نامه پان ایرانیسم
شماره ١٠٩ – چهار شنبه ١٧ مهر ١٣٩٢ – ٩ اکتبر ٢٠١٣
www.paniranism.info iran@paniranism.info
درود بر هم میهنان گرامی
آمار تکان دهنده از وضعیت موجود در اقتصاد ایران
دولت ایران هرگز نمی تواند نسبت به سرنوشت بحرین بی تفاوت باشد
حزب پان ایرانیست و حاکمان قانون شکن
سیدجواد طباطبایی: تداوم ایران، تداوم اندیشه ی ایرانشهریست
پاینده ایران
آمار تکان دهنده از وضعیت موجود در اقتصاد ایران
روشنک آسترکی
بر گرفته از رادیو کوچه
بانک مرکزی ایران در گزارش ماهانه خود از سطح قیمتها اعلام کرد که شاخص بهای کالاها و خدمات مصرفی مناطق شهری ایران در شهریور امسال نسبت به ماه مشابه سال قبل ۴۱.۶ درصد بالا رفته است.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
بیشترین میزان افزایش قیمتها به ترتیب در گروههای دخانیات، لوازم خانگی، پوشاک و کفش و سپس خوراکیها و آشامیدنیها بوده است.
در شهریور امسال کفش و پوشاک ۶۰.۱ درصد و خوراکیها و آشامیدنیها ۵۱ درصد نسبت به شهریور سال قبل گرانتر شدهاند. این بالاترین میزان افزایش قیمتها در ایران از سال ۱۳۷۴ تاکنون است.
در گزارش بانک مرکزی ایران از قیمت مواد خوراکی در هفته اول مهر ماه ١٣٩٢ در تهران افزایش شدیدی در بهای سبزی تازه، حبوبات، میوه تازه و روغن نباتی به چشم میخورد.
در مقایسه هفته اول مهر امسال و سال گذشته حبوبات ۸۳.۴ درصد، میوههای تازه ۷۴.۶ درصد، سبزیهای تازه ۹۰.۴ درصد و روغن نباتی ۵۳.۷ درصد گران شدهاند.
همچنین بنابر گزارش بانک مرکزی، سرمایه گذاری در بخش صنعت در سال گذشته به شدت کاهش پیدا کرده و در برخی موارد حتی میزان سرمایه گذاری نصف شده است.
درگزارش بانک مرکزی همچنان جزئیات تشکیل سرمایه در بخش خصوصی و دولتی بعد از دو سال همچنان نامشخص است اما آمارهای کلی حاکی از کاهش شدید تشکیل سرمایه در بخش خصوصی و دولتی است.
تورم هم که در سال ۱۳۸۸ به کمتر از ۱۱ درصد رسیده بود دوباره با یک جهش در سال ۱۳۹۰ دوبرابر شده و در پایان پائیز سال گذشته به ۳۵درصد رسیده است.
افت رشد اقتصادی تا این حد فقط با دوران جنگ هشت ساله با عراق قابل مقایسه است که نیمی از درآمدهای نفتی هزینه جنگ می شد و به دلیل فرار سرمایه و نیروی انسانی و تحریم های غرب، رشد اقتصادی غیر ممکن بود. اما بعد از آن، در تمام دوره ها با وجود آنکه اهداف رشد اقتصادی به طور کامل محقق نمی شد، اما رشد اقتصادی جز یک بار به زیر صفر نرسید.
آمار نشان می دهد که در دو سال اخیر به خصوص بعد از تشدید تحریم های بین المللی در سال گذشته، اقتصاد ایران به شدت دچار رکود شده و دامنه این رکود در پائیز سال گذشته عمیق تر شده است.
از سوی دیگر مطابق نماگر اقتصادی بانک مرکزی میزان بیکاری در نه ماهه نخست سال گذشته ۱۱/۲ درصد بوده است. میزان بیکاری در مناطق شهری با ۱۲/۵ و در میان زنان با ۱۷/۷ درصد بالاتر از میزان متوسط اعلام شده.
این گزارش حاکی است در نه ماه نخست سال گذشته ۲۳ درصد از جوانان ۱۵ تا ۲۹ ساله بیکار بودهاند. وضعیت اشتغال در میان جوانان بین ۱۵ تا ۲۴ سال بدتر بوده و بیش از یک چهارم (۲۵/۸ درصد) این گروه سنی در صف بیکاران قرار داشهاند.
همزمان با گزارش بانک مرکزی، کمیسیون ویژه حمایت از تولید ملی مجلس نیز حاصل بررسیهای خود درباره “نحوه اجرای احکام مربوط به صدور مجوزهای کسب و کار” را منتشر کرد که شاهد دیگری بر وضعیت وخیم اقتصادی کشور است.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی مجلس شورای اسلامی، جعفر قادری، سخنگوی این کمیسیون روز یکشنبه هفتم مهرماه در صحن علنی مجلس گفت: «منظور از “محیط کسبوکار”، مجموعه عواملی است که در اداره یا عملکرد بنگاهها در یک منطقه یا حوزهکاری اثر میگذارد، اما تقریباً خارج از کنترل مدیران این بنگاهها است.»
“گزارش پایش محیط کسبوکار ایران” توسط مرکز پژوهشهای مجلس با همکاری صدها تشکل اقتصادی از سراسر کشور تهیه میشود و مؤلفههای ملی محیط کسبوکار را بهطور فصلی میسنجند.
بررسیهای کمیسیون از ارزیابی حدود سیصد تشکل اقتصادی ایرانی از مؤلفههای ملی محیط کسبوکار در سال ۱۳۹۱ نشان میدهد که بنگاههای اقتصادی در میانهی مسیری هستند که “از شدت موانع، درحال تعطیلی قرار داشتهاند.”
گفتنی است «تورم» و «گرانی» سالهاست که بر روند زندگی مردم ایران اثرگذار بوده است، اما دولت های نهم و دهم به ریاست محمود احمدی نژاد اقتصاد ایران را به ورطه نابودی کشاند.
طی هفته های اخیر، و ظاهرا به دلیل خوشبینی نسبت به توانایی دولت جدید در کاهش فشار خارجی و بهبود نسبی در اوضاع اقتصاد داخلی، روند تدریجی افزایش ارزش پول ملی به جریان افتاده و این احتمال را مطرح کرده که ممکن است این روند، همراه با اجرای سیاست اقتصادی بهتری از سوی دولت، باعث تخفیف فشارهای تورمی و بهبود شرایط معیشتی مردم شود.
در همین رابطه دکتر «مسعود نیلی» مشاور اقتصادی رئیس جمهور در گزارشی از مطالعهای که در مورد مسائل اقتصاد کلان کشور انجام داده ۶ عامل رکود تورمی در کشور را تشریح کرد و گفت: «پیشبینی میشود در سال ۹۳ تورم کاهش یابد و اقتصاد از رکود خارج شود».
این استاد دانشگاه کسری بودجه در کنار ضعف خدمات دولت، مشکلات بخش پولی و بانکی و ضعف بانکها در تجهیز منابع و جمعآوری پساندازهای مردم و عدم بازگشت مطالبات بانکی، محیط نامناسب کسب و کار، نظام ناکارآمد یارانه و بروز خطاهای بزرگ در شیوه اصلاح آن، هدفمند نبودن پرداختها در فاز اول، شرایط نامساعد ارزی و همچنین مسایل تحریم و محدودیت های بینالمللی را از عواملی دانست که موجب ایجاد رکود تورمی در کشور شده است.
وی معتقد است: برای خروج از رکود تورمی باید در یک سیر زمانی از این حالت خارج شویم، یعنی تورمی که رو به افزایش است ابتدا متوقف شود و بعد از آن در مسیر نزولی قرار گیرد. در ۶ ماهه دوم سال ٩٢ باید آهنگ صعودی تورم متوقف و نرخ رشد اقتصادی منفی سال گذشته کاهش یابد، در سال ٩٣ تورم از امسال پایینتر و نرخ رشد اقتصادی مثبت و از حالت رکود خارج شود.
