هم میهن گرامی, مهر نموده و ما را در پخش نامه پان ایرانیسم یاری نمایید. سپاس!
نامه پان ایرانیسم
چهار شنبه ۴ بهمن ماه ۱۳۹۶ – ۲۴ ژانویه ۲۰۱۸
www.paniranism.info – iran@paniranism.info
درود بر هم میهنان گرامی
نوشته های زیر تقدیم میشوند:
موجودیت یک ملت چیست؟
فتح الله مجتبایی : تاریخ و روح ایرانی از کسانی که برای فرهنگ ایرانی کار میکنند، سپاسگزار خواهد بود
آزاذی و هنرمندی جوان میهن دوست
حادثه دردناک سانچى و یک افشاگرى تلخ
ایران زیبای ما
اختلاس 100 ملیاردی در وزارت نفت
ارنست هرتسفلد و پنج دهه خدمت به باستانشناسی ایران
پاینده ایران
نامه پان ایرانیسم
ستار خان سرداری می خواست ۷ دولت زیر برق ایران باشند, خود را خادم ملت میدانست
موجودیت یک ملت چیست؟
سخنرانی شادروان دکتر محمدرضا عاملی تهرانی (آژیر) در همایش بانوان و دوشیزگان – 17 دی 1349
بانوان ارجمند، دوشیزگان گرامی، سروران ارجمند! امشب همانطور که ملاحظه میکنید برنامه این بوده است که بهخاطر روزی که در حیات زن ایرانی خاطرهای بسیار ارزنده و گرامی دارد مراسمی برپا شود و طبیعی است که این مراسم باید با جشن و سروری همراه باشد ولی افسوس که این جشن و سرور به ماتمی غمانگیز تبدیل شده است زیرا در این روزها همسایهی ما، برادران عرب آقای هویدا، آنچه را که سالها انتظار آن را داشتند به عمل آوردند. خواهران و برادران ایرانی ما را از سرزمین نیاکانی خود آواره کردند. با چنین غم و اندوه و ماتمی چه جای جشن و سروری برای ما باقی مانده است. به ناچار باید امشب را به شرح و تفصیل این واقعهی غمانگیز و تجزیه و تحلیل علل دردناک و تلخ آن بپردازیم.
موجودیت یک ملت چیست؟ این سؤالی است که همیشه باید مطرح کرد. اگر نتوانیم به این سؤال جواب، صحیح بدهیم هرگز موفق نمیشویم موجودیت یک ملت را حس کنیم.
موجودیت یک ملت همهی آن چیزی است که در طول تاریخ به همت زنان و مردان آن ملت ساخته شده و پدید آمده. این موجودیت قابل تجزیه نیست، نه از لحاظ جغرافیایی، نه از لحاظ نیروهای انسانی و نه از لحاظ پیامهای فرهنگی و هستههای فرهنگی. هممیهنان ما تنها آنهایی نیستند که در داخل خطوطی که به نام مرز ایران وجود دارد زندگی میکنند. این خطوط مرزهای واقعی ما نیستند. این خطوط زخمهای استعمار بر پیکر ملت ما هستند. در آن سوی این خطهای به اصطلاح مرزی، باز هم موجودیت ملت ایران وجود دارد، باز هم خانوادههای ایرانی هستند، باز هم فرهنگ ایرانی هست، باز هم خون ایرانی، زندگی ایرانی هست. در همهی آن سوی مرزها داستانی از این قرار وجود دارد. در مرزهای غربی ما هم ماجرا همین است. موجودیت ملت ایران به این مرزها پایان پیدا نمیکند. اینها نه مرز واقعی ملت ایران است، نه مرز نیروهای انسانی ملت ایران است، نه مرز سرزمینهای ایرانی. اینها خطهای استعمار و زنجیرهای دردناک و جانگداز استعمار است.
در آنسوی این مرزها خواهرانی داریم، برادرانی داریم که اینها شمارشان کم نیست. گرچه اگر هم کم بودند دلیل این نبود که آنها را فراموش کنیم. ما سه میلیون برادران کُرد خودمان را در آنسوی مرز داریم. میلیونها نفر شیعیان را داریم که از جهت مذهبی با اکثریت ملت ایران پیوندی ناگسستنی دارند. شیعه تنها یک مذهب نیست. تنها، مذهب ما نیست. شیعه گنجینهای از فرهنگ و حکمت ایرانی است، یکی از گرانبهاترین گنجینههای حکمت و فرهنگ ایرانی است. اگر به فرض محال، سالهای سال بگذرد و زمانی باشد که دیگر – به فرض محال – ما نه مسلمان باشیم و نه شیعه، باز هم به حکم روابط معنوی و فرهنگی، با مکتب شیعه پیوندی استوار و آهنین خواهیم داشت. این مکتب قسمتی از روح ایرانی را بیان میکند. مراکز علمی تشیع از لحاظ ملت ایران مراکز قابل انصراف و صرفنظر نیست. اینجا مراکز علم و حکمت ماست، مراکز فرهنگ و تمدن ماست، مراکزی که عصارهی اندیشههای پیشینیان ما در آنجا بههم آمیخته و عجین شده است و از نسلی به نسل دیگر انتقال پیدا کرده است.
اینجا جایگاه مکتب تشیع برای مدتی بیش از هزار سال بوده. این سرزمینها به صرف اینکه آن طرف مرز هست ما نباید بگوییم که به دور از وطن ماست و جزو وطن ما نیست. اینجا قسمتی است از وطن ما، چه اصطلاح مسخرهای؛ معاودین1. اینها نرفتهاند که امروز برگردند. اینها خانه و زندگیشان آنجا بود. شما گمان میکنید یک گروهی پا شدهاند پارسال رفتهاند، برای نمونه نجف، کربلا، کاظمین. اینطور گمان میکنند که اینها رفتهاند و الآن دارند برمیگردند؟ مهمان بودهاند آنجا؟ این کوربینی است. این لغات را کی اختراع میکند و برای کی اختراع میکند؟ اینها وطنشان اینجا بود. نسل اندر نسل در بغداد، کربلا، کاظمین و سامره، زندگی میکردند نه اینکه تازه رفتهاند. زندگیشان آنجاست، قبر پدرشان آنجاست، خانه و کاشانهشان آنجاست، آنجا زاییده شدهاند، آنجا بزرگ شدهاند، آنجا بچههای خودشان را بزرگ کردهاند. آنها مهاجر به آن سرزمین نبودهاند. این چه اشتباهی است. این شهرها جز این مردم، سکنهای ندارند.
