شماره ۳۸ – ۲۱ آذر روز گریز اهریمن برای همیشه گرامی‌ باد.

نامه پان ایرانیسم
هواداران پان ایرانیسم در برون مرز
دوره دو، شماره ۳۸ – آدینه ۱۸آذر ۱۳۹۰ – ۹ دسامبر ۲۰۱۱
www.paniranism.info – iran@paniranism.info

 

درود بر هم میهنان گرامی‌:

هواداران پان ایرانیسم بیست یکم آذر ماه، روز رهائی آذربایجان را، به همه ایرانیان بویژه هم میهنان آذربایجانی شاد باش میگوید.

مطالب زیر تقدیم میشوند:

  • بیانیه حزب پان ایرانیست: ۲۱ آذر روز گریز اهریمن برای همیشه گرامی‌ باد.
  • روح ایران – سروده‌ای از م . سحر
  • 21 آذر: تجديد خاطره‌ی تلخ و شيرين – مقاله آقای مهندس نادر پیمائی
  • مخاطرات و مدافعات ملّی | معرفی و نقد کتاب
  • آتورپاتکان – سروده بانو هما ارژنگی

پاینده ایران
هواداران پان ایرانیسم در برون مرز


***

بیانیه حزب پان ایرانیست: ۲۱ آذر روز گریز اهریمن برای همیشه گرامی‌ باد

 ***

روح ایران – سروده‌ای از م . سحر

برگرفته از تارنمای سحرگاهان

***

21 آذر: تجديد خاطره‌ی تلخ و شيرين

نادر پيمايي

روز 21 آذر برای مـردم آذربايجان دارای دو مفهوم و خاطره متفاوتی است. 21 آذر سال 1324 روز جدا شدن آذربايجان از پيكر ايـران، و 21 آذر سال 1225 روز نجات و برگشت آذربايجان به دامن مام وطن.
موضوع جداسازی آذربايجان سابقه طولانی دارد، چون در سنوات اخير موضوع جدايی آذربايجان از ايـران مورد ادعای گروهك‌هايی و متقابلا مورد مخالفت اكثريت مـردم آذربايجان و ساير هم‌وطنان ايرانی قرار گرفته، به جهت اطلاع‌ نسل جوان كه احتمالا از سوابق تاريخی اين موضوع ممكن است بي‌اطلاع باشند لازم دانستم كه مختصر اشاره‌ای به سابقه امر بكنم:
منطقه آذربايجان به علت داشتن وسعت خاك و آبادی و شرايط اقليمی و سوق الجيشی از قرن‌ها قبل هميشه مورد نظر امپراتوری روسيه تزاری و امپراتوری عثمانی بوده و در تعقيب هدف تصرف و توسعه ارضی، منطقه آذربايجان بارها مورد تهاجم و تصرف دو همسايه متجاوز قرار گرفته.
روسيه تزاری طی چندين سال جنگ بالاخره بر طبق دو قرارداد تحميلی (گلستان به تـاريخ دوم آبان ماه سال 1192 خورشيدی برابر بـا 24 اكتبر سال 1813 ميلادی و تركمنچای به تـاريخ اول اسفند سال 1206 خورشيدی برابر بـا 21 فوريه سال 1828 ميلادي) دولت ايـران مجبور به پرداخت غرامت جنگی و دادن امتيازات نظامی و سياسی و اقتصادی و محدوديت ايـران در تملك دريای مازندران، و از دست دادن بخش بزرگی از خاك ايـران به نام اران (جمهوری آذربايجان امروز) بـا 17 منطقه (ايالت، ولايايت و خانات) به شرح زير گرديد:
قره‌باغ، گنجه، شكی، شيروان، قبه، دربند، بادكوبه، گوگچای، ايروان، نخجوان، آغداش، تفليس، گروسی، بولاخ، لنگران، ساليان، اردوباد، (علاوه بر منطقه اران، تمام داغستان و گرجستان و قسمتی از مغان و آستارا و تالش).
امپراتوری عثمانی به لحاظ رقابت بـا روسيه تزاری بر سر تملك آذربايجان و به طور كلی درگيری بـا روسيه و ساير كشورهای مسيحی اروپا، قبل از شروع جنگ اول جهانی در صدد توسعه نفوذ و قدرت خود برآمد، به همين منظور اقدام به ترويج دو مرام يا ايدئولوژی نمود:
الفـ‌ پان توركيسم يا پان تورانيسم برای اتحاد كشورهای ترك و ترك‌زبان
ب ـ پان اسلاميسم برای اتحاد كشورهای مسلمان و عرب
بـا شروع جنگ اول جهانی دو امپراتوری روسيه و عثمانی كه طرفين جنگ بودند، بـا وجود اعلام بي‌طرفی ايـران، جنگ را به داخل خاك ايـران و منطقه آذربايجان كشاندند و در طول مدت جنگ، چندين بار آذربايجان بين قوای روسيه و عثمانی دست به دست گشت و صدمات و خسارات مالی و جانی زيادی به مـردم آذربايجان وارد آمد.
در سال 1918 ميلادی كه ارتش عثمانی در آذربايجان بود،‌ دولت عثمانی به جهت توسعه قدرت خود و جلب حمايت مـردم آذربايجان شروع به تبليغ شديد و طرح‌ريزی اجرای مرام پان توركيزم و جدا كردن آذربايجان از ايـران و الحاق آن به خاك كشور خود كرد. بدبختانه حكومت مركزی ايـران به قدری ضعيف و ناتوان بود كه قادر به حفظ امنيت و نگهداری پايتخت نبود، چه برسد كه بتواند آذربايجان را در مقابل مطامع و دسايس بيگانگان حفظ بكند، اين تنها مـردم آذربايجان بودند كه در مقابل نظر و هدف دولت عثمانی و اجرای طرح پان‌توركيزم مخالفت شديد خود را در مورد تجزيه آذربايجان نشان دادند. در آن موقع شيخ محمد خيابانی و يارانش از قبيل نوبری و اميرخيزی يك گروه سياسی را تشكيل داده و در راه حفظ استقلال ايـران فعاليت مي‌كردند. اين گروه بـا ايراد سخنرانی و نشر روزنامه، مـردم را از مقاصد شوم ترك‌های عثمانی مطلع كرده و برای مقابله بـا تجزيه آذربايجان از ايـران، مـردم را دعوت به مبارزه مي‌كردند. به همين جهت دولت عثمانی شيخ محمد خيابانی را دستگير و مدت يك سال به قارص تبعيد كرد. به هر حال در مقابل ايستادگی مـردم و هم‌چنين شكست امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول، طرح پان توركيزم و تجزيه آذربايجان بي‌نتيجه ماند.
بـا وجود اين كه بعد از جنگ اول جهانی دو امپراتوری روسيه و عثمانی از بين رفت و دو دولت اتحاد جماهير شوروی و جمهوری تركيه به جای آن‌ها بوجود آمد. ولی متاسفانه اين دو دولت نيز هم‌چنان فكر و سياست اسلاف خود رادر مورد تصرف آذربايجان در سر داشتند. البته در گذشته انگليسی ها هم دخالت هائی در اين ناحيه انجام داده اند و تحريکاتی کرده اند که به اندازه طمع روس و ترکيه نبوده است.
