هم میهن گرامی, مهر نموده و ما را در پخش نامه پان ایرانیسم یاری نماید. سپاس!
نامه پان ایرانیسم
دوره دو, شماره 22 – دوشنبه، 7 اسفند ماه 1396، 26 فوریه 2018
www.paniranism.info . iran@paniranism.info
درود بر هم میهنان گرامی
مطالب زیر تقدیم میشوند
چرا کشورهای خاورمیانه به نوبت تجزیه میشوند و مسیر غرب برای تجزیه ایران کدام است
شبح تجزیه ایران در آستانه در ایستاده است
هالووین، ولنتاین و زبان مادری
«آموزش زبان مادری» در گفتوگو با گارنیک آساطوریان
ایران زیبای ما
پاینده ایران
نامه پان ایرانیسم
ایران زیبای ما
قلعه رودخان، مربوط به دوران سلجوقيان در شهر فومن، يكى از جاذبه هاى گردشگرى استان گيلان. عکس از نسرین غلامی
چرا کشورهای خاورمیانه به نوبت تجزیه میشوند و مسیر غرب برای تجزیه ایران کدام است
وبسایت لوبلاگ آمریکا
به قلم شیرین هانتر، استاد دانشگاه جرج تاون و عضو شورای روابط خارجی آمریکا و همسر رابرت هانتر سفیر سابق آمریکا در ناتو
منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا از افغانستان تا لیبی، همچنان شاهد درگیری و خونریزی است و هیچ چشمانداز روشنی برای توقف این روند ـ که در دو دهه گذشته چندین کشور را به سراشیبی تجزیه و تخریب انداخته است ـ وجود ندارد
وبسایت لوبلاگ آمریکا در تحلیلی در این باره به قلم شیرین هانتر، استاد دانشگاه جرج تاون نوشته است: بسیاری از کشورهای خاورمیانه پس از پایان جنگ جهانی دوم در جای خود مستقر شدند، ولی در دو دهه گذشته، بسیاری از ساختارهای موجود در خاورمیانه دچار فروپاشی شده است
این فرایند در سال 2003 و با حمله آمریکا به عراق آغاز شد. از آن سال به بعد، عراق به عنوان یک دولت متمرکز از بین رفته است. این کشور دچار بیثباتی و جنگ داخلی شده و مناطق کردنشین این کشور، بسیار به یک کشور مستقل نزدیک و همچنین پیشنهادهای متنوعی برای تجزیه عراق به سه بخش بر مبنای تفاوتهای قومی و مذهبی ارائه شده است
بمباران لیبی توسط ناتو، این کشور را نیز عملا در مسیر تجزیه قرار داده است. سودان نیز به دو کشور شمالی و جنوبی تقسیم شده و کشور تازه تأسیس سودان جنوبی، همچنان دست به گریبان جنگ داخلی است و شرایط انسانی در آن همواره در حال بدتر شدن است
بحران در سوریه که از سال 2011 آغاز شد، به سرعت به یک جنگ داخلی تبدیل شد و اکنون از دل این جنگ داخلی، یک تراژدی انسانی عظیم بیرون آمده است. روز به روز هم علائم بیشتری مشاهده میشود که برگرداندن سوریه به وضعیت یکپارچه قبل از جنگ کار سختی است. آن چه در سوریه اتفاق خواهد افتاد، بر لبنان و اردن نیز تأثیر خواهد داشت
همین وضعیت در مورد یمن نیز صادق است؛ کشوری که هدف حملات وحشیانه عربستان سعودی و امارات متحده عربی قرار گرفته است. حتی اگر جنگ در این کشور به پایان برسد، سخن گفتن از این که یمن یکپارچگی سابق خود را به دست آورد، سخت است
البته همه این کشورها، کشورهایی شکننده بودهاند. برخی مورخان و تحلیلگران میگویند، قدرت های استعمارگر، این کشورها را با مرزهای مصنوعی ایجاد کردهاند و در ایجاد آنها نه بر واقعیات منطقه، بلکه صرفا بر منافع خود و رقابت با دیگر کشورهای استعمارگر متمرکز بودهاند. این کشورها البته از سوء مدیریت شدید حاکمان خود که در ایجاد یک هویت ملی ناکام بودهاند، رنج میبردهاند. جنگ سرد و امواج متعدد ملیگرایی افراطی این وضعیت را تشدید کرده است
یکی از ابزارهای اصلی کشورهای استعمارگر برای حفظ نفوذ خود در کشورهای تازه تأسیس، بر جا گذاشتن تنشهای قومی و نژادی در این کشورها بوده است. این استراتژی در خارج از خاورمیانه و برای مثال توسط لنین و استالین در شوری سابق نیز به خوبی به کار گرفته شده است. در واقع بسیاری از تنشهای امروزی در محدوده شوروی سابق، نتیجه سیاستهای استالین است. انگلیس و فرانسه نیز در خاورمیانه از این استراتژی در قالب هنر «تفرقه بینداز و حکومت کن» استفاده کردهاند
نمونه اخیر تلاش خارجی برای تأثیرگذاری بر کردهای عراق و سوریه، نشاندهنده همین رویکرد عصر استعمار است. مشکل این است که این دستکاریهای بیرونی اغلب به نتیجه مورد نظر نیز نمیرسد. برای مثال استفاده آمریکا از کردهای سوریه علیه دولت مرکزی این کشور سبب خشم دولت ترکیه و ایجاد تنش در روابط ترکیه و آمریکا شده است. برنامه مسعود بارزانی برای جدایی از عراق نیز به تشدید مشکلات در این کشور منجر شده است
با وجود این، تا زمانی که هزینه این اقدامات برای قدرت های غربی کم باشد، آنها از این روش ها برای رسیدن به اهداف کوتاه مدت خود استفاده میکنند حتی اگر هزینههای بلندمدت این اقدامات زیاد باشد
ایدهها و استراتژیهای مشابهی در مورد ایران نیز مطرح میشود. این ایده که ایران بزرگتر از آن است که غرب با آن راحت باشد، سابقهای طولانی دارد و حتی به دورانی باز میگردد که ایران متحد غرب بود. یک راه مقابله با این وضعیت، همواره تبلیغ این ادعا بود که ایران یک دولت-ملت نیست بلکه یک امپراتوری است که از گروههای نژادی مختلفی تشکیل شده است. با چنین استدلالی، هیچ اشکالی وجود نخواهد داشت که برای تجزیه این کشور تلاش شود. استفاده از عنوان «پرشیا» به جای ایران بخشی از همین استراتژی است
تاکنون غرب و به ویژه آمریکا و البته دیگر مخالفان ایران، این استراتژی را از طریق ابزارهای غیرمستقیم برای تحریک جداییطلبان در ایران پیگیری کردهاند. حتی پس از برجام و تعهد به برداشته شدن تحریمهای ایران، آنها به تضعیف اقتصاد ایران از طریق تحریم و سایر فشارها ادامه دادهاند. به لحاظ نظری، هدف این است که افزایش نارضایتی عمومی از وضع کشور، سبب تشدید فعالیتهای تجزیهطلبانه شود
برخی از رقبای منطقهای ایران در مواردی علنا از این سیاست حمایت کردهاند. برای مثال محمد بن سلمان ولیعهد سعودی علنا گفته است که درگیری را به درون ایران خواهد کشاند. حتی کشورهایی مانند ترکیه و پاکستان نیز که رویکردی غیرخصمانه نسبت به ایران دارند، در مواردی از جداییطلبی در ایران حمایت کردهاند؛ ترکیه در آذربایجان و پاکستان در بلوچستان؛ با وجود این که پاکستان خود در ایالت بلوچستان خود با مشکلی مشابه مواجه است
