هم میهن گرامی, مهر نموده و ما را در پخش نامه پان ایرانیسم یاری نمایید. سپاس!
نامه پان ایرانیسم
شماره 115، پنج شنبه 21 آذر ماه 1399، 10 دسامبر 2020
www.paniranism.info . iran@paniranism.info
درود بر هم میهنان گرامی
مطالب زیر تقدیم میشوند
مناسبت 21 آذر در تاریخ معاصر ما اهمیتی بی جایگزین دارد، دکتر ناصر همرنگ
خاطرات ناخدا هوشنگ صمدی از چپاولهای مردم آذربایجان توسط فرقه دموکرات آذربایجان
۲۱ آذر؛ روز عاشقان میهن، شیدا تهرانی
چرا ما ایرانیان روز ۲۱ آذر را گرامی می داریم؟ مهدی شمسایی
مسکو؛ زمستان سرد 1324، دکتر هوشنگ طالع
برنامه ویژه تلویزیونی هفتاد و پنجمین سالروز نجات آذربایجان
شهدای ارتش در 21 آذر
مناسبت 21 آذر در تاریخ معاصر ما اهمیتی بی جایگزین دارد
دکتر ناصر همرنگ
مناسبت 21 آذر در تاریخ معاصر ما اهمیتی بی جایگزین دارد / رشد پانترکیسم در آذربایجان برای جلوگیری از افزایش حس ایران دوستی در میان آذری هاست / اندیشه پانتریسم به صورت عامدانه در آذربایجان گسترش یافته است.
ناصر همرنگ پژوهشگر مطالعات قومی در نشستی که به مناسبت بزرگداشت حماسه 21 آذر با عنوان روز نجات آذربایجان برگزار شد بیان کرد: مناسبت 21 آذر دشمنان قهاری دارد و همواره سعی در فراموشی این واقعۀ مهم در تاریخ معاصر ایران شده است. به راستی این اصراری که برای فراموشی ۲۱ آذر صورت میگیرد درککردنی نیست. با اینحال ۲۱ آذر به اندازۀ مناسبت سوم خرداد اهمیت دارد. هردوی این مناسبت های آفتخارآفرین به ملت بزرگ ایران تعلق دارند. از این رو اگر بگوییم مناسبت 21 آذر در تاریخ معاصر ما اهمیتی بی جایگزین دارد و ما دمادم باید از آن یادکنیم، سخن به گزافه نگفته ایم.
همرنگ با طرح این سوال که به عنوان یک آذربایجانی میگویم چگونه میتوان از ۲۱ آذر یاد کرد اما از ارتش قهرمان ایران و جانفشانیهای آدم هایی همانند سرهنگ هاشمی و سرهنگ جانپولاد و سرهنگ زنگنه و تیمسار رزمآرا یاد نکرد؟ بیان کرد: چگونه میشود از ۲۱ آذر یاد کرد اما از مردان و زنانی که با خون خود سراسر آذربایجان را رنگین کردند اما نگذاشتند دست پلید اهریمن بیگانه بر سر ایران چیره نشود، یاد نکرد؟ چگونه میتوان از ۲۱ آذر سخن گفت اما از ذوالفقاریها و عشایر قهرمان شاهسون که نقشی مهم در نجات آذربایجان داشتند یاد نکرد؟ چگونه میتوان از ۲۱ آذر سخن گفت اما از بسیاری از گمنامان و نام¬آوران تاریخساز که از جان خود مایه گذاشتند و آذربایجان را به دامان ماممیهن برگردانیدند یاد نکرد؟ اکنون چرا از آن ها یاد نمی شود؟ روانشان شاد باد. در اینجا باید از میهن پرستانی چون حسینآقاخان وطندوست و همرزمان او و همچنین باید از بزرگامردی همانند امیراصلانبیگ عیسیلو بنام و به ویژه یادکرده شود. امیر اصلان بیگ عیسی لو زمانی نه فقط بزرگ طایفۀ عیسیلو بلکه بزرگ و کدخدای همه ی ایلات شاهسون در مناطق مشکین و مغان و حتی اردبیل بود. دموکراتها پیشنهادهای وسوسهانگیز زیادی به او دادند. او اما میگفت من به کشورم خیانت نمیکنم. دموکراتها او را بازداشت نموده و به باکو برده و شکنجه اش کردند. در آنجا میرجعفر باقروف به او وعدۀ حکومت بر آذربایجان داد اما باز او نپذیرفت. دموکراتها وقتی به نتیجه نرسیدند، امیراصلانبیگ را با تنی رنجور و آسیبدیده در برف رها کردند. اما او توسط دلیرمردان شاهسون نجات پیدا کرد و به جنگ پارتیزانی علیه دموکراتها پرداخت و با بیرونکردن ایشان تا آمدن ارتش ایران، نظم را در مناطق اردبیل و مغان و مشکینشهر برقرار کرد.