بـا روی كارآمدن رضاشاه و ايجاد ثبات و تحكيم در ايـران، چندين سال اسم و موضوعی به نام جدا شدن آذربايجان از ايـران وجود نداشت. بدبختانه بـا شروع جنگ دوم جهانی و اشغال ايـران از طرف قوای متفقين، اين بار ارتش شوروی منطقه آذربايجان را متصرف شد و بـا تشكيل حزب توده در ايـران و تبليغ مرام كمونيستي، در جهت تجزيه آذربايجان اقدام به تشكيل فرقه دموكرات آذربايجان كرد. در تـاريخ 21 آذر سال 1324 خورشيدی بـا خلع سلاح و تسليم ارتش ايـران، اقدام به تشكيل حكومت خود مختار آذربايجان، در راستای الحاق آن به جمهوری آذربايجان شوروی نمود. در تشكيل اين حكومت ناچيز، اكثريت قريب به اتفاق مـردم آذربايجان كوچك‌ترين دخالتی نداشتند. اين فقط قدرت دولت و ارتش اتحاد جماهير شوروی بود كه توانست به دست تعدادی از افراد فريب خورده و يا خود فروخته و هم‌چنين عده‌ای از افراد ستون پنجم خود به نام مهاجرين قفقازی يك حكومت پوشالی و غير مردمی و غير ايرانی را به وجود آورد. ولی خوش‌بختانه و بـا مساعد شدن اوضاع سياسی بـا حركت نيروی نظامی ايـران به سمت آذربايجان، مـردم خطه آذربايجان قيام كرده و بـا در دست گرفتن اسلحه در تـاريخ 21 آذر 1325 خورشيدی حكومت دموكرات آذربايجان را از پا درآوردند.
بعد از سال 1325 تـا فروپاشی اتحاد جماهير شوروی به لحاظ اوضاع سياسی جهان تقريبا از موضوع تجزيه آذربايجان خبری نبود. بـا فروپاشی دولت كمونيستی شوروی و آزادشدن كشورهای مستعمره شده از طرف شوروی از جمله جمهوری آذربايجان، تركيه موقعيت را برای بسط نفوذ خود در كشورهای ترك و ترك‌زبان آسيای ميانی مخصوصا در جمهوری آذربايجان (اران سابق) مناسب ديد. بـا وجود اين كه خود تركيه از لحاظ اقتصادی و اجتماعی و سياسی با هزاران گرفتاری و مشكلات دست به گريبان بود، ولی بـا صرف مبالغ زياد و ايجاد مراكز صنعتی و اقتصادی و اعزام مستشاران مالی و نظامي، به اصطلاح جای پايی برای خود تدارك مي‌ديد و در به قدرت رسانيدن يك فرد صددرصد معتقد به مرام پان توركيزم به نام ابوالفضل ايلچی بيگ نقش عمده‌ای را به عهده گرفت. ايلچی بيگ به تحريك پان‌توركيست‌های تركيه ادعای يكی بودن و يكی شدن دو آذربايجان را كرد و به شدت شروع به تبليغ نمود و عده‌ای را به نام آذربايجاني‌های جدايی خواه و استقلال طلب در اروپا و آمريكا و كانادا به راه انداخت.
به طور قطع نقشه تسلط بر منطقه و به دست گرفتن بازار اقتصادي، مخصوصا استيلا بر منابع عظيم نفت قبلا از طرف دول غرب از جمله امريکا، طرح‌ريزی شده بود و گرنه تركيه به تنهايی توان چنين ادعاهايی را نداشت. غرب بـا به راه انداختن نيمچه كودتای ساختگي، ايلچی بيگ را بركنار و يك چهره بسيار موثر و بـا توانی به نام حيدر علی اوف را به جای او گماشت، حيدر علي‌اوف به عنوان يك كمونيست شناخته شده بـا داشتن سوابق عضويت در دفتر سياسی حزب كمونيست (پوليت بورو) و عضويت در سازمان جاسوسی و ضد جاسوسی (كا.گ.ب) و معاونت نخست وزير كه در به زنجير اسارت كشيدن و كشتارهای دسته جمعی ملت‌ها نقش بسزايی داشته به عنوان رئيس جمهور آذربايجان در جهت برآوردن خواسته‌ها و حفظ منافع غرب، زمام امور را به دست گرفت.
طی چندين سال گذشته عده‌ای مزدور از طرف پان‌توركيست‌های تركيه و جمهوری آذربايجان در اروپا و آمريكا و كانادا راه افتاد و بـا برگزاری سمينارها و كنگره‌ها و نشر مقالات و كتاب‌ها و مصاحبه‌های راديويی و تلويزيونی بـا ادعای اين كه آذربايجانی ترك نژاد و ترك زبان است و بـا ايـران و ايرانی هيچ‌گونه وابستگی ندارد. حكومت ايـران به زور و به جبر آذربايجان را تصرف كرده و در حق ملت آذربايجان همه نوع ظلم و ستم و اجحاف را روا داشته، بنابراين ملت آذربايجان خواهان استقلال و جدا شدن از ايـران و پيوستن به خواهران و برادران آن سوی مرز است !!
به شهادت تـاريخ در تمام دوران گذشته چنين حركت‌هايی هميشه از طرف بيگانگان در جهت منافع خودشان ايجاد و حمايت شده، به عبارت ديگر موضوع تجزيه و جدا شدن آذربايجان از ايـران ريشه در خارج داشته و هيچ‌وقت حتا اقليتی از مـردم آذربايجان خواهان چنين موضوعی نبوده و نيستند كه نمونه بارز آن قيام مـردم آذربايجان در 21 آذر سال 1325 بود كه هنوز عده زيادی هستند كه شاهد آن حوادث و روزها بودند.
در مورد طرح تجزيه آذربايجان و دخالت و عامليت حزب توده و پيشه‌وري، نوشته افرادی چون دكتر جهانشاه‌لو افشار (معاون اول پيشه‌وري) و دكتر عنايت‌الله رضا و عده‌ای از افراد بـا وجدان و بـا شرف ديگر كه پی به دسيسه و نيرنگ بيگانگان برده و از راهی كه به اشتباه در پيش گرفته بودند برگشته و بـا افشاگري، حقايق را بـا مـردم در ميان گذاشتند. و يا اعتراف و نوشته خيلی از سران حزب توده كه صريحا به آلت دست دولت شوروی بودن وخيانت خود اعتراف كرده‌اند، مدارك مستند و شواهد گويايی است !!
ولی متاسفانه امروز هم مي‌بينيم كه عده‌ای انگشت شمار در جهت حفظ منافع و اهداف بيگانگان در جهت تجزيه آذربايجان فعاليت مي‌كنند و بـا كمال وقاحت روز 21 آذر 1324 را که روز تجزيه آذربايجان بوسيله دولت وقوای شوروی از ايران بود را به غلط روز قيام مـردم آذربايجان برای كسب استقلال و پيشه‌وری را به عنوان قهرمان و خادم ملت ايـران قلمداد مي‌كند.
به اين افراد بايد گفت آذربايجانی در چهارچوب تماميت ارضی ايـران ولو در تحت بدترين شرايط هم قرار بگيرد چون خود را ايرانی و ايـران را از آن خود مي‌داند، بنابراين به هيچ‌وجه حاضر به قبول سلطه تركيه و يا جمهوری آذربايجان يا هرکشور ديگری نيست.