عنصر عرب در این شهرها مهاجر است، مهاجم متجاوز، زورگو و غاصب است. اینها نخستین ردههایی هستند که امروز مورد تجاوز عنصر عرب قرار گرفتهاند. این بچههای اول هستند و سیاستی که این کار را آغاز کرده به این قصد این کار را کرده که این سرزمینها را از وجود عنصر ایرانی خالی کند و این برنامهای نیست که در این چند روزه شروع شده باشد. این برنامهای است که از آغاز تشکیل این مقولهی استعماری که ما آن را کشور عراق میخوانیم، این داستان از آن زمان آغاز شده است. طراحان کشور عراق این واحد سیاسی را بهوجود آوردهاند بهخاطر اینکه عنصر عرب را در برابر عنصر غیرعرب این منطقه تقویت کنند و آنها را وادارند که در هر زمان که میتوانند عنصر ایرانی را اخراج کنند و سرزمینهای آنها را در تصرف خودشان دربیاورند. این ماجرا در طی این 50 سال، هر روز به شکلی و رنگی ظاهر میشود.
یک روز سرزمینهای کردها را میسوزاندند و کردها را غارت میکردند و در میان اینها کشتار میکردند. یک روز به نام مبارزه با شیعه، مراکز عالم تشیع را مورد حمله و تجاوز قرار میدادند، یک روز به بهانهی مبارزه با ایرانی و کسانیکه شناسنامهی ایرانی دارند، آنها را از کشور خارج میکردند. این داستان مکرراً تکرار میشود و امروز هم یکی از صحنههای این ماجراست و این پایان ماجرا نیست و تکرار خواهد شد. اگر این گروهی را که راندهاند 60 هزار نفر هستند، اگر ما سکوت کنیم این عده تا یک میلیون افزایش پیدا میکند. بعد از آن نوبت هجومهای کشتارآمیز نسبت به مناطق کردنشین میشود. ایرانیان را از سواحل جنوبی خلیجفارس به دریا خواهند ریخت.
اینها مطالبی است که امروز ما میگوییم. به گوش بعضیها شاید تازه بیاید ولی از لحاظ حزب پانایرانیست و از لحاظ مبارزان پانایرانیست سخن تازهای نیست. ما 30 سال است این سخنان را میگوییم، یک تجزیه و تحلیل ساده و روشن تاریخی است. این حقایق را هر کس که مطالعه کند، میفهمد. این نه اول ماجراست و نه آخر ماجرا. اما در اینجا یک سؤال مطرح است. عنصر عرب که به نیابت استعمار، وظیفهی خالی کردن این سرزمینها را از خون ایرانی دارد چرا امروز را انتخاب کرده؟ روی هم رفته چه زمانهایی را انتخاب میکند؟ هر زمان که ما دچار ضعف باشیم، آن زمان را انتخاب کرده. درد ما اینجاست. دشمن، ما را ضعیف میشناسد. تمام داستان اینجاست. تمام این هوچیبازیهایی که در داخل وطن میشنویم برای این است که روی این موضوع را ماسک بگذارند.
ما میگوییم این حکومتی که از همهچیز برخوردار است در این تهران برای خودش 300 هزار رأی در صندوقها میریزد، در شیراز 50 هزار رأی قالبی در یک روز برای خودش به صندوقها میریزد، هرچه انجمن است برای خودش ثبت میکند، اصناف را اسیر خودش کرده، انجمن دِه در اختیار حزب «ایران نوین»، انجمن شهرها در اختیار حزب «ایران نوین»، انجمن شهرستان در اختیار حزب «ایران نوین»، انجمن استان در اختیار حزب، مجلس شورا در اختیار حزب، مجلس سنا در اختیار حزب. کدام حکومتی این همه قدرت دارد؟
چطور است که شما را با این همه قدرت، یک حکومت قلابی بعثی ضعیف میشناسد؟ شصتهزار نفر از اتباعتان را میریزد بیرون مرز؟ چرا از شما نمیترسد؟ چرا شما را ضعیف میداند؟ سؤال ما اینجاست، این انتخابها، این صحنهسازیها قلابی است، در پشتش قدرت نیست، در پشتش پیوستگی با این ملت نیست.
یا نه، شما مقتدرید و نیرومندید، این قدرت شما کجاست؟ این نیروی شما کجاست؟ آیا این نیرو برای این نیست که دیگری آن را بشناسد و در برابرش سر اطاعت و احترام فرود بیاورد و به حقتان تجاوز نکند. اگر نیرو برای این نیست پس برای چه هست؟ نیرو در عرصهی سیاست بینالملل وسیلهی جنگ و تهاجم نیست، وسیلهی حفظ موجودیت و حفظ حق است. اگر این نیرو نتواند وسیلهی حفظ موجودیت و حفظ حق باشد یک موجودیت عبث و باطل است و معلوم میشود که آن کسانی که این نیرو و قدرت را در اختیار دارند نمیدانند که کاربرد آن چیست. نمیدانند مورد استعمال آن چیست.
میگویند یک کسی سراپا غرق اسلحه شد و رفت به بیابان. شمشیر داشت، تازیانه داشت و خلاصه تا دندان مسلح بود. در راه یکی از این کلوخاندازها به او رسید، گفت: که آقا این چیه دستت؟ گفت: این شمشیر است. گفت: خوب بگذار زمین، توی آن دستت چیه؟ این هم تازیانه است. گفت: این هم بگذار زمین. بالاخره آقا را لخت کرد. تمام اسلحه و نیرو را از او گرفت و گفت حالا برو. برگشت و آمد داخل شهرش. به او گفتند: خوب چه شد، چرا لختت کردهاند؟ چرا اینطوری شدهای؟ گفت: آقا یک دستم شمشیر بود یک دستم هم تازیانه بود، پس شما انتظار داشتید من با دندانهایم دعوا بکنم؟ اینطوری. این صحبت کسی است که کاربرد چیزی را که در دستش هست نمیداند. دیگر چه بر سر او بیاورند.