این پژوهشگر تاریخ معاصر با بیان اینکه ما نسبت به وقایع تاریخی مهم خود به نوعی فراموشی خودخواسته دچار شدهایم افزود: چرا این گسل تاریخی اتفاق افتاده و ما دچار عدم انتقال فرهنگی شده ایم؟ چرا تجربۀ مهم ما در مثلاً رخداد 21 آذر از نسلهای پیشین ما به نسلهای پسین منتقل نمیشود؟ دشمنانی که در واقع دشمنان تاریخی ما هستند هیچ تمایلی برای مطرحشدن یاد و خاطرۀ مناسبتهای ملیای از این دست ندارند. از این رو، در آذربایجان ما امروزه وقتی از 21آذر سخن میگوییم دوباره این پرسش مطرح میشود که سرانجام این کار به کجا خواهد رسید؟
وی تاکید کرد: باید توجه داشت که در آذربایجان همینک جهان ایرانی، در یک نبرد نابرابر، مورد حملۀ جهانهای اَنیرانی قرار گرفته است و یک نبرد اعلاننشده در جریان است. بارها میهنپرستان آذری به مسئولان آذری تذکرهای جدی دادند اما هیچ توجهی نشد و آن ها فقط خمیازه کشیدهاند. اما این نبرد بسیار جدی است. در لایههای زیرین و زبرین این نبرد اعلام نشده حواشی بسیار پیچیدهای وجود دارد. ما در آذربایجان در یک فضای گرگ و میش و مهآلود به سر میبریم. برای خود بنده که عمری را خبرنگار بودم و خبر نوشتهام، آغاز این نبرد تجربه های بسیار دردناکی را تداعی میکند. باور ندارم که یک دینامیسم جدی از پایین به بالا و حرکتی جدی از لایه های زیرین و از میان مردم برای تجزیۀ آذربایجان شروع شده باشد. بلکه این نیرویی است که دمادم از بالا به آذربایجان تزریق میشود. ادبیاتی که در آذربایجان ساخته شده و به صورت یک گفتمان جدید روزمره درآمده از آن طرف مرزها آمده است. عبارت هایی همچون ستم ملی و شئوونیسم فارسی و زبان مادری ریشه در این آب و خاک ندارد و از آن سوی آبها آمده است. این ادبیات حزبی در دوران شوروی در باکو و در دفتر سیاسی «پولیت بوروي» ساخته و پرداخته شده و اکنون در آذربایجان عامدانه ترویج و بازتولید میشود.
این پژوهشگر مسائل آذربایجان افزود: اما چه رخدادی پیش آمد که فضا را برای چنین هجمههایی از آن سوی مرزها آماده ساخت و ما را آسیبپذیر کرد؟ در سال ۱۳۶۸ که شوروی سقوط کرد، به عنوان یک خبرنگار از ارس گذشته و به باکو رفتم. در آنجا فضای ویژهای وجود داشت که حاصل تجزیه از شوروی و کشمکش با ارمنیها و فروپاشی سیستم بود. ۲۰ ژانویه ارتش سرخ شوروی مردم را کشتار کرد. اما آن حرکت لزوماً در راستای جدایی از شوروی نبود بلکه رگههای تند ایرانخواهی در میان همان حرکت دیده می شد. حتی در آن زمان در باکو شایعه شده بود که دولت شوروی میخواسته است در ازای دریافت مبلغی هنگفت یک همهپرسی برای بازگشت آذربایجان شوروی به ایران بگذارد و آنجا را به ایران بازگرداند اما ایرانیها این پیشنهاد را رد کرده اند. بعد از اینکه شوروی فرو پاشید و جمهوری آذربایجان سر بر آورد، من به عنوان خبرنگار پیگیر موضوع شدم و برخی دیپلماتهای ایرانی که هرگز نمی خواستند نامشان فاش شود، این خبر را بصورت درگوشی تأیید کردند. در واقع گرایش به ایران از سوی مردم در آن طرف مرز جدی بود. در اغلب خانهها در باکو، تصاویری از شخصیتهای مهم سیاسی و هنری ایرانی قرار داشت. ما هم نفوذ سیاسی و هم نفوذ فرهنگی داشتیم. نگاه تمامرخ آنها به ایران بود. هیچ نشانۀ جدیای از ترکیگرایی و گرایش به ترکیه دیده نمیشد.
وی اضافه کرد: وقتی به ایران برگشتم و حتی خیال میکردم که با خبرها و اطلاعات مهمی هم برگشتم این موضوع را با سران استان آذربایجان شرقی در میان گذاشتم و آنها خیلی شگفتزده شدند. واکنش مسئولان در تهران هم همینگونه بود. آنها همچنین ناراحت بودند از فروپاشی شوروی و ناراحتتر و ناخرسندتر بودند از اینکه چرا در آنجا ایرانگرایی و ایرانخواهی رواج دارد. مسئولان تبریز و تهران از گزارشهای من ناراحت و ناخرسند شدند.
همرنگ با بیان اینکه به عنوان یک آذربایجانی تا پیش از سقوط شوروی چیزی تحت عنوان جداسری در آذربایجان ندیدم و معتقدم پانترکیسم چندان در ایران مسبوق به سابقه نبوده است، تاکید کرد: اندیشۀ جداییگری و تورانیگری و ترکیگری در آذربایجان از بالا تزریق شده است. بزرگان و مسئولان منطقۀ آذربایجان و مرکز از رواج ایرانیگری در شمال ارس ناراضی و ناراحت بودند و ابایی از ابراز نفرت نسبت به هویت ایرانی نداشتند.
وی افزود: آقایان این تصور واهی را داشتند که در صورتی که ایرانگرایی و ایرانخواهی بتواند در قفقاز جای پایی برای خود باز بکند و ناسیونالیسم ایرانی بتواند از آن زخم دویستسالۀ مربوط به تراژدی «از دست دادن هفده شهر قفقاز» بهبود پیدا بکند، آنگاه همین ناسیونالیسم ایرانی میتواند با یک جهش تاریخی روبرو شود و از روی بسیاری از چیزها گذر کند. از این رو آن ها نمیخواستند ناسیونالیسم ایرانی در قفقاز بروز کند و دوباره به ایران راه پیدا کند. در نتیجه حفرههایی در آذربایجان باز شد تا جنبش الحاقگرایانه و تجزیهطلبانۀ پانترکیسم و اندیشۀ تورانیگرایی و ترکیگرایی به ایران راه پیدا کند.