اکنون، نیروهای ضدایران هم در منطقه و هم در محافل سیاسی در کشورهای غربی از جنگ با ایران سخن میگویند که از جمله اهداف آن تجزیه این کشور خواهد بود. سؤالی که البته مطرح نمیشود این است که آیا جنگهایی که تاکنون در منطقه به راه انداخته شده، به افزایش امنیت قدرت های منطقهای و کشورهای غربی کمکی کرده است؟ آیا تخریب سوریه، اسرائیل را امنتر کرده است؟ آیا حمله به یمن، به امنیت عربستان افزوده است؟ آیا جنگ در عراق به امنیت ترکیه کمک کرده است؟ آیا آمریکا و اروپا از این جنگها بهره بردهاند؟ آیا وضع حقوق بشر و دموکراسی در این کشورها بهتر شده است؟ فراموش نکنیم در مورد همه این جنگها، هدف اعلامی پایان دیکتاتوری، گسترش دموکراسی و تضمین حقوق مردم منطقه بوده است
در همه موارد فوق، پاسخ منفی است. برای مثال، جنگ در سوریه، نیروهای خارجی را به نزدیکی مرزهای اسرائیل کشیده است. اطمینانی وجود ندارد که این نیروها به اندازه دولت سوریه در برخورد با اسرائیل محتاط باشند. همین حالا، اروپا با چالش سیل مهاجران مواجه است که سبب ظهور نیروهای سیاسی در این قاره شده که در دهههای گذشته تصور میشد از بین رفتهاند و این بازیگران سیاسی جدید در اتحادیه اروپا، اکنون به مهمترین چالش اتحادیه اروپا تبدیل شدهاند
باید پذیرفت که در غیاب سازش میان کشورهای منطقه، سایه جنگهای مخرب و نابودی بیشتر، همچنان بر منطقه گسترده خواهد بود
لینک مقاله بفارسی
http://www.tabnak.ir/fa/news/776975/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%DA%A9%D8%B4%D9%88%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AE%D8%A7%D9%88%D8%B1%D9%85%DB%8C%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A8%D9%87-%D9%86%D9%88%D8%A8%D8%AA-%D8%AA%D8%AC%D8%B2%DB%8C%D9%87-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%B4%D9%88%D9%86%D8%AF-%D9%88-%D9%85%D8%B3%DB%8C%D8%B1-%D8%BA%D8%B1%D8%A8-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D8%AC%D8%B2%DB%8C%D9%87-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D8%AF%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%B3%D8%AA
لینک مقاله به انگلیسی
***
شبح تجزیه ایران در آستانه در ایستاده است
دکتر سیدجواد #طباطبایی
♈️ حکومتگران ما نتوانستند بفهمند که در کجا حکومت میکنند چون فکر کردند آن ایدئولوژی که در انقلاب موفق شد، احتمالا همچنان میتواند برای همیشه پیش برود. ایدئولوژی در شرایط بحرانی، نتایج خودش را بیرون داد و اثر گذاشت. اما ایدئولوژی همیشه نمیتواند به کار بیاید. کسانی که با ایدئولوژی روی کار آمدند باید بدانند که تنها کاری که میتوانند بکنند این است که پس از قدرت گرفتن، بلافاصله ایدئولوژی را بهکلی کنار بگذارند.
♈️این البته گفتنش آسان است که ولی عملش سخت است و فهماندنش به دیگران بسیار سختتر است. تجربهی همه انقلابها هم به نوعی همین را به ما نشان میدهد که دیگر واردش نمیشویم. باید بگویم که بحث ایرانشهری به مسأله توسعه برمیگردد.
♈️ ایران جزء امت نیست
بحث ایرانشهری به مسأله توسعه برمیگردد. توسعه را شما نمیتوانید هدایت بکنید مگر آن که بدانید در کجا حکومت میکنید. ایران و ملت ما، تکثری دارد در وحدت خود و دولت را پدید آورده است. سنت ما نیز دارای چند نص است و نظریه ایرانشهری این است که ما جزو امت نیستیم؛ ما هیچوقت هم بخشی از امت نبودهایم.
♈️پیشتر این موضوع چندان آشکار نبود اما امروز داریم میبینیم که عربستان سعودی نمونه بسیار جالبی از برخورد امت با ما شده است. اختلافی که در بین اعراب وجود دارد و بین کشورهای اسلامی منطقه وجود دارد، باعث شده است که همه مثل گرگها منتظر باشند که یکی خوابش ببرد و او را قورت بدهند.
♈️ این، نشانگر وضع امت است. الان وضع ما هم در میان اینها چنین است. اگر هم تا کنون این توهم وجود داشت که احتمالا ما جزوی از یک امت بزرگ هستیم، باید الآن فهمیده باشیم که ما جزوی از این امت نیستیم. وقتی این را فهمیدیم، باید بدانیم که مشخصات ما چیست.
♈️ در مرکز بحران ها هستیم
شیشه کبود ایدئولوژی و امت، به ما اجازه نمیداد که بدانیم در کجا هستیم و مختصات این جایی که ما هستیم، چیست. به نظر من، الان بحران آنچنان عمیق شده است که فهم آن بسیار فوری و فوتی شده است.
♈️بعضی اوقات فکر میکنم که ما بسیار دیر متوجه این مسأله شدهایم چون تقریبا محاصره شدهایم و در مرکز همه بحرانهای این منطقه هستیم. همهی آنهایی هم که ما را محاصره کردهاند خودشان در بحران هستند اما ما یک فرق اساسی نسبت به بقیه کشورها داریم و آن این است که ما تمام دشمنان دنیا را داریم. بسیاری از آنها به هر حال در یک مناسباتی وارد شدهاند و در نتیجه، بعضی از دشمنان ما را ندارند. اگر ما درست متوجه نباشیم، شبح تجزیه ایران در آستانه در ایستاده است.
♈️سخنرانی در نشست اندیشه ایرانشهری. موسسه اقبال لاهوری مشهد. تیرماه 1396٬ برگرفته از کانال دکتر طباطبایی @javadtabatabai
***
هالووین، ولنتاین و زبان مادری
سالار سیفالدینی
چندسالی است که پدیدههای غربی و عمدتا آمریکایی مانند هالووین و والنتاین چنان در بین مردم در حال رسوخ است که شاید خود آمریکاییها هم به اندازه برخی ایرانیها در این زمینه ثابتقدم نباشند. مدتهاست تصاویر جشنهای هالووین و والنتاین، در شبکههای اجتماعی دستبهدست میشود و گویی نپیوستن به موج و جو موجود میتواند نشانهای از نادانی هم باشد. فکر نمیکنم در فرانسه، آلمان یا هر کشور ریشهدار دیگر اروپایی مردم در فکر چنین جشنهایی باشند که توأم با تجملات است. از آنجایی که ایرانیها غرب را یکپارچه میپندارند، بر این تصورند که هالیوود آینه تمامنمای غرب است. برگزاری همین جشنها در کشورهای ریشهدار اروپایی میتواند نشانهای از پوچی باشد نه پیشرفت! در این سالها از زبان هموطنان ساکن استرالیا و اروپا زیاد شنیدهایم که خود آنها، از طریق شبکههای اجتماعی دوستانشان در ایران، متوجه چیزی به اسم هالووین یا ولنتاین میشوند. اکنون در کنار این دو موج، پدیده دیگری به نام زبان مادری به تقلید از آنچه سند یونسکو نامیده میشود، رایج شده است.