این برادران آقای هویدا چه بر سر ما بیاورند که شما به آن درجهای برسید که بفهمید باید از نیرو در برابر بیگانهی مهاجم و غارتگر استفاده کرد؟ چه بر سر ما بیاورند؟ هممیهنان ما را از سرزمینهاشان، از خانه و کاشانهی نیاکانشان دارند بیرون میکنند. نمیخواهند بیرون کنند، بیرون کردند. شما اینجا توی سالن گرم نشستهاید، آنها دارند توی صحراهای سرد زیر این سرمای سوزنده بدنشان میلرزد. دیگر چه بکنند که شما متوجه بشوید که موجودیت این ملت بهخطر افتاده. موجودیت این وطن به خطر افتاده. از فرزندانتان، از امکاناتتان استفاده بکنید. چه بکنند؟ شما ببینید که در اطراف خودتان، ملتها چگونه زندگی میکنند.
این ترکیهی همپیمان ما، همسایهی ما، حالا باید با کمال تأسف بگویم که، باید ما ازش درس بگیریم. صدهزار ترک در قبرس زندگی میکنند. قبرس جزو خاک ترکیه هم نبود، زیر نفوذ یونان بود. یونان هم با ترکیه در پیمان ناتو بود. بهخاطر دفاع از صدهزار ترک در قبرس، دنیا را به آستانهی جنگ کشید. حقش بود. ما هم در تمام مراحل از ادعای حقش دفاع کردیم. دولتهای سلف آقای هویدا و حزب «ایران نوین» هم دفاع کردند. ما هم دفاع آنها را تأیید کردیم. کار درستی کرد. ترکها از حقشان دفاع میکردند. جا داشت ما هم به عنوان همپیمان از حق آنها دفاع کنیم. اما تمام سروته قضیه صدهزار نفر بود و ما در این عراق حداقل چهار میلیون مانند اینها داریم. حق حکومت ندارند، حق زندگی ندارند، مورد تبعیض مذهبی هستند، مورد تبعیض نژادی هستند. شما برای دفاع از حقشان هیچ نکردید. امروز اینها را ریختند بیرون، باز هم شما هیچ نکردید. آنها را میکشند، غارت میکنند، سرزمینهایشان را به آتش میکشند، باز هم مینشینید و لبخند ملیح میزنید و به این ملت پاسخ میدهید که تا صبح و دیشب پای دستگاه بیسیم بیدار بودیم، مرتب خبر میشنیدیم که دارند ایرانیان عراق را بیرون میکنند. آفرین بر شما! چه خوش حکومت میکنید. ولی در عرصهی واقعیات، اینها جرم و گناه است و گناه در عرصهی تاریخ، بیکیفر نمانده و از آن شما هم بیکیفر نخواهد ماند.
حالا تمام مسأله این است که این آوارگان را جا دادیم، لباس دادیم، پتو دادیم، سرپناه دادیم، اینها دیگر وطنشان را نمیخواهند؟ اینها دیگر کاشانهشان را نمیخواهند؟ تمام شد یک قسمتی از عرصهی حیاتی ملت ایران؟! فضای حیاتی ملت ایران را تصرف کردند؟! به پایان رسید؟! همانقدر که آنها را یکی دو پتو دادید و یکی دو کیلو شکر دادید ماجرا تمام شد؟ این است؟ تاریخ این است؟ شما میخواهید در این دنیا زنده باشید؟ میخواهید فردا بمانید؟ این نیست! چرا حالا داستان را وارونه میکنید؟ حالا حقایق را دگرگون جلوه میدهید؟ فقط مسألهی آوارگی است؟! شما خیال میکنید در برابر سیل قرار گرفتید که عوامل جوی بهوجود میآورد و شما مسؤولیتی ندارید؟ فقط باید سیلزده را جا و مکان بدهید. البته صحیح است اگر سیل بود صحیح بود، اگر زلزله بود صحیح بود، این یک داستان سیاسی است. این نتیجهی بیعرضگی شماست. این نتیجهی غفلتهای شماست. این نتیجهی این است که کادر دیپلماسی شما به جای اینکه در اطراف دنیا از حقوق ملت دفاع کنند به ویسکی خوردنشان و قاچاقچیگری پرداختند. این نتیجهی این است که به جای این که ملت را بهطور نهادی آماده برای رزم و دفاع بکنید، این کار را نکردید. آموزش را در این کشور طبقاتی کردید، میبایست همگانی باشد. دانش را طبقاتی کردید، اطلاعات را طبقاتی کردید. روزنامهها را نابود کردید، حقگویی را از میان بردید. اگر کسی از ارادهی خودش حرف زد و نوکر شما نبود سرش را کوبیدید. این نتیجهاش است و قدرت دارید، عُرضهی استفاده از قدرت را ندارید. برای اینکه در درون خودتان احساس میکنید ضعیف هستید. این ضعف شما را دشمن فهمیده، استعمارگر خبر دارد. حالا امروز از این ضعف استفاده میکند، یکی از طرفهای خود را خبر میدهد تا قسمتی از سرزمینهای ما را خالی از سکنه بکند. این تجزیه و تحلیل این ماجراست. این داستان حقیقی این ماجراست. این است غم جانکاه. دوشیزه ظفری فرمودند که ما سی سال داریم کار میکنیم، بله سی سال از لحاظ قدرتهای داخلی به هیچجا نرسیدیم، برای اینکه طرف ما اینها بودند. فهمشان این بود. طرز کارشان این بود.