***
دولت ایران هرگز نمی تواند نسبت به سرنوشت بحرین بی تفاوت باشد
گفتگوی شاهین زینعلی با دکتر مجید تفرشی -روزنامه بهار
بر گرفته از تارنمای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست
شاهین زینعلی- مجمع الجزایر بحرین و کشوری که امروز به همین نام به عنوان کشوری مستقل عضو رسمی سازمان ملل متحد است، روزگاری بخشی از خاک ایران بوده و اگرچه در یکی دوسده متأخر به صورت عملی تحت حاکمیت دولت ایران قرار نداشت، اما تا همین اواخر یعنی در دوران محمد ضا شاه، در تقسیمات کشوری ایران به نام “استان چهاردهم” شناخته می شد. این مسأله اگرچه در مورد بسیاری از کشورهای امروز منطقه کمابیش صدق می کند که روزگاری بخشی از سرزمین ایران بودند اما باید در مورد بحرین استثنایی نیز قائل شد و آن روحیه نیرومند ایران گرایی در میان مردمان این کشور است که علقه های مذهبی نیز آن را تشدید کرده و شیعیان این کشور در زیر گوش عربستان سعودی همچنان چشم به ملت و دولت ایران به عنوان حامی تاریخی و ابدی خود دارند. بحرین به عنوان بخشی از حوزه تمدن ایرانی فراز و نشیب زیادی در طول تاریخ کوتاه خود به عنوان کشوری مستقل داشته و ما همچنان شاهد جنبش های مردمی در این کشور برای استیلا بر سرنوشت خود هستیم. امری که با مخالفت آشکار و نهان عربستان سعودی و رژیم آل خلیفه به عنوان حکومتی وابسته به عربستان روبرو است. برای درک ریشه مشکلات بحرین و مردم آن گریزی از بازخوانی تاریخ و حوادثی که به جدایی این کشور از ایران انجامید نیست.
دکتر مجید تفرشی-پژوهشگر تاریخ معاصر- در این خصوص به پرسش های ما پاسخ دادند که شرح آن در ادامه می آید. لازم به ذکر است ایشان اسنادی که ذیل خواهد آمد را از مجموعه آرشیو وزارت خارجه بریتانیا در اختیار ما قرار دادند. این اسنادشامل گزارش هایی درباره واکنش های صورت گرفته توسط گروههای مختلف پس از مطرح شدن جدایی این سرزمین از ایران است. آنچه به طور خلاصه از این اسناد برمی آید این است که جز اعتراض فراکسیون پارلمانی “حزب پان ایرانیست” به رهبری محسن پزشکپور در مجلس شورای ملی و اعتراضات “حزب ملت ایران” به رهبری داریوش فروهر، واکنش درخوری از سوی سایر جریان ها و گروه های سیاسی صورت نگرفته است.
برخی بر این این باورند که پیش از جدایی رسمی بحرین از ایران، این اتفاق به صورت عملی رخ داده بوده و دولتهای ایران عملاً حاکمیتی بر آن نداشتند. آیا در اسناد بریتانیایی سندی دال بر مالکیت ایران بر بحرین وجود دارد؟
واقعیت این است که ماجرای بحرین،هم دستمایه مناقشات بین المللی روزمره شده و هم آمیخته با احساسات ایران دوستانه و در عین حال پان عربیستی از سوی طرف مقابل است و از دو طرف نسبت به آن حساسیت های زیادی وجود دارد.لذا هرگونه طرح مباحث تاریخی به سرعت موجب نیت خوانی مخاطب میشود که انگیزه طرح این مباحث چیست. خواه به نفع یا علیه مواضع ایران باشد. واقعیت این است که به طور فیزیکی، یعنی مثلاً حضور نیروی نظامی، از اواخر دوره زندیه ایران-یعنی مشخصاً حکومت ایران- حضور مستمر فیزیکی در آن جا نداشته است. ولی این موضوع چند تبصره دارد: نخست آن که نفوذ و حضور معنوی، قلبی ، فرهنگی، مذهبی و حتی اقتصادی ایرانیان در آن جا همیشه بوده و هنوز هم هست. فراز و نشیب داشته اما مستمر بوده و هیچ گاه قطع نگردیده است. دلیل آن هم اولاً سابقه مالکیت و حاکمیت ایران بر بحرین است و دوم مسأله اکثریت شیعه بحرین که همواره به ایران نظر داشتهاند و سوم اکثریت ایرانی تبار بحرین است. این سه عامل باعث میشود که حکومتهای ایرانی از گذشته تا امروز چه بخواهند و چه نخواهند نمی توانند وارد ماجرای بحرین نشوند.
مسأله بحرین همواره بخشی از سیاستهای ملی و منطقهای ایران بوده، هست و خواهد بود. چه بحرین از نظر جغرافیایی و رسمی متعلق به ایران باشد یا نباشد. تقریباً از اواخر دوره زندیه و ابتدای قاجاریه که به تدریج شاهد حضور و افزایش نیروهای انگلیسی در خلیج فارس هستیم، بحرین همواره یکی از شاه محورهای سیاست های بریتانیا در خلیج فارس بوده است. یک وجه از سیاست بریتانیا در این دوران آغاز عقد قراردادهایی با شیوخ طوایف مستقر در سرزمینهای حاشیه خلیج فارس است و وجه دیگر تلاش برای کاهش نفوذ و قدرت ایران در خلیج فارس را شامل میشود. چون ایران از همان دوره چه در دوران قاجار، چه پهلوی و چه پس از انقلاب اسلامی، مهمترین دولت مستقر دیرپای در این منطقه است.
دولتهای دیگر حاشیه جنوبی خلیج فارس تمامی دولتهای جدید و تازه ساز هستند و از نفوذ و قدرت چندانی برخوردار نبودند. گرچه باید اضافه کنم به دلیل امکانات مالی فراوانی که در حال حاضر در دست این دولتهاست شرایط تا حدودی تغییر کرده و ایران در این زمینه با مشکلاتی روبرو است، اما معادله به طور کلی همان است و تغییر چندانی نکرده. تلاش برای جداسازی بحرین از ایران بخشی به دلیل اهمیت خود بحرین و بخشی دیگر به دلیل همان سیاست ایران زدایی در منطقه بوده است. اگر به تاریخ رجوع شود خواهیم دید که جداسازی سرزمین های ایرانی از سرزمین اصلی همواره در دوران اغتشاشات داخلی صورت گرفته است. آغاز روند جداسازی بحرین با جنگهای داخلی دوران زندیه و اشغال جزایر سه گانه نیز در دوران مظفرالدین شاه و با حوادث انقلاب مشروطه همراه است.
در مورد بحرین این موضوع که بحرین پیش از جدایی رسمی بسیار پیشتر به صورت عملی از ایران جدا شده بوده و لذا ایران حقی در این خصوص ندارد یک مغلطه سیاسی بیش نیست. بحرین در دوره زندیه توسط نیروهای نظامی بریتانیا اشغال شد و بعدها یک حکومت غیر مستمر و نامشروع به وسیله انگلیسیها در آن جا به وجود آمد. غیر مستمر از آن روی که این حکومت تا جدایی رسمی از ایران همواره با فراز و نشیبهایی همراه بوده و نامشروع نیز به این دلیل که شیوخ طوایف حاکم اساساً بومی منطقه نبوده و مهاجرانی از حجاز بودند که در راستای سیاست ایران زدایی با کمک بریتانیا به قدرت رسیدند. بنابر این اگر تنها جدایی فیزیکی مد نظر باشد این حرف درست است که بحرین مدتها پیشتر جدا شده بود؛ اما اسناد بریتانیایی و بینالمللی نشان میدهند که ایران چه در دوره قاجاریه و چه در دوره پهلوی تا انجام رفراندوم جعلی در بحرین همواره بر حق حاکمیت خود بر آن تأکید کرده است. در اسناد بریتانیایی و مکاتبات هم هیچ وقت دولت بریتانیا اشاره ای به غیرایرانی بودن بحرین نکرده و اتفاقاً برعکس آن همواره اشاره به نفوذ بالای ایران در آن ناحیه دارند.
