نامه پان ایرانیسم
شماره ٨٩ – آدینه ١٧ خرداد ١٣٩٢ – ٧ -٦ – ٢٠١٣
www.paniranism.info iran@paniranism.info
درود بر هم میهنان گرامی
سایه رهبر بر روند انتخابات نمایشی
امیر کبیر و تکیه بر ملت
اشتباه بنیادین مبلغان فدرالیسم و قوم گرایی
فراخوان برای شرکت در مسابقه ایران و لبنان؛ با شعار نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران
درد درمان
پاینده ایران
سایه رهبر بر روند انتخابات نمایشی
روشنک آسترکی
ندای سبز آزادی
انتخابات فرآیندی است که از طریق آن افراد یک یا چند نامزد را برای بر عهده گرفتن مسئولیتی معین و برای مدت زمانی از پیش تعیین شده برمی گزینند. بدیهی است زمانی برگزاری انتخابات دارای معنای وجودی هست که برگزاری آن سالم و آزاد و به دور از تقلب و مهندسی آرا باشد. در ایران نیز روند انتخابات با همه ی فراز و نشیب هایش بیش از صد سال است که دارای اعتبار اجرایی است.
در نظام جمهوری اسلامی هم از آغاز تا کنون انتخاب های متعددی انجام گرفته است که جنجالی ترین آن ها انتخابات دوره ی دهم ریاست جمهوری سال 88 بوده است. انتخاباتی که به دلیل مهندسی آرا و درآمدن نام نامزد مورد نظر قدرت حاکمه از صندوق های رای، موجب پیدایش جنبش مدنی موسوم به «جنبش سبز» و ریزش شدید نخبگان حاکمیت از دایره ی قدرت شد.
در چند سال اخیر با سیطره هر چه تمام تر رهبر جمهوری اسلامی و مافیای قدرت مطلقه وی، فضای انتخاباتی کشور به سمت انتخابات نمایشی پیش رفته است؛ تا حدی که حتی جریان های سیاسی درون نظام که خود را ملزم به پذیرش قانون اساسی می دانند و به آن اذعان دارند، از صحنه رقابت های انتخاباتی حذف شده اند.
هر چند حاکمیت برای انتخابات دوره ی یازدهم ریاست جمهوری از ماهها پیش در جهت گرم کردن فضا و ایجاد شور انتخاباتی در کشور تلاش می کرد، اما با رد صلاحیت بسیاری از نامزدان مانند اکبر هاشمی رفسنجانی و اسفندیار رحیم مشایی توسط شورای نگهبان و تایید چند چهره اصول گرا و گوش به فرمان علی خامنه ای در کنار کاندیداهایی مانند حسن روحانی و محمد رضا عارف، کاملا مشخص است که سمت و سوی انتخابات از چندی پیش مشخص شده و مسیر انتخابات طوری طراحی شده است که رئیس جمهور آینده هیچگونه دردسری را برای رهبر ایجاد نکند.
علی خامنه ای با توجه به انتخابات دوره ی پیشین که برای بیرون آمدن نام احمدی نژاد آبروی خویش را کامل به حراج گذاشت، در پی روندی که رییس جمهور برگزیده اش پیش گرفت، نتیجه ای معکوس بدست آورد تا جایی که احمدی نژاد به یکی از دغدغه های بزرگ وی در دو سال گذشته تبدیل شد.
رهبر جمهوری اسلامی تلاش دارد با تنگ کردن حلقه یاران و اطرافیانش، سلطه ی بی چون و چرای خود را بیمه نموده و زمینه برای هر گونه انتقاد یا رودررویی احتمالی جریان های درون نظام با خود را از میان بردارد.
در همین زمینه پیش تر احمد علمالهدی٬ امام جمعه مشهد گفته بود تنها با تنفید علی خامنهای است که آرای «24 میلیونی یا 240 میلیونی» یک رئیس جمهوری معنا مییابد و قبل از آن٬ این آراء «صفر» است.
شورای نگهبان، مجری خواست رهبر
در جمهوری اسلامی صلاحیت نامزد ها از طریق فیلتر نظارت استصوابی شورای نگهبان تایید می گردد. نظارت استصوابی شورای نگهبان از سوی گروه های مختلف مورد مناقشه بوده و بسیاری از کارشناسان و تحلیل گران، انتخابات در نظام جمهوری اسلامی را غیر دموکراتیک و فاقد استانداردهای لازم یک انتخابات سالم می دانند.
علی خامنه ای چند روز قبل از اعلام نتایج بررسی های شورای نگهبان و ارائه فهرست نهایی نامزدان تایید صلاحیت شده، طی سخنانی از این شورا حمایت کرد. وی روز ۲۵ اردیبهشت در میان گروهی از مردم٬ اعضای شورای نگهبان را افرادی «متقی و آگاه» معرفی کرد که «طبق قانون افرادی را به عنوان صالح معرفی میکنند».
وی افزود «افراد متعددی به صحنه آمده و شورای نگهبان طبق وظایف قانونی خود کسانی را که صلاحیت دارند، به مردم معرفی خواهند کرد و همه باید تابع قانون باشند». این اظهارات در آن زمان نشانه حمایت مطلق علی خامنه ای از تصمیمات شورای نگهبان در جهت رد صلاحیت گروهی از نامزدهای یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری محسوب گردید.
از سوی دیگر حمایت صریح رهبر جمهوری اسلامی از شورای نگهبان٬ چراغ سبزی بود که دست اعضای این شورا را در رد صلاحیتهای این دوره باز گذاشت تا آنها با اطمینان خاطر بیشتری برخی نامزدها را حذف کنند.