***

 مخاطرات و مدافعات ملّی | معرفی و نقد کتاب

بر گرفته از تارنمای ایران چهر

محمدحسین خسروپناه
مخاطرات و مدافعات ملّی

پان ترکیسم و ایران
نوشته کاوه بیات
ناشر: پردیس دانش و شرکت نشر و پژوهش شیرازۀ کتاب
چاپ اول: 1387
یازده + 247 ص ـ 36000 ریال.

در نیمۀ دوم قرن 19 م، در حالی که اندیشه مندان تجددطلب ایرانی برای تشکیل دولت ـ ملت در ایران از طریق انجام اصلاحات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی برنامه هایی ارائه می دادند، دو جریان ناسیونالیستی در همسایگی ایران ـ مناطق مسلمان نشین روسیه و امپراتوری عثمانی ـ در حال تکوین بود: ناسیونالیسم ترک و ناسیونالیسم عرب.
تمایز بنیادین ناسیونالیسم ایرانی در عصر مشروطه با این دو جریان ناسیونالیستی در این بود که ناسیونالیسم ایرانی خصلت قومی نداشت. اندیشه مندان و صاحب نظران تجددطلب ایرانی در دوران تدارک و انجام انقلاب مشروطه برای تشکیل دولت ـ ملت در ایران، نه در پی تفوق یک قوم بر اقوام دیگر بودند و نه می‌خواستند مشخصه های فرهنگی یک قوم را به دیگر اقوام تسری دهند و یکسان سازی به عمل آورند. همچنین به رغم وجود عناصر رمانتیک و مبالغه آمیز در آرای برخی از این اندیشه مندان و ارائۀ تصویر آرمانی از ایران باستان و نسبت‌دادن تمامی خصوصیات منفی و کاستیهای ایرانیان به اقوام مهاجم، آنان برای برانگیختن احساسات ملی ضرورت و نیازی به نفی هویت اقوام و ملتهای غیرایرانی نمی دیدند؛ زیرا تداوم موجودیت و هویت دولت ـ کشور ایران و ژئوپلتیک آن (گذرگاه‌بودن) موجب شده بود تا در طول تاریخ، اقوام ایرانی از موقعیت خود نه به عنوان ملت ـ که پدیده ای متأخر است ـ بلکه به عنوان جوامع همبسته و برخوردار از اسطوره ها، میراث فرهنگی و ادبی جمعی و سرنوشت مشترک در یک امپراتوری آگاهی داشته باشند. اما ناسیونالیسم ترک و عرب که بر بنیان قومی شکل گرفته و هر یک به دنبال تشکیل دولت قومی خود بودند، بنا بر ماهیت این نوع از ناسیونالیسم، اثبات هویت خود را در نفی هویت تاریخی دیگر اقوام و ملتهای همجوار می دیدند. از این رو، از اوایل قرن بیستم به بعد، هویت ایرانی به طور اعم و هویت ترک زبانان ایرانی به طور اخص، آماج تبلیغات و تحریفات این دو جریان ناسیونالیستی قرار گرفت و هر یک در پی الحاق بخشهایی از کشور ایران به دولتهای قومی خود برآمدند. ناسیونالیست های افراطی ترک ـ پان‌ترکیست ها ـ پیشگام این ماجرا بودند و در سالهای بعد، پان عربیست ها نیز به اقدامات مشابه آنها در قبال ایران دست زدند.
پان‌ترکیسم و ایران پژوهشی است دربارۀ مراحل اولیۀ رویارویی پان ترکیست ها با ایران، دعاوی آنها نسبت به هویت تاریخی ایران و هویت ترک‌زبانان ایرانی و واکنش ایرانیان به آن و همچنین، تأثیر پان‌ترکیسم بر ناسیونالیسم ایرانی در سالهای 1285 تا 1305 / 1906 تا 1926. این اثر در چهار فصل تدوین شده و مجموعه های از مقاله‌های جراید و گزارشهای وزارت امور خارجۀ ایران در دورۀ مورد بررسی، ضمیمۀ آن است.