در دوران رضاشاه چرا هیچ اقدام جدی برای اعاده حاکمیت ایران بر بحرین انجام نشد؟ مانند آنچه در مورد خوزستان اتفاق افتاد؟چه مانعی وجود داشته است؟
ابتدا باید نظر خود را درباره کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ بگویم.من واقعاً معتقدم که این کودتا که در نهایت منجر به تغییر سلطنت در ایران از قاجاریه به پهلوی شد، بدون حمایت بخشها و جناحهایی از دولت و هیات حاکمه بریتانیا انجام شدنی نبود. این لزوما به معنای انگلیسی بودن رضاشاه و یا تحت الحمایه بودن وی نیست. درباره تغییر سلطنت در ایران، نظرات وزارت خارجه بریتانیا و به تبع آن، سفارت آن کشور در ایران با نظر حکومت نایب السلطنه هند و وزارت مستعمرات بریتانیا همخوانی نداشت. دولت و وزارت خارجه بریتانیا در ابتدا کاملاً با این امر مخالف بود. اما حمایت بخشهایی از حکومت بریتانیا از روی کار آمدن حکومت و سپس سلطنت رضا خان/رضا شاه، نه به دلیل منافع آنی، بلکه در چهارچوب سیاست جهانی و منطقهای بریتانیا در آن دوران در مقابله با اتحاد شوروی قابل تبیین است
ما علی رغم این عقبه که ذکر آن رفت از نیمه دوم سلطنت رضاشاه چندین مورد رویارویی مستقیم بین ایران و بریتانیا را شاهدیم. مهمترین و آشکار ترین آن مسأله نفت و قرارداد دارسی و مناقشه ایران و بریتانیا در سالهای ۱۹۳۲ و ۱۹۲۲ میلادی است. سیاست وی را شاید بتوان در این خصوص بدون ارزیابی درست از میزان قدرت و امکانات لازم برای رویارویی و به کار گرفتن ساز وکار و روش مناسب دانست، اما این به هیچ وجه به منزله پوشالی یا نمایشی بودن این درگیریها نیست. در نهایت و به زبان ساده، زورش به بریتانیا نرسید!
نمونه دیگر مسأله خوزستان است که به آن اشاره کردید. در خوزستان علی رغم شورش صورت گرفته، جدایی به صورت عملی صورت نپذیرفته بود. لذا کار به راحتی پیش رفت. در ماجرای بحرین و سایر جزایر دولت رضاشاه تلاش بسیاری برای جلوگیری از نفوذ بریتانیا در منطقه انجام داد. اسناد بسیاری وجود دارد که از اوایل ۱۹۱۰ تا اوایل دوره سلطنت رضاشاه، دولت بریتانیا تلاش زیادی برای ایران زدایی از تمام جزایر خلیج فارس داشته و این موضوع را از طریق اعمال فشار بر دولت ایران برای اشغال، خرید و یا اجاره دراز مدت جزایر پی گرفته است. البته هیچ دولتی در ایران حتی آنهایی که به وابستگی به لندن شهرت دارند زیر بار آن نرفتند. در ماجرای بحرین هم شاهدیم برخی از رجال دوره رضاشاه که شاید در دوره های دیگر خیلی خوشنام نبودند در این باره پایمردی از خود نشان دادند و این امر بسیار جالب توجه است.
مثلاً چه کسانی؟
برای نمونه عبدالحسین تیمورتاش! وی در خصوص ماجرای بحرین و جزایر به جرأت می توان گفت یکی از درخشان ترین و مقاومترین چهره هاست. واقعیت این است که چه به لحاظ نظامی و چه سیاسی شرایط ایران اجازه اقدام عملی برای اعاده حاکمیت بر بحرین و جزایر را نمی داد. اما دولت رضاشاه تمام توان خود را بکار گرفت تا علی رغم فشار بی امان بریتانیا، اشغال بحرین و سایر جزایر را به رسمیت نشناسد.
طرح مشترک ساواک،نیروی دریایی و وزارت خارجه در اوایل دهه چهل برای بازگرداندن حاکمیت دولت ایران بر بحرین چرا به سرانجام نرسید؟
در مورد چنان طرحهایی همیشه دو دیدگاه متفاوت در ایران وجود داشته و دارد. عده ای معتقدند باید با یک حرکت تند، قاطع و رادیکال مسأله را حل کرد و دیگران نیز چنین روشهایی را ماجراجویانه و خطرناک دانسته و به سود منافع ملی در بلند مدت نمیدانند. من در مقام قضاوت درستی یا نادرستی هیچ کدام از این دیدگاهها نیستم. طرح مورد اشاره در واقع طرحی بود که ملیون ایران به آن علاقه مند بودند. حتی اکنون نیز عدهای معتقدند دولت فعلی ایران باید با اقدامات سریع امنیتی و نظامی کار بحرین را یکسره کند. من معتقدم طرح فوق امکان اجرایی شدن و حصول نتیجه در کوتاه مدت را داشت. اما دیرپایی و امکان تداوم آن محل پرسش جدی است. امکان این که پس از اجرا دولت ایران بتواند همچنان بحرین را نگه دارد بسیار پایین بود. به نکتهای اشاره می کنم که بحث شفاف تر شود.
در طول تاریخ یکی دو قرن اخیر ایران همواره علی رغم دارا بودن حقانیت در مسائل منطقه ای و بین المللی، عاجز از به کار گرفتن ساز و کاری درست و اصولی برای تأثیر گذاری و اقناع افکار عمومی جهانی بوده است. این مسأله از جنگ های ایران و روس تا همین امروز یکی از معضلات سیاست خارجی ما بوده و هست. ما در مناقشاتی که با سایر کشورها داریم، علاوه بر ابزارهای مرسوم دیپلماتیک، سه وجه دیگر را باید به صورت موازی مورد نظر قرار دهیم. نخست مذاکره و چانهزنی با نهادها و قدرتهای بین المللی و منطقهای، دوم تأثیرگذاری بر مجامع آکادمیک، نخبگان بین المللی و در یک کلام لابیگری بینالمللی، و سوم تبلیغات و تأثیر گذاری بر افکار عمومی جهانی و دیپلماسی عمومی. ما به غیر از وجه نخست در وجوه دیگر همواره ضعف داشته و داریم. در مورد بحرین هم دولت ایران متأسفانه نتوانست افکار عمومی بینالمللی را قانع کند که بحرین به ایران تعلق دارد. در مقابل طرف مقابل توانست با تبلیغات بینالمللی جهانیان را به این سمت هدایت کند که ایران به دنبال توسعه طلبی سرزمینی است و در صورت تلاش برای حضور فیزیکی در بحرین، ایران را اشغالگر معرفی کند.
گرچه اقناع افکار عمومی نکته حائز اهمیتی است اما به نظر نمیرسد در ماجرای بحرین تعیین کننده بوده باشد. برای نمونه برخی عنوان میکنند که به جهت ضعف قوای نظامی و مالی انگلستان در شرایط پس از جنگ جهانی دوم و معادلات بین المللی در آن روز، و این موضوع که به هر حال ارتش بریتانیا قصد ماندن در خلیج فارس را نداشت، اقدام ایران می توانست موفقیت آمیز باشد.
این مسأله که عنوان کردید جای بحث دارد. معروف است که در عالم سیاست باید هر دوپا روی زمین باشد. در سیاست شما نمیتوانید براساس حدسیات و احتمالات اقدام کنید. بریتانیا گرچه قصد خارج کردن نیروهای نظامی خود را داشت اما این به معنای ترک کامل منطقه نبود. از یکی دو سده پیش از آن حاکمان لندن مناسبات حسنه بسیاری با شیخ نشینهای عرب حاشیه خلیج فارس برقرار ساخته بودند، بارها و بارها به آنها وعده استقلال و تشکیل دولت های عربی داده و حاضر نبودند این مناسبات به خاطر ایران برهم خورده و دگرگون شود. گزینهای که شما مطرح کردید گرچه غیر ممکن نبود اما به اعتقاد من احتمال موفقیت بسیار پایینی داشت و احتمال انزوای بین المللی ایران بسیار بالا بود.