بلیط سوخته احمدی نژاد نزد رهبر
علی خامنه ای که در پشت تریبون نماز جمعه، پس از انتخابات 88 و آغاز اعتراضات مردمی گفته بود نظر من به شخص آقای رئیس جمهور نزدیک تر است، پس از چهار سال، وقتی شورای نگهبان اسفندیار رحیم مشایی، نامزد برجسته تیم دولت را رد صلاحیت کرد، در مقابل تلاش های احمدی نژاد و رحیم مشایی و برای صدور حکم حکومتی نه تنها نرمشی نشان نداد بلکه با سپاسگزاری از سکوت کاندیداهای رد صلاحیت شده و تمکین از قانون و نظر شورای نگهبان توسط آنها، آب پاکی را روی دست آن ها ریخت.
این در حالی است که محمود احمدی نژاد و اسفندیار رحیم مشایی هردو پیش تر گفته بودند که از آیتالله خامنهای برای بازگرداندن اسفندیار رحیم مشایی به رقابت های انتخاباتی کمک خواهند خواست.
قابل ذکر است اختلاف میان محمود احمدی نژاد و علی خامنه ای از سال گذشته در رسانه ها علنی شد و با رد صلاحیت اسفندیار رحیم مشایی مشخص شد که بلیت شانس رئیس جمهور فعلی به نزد رهبر جمهوری اسلامی سوخته است.
در همین راستا وبسایت «الف» نزدیک به احمد توکلی هفته گذشته نوشت که محمود احمدینژاد «برای کسب حکم حکومتی تلاش زیادی کرد، اما موفق نشد و شوکه و بعد هم ناامید شد. شاید پیش بینی هم نمیکرد که چنین واکنشی ببیند».
جالب است با نزدیک شدن رقابت های انتخاباتی و همچنین در فضای آشفته درون نظام، سخنانی از سوی برخی اصول گرایان، مبنی بر حمایت و پشتیبانی علی خامنه ای از ریاست جمهوری احمدی نژاد در سال 88 به گوش می رسد.
در همین راستا هفته گذشته فایل صوتی سخنرانی محمود نبویان از شاگردان محمدتقی مصباح یزدی در یک جمع خصوصی مبنی بر اینکه انتخاب احمدینژاد توسط علی خامنهای به منظور حذف اصلاحطلبان صورت گرفت٬ در برخی سایت ها منتشر شد.
در این فایل صوتی که تاریخ آن مربوط به سال 1390 است٬ آقای نبویان جزئیات تازهای از ارتباط تیم احمدینژاد با «اجنه»٬ عباس غفاری جنگیر زندانی و علت انتخابات رئیس دولت از سوی رهبر جمهوری اسلامی فاش کرده است. وی همچنین گفته در صورتی که جزئیات سخنان وی منتشر شود٬ وی آن را تکذیب خواهد کرد. محمود نبویان از علی یعقوبی به عنوان «مرشد» تیم احمدینژاد نام برده و رحیممشایی را «اجیر بیجیره و مواجب اصلاحطلبان» معرفی کرده است.
وی همچنین به صراحت از «انتخاب» احمدینژاد برای پست ریاست جمهوری به دست علی خامنهای سخن به میان آورده و گفته که رهبر در این انتخاب «اشتباه» نکرده است. اظهارات این روحانی نزدیک به مصباح یزدی در شرایطی منتشر میشود که در هشت سال گذشته محافظهکاران و حامیان رهبر جمهوری اسلامی بارها ادعا کردهاند احمدینژاد «انتخاب» مردم بوده است.
سپاه و بسیج تحت فرمان رهبر
سپاه و بسیج تنها نیروهای قابل اتکا و استراتژیک باقی مانده برای رهبر جمهوری اسلامی به حساب می آیند و در این برهه حساس از حیات نظام اسلامی و حکومت ولی فقیه، تنها این دو گروه نظامی و سرکوب گر می باشند که همچنان به رهبر نظام وفادار مانده اند و رهبر نیز با در اختیار قرار دادن بیشترین قدرت اجرایی و در زمینه های مختلف سیاسی و اقتصادی بیش از پیش بر توان آن ها افزوده است.
علی خامنه ای هفته گذشته طی سخنرانی در مراسم دانشآموختگان دانشگاه امام حسین گفت: «ما نمیدانیم که چه کسی رئیس جمهور خواهد شد و نمیدانیم که خداوند متعال دلهای مردم را به سوی چه کسی هدایت خواهد کرد اما میدانیم که حضور مردم در پای صندوقهای رأی که اعلام حضور قدرتمندانه ملت در عرصه حرکت و تاخت به سوی آرمانها است، قطعا زمینه ساز عزت، مصونیت، آبروی بینالمللی و خوشحالی دوستان و ناراحتی دشمنان خواهد شد».
علی خامنه ای در این سخنرانی تلاش کرد تا با استفاده از پیش کشیدن نگاه تکراری و نخ نما شده ی «دشمنان نظام» که از آغاز دوران رهبری وی تا امروز به عنوان ابزاری برای انحراف افکار عمومی به کار برده شده است و برای ترغیب مردم، انتخابات ریاست جمهوری را صحنه نبردی با دشمن و دستهای پنهان معرفی کند.
حضور رهبر جمهوری اسلامی در میان فرماندهان نظامی پس از حذف اکبر هاشمی رفسنجانی از صحنه انتخابات٬ میتواند پیام روشنی برای هوادارانش داشته باشد. چرا که وی سالهاست با تکیه بر توان نیروهای نظامی توانسته بسیاری از منتقدان و مخالفان خود را کنار زده و وفاداران خود را به قدرت برساند.
سپاه و بسیج سالهاست در انتخابات به نفع نامزد و نامزدهای نزدیک به علی خامنهای دخالت میکنند که این مسئله با اعتراضهای فراوانی مواجه شده است.
فرماندهان سپاه و بسیج نیز در واکنش به این اعتراضها ادعا کردهاند که آنها برای حفظ «آرمانهای» انقلاب اسلامی در سیاست دخالت کرده و در انتخابات نیز تنها «روشنگری» مینمایند.
