانی دهه ی هفتاد شرکت کرد و تورکش سمت معاون نخست وزیر را کسب نمود.در پایان دهه ی هفتاد میلادی درگیری های مسلحانه ی این حزب با چپگرا ها سبب کشته شدن پنج هزار نفر گردید بطوری که در روزهای واپسین پیش از کودتا بطور متوسط روزانه بیش از 30 نفر به قتل می رسیدند.پس از کودتای 1980 تورکش به همراه بسیاری دیگر از رهبران سیاسی به مانند دمیرل ،اربکان و اجویت دستگیر و زندانی شد.پس از آزادی او از زندان در سال 78 تلاش های سیاسی حزبش تا مدتی در قالب حزب کوشش ملی پیگیری شد.این حزب پس از کودتای 1980 در جامعه ی ترکیه با افول شدیدی روبرو شد.M.H.P در انتخابات پارلمانی 29 نوامبر 1987 کمتر از 3 درصد آرا را بدست آورد.در انتخابات 20 اکتبر 1991 وارد انتخابات نشد ( هرچند تورکش به عنوان کاندیدای مستقل از شهر یوزقات راهی مجلس شد).در انتخابات شهرداری ها در سال 1989 نیز توانسته بود 3/4 درصد آرا را کسب نماید.در انتخابات 1995 حزب حرکت ملی با بدست آوردن 8 درصد آرا موفق به ورود به پارلمان نشد.هرچند پس از سقوط دولت ائتلافی چیللر _ اربکان در سال 1995 و استعفا نماینده های حزب راه راست و پیوستن آنان به M.H.P این حزب توانست صاحب دو کرسی در مجلس گردد ولیکن پی از مرگ تورکش M.H.P تا انتخابات سال 1999 نتوانست پیروزی چشمگیری در عرصه سیاست انتخاباتی نشان دهد.
M.H.P خواهان پایبندی به سنتهای دیرین ترکیه و کمک به جوامع ترک نشین به مانند ترک های قفقاز و ترکان اویغور چین است.این حزب از طریق کمکهای مالی به گروه های قوم گرای سایر کشورها شبکه زیرزمینی فعالیت های پان ترکی را پس از فروپاشی شوروی تشکیل داده است.
با مرگ تورکش “دولت باغچه لی ” در سال 1997 طی یک کنگره ی اضطراری به رهبری حزب بر گزیده شد.وی متولد سال 1947 در شهر عثمانیه می باشد و در رشته ی اقتصاد تحصیل کرده.باغچه لی در جوانی در انجمن های ملی گرای اولکو اوجاقلاری ( اولکوجولر) فعالیت چشمگیری داشت.در سال 1970 به دبیرکلی فدراسیون ملی دانشجویان ترک رسید و در مبارزات دانشجویی شرکت نمود.پیش از پیوستن به M.H.P به دبیرکلی حزب ملی گرای کار برگزیده شد . در زمان حیات تورکش به M.H.P پیوست و تا معاونت دبیرکل پیش رفت.
در مورد دولت باغچه لی نکته ی قابل توجه این است که وی در واقع پیش از یک سیاستمدار، مامور سازمان اطلاعاتی ترکیه (میت) در حزب حرکت ملی به شمار می رود.در آستانه انتخابات 2007 نامه ای از آلب ارسلان تورکش در مطبوعات ترکیه منتشر شد که در آن باغچه لی از سوی تورکش مامور میت در حزب حرکت ملی دانسته شده بود. تورکش همچنین دراین نامه که در سال 1983 به یکی از همفکران خود نوشته بود از باغچه لی به عنوان یک عنصر غیرقابل اعتمادی یاد کرده است.
M.H.Pتوانست در انتخابات آوریل 1999 پس از سالها با اقتدار بیشتری وارد پارلمان شود و با داشتن 129 کرسی در پارلمان در دولت ائتلافی بلند اجویت شرکت کند.
پیروزی این حزب در این دوره از انتخابات به دلیل افول ناگهانی دو حزب رفاه و راه راست و باز شدن عرصه برای سایر احزاب و نیز دستگیری عبدالله اوجالان رهبر پ.ک.ک در کنیا بود.
با سقوط دولت ائتلافی اجویت در سال 2002 و پیروزی قاطع حزب عدالت و توسعه، M.H.P از ورود به مجلس بازماند و در حد فاصل سالهای 2002 تا 2007 فعالیت زیادی در صحنه ی سیاست ترکیه از خود نشان نداد.
دومین موفقیت نسبی حزب حرکت ملی در انتخابات سال 2007 بود که توانست با کسب 14 درصد آرا بیش از 70 نماینده وارد مجلس نماید.حملات و خشونت های فزاینده پ.ک.ک در این دوره نیز باعث افزایش گرایش های ملی گرایانه میان مردم و سرازیر شدن آرا به سوی M.H.P شد.از سوی دیگر ائتلاف ناموفق حزب راه راست و حزب مام میهن که ابتدا با تبلیغات زیادی اعلام شد ولی سپس با موانع حقوق روبرو گشت و در نهایت سبب از دور خارج شدن مام میهن از گردونه انتخابات گردید سبب افزایش اقبال M.H.P بود.
● بهره سخن :
هرچند امروزه بسیاری از روزنامه نگاران و سیاست مدران ترکیه با نگاه واقع بینانه به مسائل روز تا حد زیادی از پان تورانیسم فاصله گرفته ان و بیشتر نیروهای ملی ایده ی کمالیسم را مد نظر دارند و لیکن نهاد هایی چون ارتش و سازمان های اطلاعاتی و زیر زمینی و انجمن های اولکو اوجاقلاری و بنیاد تورکش از بنگاه های اجتماعی هستند که به پان ترکیسم دامن می زنند.بسیار دیده شده که افسران رده بالای « اردو» پس از بازنشستگی دست به تاسیس گروههای پان تر کیستی می زنند و با جذب نیروهای اجتماعی در جامعه عرض اندام می نمایند.وجود این نهادها و چنین تحرکاتی نشانگر این واقعیت است که هنوز بخشی از بدنه سیاسی جامعه ی ترکیه ( هرچند محدود)حاضر به پذیرش بسیاری از واقعیت های جهانی نمی باشند. از سوی دیگر دولتهای لائیک ترکیه با در پیش گرفتن برخی سیاستهای خارجی ثابت کرده اند هنوز رسوباتی از سیاستهای الحاق گرایانه را در ذهنیات خود دارا می باشند.گذشته از برخی اقدامات فرهنگی ترکیه در همین زمینه ها مساله اشغال قبرس ،سیاست تنظیم شده ی تورقوت اوزال ( رئیس جمهور اسبق) پس از فروپاشی شوروی در قفقاز و آسیای میانه دلیل این مدعا ست. از اقدامات بارز ترکیه در زمینه ی ترک گرایی دشمنی با ارمنستان و نپذیرفتن مسئولیت کشتار یک و نیم میلیون ارمنی توسط پان ترکیست های کمیته ی اتحاد ترقی در زمان عثمانی ، حمایت از دولت باکو در مناقشه قره باغ و مهم تر از همه برگزاری نشست های تورک سوی ( ترک نژاد) می باشد. این نشست ها که عموما در آنکارا یا استانبول در سطح سران عالی رتبه ی کشور ها در آنکارا یا استانبول برگزار میگردد از زمان فروپاشی شوروی تا سال 2000 با میزبانی ترکیه انجام می پذیرفت.پس از یک وقفه ی شش ساله در سپتامبر 2006 هفتمین نشست این اجلاس در آنتالیا برگزار گردید.هر چند حضور سران کشورهای ترک زبان در این سلسله نشست ها با کمک مترجم موجب شگفتی و استهزای کلیت این جریان از سوی سایر کشور ها شد ولیکن ذات این حرکت اثبات نمود هنوز بارقه هایی از گرایش های رمانتیک پان ترکی در میان سیاستمداران ترکیه وجود دارد.
در حال حاضر تمرکز سیاسی و البته نا موفق ترکیه در آسیای میانه سبب شده استاین کشور نتواند آنطور که باید در این منطقه نفوذ عمیق داشته باشد.در حالیکه کشورهایی چون هند و چین نبض بازار اقتصادی آن منطقه را در دست گرفته اند ترکیه با سیاستی نا پخته و مه آلود کمترین نقش اقتصادی و تاثیر سیاسی را در میان کشور های آسیای میانه _ که تورقوت اوزل نقش برادر بزرگتر این دولت ها را برای ترکیه در نظر گرفته بود _ را داراست.

