شماره ١٠٦ – پاسخ به دوستان

درفش ملی ایران

نامه پان ایرانیسم
شماره ١٠٦ – سه شنبه ٢٦ شهریور ١٣٩٢ – ١٧ سپتامبر ٢٠١٣
www.paniranism.info iran@paniranism.info

درود بر هم میهنان گرامی

پاسخ به جناب آقای ادیب برومند
هزاران پروژه نیمه تمام عمرانی میراث دولت دهم
ﻣﯿﺮاث ﭘﺎن ﻋﺮﺑﯿﺴﻢ
پاسخ استاد لوریس چکناواریان به گزارشگر صدای امریکا

پاینده ایران

***

پاسخ به جناب آقای ادیب برومند رئیس هیئت رهبری و شورای مرکزی جبهه ملی ایران

جناب آقای ادیب برومند، رئیس هیئت رهبری و شورای مرکزی جبهه ملی ایران، طی نامه ای به دبیرکل حزب پان ایرانیست، یکی از اندامان جوان جبهه ملی را بمناسبت بدگویی به حزب پان ایرانیست شدیداٌ مورد سرزنش قرار داده و صریحاٌ اعلام کرده اند که آن سخنان نظر جبهه ملی نبوده است.  در پاسخ ایشان، بانو زهرا صفارپور نامۀ زیر را به ایشان نوشتند که برای آگاهی همۀ ایراندوستان در نامۀ پان ایرانیسم درج می شود.  سازمانهای برونمرزی حزب پان ایرانیست همواره خواهان همکاری نزدیک و همراهی همۀ گروههای ملی بمنظور استقرار حاکمیت ملی در وطن مجبوب ما ایران است.

پاینده ایران

جناب آقای ادیب برومند
ریاست محترم هیأت رهبری و شورای مرکزی جبهه ملی ایران

با درود بسیار، نامه مورخ 13/6/92 جنابعالی را که خطاب به اینجانب – دبیر کل حزب پان ایرانیست – نوشته بودید مطالعه کردم و به درست اندیشی ، صداقت و درک شما نسبت به حقایق و واقعیات مربوط به حزب ریشه دار پان ایرانیست آفرین گفتم و حرمتی را که همیشه پان ایرانیستها برای جنابعالی و اندامان ایرانخواه و حق گوی جبهه ملی ایران قائل بوده اند بیشتر و بیشتر احساس کردم و بر خود لازم دانستم در این شرایط خطرناک و بسیار حساس ایرانمان که دشمنان داخلی و خارجی به ترفند های گوناگون هستی ملت بزرگ ایران را هدف قرارداده اند، ضمن سپاسگزاری از آگاهی و شهامت اخلاقی جنابعالی و دوستان همفکرتان، مراتب آمادگی خویش و شورایعالی رهبری حزب پان ایرانیست را در هر مرحله و میزانی که سرفصل های فکری و ملی گرایانه جبهه ملی ایران و حزب پان ایرانیست در این شرایط حساس میهن میسر می گردانند و چون گذشته های بسیار و بویژه دوران شکوهمند مبارزات ملی شدن نفت در سراسر کشور برایمان فراهم می گرداند به هم فکری و هم گامی های بیشتر برای ایران و ایرانیان اعلام دارم.
از درگاه خدای بزرگ ایران برای همه ایران خواهان و ایران پرستان سرافرازی روزافزون در راه آرمانهای شامخ ملت بزرگ ایران آرزومندم.