دستور ماه گذشته رهبر جمهوری اسلامی به این دو نهاد نظامی مبنی بر ممنوعیت فعالیت به نفع یک نامزد خاص در انتخابات آینده ریاست جمهوری٬ میتواند تأییدی بر دخالتهای گسترده آنها در انتخابات گذشته باشد.
سپاه و بسیج از سال 1384 به صورت سازمانی دخالت در انتخابات را آغاز کردهاند که بزرگترین اثرگذاری آنها به قدرت رساندن احمدینژاد به مدت هشت سال در ایران بود.
این دو نیروی نظامی در انتخابات مجلس نهم نیز به نفع نامزدهایی خاص که البته همگی آن ها دارای پیشینه ی خدمت در سپاه و بسیج بودند وارد عمل شدند که این دخالت آنها با اعتراض نمایندگانی چون علی مطهری در مجلس مواجه گردید.
گفته میشود در یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری نیز سپاه و بسیج برای پیروزی محمدباقر قالیباف و سعید جلیلی از مدتها پیش وارد فعالیتهای تبلیغی شده اند.
ملت غیور در صحنه نمایش انتخابات
در این دوره از انتخابات ریاست جمهوری روند تاثیرگذاری رهبر جمهوری اسلامی از طریق هدایت شورای نگهبان در جهت رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی و رحیم مشایی چنان نمایان گر دخالت مستقیم وی در روند انتخابات بوده است که بسیاری از حامیان حکومت جمهوری اسلامی را نیز به واکنش وادار کرده است.
این بار اول نیست که رهبر جمهوری اسلامی نشان داده است که اعتقادی به انتخابات و خرد جمعی ندارد و در نهایت فردی که او اراده کند بر کرسی ریاست جمهوری خواهد نشست. مردم ایران، که در چنین روزهایی «ملت غیور» و «امت همیشه در صحنه» نام می گیرند، در صحنه انتخابات تنها بازیگرانی هستند که از فردای روز برگزاری، مشارکت آنها صرفا مشتی بر دهان دشمنان رهبر و غرب به شمار می رود و نه چیز دیگر. حضور آن ها از نگاه رهبر صرفا برای بهره برداری در جهت مشروعیت بخشیدن به نظام کاربرد دارد. هرچند که مردم از سال 76 تلاش داشته اند تا با انتخاب نامزدی که با سیاست های رهبر فاصله دارد گونه ای تقابل با او را نشان دهند.
در انتخابات 88 هم با اینکه بیشترین درصد شرکت کنندگان در انتخابات به میرحسین موسوی و مهدی کروبی رای داده بودند اما حاکمیت با تقلب در اعلام نتیجه آرا، مسیر سیاسی کشور به نفع ریاست جمهوری مجدد احمدی نژاد را تغییر داد و در ازای مشارکت حداکثری مردم در انتخابات، علی خامنه ای در سخنرانی خود در نماز جمعه فرمان کشتار و شکنجه را علیه معترضین و منتقدین حکومت صادر کرد.
گفتنی است قدرت طلبی و اختیارات ولایت مطلقه فقیه در واقع چیزی از جمهوریت حکومت باقی نگذاشته است. وی در سالهای اخیر عملا اجازه نداده است تا فضا برای برنامه ریزی، مدیریت و اجرای درست قوانین در سطح کلان اقتصادی، فرهنگی و سیاسی باز باشد و همین امر سبب شده تا هر فردی به عنوان رئیس جمهور مسئولیت را بر عهده می گیرد عملا تحت فرمان و اختیار رهبر باشد.
ناگفته پیداست تا زمانی که ولی فقیه جمهوری اسلامی این روند را ادامه داده و در تمامی امور مدیریتی دخالت نماید ، هیچ امیدی به بهبود اوضاع کشور و عبور از بحران های موجود نخواهد بود.
اما در پس تمام اقتداری که رهبر جمهوری اسلامی از خود نشان می دهد، این حقیقت آشکار است که در انتخابات خردادماه جاری، وی نگران هر گونه حاشیه و تنشی است که پایه های قدرت و موقعیتش در نظام را متزلزل کند.
علی خامنه ای که از مدت ها پیش پیرامون حاشیه های احتمالی و تقابل جریان های درون حاکمیت دچار نگرانی شده بود، در خطبههای نماز عید فطر در شهریور ماه گذشته، گفته بود که باید مراقب بود انتخابات، تبدیل به «چالشی برای امنیت کشور» نشود.
رهبر جمهوری اسلامی روزشماری می کند تا 24 خردادماه فرا برسد و انتخابات نمایشی برای انتساب رییس جمهور دولت یازدهم بدون کوچکترین مناقشه ای پایان پذیرد.