یادداشت ها:
(1). Turkculuk
(2). از جمله ضیاء گوک آلپ در نوشتاری به این مسئله اشاره دارد که شدت سرکوب هویت ترکی در دوران عثمانی بسیار خشن و شدید می بوده و از ترک تنها برای نامیدن مردم عامی و بیسواد استفاده می شد.
(3).Genc Turkler
(4) .Moğol, ne kadar medeniyetsiz ve barbar olursa olsun, hiç olmazsa hakiki bir askerin meziyetlerine maliktir. Halbuki, Türk-Moğol akrabalığı bugün ilmi bir hakikattir. Bunları tarihleri ve kanları o kadar birbirine karışmıştır ki, ayrı ayrı tetkik edilmelerine imkan yoktur. (Atsız Mecmua, 1931, Sayı: 6)
(5). نیهال آتسز، پیشین.

Bugün medeni bir millet olarak yaşamak için, İsa’dan önceki asırlarda bir medeniyet yaratmış olmaya lüzum yoktur. Nitekim, bugünkü Avrupa milletlerinin hiç biri böyle eski bir medeniyete sahip değillerdir. …. Türk yavrularına gayet açık olarak söylemeliyiz ki: “Senin ataların çorak topraklarda, sert iklimlerde ve kalabalık milletlerin arasında yaşadığı için, mükemmel asker olmuş ve ömrü tabiatla ve milletlerle savaşarak geçmiştir. Buna rağmen fırsat bulduğu zaman, yüksek medeniyetler kurabilmiştir. Fakat askerlikte kazandığı yüksekliği, henüz medeniyet sahasında göstermeğe vakti olmamıştır.”
این در حالیست که تمام نویسندگان پان ترکیست در ترکیه تا این روز تلاش کرده اند کارنامه و تمدن باستانی برای خود بتراشند و اگر چنین چیزی یافت نکرده اند از طریق ترک وانمود کردن سایر ملت های باستانی از جمله سومر و ترک اعلام کردن بزرگان سایر ملل از جمله ابوریحان بیرونی ، پور سینا ، نظامی ، ابو مسلم خراسانی، فارابی و… کمبود و خلا فرهنگی خود را جبران نمایند.

(6).Millietci Hareket Partisi

(7).کمیته ی اتحاد ملی M.B.K که تا تحویل حکومت به دولت غیرنظامی هدایت کشور و دولت را در دست می گرفت.
(8).کودتای 1960 از سوی گروهی از نظامیان به رهبری ژنرال کمال گورسل بر علیه دولت ادنان مندرس صورت گرفت.گورسل تا 1 سال پس از کودتا هم شخصا حکومت را اداره می کرد و هم به تنهایی وظایف ریاست جمهوری و نخست وزیری را بر عهده داشت. از سال 61 تا 64 عصمت اینونو ( از بنیانگذاران ترکیه نوین و همکار نزدیک آتاترک و دبیر کل وقت حزب جمهوری خلق) بر کرسی نخست وزیری تکیه زد . گورسل تا سال 64 رئیس جمهور ترکیه بود.در اثر کودتای 27 می 1960 همه ی اعضای دولت مندرس و حزب دموکرات وی از کار بر کنار شده و مندرس و چند تن از اعضای کابینه ی وی از جمله احمد پولاد کان به جوخه های اعدام سپرده شدند.