پاینده ایران
با احترام
زهرا صفار پور
دبیر کل حزب پان ایرانیست

***

هزاران پروژه نیمه تمام عمرانی میراث دولت دهم

روشنک آسترکی/رادیو کوچه
بر اساس آخرین آمار منتشر شده از سوی بانک مرکزی، وضعیت مالی دولت دهم طی سال ۱۳۹۱ ارائه شده است. بر اساس این آمار که هفته گذشته منتشر شد طی مدت مذکور هزینه‌های عمرانی دولت با بیش از ۶۶‌درصد کاهش نسبت به مدت مشابه سال قبل، به کمتر از ۳۲‌هزار‌میلیاردریال رسیده است. این رقم طی سال‌های پس از انقلاب بی‌سابقه است و در حالی رخ داده است که دولت‌های نهم و دهم با بیش از ۱۸۲۸‌هزار‌میلیاردریال درآمد نفتی، بالا‌ترین رقم درآمد نفتی در سال‌های پس از انقلاب را داشته‌اند. در ادبیات اقتصادی، کاهش هزینه‌های عمرانی به‌معنای سرمایه‌گذاری و توسعه ظرفیت‌های تولیدی موجود است و به تضعیف توان تولیدی کشور طی سال‌های پیش‌رو خواهد انجامید.
عمران
به اعتقاد مرکز پژوهشهای مجلس، علت اصلی بروز پدیده طرح‌های نیمه تمام اولا شروع طرح‌های عمرانی جدید فرا‌تر از توان مالی و اجرایی دولت بوده است. ثانیا، وفور درآمدهای نفتی دولت را به این صرافت انداخته که طرح‌های جدیدی را آغاز کند به طوری که در سال ۱۳۹۱ نزدیک به ۴۰۰ طرح جدید به طرح‌های عمرانی ملی افزوده شده این در حالی است که دولت در سال ۱۳۹۰ متوجه بوده که احتمال اعمال تحریم‌های جدید وجود دارد. جمع کل اعتبارات برای اتمام طرح‌های عمرانی از ۹۵ هزار میلیارد تومان در سال ۱۳۸۸ به ۲۰۲ هزار میلیارد تومان در سال ۱۳۹۱ رسیده است.
در واقع معضل طرح‌های عمرانی نیمه‌تمام که در سال‌های گذشته مشکلی مزمن در اقتصاد ایران بود در سال‌های اخیر و با کاهش یک باره درآمدهای نفتی به چالشی حاد بدل شده است.
به همین دلیل اگر در گذشته اصلاح وضعیت طرح‌های عمرانی و تعیین تکلیف طرح‌های نیمه‌تمام یک انتخاب بود اکنون یک ضرورت اجتناب ناپذیر است. عملکرد طرح‌های عمرانی طی دو سال اخیر (در تخصیص اعتبارات و اتمام طرح‌ها) بیانگر آن است که رویه کنونی قابل تداوم نبوده و باید اقدامی عاجل در این خصوص انجام گیرد. گام نخست در این موضوع کنترل و محدود کردن تصویب طرح‌های جدید است. گام بعدی طبقه‌بندی و ارائه برنامه زمانبندی برای همه طرح‌های نیمه تمام بر اساس ابزارهای قانونی موجود نظیر واگذاری، مشارکت و در ‌‌نهایت اولویت‌بندی آنهاست. طبیعتا چون معاونت برنامه‌ریزی و نظارت راهبردی متولی اصلی و ناظر عالی طرح‌های عمرانی کشور است مسوولیت اصلی را در این موضوع بر عهده دارد ولی به دلیل ابعاد پیچیده و چند بعدی بودن بحث دستگاه‌هایی نظیر سازمان خصوصی‌سازی، سازمان بورس اوراق بهادار و بخش خصوصی نیز باید در این فرآیند مشارکت داشته باشند.
در همین زمینه محمدرضا پورابراهیمی نماینده مردم کرمان ۱۱ شهریور ماه در خانه ملت اظهار داشت: عملکرد دولت دهم در خصوص اتمام پروژه‌های عمرانی سطح مطلوبی را دربر نداشته است؛ بهره برداری از برخی پروژه‌های نیمه تمام در کشور از اولویت خاصی برخوردار است که دولت فعلی باید به این موضوع توجه ویژه‌ای داشته باشد.
وی ادامه داد: ‌ در تمامی پروژه‌های نیمه تمام مبالغ سنگینی هزینه شده که متاسفانه با نیمه کاره ماندن این طرح‌ها سرمایه‌های کشور راکد مانده است.
از سوی دیگر روزنامه شرق طی گزارشی اعلام کرد عملکرد دولت‌های پس از انقلاب در ترکیب هزینه‌ای دولت بیانگر آن است که دولت سازندگی بهترین عملکرد را در رشد هزینه‌های عمرانی و سهم آن از کل هزینه‌های دولت داشته است. دولت اصلاحات و دولت جنگ در رتبه‌های دوم و سوم و دولت‌های نهم و دهم در مکان‌های بعدی قرار دارند. این در حالی است که دولت‌های نهم و دهم از منظر منابع درآمدی با ۲۱۲۴‌هزار‌میلیارد‌ریال حدود ۵/۳برابر دولت اصلاحات، ۱۸برابر دولت سازندگی و ۲۶۵ برابر دولت جنگ منابع مالی حاصل از صادرات نفت و گاز را در اختیار داشته است. این واقعیت حاکی از تغییر نگاه سیاستگذاران مالی دولت قبل و حاکمیت نگرش کوتاه‌مدت در بودجه‌ریزی سنواتی است که طی سال‌های اخیر منجر به کاهش ظرفیت‌های تولیدی و در نتیجه افزایش فشارهای تورمی شده است. طبق نظر کار‌شناسان، کاهش هزینه‌های عمرانی دولت اثر بلندمدت شدیدتری نسبت به کاهش هزینه‌های جاری خواهد داشت.
اقتصاد ایران به رغم رشد قابل‌ملاحظه درآمدهای نفتی در دهه ۸۰، آسیب‌های فراوانی را به دلیل فقدان مدیریت کارآمد اقتصادی متحمل شده است. دوران طلایی صادرات روزانه ۳/۲-۴/۲ میلیون بشکه نفت به قیمت هر بشکه بیش از یکصد دلار، فرصتی بی‌نظیر را برای توسعه اقتصاد ایران ایجاد کرد، اما فقدان راهبرد اقتصادی روشن از سوی دولت و عوام‌زدگی در تخصیص منابع سرشار ارزی به مصارف غیرزیرساختی و همراهی مجلس با رویکرد دولت، پیامد این فرصت طلایی را نرخ بالای تورم و بیکاری در کشور، وابستگی شدید به درآمدهای نفتی و اقتصادی با نرخ رشد منفی در آغاز دهه ۹۰ قرار داد.