***
امیر کبیر و تکیه بر ملت
برگرفته از کتاب «پیشرفت و توسعه بر بنیاد هویت فرهنگی»، نوشتۀ دکتر پرویز ورجاوند، صفحه 70 تا 73
تارنمای ایران بوم
لازم به یادآوری است که برخلاف تصور بسیاری از افراد، این دورافتادن از مسیر فرهنگ ملی و بیگانهشدن با خویشتنِ خویش، بیش از همه بخشی از جامعۀ با سواد و تحصیل کرده را در بر گرفت که به ناروا عنوان روشنفکر را بر خویش نهادهاند. سردمداران این حرکت از میان کسانی بیرون آمدهاند که در پی دوران به نسبت طولانی سلطۀ رژیم استبدادی وابسته به غرب، با فرنگ و تحصیلات غربی آشنا شدند. آنها که از نظر روانی خود را در برابر عظمت همه جانبۀ غرب ناتوان یافته بودند، راه نجات را در تغییر بنیادی و پذیرا شدن شیوۀ فرهنگی غرب در تمامی زمینههای آن دانستند و از آنجا که میهن خود را در وضعی اسفبار میدیدند، کمتر به خود زحمت دادند تا نسبت به گذشته و هویت ملی و فرهنگی خویش به جستجو و تفکر پردازند و راه جدید را با شناخت آن پیشینه و ویژگیهای جامعه و امکانات سرزمین خود برگزینند. جالب اینست که سالها پیش از آنها فردی برخاسته از متن همین جامعه ولی آشنا به تاریخ و فرهنگ میهن خویش و آشنا با شرایط و اوضاع و احوال سرزمین خود و دردها و رنجهای ملتش، حرکتی را آغاز کرد که با مقاومت شدید دو قدرت استعماری زمان مواجه گردید و به دست شاه خودکامۀ قاجار متوقف گشت. آنچه که امیر کبیر در ایران بدان پرداخت با آنچه که فرهنگاندوختگان غرب در جریان مبارزه با رژیم استبدادی ناصرالدین شاه انجام دادند تفاوتی چشمگیر دارد. امیرکبیر از یکسو همۀ نیروی خود را متوجه استعمارگران و قطع منافع آنها ساخت و از سوی دیگر کوشید تا به جامعه توان ببخشد و ملت را متوجه قدرت و نیروی واقعی خود بسازد. او به شدت با تجزیۀ ایران که روس و انگلیس با نقشهای شیطانی از زمان فتحعلی شاه آن را دنبال میکردند به مقابله پرداخت و با سرکوبی «سالار» از تجزیۀ خراسان جلوگیری کرد و به استقرار نظم در سیستان و بلوچستان پرداخت و توفیق آن را به دست آورد تا هرات و قندهار را بدون خسارت سنگینی بازگرداند و به این ترتیب توطئۀ وسیع انگلیسیها را در بخش وسیع شرقی نافرجام گذارد.
امیر برای اینکه ملت و دولت را به هم پیوند دهد و پشتیبانی خودخواستۀ مردم را جانشین ترس و وحشت و نفرت از حکومت سازد دست به یک رشته اقدامات اساسی در زمینه استقرار عدالت اجتماعی زد و با تشویق مردم به کار وتولید، موجبات به گردش درآوردن چرخ های اقتصاد کشور و در نتیجه کاستن از فقری که اکثریت جامعه را زیر فشار قرار داده بود فراهم ساخت. او در حالیکه آگاهانه لبۀ تیز تیغ حمله را متوجه قطع نفوذ همه جانبه استعمارگران روس و انگلیس ساخته بود، با سرسختی و جرأت فراوان به کوتاه ساختن دست ناپاکان و سودجویان قدرتمند و سرسپردگان خارجی و آنهایی که جامعه را از حرکت آگاهانه و سازنده باز میداشتند پرداخت. او اجازه نمیداد تا شاهزادگان و درباریان و ملایان سودجو و حکمرانان و دستگاه ستمگر آنان ملت را چون گذشته مورد تجاوز و بهرهبرداری قرار دهند و دچار سرخوردگی و ناامیدی سازند. او می کوشید تا شادی و امید و قدرت مقاومت کردن در برابر تجاوزگران خارجی و داخلی را به مردم بازگرداند. امیر با وجود شناختی که از میزان پیشرفتهای مغرب زمین داشت هیچگاه دچار یأس و خودباختگی نگردید و رمز نجات کشور را از فقر و عقبماندگی در آن میدید که ملت را توانایی ببخشد و هرچه بیشتر آنها را به آینده امیدوار سازد و به تلاش وادارد. او معتقد بود که باید به نیروی مردم تکیه کرد و از اینرو باید که بر هویت و فرهنگ ملی ارج نهاد. امیر با وجود حرکتهای تند و بنیادیش، هیچگاه میان خود و مردم فاصلهای ایجاد نکرد. امیر چیزی نمیگفت که مردم قدرت فهم و درک آن را نداشته باشند. او با زبان مردم سخن میگفت حتی متجاوزان به حقوق مردم را به سنت جاری به جای ستمرسیدگان جامعه به چوب میبست. حرکت او برای از میان بردن برخی سنتهای ناروا، که ادامهاش به ضرر مصالح و منافع ملت تمام میشد، چنان بود که با وجود بیسابقه بودن و غیر قابل تصور بودنش، به جای آنکه مردم را تکان دهد، دشمنان و بدخواهان را تکان میداد و حمایت مردم را از او بر میانگیخت، چنین بود اقدام او در زمینۀ از میان برداشتن «بست نشستن» که وسیلهای بود برای فرار مجرمان و متجاوزان از دست قانون. او دریافته بود که در آن اوضاع واحوال این مردم بی پشت و پناه نیستند که بتوانند از «بست نشستن» سودی ببرند. بنابراین مردم این حرکت را با وجود ریشههای عمیقی که در جامعه دارد پذیرا خواهند گشت. امیر تکیه کردن بر حکومت قانون و ضابطه را به عنوان اصلی که میتواند حقوق مردم را حفظ کند و آنها را از گزند تجاوز قدرتمندان در امان نگاه دارد مورد توجه قرارداد و چون اساس آن ریشه در فرهنگ جامعه داشت و ملت آن را ضامن سعادت خود میدانستند، از آن پشتیبانی کردند. امیر با نهادهای جامعه برخوردی آگاهانه داشت و با درک درست از شرایط زندگی و اعتقادات جامعه در تقویت برخی و از توان انداختن برخی دیگر و ایجاد دگرگونی در تعدادی از آنها، حمایت وسیع مردم را بدست آورد و آنهایی که با او به ستیز پرداختند، اقلیتی بیش نبودند که تاریخ به روشنی چهرۀ کریهشان را مینمایاند.