بن مایه ها :

• احمد کاظمی، امنیت در قفقاز جنوبی،موسسه فرهنگی و مطالعات و تحقیقات ابرار معاصر تهران
• احمد کاظمی،پان ترکیسم و پان آذریسم، موسسه فرهنگی و مطالعات و تحقیقات ابرار معاصر تهران
• جاکوب لاندروب،پان ترکیسم یک قرن در تکاپوی الحاقی گری،ترجمه حمید احمدی
• علیرضا سلطانشاهی،پان ترکیسم و صهیونیسم،انتشارات تمدن ایرانی
• نادر انتخابی،از عثمانی گری تا تورانی گری،ماهنامه نگاه نو،شماره 16، 1372
• ارمنستان و مسائل امنیتی در قفقاز جنوبی،گرانیک استریان، فصلنامه آران ،شمار

***

نسخه کامل شنیداری شاهنامه — شاهکار فردوسی
صفحه 1 تا 10

[podcast]http://dlserver.yasinmedia.com/v87/Audio_2/Soroud/Shahnameh%20Ferdowsi/Shahnameh-0001.mp3[/podcast]

صفحه 10 تا 20

[podcast]http://dlserver.yasinmedia.com/v87/Audio_2/Soroud/Shahnameh%20Ferdowsi/Shahnameh-0010.mp3[/podcast]

صفحه 20 تا 30

[podcast]http://dlserver.yasinmedia.com/v87/Audio_2/Soroud/Shahnameh%20Ferdowsi/Shahnameh-0020.mp3[/podcast]

صفحه 30 تا 40

[podcast]http://dlserver.yasinmedia.com/v87/Audio_2/Soroud/Shahnameh%20Ferdowsi/Shahnameh-0030.mp3[/podcast]

صفحه 40 تا 50

[podcast]http://dlserver.yasinmedia.com/v87/Audio_2/Soroud/Shahnameh%20Ferdowsi/Shahnameh-0040.mp3[/podcast]

صفحه 50 تا 60

[podcast]http://dlserver.yasinmedia.com/v87/Audio_2/Soroud/Shahnameh%20Ferdowsi/Shahnameh-0050.mp3[/podcast]

صفحه 60 تا 70

[podcast]http://dlserver.yasinmedia.com/v87/Audio_2/Soroud/Shahnameh%20Ferdowsi/Shahnameh-0060.mp3[/podcast]

صفحه 70 تا 80

[podcast]http://dlserver.yasinmedia.com/v87/Audio_2/Soroud/Shahnameh%20Ferdowsi/Shahnameh-0070.mp3[/podcast]

صفحه 80 تا 90

[podcast]http://dlserver.yasinmedia.com/v87/Audio_2/Soroud/Shahnameh%20Ferdowsi/Shahnameh-0180.mp3[/podcast]

صفحه 90 تا 100

[podcast]http://dlserver.yasinmedia.com/v87/Audio_2/Soroud/Shahnameh%20Ferdowsi/Shahnameh-0090.mp3[/podcast]

صفحه 100 تا 110

[podcast]http://dlserver.yasinmedia.com/v87/Audio_2/Soroud/Shahnameh%20Ferdowsi/Shahnameh-0100.mp3[/podcast]

صفحه 110 تا 120

[podcast]http://dlserver.yasinmedia.com/v87/Audio_2/Soroud/Shahnameh%20Ferdowsi/Shahnameh-0110.mp3[/podcast]

صفحه 120 تا 130

[podcast]http://dlserver.yasinmedia.com/v87/Audio_2/Soroud/Shahnameh%20Ferdowsi/Shahnameh-0120.mp3[/podcast]

صفحه 130 تا 140

[podcast]http://dlserver.yasinmedia.com/v87/Audio_2/Soroud/Shahnameh%20Ferdowsi/Shahnameh-0130.mp3[/podcast]

صفحه 140 تا 150

[podcast]http://dlserver.yasinmedia.com/v87/Audio_2/Soroud/Shahnameh%20Ferdowsi/Shahnameh-0140.mp3[/podcast]

صفحه 150 تا 160

[podcast]http://dlserver.yasinmedia.com/v87/Audio_2/Soroud/Shahnameh%20Ferdowsi/Shahnameh-0150.mp3[/podcast]

صفحه 160 تا 170

[podcast]http://dlserver.yasinmedia.com/v87/Audio_2/Soroud/Shahnameh%20Ferdowsi/Shahnameh-0160.mp3[/podcast]

صفحه 170 تا 180

[podcast]http://dlserver.yasinmedia.com/v87/Audio_2/Soroud/Shahnameh%20Ferdowsi/Shahnameh-0170.mp3[/podcast]

صفحه 180 تا 190

[podcast]http://dlserver.yasinmedia.com/v87/Audio_2/Soroud/Shahnameh%20Ferdowsi/Shahnameh-0180.mp3[/podcast]

صفحه 190 تا 200

[podcast]http://dlserver.yasinmedia.com/v87/Audio_2/Soroud/Shahnameh%20Ferdowsi/Shahnameh-0190.mp3[/podcast]

***

بابك خرم‌دين و پان‌تركيسم

http://azargoshnasp.net/famous/babak_khorramdin/babakpasokhbehanirani.htm

گروهي نا‌آگاه مذبوحانه در پي جعل هويت تركي (يعني نسبت دادن او به زردپوستان آسياي ميانه) براي بابک خرمدين٬ يکي از ستارگان تابناک تاريخ اين سرزمين جاويد (ايران) هستند.

از آن جا كه هيچ سندي از زبان تركي بر سنگ٬ چرم٬ پوست٬ کاغذ٬ و گل حتا پیش از دوران ایلخانیان از آذربايجان وجود ندارد، تجزيه طلبان بيگانه‌پرست چاره‌اي جز روي آوردن به ادعاهاي پريشان و بي‌خردانه براي پنهان و پوشيده ساختن تهي دستي و فقر هويتي خود ندارند، كه يكي از نمونه‌هاي آن، ترك خواندن بابك خرم‌دين است.