رویارویی
دربارۀ چگونگی شکل گیری ناسیونالیسم ترک و برآمدن پان‌ترکیسم، کاوه بیات توضیح می دهد که در ابتدا ناسیونالیسم ترک به صورت یک گرایش ادبی مطرح شد و این «ترک گرایی بیشتر پدیده ای بود ساخته و پرداختۀ سرزمینهای ورای قلمرو عثمانی؛ مبانی نظری آن به صورت تحقیقات و بررسیهای شرق شناسان فرنگی شکل گرفت» و نخستین مباحث فرهنگی و سیاسی آن، «فارغ از مقتضیات و مصالح امپراتوری، در سرزمینی ورای قلمرو عثمانی، یعنی در نواحی مسلمان نشین روسیه» مطرح شد و تکوین یافت. (صص 10 و17) در پایان قرن 19، مرکز ثقل آن به استانبول منتقل شد و با به قدرت رسیدن ترکان جوان در عثمانی (1908) و برچیده‌شدن سانسور رسمی، نه‌تنها عرصه برای رواج ناسیونالیسم ترک، بلکه برای پان‌ترکیسم نیز در آن حدود فراهم شد (ص 17). به واقع، پس از ناکامی عثمانی گرایی و سپس اتحاد اسلام در ممانعت از اضمحلال امپراتوری عثمانی، ترکان جوان که رهبری سیاسی امپراتوری را به دست گرفته بودند. راهبرد پان‌ترکیسم را برگزیده و به عنوان ایدئولوژی دولتی آن را تبلیغ و ترویج می کردند. آنها بر این باور بودند که از این طریق می توانند از اضمحلال امپراتوری جلوگیری کنند و در ضمن، راه توسعۀ آن را در شرق نیز هموار سازند. علی الظاهر، پان ترکیسم چنین ظرفیت و استعدادی داشت. در همان دوره محمدضیاء معروف به ضیاء گوکالپ رئوس کلی آرمان و اهداف پان ترکیسم را این‌گونه جمع بندی و مطرح کرد: «ترک ها می بایست از طریق کشف سنن و تاریخ گذشتۀ خویش، محدودیتهای ناشی از تأثیر فرهنگهای بیگانه را از میان برداشته، سپس از وحدت تمام اقوام و ملل ترک از کرانه های دریای سیاه گرفته تا کوههای تیان شان چین، سرزمینی واحد و یکپارچه، یعنی توران بزرگ را تشکیل دهند.» از نظر ضیاء گوکالپ این آرمان طی سه مرحله متحقق می شد: «اول تحکیم اقتدار ترک های عثمانی بر قلمرو امپراتوری و ترک گردانی اقلیتهایش؛ مرحلۀ دوم یا مرحلۀ پان‌ترکی، جذب و ادغام نزدیکترین خویشان ترک های عثمانی، یعنی آذربایجانی‌های ایران و مسلمانان قفقاز در چارچوب دولت ترک؛ سوم، وحدت تمام ملل و اقوام تورانی آسیا در حول این محور ترک.» (صص 19ـ18)
با آغاز جنگ جهانی اول، اگرچه مقامات عثمانی به منظور «شوراندن جهان اسلام بر ضد قدرتهای بزرگ مسیحی» بر اتحاد اسلام تأکید می کردند، اما دولت ترکان جوان، به ویژه انورپاشا (وزیر جنگ) و طلعت پاشا (وزیر داخله) موقع را برای اجرای مراحل اول و دوم برنامۀ پان ترکیسم مناسب تشخیص دادند؛ آنان می پنداشتند با اجرای مرحلۀ اول، امپراتوری عثمانی را احیا می کنند و با اجرای مرحلۀ دوم، آن را توسعه می دهند. ماحصل اجرای مرحلۀ اول، یعنی «تحکیم اقتدار ترک ها و ترک گردانی اقلیتهای تابعۀ امپراتوری» چیزی نبود جز «کشتار بیش از یک میلیون ارمنی و انبوهی از دیگر اقلیتهای مسیحی چون آشوریان در سال 1915»، کشتار ناامیدی «بسیاری از گروههای سیاسی عرب از باب عالی» و برانگیخته‌شدن ناسیونالیسم عرب علیه عثمانی ها و در نتیجه، تسهیل فروپاشی امپراتوری عثمانی (صص 20ـ 19). تلاش برای اجرای مرحلۀ دوم برنامۀ پان ترکیسم نیز به رغم پاره ای دستاوردهای ناپدار در قفقاز، مانند تشکیل جمهوری آذربایجان به رهبری حزب مساوات، نه‌تنها در ایران و قفقاز موفقیت آمیز نبود، بلکه در ایران و بخصوص در تبریز حساسیتها و واکنشهایی به دنبال داشت (بنگرید به صص 30 ـ 25). مثلاً مسئولان و اعضای کمیتۀ ایالتی آذربایجان فرقۀ دموکرات عامیون ایران که در مدت اشغال مناطقی از آذربایجان از سوی قوای عثمانی «تجارب دست اولی از پان ترکیسم» به دست آورده بودند، پس از عقب نشینی آن قوا، تصمیم گرفتند از آن به بعد «در تمام حوزه های حزبی مطلقاً به فارسی تکلم نموده و زبان ملّی را جداً مطمح نظر» قرار دهند (ص 29). با این حال، پان ترکیست‌ها ناامید نشدند و پس از وقفه ای کوتاه، دعاوی و تبلیغات خود را نسبت به ایران پی گرفتند. برخورد با ایران به دو دلیل برای پان ترکیست ها ضرورت و تقدم داشت؛ یکی اینکه هم ناسیونالیست های ترک و هم پان ترکیست ها باقیماندۀ نفوذ فرهنگی ایران در عثمانی و بخصوص در قفقاز را مانعی بر سر راه خود می دیدند و زدودن این نفوذ را به عنوان «یکی از مهمترین پیش‌شرطهای ابلاغ هویت جدید» خود می دانستند و از این رو، «رشته تلاشهایی [را] برای مقابله با زبان فارسی و فرهنگ ایرانی» آغاز کرده بودند. (صص 21 و 22) دومین دلیل توجه پان ترکیست ها به ایران آن بود که «علاوه بر حضور طوایف ترک و ترک‌نَسَب در بخشهایی از ایران، گروه چشمگیری از ایرانیان به‌ویژه در بخشهای شمال غرب کشور به زبان ترکی سخن می گفتند و بدین جهت از نظر ترک گرایان قسمتی از توران مورد بحث محسوب می شدند» (ص 21) به رغم تفاوت در هدفهای مرحله ای و موضوع تبلیغات در مقاطع مختلف، مدعای اصلی پان ترکیست ها نسبت به ایران همواره ثابت بوده است و آن، انکار هویت ملّی ترک زبانانان ایران است که از آنها به عنوان «ترک های ایران» یاد می کنند. در بین ترک‌زبانان ایرانی نیز تمرکز پان ترکیست ها بر آذربایجان است و اینکه آذربایجانی ها «نباید زیر زنجیر اسارت یک عدۀ قلیل فارس باشند.» (ص 82)