نقش و مواضع دولت آمریکا در این خصوص چه بود؟
آمریکا در آن برهه نقش مستقیم و دخالت آن چنانی در مسائل خلیج فارس نداشت. چه در خصوص بحرین و چه شکل گیری سایر کشورهای حاشیه خلیج فارس مانند کویت، عربستان و قطر. علت هم یکی درگیری آمریکا در ماجرای ویتنام و حواشی پس از آن بود و افکار عمومی آن کشور به شدت علیه مداخلات آمریکا در فرادریاها حساسیت داشت. دیگر اینکه دولت آمریکا به شدت از درگیری با منافع بریتانیا اجتناب می کرد. تنها تلاشهایی برای مذاکره و یا مشورت دهی به طرفین انجام داد اما هیچ گونه اعمال فشاری درکار نبود.
بدون آنکه قصد شبیه سازی ماجرای بحرین با غائله آذربایجان را داشته باشم اما در مورد رفتار و کنش فردی محمد رضا شاه در این دو واقعه تفاوت بسیار است. در غائله آذربایجان شخص شاه هم تا حدود زیادی پایداری از خود نشان داد و این درحالی بود که شاه قبل از ۲۸مرداد شاه ضعیفی بود. اما در ماجرای بحرین به یکباره نظر خود را برگرداند و موضوع رفراندوم را مطرح کرد. آیا بین اطرافیان شاه کسانی در این تغییر نظر نقش ایفاء کردند؟
من چندان به تغییر ناگهانی تصمیمات سیاسی باور ندارم. مذاکرات درباره بحرین مدتهای بسیار در جریان بود. این تصمیم تنها به صورت ناگهانی رسانهای شد. این نکته را باز تأکید میکنم که ایران در ماجرای بحرین به واقع بازی را به افکار عمومی بین المللی باخته بود. گرچه به لحاظ اسناد تاریخی حقانیت ایران محرز بود، حتی در پس ذهن دولتمردان ایران هم جدایی بحرین جا افتاده بود. معروف است که تاجری اصفهانی پیش از استقلال رسمی بحرین به آن جا می رود و قصد داشته مقدار زیادی مروارید به طور پنهانی به ایران و زادگاهش اصفهان منتقل کند. این شخص توسط مأموران گمرک ایران به اتهام قاچاق بازداشت می شود. وی برای رهایی خود به این موضوع اشاره می کند که اگر بحرین واقعا به گفته شخص شاه استان چهاردهم ایران و جزء لاینفک آن است، حمل کالا از یک استان به استان دیگر قاچاق محسوب نمی شود! این ماجرای ساده نشان می دهد متأسفانه ذهنیت خود ایرانیان نسبت به ماجرای بحرین تغییر یافته بود چه رسد به افکار عمومی بین المللی.
پس ضعف دستگاه تبلیغاتی ایران را بسیار مؤثر میدانید.
بله! این مسأله را امروز هم شاهد هستیم. ما باید واقعیتها و حقوق خود را به دنیا بقبولانیم. نه آنکه تنها بر آنها تأکید کنیم. به هر حال در مورد بحرین در آن شرایط دولت ایران راهی جز پذیرش شکست نداشت.
این طور که معمولاً گفته میشود لژهای فراماسونری ایرانی نقش سازمان یافته در مورد جدایی بحرین بازی کردند؟
سندی در این زمینه وجود ندارد. مورخان تنها بر اساس مستندات قضاوت می کنند. البته من منکر وجود و نفوذ انگلوفیل ها در دستگاه حاکمه وقت نیستم اما سندی دال بر این موضوع دیده نشده و در کل مشکل این مباحث این است که اگر بگوییم نقش داشته اند باید اسناد آن را هم نشان دهیم و اگر خلاف آن گفته شود متهم به انگلیسی بودن خواهیم شد! به هر حال با توجه به اسناد موجود پاسخ من منفی است.
درباره نقش عباس مسعودی-پایه گذار و مدیر وقت روزنامه اطلاعات- چه نظری دارید؟
سفر مسعودی به بحرین و به دستور شاه انجام گرفت و با هدف طبع آزمایی افکار عمومی در بحرین بود. نظر مسعودی این گونه بود که افکار عمومی این منطقه علاقه به ماندن با ایران ندارند! من قضاوتی درباره درستی این نظر انجام نمیدهم. شاید مغرضانه بوده اما درباره نیت وی مطمئن نیستم.
ولی گزارش وی نقش زیادی در تصمیم شاه داشت.
بله. من فکر میکنم وی با رفتاری محافظه کارانه سعی در اظهار ارادت و عبودیت هرچه بیشتر به شاه داشت و منافع ملی ایران در این موضوع در اولویت نبود.
چه جریانهایی در داخل به جدایی بحرین اعتراض کردند؟ اعم از مراجع روحانی و یا گروههای اپوزیسیون.
مراجع روحانی عمدتاً در این باره سکوت کردند. البته روحانیان عرب تلویحا و تا حدی از جدایی بحرین حمایت کردند. جبهه ملی البته مخالف بود اما کیفیت مخالفت آنها خیلی جدی و تاثیرگذار نبود. گروههای چپ و مارکسیست تماماً از جدایی بحرین استقبال کردند! گروه مرحوم داریوش فروهر به دلیل علاقمندیهای پان ایرانیستی به شدت اعتراض کرد. در صدر مخالفان اما فراکسیون پارلمانی حزب پان ایرانیست بود و اینها به دلیل امکاناتی که داشتند و دسترسی به تریبون پارلمانی توانستند مخالفتهای جدی و تأثیرگذاری انجام دهند. نطق مرحوم محسن پزشکپور در پارلمان یکی از اسناد مهم مربوط به این ماجرای تاریخی است. عدهای معتقدند که پان ایرانیست ها با هماهنگی وزارت خارجه و شخص اردشیر زاهدی وزیر خارجه دست به این اقدام زدند. البته وی بعدها این هماهنگی را تکذیب کرد. زاهدی موضع بسیار تناقض آمیزی در این قضیه داشت. شاید بتوان گفت دلش با پان ایرانیست ها و عملش با شاه همراه بود.
آنچه به عنوان رفراندوم در بحرین انجام شد، آیا براستی رفراندوم بود؟ چرا شاه پذیرفت تا در آنجا رفراندوم برگزار شود؟
شاه علاوه بر معضلات بینالمللی درباره بحرین،مشکلاتی هم با افکار عمومی در داخل ایران داشت. ایران علاقه به حل ماجرای بحرین به سود خود را داشت اما توان کافی نداشت. لذا تنها راهی که به نظر دولت رسید مطرح کردن بحث رفراندوم تحت نظارت سازمان ملل بود. دولت ایران خود در این باره صاحب تجربه بود و دکتر “جلال عبده”، وزیر خارجه پیشین ایران در دو برهه به عنوان نماینده دبیرکل سازمان ملل در “کامرون” و “گینه نو غربی” برگزار کننده رفراندوم این چنینی به عنوان یک تجربه موفق بود. لذا دولت ایران شاید تصور می کرد در صورت برگزاری یک رفراندوم عادلانه و اصولی، اکثریت مردم شیعه و ایرانی تبار بحرین خواستار ماندن با ایران خواهند بود.
اما به اعتقاد من سازمان ملل، بریتانیا و سایر کشورهای عربی دولت ایران را فریب دادند. چرا که بلافاصله بعد از مطرح شدن و تایید بحث رفراندوم، کشورهای عربی و آل خلیفه علیه رفراندوم موضع گرفتند، چرا که از آینده آن واهمه داشتند. متأسفانه نماینده سازمان ملل آقای “ویتوریا گیچاردی” احتمالاً به دلیل فرصت طلبی، تطمیع، ضعف و یا ترکیبی از هر سه بسیار تحت تأثیر خواست اعراب بود. وی رفراندوم را خلاف توافقات صورت گرفته تبدیل به یک نظرسنجی سطحی غیرقانونی کرد و آن هم تحت کنترل شدید حاکمان بحرین انجام گرفت. نظرسنجی در برخی از ادارات و سازمانهای دولتی و باشگاههای شبانه که عمدتاً محل رفت و آمد اقلیت عرب سنی بود انجام پذیرفت. به واقع آن را حتی نظرسنجی هم نمیتوان دانست. چون نظرسنجی هم ساز و کار و شرایط خاص خود را دارد و نمونه های آماری باید علمی و بیطرفانه انتخاب شوند. در نهایت هم شاه در یک اقدام نمادین حاضر به امضای رای شورای امنیت نشد.