1. تبار/نژاد بابك:
در اين باره، به ذكر دو سند بسنده مي‌كنيم.

سند نخست از آن ابن حزم، مورخ عرب‌تبار است
الفصل في الملل والأهواء والنحل، ص ۱۹۹.
«أن الفرس كانوا من سعة الملك وعلو اليد على جميع الأمم وجلالة الخطير في أنفسهم حتى أنهم كانوا يسمون أنفسهم الأحرار والأبناء وكانوا يعدون سائر الناس عبيداً لهم فلما امتحنوا بزوال الدولة عنهم على أيدي العرب وكانت العرب أقل الأمم عند الفرس خطراً تعاظمهم الأمر وتضاعفت لديهم المصيبة وراموا كيد الإسلام بالمحاربة في أوقات شتى ففي كل ذلك يظهر الله سبحانه وتعالى الحق وكان من قائمتهم سنبادة واستاسيس والمقنع وبابك وغيرهم »

برگردان به پارسي:
«پارسيان از نظر وسعت و ممالك و فزوني نيرو بر همه‌ي ملتها برتري داشتند٬ و خود را برترين ذات بشري مي دانستند و خود را آزادگان نام نهاده و اقوام ديگر را بندگان مي‌شمردند. چون دولتشان بر افتاد و عرب كه نزد آنها دون‌پايه‌‌ترين قوم جهان بود بر آنها مستولي گرديد اين امر بر آنها گران آمد و خود به مصيبت تحمل نشدني روبرو يافتند٬ و بر آن شدند كه با راه‌هاي مختلف به جنگ اسلام برخيزند. ولي هربار خدايتعالي حق را نصرت داد. از جمله رهبران آنان (= ايرانيان) سنباد٬ مقنع٬ استادسيس٬ بابك و ديگران بودند».

در دومين سند نيز بابک خرمدين به صراحت پارسي خوانده شده است. سعيد نفيسي مي‌نويسد (117-116):

«سرزميني که بابک خرم دين در آن سال‌ها فرمانروايي داشته از سوي مغرب همسايه ي ارمنستان بوده و بابک در ارمنستان نيز تاخت و تازهايي کرده است به همين جهت با شاهان ارمنستان رابطه داشته و تارخ نويسان ارمني آگاهي‌هاي چندي درباره وي داده اند. از آن جمله يکي از کشيشان وارداپت واردان يا وارتان که در 1271 ميلادي و 670 قمري در گذشته در کتابي که بنام «تاريخ عموم» نوشته و از مآخذ پيش از خود بهره مند شده است، مطالبي دربارۀ او دارد. ارمنيان نام بابک را گاهي «باب»، گاهي «بابن» و گاهي «بابک» ضبط کرده اند. وارتان در حوادث سال 826 ميلادي و 211 قمري مي نويسد: «درين روزها مردي از نژاد ايراني به نام باب که از بغتات) بغداد) بيرون آمده بود بسياري از نژاد اسماعيل (ارمنيان در آن زمان به تازيان اسماعيلي و از اسماعيلي‌نژاد مي گفتند) را به شمشير از ميان برد و بسياري از ايشان را برده کرد و خود را جاودان مي دانست. در جنگي که با اسماعيليان کرد به يکبار سي هزار تن را نابود کرد. تاگغارخوني آمد و خرد و بزرگ را با شمشير از ميان برد. مأمون هفت سال در سرزمين يونانيان (خاک روم) بود و دژ ناگرفتني لولوا را گرفت و به بين النهرين بازگشت …»

در اين قطعه به صراحت به نژاد (يعني تبار) ايراني بابک خرمدين اشاره شده است. شايسته است که گفتار اين منبع را بيشتر شکافيم. اين منبع در سال 1919 ميلادي به فرانسوي نيز برگردانده شده است و استاد نفيسي بخشهايي از آن را به فارسي از فرانسه ترجمه کرده است. مشخصات اصل فرانسوي اين منبع چنين است:

La domination arabe en Armènie, extrait de l’ histoire universelle de Vardan, traduit de l’armènian et annotè , J. Muyldermans, Louvain et Paris, 1927.

در كتاب ياد شده، قطعه‌ي ارمني مذكور چنين ترجمه شده است (ص 119):

“En ces jours-lá, un homme de la race PERSE, nomm é Bab, sortant de Baltat, faiser passer par le fil de l’épée beaucoup de la race d’Ismayēl tandis qu’il..”

در زبان ارمني٬ پارسي را از ديرباز همانند امروز «پارسيک» مي گويند که در ترجمه فرانسوي منبع نام‌برده نيز بهPERSE ترجمه شده است، و در فارسي، استاد نفيسي همان ايراني را گزينش کرده است.

گزارش اين منبع هم‌زمان ارمني، سندي صريح و آشكار مبني بر پارسيك (در ارمني يعني پارسي كه تلفظ پهلوي واژه پارسي است) تبار بودن بابك خرم‌دين است.

بيگانه‌پرستان در برابر اين دو سند صريح چيزي براي گفتن ندارند و حتا كوچك‌ترين مدركي نيز در دست ندارند كه نشان دهد زبان آذربايجان در زمان بابك يا پس از زمان وي تركي بوده است. حتا تا 800 سال پيش نيز نمونه و اثري از اين زبان در آذربايجان وجود نداشته است.

اما جالب است بدانيد كه دشمنان بابك غالبا مزدوران ترك خليفه بودند: اشناس٬ ايتاخ٬ بوغا و… خود خليفه معتصم هم تركزاد بود (يعني مادرش ترك بود). البته افشين، سرداري كه بابك را دستگير نمود، از آسياي ميانه بود( و تبار وی یا سغدی بوده است یا غیر ایرانی. در این راستا بیشتر پژوهش نیاز است ولی به گمان این نگارنده زادبوم وي، اسروشنه، نيز در آن دوران، سده سوم ق.، هنوز ترك‌زده نشده بود تا فرمان‌دار آن منطقه نيز بخواهد ترك باشد. نگارنده هنوز نظر قطعی در این مورد نمیتواند بدهد.).