واقعیت این است که جامعه ما به دلایلی که جای بحث آن نیست، برخی از فرازهای فرهنگی بیگانه را میگیرد و به قدری در آن مبالغه و افراط میکند که از خود مدعیان اولیه نیز فراتر میرود.
تاریخچه روز جهانی زبان مادری آنگونه که آمده است به برگزاری تظاهراتی در بنگلادش در ١٩۵٢ در اعتراض به حکومت مرکزی پاکستان برمیگردد. در نتیجه همین حرکت سیاسی بود که پاکستان شرقی (بنگلادش امروزی) به کمک هندوستان در ١٩٧١ از پاکستان جدا شد. اکنون عدهای در ایران این روز را «الگو» قرار دادهاند و لابد برای آینده نیز برنامهای نظیر آنچه در پاکستان شرقی رخ داد، مدنظر دارند. عدهای ناباورانه میگویند مسئله زبان مادری به تجزیه منتهی نمیشود. اگر تجربه عینی برای مطالعه لازم است، تجربه پاکستان و بنگلادش که موجد این جریان بود سندی دست اول است.
شاید این هم از ویژگیهای قهقرایی روشنفکری جدید باشد که برخلاف اسلافش که کشورهای پیشرفته را الگو میکردند تجربههای پاکستان، افغانستان و هند را در مدیریت کشور آن هم پس از آنکه منجر به شکست و فروپاشی شد تجویز میکنند. به طور کلی هیچ جامعه دیگری غیر از ایران مقوله دکوراتیو زبان مادری را تا این حد جدی نگرفت و به آن تقدس نداد و البته هیچ جامعه دیگری تا این حد آن را به بیراهه نبرد و اصول یونسکو در همان زمینه را تحریف نکرد! به گفته یکی از نویسندگان، تنها کاری که روشنفکران چپ ما همیشه در آن پیشتاز بودهاند پرتابکردن یک موضوع بیاساس به میان جامعه، بههمریختن انتظام اجتماعی و نابودی دستاوردهای تاریخی بود و سپس مهاجرت به کشورهای دیگر بوده است. در هیچ برههای از تاریخ ۶۰ ساله اخیر ایران، روشنفکران و مخالفان هرگز توان کنترل جریانی را که خود شروعکننده بودند، نداشتند.
امروز میدانیم که زبان مادری بهمثابه یک ایدئولوژی اسب تروای تجزیهطلبی است اگرچه به زبان بیان نشود زیرا از تجربهای الگوبرداری شده که عملا منجر به تجزیه شده است. اما حکایت زبان مادری، در اسناد یونسکو، نجات زبانهای در معرض نابودی بود.
زبانهایی که «بالقوه» در معرض خطر هستند، بر اساس تعاریف علمی، زبانهایی هستند که کودکان زیادی به این زبان صحبت نمیکنند. در زبانهایی که بالفعل در معرض خطر هستند کودکان کمی این زبان را یاد میگیرند یا اصلا هیچ کودکی یاد نمیگیرد. زبانهایی که شدیدا در معرض خطرند، زبانهایی هستند که کمسنوسالترین افرادی که به این زبانها سخن میگویند ۵۰ سال یا بیشتر دارند یا زبان از نسلی به نسل دیگر منتقل نمیشود. بهطورکلی در ایران، گویشهای باستانی که صورتی قدیمیتر از زبان پارسیاند در معرض انقراضاند، همانند زبان دیلمی که ظاهرا سالهاست که دیگر گویشوری ندارد و زبانهایی همچون تالشی، اورامی و مازنی. اما مانند هر پدیده سیاسی دیگر، مسئله زبان مادری نیز پس از فرض سیاستزدگی به یک «ایدئولوژی» جدید در ایران تبدیل شد. ایدئولوژیسازی از یک مقوله ساده فرهنگی کار را به جایی کشانده است که از نظر طرفدارانش، انسانها به دو دسته موافق و مخالف آن قابل تقسیم هستند.
روز جهانی زبان مادری، حق زبانهای در معرض انقراض بود اما از سوی حرکتهای زیرزمینی که مدعی جمعیت دهها میلیونی بوده و دهها رسانه در اختیار دارند، به سرقت رفت. همانطور که پروژه سیاسی روحانی و یونسی برای توجه به اقوام محروم همانند بلوچها و اهل سنت، از سوی سیاسیونی که در همه این سالها برخوردار و قدرتمند بودند به سرقت رفت و در پایان از ماهیت تهی شد.
نظم فرهنگی- زبانی ایران، یک نظم «طبیعی» هزارساله است. دستکاری در طبیعتِ این نظم، پیامدهای پردامنهای دارد. بیرون از این نظم هزارساله، هیچ نظم دیگری وجود ندارد و آنچه هست، هرجومرج، بحران و تاریکی است. شاید کسانی باشند که این گزارهها را اغراقآمیز بپندارند. اما وضعیت فرضی را تصور کنید که بخواهیم نظام آموزشی چندزبانه را در یک استان چندزبانه و در مدت دو سال به بوته آزمایش بگذاریم. مثلا به استان آذربایجان غربی برویم و زبانهای کردی اعم از سورانی، کرمانجی، شکاکی و زبان آذری و ارمنی و آشوری را در شهرها و مدارس رسمیت دهیم. آنگاه است که «وضع طبیعی» هابز را به چشم خود خواهیم دید؛ جنگ همه علیه همه و تلاش برای حذف رقیب! میان «نظم طبیعی» که ماحصل شعور ملی ایرانیان در کوره تاریخ است و «وضع طبیعیِ» هابز تفاوتهای عمده وجود دارد. ما مدتها پیش، زمانی که حتی آغاز آن را به یاد نداریم از «وضع طبیعی» به نظم طبیعیِ ملی عبور کردهایم و به درجهای رسیدهایم که بسیاری از جوامع در آرزوی آن هستند. برهمزدن چنین نظمی، زیر نام زبان مادری، یونسکو و هر چیز دیگر، تنها یک آرزو و کوشش غیرهمدلانه میتواند تلقی شود.
برگرفته از: روزنامهی شرق (۵ اسفند ۱۳۹۶).
***
«آموزش زبان مادری» در گفتوگو با گارنیک آساطوریان
کلمه «کرد» به عنوان یک قومنام از قرن ۱۲- ۱۳ میلادی به وجود آمده و قبل از آن «کرد» به معنی «دامدار و چوپان» بوده است.
کردها همانقدر با مادها ارتباط و پیوستگی دارند که تالشها، گیلکها، مازندرانیها، سیوندیها، ابیانهایها و ساکنان جاسب و کلا همه اقوامی که امروز به زبانهای شمال غربی صحبت میکنند، نه کمتر و نه بیشتر.
ما در ایران پیش از اسلام دو قوم بزرگ داشتهایم با نامهای شرطی ماد و فارس، هر گروه قومی که امروز در ایران وجود دارد از این دو به وجود آمدهاند.