یک قسمتی از سرزمین ما را اشغال کردند، کانون تمدن فرهنگ ما را از بین بردند. مرکز عالیترین جامعهی دینی ما را از بین بردند. اینها فقط در فکر این هستند که به ایشان تسلی بدهند. این واکنش ماست. دعا میکنید! نفرین میکنید! آشغالهای کهنهی خانهی خودتان را جمع میکنید و برای کسانی میبریم که همچیز داشتند، مثل ما خانه داشتند، مثل ما زندگی داشتند، مثل ما بچههایشان به مدرسه میرفتند شبها برمیگشتند. حالا هیچچیزش را ندارند. سیل نیامده، زلزله نیامده، بیصاحبند. حکومت ندارند. ارادهی اینها منشاء قدرت حکومت نیست. خواست اینها منشاء ایجاد حکومت نیست. خدایا چه شد که ما بیصاحب شدیم، اینطور ما را برانند، اینطور موجودیت ما را مورد هجوم قرار دهند. این غم را آدم به کجا ببرد؟ این وضع ادامه پیدا میکند. پانایرانیست به پایان نرسیده، هر روز چنین است. راه ما مطمئنتر میشود، باورمان محکمتر میشود که این ملت یک راه برای نجاتش باقی مانده. یک راه برای نجات این ملت است و این هم راه پانایرانیست است.
فقط یک راه برای نجات این ملت است. فقط کسی باید این درسها را بفهمد. این پیشبینیها را به موقع بفهمند. سی سال پیش گفتیم که داستان عراق این است. سیاست ما در عراق باید اینطور باشد، ما باید برویم به دنبال پیوند با هموطنان خودمان، به آنها اطمینان باید بدهیم. در منشور سربلندی نوشتیم بگذارید هر عنصر ایرانی در خلیجفارس ودر عراق، نیروهای مسلح شاهنشاهی را در بالای سر خودش احساس کند و به آنها ایمان داشته باشد. به پشتیبانی آنها مطمئن باشد. این سخن، هوایی نبود، این سخنِ تاریخ بود. مرتب برخلاف این عمل کردند، در هر مرحلهای برخلاف این عمل کردند. حق قدرت را از ما گرفتند و ما را به عاطفهای که برادران عربشان ندارند حواله کردند.
پانایرانیست زنده است. چارهای نیست. دردهای تاریخی، درمانهای مشخص دارد. تنها با داروهای خودش معالجه میشود. در میهن ما سیاست باید سیاست پانایرانیسم باشد. اگر میترسید، اسمش را نبرید، بگویید سیاست اجنه، بگویید سیاست مرموز، بگویید هرچه خوشتان میآید. ما که گفتیم این اندیشهی ما خدایی است، برای اینکه ایمان داشتیم که آن خدایی که ایران را آفرید، یک طرز تفکری هم به ملت ایران داد که با آن طرز تفکر میتواند خودش را اداره کند. بنابر این همانطوری که خالق، خداست، کسی هم که نجاتش میدهد آنهم خود خداست. ما که این اعتقاد را داشتیم، توی مجلس ما را مسخره کردید و گفتید که اندیشهی پانایرانیسم، اندیشهی خدایی نیست. ما که میگوییم این اندیشهی ما خدایی است، شما با اندیشههای شیطانی خود عمل کنید. ولی کاری را که باید بکنید از عنصر ایرانی هر جایی که هست دفاع کنید. اسمش را هرچه میخواهید بگذارید. نام آن به قول ما پانایرانیسم است. یعنی دفاع از عنصر ایرانی، هرجا که هست. هرجا که هست. اگر دو تا ایرانی در گواتمالا هم باشند حکومت ایران موظف است از حق آنان در گواتمالا دفاع کند. اگر خانهشان را به زور ازشان گرفتند باید برود اقدام کند. بایستد و خانهشان را بگیرد و به آنها پس بدهد. اگر دوتا در گواتمالا بودند چه رسد به چهار میلیون و پنج میلیون که در عراق زندگی میکنند. شما از حق اینها دفاع کنید، به آنها تأمین بدهید که بتوانند در کاشانهی خودشان زندگی کنند. بتوانند مطابق آیین خودشان خدا را پرستش کنند. بتوانند به اماکن مقدس مذهبی خودشان قدم بگذارند. کسی اعتراضی به کار و زندگی آنها نداشته باشد. شما این کار را عملی بکنید اسمش را هرچه بگذارید. ما به آن ایمان و اعتقاد داریم اگر این راه را میرفتید به این نتیجه نمیرسیدید و امروز ما یک¬بار دیگر بیان میکنیم که اگر این فکری که امروز معمول داشتهاید ادامه پیدا کند، این سرنوشت نصیب چندین میلیون نفر از ایرانیان خواهد شد. نگویید که دیگر کسی نگفت. اگر میخواهید پتو انبار کنید، از الآن شروع کنید. نگویید کسی خبر ندارد ولی وای بر ملتی که سرزمین او را یغما گردانند و متجاوزان بگیرند و تصرف کنند، مقدسترین اماکن زندگیاش را به سُم ستوران ببندند و او تنها اندیشهای که میکند به فکر جا و مکان دادن آوارگان باشد. ای آوارگان! شما مظلومترین آوارگان روزگار هستید.
مظلومترین آوارگان، برای اینکه آوارگان فلسطینی را بالاخره این ملتهای عرب، این کشورهای عرب، اینقدر در دنیا فریاد زدند که امروز به شکل یک مسألهی مهم حقوقی در دنیا به عمل آمده است که حق دارند، حق فلسطینیهاست که برگردند به وطنشان، که ما هم قبول داریم. اما کسی از حق آنها دفاع میکند که قبلاً آواره شدهاند. آن کُردهایی که خانهشان را به آتش کشیدند، صدایشان را کسی شنید؟ آنهایی را که کشتند خونبهایشان را کسی داد؟ به این نتیجه میرسیم اینهایی که همه چیز را فدای حفظ دوستی و روابط صمیمانه با برادران عربشان کردند نمیتوانند اینگونه مسائل تاریخی را برای ملت ایران حل کنند. بشتابید، بله بشتابید برای کمک به این آوارگان بیچاره، ولی بیشتر از این بشتابید برای دفاع از حق ملی آنها، آزاد کردن سرزمین آنها، بازگشت دادن آنها به شهرهای تاریخی¬شان، و برافراشتن پرچم کانونهای تشیع. پاینده ایران.