روند تحولات در بحرین پس از جدایی از ایران به چه صورت بود و آل خلیفه در برابر واکنشهای صورت گرفته چه سیاستی را در پیش گرفت؟
متأسفانه سیاستهای مختلف نهادینه سرکوب مردم بحرین توسط آل خلیفه مشکلات بحرین را بسیار ریشهدار کرده است. از همان ابتدا دولت بحرین تلاش داشته و دارد ترکیب جمعیتی را به نفع اقلیت عرب تغییر دهد. همچنین ایران زدایی و مقابله با زبان فارسی همواره بخشی از سیاست داخلی دولت بحرین بوده است. علاوه بر آن آل خلیفه سیاست تبعیض میان شیعیان و اقلیت سنی را در پیش گرفته است. در ادارات دولتی و به خصوص دوایر حساس مانند وزارت خارجه، پلیس و نهادهای امنیتی و حتی سازمانهایی مانند شهرداری، شیعیان با ممنوعیتهای استخدامی روبرو هستند. نکته دیگر آنکه این اکثریت شیعه و ایرانی تبار هیچ حق برابری در تعیین سرنوشت خود و مشارکت سیاسی در ساختار قدرت ندارند. این تبعیضهای سازمان یافته ریشه بحران کنونی در بحرین است. اما کشورهای عربی به سرکردگی عربستان سعودی تلاش دارند اعتراضات صورت گرفته در بحرین را به ایران نسبت دهند. بدون اینکه اشارهای به حقوق اکثریت بحرین داشته باشند.
البته این یک واقعیت است که دولت ایران چه در گذشته و چه اکنون هرگز نمی توانند نسبت به سرنوشت بحرین بی تفاوت باشند. این به معنای دخالت نیست. علقههای مذهبی-آیینی، فرهنگی و تبار مشترک اجازه چنین بیتفاوتی را به هیچ دولتی در ایران نمیدهد. حتی اگر دولت هم ارادهای برای حمایت از اکثریت مردم بحرین نداشته باشد، مردم چنین اجازهای را به آنان نخواهند داد. بحرین چه به عنوان یک خاطره تاریخی و چه به دلایل سیاسی و منطقه ای بخشی از هویت و سرنوشت ایران است. نه عقل و نه احساس اجازه چشم پوشی از بحرین و بی تفاوتی به حقوق اکثریت شیعه آن را نمیدهد. بعد از جدایی بحرین از ایران، مقاومت علمای شیعه آغاز شد. خانواده “مدرسی” در این زمینه بسیار فعال بود و ارتباطاتی هم با مراجع ایرانی برقرار کردند.اما واقعیت این است که حساسیت روحانیان تنها به وجه مذهبی قضیه محدود بود و وجه ملی آن نادیده گرفته شد.
روابط دولت بحرین با ایران پس انقلاب به چه صورت پیش رفت؟
متاسفانه برخی تندروی ها در ایران به گسترش سیاست های ضد ایرانی در منطقه انجامید. من در یک مقاله به سیاست های دوگانه کشورهای عربی در برابر انقلاب اسلامی اشاره کرده ام. عنوان آن “خشمگین از شاه،ترسان از انقلاب” است. عربها از شاه و سیاستهای منطقهای وی بسیار خشمگین بودند. آنها توقع داشتند پس از انقلاب سیاستهای منطقه ای ایران کاملاً تغییر کند! اما چون انتظارات نا به جای آنها برآورده نشد به طرق مختلف سعی بر اعمال فشار بر ایران داشتند. برای نمونه وقتی عراق برنامه خود را برای حمله نظامی به ایران اعلام کرد در اعلامیهای سه خواسته و هدف را معرفی می کند: بازگشت “سه جزیره اشغال شده”(!) به امت عربی، حق اعمال حاکمیت و جداسازی و تجزیه “عربستان اشغالی” (!) (=خوزستان) از ایران و اعمال حاکمیت مطلق عراق بر “شط العرب” (اروند رود).
از بین این اهداف دو بند اول ارتباط مستقیمی به عراق ندارد و از طرف سایر کشورهای عربی در اعلامیه دولت عراق گنجانده شدند. ضمن آنکه کشورهایی که دارای جمعیت شیعی بودند از تأثیرپذیری شیعیان از انقلاب ایران واهمه داشتند.لذا بلافاصله پس از انقلاب کشورهای غربی و به خصوص انگلستان حمایت کامل خود را از کشورهای عربی به روش های مختلف اعلام می کنند. برای نمونه سفر “ملکه الیزابت دوم”، “مارگارت تاچر” نخست وزیر بریتانیا و آنتونی پارسونز مشاور نخست وزیر بریتانیا به تمام کشورهای عربی و اطمینان بخشی به اعراب برای تداوم حکومت های خود. اصولاً سیاستهای دولت انگلستان در حمایت از اعراب در مقابل ایران نهادینه و راهبردی است.
در پیش گرفتن چه سیاستی در قبال بحرین تأمین کننده منافع ایران و دفاع مؤثر از حقوق شیعیان بحرین است؟
به نظر من به هیچ وجه ایران نباید حساسیت خود نسبت به بحرین را از دست بدهد. بهترین راهکار برای دولت ایران تأکید بر حق حاکمیت کامل و بدون تبعیض اکثریت مردم بحرین است. متأسفانه سازمانهای بینالمللی و مجامع حقوق بشری در این باره بسیار ضعیف عمل می کنند.دولتهای غربی نیز در زمینه حقوق انسانی مردم بحرین سیاستی تبعیض آمیز دارند. این وظیفه دولت ایران است که صدای مظلومیت بحرینی ها را به دنیا رسانده و سازمان های بینالمللی را به یاری بطلبد. البته این نکته نیز شایان ذکر است که تنها بخشی از این وظیفه بر عهده دولت ایران است و نهادها و سازمانهای غیردولتی و در کل جامعه مدنی ایران نیز حتما باید در این خصوص احساس مسؤولیت کرده و ایفای نقش کنند. به خصوص که دست آنها در این امر بازتر از دولت است و باید به طور مستقل در این راه یاری رسانند.
در حال حاضر سلطنت و دولت بحرین نه میخواهند و نه میتوانند به یک توافق عادلانه با مردم آن کشور دست یابد. نمیخواهد، چون بر این باور است که اعطای حقوق بدیهی و قانونی اکثریت مردم بحرین به معنای پایان عمر خودکامگی و نقض سیستماتیک قانون در آن کشور است. نمیتواند، چون به فرض رسیدن اکثریت مردم بحرین با حکومت، پشتیبانان غربی آن حکومت، به خصوص آمریکا و بریتانیا، بر اساس منافع راهبردی و توسعه طلبانه خود (و نه منافع مردم و حتی حکومت بحرین) موافق دستیابی بحرینی ها به یک راه حل مسالمتآمیز منصفانه نیستند.
از این رو، بی جهت نیست که تلاش عجیبی صورت میگیرد که اعتراضات مسالمت آمیز مردم بحرین به خشونت و خون کشیده شود و تلاش شود تا دست پنهان خارجیها و به خصوص ایران در حوادث بحرین پیدا شود تا موضوع را تا حد یک دسیسه و تحریک خارجی تقلیل دهند. یک توافق عادلانه در بحرین تنها میتواند به معنای دادن حق حاکمیت به مردم بحرین و حکومت اکثریت شیعی آن کشور باشد و هر راهکار دیگری مورد قبول مردم آن کشور نیست. فراز و نشیبهای بسیاری در خیزش مردم بحرین وجود داشته، ولی بعید به نظر میرسد که اکثریت شهروندان شیعه بحرین به تداوم ستم کنونی نهادینه آل خلیفه رضایت دهند.