همرنگ اضافه کرد: از این رو می توان گفت که اندیشۀ مسموم پانترکیسم توسط برخی از ایشان و بصورت عامدانه به آذربایجان راه داده شد. آن ها می خواستند نگاه تمامرخ آذربایجانیها را که همیشه به سوی ناسیونالیسم ایرانی بود به سمت آناتولی منحرف کنند تا دوباره ناسیونالیسم ایرانی توسط آذریها نوزایی نشود. آنها فکر میکردند که بعدها خواهند توانست پانترکیسم را در ایران کنترل کنند. هرچند این نیز خیال باطلی بیش نبود. از اینرو در کمال شوربختی چنین می توان نتیجه گرفت که آنچه که ناسیونالیسم ایرانی را در آذربایجان تهدید میکند نه از جانب آنکارا و بادکوبه و نه حتی تبریز، بلکه از جانب تهران بوده و است. یادکرد از مناسبت 21 آذر در چنین فضایی است که اهمیت و جایگاه صدچندانی پیدا می کند.
***
خاطرات ناخدا هوشنگ صمدی از چپاولهای مردم آذربایجان توسط فرقه دموکرات آذربایجان
***
۲۱ آذر؛ روز عاشقان میهن
شیدا تهرانی
۷۴ سال پیش در چنین روزی(۲۱ آذر ۱۳۲۵) آذربایجان از چنگال تجزیه طلبان سرسپرده استالین (فرقه دموکرات آذربایجان) رهایی یافت.
دو سال پس از شروع جنگ جهانی دوم، ایران که از لحاظ جغرافیایی در موقعیت ویژهای در بین متفقین برای ارسال سلاح و نیرو قرار داشت، با وجود اعلام بیطرفی در جنگ، از جنوب توسط بریتانیا و از شمال توسط شوروی به اشغال درآمد.
در آن زمان رضا شاه، پادشاه قانونی کشور بود که توانسته بود به کشوری که شیرازه نظمش از هم پاشیده بود؛ نظم و نسقی ببخشد و دیوانسالاری مدرن که آرزو و خواست انقلاب مشروطه بود را پی افکند. رضا شاه با فشار انگلستان، در فضای خصم آلودی که با توطئه و از طریق تبلیغات رسانه «بیبیسی» بر علیه او در ایران بوجود آورده بودند، ناچار به استعفاء شد و خلاف اصل بیطرفی، انگلیسی ها او را به جزیرهای دور افتاده در جنوب شرق آفریقا تبعید کردند.
بدین ترتیب ایران که پس از سدهها در پی پیروزی انقلاب مشروطه و روی کار آمدن رضاشاه در مسیر بازسازی قرار گرفته بود، بار دیگر تحت سلطه بیگانگان درآمد. با خروج رضاشاه از ایران، ولیعهد جوان که در آن زمان تنها ۲۲ سال داشت، سکاندار کشتی گرفتار در توفان ایران شد.
در آذرماه سال ۱۳۲۲ در کنفرانسی که با حضور روزولت، چرچیل و استالین در تهران برگزار شد، متفقین اعلام کردند که بعد از اتمام جنگ ایران را ترک خواهند کرد. اما نیروهای شوروی بعد از اتمام جنگ کماکان از ترک ایران خودداری کردند. آنها سهمی از شمال ایران میخواستند؛حداکثر خواستشان ایجاد چند جمهوری سوسیالیستی در خاک ایران بود و البته فعلا به قرارداد نفتی هم قانع میشدند.
طبق اسنادی که بعد از فروپاشی شوروی از حالت محرمانه و فوق سرّی خارج شده است، استالین از کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی فرمانی به دبیر اول حزب کمونیست جمهوری سوسیالیستی باکو(موسوم به جمهوری جعلی آذربایجان)، میر جعفر باقروف، به منظور تجزیه بخشهایی از استانهای شمالی ایران میفرستد. طبق ترجمه این سند، فرمان استالین پیام واضحی در جهت سازماندهی یک حرکت تجزیه طلبانه در شمال ایران است.
این سند که شامل برنامهای قدم به قدم و حساب شده برای بسیج کردن اهالی شمال ایران به قصد جدایی از ایران و پیوستن به جمهوری سوسیالیستی آذربایجان است، نشان از ادامهی کهنه سیاست استعماری روسها دارد که از روسیه تزاری به شوروی کمونیستی منتقل شد.
روسها که از دیرباز در پی ایجاد مسیری برای دستیابی به آبهای آزاد از طریق جنوب ایران بودند، همواره با آگاهی از فقدان اندیشه و اقتدار ملی در دولتمردان ایران (به ویژه در دوره قاجار) و با سو استفاده از ضعف دولت مرکزی در ایران، در پی چنگ اندازی به سرزمین های ایرانی بودند. همه ما داستان جدایی ۱۷ شهر را به خاطر داریم و هنوز بر وجدان ملیمان چنگ میزند؛ آثار این شکست بصورت زخمی عمیق بر روان ملیمان مانده و میدانیم بار سنگینی از این شکست را با خود حمل میکنیم.