پیشینۀ دعاوی پان ترکیست ها نسبت به ایران و تبلیغات آنها به سال 1285/ 1907 باز می گردد. از آن زمان تا پایان جنگ جهانی اول (1297/ 1918) مضمون و محتوای تبلیغات پان ترکیست ها عمدتاً معطوف بود به اثبات ترک‌بودن آذربایجانی ها و دیگر ترک زبانان ایران و تبلیغ آموزش زبان ترکی تا «صدور دستورالعمل هایی برای رهایی یا بیداری آنها، چنان که در مراحل بعد رسم شد.» (ص 21) دور بعد رویارویی پان ترکیست ها و ایرانیان از تیرماه 1302، با انتشار متن سخنرانی روشنی بیگ در مرکز ترک‌اجاقی استانبول آغاز شد و تا حدود سال 1305 ادامه یافت. در این مرحله، برخلاف دور اول، دعاوی پان ترکیست ها نسبت به ایران جنبۀ صریح و آشکار پیدا کرده بود. سخنان روشنی‌بیگ نیز حکایت از چنین تحولی داشت؛ وی نه‌تنها به رسم معمول پان ترکیست ها ترک زبانان ایرانی را ترک نامید، بلکه مدعی شد «اصلاً ایرانی در کار نیست» و ضمن ردیف‌کردن اتهامات و توهینهای نسبت به حکومت، زبان، مذهب و…. ایرانی، هدف و آرزوی خود و همفکرانش را به این صورت عنوان کرد: به دلیل «اختلاط نژاد و زبان»، کشور ایران مت می شود و «بدون شک در آن موقع ترک های آذربایجان ایران یک سلطنت ترک تأسیس خواهند نمود.» (بنگرید به: صص 33ـ31)
در هر دو مرحله، ایرانیان نسبت به دعاوی و تبلیغات پان ترکیستی واکنش نشان دادند، با این تفاوت که در دور اول، از آنجا که «بسیاری از سیاسیون کشور و همچنین افکار عمومی کماکان روس و انگلیس را دشمن اصلی ایران می دانستند و به نتایج احتمالی همراهی و اتحاد با آلمان و عثمانی امیدوار بودند، از هر گونه رویارویی صریح با این مقوله اکراه داشتند.» (ص 27) در ضمن چنان آگاهی ای هم از پان ترکیسم به عنوان یک ایدئولوژی با مقاصد و هدفهای دور و دراز نداشتند؛ اما در مرحلۀ دوم، آگاهی لازم و کافی به دست آمد و آن اکراه و بی میلی و «غمض عین دوستانه» هم با صریح و تهاجمی‌شدن تبلیغ و ترویج پان ترکیستی، دیگر محلی از اعراب نداشت. اگر رویارویی طرفین در دور اول عمدتاً به صورت مجادلۀ قلمی در جراید صورت گرفت (بنگرید به صص 30ـ21) در دور دوم، ضمن تداوم و گسترده‌شدن مباحث در ایران، بنا به اقدامات حریف پاره ای تمهیدات هم از سوی حکومت ایران به عمل آمد. (بنگرید به: صص 93ـ92) در هر دو مرحله، محور اصلی بحث بر آذربایجان قرار داشت و سخنگویان پان ترکیسم به منظور نفی هویت ملّی مردم آذربایجان، تاریخ و فرهنگ این بخش از ایران را «جهت القای آرای پان‌ترکی موضوع جرح و تحریفی گسترده قرار» دادند (ص 93). در پاسخ به آن سخنگویان و مروجان، شماری از صاحب نظران که اکثراً هم آذربایجانی بودند مانند احمد کسروی، رضازادۀ شفق، حسن تقی زاده، تقی ارانی و…، با ارائۀ پژوهشهایی در زمینۀ تاریخ و فرهنگ (بخصوص زبان) مردم آذربایجان، تحریفات پان ترکیست ها را در این زمینه ها آشکار کردند (بنگرید به فصل سوم). علاوه بر این، شماری از صاحب نظران با آرا و عقاید متفاوت، تدابیری برای رفع مخاطرات آتی ارائه دادند که یکی از نخستین و در عین حال مهمترین آن تدابیر، «انتشار زبان فارسی در حدود آذربایجان» بود. علت تأکید آنان بر زبان فارسی از آن جهت بود که چون «از بدو کار، خشت اول ترک گرایی بر زدودن آثار و نشانه های برجای‌مانده از فرهنگ ایرانی به طور کلی و زبان فارسی بالاخص نهاده شد، طبیعتاً حفظ و پاسداری از این آثار و نشانه ها نیز در صدر اولویت قرار گرفت» و «زبان فارسی به خط اول این رویارویی تبدیل شد. حمله از این حوزه آغاز شد، تدابیر دفاعی نیز طبعاً در همین حوزه اتخاذ گردید.» (صص 87 و 113). تدابیر اتخاذشده اگرچه در ابتدا به صورت «حرکت گسترده ای از سوی آذربایجانی ها در توسعۀ معارف و آموزش زبان فارسی آغاز شد،» اما در همان سالهای آغاز سلطنت رضاشاه، در نتیجۀ مداخلۀ دولت «به یک رشته احکام و مقررات اداری» تقلیل یافت و در نتیجه، «نه فقط اهمیت موضوع و جنبه های خودانگیختۀ آن لوث شد، بلکه به‌تدریج حساسیتهایی نیز در قبال آن شکل گرفت» و در ادامه «به مجموعه دلگیریهایی میدان داد که فقط به محافل پان‌ترک و پان‌آذربایجانی محدود نماند و پاره ای از شخصیتهای وطن پرست آذربایجانی نیز در آن سهیم بودند.» (صص 112ـ111)
به نظر می رسد آن حساسیتها و دلگیریها فقط نتیجۀ مداخلۀ دولت نبوده است، بلکه دلیل و عامل اصلی آن همان تدابیر اتخاذشده بود که نسبتی با سنتهای فرهنگی و همچنین مملکتداری ایران در طول تاریخ نداشت. زیرا از همان بدو تشکیل دولت ـ کشور ایران تا به امروز، به دلایل متعدد، ایران کشوری متشکل از اقوام گوناگون بوده و هست و این اقوام به زبانها و لهجه های مختلف سخن گفته و می گویند. زبان فارسی نیز زبان پیونددهندۀ این اقوام و در عین حال، زبان ادبی، علمی و سیاسی کشور ـ حتی به روزگار حکومت‌کردن ترکان در ایران ـ بوده است. به علت چنین جایگاه و کارکردی، هیچ گاه در ایران زبان فارسی به عنوان رقیب یا جایگزین و کارکردی، زبان اقوام مختلف این سرزمین محسوب نمی شد. نه‌تنها رویارویی و مغایرتی وجود نداشت، بلکه همگان زبان فارسی را پاس می‌داشتند و در مکتبخانه های اقصی نقاط ایران از جمله آذربایجان، بدون آنکه اجباری در کار باشد، خواندن و نوشتن را نه به زبان قومی بلکه به زبان فارسی یاد می گرفتند؛ اما در تدبیر اتخاذشده، بدون تأمل لازم و کافی دربارۀ جایگاه، نقش و کارکرد زبان فارسی در کشور چندقومی ایران، به صرف آنکه پان ترکیسم پرچم هویت زبانی را برافراشته بود، درصدد برآمدند زبان فارسی را به عنوان جایگزین زبان مادری در «حدود آذربایجان» انتشار دهند. در نتیجه، طبیعی بود که «دلگیریها» و «حساسیتهای» بی سابقه پدید آید. حال آنکه زبان فارسی در آذربایجان زبان مهجوری نبود؛ علاوه بر مکتبخانه ها، در مدارس جدید که فرهیختگان آذری تأسیس کرده بودند، زبان آموزش زبان فارسی بود؛ روزنامه ها و کتابهایی که آذری های ترک‌زبان می نوشتند به زبان فارسی منتشر می شد؛ زبان تجارت بین تجار آذربایجان و تجار دیگر مناطق ایران زبان فارسی بود؛ تلگراف به زبان فارسی ارسال و دریافت می شد و… به عبارت دیگر، زبان فارسی در زندگی مردم آذربایجان حضور داشت و کسی نسبت به آن معترض نبود و حساسیت نداشت.