در واقع باید گفت که حکومت آل خلیفه درست میگوید که خارجیها مانع رسیدن این کشور به یک آرامش پایدار هستند. این نیروهای خارجی در درجه نخست شامل مداخلهجوییهای حکومت سعودی است و سپس آمریکا و بریتانیا که حضور و وجود ناوگانها و پایگاههای نظامیشان مانع دادن اجازه تحقق اراده سیاسی و خواستههای مدنی و مسالمت آمیز اکثریت مردم بحرین شده است.
***
حزب پان ایرانیست و حاکمان قانون شکن
آرش کیخسروی
بر گرفته از تارنمای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست
حاکمان کشورمان چه قبل و چه بعد از انقلاب سال ۵۷ ، فعالیت های حزبی را بر نتابیده اند و اینگونه نبوده و نیست که این هموطنان با حزب و کارویژه های آن آشنا نباشند ، بلکه آنها – که به هر طریقی به مسند قدرت رسیده اند – از رقیبی که بصورت سازماندهی شده و در چارچوب قانون برای کسب قدرت از طریق مراجعه به آراء عمومی فعالیت می کند خوششان نمی آید و این دیدگاه ریشه در تاریخ و فرهنگ سیاسی استبدادزده ایران دارد که خود بحث مفصلی است.
حزب پان ایرانیست از جمله احزابی است که در طول ۶ دهه فعالیتش با تنگناهای بسیاری از سوی حاکمیت های کشور مواجه بوده است که من در این نوشتار قصد بازگو کردن آنرا ندارم و تنها می خواهم بگویم آنچه که در حال حاضر حاکمیت با ما و چند حزب دیگر ایران انجام می دهد برخلاف نص صریح قانون اساسی بوده و مانع از شکل گیری یک رقابت قاعده مند در ایران می شود که این امر موجب تضییع حقوق مردم شده است.
با توجه به سوالاتی که برای اعضای گرامی درباره حقوق احزاب و نحوه فعالیت های حزبی وجود دارد لازم دانسته شد تا در چند بند مطالبی به استحضار سروران گرامی رسانیده شود که امیدوارم مثمرثمر واقع گردد.
۱-حزب پان ایرانیست به حکومت قانون پایبند است
در ۶۰ سال گذشته حزب پان ایرانیست با احترام به قوانین – حتی قانونی که به آن اعتقادی نداشته – بدنبال آموزش نحوه ی مشارکت در بازی های سیاسی به اعضایش و دستیابی به قدرت از طرق دمکراتیک بوده است. صرفنظر از این موضوع که آیا در انجام این کارویژه ها موفق بوده ایم یا خیر به جرات می توان گفت حتی یک مورد فعالیت غیرقانونی از حزب پان ایرانیست در تاریخ معاصر ایران مشاهده نمی شود.
۲- فعالیت حزبی به کسب اجازه از حاکمیت نیاز ندارد
حاکمیت برای جلوگیری از فعالیت های ما و سایر احزاب از توسل به قانون عاجز است و تنها به صورت امری فعالیت حزبی را بدون کسب مجوز غیرقانونی می داند. این درحالیست که قانون اساسی به صراحت از فعالیت آزاد حزب حمایت کرده و در اصل ۲۶ که بارها و بارها توسط فعالین حزبی و اجتماعی به آن استناد گردیده فعالیت احزاب را صرفا به شرط عدم نقض ۵ اصل استقلال ، آزادی ، وحدت ملی ، موازین اسلامی و اساس جمهوری اسلامی و بدون هیچ قید دیگری آزاد اعلام نموده است.
اگر فعالیت حزب به کسب مجوز از فرمانروایان نیاز داشت حتما در این اصل می باید این آزادی مقید به این امر می گردید که چنین نشده است. مضافا اینکه مطابق با اصل نهم قانون اساسی هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور آزادی های مشروع را هر چند با وضع قوانین و مقررات سلب کند. ماده ۶ قانون فعالیت احزاب مصوب سال ۶۰ هم بر این آزادی فعالیت تاکید مجدد دارد.
۳- حزب تاکنون در هیچ دادگاه صالحه ای غیرقانونی شناخته نشده است
چند شعبه دادگاه انقلاب تا کنون نسبت به صدور آراء محکومیت اعضا تنها بدلیل عضویت در حزب پان ایرانیست اقدام نموده اند. چنانچه آراء صادره ی ایشان مورد نقد و بررسی قرار گیرد معلوم خواهد شد که قضات دادگاه انقلاب برای صدور این آراء مستند قانونی نداشته اند. این چند قاضی تصورشان این است که چنانچه بگویند حزب ( یا آنچه آنها گروهک می خوانند ) غیرقانونی است بنابراین غیرقانونی خواهد بود و نیازی به درج مواد قانونی هم ندارد. البته دفاع حقوقی ما تاکنون راه به جایی نبرده و مورد ستم واقع شده ایم ولی آنها تنها با زور حرف خود را به کرسی نشانده اندو برای اثبات نظرشان مستند قانونی ندارند.
اعضای گرامی حزب آگاهی دارند که مطابق با اصل ۳۷ قانون اساسی ، اصل برائت است و هیچکس از نظر قانون مجرم شناخته نمی شود مگر اینکه جرم او در دادگاه صالح ثابت گردد. برای اینکه اعضای حزب یا هر گروه و سازمانی بخاطر عضویت محاکمه گردند ابتدا می باید فعالیت این حزب یا گروه در دادگاه صالح غیرقانونی اعلام شده باشد آنگاه می توانند اعضا را بخاطر عضویت محاکمه نمایند.
دادگاه صالح برای رسیدگی به فعالیت های حزبی نیز با توجه به اصل ۱۶۸ قانون اساسی و ماهیت سیاسی فعالیت حزب دادگاهی است که با حضور هیات منصفه – آنهم نه هر هیاتی که بر آن نام هیات منصفه بگذارند بلکه هیاتی که ترکیبی از نمایندگان واقعی آحاد مردم باشند – می باید تشکیل شود که در حال حاضر این دادگاه براساس تبصره ماده ۴ قانون تشکیل دادگاه های عمومی و انقلاب ، دادگاه کیفری استان است که با حضور ۳ قاضی تشکیل می شود.
از آنجا که فعالیت حزب پان ایرانیست تاکنون توسط این دادگاه غیرقانونی شناخته نشده بنابراین عضویت در حزب قانونی پان ایرانیست نمی تواند جرم تلقی شود و هر تصمیمی برخلاف این نتیجه، وجاهت قانونی ندارد.
۴- دفاع از حق در برابر قدرت یکی از وظایف حزب است
مطابق با اصل ۲۶ قانون اساسی ما حق داریم فعالیت حزبی و جمعی داشته باشیم بدون آنکه از حاکمیت اجازه بگیریم.
مطابق با اصل ۲۷ قانون اساسی ما حق داریم در چارچوب تعریف شده این اصل تجمعات و راه پیمایی برگزار کنیم بدون آنکه از حاکمیت اجازه بگیریم.
مطابق اصل ۵۶ قانون اساسی ما حق داریم برای تعیین سرنوشت اجتماعی خود فعالیت کنیم.
مطابق با اصل بیست و سوم قانون اساسی ما حق داریم آنگونه که می خواهیم اندیشه کنیم و کسی هم نمی تواند ما را بخاطر عقیده مان مورد تفتیش و مواخذه قرار دهد.
مطابق با اصل ۲۴ قانون اساسی ما حق داریم برای بیان مطالب خود از نشریات و مطبوعات استفاده کنیم.
مطابق با اصل ۲۰ قانون اساسی ما حق داریم که بصورت یکسان با دیگر هموطنان در حمایت قانون قرار گیریم.
همچنین بر اساس اصل هشتم قانون اساسی ما وظیفه داریم که نسبت به امربه معروف و نهی از منکر دولت اقدام نماییم تا مانع از خودکامگی و انحصارطلبی شویم.
آنچه که حزب پان ایرانیست در این سالها انجام داده و البته دشواری های بسیاری را به همین خاطر اعضایش متحمل شده اند ، دفاع از این حقوق و آزادی ها و انجام وظیفه در قبال حقوق ملت – صاحبان اصلی حزب – بوده است .