پینوشت:
1- برگشتگان. اصطلاحی که رژیم بعثی عراق برای ایرانیتباران به کار میبرده است – ویراستار.
بر گرفته از تار نمای ایران بوم
چاپ: مجله افراز (نامه درونی انجمن فرهنگی ایرانزمین)، شمارهٔ هشتم، از تابستان 1384 تا بهار 1385 خورشیدی
***
ایران زیبای ما
ماسوله, گیلان
فتح الله مجتبایی : تاریخ و روح ایرانی از کسانی که برای فرهنگ ایرانی کار میکنند، سپاسگزار خواهد بود
باشگاه شاهنامه پژوهان _ گزارش : فتحالله مجتبایی میگوید، آنچه باعث فخر و سربلندی ماست تاریخ و فرهنگ ما است و هرچه در این زمینه کار شود کم است. با ایران شوخی کردن کار آسانی نیست. به گزارش باشگاه شاهنامه پژوهان به نقل از ایسنا، فتحالله مجتبایی در بخشی از مراسم پایانی هفتمین دوره جایزه «فتحالله مجتبایی» که سهشنبه (۲۶ دیماه) در شهر کتاب مرکزی برگزار شد با اشاره به افزایش کمی تعداد رسالههایی که به این جایزه رسیدهاند، بیان کرد: زمانی که ما این جایزه را شروع کردیم فقط سه رساله به دست ما رسیده بود اما حالا از ۳۰ عدد تجاوز کرده است. این موضوع نشاندهنده این است که این جایزه مورد قبول جامعه ادبی ما قرار گرفته است. اگر چیزی باشد که مایه فخر ما ایرانیها باشد فرهنگ و تاریخ ماست. هرچه در این زمینه کار شود کم است. ما نفت داریم اما بیش از آنکه مایه رفاه ما باشد مایه زحمت ما بوده است و بعد هم تمام میشود. آنچه که از ما میماند هویت ملی، تاریخ و مفاخر فرهنگی ماست که مایه سربلندی ما بودهاند و هستند. با ایران شوخی کردن کار آسانی نیست. هر کسی که در زمینه فرهنگ ما کار میکند باید مورد تقدیر قرار بگیرد. تاریخ و روح ایرانی از کسانی که برای فرهنگ ایرانی کار میکنند، سپاسگزار خواهد بود.
او افزود: تجربه ما در زمینه رسالهها تجربه مفیدی بوده است. تحقیقات ما در چند دهه گذشته در مورد شخص خاص یا موضوع خاصی بوده که در ایران فعالیت میکردند یا کتابی تصحیح میکردند که از حدود و چارچوب تاریخ ایران فراتر نمیرفت. اما رسالههایی که اکنون به دست ما میرسند، فراتر از جغرافیای ایران هستند و موضوعات جهانی را مطرح میکند. اینها مقدمه خوبی برای جهانی شدن تحقیقات ما است. رسالههایی که به دست ما میرسند نگاه فراجغرافیایی به فرهنگ دنیا دارند و بیشتر جنبه تطبیقی و پدیدارشناسی پیدا میکنند که باعث آشنایی دیگران با فرهنگ ما میشوند.
مجتبایی با اشاره به کهولت سن خود، گفت: اگر من ماههای آخر عمر خود را نگذرانم در سالهای پایانی آن هستم. امیدوارم جریانی را که شروع کردهاند ادامه پیدا کند. رسالههایی که از دو بوته آزمایش میگذرند رسالههای خوب و قابل تقدیری هستند. امیدوارم این جریان ادامه پیدا کند تا نسلهای آینده نیز از این تشویقها برخوردار شوند.
در این مراسم علیاصغر محمدخانی معاون فرهنگی شهر کتاب با تقسیمبندی پایاننامهها به چند دسته گفت: در سالهای اخیر شاهد ضعیف بودن پایاننامهها هستیم و تولید فکر، ابتکار و خلاقیت و بیان نکات تازه در پایاننامهها کمتر شده است.
او درباره تعداد آثار ارسالی به این جایزه گفت: امسال ۳۴ پایاننامه به دست ما رسید که نسبت به سالهای گذشته افزایش دو برابری داشت. ۲۲ نویسندهی این پایاننامهها، زنان بودند و ۱۱ پایاننامه متعلق به مردان بود. ۲۱ پایاننامه در حوزه ادبیات کلاسیک بود که بیشترین فراوانی برای شاهنامهپژوهی بود. همچنین ۸ پایاننامه مربوط به ادبیات معاصر ما بود.
برگزیدگان هفتمین دوره جایزه «فتحالله مجتبایی» به این شرح معرفی شدند: رسالههای دکتری «نقش تقابل در ساختار بافت و زیباشناسی مثنوی» از لاله معرفت از دانشگاه خوارزمی و «بررسی ساختار اسطورهای حماسههای پهلوانان خاندان سام» از لیلا حقپرست از دانشگاه فردوسی به عنوان برگزیدگان این دوره از جایزه «مجتبایی» معرفی شدند. همچنین از رساله «ریشهیابی اقوال صوفیه در نوبت ثلاثه کشفالاسرار» نوشته بهدخت نژادحقیقی از دانشگاه شهید بهشتی تقدیر شد.
بعد از اعلام برگزیدگان جایزه «فتحالله مجتبایی»، استادان راهنمای این رسالهها و همچنین نویسندههای این پایاننامهها درباره پایاننامههای خود سخنانی کردند.
در بخشی از مراسم تقی پورنامداریان – استاد دانشگاه- با تشکر از برگزارکنندگان جایزه فتحالله مجتبایی گفت: این جایزه ظلمی را که بر سر رسالههای دکتری میآمد، جبران و بستر تشویق سنجیده دانشجویان را فراهم کرده است. نظام اخلاقی و اجتماعی ما در طول تاریخ بهویژه در دورهای که دوره دکتری گسترش یافته است، بهگونهای با ملاحظات عاطفی و داد و ستدهای دوستانه، با قضاوتهای حقجویانه همراه است. گویی حق بدون رنگ و لعاب عاطفی، حق نیست. ارزش نهایی رسالهها با همه عیبهایی که دارند، معیار عاطفی و دادوستدهای دوستانه هستند.