در گستره ایران امروزی هیچگاه الحاق سرزمینهای اقوام دیگر اتفاق نیفتاده است، یعنی هیچ گروهی امروز در ایران نمیتواند ادعا کند حکومت مرکزی ایران سرزمین آنها را تسخیر کرده و به ایران الحاق گردانده است.
مردم آذربایجان، هرچند به ترکی تکلم میکنند، اما از نژاد اصیل ایرانی و از اخلاف آذریهای باستان هستند که به گروه «ماد» تعلق دارند.
وقتی ساکنان آذربایجان را – که در اصالت ایرانی آنها هیچ شکوتردیدی وجود ندارد – ترک بنامیم، رفتهرفته در آنها هویت ترکی به وجود میآید. اگر در استفاده از واژه ترک حساسیت لازم به خرج داده نشود خواهناخواه مردم آذربایجان با هویت ترکی و به تبع آن با ترکیه، جمهوری باکو یا با جمهوریهای ترکزبان آسیای مرکزی پیوند داده شده و از ایران طرد میشوند که این وضع درنهایت موجب بهوجودآمدن قومی علیحده در ایران خواهد شد. این مسئله به هیچوجه گناه مردم نیست، چطور میشود آنها را ترک نامید و بعد انتظار داشت گرایشهای ترکی نداشته باشند و از تأثیرات مخرب پانترکیسم مصون بمانند؟!
مردم خطه شریف آذربایجان را فقط باید آذری یا آذربایجانی نامید؛ مانند کاشی یا کاشانی، تهرانی، خراسانی، یزدی و… . درعینحال باید توجه داشت برای نامیدن مردم ترکزبان شمال ارس، یعنی ساکنان جمهوری باکو، به هیچوجه نباید از واژههای آذری یا آذربایجانی استفاده کرد؛ زیرا آن منطقه هرگز آذربایجان نبوده، بلکه «اران» نام داشته است و مردم این منطقه نیز هرچند ترکزباناند ولی با مردم آذربایجان ایران علائق تکوینی ندارند و از نظر فرهنگی کاملا جدا هستند. اصلا بهوجودآوردن جمهوریای به نام آذربایجان به این نیت بوده است که در آینده، آذربایجان ایران را به این جمهوری همنام ملحق کنند.
باید روند نامگذاری را تحت کنترل درآورد و به رسانههای گروهی ابلاغ کرد از بهکاربردن اصطلاحات کاذب و نامهایی که پشتوانه تاریخی ندارند و موجب بهوجودآوردن هویت کاذب میشوند پرهیز کنند. دولت باید نامگذاریهای جغرافیایی و تاریخی را تحت کنترل شدید درآورد. اصولا نامهای تاریخی، قومی و نژادی به منزله کورهراهی است که دشمنان سعی میکنند به وسیله آن در هر دژ مستحکمی نفوذ کنند.
اصولا تجزیه کشورها یکی از خویشکاریهای امپریالیسم جهانی است؛ بهویژه بریتانیاییها در این زمینه تبحر خاصی دارند و میتوانند یک منطقه کاملا یکپارچه را در چند سال تجزیه کنند، نمونه بارز آن هندوستان است یا کشور یوگسلاوی.
من ارمنیها و فرهنگ ارمنی را جزئی از فرهنگ بزرگ هندوایرانی میدانم و معتقدم ارمنیها هم در شکلگیری فرهنگ ایرانی سهیم هستند.
در میان ارامنه یکی از عناصر مهم میهنپرستی ایرانگرایی است. شما نمیتوانید یک وطنپرست ارمنی را که عرق ملی دارد پیدا کنید که مثلا بگوید ما نباید با ایران رابطه داشته باشیم. حتی ممکن است این فرد به روسها نگاه حسنهای نداشته باشد، ولی مطمئنا کشور ایران برایش مهم است. باور کنید این مسئله اصلا ربطی به مسائل ژئواستراتژیک ندارد و باید ریشه آن را در تاریخ جست.
ایران یک پدیده فراملی، فرامنطقهای و جهانی است. فرهنگ ایرانی بخشی از میراث بشری است و همانقدر که برای خود ملت ایران اهمیت دارد برای مردم جهان نیز مهم است.
خدشهدارشدن تمدن ایرانی خدشهدارشدن بخشی از میراث بشری است. کمتر کشوری پیدا میشود که چنین جایگاهی در جهان داشته باشد. اگر ایران شکل کنونی خود را از دست دهد بشریت بخشی از میراث خود را گم میکند.
حفظ فرهنگ ایران حفظ میراث بشری است، ایرانگرایی مترادف با مرام و معرفت و بزرگمنشی است.
من در جهان کنونی دو قطب بزرگ تمدنی میبینم: یکی ایران و دیگری اروپا، خدشهدارشدن هریک از اینها ضربه بزرگی بر پیکره بشریت وارد میآورد.
درباره آموزش زبان مادری در کنار زبان معیار باید همه جوانب را در نظر گرفت. چطور باید این زبانها را در مدرسه تدریس کرد؟ براساس کدام گونه باید برای این زبانها کتاب درسی تدوین شود؟ و از کجا باید معلمانی برای تدریس این زبانها پیدا کرد؟ آموزش زبان مادری در کنار زبان فارسی یک فانتزی است.
زبان اول همه ایرانیان فارسی است و آن زبانی که آنها با آن در خانه سخن میگویند درواقع زبان گهواره است و با زبان گهواره نمیتوان در مدرسه تحصیل کرد. آموزش در مدرسه و دانشگاهها باید حتما به زبان اول یا زبان اصلی (فارسی) باشد.
برخی گمان میکنند سمنانی، سیوندی، حتی گیلکی و مازنی لهجهاند و کردی و بلوچی زبان هستند، در صورتی که سیوندی، سمنانی یا مازنی تفاوت بیشتری با زبان فارسی دارند تا کردی.
طبق همان معیارهایی که کردی زبان محسوب میشود گویشهای خور یا گز را هم باید زبان تلقی کنیم، پس بچههای این مناطق نیز باید زبان مادری خود را در مدرسه بیاموزند؛ اگر قانونی اجرا میشود باید درباره همه به طور یکسان اجرا شود. اما آیا چنین چیزی را میتوان در ایران تصور کرد؟! وزارت آموزش و پرورش چطور میتواند برای همه این زبانها کتاب درسی تهیه کند؟
زبان مادری مردمی که در ایران زندگی میکنند فارسی است که زبان اصلی و زبان اول آنهاست و این را صراحتا باید گفت. زبانها و گویشهایی که مردم در خانه صحبت میکنند گونههای فرهنگی و زبانهای محلی هستند.
کودکی که در اورامان متولد میشود و مادرش با او به این زبان سخن میگوید طبیعی است در ابتدا زبان فارسی را نداند، ولی این مسئله دال بر این نیست که دولت باید برای او یک کتاب درسی اورامانی چاپ کند. ببینید، اینها حقایقی است که باید پذیرفت. بالاخره درباره مقولهای به نام زبان محدودیتهایی وجود دارد که مردم باید بپذیرند و در مورد آنها کاری از دست دولت ساخته نیست.
امیر ضیغمی: در بخش نخست این گفتوگو درباره مسائلی کلیدی همچون «قومیت»، اصطلاحات «اکثریت» و «اقلیت» در ایران و ساختهای «طبیعی» و «مصنوعی» در کشورهای کثیرالاقوام بهتفصیل سخن گفته شد. خوانندگان محترم میتوانند برای آگاهی درباره موضوعات مزبور به بخش نخست مراجعه کنند. گفتوگوی حاضر ادامه بحث پیشین است و در آن بیشتر به مسئله «تنوع زبانی» و «آموزش زبان مادری» در ایران پرداخته شده است.