بیتردید میر جعفر باقروف و حزب کمونیست باکو رویای تشکیل آذربایجان بزرگ را در سر داشتند. آنها میخواستند استان آذربایجان را از خاک ایران جدا کرده و به زیر پرچم اتحاد جماهیر شوروی ببرند.
در این راه کمونیستها که مناسبات اجتماعی را بر پایه رابطه استثماری طبقهی فرادست( کارفرما-سرمایه دار) با طبقهی فرودست (کارگر) توضیح میدادند، کوشیدند تا از سویی با برجسته کردن تفاوت زبان محلی مردم آذربایجان با زبان رسمی/ملی ایران، در اذهان مردم هویتی جدا و کاذب بسازند و از سویی دیگر با وعدههای دروغین مالی به فرودستان، این تصور را که مردم آذربایجان قربانی استعمار و استثمار دولت ایرانند، جا بیاندازند، تا بدین وسیله مردم را به جدایی طلبی و اعلام خودمختاری ترغیب کنند.
البته آنها به اندازه کافی واقعبین بودند و میدانسند که با این سیاستها نمیشود در ایران کاری پیش برد؛ به این خاطر مشت مشت از آدمهای تشکیلاتی خودشان را از قفقاز به آذربایجان فرستادند و نامشان را هم گذاشتند فدایی، این همان توطئه شومی است که تا به امروز بر علیه یکپارچگی ملت ایران و تمامیت ارضی کشورمان ادامه دارد.
ویلیام داگلاس آمریکایی که در آن زمان در ایران سفر میکرده، در کتاب خاطرات و مشاهدات خود مینویسد که شیوه تبلیغاتی شوروی در ایران نرمتر از همه جای دیگر بود. آنها به دهات پخش شده، با وعدههای دروغینِ دادن خانه های وزیران و وکیلانی که به تهران گریخته بودند، و اعطای زمین و غیره به فرودستان برای خود تبلیغ میکردند.
روس ها برای پیشبرد اهداف خود و گرفتن امتیاز از دولت ایران، از یک فرد بومی به نام سید جعفر پیشهوری استفاده میکردند. پیشهوری کمونیستی بود که در باکو تحصیل کرده و در مدارس کمونیستی روسیه درس داده بود. برخی تاریخ نگاران بر این باورند که او از اعضای اولیه حزب توده ایران بود.
وی پس از دیداری با میر جعفر باقروف در جلفای شوروی، فعالیت خود را در تبریز با تأسیس انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی در ۱۳۲۲ آغاز میکند. در این حین، نیروهای نظامی شوروی بین هواداران حزب توده به توزیع اسلحه میپردازند.
از میان اعضای رده بالا، کسانی که با باکو نزدیکی داشتند (از جمله شخص پیشه وری) به ناگاه در حزب توده جلسهای برپا کردند و اعلام نمودند که ازین پس خود را حکومت خودمختار آذربایجان میدانند. پیشه وری با فشارهای باقروف، در شهریور ۱۳۲۴ تأسیس فرقه دموکرات آذربایجان را اعلام میکند.
او در جایی میگوید: «آذربایجان ترجیح می دهد، به جای اینکه با بقیه ایران به شکل هندوستان اسیر دراید، برای خود ایرلند آزادی شود». نیروهای فرقه که به پشتوانه ارتش سرخ شوروی مسلح شده بودند، به شهرهای زنجان، میانه، مراغه و تبریز پیشروی میکنند.
در پی درگیری فرقه با ژاندارم ها و کشتار بی رحمانه آنها، شهرهای تبریز، رضاییه و زنجان سقوط میکنند و ارتباط آذربایجان و تهران قطع میشود. در آذر ۱۳۲۴ ، پیشهوری خود را نخست وزیر آذربایجان میخواند. سران ایلات و مخالفان فرقه دموکرات دستگیر و اعدام میشوند.
در خرداد ۱۳۲۵ ، حدود یک سال پس از اتمام جنگ، شوروی نیروهای خود را تحت فشار بینالمللی و تهران، از ایران خارج میکند و بدین ترتیب فرقه دموکرات پشتوانهی اصلی خود را از دست میدهد.
در این زمان شاه جوان، محمدرضا شاه پهلوی، که از خردسالی در رکاب پدر درس ایراندوستی و میهن پرستی آموخته بود، برای حمایت از مردم و بازپسگیری خاک ایران، ارتش شاهنشاهی را به آذربایجان میفرستد.
عدهای از افسران تبریزی از جمله سرهنگ حسین هاشمی داماد باقرخان ارتش را فرماندهی میکنند. همچنین عشایر ذوالفقاری زنجان و دیگر ایلات و عشایر آذربایجان که در برابر فرقه مسلح شده بودند، به یاری ارتش میشتابند.
پیشهوری و همدستانش قبل از ورود ارتش به تبریز از ایران میگریزند و فرقه قبل از ورود ارتش به تبریز در ۲۱ آذر ۱۳۲۵ سقوط کرده و آذربایجان رهایی مییابد و مردم به استقبال ارتش میشتابند
از آن زمان اسناد و شواهد زیادی در دست است که نشان میدهد عمده ترین دلیل فروپاشی حکومت یک ساله فرقه دموکرات در آذربایجان، نبود حمایت گسترده مردمی از این حکومت بود.
در کنار آن درایت و کاردانی قوام السلطنه، پشتیبانی شاه و رشادت های فرماندهان، افسران و سربازان ارتش ایران مهمترین عوامل هستند.