او سپس لطیفهای از ملانصرالدین بیان کرد و گفت: آنچه که در این میان ضرر میکند فقط حق است. حتی دانشجویانی که به جای پایاننامه، اباطیلنامه نوشتهاند از جلسه دفاع راضی برمیگردند. ما نمیتوانیم که پایاننامهها را رد کنیم و آنها را نپذیریم.
سپس محمدجعفر یاحقی توضیحاتی را درباره پایاننامه لیلا حقپرست ارائه کرد و گفت: ما تحت تاثیر موج شاهنامهپژوهی نبودهایم اما این موج و رستاخیز (شاهنامهپژوهی) نیازی است که جامعه حس میکند و امیدوارم به نتایج بهتری برسد.
در بخش دیگری از این مراسم بهدخت نژادحقیقی که پایاننامهاش مورد تقدیر قرار گرفته بود، اظهار کرد: من خوشحالم که در این جایزه شرکت کردهام و تشکر میکنم از برگزارکنندگان این مراسم. کسی که این مراسم را برگزار میکند با انگیزه شخصی و دلسوزانه جایزه را شکل داده است. داوران اهل فن پایاننامه را خواندهاند. حداقل حُسن این جایزه این است که کارها دیده میشود، کارهایی که احتمالا در قفسه کتابخانههای دانشگاه خاک بخورند و کسی بهشان توجه نکند و خوشحالم که برندگان این جایزه خانم هستند. مبارزه پنهانی در محیط آکادمیک با زنان وجود دارد. در دانشگاهها شعارهایی میدهند اما در برابر حضور زنان مقاومت میکنند. امیدوارم این جایزه میزان ظلمی را که دانشگاهها در حق علوم انسانی و در حق دانشجویان انجام میدهند، کاهش دهد.
بر گرفته از تار نمای شاهنامه پژوهان
***
آزاذی و هنرمندی جوان میهن دوست
***
حادثه دردناک سانچى و یک افشاگرى تلخ
شركت ملى نفتكش ايران خصوصى شده بود؛ اما كى؟ كجا ؟و چگونه؟ هيچكس نمى دانست.
سانچى فقط يك حادثه دردناك براى ٣٢ نفر از كاركنان و خدمه آن نبود، خبر دردناک آنجا بود كه حادثه سانچى از ماهيت خصوصى سازى در اقتصاد ايران پرده برداشت.
شركت ملى نفتكش ايران خصوصى شده بود؛ اما كى؟ كجا ؟و چگونه؟ هيچكس نمى دانست.
افكار عمومى زمانى به حيرت و گيجى دچار شد كه در حادثه سانچى با سكوت وزير نفت و ميدان دارى وزير رفاه مواجه شد.
جريان از چه قرار است؟ چرا وزير همواره پرجوش و خروش نفت ساكت است؟ وزير تعاون، كار و رفاه اجتماعى در اين ميان چه مسئوليتى دارد؟
سوالات آنقدر مبهم و گيج كننده بود كه سرانجام اداره كل روابط عمومى وزارت نفت وارد ميدان شد و افكار عمومى بى خبر از اصل ماجرا را در جريان واقعيتى دردناک قرار داد.
این واقعيت دردناک، جدا شدن شركت ملى نفتكش از وزارت نفت و پيوستن آن به وزارت تعاون، كار و رفاه اجتماعى بود.
جدا شدن شركت ملى نفتكش از وزارت نفت در راستاى سياست محيرالعقول خصوصى سازى در كشور صورت گرفت.
محيرالعقول از اين جهت كه تصدى شركت استراتژيكى مانند ملى نفتكش، از يك وزارتخانه دولتى، به يك وزارتخانه دولتى ديگر سپرده شد و خصوصى سازى لقب گرفت.
بنابراطلاع روابط عمومى وزارت نفت، ٦٦ درصد از سهام شركت ملى نفتكش به شستا و صندوق بازنشستگى كشورى كه هر دو زير نظر وزارت تعاون قرار دارند، واگذار شد.
زمان واگذارى ظاهرا به سال ١٣٨٨ يعنى زمان وزارت مسعود ميركاظمى بر وزارت نفت برمى گردد.
شركت ملى نفتكش زمانى به وزارت كار با عنوان خصوصى سازى واگذار شد كه با داشتن ٤٢ فروند نفتكش غول پيكر با ظرفيت حمل بيش از ١٥ ميليون تن از بزرگترين ناوگان هاى حمل و نقل دريايى دنيا به حساب مى آمد.
شركت ملى نفتكش در حالى هنوز قيد تاكيدآميز “ملى” را با خود يدک مى كشد كه به ظاهر خصوصى شده است و در حالى خصوصى است كه خود را همچنان ملى مى داند.
اين همه آن تناقضى است كه دامن نظام اقتصادى و فلسفه اقتصادى كشور را در دهه هاى اخير در برگرفته است.
تناقض در نظام اقتصادى كشور آنجاست كه انتقال مديريت و تصدى گرى از يک بخش دولتى به بخش ديگر دولتى را “خصوصى سازى” مى دانيم.
تناقض در فلسفه اقتصادى تا آنجايى است كه جرات حذف قيد “ملى” را در مجموعه نام شركت نفتكش پس از خصوصى سازى نداريم.
حادثه سانچى حالا پرده از روى تناقض هاى بسيارى برداشت. حالا وقت آن شايد رسيده باشد كه نظام سياسى ايران تكليف خود را با نظام اقتصادى روشن كند.
تجربه چهار دهه اخير به وضوح نشانگر آن بود كه در صحنه هاى اقتصادى بدون داشتن تئورى و بدون تبعيت از نظام هاى اقتصادى تعريف شده جهانى نمى توان حركت كرد.
شترگاوپلنگهاى تعاونى، خصوصى، دولتى و حاكميتى تنها و تنها مىتواند به پيچيدهتر شدن اوضاع كمک كند.