مردم ایران از نظر پارامترهای آنتروپولوژی فیزیکی در چه گروه نژادیای قرار میگیرند؟
اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران از نظر پارامترهای آنتروپولوژی فیزیکی، یعنی گروه خونی، موی بدن، شکل جمجمه و مدل برش چشم، به نژاد قفقازی تعلق دارند که خود به سه گروه شمالی، آلپی و مدیترانهای تقسیم میشود. بیشتر مردم ایران جزء گروه آلپی یا کلهگرد قرار میگیرند. گروه آلپی نیز خود از دو زیرگروه آرمنوئید (Armenoid) و ایرانوئید (Iranoid) تشکیل میشود. ویژگیهای نژادی آرمنوئید، بین مردم جنوب قفقاز بهویژه در میان ارمنیها دیده میشود و اصلا بههمیندلیل است که این گروه نژادی را آرمنوئید مینامند. مازندرانیها، آذریها، گیلکها و بخشی از اهالی خراسان، بیشتر آرمنوئید و ساکنان مناطق مرکزی، شمال غربی، شرق و جنوب ایران بیشتر خصوصیات نژادی ایرانوئید را نشان میدهند. بخش کوچکی از جمعیت ایران نیز مغولوئید (Mongoloid) و سیاهپوست (Negritos) هستند. ویژگیهای نژادی مغولوئید فقط در بین هزارهها و ترکمنها دیده میشود. براهوییها و ساکنان خلیجفارس نیز به گروه سیاهپوستان تعلق دارند. بافت نژادی کشور ایران در این سه هزار سال، یعنی پیش از ورود آریاییها به فلات ایران، تغییر چندانی نکرده است. فقط مغولوئیدها هستند که در دوره بعد از اسلام به ایران وارد شدهاند.
خاورشناس شهیر روس، ولادیمیر مینورسکی کردها را از اعقاب مادها دانسته که همراه فارسها و پارتها به داخل فلات ایران مهاجرت کردهاند و نظریه منشأ مادی کردها مدتهاست از سوی پژوهشگران ایرانی پذیرفته شده است. نظر شما به عنوان یک قومشناس دراینباره چیست؟
کردها همانقدر با مادها ارتباط و پیوستگی دارند که تالشها، گیلکها، مازندرانیها، سیوندیها، ابیانهایها و ساکنان جاسب و کلا همه اقوامی که امروز به زبانهای شمال غربی صحبت میکنند، نه کمتر و نه بیشتر. کمااینکه کلمه «کرد» به عنوان یک قومنام (ethnonym) از قرن ۱۲- ۱۳ میلادی به وجود آمده و قبل از آن «کرد» به معنی «دامدار و چوپان» بوده است. البته حاملان گویشهای کردی از اواخر دوره اشکانی وجود داشتهاند ولی آنها را به عنوان قومی به نام «کرد» نمیشناختهاند و فقط از نظر زبانی قابل تفکیک بودهاند.
یعنی واژه «کرد» در متون حقوقی زبان پهلوی نیز بار قومیتی نداشته است؟
خیر! در متون حقوقی و در کارنامه اردشیر بابکان، «کرد» به معنی «دامدار، کوچرو و چوپان» است که در شاهنامه هم اتفاقا به همین معنی آمده است. این واژه هنوز هم در گویشهای جنوب دریای خزر به معنی «شبان گوسفند» – در مقابل «گالش» به معنی «شبان گاو»- به کار میرود. نسبت کردها با کردوخها نیز پایه و اساس علمی ندارد. درضمن بگویم خود مینورسکی هم که در ابتدا چنین نظری ابراز کرده، در نوشتههای بعدی خود از این نظریه عدول کرده است.
باز هم تأکید میکنم ما در ایران پیش از اسلام دو قوم بزرگ داشتهایم با نامهای شرطی ماد و فارس، هر گروه قومی که امروز در ایران وجود دارد از این دو به وجود آمدهاند.
در گستره ایران امروزی هیچگاه annexation یا الحاق سرزمینهای اقوام دیگر اتفاق نیفتاده است، یعنی هیچ گروهی امروز در ایران نمیتواند ادعا کند حکومت مرکزی ایران سرزمین آنها را تسخیر کرده و به ایران الحاق گردانده است.
چنانکه گفتم در ایران دو نژاد وجود دارد: یکی نژاد ایرانی و دیگری ترک، که تنها نماینده آنها در ایران ترکمنها هستند. حتی قشقاییها را هم که تا حدی ریشه ترکی دارند، نمیتوان ترک به شمار آورد، زیرا در بسیاری از موارد هم از نظر آنتروپولوژی و هم از لحاظ فرهنگی، شاخصهای ایرانی به دست آوردهاند و در میهنپرستی و پایبندی به مصالح کشور ایران نیز همواره پیشتاز بودهاند. در خراسان هم حدود ۶۰ هزار عرب بودهاند که اکنون همگون شده و فارسیزبانند. مردم آذربایجان هم هرچند به ترکی تکلم میکنند، اما از نژاد اصیل ایرانی و از اخلاف آذریهای باستان هستند که به گروه «ماد» تعلق دارند. البته در کنفدراسیون شاهسون گروههای کوچکی از اقوام ترکنژاد وجود دارند. اصلا گفتمان قومیت در ایران پایه ندارد و محصول القائات خارجی است.
پس قومی به نام «کرد» از چه زمانی شکل گرفته و خاستگاه آن به کجا بازمیگردد؟
اصولا خاستگاه گویشوران کردی و گسترهای که این زبان در آنجا شکل گرفته، بنابر دادههای زبانی، مناطق مرکزی ایران است. بعدها و بهویژه در سدههای نخستین هزاره دوم بعد از میلاد کوچ این مردم به شمال شروع شده است.
درباره خاستگاه نژادی کردها، من در مقالهای با عنوانProlegomena to the study of the Kurds که در مجله Iran and the Caucasus چاپ شده است بهتفصیل سخن گفته و خوانندگان را برای آگاهی بیشتر دراینباره به مقاله مزبور ارجاع میدهم.
بنابراین بهتر نیست در تحقیقات علمی ایران را به گروههای زبانی- مذهبی تقسیم کنیم نه گروههای قومی؟
به نظر بنده اصطلاح خردهفرهنگ گویاتر و مناسبتر است، مثلا خردهفرهنگ آذربایجان، خردهفرهنگ فارس یا خوزستان و…، هرچند بعضی از فعالان فرهنگی ایران این اصطلاح را توهینآمیز تلقی میکنند. صفت «خرده» در این اصطلاح اصلا جنبه تحقیرآمیز ندارد، بلکه مبیّن محلی و منطقهایبودن این فرهنگ است. بنابراین ما میتوانیم این اصطلاح را به فرهنگ بومی یا محلی اصلاح کنیم. من فکر میکنم این جنبه توهینآمیز ممکن است در ذهن کسانی شکل بگیرد که از بیرون به مسئله نگاه میکنند نه از درون و فرهنگ بومی خود را در تقابل با فرهنگ ملی میبینند، یعنی خود را عضو خانواده نمیپندارند. نکته مهم دیگر اینکه چنانکه در بالا اشاره کردم، دو اصطلاح «اقلیت» و «اکثریت» در ایران اصلا معنا ندارد. اقلیت و اکثریت در ایران فقط مرتبط با مسائل دینی است که مثلا مسیحیان اقلیت هستند و مسلمانان اکثریت و درواقع فقط غیرمسلمانان را میتوان اقلیت به معنای مذهبی آن به شمار آورد. حتی در رابطه با سنی و شیعه این اصطلاحات مصداق ندارد؛ فقط میتوانیم بگوییم اقلیت مسیحی، یهودی، مندایی و زرتشتی. لبّ مطلب آنکه وجود گروههای قومی در ایران پدیدهای است مجازی و بسیار شرطی، فقط گروههای زبانی یا به عبارت بهتر خردهفرهنگها یا فرهنگهای بومی مختلف در ایران وجود دارند و ما با گوناگونی زبانها و گویشها در این کشور مواجه هستیم.