تأثیرپذیری
کاوۀ بیات توضیح می دهد که طرح دعاوی و تبلیغات پان ترکیستی نسبت به ایران، همزمان بود «با یک دورۀ مهم از دولت ـ ملت سازی ایرانیان». از این رو، به تدریج «در عرصۀ سیاست و مملکتداری نیز رشته تلاشهایی آغاز شد تا ازین بحث تعریفی مشخص ارائه شده و برای آن در چارچوب سیاستهای کلان مملکتی جایگاهی درخور تعیین شود.» (ص 98) نظریه پرداز اصلی این عرصه، دکتر محمود افشار بود که در سالهای 1304 تا 1306 به پیروی از نظریۀ «تشکیل غیرارادی ملت» مطرح‌شده از سوی متفکران آلمانی، بنیانهای وحدت ملّی ایران را بر اساس زبان و نژاد مشترک تدوین کرد. وی در تعریف وحدت ملی توضیح می داد که این وحدت عبارت است از: «وحدت سیاسی، اخلاقی و اجتماعی مردمی که در حدود امروز مملکت ایران اقامت دارند. این بیان شامل دو مفهوم دیگر است که عبارت از حفظ استقلال سیاسی و تمامیت ارضی ایران می باشد.» البته دکتر افشار این حدّ از وحدت ملّی را برای کشور چندقومی ایران کافی نمی دانست و بر این نظر بود که چنین وحدتی ناقص است و باید آن را تکمیل کرد؛ تکمیل وحدت ملّی در ایران هم فقط از این طریق حاصل می شد: «تعمیم زبان فارسی و محو تمام تفاوتهای محلی از حیث زبان، اخلاق، لباس و غیره». به عبارت دیگر، از نظر دکتر افشار و اکثر کسانی که با پان ترکیسم بحث می کردند، وحدت ملّی در ایران تنها با «یکسان سازی» و حذف تمامی تفاوتها و تمایزات قومی تکمیل می شد. افشار تأکید می کرد: «تا زمانی که در ایران چنین وحدت ملّی ای حاصل نشود، هر لحظه برای استقلال سیاسی و تمامیت ارضی ما احتمال خطر می باشد.» (ص 99) وی به منظور یکسان سازی، رشته راهکارهایی را به این ترتیب مطرح می کرد: «ترویج کامل زبان و ادبیات فارسی و تاریخ ایران در تمام مملکت و مخصوصاً در آذربایجان و کردستان و خوزستان و بلوچستان و نواحی ترکمن نشین»؛ احداث راه آهن و توسعۀ شبکۀ راهها، منع استعمال السنۀ خارجی و حق کوچ‌دادن ایلات آذربایجان و خوزستان به داخلۀ کشور و بالعکس؛ لزوم تقسیمات جدید ایالات و ولایات و از میان‌بردن اسامی آذربایجان، خراسان و کرمان و عربستان و… و اتخاذ تقسیمات جدید کشوری بر اساس ملاحظات اقتصادی و سیاسی و تغییر اسامی ترکی و عربی که ترکتازان و غارتگران اجنبی به نواحی، دهات، کوهها و رودهای ایران داده اند به اسامی فارسی.» (ص 101) پیش‌شرط ضروری این اقدامات هم «داشتن حکومت مقتدر و نظام قوی» است. (همانجا)
به این ترتیب، دکتر افشار با اتکای به قوۀ قهریۀ دولت می خواست یکسان سازی را جایگزین همگرایی ملّی کند و با از بین‌بردن تنوع قومی و فرهنگی، ملّتی واحد و یکدست پدید آورد. این نظریه که بنیان ناسیونالیسم حکومت رضاشاه را تشکیل داد، در حقیقت، به معنای ابطال بنیانهای ناسیونالیسم ایرانی در عصر مشروطه بود. برخلاف دکتر افشار و همفکرانش، در دوره های اول و دوم مجلس شورای ملّی، صاحب نظران مشروطه خواه، ملت را نه بر اساس زبان و نژاد، بلکه بر حسب میراث مشترک و دولت واحد تعریف می کردند. در نتیجه، نه‌تنها معضلی به عنوان تنوع قومی و فرهنگی برای آنها مطرح نبود، بلکه این تنوع را بخشی از هویت ایرانی دانسته و می خواستند این تنوع و تکثر در تشکیل دولت ـ ملت ایران محفوظ بماند. بر این اساس، نمایندگان دورۀ اول مجلس شورای ملّی قانون اساسی و متمم آن را تصویب کردند که در آن برای تأمین منافع عام ملت ایران بر حاکمیّت ملّی، تفکیک قوای سه گانه و دولت مرکزی دارای انحصار اتوریته تأکید شده بود و در ضمن، با توجه به تنوع قومی و فرهنگی در ایران، به منظور تأمین همزمان منافع عام ملّت و منافع خاص ایالات و ولایات، تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی در نظر گرفته شده بود که بعداً حدود اختیار و وظایف آن انجمنها در قانون جداگانه ای به تفصیل مشخص شد. اگرچه پرداختن به ناسیونالیسم ایرانیِ عصر مشروطه در حوصلۀ این نوشتار نیست، اما به اشاره می توان گفت از نظر آن ناسیونالیسم، دموکراتیسم و تکثرگرایی جزو مبانی وحدت ملّی ایران بود. همین نظریه را روزنامۀ ایران نو به این ترتیب بیان می کرد: «ما باید ملّتی تشکیل بدهیم که در زبانها و شیوه های مختلفه تکلم نموده و به آیینهای متفرقه خدا را پرستش نماید که اسم او ایران است. از امروز در ایران نه مسلمان، نه زردشتی، نه ارمنی، نه یهودی، نه فارس و نه ترک نبوده، فقط یک ایرانی هست! ما یک ملت هستیم!» به عبارت دیگر، ناسیونالیسم ایرانی در عصر مشروطه برای تشکیل دولت ـ ملت نه در پی تفوق و برتری یک قوم بر دیگر اقوام ایرانی بود و نه می خواست ویژگیهای یک قوم را به دیگر اقوام تسرّی دهد و نه یکسان‌سازی به عمل آورد. در مراحل بعد هم، حتی در هنگام طرح دعاوی و تبلیغات پان ترکیستی نسبت به ایران در سالهای پایانی سلطنت قاجار، ناسیونالیست های مشروطه خواه که به لحاظ سیاسی طیف گسترده ای را تشکیل می دادند، از نظریات خود عدول نکردند.