اين پيچيدگى در لايههاى اجتماعى رسوخ مىكند و به ناگاه حركتهايى را مىآفريند كه همه از دريافت و تحليل آن عاجز مىمانند.
بر گرفته از کانال تلگرامی راهبرد/علی آهنگر
***
اختلاس 100 ملیاردی در وزارت نفت
بیژن زنگنه، وزیر نفت ج ا، اظهار داشت در بخش اکتشاف نفت این وزارتخانه ۱۰۰ میلیارد تومان اختلاس شده است
بطوری که در خبرگزاری خانه ملت،امده است کارکنان بخش اکتشاف، خود متوجه این «تخلف»( بخوانید دزدی ) شدهاند در حال حاضر مقامات قضایی با جدیت این موضوع را دنبال می کنند.
وزیر نفت، افزود اما این فرد خاطی از کشور خارج شده است، مقامات قضایی از طریق اینترپل (پلیس بینالملل)، پیگیر هستند که این فرد را به کشور بازگردانند و بررسی کنند که اگر این فرد همدستی دارد با آن برخورد کنند».
بیژن نامدار زنگه افزود چند تن از مسوولان وزارت نفت به دلیل قصور در این پرونده اخراج شده اند بعلاوه پرونده چند تن دیگر به دلیل قصور و اهمال در انجام وظیفه به هیئت تخلفات اداری وزارت.نفت فرستاده شد
***
ارنست هرتسفلد و پنج دهه خدمت به باستانشناسی ایران
پژمان اکبرزاده
روزنامه نگار
بیستم ژانویه ۲۰۱۸ هفتادمین سالروز درگذشت ارنست هرتسفلد، یکی از سرشناسترین باستانشناسان دنیا در سده بیستم میلادی است. هرتسفلد در پیوند با تاریخ ایران باستان و میانرودان پژوهشهای میدانی گستردهای انجام داد و شناخت آثار تاریخی ایران در محافل علمی دنیا تا حد زیاد مدیون زحمات اوست.
یکی از درخشانترین جنبههای کاری این باستانشناس آلمانی، بیرون آوردن پلکان خاوری کاخ آپادانا از زیر خاک و همچنین کشف دهها هزار لوح گِلی است که دادههای گستردهای از اقتصاد و جامعه ایران در زمان هخامنشی به عموم ارایه کرد. با اینحال هرتسفلد در میان ایرانیان – به جز محافل تخصصی باستان شناسی و دانشگاهی – بسیار اندک شناخته شده است.
اهمیت کارهای پژوهشی قدیمی معمولا با گذشت زمان و افزوده شدن یافتههای تازه، کمتر میشود. کوششهای هرتسفلد اما روز به روز بیشتر مطرح و بزرگ داشته میشوند. در سالهای اخیر موزههای هنر متروپولیتن و سَکلِر در آمریکا و موزه هنر اسلامی در برلین دست نوشتههای او در زمان کاوشهای باستانشناسی را دیجیتال کرده و به رایگان در اختیار پژوهشگران گذشتهاند؛ یک همایش برای بررسی دستاوردهای او در واشینگتن برگزار شده و متن سخنرانیها به صورت کتابی نفیس به چاپ رسیده؛ دانشنامه ایرانیکا نیز یک نوشته مفصل درباره نقش هرتسفلد در شناساندن ایران باستان و آثار تاریخی آن منتشر کرده است.
نخستین دیدار از پارسه و پاسارگاد
تحصیلات دانشگاهی هرتسفلد روی تمدن آشور، تاریخ هنر و معماری متمرکز بود. او که بر بسیاری از زبانهای باستانی تسلط داشت پس از چندین سال کار در میانرودان با پشتیبانی انجمن خاورشناسی آلمان، برای نخستین بار در سال ۱۹۰۵ از پارسه (تخت جمشید) دیدن کرد. پنج سال بعد یکی از مشهورترین کتابهای خود به نام «سنگ نگارههای ایرانی» را همراه با فردریش زاره، مدیر موزه هنرهای اسلامی برلین منتشر کرد. کتابی که در آن برای نخستین بار به شکل حرفهای مشهورترین سنگنگارههای هخامنشی و ساسانی بررسی شدهاند.
هوبرتوس فون گال، باستان شناس، میگوید: «علیرغم اهمیت این کار، اشتباهاتی نیز در آن دیده میشود؛ مثلا در کتاب، تعدادی از سربازان مادی، پارسی معرفی شدهاند ولی هرتسفلد خودش بعدها نوشتهاش را تصحیح کرده است.»
اشتفان هاوزر، یکی از نویسندگان کتاب «ارنست هرتسفلد و گسترش پژوهشهای خاور نزدیک: ۱۹۰۰-۱۹۵۰» می گوید: «کتاب “سنگنگارههای ایرانی” تا امروز همچنان جزو کتابهای راهنما در زمینه باستان شناسی ایران باقی مانده است.»
هرتسفلد در همین سفر از پاسارگاد هم دیدار کرد و پایان نامه دکترای خود را به آن اختصاص داد. چندی بعد نیز در تیسفون – پایتخت ساسانیان – به کارهای پژوهشی پرداخت که نتایج آن راهنمای موثری برای جویندگان بعدی شد.
نخستین استاد باستان شناسی خاورنزدیک
از اوایل دهه ۱۹۱۰ هرتسفلد همراه با فردریش زاره به کاوشهای باستانشناسی در میانرودان (بین النهرین) مشغول بود. او به ویژه در منطقه باستانی سامره، یکی از پایتختهای امپراتوری عباسی، فعالیتهای گستردهای داشت. اطلاعات باستان شناسی درباره این ناحیه نیز مدیون کوششهای هرتسفلد است. از کاوشهای او و زاره در سامره به عنوان نخستین کاوشهای باستانشناسی در یک منطقه اسلامی نام برده میشود.