به نظر شما، چطور میتوان از بهوجودآمدن هویتهای قومی کاذب جلوگیری کرد؟
با یک اصطلاح یا با یک نام میتوان روی روندهای سیاسی تأثیر گذاشت. اصولا اصطلاحات یا ترمینها از جمله قومنامها خود یک مقوله سیاسی هستند و از طرف محافل ذینفع با هدف خاصی استفاده میشوند و اهرم مهمی در سیاستگذاری به شمار میآیند. با استفاده از یک اصطلاح میتوان هویت کاذب به وجود آورد، میتوان تشنج به وجود آورد یا تشنجزدایی کرد… مثلا وقتی ساکنان آذربایجان را – که در اصالت ایرانی آنها هیچ شکوتردیدی وجود ندارد – ترک بنامیم، رفتهرفته در آنها هویت ترکی به وجود میآید. البته من میدانم واژه ترک در ایران بار نژادی ندارد و فقط برای اشاره به زبان به کار میرود، ولی بههرحال اگر در استفاده از واژه ترک حساسیت لازم به خرج داده نشود، خواهناخواه مردم آذربایجان با هویت ترکی و به تبع آن با ترکیه، جمهوری باکو یا با جمهوریهای ترکزبان آسیای مرکزی پیوند داده شده و از ایران طرد میشوند که این وضع، درنهایت موجب بهوجودآمدن قومی علیحده در ایران خواهد شد. این مسئله به هیچوجه گناه مردم نیست، چطور میشود آنها را ترک نامید و بعد انتظار داشت گرایشهای ترکی نداشته باشند و از تأثیرات مخرب پانترکیسم مصون بمانند؟!
مردم خطه شریف آذربایجان را فقط باید آذری یا آذربایجانی نامید؛ مانند کاشی یا کاشانی، تهرانی، خراسانی، یزدی و… . درعینحال باید توجه داشت برای نامیدن مردم ترکزبان شمال ارس، یعنی ساکنان جمهوری باکو به هیچوجه نباید از واژههای آذری یا آذربایجانی استفاده کرد؛ زیرا آن منطقه هرگز آذربایجان نبوده، بلکه «اران» نام داشته است و مردم این منطقه نیز هرچند ترکزباناند ولی با مردم آذربایجان ایران علائق تکوینی ندارند و از نظر فرهنگی کاملا جدا هستند. اصلا بهوجودآوردن جمهوریای به نام آذربایجان به این نیت بوده است که در آینده، آذربایجان ایران را به این جمهوری همنام ملحق کنند. دراینباره، دانشمندانی که خود برخاسته از خطه آذربایجان هستند تحقیقات ارزشمندی انجام دادهاند، از جمله: احمد کسرویتبریزی، سیدحسن تقیزاده، محمدامین ریاحی، یحیی ذکاء، عبدالعلی کارنگ، عباس زریابخویی و… . استاد مرحوم عنایتالله رضا هم در این زمینه تحقیقات مبسوطی کرده و کتابها و مقالات متعددی به چاپ رسانده است.
یا وقتی از جنگ آذریها و ارامنه صحبت میشود، خلط مبحث میشود و مردم ناخودآگاه تصور میکنند منظور آذربایجان ایران است، درصورتیکه ارامنه از ساکنان بومی آذربایجان بوده و همواره زندگی مسالمتآمیزی در کنار مسلمانان این دیار داشتهاند. بنابراین باید روند نامگذاری را تحت کنترل درآورد و به رسانههای گروهی ابلاغ کرد از بهکاربردن اصطلاحات کاذب و نامهایی که پشتوانه تاریخی ندارند و موجب بهوجودآوردن هویت کاذب میشوند پرهیز کنند. معتقدم دولت باید نامگذاریهای جغرافیایی و تاریخی را تحت کنترل شدید درآورد. اصولا نامهای تاریخی، قومی و نژادی به منزله کورهراهی است که دشمنان سعی میکنند به وسیله آن در هر دژ مستحکمی نفوذ کنند.
البته بعضی از سیاستمداران ایرانی هم سالها پیش درباره دخالتهای خارجی و هویتسازیهای کاذب هشدار دادهاند؛ از جمله محمدعلی فروغی در جایی گفته است: «تخم لق کردستان مستقل را هم انگلیسها در دهن اکراد شکستهاند و خاطر دولت ترکیه را از این جهت متزلزل ساختهاند و البته ما هم باید مثل آنها متزلزل باشیم …».
بله! اصولا تجزیه کشورها یکی از خویشکاریهای امپریالیسم جهانی است؛ بهویژه بریتانیاییها در این زمینه تبحر خاصی دارند و میتوانند یک منطقه کاملا یکپارچه را در چند سال تجزیه کنند، نمونه بارز آن هندوستان است یا کشور یوگسلاوی. همه مردم یوگسلاوی یک قوم هستند؛ قوم اسلاو. زبان و فرهنگ و فولکلور و همه فاکتورهای قومی آنها یکی است. در دوره کمونیستی و در زمان حکومت تیتو، وی سعی میکرد تفاوتهای دینی خردهفرهنگهای یوگسلاوی را – ارتدکس، کاتولیک و مسلمان، که این مسلمانان هم بیشتر پیرو فرقه بکتاشیه هستند- کمرنگ کند و میگفت مردم یوگسلاوی یک قوم هستند، همه به یک زبان صحبت میکنند و از نظر آنتروپولوژی تفاوتی ندارند. ولی غرب آمد و این اختلافات را پررنگ کرد و هویتهای مختلفی به وجود آورد. مثلا میگویند بوسنیاییها، مگر بوسنیاییها قومند؟! یا میگویند زبان بوسنیایی، در حالی که زبانی به نام بوسنیایی وجود ندارد و این زبان همان زبان «صربی» یا «صرب و کرواتی» است. حالا همین مدل هم ممکن است در ایران پیاده شود. بنابراین دولتمردان و سیاستگذاران ایرانی باید به این موضوع توجه خاصی داشته باشند. متأسفانه چنانکه من به عنوان یک ناظر خارجی میبینم، در رقابتهای انتخاباتی برخی نامزدها سعی میکنند با مطرحکردن مسائل قومی آرای بیشتری به دست آورند، ولی این مقوله، بسیار حساس است و نباید از آن برای کسب آرای مردم بهرهبرداری کرد.