کوتاه سخن آنکه امیرکبیر با وجود زمان به نسبت کوتاهی که در اختیار داشت، بدون آنکه به مظاهر فرهنگ غرب گرایش کند، دگر گونیها و تحولات چشمگیری را سبب گردید که با جنبههای مثبت و پویای فرهنگ ملت، تفاهم داشت و از اینرو با استقبال جامعه مواجه گشت. در حالیکه دانشاندوختگان دوران ناصری که روشنفکران زمان به شمار میآیند، در تمامی زمینهها به الگو برداری از غرب پرداختند و به همین جهت پیش از آنکه در برابر سلطۀ استعمار موضع بگیرند و در راه قطع نفوذ آن به مجاهدت برخیزند، تحت تأثیر خیزشها و دگرگونیهای سیاسی – اجتماعی غرب، بر آن گشتند تا اساس حکومت استبدادی را واژگون سازند، بدون آنکه بر تکیهگاههای آنها توجه کنند. وجود خیزشهایی چون ماجرای لغو قرارداد رویتر و بعد ماجرای تنباکو، روشنگر این امر است که آمادگی جامعه برای نفی سلطۀ بیگانه، بیش از حساسیت او در برابر رژیم استبدادی حاکم است. به همین دلیل نیز حرکتی فراگیر بوجود آورد که نتایج مهمی در برداشت. در حالیکه درس خواندگان زمان با تغییر در سر و وضع ظاهر خود و نحوۀ استدلال و برخوردشان با مسائل کشور، از متن زندگی مردم دور افتادند و برایشان میسر نگشت تا مردم را با خود هم آواز سازند. آری در آن زمان خواست مردم این بود تا دست اجنبی را از سر خود کوتاه سازند و پایش را از میهن خویش قطع کنند. مردم هنوز خاطرات شکستهای ننگین را در جنگهای ایران و روس و از کفدادن سرزمینهای وسیع قفقاز و «اران» را از یاد نبرده بودند. آنها جدایی هرات و بخشی از خراسان بزرگ را چون زخمی بر پیکر خود احساس میکردند. آنها قدرتنماییهای سفارت روس و انگلیس و فراشان و مأموران و تفنگچیان آنها را شب و روز لمس میکردند، بنابراین درد اصلی را نفی اجنبی و کفار میدانستند نه به زیر کشاندن شاه مستبد. مردم در مجموع دریافته بودند که اساس گرفتاریهای آنها در اینست که زیر سلطه خارجی به سر میبرند و آنچه بر سرشان میآید حاصل استعمار روس و انگلیس است، ولی روشنفکران در عمل به این عامل اساسی چنانکه باید بها نمیدادند و با عرضه کردن برنامۀ اصلاحات منطبق با شیوههای غربی، بیش از پیش خود را با مردم و راه آنها بیگانه میساختند. جالب این است که بعدها در جریان مبارزات بنیادی مردم با حکومت استبدادی نیز، ملت ایران رهبرانی را برگزید و پشت سر آنها به جانبازی پرداخت که از دیدگاههای قالبی اینگونه روشنفکران هیچ نشانهای با خود نداشتند. توجه به این امر که بزرگترین قهرمانان نهضت مشروطیت در سیمای کسانی چون ستارخان و باقرخان تبلور پیدا میکند، پدیده ایست که جا دارد فراوان دربارۀ آن اندیشیده و سخن گفته شود.
***
اشتباه بنیادین مبلغان فدرالیسم و قوم گرایی
دکتر محمدرضا خوبروی پاک
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 75، فروردین و اردیبهشت 1392، صفحه 40-41
برخی از نظریه پردازان، بویژه در جهان سوم، میپندارند که فدرالیسم میتواند سرمشقی واحد برای همه جوامعی باشد که در آن موضوع همزیستی گروههای گوناگون وجود دارد. گفتنی است که به استثنای بلژیک، در دیگر کشورهای فدرال همواره جنگ، انقلاب و یا نیلِ به استقلالِ پس از استعمار موجب انتخاب فدرالیسم شده است.
در ایران، بحث درباره فدرالیسم و خود مختاری بیشتر از آنچه مورد در خواست اعضای گروه قومی باشد؛ محدود به نخبگانی شده است که خود را برگزیده گروههای قومی میدانند. اغلب اینان به دام اغراق و مبالغه درمورد محلی گرایی افتادهاند. و به گفته «هابس باوم» گرفتار پیش ملی گرائی خلقی و مردمی هستند Protonationalisme populaire. اگر اصطلاح رایج نخبگان گروههای قومی را درباره «شونیسم فارس » – باتوجه به این که قومی به نام فارس وجود ندارد- بپذیریم؛ محلی گرایی این گونه افراد به درجهای است که امروزه می توان آن را به شوونیسم محلی تعبیر کرد.
بنا کردن ملیگرایی بر اساس ایل و عشیره و یا بر اساس مذهب و زبان؛ خطرهای فراوانی دارد و نمونه هایی از آنرا پس از فروریزی اتحاد جماهیر شوروی دیدیم. بقول کارل پوپر، هر چه تلاشِ برگشت به دوران قهرمانی جامعه ایلی افزایش یابد؛ تفتیش عقاید، پلیس مخفی و گانگستریسمی که صورتکی رومانتیک برچهره دارند افزون میشود.
فدرالیسمی را که امروزه به ویژه در محافل چپ ایران- بیشتر از سوی برخی از نخبگان قومی- عنوان می شود؛ توهمی شاعرانه بدون توجه به تاریخ و سنتهای ما و بدون مطالعه در تاریخ، سرنوشت و الزامهای فدرالیسم است.