به هر رو، مي‌بينيد كه جهالت و ناداني بيگانه‌پرستان تا به كجا رسيده است كه با وجود چنين اسناد صريحي كه بابك را ايراني/پارسي خوانده‌اند٬ اينان گمان مي‌كنند بابك ترك بوده و براي چيره ساختن زبان تركي مي‌جنگيده است! در حالي كه دشمنان بابك مزدوران ترك بودند و در حالي كه زبان تركي صدها سال بعد به وسيله‌ي زردپوستان آسياي ميانه‌اي مهاجر و مهاجم در آذربايجان گسترش داده شد. كهن‌ترين آثار تركي نيز متعلق به مغولستان و سپس به زبان ايغوري مانوي هستند. آشكار است كه هيچ شباهتي ميان اين ترك‌هاي اصيل و هم‌ميهنان تركزبان ولي غالبأ ايراني‌تبار آذري وجود ندارد.

2. نام‌هاي جغرافيايي زمان بابك:

ابن خرداذبه در کتاب المسالک و الممالک مسافت آبادي ها را از اردبيل تا شهر بذ (جايگاه بابک) چنين معلوم کرده است: از اردبيل تا خش (به ضم خا و سکون شين) هشت فرسنگ و از آن جا تا برزند شش فرسنگ (پس از اردبيل تا برزند چهارده فرسنگ راه بود)، برزند ويران بود و افشين آن را آباد کرد، از برزند تا سادراسپ که نخستين خندق افشين آن جا بود دو فرسنگ (پس از اردبيل تا سادراسپ شانزده فرهنگ بوده)، از آنجا تا زهرکش که خندق دوم افشين بود دو فرسنگ (پس از اردبيل هيجده فرسنگ فاصله داشته است)، از آن جا تا دوال رود که خندق سوم افشين بود دو فرسنگ (پس از اردبيل تا دوال رود بيست فرسنگ بوده است) و از آنجا تا شهر بذ شهر بابک يک فرسنگ. از اين قرار از اردبيل تا بذ، شهري که بابک در آن مي‌نشسته، بيست و يک فرهنگ راه بود. (سعيد نفيسي٬ بابك دلاور آذربايجان، ص 33-32)

همه‌ي اين نامها‌ي جغرافيايي ياد شده در اين شرح، پارسي هستند: اردبيل٬ سادراسپ٬ دوال‌رود٬ بذ٬ برزند٬ خش و…
ابن‌خردادبه، جغرافي‌نگار سده‌ي سوم هجري، شهرهاي آذربايجان را چنين برمي‌شمارد: «مراغه، ميانج، اردبيل، ورثان، سيسر، برزه، سابرخاست، تبريز، مرند، خوي، كولسره، موقان، برزند، جنزه، شهر پرويز، جابروان، اروميه، سلماس، شيز، باجروان» (المسالك و الممالك، ص 120-119؛ همچنين: ابن‌فقيه، مختصر البلدان، ص 128؛ ابن‌حوقل، صورة الارض، ص100-81)

كه باز بيشينه آن‌ها ايراني و برخي نيز آسوري و ارمني هستند. بابك هم در شهري به نام بلال‌آباد به دنيا آمده است كه باز هم يك نام پارسي است. نام پدر بابك را مرداس (يك نام شاهنامه‌اي) ذكر كرده اند و نام مادرش را ماهرو. نام استاد بابك هم جاويدان پور شهرك است. مي‌بينيد كه هيچ كدام از اين‌ نام‌ها تركي نيستند. بديهي است اگر در آن دوران آذربايجان سرزميني ترك‌نشين بود و مردماني ترك‌زبان داشت، نام‌هاي جغرافيايي آن و نام مردمان آن، مانند تركمنستان، بايد تماما تركي مي‌شد، كه مي‌بينيم چنين نيست، و اين خود نكته‌‌ي ظريف ديگري است كه ايراني بودن زبان و تبار مردم آذربايجان و از جمله بابك خرم‌دين را اثبات و آشكار مي‌كند.

3. فراگير بودن و پراكندگي قيام خرمدينان و دين خرم‌دينان و دشمنان ترک بابک:

مولف مجمل فصيحي آغاز بيرون آمدن خرم‌دينان را در سال ۱۶۲ مي‌نويسد و مي‌گويد: «ابتداي خروج خرم‌دينان در اصفهان و باطنيان با ايشان يكي شدند و از اين تاريخ تا سنه ثلماثه (۳۰۰) بسيار مردم به قتل آوردند»
كار خرم دينان چنان بالا مي گيرد كه نظام الملك در كتاب سياست نامه مي نويسد:

«چون سال دويست و هژده اندر آمد٬ ديگر باره خرم دينان اصفهان و پارس و آذربايگان و جمله كوهستان٬ خروج كردند…». ابن اثير هم در تاييد گزارش نظام المك در كتاب اللباب في تهذيب الانساب مي نويسد: (ترجمه از عربي) «در ۲۱۸ بسياري از مردم جبال و همدان و اصفهان و ماسبذان (لرستان) و جز آن٬ دين خرمي را پذيرفتند و گرد آمدند. و در همدان لشكرگاه ساختند». بنابراين قيام بابك محدود به آذربايجان نبوده است.