تا پیش از انقلاب ۵۷ و شروع نظام مشروعه در ایران، روز ۲۱ آذر در تقویم ایران به نام روز «نجات آذربایجان» نام گذاری شده بود. اما از فردای ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ با استقرار حکومت ضد ملی، این روز و واقعه تاریخی نیز مانند دیگر وقایع تاریخی که ریشه در هویت سرزمینی و ملی ما داشت از کتابهای درسی محو شد.
یادآوری این واقعه تاریخی از آن جهت اهمیت دارد که شوربختانه امروز پس از گذشت نزدیک به ۸ دهه از واقعه اشغال آذربایجان، نه تنها توطئه و تهدیدات علیه تمامیت ارضی کشورمان از میان نرفته، بلکه در نبود حکومت ملی، جدایی طلبانِ سرسپرده بیگانه در آذربایجان، خوزستان، کردستان و بلوچستان به آسودگی به موجودیت ایران ضربه میزنند.
پانترکیسم علناً در فرقه ضدملی جمهوری اسلامی در بالاترین سطوح ادغام شده و با گشودن راه در سرزمین های ايرانی قفقاز به سوی نوعثمانی های ترکیه، تهدید علیه تمامیت ارضی و موجودیت ایران را به داخل خاک کشور کشانده است.
در میان اپوزیسیون جمهوری اسلامی، سازمانها و احزاب چپ نظیر سازمان مجاهدين خلق و سازمان چریکهای فدایی خلق کماکان دست در دست گروه های تجزیه طلب با شعارهایی چون مقابله با ستم ملی و استعمار فارس، دفاع از آموزش به زبان مادری، حق تعیین سرنوشت “ملیت های” ایران و خودمختاری در قالب فدرالیسم، موجودیت ایران پس از جمهوری اسلامی را تهدید میکنند.
شوربختانه شاهد آن هستیم که برخی گروهها و اشخاص به اصطلاح “ملی گرا” در میان اپوزیسیون نیز که از درک صحیح “منافع و مصالح ملی” ناتوانند، در این راه با دشمنان ایران هم صدا میشوند.
این مدعیان از آنجا که فاقد پرنسیپهای ملی هستند، مبارزه سیاسی را حمایت از هرآنچه در ضدیت با فرقه جمهوری اسلامی است، میفهمند و بدینگونه بیش از آنکه کنشگر سیاسی باشند، واکنشگرند.
بر ایراندوستان واجب است که با مسلح شدن به اندیشه و دید ملی، دفاع از تمامیت ایران را سرلوحه مبارزات خود قرار دهند تا ضمن گذار از جمهوری اسلامی، ایران را با حفظ تمامی امکانات و منابع موجود آن، به سلامت از این کژراهه که انتهای آن پرتگاه نابودی و تجزیه ایران است، به مسیر رشد و شکوفایی بازگردانند.
۲۱ آذر روز آزادسازی آذربایجان، روز دفاع از خاک پاک ایران است. این روز را نباید به فراموشی سپرد، روز همه عاشقان میهن.
برای مطالعه و مشاهده اسناد به این منابع رجوع شود؛
آذربایجان در ایران معاصر، تورج اتابکی ، چاپ تهران
مقالات (۲۱ آذر : آفتاب آمد دلیل آفتاب) عباس جوادی، استاد و پژوهشگر آذری تبار در زمینه مطالعات زبان شناسی، تاریخ و اقوام در حوزه ایران ، آذربایجان، ترکیه ، روسیه و آسیای مرکزی
***
چرا ما ایرانیان روز ۲۱ آذر را گرامی می داریم؟ مهدی شمسایی
مهدی شمسایی
اشاره :
۲۱ آذر ۱۳۲۵ که در تقویم ایران به « روز نجات آذربایجان » مشهور است ، روزی بود که پس از اشغال چهارساله ی سرزمین آذربایجان به دست نیروهای ارتش اتحاد جماهیر شوروی ، یگانهای ارتش ایران در میان شور و هیجان و فریادهای شادی مردم وارد تبریز و رضاییه شدند و بار دیگر حاکمیت ملت ایران بر سرزمین های خود استوار شد . در این روز باقیمانده هواداران دولتک دست نشانده ی پیشه وری به خاک شوروی گریختند یا اسیر سرپنجه های ایرانیان شدند . از آن پس روز ۲۱ آذر به عنوان یک «عید ملی » قلمداد شد و از سال ۱۳۲۵ ، همه ساله در آن روز به یاد نجات آذربایجان و اعاده ی حق حاکمیت ایران بر آن خطه ، ایرانیان مراسم نیایش برگزار کردند و این روز را گرامی داشتند . به مناسبت فرارسیدن روز ۲۱ آذر ، ماجرای فتنه ی پیشه وری را از زبان دو راوی بازخوانی می کنیم :
راوی اول : جمیل حسنلی