در آغاز فدرالیسم برای تاسیس دولت ملی در مورد جوامعی بود که به دلیلهای گوناگون توانایی تشکیل دولتی متمرکز را نداشتند و از سوی دیگر میخواستند با اتحاد میان خود در برابر دشمن مشترک ایستادگی کنند. همه جوامعی که در جستجوی تعادلی شایسته میان وحدت ملی و چندگانگی خواستاری (قومی، مذهبی، زبانی و غیره) بودند؛ فدرالیسم را به عنوان یک نظریه سیاسی پذیرفتند اما توفیق، رفیق اکثر آنان نبود. در کشورهائی هم که فدرالیسم به موفقیت نسبی دست یافت هنوز انبوهی از مشکلات همزیستی برجاست :
– اتحاد شوروی، کشوری فدرال بود که امروزه به چهارده جمهوری مستقل تقسیم شده است؛
– یوگسلاوی فدرال، امروزه به صورت صرب، اسلوونی، بوسنی، کروآت، مقدونیه و کوزوو در آمده است؛
– در کانادای فدرال، مردم کبک فرانسه زبان و مردم استانهای غربی به دنبال استقلال خود هستند؛
– مبارزانِ آسامی، پنجابی و کشمیری در هندِ فدرال برای استقلال مبارزه میکنند؛
– در مکزیک، فدرالیسم قادر به جلوگیری از ورشکستگی اقتصادی و حل جنبش چیاپاس نیست که این خود نشان دهنده عدم حل همزیستی است،
– در نیجریه و کامرون نیز جنبش های جدایی خواهانه ادامه دارد؛.
– در استرالیا، کهن بومیان، تقاضای حفظ حقوق و ویژگیهای خود را دارند تا آنجا که سازمان ملل حقوق آنها را به رسمیت شناخته است؛
– در ایالات متحده آمریکا، فدرالیسم با همه قانون گزاریهای نوین هنوز مشکل فقر روز افزون سیاه پوستان را حل نکرده است؛
– در امارات عربی متحده فدرال نه از انتخابات اثری هست و نه از احزاب سیاسی؛
– در آلمانِ فدرال دولت هنوز نتوانسته است حقوق فرهنگی اسلاوهای ساکن آلمان (سورابها) را به گونهٔ کامل تامین نماید.
– در مالزی با تغییرات فراوانی که این فدراسیون به خود دیده است و با جدا شدن سنگاپور از آن، هنوز فدرالیسم قادر به حل مشکل همزیستی میان مالزیها، مالهها و چینیها نشده است. برنامه های اقتصادی تبعیض های فراوانی میان مناطق و مردم ساکن این کشور پدید آورده است و هم اکنون نیز جنبش های جدایی خواهان در آن فعال هستند.
– پاکستان را که از سال 1973 روش فدرالی بر گزیده است، با توجه به مشابهتهایی که، از لحاظ تجمع ایل ها، کوچ نشینی و تفاوت توسعه مناطق، با ایران دارد به عنوان نمونهٔ آخرین ذکر میکنم : قانون اساسی این کشور در موارد بسیار به مانند قانون اساسی هند، بویژه در مورد تقسیم اختیارات میان مرکز و استانها است. چهار ایالت بلوچستان، ایالت سرحدی شمال غربی، پنجاب و سند تفاوتهای فراوانی دارند. 60 درصد مردم کشور در ایالت توسعه یافته پنجاب سکونت دارند؛ در حالی که بلوچستان با داشتن وسعتی به اندازه نصف مساحت کشور، تنها 5 درصد مردم پاکستان را در خود جای داده و بهرهٔ اندکی از پیشرفتهای صنعتی و مدنی برده است. در نتیجه، رقابت میان پنجاب و دیگر ایالتها به تنشهای دیگری که در این کشور وجود دارد اضافه میشود. مانند: تنش میان اهالی سند، موضوع مهاجران ( پناهندگانی که از هند به پاکستان آمدهاند ) که به تمام صنایع پاکستان و خدمات عمومی کلان شهری مانند کراچی تسلط دارند؛ این در حالی است که طبقه کارگر مرکب از پشتو و بلوچ هاست، در بلوچستان تنش میان پشتو و بلوچ ادامه داشته و سر انجام آن که ایالت سرحدی شمال غربی، از لحاظ اقتصادی وضع بهتری از بلوچستان دارد. در این ایالت قانون و نهادی به نام( Federaly Administred Tribal Agency (FETA برای ایلهایی که در آن منطقه زندگی میکنند وجود دارد که به علت عدم حاکمیت قانونِ فدرال از خود مختاری وسیعی برخوردارند و اغلب به سرکشی و طغیان میپردازند. این روش بوسیله انگلیسیها بوجود آمده بود تا از مزاحمت ایلها جلوگیری شود. موضوع تقسیم منابع آب که آنهم بوسیله انگلیسیها ایجاد شده است یکی دیگر از موارد تنش دائمی میان ایالتهاست. افزون بر آنچه ذکر شد به هنگامی که حزب حاکم در حکومت فدرال با احزاب حاکم در ایالتها تفاوت دارد تنشها و سرکشیها بویژه در ایالت پنجاب بالا میگیرد.
بدیهی است بر سر آن نیستم که تمام نارسائیها را، که علل گوناگون اقتصادی و اجتماعی دارند، به حساب فدرالیسم بگذارم. اما نظریه فدرالیسم که در آغاز برای آشتی دادن یگانگی دولت با ناهم گونی گروهای داخل یک جامعه بود، امروزه گاه سبب عمده تنش و کشمکش است.
اشتباه عمده مبلغان چپگرای فدرالیسم این است که خیال میکنند هر جنبش جدائی خواهانه و یا خود مختاری طلبی الزاما چپ است و قابل احترام. در حالی که در ایتالیا و بلژیک فدرال شده، نه تنها اتحادیه شمال و جنبش فلاماندها چپ نیستند بل تمایلات افراطی راست در آنها بسیار قوی است.