ابن اسفنديار در تاريخ طبرستان مي گويد: «مازيار بابک مزدکي و ديگر ذميان مجوس را عمل‌ها داد و حکم بر مسلمانان، تا مسجدها خراب مي‌کردند و آثار اسلام را محو مي‌فرمودند»

سپس درجاي ديگر ابن اسفنديار مي گويد:

«من (مازیار) و افشين خيدر بن کاوس و بابک هر سه از دير باز عهد و بيعت کرده ايم و قرار داده بر آن که دولت از عرب بازستانيم و ملک و جهانداري با خاندان کسرويان نقل کنيم» (نفيسي، ص 57).
برخي مي‌خواهند با استناد به نظام المك بابك خرمدين را مسلمان اسماعيلي معرفي كنند ولي كارشان باطل است زيرا نه تنها بيشينه‌ي مطلق اسناد را ناديده گرفته‌اند٬ بلكه نظام الملك خود مي‌گويد: «از اين جا پيداست كه اصل مذهب مزدك و خرم‌ديني و باطنيان همه يك است و پيوسته آن خواهند تا اسلام را چون برگيرند» و به صراحت ميان «خرم‌دينان» و «باطنيان» تفاوت قائل است و تنها چون هر دو بر دولت عباسيان مي‌شوريدند آنان را متحد دانسته اند.

ابوالفرج بن الجوزي در كتاب «نقد العلم و العلما اوتبليس ابليس» مي گويد:

«خرميان و خرم كلمه بيگانه است (يعني پارسي است) درباره چيزي گوارا و پسنديده كه آدمي بدان مي گرايد و مقصود ازين نام چيره شدن آدمي برهمه‌ي لذتها ..و اين نام لقبي براي مزدكيان بود و ايشان اهل اباحت از مجوس بودند.»

ابن حزم مي گويد:

«والخرمية أصحاب بابك وهم فرقة من فرق المزدقية » (= خرميان ياران بابك‌اند و آن فرقه‌اي از فرقه‌هاي مزدكيه است).

و در روضة الصفا آمده است:

آيين او (= بابك) را خرم ديني است (بلخي ، محمد بن خاوند شاه ؛ روضه الصفا ؛ تهذيب و تلخيص غباس زرياب ، تهران : اميرکبير ، چاپ دوم ، جلد اول ، 1375 ، ص463 و رضايي ، عبدالعظيم ؛ تاريخ ده هزارساله ايران ، تهران : اقبال ، چاپ دوازدهم ، جلد دوم ، 1379 ، ص 235 ) هرچند که از جزييات معتقدات‌اش آگاهي دقيقي در دست نيست، ولي آن چه مسلم است اين است که خرم دينان افکار مزدکي در سر داشتند و به پاکيزگي بسيار مقيد بودند و با مردمان به نيکي و نرمي رفتار مي داشتند (عبدالحسين زرين‌كوب: تاريخ ايران بعد از اسلام، انتشارات امير کبير، 1379، ص 459)؛ و به هرحال قيام بابک ( سرخ جامگان) بر ضد ظلم و جور اعراب و غلامان ترک نژادشان که با رفتارهاي نابهنجار خود مردم را به ستوه آورده بودند در سال 201 هجري آغاز گرديد و بيش از بيست سال به طول انجاميد . ترکاني که کودکان را مي ربودند و وبه اصرار و التماس پدران و مادران توجهي نمي کردند (حسينعلي ممتحن: نهضت شعوبيه، انتشارات باورداران، 1368 ص 300)، و به روز روشن ، زنان را به عنف به محله هاي بدنام مي کشيدند (همان، ص300)

براي كسب اطلاع بيشتر به اين منبع مراجعه نماييد:

http://www.azargoshnasp.net/famous/babak_khorramdin/mazdakism.pdf

دشمنان ترک بابک: معتصم (خيلفه‌ي ترکزاد، يعني داراي مادري ترك) و سرداران ترک معتصم: ايتاخ٬ بوغا٬ اشناس. گروهي بابک خرمدين و افشين را هم‌پيمان دانسته و گروهي آن دو را از روز نخست دشمن دانسته‌اند. افشين از آسياي ‌ميانه بوده است و تبارش ايراني ِ سغدي.

4. زبان آذربايجان

در زمان بابك زبان آذربايجان «فهلوي آذري» بوده است يعني گويشي بازمانده از زبان پهلوي ساساني كه در آذربايجان بدان سخن گفته مي‌شده است. اين گويش را در متون مختلف، «پارسي» (چون زبان پهلوي را پارسيك مي‌خواندند و دانشمندان هم امروز آن را پارسي ميانه دانند)، «آذري»، «فهلوي/پهلوي» و «رازي» (يعني منسوب به ري، كه اين اطلاق پيوستگي گويش‌‌هاي منطقه‌ي فهله را با هم نشان مي‌دهد) خوانده‌اند.

ابن نديم در الفهرست مي‌نويسد:

فأما الفهلوية فمنسوب إلى فهله اسم يقع على خمسة بلدان وهي أصفهان والري وهمدان وماه نهاوند وأذربيجان وأما الدرية فلغة مدن المدائن وبها كان يتكلم من بباب الملك وهي منسوبة إلى حاضرة الباب والغالب عليها من لغة أهل خراسان والمشرق و اللغة أهل بلخ وأما الفارسية فتكلم بها الموابدة والعلماء وأشباههم وهي لغة أهل فارس وأما الخوزية فبها كان يتكلم الملوك والأشراف في الخلوة ومواضع اللعب واللذة ومع الحاشية وأما السريانية فكان يتكلم بها أهل السواد والمكاتبة في نوع من اللغة بالسرياني فارسي

(= اما فهلوي منسوب است به فهله كه نام نهاده شده است بر پنج شهر: اصفهان و ري و همدان و ماه نهاوند و آذربايجان. و دري لغت شهرهاي مداين است و درباريان پادشاه بدان زبان سخن مي‌گفتند و منسوب است به مردم دربار و لغت اهل خراسان و مشرق و لغت مردم بلخ بر آن زبان غالب است. اما فارسي كلامي است كه موبدان و علما و مانند ايشان بدان سخن گويند و آن زبان مردم اهل فارس باشد. اما خوزي زباني است كه ملوك و اشراف در خلوت و مواضع لعب و لذت با نديمان و حاشيت خود گفت‌وگو كنند. اما سرياني آن است كه مردم سواد بدان سخن رانند).