اجازه دهید دراینباره خاطرهای نقل کنم: من حدودا ۱۵ سال پیش، در سفری به اردبیل، روزی به بقعه شیخ صفیالدیناردبیلی – که در آن زمان هنوز مرمت نشده بود- رفته بودم. در آنجا دیدم گروهی از دانشآموزان یک دبستان که گویا کلاس دوم یا سوم ابتدایی بودند به همراه خانمی که معلمشان بود به بقعه شیخصفی آمدهاند. من با یکی از بچهها شروع به صحبت کردم و فهمیدم زبان فارسی را بسیار خوب میداند. معلم که متوجه این موضوع شده بود، جلو آمد و پرسید چرا با بچه صحبت میکنید؟ من گفتم میخواستم ببینم زبان فارسی را میداند یا نه؟ آن خانم برافروخته شد و پاسخ داد: زبان فارسی زبان مادریاش است، چطور ممکن است نداند؟! و این برای من بسیار خوشحالکننده بود. بله! در آن زمان نهچندان دور، از دید من به عنوان یک پژوهشگر خارجی، وضع اینگونه بود ولی امروز متأسفانه، گفتمانهای تفرقهافکنی در سطح جامعه ایران به چشم میخورد که ممکن است عاقبت خوبی نداشته باشد.
سؤالی که تا اینجای بحث برای من پیش آمده این است که دلیل نگرانی و دغدغه خاطر شما به عنوان یک دانشمند و پژوهشگر خارجی در باب مسائل ایران چیست؟ آیا این نگرانیها ناشی از این نیست که تمامیت ارضی ایران برای منافع ملی جمهوری ارمنستان نیز مهم است؟
سؤال جالبی است! بله، تمامیت ارضی ایران برای منافع جمهوری ارمنستان مهم است، کسی نمیتواند منکر اهمیت این موضوع شود. ولی بنده از منظر دیگری به مسئله نگاه میکنم؛ اولا، ایران و کشورهای اطراف حیطه مطالعاتی بنده است و ثانیا من ارمنیها و فرهنگ ارمنی را جزئی از فرهنگ بزرگ هندوایرانی میدانم و معتقدم ارمنیها هم در شکلگیری فرهنگ ایرانی سهیم هستند. بنابراین نمیتوانم منافع ملی ارمنستان را از منافع ملی ایران جدا کنم. به عبارت دیگر، ایراندوستی بنده جنبه بنیادین و فلسفی دارد و نه مقطعی. ما میدانیم حتی از دوره هخامنشی نیز ارمنیان برای حفظ تمامیت و استحکام ایران کوشیدهاند. در زمان انقلاب مشروطه و غائله پیشهوری نیز ارمنیانی مانند اردشیر آوانسیان که عضو حزبتوده بودند بر خلاف پیشهوری بینش دیگری داشتند و همواره بر تمامیت ارضی ایران تأکید میکردند.
نکته دیگر آنکه، هر ملتی عناصر میهنپرستی یا «پاتریوتیسم» خاص خود را دارد. مثلا در میان وطنپرستان روس، ایجاد امپراتوری و یگانگی قوم اسلاو و کلیسای ارتدکس روس از جایگاه ویژهای برخوردار است، اینها از عناصر مهم جهانبینی وطنپرستان روس است. ولی در میان ارامنه یکی از عناصر مهم میهنپرستی ایرانگرایی است. شما نمیتوانید یک وطنپرست ارمنی را که عرق ملی دارد پیدا کنید که مثلا بگوید ما نباید با ایران رابطه داشته باشیم. حتی ممکن است این فرد به روسها نگاه حسنهای نداشته باشد، ولی مطمئنا کشور ایران برایش مهم است. باور کنید این مسئله اصلا ربطی به مسائل ژئواستراتژیک ندارد و باید ریشه آن را در تاریخ جست.
از همه مهمتر اینکه، ایران یک پدیده فراملی، فرامنطقهای و جهانی است. فرهنگ ایرانی بخشی از میراث بشری است و همانقدر که برای خود ملت ایران اهمیت دارد برای مردم جهان نیز مهم است. خدشهدارشدن تمدن ایرانی خدشهدارشدن بخشی از میراث بشری است. کمتر کشوری پیدا میشود که چنین جایگاهی در جهان داشته باشد. اگر ایران شکل کنونی خود را از دست دهد بشریت بخشی از میراث خود را گم میکند. حفظ فرهنگ ایران حفظ میراث بشری است، ایرانگرایی مترادف با مرام و معرفت و بزرگمنشی است.
کشورهایی مانند ایران و روم که چنین جایگاهی در تمدن بشری داشتهاند در طول تاریخ کم بودهاند. البته در سدههای اخیر روسیه نیز سعی کرده است جایگاه خود را از نظر فرهنگی به همین درجه در جهان ارتقا دهد. من خود دیدهام افرادی که تاتار یا ازبک هستند، ارتدکس شدهاند و خود را روس معرفی میکنند، نه اینکه طرفدار قوم روس باشند، بلکه خواهان فرهنگ و تمدنی هستند که نقش پررنگتری در میراث بشری دارد. روسیه این جنبه را در ۲۰۰، ۳۰۰ سال اخیر به خود گرفته است، ولی ایران سه هزار سال است که چنین جایگاهی دارد. در جهان امروز اگر آمریکا به شکل فعلی وجود داشته باشد یا نه، چیزی از میراث بشری از دست نمیرود.
البته اروپا در کل پدیده دیگری است و مانند ایران یک قطب فرهنگی و تمدنی است. اگر اروپا نیز در کلیت آن دچار معضل شود، ضربهای به میراث بشری و فاجعه بزرگی برای تمدن انسانی خواهد بود که متأسفانه، این اتفاق در حال رویدادن است و من از این بابت بسیار نگرانم. اگر راستش را بخواهید من در جهان کنونی دو قطب بزرگ تمدنی میبینم: یکی ایران و دیگری اروپا، خدشهدارشدن هریک از اینها ضربه بزرگی بر پیکره بشریت وارد میآورد. همه دستاوردهای بشری از علم گرفته تا فلسفه، محصول اروپاست و فرهنگ انسانی، امروز بر پایه میراث فرهنگی اروپا استوار است.
حال بپردازیم به مسئله زبان مادری. به نظر شما آموزش زبان مادری در ایران با چه موانع و مشکلاتی روبهروست و آیا در حال حاضر این امر امکانپذیر است؟
درباره آموزش زبان مادری در کنار زبان معیار باید همه جوانب را در نظر گرفت. چطور باید این زبانها را در مدرسه تدریس کرد؟ براساس کدام گونه باید برای این زبانها کتاب درسی تدوین شود؟ و از کجا باید معلمانی برای تدریس این زبانها پیدا کرد؟ برخی گمان میکنند سمنانی، سیوندی، حتی گیلکی و مازنی لهجهاند و کردی و بلوچی زبان هستند، در صورتی که سیوندی، سمنانی یا مازنی تفاوت بیشتری با زبان فارسی دارند تا کردی. کردی مهاباد و کرمانشاه به فارسی نزدیکترند تا زبانهای فوق. بنابراین با همان معیارهایی که ما کردی را زبان به شمار میآوریم، گزی یا ابیانهای هم زبانند نه گویش. کردی را در مدارس براساس کدام گونه باید تدریس کرد؟ گویش مهابادی، کرمانشاهی، بیجاری یا خراسانی؟ آموزش زبان مادری در کنار زبان فارسی یک فانتزی است. ترکی آذربایجانی هم چنین وضعیتی دارد.