آن گروه از نجبگان قومی که ایدئولوژی محلی گرائی را مقدم بر بشر تلقی میکنند – ( انتخابِ رفتاری اعتقادی به جای رفتاری مسولانه )- از خطرهای چنین تقدمی، بویژه در جامعه ما، غافلند. زیرا نه تنها بهانه بدست حاکمان می دهد تا خشونت بیشتری را بکار گیرند و از هر گونه روا داری بپرهیزند، بلکه افراد گروه قومی را نیز تنها در چهار چوب طبقاتی و یا بهتر بگوییم در محدوده اجتماع قومی، محلی و یا زبانی جای داده و قفل دیگری بر « زندان سکندر» می افزایند. این ایدئولوژی تمایز طلبانه، فرد گرایی را در ذهن و روح حاکم کرده و راه را به روی دشمنی های فرضی و پیش داوریهای غرضی می گشاید؛ به گونهای که جایی برای بشر دوستی باقی نمی ماند و افراد گروه قومی بی هیچ دلیلی گروه قومی دیگر و اعضای آن را دشمن خود تصور میکنند. بدیهی است منظور از بشر دوستی آن نیست که چون همه را اعضای خانواده بشری میدانیم؛ تفاوتها و گوناگونی آنان را انکار کنیم.
نهایتِ محلی گرائی، بی اعتنائی به همانندیها و اشتراک منافع و سرنوشت مشترک است. پافشاری برخی از نخبگان محلی گرا به تفاوتهای اغراق آمیز و یا بکلی ساختگی، بیتردید زاینده بیزاری است. اگر نیز در آغاز داعیه داران آن انکار ورزند سرانجامی جز جدائی خواهی و گرفتاریها و پریشانیها نخواهد بود که – برابر آنچه در جاهای بسیار شاهدیم – در وهله نخست گریبانگیر جامعهای میشود که آنگونه گزافها را به نام او عرضه می دارند.
لزومی ندارد که فرد را در یک «گِتو»ی ویژه محبوس نمائیم؛ بلکه باید از او خواست که هویت فرهنگی خود را با زندگی شخصی اش در آمیزد و در همان حال فعالانه در امور عمومی مداخله کند. بدیهی است که قوانین و نهادهای مردمی و دموکراتیک باید مشارکت فرد را تضمین کنند؛ و در عین حال نخبگان قومی نیز وظیفه دارند که قابلیت شخصی افراد را برای رسیدن به هدف مشارکت آماده کرده و آن را متعالی سازند.
آنچه را که باید مورد نفی و طرد قرارداد؛ تفکر سلطه است و آنچه را که باید ایجاد کرد حاکمیت مردم از راه انتخابات آزاد و کنترل قدرت است. دموکراسی عبارتست از واداشتن همگان به احترام هر چه بیشتر گوناگونیها با رعایت قوانینی که آزادانه تهیه و تصویب شده باشد.
تجربه جوامع دموکرات و آزاد نشان می دهد که تحقق آزادی و تضمین آن، جامعه را به انشقاق و تشکیل خرده اجتماع نمیکشاند، بل راهی به دیار همزیستی و همیاری می گشاید و بنا به گفته «ادگار مورن» جامعه شناس فرانسوی، یگانگی چندگونه بوجود میآورد. بر عکس در جوامعی که دگر اندیشی جرم تلقی شود راه تبادل فکری و بهزیستی اجتماعی مسدود میگردد و حاکمان با سرکوبگری در پی یگانگی یک پارچهای هستند که گروهها و تیرهها آن را بر نمیتابند.
به دو نمونه اروپایی بنگریم : در ایتالیا، دولت همه خدمات سازمانهای دولتی را حذف و آنها را به مناطق و دیارها واگذاشته است. در اسپانیا نیز پس از تصویب قانون اساسی جدید چنین وضعی وجود دارد. اما مردم این دو کشور- به استثنای برخی گروهها- نه خود را فدرال میخوانند و نه هوا دار جدائی از کشور هستند. در کشورهای اروپائی هر یک از دولتهای ملی با توسل به ابزار گوناگون، کوشش لازم را برای حفظ گوناگونیهایی که تشکیل دهنده هویت آنان است، به عمل میآورند؛ زیرا در برابر نیروی عظیمی که یکسان ساز، خوار انگار و مرتبه ساز است، یعنی قدرت مسلط آمریکا، چه در نظام اقتصادی و چه در نظام فرهنگی، حاکمیت های ملی قرار دارند که نمی خواهند ویژگیهای خود را از دست بدهند.
در برابر بحران کنونی که گریبان حاکمیت انحصاری و فراگیرِ ملت های جهان را گرفته است، باید روابط دیگری در داخل کشور میان مقامها و نواحی مختلف ایجاد کرد. نویسنده ناگزیر از تکرار و تاکید است که : « در نظم نوین جهانی موردِ نظر قدرت های بزرگ، به غیر از حق مداخله ای که برای خود قائلند، روش فدرالیسم را برای تمام کشورهای خاور نزدیک و نیز کشور ما به بهانه حل مساله اقلیتها پیشنهاد می کنند»
نه تنها برای مقابله با این گونه طرحهای مداخله جویانه، نه تنها برای حفظ هویت غنیتری که تعلق به ملت ایران دارد، نه تنها برای پاسخگویی به اغراقهای محلی گرایان، بلکه برای بهروزی و تفاهم ملی باید به چاره اندیشیهای گوناگونی دست یازید و نویسنده پیشنهاد خود را بدین گونه خلاصه میکند که:
با واگذاری قدرت تصمیم گیری و اجرا به دیارها، شهرستانها و دهستانها – روشهایی که راه های کلی آن به وضوح در قانون اساسی پیشین و قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی وجود دارد ـ می توان به نوعی از خود مدیری رسید که سر آغازی است برای تمرین دمکراسی و واگذاری کار مردم به مردم.