لازم به ذکر است که تشکیل این فرقه چنین بود که، حسن حسناوف با ماموریت ویژهای برای رهبری امور سیاسی به ایران آمده بود . وی در ۱۳ فوریه ۱۹۴۵ (۲۴ بهمن ۱۳۲۳) و در پایان یک گزارش ۶۷ صفحهای که برای میرجعفر باقراوف فرستاده، چنین مینویسد : «مامورینی که از آذربایجان شوروی به اینجا آمدهاند کارهای بزرگی انجام میدهند، لکن هنگام اتخاذ تدابیر مهم چون از مقصد نهایی حکومت شوروی بیاطلاعند، نمیتوانند کارها را چنان که باید و شاید ، پیش ببرند. باید به ماموران ما که در ایران کار میکنند به طور روشن و دقیق تفهیم شود که ما برای رهایی مردم آذربایجان از ظلم و ستمی که طی قرون از فارسها کشیدهاند و میکشند به آنها کمک خواهیم کرد. تمام کارها باید در این جهت پیش بروند. پروسه تحول تاریخی ایران نشان میدهد که خلق آذربایجان باید از ظلم فارسها رها شود. دولت ایران که در آستانهٔ فروپاشی است، قادر به حفظ استقلال کشور نیست.[ ۱ ] با وجود ترور و خفقان، احساسات ملی و ایده تشکیل دولت مستقل در میان خلق آذربایجان بسیار قوی است. ماموران آذربایجان شوروی باید ایده آزادی خلق آذربایجان را مطرح کنند. ما به این کار بسیار علاقهمندیم، زیرا آزادی اهالی آذربایجان جنوبی (منظور استان آذربایجان است) برادران ما را برای همیشه از خطر محو و نابودشدن خلاص میکنند و برای توسعه تمام خلق آذربایجان (جنوب و شمالی ـ م.) دورنمای وسیعی به وجود میآورد. ما عقیده داریم که شرایط جهانی برای اجرای این وظیفه تاریخی بسیار مساعد است. باید آزاد کردن خلق آذربایجان در ایران با قلع و قمع آلمان هیتلری مصادف شود.[ ۲ ] برای حل مساله آذربایجان نمیتوان به گفتوگوهای دیپلماتیک امید بست.
آزادی آذربایجان جنوبی و برقراری حکومت کامل دموکراتیک در آنجا و یا الحاق آن به آذربایجان شوروی، تنها از طریق عصیان خلق قابل اجراست و بایستی متفقین [ بریتانیا و آمریکا ] را در مقابل عمل انجام شده قرار دهیم . » [ ۳ ]
در این گزارش حسن حسناوف ادامه میدهد: « در آذربایجان جنوبی اشخاص با آمادگی کامل، با وجدان بیدار و صادق برای به ثمر رساندن نیات خلق وجود دارند. آنها هم در رهبری کمیته ایالتی حزب توده و هم در اتحادیه کارگری و هم در ارگانهای دولتی فعالیت میکنند. به آنها میتوان کاملا اعتماد کرد. لکن تعدادشان بسیار کم است. از اینرو ضروری است آذربایجانیهایی مانند میرجعفر پیشهوری مدیر روزنامه « آژیر »، شعلهور سردبیر روزنامه و مالک از تهران به تبریز آورده شوند. در لحظات ضروری باید چند مامور برای رهبری، از آذربایجان شوروی به اینجا فرستاد.[ ۴ ]
حسناوف در گزارش خود درباره مساله کردها مینویسد: « بعد از حل مساله آذبایجان باید به کردها خودمختاری اعطا شود و ماموران ما بایستی در این جهت فعالیت کنند.» در پایان گزارش چنین آمده است: «آزادی آذربایجان باید با کمک حزب توده که تودههای وسیع مردم : کارگزاران، دهقانان، پیشه وران و روشنفکران را در صفوف خود گرد آورده است عملی شود. برای حمایت از رهبران این حزب [ در آذربایجان ] پیشنهاد میکنم به آنها ماهیانه ده هزار تومان کمک مادی بشود. [ ۵ ]
نوشته ی : جمیل حسنلی ، در کتاب « فراز و فرود فرقه ی دموکرات ، نشر نی .
راوی دوم : دکتر نصرت الله جهانشاهلو
سنی گتیرن، سنی دییر گت
(آن که تو را آورده، به تو میگوید برو)
سحرگاه روز شوم سوم شهریورماه ۱۳۲۰، استعمارگران روس و انگلیس بدون هرگونه اعلام خبری، ایران را مورد یورش نظامی قرار دادند و کشور را اشغال کردند. چند ماه بعد، اشغالگران آمریکایی نیز به آنها پیوستند.
روسها و انگلیسها به دنبال اشغال ایران، به فکر اجرای قرارداد ۱۹۰۷ برآمدند. از اینرو، انگلیسها طرح کمیسیون چهارجانبه را به دولت ایران پیشنهاد کردند. در صورت پذیرش این طرح، دولت ایران از حاکمیت خود صرفنظر میکرد و سرنوشت کشور در کمیسیون چهارجانبه متشکل از نمایندگان روس، انگلیس، آمریکا و ایران، قرار میگرفت. این کمیسیون که در آن، ایران تنها یک رای برابر ۳ رای اشغالگران داشت، حتا میتوانست دستاندرکار تغییر قانون اساسی هم بشود .
نخستوزیر ابراهیم حکیمی (حکیمالملک)، با وجود فشارهای سنگین اشغالگران، این طرح را رد کرد.
محمودخان ذوالفقاری ، سردار بزرگ ایرانی که فرماندهی گروه های پارتیزانی علیه اشغالگران شوروی را بر عهده داشت ، از ایوان خانه ای برای مردم زنجان سخن می گوید.