برخلاف ناسیونالیست های مشروطه خواه، ناسیونالیسم دکتر افشار به طور ذاتی واکنشی داشت و از طریق یکسان سازی می خواست مخاطرات ناشی از پان ترکیسم و پان عربیسم را برطرف کند. کاوه بیات بین یکسان سازی مورد نظر دکتر افشار و ترک گردانی اقلیتها در عثمانی تفاوت ماهوی قائل است، اما معتقد است که این گروه از ناسیونالیست های ایرانی «در مقابله با ناسیونالیسم ترک و پان ترکیسم بدان جهت تمایل یافتند که برخی از روشها و ویژگیهای حریف را نیز استقبال کرده و بر ضد خود او به کار گیرند»؛ غافل از اینکه حاصل کار آنها چیزی نخواهد شد بجز پدیده ای که «خود اصولاً در مقام نفی و مقابله با آن برآمده بودند.» (صص 117 ـ 116). این اقتباس به همراه دیکتاتوری رضاشاه که موجب شد «نه فقط پان ترکیسم که بحث و فحص هر گونه موضوع سیاسی و اجتماعی دیگر نیز موقوف» شود (ص 108) «عوارض و کاستیهایی در ناسیونالیسم ایرانی بر جای گذاشت که دیدگاه مزبور هنوز هم نتوانسته آنها را به نحوی اساسی رفع و رجوع کند.» (ص 115)
کاوۀ بیات که به گواهی آثار متعددش از صاحب نظران ناسیونالیسم ایرانی است، در فصل چهارم کتاب پان ترکیسم و ایران به کاستیها و عوارض ناشی از تأثیرپذیری ناسیونالیسم از پان ترکیسم می پردازد که مهمترین آن، یکسان سازی مورد نظر دکتر افشار است. در این باره از جمله می نویسد: «هویت ایرانی پدیده ای بود دیرپا و ریشه‌دوانده در گذشته های دور این سرزمین. سرزمینی که به رغم تحمل امواج پی‌در‌پی هجوم اقوام و فرهنگهای مختلف، هر بار توانسته بود به نوعی قد علم کرده و ایرانیت خود را از نو بازسازی کند و دلیلی نداشت که در این بزنگاه جدید ـ گذر به یک دولت ملت مدرن ـ نیز نتواند با تکیه بر پاره ای از عناصر دیرپای این هویت ـ از جمله تکثر و چندگانگی نهفته در آن ـ بار خود را به مقصد برساند.» (ص 119) بر اساس این ارزیابی تاریخی، کاوۀ بیات به انتقاد از دو مورد از راهکارهایی که دکتر افشار مطرح کرده بود، می پردازد. این دو عبارت اند از: یکسانی زبان و حذف اسامی غیرفارسی. دربارۀ یکسان‌کردن زبان، بیات می نویسد: «زبان فارسی همانند دیگر ارکان هویتی ایرانی، نه زبان یک قوم و منطقۀ خاص، بلکه محصول انتخاب و تعامل طبیعی طیف متنوعی از اقوام و مللی بود که از دیرباز در این سرزمین زندگی می کردند.» اگرچه به علت تهاجم گسترده ای که پان ترکیست ها به ضد آن انجام دادند «از هیچ ت برای پاسداری از آن نمی بایست مضایقه کرد» ولی به این نکتۀ اساسی هم باید توجه می شد که زبان فارسی و پاسداشت آن «با وجود و تداوم حضور دیگر زبانها و لهجه های رایج در این سرزمین منافاتی نداشت. زبانی که در طول تاریخ هزارساله اش، هم از خود به این زبانها و لهجه‌ها ارزانی داشته و هم از آنها گرفته بود، چگونه می‌بایست تداوم خود را در نادیده‌انگاشتن دیگری جست‌و‌جو کند؟» (همان جا) دربارۀ دیگر راهکار دکتر افشار، تبدیل اسامی غیرفارسی، نیز توضیح می‌دهد: «شاید که نامهای ترکی و عربی پاره ای از دهات، کوهها و رودهای ایران میراث “ترکتازان و غارتگران اجنبی” بوده باشند، ولی آن نیز از تاریخ پرفراز و نشیب این سرزمین، یعنی از هویت ملّی آن حکایت داشت.» (همان جا) به همین علت هم تلاش برای تغییر اسامی که ریشه در هویت ایرانی داشت، به نتیجه نرسید. (بنگرید به: صص 118ـ117).
ایران امروز اگرچه متفاوت از ایران دورۀ مورد بررسی در پان ترکیسم و ایران است، اما همچنان در کشاکش به سامان رساندن دولت ـ ملت ایرانی قرار دارد. تجربۀ یکصدسال اخیر و مخاطراتی که ایران امروز را تهدید می کند، پیش از هر چیز حاکی از آن است که اندیشۀ ناسیونالیسم ایرانی نیازمند بازنگری و تحول اساسی است؛ تحولی که با نیازهای جامعۀ ایران و مقتضیات جهان امروز مطابقت داشته باشد. گام آغازین چنین تحولی، نقد و بررسی ناسیونالیسم ایرانی و نحله های مختلف آن در یکصدسال اخیر است. پان‌ترکیسم و ایران از جمله اقدامات ارزشمند در این زمینه است.
پی‌نوشت‌ها:
. «ما باید ملت هستیم»، ایران نو، (4 صفر 1328).
. برای نمونه بنگرید به: «بشارت به آزادیخواهان»، حقیقت، (20 حمل 1301).