مسعودي در التنبيه و الاشراف مي‌نويسد:

فالفرس أمة حد بلادها الجبال من الماهات وغيرها وآذربيجان إلى ما يلي بلاد أرمينية وأران والبيلقان إلى دربند وهو الباب والأبواب والري وطبرستن والمسقط والشابران وجرجان وابرشهر، وهي نيسابور، وهراة ومرو وغير ذلك من بلاد خراسان وسجستان وكرمان وفارس والأهواز، وما اتصل بذلك من أرض الأعاجم في هذا الوقت وكل هذه البلاد كانت مملكة واحدة ملكها ملك واحد ولسانها واحد، إلا أنهم كانوا يتباينون في شيء يسير من اللغات وذلك أن اللغة إنما تكون واحدة بأن تكون حروفها التي تكتب واحدة وتأليف حروفها تأليف واحد، وإن اختلفت بعد ذلك في سائر الأشياء الأخر كالفهلوية والدرية والآذرية وغيرها من لغات الفرس.

(= پارسيان قومي بودند كه قلم‌روشان ديار جبال بود از ماهات و غيره و آذربايجان تا مجاور ارمنيه و اران و بيلقان تا دربند كه باب و ابواب است و ري و طبرستان و مسقط و شابران و گرگان و ابرشهر كه نيشابور است و هرات و مرو و ديگر ولايت‌هاي خراسان و سيستان و كرمان و فارس و اهواز با ديگر سرزمين عجمان كه در وقت حاضر به اين ولايت‌ها پيوسته است، همه‌ي اين ولايت‌ها يك مملكت بود، پادشاه‌اش يكي بود و زبان‌اش يكي بود، فقط در بعضي كلمات تفاوت داشتند، زيرا وقتي حروفي كه زبان را بدان مي‌نويسند يكي باشد، زبان يكي است وگر چه در چيزهاي ديگر تفاوت داشته باشد، چون پهلوي و دري و آذري و ديگر زبان‌هاي پارسي).

هر اين دو سند ارزشمند به ايراني بودن زبان مردم آذربايجان تصريح مي‌كنند و به صراحت آنان را جزو ايرانيان (پارسيان) مي‌دانند.

5. نام بابك و تحريف آن بدست بيگانگان:

جالب آن كه بيگانه‌پرستان پان‌تركيست حتا ايراني بودن نام بابك را نيز برنتافته و آن را تبديل به «باي‌بك» كرده‌اند. در حال يكه چنين نامي در هيچ متني ديده نشده است و دوم اين كه «باي» و «بك» هر دو از يك ريشه هستند و تاكنون ديده نشده است كه يك نام مركب از دو واژه‌ي هم‌معني پياپي باشد. از سوي ديگر، واژگان «باي» و «بايرام» و «بك» همگي ريشه‌ي سغدي-ايراني (يعني از گرو‌ه زبان‌هاي ايراني شرقي) دارند كه به زبان‌هاي آلتايي وارد گشته است. نام بابك به آشكارا ايراني است و نام بنيانگذار سلسله‌ي ساساني نيز بوده است. اين نام در گلستان سعدي و ويس و رامين و در شاهنامه (۵۰) بار آمده است ولي حتا يك بار نيز چنين نامي در متون تركي ديده و يافته نشده است.

نام «بابك» همان معني پدر را مي‌دهد: (باب “پدر” + ـك “پسوند تحبيب”)

پسر گفتش اي بابك نامجوي

يكي مشكلت مي‌بپرسم بگوي

(بوستان سعدي)

هر دو را در جهان عشق طلب
پارسي باب‌ دان و تازي اَب.
(فرهنگ جهانگيري(

سديگر بپرسيدش افراسياب
از ايران و از شهر و از مام و باب
(فردوسي)

چو بشنيد بابک زبان برگشاد
ز يزدان نيکي دهش کرد ياد
(فردوسي)

وز باب و ز مام خويش بربودش
تا زو بربود باب و مامش
(ناصر خسرو(

نبد دادگرتر ز نوشين​روان
که بادا هميشه روانش جوان
نه زو پرهنرتر به فرزانگي
به تخت و بداد و به مردانگي
ورا موبدي بود بابک بنام
هشيوار و دانادل و شادکام
(فردوسي(

بلعمي نيز در كتاب خود از اردشير ساساني اين گونه ياد مي كند :«اردشير بن پاپك» و طبري هم: «اردشير بن بابك».

«بابك» هنوز در لهجه‌ي خراساني همان معني پدر را مي‌دهد و «باوك» نيز در گويش‌هاي ايراني ديگر(مانند فيلي) همين معني را مي‌دهد.

نام پدر و مادر و استاد بابك:

در منابع موجود نام پدر بابك، مرداس (يك نامه شاهنامه‌اي) و اهل مدائن (پايتخت پيشين ساسانيان) دانسته شده، نام مادرش «ماه‌رو»، و استادش «جاويدان پور شهرك»، كه همگي ايراني‌اند.

6. اعتراف بيگانه‌پرستان و دشمنان ايران به ايراني بودن بابك.

هرچند در نزد اصحاب علم و تحقيق آرا و آثار نويسندگان بيگانه‌پرست پان‌تركيست فاقد ارزش و اعتبار است و نظريات آنان يكسره بر بنيان جعل و تحريف و دروغ و فريب شكل گرفته است، اما از آن جا كه ياوه‌هاي آنان در نزد بيگانه‌پرستان جاهل داراي اهميت است، ناچار براي نشان دادن اعتراف خود آنان به ايراني بودن بابك، برخي از نوشته‌هاي آنان را در اين جا نقل مي‌كنيم:

جواد هيأت:

«اوغوزها {تركمانان} كه اجداد تركان آسياي صغير و آذربايجان و عراق و تركمنها را تشكيل مي دهند از اقوام ترك هستند و قبل از آن كه اسلام بياورند در شمال تركستان زندگي مي كردند.