روسها و انگلیسها که نتوانسته بودند از این راه به نتیجه برسند، راه تجزیهی بخشهایی از ایران را در پیش گرفتند. البته نخست روسها، با پشتیبانی و سکوت انگلیسها و آمریکاییها، دستاندرکار تجزیهی آذربایجان و سپس مهاباد شدند. البته بعد که به نظر میرسید که الگوی تجزیه میتواند کارساز باشد، انگلیسها نیز با راهانداختن «نهضت جنوب» گام در راه تجزیهی فارس، بوشهر، خوزستان و…، نهادند.
با برپایی فرقهی دموکرات، از سوی نیروهای اشغالگر در آذربایجان، ابراهیم حکیمی نخستوزیر سالخورده و فرتوت ایران، در حالی که سخت زیر فشار نیروهای اشغالگر قرار داشت، با قامت افراشته و با عزمی راسخ، در مجلس شورای ملی با صدای رسا و کوبنده اعلام کرد:
«… این جانب به عنوان یک فرد و هم به نام دولت، با اینکه اساسا اهل صلح و مسالمت بوده… تصمیم جدی به مقاومت… گرفته و نخواهم گذارد یک عدهی قلیل مغرض نادان، به عمد یا اشتباه، مقاصد شوم و ناصواب خود را بر برادران آذربایجانی ما که هموطن و ایراندوست هستند و بارها، امتحان فداکاری و از خود گذشتگی را دادهاند، با زور و ترور و آدمکشی و تجاسر، تحمیل و کشور را دچار زحمت و مرارت نمایند… » [ ۶ ]
ابراهیم حکیمی (حکیمالملک) که خود آذربایجانی و از رجال صدر مشروطیت بود، در ادامهی سخنان خود در مجلس شورای ملی، گفت:
« اهالی آذربایجان مانند اهالی سایر استانهای ایران… میهنپرست بوده و آذربایجان همواره و برای همیشه جزء لاینفک ایران بوده و خواهد بود. » [ ۷ ]
روی جلد کتاب « بحران آذربایجان » که دربرگیرنده ی خاطرات آیت الله مجتهدی از جنایات فرقه دموکرات در زنجان است .
دولت ایران، از اقدام روسها برای تجزیهی آذربایجان، به شورای امنیت شکایت برد. شکایت ایران از شوروی، نخستین شکایت مطرح شده در این سازمان نوبنیاد بود. البته به یاد داشته باشیم که با تشکیل جامعهی ملل پس از جنگ جهانی اول، ایران از اشغالگری شوروی در گیلان به این جامعه شکایت برد. بایسته است بدانیم که این شکایت نیز، اولین شکایت مطرح شده در جامعهی ملل بود.
با طرح شکایت ایران در شورای امنیت، ابراهیم حکیمی کنارهگیری کرد و مجلس شورای ملی با رای تمایل خود به احمد قوام، وی را به نخستوزیری برگزید.
قوام در نخستین اقدام خود، خواستار گفتوگوهای رو در رو با روسها شد. او در پی آن بود که هیاتی را به مسکو بفرستد تا در صورت شکست گفتوگوها، همه چیز به پایان نرسد؛ اما روسها در پی آن بودند که نخستوزیر ایران را به مسکو بکشانند و در زمستان سرد ۱۳۲۴، او را وادار به تسلیم نمایند. اما باید گفت که احمد قوام (قوامالسلطنه) نخستین سرداری بود که در زمستان مسکو بر روسها پیروز شد، کاری که ناپلئون و هیتلر، در آن شکست خوردند. البته از یاد نبریم که سردار ایرانی، نهتنها لشگری با خود نداشت، بلکه بخش بزرگی از کشورش نیز، در اشغال روسها بود .
سرانجام به دنبال گفتوگوهای سخت و دلهرهآور، احمد قوام توانست که استالین فاتح برلن را به انفعال بکشاند و به وعدهی «ناکجاآباد» نفت، او را وادار سازد تا دست از حمایت فرقهی دموکرات آذربایجان بشوید و نیروهای خود را از ایران بیرون ببرد و در نتیجه، شکست برابر نخستوزیر ایران را بپذیرد .
با بیرون رفتن نیروهای ارتش سرخ از ایران، احمد قوام پس از یک سلسله مقدمهچینیها، به ارتش دستور داد که برای انجام انتخابات سراسری به سوی آذربایجان حرکت کند. با شنیدن خبر حرکت نیروهای ارتشی به سوی آذربایجان، مردم آذربایجان که یکسال زیر یوغ فرقهی دموکرات، به سختی روزگار میگذرانیدند، به پا خاستند .
سادچیکوف ، سفیر کبیر شوروی در تهران که میدانست که با حرکت نیروهای ارتشی به سوی آذربایجان، بساط فرقه درهم خواهد ریخت، سخت کوشید تا نخستوزیر را از این کار بازدارد؛ اما ناکام ماند. سفیر شوروی در تهران، دست به ارعاب و تهدید زد؛ اما باز هم نتیجهای نگرفت.
چنانکه گفته شد، با پخش خبر ردشدن نیروهای ارتش از قافلانکوه، آذربایجان یک پارچه خیزش بود و شور میهنی .