۵- حاکمانی که از قدرت سوء استفاده می کنند می باید محاکمه شوند
با عنایت به توضیحاتی که درخصوص قانونی بودن فعالیت های حزب پان ایرانیست داده شد می توان نتیجه گرفت که اقدامات حاکمیت یا بهتر بگویم اقداماتی که بنام حاکمیت درباره حزب و فعالانش صورت می پذیرد برخلاف قانون اساسی و به نوعی سوءاستفاده از قدرت می باشد.
احضارها ، بازداشت ها ، تفتیش منازل و محل کار ، شنودها ، کنجکاوی در زندگی خصوصی ، پرونده سازی ها ، احکام محکومیت اعضاء ، مشابه سازی ها ، ممانعت از فعالیت های حزبی ، برهم زدن جلسات و کنگره حزب و … جملگی از مصادیق رفتار خلاف قانون حاکمان و سوءاستفاده ایشان از قدرت است و ما این حق را داریم که درپناه قانون از امنیت لازم برخوردار باشیم و بتوانیم از این هموطنانی که در جایگاه حاکمیت به قانون شکنی و انحصار طلبی مشغول هستند شکایت به دادگاه بریم.
یاران حزبی مستحضرند که مطابق با ماده ۵۷۰ قانون مجازات اسلامی چنانچه هریک از مقامات و مسئولان حکومتی برخلاف قانون آزادی شخصی افراد ملت را سلب کند یا آنان را از حقوق مقرر در قانون اساسی محروم نماید علاوه بر انفصال از خدمت به حبس از دو ماه تا سه سال محکوم خواهد شد. مطمئنا در دستگاه قضایی ما قضات مستقل و مبرزی حضور دارند که حتی علی رغم علاقه شان به مسوولان کشور به عدالت و برپایی حکومت قانون بیش از هرچیزی پایبند باشند و نگذارند حقوق ملت ، بیش از این اسیر سلایق شخصی افراد گردد.
ما به عنوان اعضای حزب پان ایرانیست وظیفه داریم حزب را در هر شرایطی حفظ و آنرا برای ایفای مسوولیت هایش در آینده ایران آماده نگهدارم. این چند سطر هم به همین علت نگاشته شد.
پی نوشت: این مطلب در ویژه نامه سازمان جوانان حزب پان ایرانیست به مناسبت سالروز مکتب بنیاد پان ایرانیسم در سال ۹۱ منتشر شد و بار دیگر بازنشر شده است.
***
سیدجواد طباطبایی: تداوم ایران، تداوم اندیشه ی ایرانشهریست
سهند ستاری – روزنامه شرق
بر گرفته از تارنمای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست
گروه روندهای فکری مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه و انجمن علوم سیاسی ایران با مشارکت خانه اندیشمندان علوم انسانی، یکشنبه ۱۴مهر اولین نشست از مجموعه نشستهای «در کجا ایستادهایم» را با حضور سیدجواد طباطبایی برگزار کرد. در این سلسلهجلسات قرار است «کارنامه ایرانیان معاصر در اندیشهورزی» مورد بررسی قرار گیرد. از اینرو، اولین نشست به بررسی نظری و فکری جواد طباطبایی اختصاص یافته بود.
طباطبایی بخش دوم را به طنز با پاسخ به سوال آخر آغاز کرد و گفت: «باید بگویم از اول اشتباه بوده و بعضی از حرفهایی که امروز نیز خواهم زد اشتباه است و ممنون از دوستانی که این جلسه را فراهم کردند تا به برخی اشتباهاتم اقرار کنم. اما از شوخی که بگذریم تمام کتابهایم در دست بازنویسی است، برخی نیز برای بار سوم بازنویسی شدهاند، این به آن معناست که تمام این کتابها به آن صورتی که بوده، برایم مقبول نیستند.» طباطبایی پاسخ به این سوال که «کجا ایستادهایم» را، به سه قرن پیش و به یک جمله مشخص در میان آثار مونتسکیو – کتابنامههای ایرانی – گره زد، که در یکی از کافههای پاریس یک فرانسوی از یک ایرانی پرسید: «چگونه میشود ایرانی بود؟» بر این اساس او تاکید داشت که باید پاسخ به این سوال را به مساله اصلیمان بدل کنیم.
طباطبایی در پاسخ به یکی دیگر از سوالات که آیا مباحث ایشان هگلی است یا نه، گفت: «نه، به هیچ عنوان. شاید در قسمتهایی هگلی بوده اما نه در تمام بحثهایم. نویسنده باید بتواند در شرایطی خاص، به شکلی بنویسد که هم همهچیز را گفته باشد و هم نگفته باشد. لوی اشتراوس این فن را هنر نوشتن (Art of writing) مینامد. درواقع اشتراوس این فن را اینچنین بیان میکند که برخی نویسندگان در زمان خفقان کتابهایی نوشتهاند که نمیتوان در آن برهه خاص زمانی درباره موضوع آن حرف زد اما آن نویسندگان آنچه را باید گفته میشد بیان کردهاند بیآنکه ممیزی متوجه شود. البته به نظرم از دهه ۶۰شمسی، برخی سعی داشتند با تفسیر هگل نشان دهند که فاشیسم بر شانههای او آمده و درواقع از طریق پوپر این شکل از هگل را وارد ایران کردند و گمان داشتند که به سادگی اثبات کردهاند چون فاشیسم با هگل همراه است پس میتوان با برجستهکردن نقطه مقابلش و انتقاد از هگل، به تثبیت نقطه مقابل برسند. بنابراین بنا شد هر آنچه در نظر آنها بهدردنخور و با آرای آنها در تضاد است هگلی بنامند. همین مساله را به دکتر داوری و من نیز نسبت دادهاند. اما تمام این حرفها بهاین دلیل بود که آنها هگل نخوانده و آن را نفهمیده بودند. از طرفی دیگر مگر بنا بود که من تمام کارتهای خودم را رو کنم. کسی که بیشترین تاثیر را در تمام آثارم از او کسب کردهام به این دلیل که گمان میکردم مسایل ایران را از منظر او بهتر میتوان فهمید و تحلیل کرد، کسی است که در هیچیک از آثارم نامی از او نبردهام و این به آن دلیل بود که خواننده غرضدار را به جایی بفرستم که گم شود. یعنی به سمت هگل راهنماییشان کردهام. بنابراین هگل کمترین تاثیر را در آثارم داشته که بنا بر مناسبتهایی خاص بوده و از اینرو نمیتوان هیچیک از آثارم را هگلی دانست و البته بیشترین تاثیر را نیز از کسی که فعلا نمیتوان نامی از او برد گرفتهام. تحلیل من هگلی و دیالکتیکی نیست، تحلیل من استراتژیک است و با این سوال شما که کجا ایستادهایم مرتبط است.» با وجود پاسخ پر پیچوخم طباطبایی به این سوال، او در کتاب «ابنخلدون و علوم اجتماعی جدید» بارها از هگل کمک گرفته، آشکارا متاثر از اوست، روش خود را در این کتاب روشی فلسفی میداند و آن را به ایدهآلیسمی (از نوع ایدهآلیسم آلمانی هگل) ارجاع میدهد و بهاینوسیله مساله را تبیین میکند. با این توصیف مشخص نیست چرا طباطبایی سعی دارد در پاسخ به منتقدان، از هگل فرار کند و به اصرار، مخاطبان را به قول خودش به مسیر انحرافی «هگلی» بفرستد و با تمسخر دیگران، از فیگور پنهان در آثارش سخن بگوید که به این زودیها از وی پردهبرداری نخواهد کرد.