اوغوزهاي جديد اجداد ترك زبانان تركيه و آذربايجان و تراكمنه را تشكيل مي دهند و از قرن ۱۳ به بعد٬ يعني بعد از مهاجرت به غرب و آميزش با ساير تركان (قبچاق٬ ايغور) و مغولها و اهالي محلي٬ لهجه‌هاي تركي آناطولي و آذربايجاني و تركمني را به وجود آوردند (صفحه‌ي ۱۰۱-۱۰۲). از قرن دهم ميلادي اوغوزهاي ناحيه‌ي سيحون اسلام آوردند و از قرن يازدهم به طرف ايران و آسياي صغير سرايز شدند و از طرف مسلمانان به نام تركمن ناميده شدند به طوري كه بعد از دو قرن نام ترك و تركمن جاي اوغوز را گرفت. در ساله ۱۰۳۵ ميلادي٬ قسمتي از اوغوزها به خراسان آمدند و بعد از جنگ و جدال بالاخره خراسان را از غزنويان گرفتند و دولت سلاجقه را تشكيل دادند (ص 81)

پس بنا به اعتراف اين نويسنده‌ي پان‌ترك، تا سده‌ي يازدهم ميلادي هيچ تركي پا به ايران نگذاشته بود و لذا امكان ندارد كه آذربايجان از ابتداي آفرينش ترك‌زبان باشد (!)، بل كه ترك‌ها چندين سده پس از اسلام توانستند به آذربايجان رخنه كنند.

«در گسترش اين مدنيت(اسلام) و فرهنگ عظيم الهي اقوام و قبايل تركزبان بي شك خدمات بي شائبه و صادقانه و افتخار آميزي دارند. تركان اسلام را مناسب‌ترين دين و آيين نزديك به وجدان خود يافتند و قرن‌ها دفاع از اسلام و گسترش ان را بر عهده گرفتند. سرتاسر تاريخ افتخار اميز تركان مسلمان مسلما عاري از شورش و يا مقاومت در برابر اسلام است. در ميان اين قوم عصيان‌هايي شبيه عصيان‌هاي روشن ميان ، ماه فريد ، المقنع ، خرميّه ، زواريه و غيره ديده نمي شود» (محمدزاده صديق)

اين نويسنده پان‌ترك نيز خرميه را، كه پيشواي آن بابك بوده، ترك ندانسته است.

كشته شدن بابک به دست خليفه‌ي ترکزاد و ترک‌پرور معتصم:

پس از آن در صفر سال 223 هجري ، معتصم ، به دژخيم فرمان داد تا دو دست و پاي بابک را قطع نمايد و سپس او را گردن زند ( نهضت شعوبيه ، ص 302 و تاريخ ده هزارساله ايران ، جلد دوم ، ص 241) مطابق با تواريخ بابک در حين اجراي سياست و قطع شدن اعضاي بدن بردباري بسيار پيشه نمود و با خون خود چهره سرخ ساخت و به معتصم گفت : من روي خويشتن ازخون سرخ کردم تا چون خون از تنم بيرون شود ، نگويند که رويش از ترس زرد شد ( تاريخ ده هزارساله ايران ، جلد دوم ، ص241 و نهضت شعوبيه ، ص 302) و بدينسان بابک در دم مرگ شکنجه هاي طاقت فرسا را با نهايت شهامت متحمل گرديد و هيچ گونه سخني که نشانه عجز باشد بر زبان نياورد و با کردارو گفتار نيک خويش ، نام خود و ايران را در تاريخ جاودان و سربلند ساخت . چند تاريخ نويس كهن، واپسين سخن بابك خرمدين را بر سر دار «آساني» و «آسانيا» و «زهي آساني» و مانند آن گزارش داده‌اند (جوامع الحكايات و لوامع الروايات)، كه اين نكته گوياي پاي‌بندي وي تا واپسين دم به آرمان‌هاي‌اش و نيز گواه پارسي سخن گفتن وي است.

نتيجه‌گيري:

بابک خرمدين فردي ايراني بود و اغلب دشمنان‌اش نيز همان ترکمنان مزدور خليفه (يعني معتصم ترکزاد) بودند. اما اين جهان هميشه پر از تناقض و شگفتي است، چه، ترك‌هايي كه زماني دشمن و مخالف بابك بودند اينك (در جهت اهداف تجزيه‌طلبانه) براي بابك جشن زادروز مي‌گيرند و او را قهرمان خود مي‌خوانند؛ اين رفتار ايشان مانند آن است که در آينده روزي اسراييلي‌ها براي ياسر عرفات جشن زادروز بگيرند و او را يک اسراييلي اصيل با مذهب ارتودکس يهودي بدانند!

 

***
پان ایرانیست‌های دربند و زندانیان سیاسی را آزاد کنید.

***

به سرویس رایگان وبگاه میهن دوستان ایران بپیوندید و مطالب میهن دوستانه ی خود را در آن منتشر کنید این تارنما امکان انتشار مطالب را یه صورت ایمن برای شما فراهم می کند:

www.webgah.org

تارنمای هواداران پان ایرانیسم:

www.paniranism.net

تارنمای نامه پان ایرانیسم

http://paniranism. info

فیسبوک هواداران پان ایرانیسم:

www.facebook.com/paniranism

تارنمای حزب پان ایرانیست:

http://paniranist. org

تارنمای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست:

http://paniranist. info

تارنمای تریبون آزاد پان ایرانیست در خوزستان:

www.pan-iranist.net

کانال یوتیوب حزب پان ایرانیست

http://www.youtube.com/paniranistparty

فیسبوک حزب پان ایرانیست:

www.facebook.com/paniranistparty

حزب پان ایرانیست

همبستگی‌ ملی‌ . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت

هم میهن گرامی‌: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات با حاکمیت ملت به ما بپیوندید.

iran@paniranism.info

http://www.paniranist.org/a.htm

You can leave a response, or trackback from your own site.

Leave a Reply

Copyright©2010-2018.