در سال ۱۹۲۰ در برلین هرتسفلد به عنوان نخستین استاد رسمی باستان شناسی خاورنزدیک شناخته شد. اشتفان هاوزر خاطر نشان میکند که هرتسفلد البته هیچگاه در عمل در چنین جایگاهی تدریس نکرد چون بیشتر زمانها در سفر مشغول کاوشهای باستان شناسی بود.
لغو امتیاز باستانشناسی فرانسویان: رویدادی خجسته برای هرتسلفد
پژوهشهای میدانی هرتسفلد در پارسه از سال ۱۹۲۳ ادامه پیدا کرد ولی امکان کندوکاو در منطقه برای او وجود نداشت. در آن زمان پیرو قراردادی که در زمان قاجار میان ایران و فرانسه امضا شده بود امتیاز کاوشهای باستان شناسی در کشور به شکل اختصاصی به فرانسویان اعطا شده بود. با روی کار آمدن رضا شاه و آغاز جنبشهای ملیگرایانه در ایران این قرارداد با کوششهای فراوان لغو شد.
کشف دست نخوردهترین سنگنگارههای پارسه
در سال ۱۹۳۱ زمانی که هرتسفلد با گروه آمریکایی مشغول کندو کاو در پارسه بود یکی از درخشانترین جنبههای کاریاش رقم خورد؛ کشف پلکان خاوری کاخ آپادانا که به دلیل مدفون شدن در خاک، تا حد زیادی دست نخورده باقی مانده بود.
در جریان این کاوشها همچنین شبکه آبراه زیرزمینی و حدود سی هزار لوح گلی به خط ایلامی کشف شد که اطلاعات گرانبهایی از فعالیتهای بازرگانی و اجتماعیِ ایران باستان در اختیار همگان گذاشت. دقایقی از کاوشها توسط دانشگاه شیکاگو در آن زمان فیلمبرداری و در فیلمی با عنوان «سرگذشت انسان» منتشر شد. هرتسفلد در این سالها جدا از کندوکاوهای باستانشناسی بیش از پانصد نگاتیو از بخشهای گوناگون پارسه (تخت جمشید) نیز تهیه کرد.
یازده سال زندگی در ایران
هرتسفلد حدود یازده سال ساکن ایران شد و یک جایگاه استثنایی در پروژههای باستان شناسی و میراث ملی به دست آورد. فعالیتهای او مورد توجه شخص رضاشاه بود. او همچنین در تهران به عنوان رایزن نیمه رسمی سفارت آلمان فعالیت داشت و بارها تلاش کرد یک بنیاد باستانشناسی آلمانی در ایران ایجاد کند اما بحران اقتصادی در آلمان به دلیل جنگ جهانی مانع از انجام این کار شد.
اتهام قاچاق اشیا تاریخی و ترک ایران
به فعالیتهای هرتسفلد در پارسه (تخت جمشید) در سال ۱۹۳۴ پایان داده شد. در برخی منابع علت این موضوع اختلاف او با مقامهای دولتی از بابت چگونگی تقسیم یافتهها عنوان شده و در برخی منابع دیگر، اقداماتی از سوی هرتسفلد برای خارج کردن تعداد از آثار تاریخی از ایران به شکل غیرقانونی. رقیبان فرانسوی و آمریکایی نیز در این میان بیکار ننشستند. هرتسفلد در نهایت راهی بریتانیا شد و دیگر هیچگاه به ایران بازنگشت.
در لندن چندین سخرانی ایراد کرد و در سال ۱۹۳۵ کتاب «پیشینه باستان شناسی ایران» از او به چاپ رسید. همزمان فضای ضد یهودی در آلمان نازی زندگی هرتسفلد را هم به شدت تحت تاثیر قرار داد. از برلین او را مجبور به بازنشستگی کردند. هرتسفلد کمی بعد راهی آمریکا شد و چندین سال در پرینستون به تدریس پرداخت.
سالهای پایانی
علیرغم موقعیت شایسته کاری، هرتسفلد هیچگاه به زندگی در آمریکا خو نگرفت و کمی پس از بازنشستگی در سال ۱۹۴۴ به خاورمیانه بازگشت. ابتدا در سوریه و سپس در مصر به پژوهشهای خود درباره هنر اسلامی ادامه داد. همچنین کتابی که نتیجه سالها پژوهش درباره زرتشت بود را منتشر کرد.
در کتاب «ارنست هرتسفلد و گسترش پژوهشهای خاور نزدیک: ۱۹۰۰-۱۹۵۰» آمده است: «حقوق بازنشتگی برای زندگی به شیوهای که هرتسفلد به آن عادت داشت کافی نبود»، او بخش بزرگی از کتابخانه منحصربفرد و اشیای عتیقه خود را به موزه متروپلیتن و دیگر مراکز فرهنگی-هنری در آمریکا و بریتانیا فروخت.
در زمان اقامت در قاهره هرتسفلد بیمار شد و مدتی پس از آنکه برای درمان به سوییس رفت در ۲۰ ژانویه ۱۹۴۸ در بیمارستانی در بازِل درگذشت.
بیست سال پس از مرگ او آخرین اثرش با نام «امپراتوری ایران» در ویسبادن به چاپ رسید ولی آوازه او کم کم از یادها رفت. این فراموشی چندین دهه به طول انجامید تا بار دیگر، نهادهای پژوهشی و موزهها با دقت، ثبت هر یارگار برجای مانده از او را آغاز کردند. تنوع موضوعهایی که هرتسفلد روی آنها کار کرده شگفت آور است و حتا مرور آنها به ماهها زمان نیازمند است.
بر گرفته از بی بی سی فارسی
***
حزب پان ایرانیست
همبستگی ملی . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت
هم میهن گرامی: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات با حاکمیت ملت به ما بپیوندید
iran@paniranism.info – www.paniranism.info
درخواست هموندی
www.paniranist.org/a.htm
کنون ای هم وطن ای جان جانان / بیا با ما بگو پاینده ایران
نامه پان ایرانیسم
https://paniranism.info
فیسبوک نامه پان ایرانیسم
https://www.facebook.com/%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%BE%D8%A7%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%B3%D9%85-Nameh-Pan-Iranism-147723055600332/
توئیتر نامه پان ایرانیسم
paniranism@