برگرفته از جهان کتاب، شماره 234ـ232، مهر ـ آبان 1387، ص 31ـ28.

***

 آتورپاتکان – سروده بانو هما ارژنگی

بر گرفته از تارنمای ایران بوم
به مناسبت روز نجات آذربایجان
این سروده میهنی را با صدای شاعر در اینجا بشنوید
http://s1.picofile.com/file/6218373238/Atur_patkan_BY_HOMA_ARZHANGI.mp3.html

آتورپاتکان، الا ای سرزمین آذر رخشان!

سر پاینده‌ی ایران

که آتش را نگهبان بوده‌ای در پهنه‌ی دوران

تو از نوری، تو از دوری، ز پشت پیر تاریخی

تو مهد پاک زرتشتی

همان یزدان‌شناس بخردی‌پرور

که نیکی را فروغ بی زوال ایزدی داند.

آتورپاتکان

هنوز از لابلای و تار و پود رفته‌های دور می‌بینم

ز شهر شیز و آن آتشگه آذرگشسبت نور می‌تابد

و بر دیوارهایش نقش‌های بوالعجب ز افلاکیان و خاکیان برجاست.

تو آن نجد سرافرازی

به دامانت سهند سربلند و قله‌ی آتشفشان داری

دژ ضحاک و ساسان و فن‌اسپ و قلعه‌ها از باستان داری

به روز نام و ننگت هم

تو از هرمزد فرخ‌ها و فرخ زاد رستم‌ها نشان داری.

آتورپاتکان

تو ماد با فر و جاهی

تمام مردمانت آریایی زاده و آزاده اندیش‌اند

و در گسترده ی تاریخ

زبانشان آذری وان گویشی از پهلوی بوده است.

اگرچه بر دل و جانت، جفا از ناکسان رفته

و زخم خنجر ترک و تتارت سینه بدریده

ولی این ترجمانی ناروا باشد، جفا باشد

زبان آذری را تُرک نامیدن

که ایران‌زاده هرگز جز که ایرانی نخواهد بود.

آتورپاتکان

تو خاک شمس تبریزی

همان خاکی که آن پیر عجایب خلقت خورشیدوش

در دامنش رویید

همان رندی که خشتش زیر سر بودی و

پا بر تارک هفت آسمان سودی.

غریب عالم معنا

که مولانا، فقیه کهنه‌اندیش شکیبا را

چو توفانی ز بن برکند و در رقص و خروش آورد.

خرد را خاک بر سر کرد و

دل را از می معنا به جوش آورد.

آتورپاتکان

تو در گسترده‌ی دوران

به هر شهر و به هر کویی

بلاگردان ایرانی.

چه گویم من ز تبریزت

از آن سالارخیزان خاک زرخیزت

به یاد آرم از آن جنبش

از آن هنگامه‌ی خونین

از آن مردان جان برکف

چو ستار و چو باقر یا خیابانی

و یا زان سیل گمنامان

که خون پاکشان شد خون بهای راه انسانی!

ز آذر ماه یاد آرم، من از آن آذر سوزان

که چون بیگانه‌ی رسوا، چو دزدی نابکار آمد

سر آزاده‌ات از پیکر میهن جدا سازد

در آن غوغای جانبازی، چه توفان‌ها به‌پا کردی

تو با بیگانگان و دشمنان خانگی دیدم چه‌ها کردی

کنون ای مهد سربازان

آتورپاتکان، سر ایران

مبادا بینمت تا یک نفس از پای بنشینی

که دشمن در کمین است و

فریبی تازه می‌جوید

چنان روباه مکاری

به راهی تازه می‌پوید

جوانبخت کهنسالم

تو را در پهنه‌ی گیتی، هماره زنده می‌خواهم

و تا هستی نفس دارد

فلات پاک ایران ر ا

خوش و پاینده می‌خواهم.

***

پان ایرانیست‌های دربند و زندانیان سیاسی را آزاد کنید.

***

تارنمای هواداران پان ایرانیسم:
www.paniranism.net

تارنمای نامه پان ایرانیسم
http://paniranism.info

فیسبوک هواداران پان ایرانیسم:
www.facebook.com/paniranism

تارنمای حزب پان ایرانیست:
http://paniranist.org

تارنمای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست:
http://paniranist.info

تارنمای تریبون آزاد پان ایرانیست در خوزستان:
www.pan-iranist.net

کانال یوتیوب حزب پان ایرانیست
http://www.youtube.com/paniranistparty

فیسبوک حزب پان ایرانیست:
www.facebook.com/paniranistparty

حزب پان ایرانیست
همبستگی‌ ملی‌ . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت
هم میهن گرامی‌: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات با حاکمیت ملت به ما بپیوندید.

iran@paniranism.info
http://www.paniranist.org/a.htm

You can leave a response, or trackback from your own site.

Leave a Reply

Copyright©2010-2018.