بنابراین شما با آموزش این زبانها مخالف نیستید، ولی معتقدید چنین چیزی عملی نیست و فقط یک رؤیاپردازی است.
بله، رؤیاپردازی است! البته برخی از بازگوکردن مسئله تدریس زبان مادری در مدرسه نیت بدی در سر ندارند، ولی از موانع و مشکلاتی که در سر راه وجود دارد، بیخبر هستند.
قبل از اینکه به این بحث ادامه دهیم، خواهش میکنم توضیح دهید تعریف شما از زبان مادری چیست؟ چون عدم شفافیت در بهکاربردن این اصطلاح، ممکن است سبب برخی سوءبرداشتها شود.
خدمت شما باید عرض کنم تعریف مقولهای به نام «زبان مادری» بسیار دشوار است. در حال حاضر شاید بیش از ۱۰، ۱۵ تعریف از این پنداره وجود داشته باشد. من احساس میکنم چیزی که به پنداره «زبان مادری» جنبه احساسی داده است، وجود لفظ «مادر» در این اصطلاح است. ابداع اصطلاح زبان مادری یا به آلمانی Muttersprache، به اوایل قرن نوزدهم میلادی بازمیگردد؛ یعنی زمانیکه مکتب فیلولوژی تطبیقی- تاریخی هندواروپایی در حال شکلگیری بود و مفهومی که بنیانگذاران این مکتب از اصطلاح زبان مادری اراده میکردند، بیشتر جنبه رمانتیک داشت. البته بعضی نیز میگویند این اصطلاح را روحانیون کلیسای کاتولیک به وجود آوردهاند، زیرا با وجود اینکه مراسم مذهبی کلیسای کاتولیک به زبان لاتین بود، ولی وقتی روحانیون مردم را موعظه میکردند به زبانهای بومی سخن میگفتند تا راحتتر بتوانند آنها را به کاتولیسیسم دعوت کنند.
زبان مادری را زبان اصلی، زبان اول یا زبان بومی نیز مینامند. همه اینها نامهایی است که به مفهومی به نام زبان مادری اطلاق میشود. بنابراین ابتدا باید ببینیم این اصطلاح چه مفهومی را میرساند یا چه پدیدهای را توصیف میکند؟ برای مثال، وقتی یک زن ایرانی در آلمان با یک آلمانی ازدواج میکند، درست است که فرزند آنها زبان فارسی را خواهد آموخت ولی به دلیل آنکه در آلمان زندگی میکنند، زبان آلمانی به زبان اول آن کودک تبدیل خواهد شد، بنابراین ما دیگر نمیتوانیم بگوییم زبان فارسی زبان مادری این کودک است، اگرچه در معنای عام زبان مادری او فارسی است. بنابراین مفهوم زبان مادری درواقع فقط به مادر مربوط نمیشود. نویسنده معروف آمریکایی، جی.آر.آر. تالکین، برای مفهومی به نام زبان مادری اصطلاح جالبی ابداع کرده، وی زبانی را که مادر با کودک صحبت میکند «زبان گهواره» نامیده است. در حال حاضر حس میکنم برداشت برخی مردم ایران از زبان مادری همین زبان گهواره است. در اینجا باید بهصراحت بگویم زبان اول همه ایرانیان فارسی است و آن زبانی که آنها با آن در خانه سخن میگویند درواقع زبان گهواره است و با زبان گهواره نمیتوان در مدرسه تحصیل کرد. آموزش در مدرسه و دانشگاهها باید حتما به زبان اول یا زبان اصلی باشد.
اصولا از هر اصطلاحی یک تعریف عینی وجود دارد و یک تعریف ذهنی یا حتی عامیانه (vulgar). برخی زبان مادری را به معنای تحتاللفظی آن میفهمند. اگر تعریف ما از زبان مادری اینگونه باشد باید بگوییم در ایران هر دهکدهای زبان مادری خودش را دارد. مثلا در مناطق کردنشین ایران قومی به نام گوران وجود دارد که بین مریوان تا گورانکرند ساکن هستند، یعنی از استان کردستان تا کرمانشاه و گروهی از آنها هم در عراق زندگی میکنند. همانطور که میدانید گورانها کرد نیستند و به گروههای مختلف مانند اورامانها، باجلانها و ساکنان دهکده کندوله و … تقسیم میشوند و هر کدام گویش خاص خود را دارند و جمعیت آنها نیز چیزی حدود یک میلیون نفر است. حال بفرمایید اینها باید کدام گویش را در مدرسه بیاموزند؟ بهعلاوه زبان هر روستایی با روستاهای دیگر اختلافات محسوس دارد. این حالت درباره گویشهای کردی نیز صادق است.
از طرفی طبق همان معیارهایی که کردی زبان محسوب میشود گویشهای خور یا گز را هم باید زبان تلقی کنیم، پس بچههای این مناطق نیز باید زبان مادری خود را در مدرسه بیاموزند؛ اگر قانونی اجرا میشود باید درباره همه به طور یکسان اجرا شود. اما آیا چنین چیزی را میتوان در ایران تصور کرد؟! وزارت آموزش و پرورش چطور میتواند برای همه این زبانها کتاب درسی تهیه کند؟ برای تدریس یک زبان در مدارس، ابتدا باید شکل نرماتیو یا استاندارد آن را براساس همه گویشها و گونههای آن درست و بر پایه آن کتاب درسی تدوین کرد. حال بگویید برای گورانی، سمنانی، کردی یا ترکی آذری چطور میشود یک زبان استاندارد یا معیار به وجود آورد؟ البته این امر امکانپذیر است ولی کاری است بسیار خطیر، زمانبر و دشوار و در برخی از موارد حتی غیرممکن.
پس زبان مادری مردمی که در ایران زندگی میکنند فارسی است که زبان اصلی و زبان اول آنهاست و این را صراحتا باید گفت. زبانها و گویشهایی که مردم در خانه صحبت میکنند گونههای فرهنگی و زبانهای محلی (local) هستند. زبانی که مادر به وسیله آن با کودک خود سخن میگوید تعریفی عامیانه یا وولگار از زبان مادری است. کودکی که در اورامان متولد میشود و مادرش با او به این زبان سخن میگوید، طبیعی است در ابتدا زبان فارسی را نداند، ولی این مسئله دال بر این نیست که دولت باید برای او یک کتاب درسی اورامانی چاپ کند. ببینید، اینها حقایقی است که باید پذیرفت. بالاخره درباره مقولهای به نام زبان محدودیتهایی وجود دارد که مردم باید بپذیرند و در مورد آنها کاری از دست دولت ساخته نیست.
برگرفته از: روزنامهی شرق، شماره ۲۷۹۲ (۱۳ بهمن ۱۳۹۵).
حزب پان ایرانیست
همبستگی ملی . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت
هم میهن گرامی: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات با حاکمیت ملت به ما بپیوندید
iran@paniranism.info – www.paniranism.info
درخواست هموندی
www.paniranist.org/a.htm
کنون ای هم وطن ای جان جانان / بیا با ما بگو پاینده ایران
نامه پان ایرانیسم
https://paniranism.info
فیسبوک نامه پان ایرانیسم
https://www.facebook.com/%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%BE%D8%A7%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%B3%D9%85-Nameh-Pan-Iranism-147723055600332/
توئیتر نامه پان ایرانیسم
paniranism@