منابع و ماخذ:
1-Communalism
2-Eric Hobsbawm, Nations et nationalisme depuis 1780, Gallimard, Paris 1992
3-Aborigènes
4-Martin Plichta, « A Crostwitz, les Serbes de Lusace défen اول اوت 2002 لوموند dent leur école sorabe » in
5-Denis de Rougemont (SD), Dictionnaire international du Fédéralisme, Bruylant, Bruxelles, 1994, pp 420- 422, 391 – 393 .
6-Edgar Morin
7-Unité multiple
8-Régions
از همين نويسنده، نقدي بر فدراليسم، تهران، شيرازه، 1377 ص 11 .
***
فراخوان برای شرکت در مسابقه ایران و لبنان؛ با شعار نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران
تارنمای فردا
نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران
گروهی از وبلاگنویسان و کاربران شبکه های اینترنتی، برای شرکت در مسابقه فوتبال میان تیم ملی ایران و لبنان فراخوان دادند. مسابقه ی میان تیم های ملی ایران و لبنان، در روز ۲۱ خرداد (ساعت ۱۸:۳۰)، سه روز پیش از انتخابات نمایشی جمهوری اسلامی، و در ورزشگاه آزادی تهران برگزار می شود.
مسابقه ی این دو تیم به صورت زنده از تلویزیون دولتی ایران هم پخش می شود و با توجه شرایط زمانی و موقعیت مکانی، بهترین فرصت را برای طرح شعارهای اعتراضی مردم فراهم می کند. این مسابقه می تواند یک شروع خوب برای تجمعات اعتراضی بعدی باشد.
در شرایطی که نظام عملا پیش ار انتخابات برای هرگونه واکنش خصمانه محدودیت شدید دارد، شرکت در یک مسابقه فوتبال علاوه بر اینکه یک تفریح چند ساعته است، می تواند یک اقدام ملی و میهن پرستانه هم باشد. شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» که برای این مسابقه پیشنهاد شده علاوه بر اینکه هیچ خطری برای شرکت کنندگان در مسابقه و شعاردهندگان ندارد، بخوبی به دنیا نشان می دهد که حرکت اعتراضی ملت ایران هنوز زنده است و مردم ایران همچنان متحدانه و زیر نام ایران، به دنبال استیفای خواسته های مشروع و قانونی خود هستند.
از خوانندگان این نوشته و ایراندوستان هم تقاضا می کنم که در انتشار این خبر کوشا باشند و با نظرات و ایده هایشان به شکل گیری این حرکت خوب مدنی کمک کنند.
***
درد درمان
سروده ای از مسعود صدر
این سروده توسط یکی از خواندگان ما بدست ما رسید. از مهر ایشان سپاس گذاریم. از همه خواندگان خواهش میکنیم که مطلب برای ما ارسال دارند و در ضمن منبع آنرا نیز ذکر کنند.
اگر جوینده درمان دردیم
اگر همواره من ها ما نگردیم
اگر اسکندر آید فرض واهی
به پوزش خواهی و بر عذرخواهی
دوباره تخت جمشیدی بسازد
که بر آن باز هم ایرانی بنازد
اگر تیمور برگردد به خواری
به پای میز صلح و سازگاری
دوباره جان ببخشد کشتگان را
به ما باز آورد آن نخبگان را
اگر سرکرده اعراب جاهل
بداندیشان و بد کیشان بد دل
که از ما آنچنان کشتند و بردند
و آن فرهنگ بر آتش سپردند
اگر صد ها برابر باز آرد
نهال دانش و بینش بکارد
اگر چنگیز آدمخوار و خونخوار
به ایران بازگرداند دگربار
همان سرسبز باغ و گلشن ما
چراغ پر فروغ گلشن ما
اگر صدها رژیم دیگر آید
اگر بر ما دو صد پیغمبر آید
فلک صدها سیاست پیشه آرد
اگر از آسمان چرچیل بارد
دوصد کوروش هزاران مرد دانا
تقی خان ها و صد ها ابن سینا
فرشته جای دیو و دد نشیند
خدا هم گر بر این مسند نشیند
که این کشتی ز توفان وا رهاند
سلامت باز بر ساحل رساند
اگر! بین «من» «ما» پل نسازیم
اگر از خارها مان گل نسازیم
اگر در شوره زاران گل بکاریم
خرد را دست «بی بی سی» سپاریم
اگر ما و شما بر پا نخیزیم
اگر با هم به روی پا نخیزیم
ندانیم ار به جز ما هیچکس نیست
به جز ما و شما فریاد رس نیست
فلک گر نشنود فریاد مارا
نبیند یکصدا ما و شما را
نه امسال و نه تنها سال دیگر
که ده ها سال و صدها سال دیگر
بدان ای هموطن بس روشن و فاش
همین است این همین کاسه همین آش
***
پان ایرانیست ها و همه زندانیان سیاسی را آزاد کنید
***
تارنمای نامه پان ایرانیسم
http://paniranism.info
تارنمای هواداران پان ایرانیسم:
www.paniranism.net
فیسبوک هواداران پان ایرانیسم:
www.facebook.com/paniranism
تارنمای حزب پان ایرانیست:
http://paniranist.org
فیسبوک حزب پان ایرانیست
www.facebook.com/paniranistparty
تارنمای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست:
http://paniranist.info
تارنمای تریبون آزاد پان ایرانیست در خوزستان:
www.pan-iranist.net
کانال یوتیوب حزب پان ایرانیست:
http://www.youtube.com/paniranistparty
سازمانهای برونمرزی حزب پان ایرانیست
همبستگی ملی . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت
هم میهن گرامی: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات با حاکمیت ملت به ما بپیوندید
iran@paniranism.info
www.paniranism.info
درخواست هموندی:
www.paniranist.org/a.htm
چنان نوشته اید که گویا استقلال خواهی گناهی کبیره است. ملتی که تحت ستم ملتی دیگر باشد چاره ای جز استقلال برایش نمی ماند. والسلام