چگونه میشود ایرانی بود؟ یا نقد «جامعه کلنگی»
در ادامه طباطبایی تمام پروژه فکری خود را یک جهاد اکبر به معنای درافتادن با خود برای طرح یک مساله اساسی، معرفی کرد که البته نمیتوان پاسخ روشن و علمی قاطعی برای آن داشت. تلاشی برای طرح یک پرسش که اساسی است و پاسخ روشنی ندارد و تمام ایرادات را میتوان بر آن وارد کرد. او به همین اعتبار در تایید حرف یکی از دانشجویان، هم خود را روشنفکر دانست و هم ندانست. وی در نقد موضع روشنفکری گفت: «بحث روشنفکری اتخاذ موضعی سیاسی، ایدئولوژیکی است که میتوان مثل نظریه غربزدگی آلاحمد، با ایراداتی اساسی، کل نظریه را به هوا فرستاد چون یک موضعگیری سیاسی و ایدئولوژیکی در مناسبات قدرت است. درواقع روشنفکری به یکاعتبار بهاین معناست که خود را علم معرفی و اعلام میکند من تمام پاسخها را یافتهام و دیگر ایرادی نمیتوان گرفت. پشتوانه این ادعا نیز یک قدرت سیاسی یا ایجاد توهم قدرت سیاسی است.» طباطبایی ادعای خود را اینچنین طرح کرد که: «بحث من نه روشنفکری است و نه جایی در مناسبات قدرت دارد.» البته او زمانی که به عناصر قدرت و موضع آنها و همچنین وصلکردن جریان روشنفکری به مواضع سیاسی میتاخت مشخص نکرد که خود چگونه بیرون از قدرت ایستاده، در حالی که همزمان درون وضعیت سیاسی ایران است.
با توجه به اینکه طباطبایی همه طرح خود را در یک پرسش خلاصه میکرد به روایت مونتسکیو بازگشت و دوباره جمله او را تکرار کرد: «چگونه میشود ایرانی بود.» او تاکید داشت که: «ایران بهعنوان یک مشکل (problem) مطرح است. ایران چیزی است که اول باید چیستیاش توضیح داده شود. درواقع باید بگوییم ایران بهعنوان یک مشکل چه هست که این مسایل را دارد؟» و در ادامه پرسید: «چرا مساله کشورهای بیرون از حوزه غرب، از طریق علم غربی حل نمیشود؟ به اینعلت که ما هیچگاه به سراغ این بحث نرفتهایم که ایران بهعنوان یک مشکل – و در واقع معمای ایران – چیست. ایران نه یک کشور معمولی بلکه قلب فرهنگی جهان اطراف ماست. این مساله را بر اساس عرق ملی بیان نمیکنم. از اینرو باید بفهمیم ایران بهعنوان مشکل چیست؟» بنابراین بحث درباره پرسش از چیستی ایران او را واداشته تا دست به جهادی اکبر بزند که مد نظرش است. وی برای تبیین این مساله به تاریخ یونان و ایران اشاره کرد و گفت: «یونانیان نخست دشمنی به نام ایران برای خود ساختند و سپس خود را در آیینه آن دیدند و توضیح دادند؛ ما آنیم که ایران نیست. یونانیان روی این تز تنیدهاند. از اینرو یونانی که در اروپای کنونی هیچ اهمیتی ندارد تا به این حد برای اروپاییها مهم است؛ چراکه تمدن اروپایی برای تبیین خود دست به جعل تاریخی میزند و مدعی میشود نطفهاش در یونان بسته شده. در این میان ما با تداوم عجیب ایران روبهرو هستیم. اگر بخواهیم آن را با یونان مقایسه کنیم، یونان، جهان باستان دارد اما دنیای جدید ندارد به معنایی که ما بعد از سقوط ساسانیان جهان اسلامی داریم. اما این تداوم آنگونه که در ایران هست در یونان وجود ندارد. این تداومی که یونان را وارد اروپا کرده تا اروپا را توضیح دهد تا حد زیادی امری جعلی است؛ درواقع یک نظریهپردازی است که بر تاریخ یونان صورت گرفته. از اینرو تداوم تاریخ ایران به بقای ایران گره خورده و یک معضل است.»
طباطبایی در ادامه با تکیه بر مساله تداوم تاریخی ایران بدون آنکه نامی از شخص همایون کاتوزیان بیاورد به نظریه «جامعه کلنگی» او که اخیرا مطرح شده تاخت و گفت: «این نظریه روشنفکری است و نوعی موضعگیری سیاسی است به همان شکل که در مورد آلاحمد گفتم. کشوری را که ۲۵۰۰ سال بهرغم تمام اتفاقات تاریخی که از سر گذرانده با تدوام فرهنگی و تاریخی پیش آمده میتوان کلنگی گفت؟ بنایی که قرنها سرپا ایستاده و تداوم داشته را نمیتوان کلنگی نامید.» او در حالی که استدلال محکمی در رد نظریه کاتوزیان ارایه نمیداد گفت: «به تاریخ ایران هر امری را میتوان نسبت داد جز کلنگیبودن. این بحثی ایدئولوژیک است که از بیرون وارد ایران میکنند و اینجا نیز چون بهصورت ابتدایی فکر میکنیم این نظریه را میپذیریم.» فارغ از بررسی این نظریه واضح است که طباطبایی نظریه «جامعه کلنگی» کاتوزیان را بدون آنکه به نقد عناصر و مولفههای این نظریه بپردازد تنها با یک چوب میراند و آن را صرفا به موضعگیری سیاسی برای قدرت سیاسی از نوع وارداتی از بیرون تعبیر میکند.
اندیشه سیاسی ایرانشهری
او در ادامه در پاسخ به این سوال که آیا چیزی به نام اندیشه سیاسی ایرانشهری وجود دارد گفت: «نهتنها وجود دارد بلکه ابعاد این مساله بسیار اساسیتر از آن است که ما تاکنون توضیح دادهایم. من تمام آنچه را درباره این مساله متوجه شدهام نه هنوز توانستهام و نه میتوانم توضیح دهم. در نسخه دوم و سوم بعضی از کتابها به این مساله میپردازم که تداوم ایران، تداوم یک اندیشه است. چه اتفاقی افتاده که در ایران زبان فارسی از بین نرفته است؟ چه چیزی در این میان مقاومت میکند؟ چون زبان فارسی صرفا یک زبان نیست و عنصر مقاومتش تنها به دلیل خود عناصر زبان نبود بلکه به خاطر چیزی بود که درون آن بیان میشد و آن اندیشه ایرانشهری بود.» او در کنار این مساله با اشاره به اینکه ما در ایران هیچگاه نظریه بازگشت به خلافت یا نظریه خلافت نداشتهایم شکافی عمیق میان ایران و بقیه جهان اسلام به لحاظ تاریخی متصور شد. بنابراین در نظر او همچنان مسایل ناشناختهای باقی مانده است تا بتوان تاریخ ایرانشهری را بررسی کرد. او تاریخ اندیشیدن ایرانیان را تاریخ زوال اندیشیدن آنها دانست و مدعی شد که از قرن پنجم هجری به بعد مباحث نظریای که در آن زمان دنبال میشد بهتدریج ضعیف و ضعیفتر میشد و در کنارش درخت تنومند شعر فارسی رویید که تنها اهل ادبیات از آن استفاده کردند. درواقع بهزعم او اندیشیدن ایرانشهری از حوزه نظر بهصورتهای خیالی و ایماژهای شعری انتقال پیدا کرد.
***
پان ایرانیستهای دربند و زندانیان سیاسی را آزاد کنید
رزمنده پان ایرانیست ابوالفضل عابدینی پیش از زندان هنگام تظاهرات در مقابل سفارت شیخک نشین امارات
***
تارنمای نامه پان ایرانیسم
http://paniranism.info
تارنمای هواداران پان ایرانیسم:
www.paniranism.net
فیسبوک هواداران پان ایرانیسم:
www.facebook.com/paniranism
تارنمای حزب پان ایرانیست:
http://paniranist.org
فیسبوک حزب پان ایرانیست
www.facebook.com/paniranistparty
تارنمای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست:
http://paniranist.info
فیسبوک سازمان جوانان حزب پان ایرانیست
https://www.facebook.com/paniranist.info
تارنمای تریبون آزاد پان ایرانیست در خوزستان:
www.pan-iranist.net
کانال یوتیوب حزب پان ایرانیست:
http://www.youtube.com/paniranistparty
سازمانهای برونمرزی حزب پان ایرانیست
همبستگی ملی . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت
هم میهن گرامی: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات با حاکمیت ملت به ما بپیوندید
iran@paniranism.info
www.paniranism.info
درخواست هموندی
www.paniranist.org/a.htm