با آغاز خیزش مردم، راهبران روس فرقه دموکرات، دست به جابهجایی مهرههای سرشناس فرقه زدند، تا شاید در آخرین لحظات بتوانند مخلوق خود را از نابودی کامل نجات دهند. دکتر نصرتالله جهانشاهلوی افشار، از اعضای گروه پنجاه و سه نفر، از بنیانگذاران حزب توده و معاون میرجعفر پیشهوری رهبر فرقهی دموکرات، در خاطرات سیاسی خود مینویسد:
« در این هنگام آقای سرهنگ قلیاوف [کنسول دولت شوروی در تبریز]، به دستور «باکو» [حکومت آذربایجان شوروی]، چنین مصلحت دید که آقای بیریا که با دارو دستهی [سلامالله] جاوید و میرزاعلی [شبستری]، هواخواه حل مسالمتآمیز و دریافت امتیاز نفت برای روسها بود، را در صدر فرقهی دموکرات آذربایجان بگذارد و آقای پیشه وری، پادگان و مرا [دکتر جهانشاهلو] به این عنوان که مخالف حسننیت آقای قوامالسلطنه هستیم، به باکو تبعید کنند. » [ ۸ ]
به دنبال معرفی رسمی محمد بیریا به عنوان صدر فرقهی دموکرات، آقایان میرجعفر پیشهوری و دکتر جهانشاهلوی افشار، از در پشتی ساختمان فرقهی دموکرات بیرون رفته و بر پایهی دستور صادره از سوی قلیاوف کنسول روس در تبریز، به کنسولگری شوروی میروند. دکتر جهانشاهلو دربارهی این دیدار مینویسند:
« در اتاق کوچکی، در خاور حیاط [کنسولگری] آقای قلیاوف، ما را پذیرفت .
آقای پیشهوری، از روش ناجوانمردانهی روسها، سخت برآشفته بود [و] از آغاز، به سرهنگ قلیاوف پرخاش کرد و گفت: شما ما را آوردید میان میدان و اکنون که سودتان اقتضا میکند، ناجوانمردانه [ما را] رها کردید. از ما گذشته است؛ اما مردمی که به گفتهی ما سامان یافتند و فداکاری کردند، همه را زیر تیغ دادهاید. به من بگویید، پاسخگوی این همه نابسامانیها، کیست ؟
آقای سرهنگ قلیاوف که از جسارت پیشهوری سخت برآشفته بود، زبانش «تپق» زد و یک جمله بیش نگفت :
سنی گتیرن، سنه دییر، گت (کسی که تو را آورده، به تو میگوید برو) » [ ۹ ]
این پاسخ تند و بیادبانهی کنسول روس در تبریز به کسی که خود را صدر فرقهی به اصطلاح دموکرات آذربایجان میدانست، کافی است که ژرفای وابستگی، چاکری و دستنشاندگی دار و دستهی پیشهوری را به بیگانه، نشان دهد. گرچه خود پیشهوری نیز به کنسول روس میگوید :
« شما ما را آوردید میان میدان و اکنون که سودتان اقتصاد میکند، ناجوانمردانه [ما را] رها کردید .
به دنبال رها شدن فرقهی دموکرات از سوی روسها، تنها یک راه به روی آنان باز بود، فرار و پناه بردن به آغوش ارباب .
همین کار را نیز کردند و هرکس که از خشم مردم در امان ماند، خود را به کنار ارس رساند و تقاضای پناهندگی کرد. این در حالی بود که میرجعفر پیشهوری صدر فرقهی دموکرات آذربایجان، یک روز پیش از آن، در روزنامهی ارگان فرقه نوشته بود :
اولمکوار، دونمک یوخدور (مرگ هست، بازگشت نیست) .
اما تنها در فاصلهی یک روز به او ثابت شد که برای بیگانهپرستان، هم مرگ هست و هم فرار و بازگشت .
نوشته ی : دکتر هوشنگ طالع ، برگرفته از ماهنامه «خواندنی » ، شماره ۶۴، ص ۸ و ۹ .
پینوشتها :
۱ تا ۵ . برگرفته از کتاب « فراز و فرود فرقهٔ دموکرات » نوشته ی : جمیل حسنلی ، ترجمه منصور همامی ، نشر نی ، ص ۴۵-۴۴ .
۶. تاریخ تجزیهی ایران ، دفتر یکم ( تلاش نافرجام برای تجزیهی آذربایجان )، انتشارات سمرقند ، چاپ دوم ، تهران ۱۳۸۷ ، ص ۹۶ .
۷ . همان ، ص ۹۸-۹۷ .
۸ . ما و بیگانگان ( خاطرات سیاسی دکتر نصرتالله جهانشاهلوی افشار ) ، انتشارات سمرقند ، چاپ دوم ، تهران ۱۳۸۸ ، ص ۱۸۴
۹ .همان ، ص ۱۸۶ .
***
معرفی کتاب: مسکو؛ زمستان سرد 1324، نوشته دکتر هوشنگ طالع
برگردان بزبان انگلیسی بکوشش فرهاد طالع
***
برنامه ویژه تلویزیونی هفتادو پنجمین سالروز نجات آذربایجان
با شرکت: دکتر شیرین هانتر (طهماسب)، دیپلمات پیشین و استاد دانشگاه؛ دکتر زرتشت ستوده، تاریخدان و پژوهشگر؛ حجت کلاشی؛ تحلیلگر سیاسی ازحزب پان ایرانیست.
***
هواداران پان ایرانیسم در برونمرز
همبستگی ملی . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت
هم میهن گرامی: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات با حاکمیت ملت به ما بپیوندید
کنون ای هم وطن ای جان جانان / بیا با ما بگو پاینده ایران
درخواست هموندی
hamvandi@paniranist.org
نامه پان ایرانیسم در شبکه های اجتماعی
تارنما: www.paniranism.info
فیسبوک: facebook.com/nameh_paniranism
تویتر: twitter.com/paniranism
تلگرام: t.me/Naameh_Pan