Omran
وجود هزاران پروژه نیمه‌تمام در کشور در سال‌های گذشته، نشان‌دهنده کلید خوردن بی‌محابای طرح‌های مختلف و متعدد بدون پیش‌بینی منابع لازم برای تداوم آنهاست که شائبه تبلیغاتی بودن این رویکرد را تقویت می‌کند. نشانه روشن این رفتار، افزایش مداوم و سالانه بودجه طرح‌های عمرانی در سال‌های اخیر از سوی دولت در شرایطی است که ظرفیت منابع درآمدی، رشد چندانی نداشته و بعضا برآورد‌ها حاکی از کاهش درآمدهای دولت است.
دلایل مختلف دیگری را نیز می‌توان در این رویکرد دولت موثر دانست. افزایش رقم مطلق اعتبارات سرمایه‌ای، به معنای افزایش ظرفیت دستگاه‌های دولتی برای تعریف طرح‌ها و پروژه‌ها است و در شرایطی که دستگاه‌ها در خصوص طرح‌های نیمه‌تمام چندین‌ساله که میلیارد‌ها دلار عدم‌النفع بهره‌برداری از آن‌ها، همه ساله بر اقتصاد ملی تحمیل می‌شود پاسخگو نیستند، عطش آن‌ها به تعریف طرح‌های جدید و اختصاص چند میلیارد تومان برای شروع کار، تعیین پیمانکار یا پیمانکاران جدید و افتتاح ستونی جدید برای دریافت منابع، روند فزاینده‌ای را در بر دارد.
تعریف طرح‌های جدید، زمینه جدیدی را برای توافق با برخی نمایندگان مجلس نیز به وجود ‌آورد؛ چرا که زمینه‌ساز ارائه ژست توسعه‌گرایانه برای دولت، به‌خصوص در سطح استان‌ها بود و امکان توافق با اعضای کمیسیون‌های اقتصادی و بودجه و گذار کم‌دردسر‌تر از صحن علنی مجلس را فراهم می‌کرد. هرچند در عمل، محدودیت منابع، اجازه تحقق بخش مهمی از این منابع کاغذی را نمی‌داد و به این ترتیب سال به سال بر شمار وعده‌های سرخرمن دولت و طرح‌های نیمه‌تمام ملی و استانی افزود.
در پایان باید گفت طرح های کلنگ خورده و نیمه تمام رها شده به جا مانده از دولت دهم، یکی از میراث های اساسی است که دولت روحانی باید در سامان دادن به آن بکوشد.

***

ﻣﯿﺮاث ﭘﺎن ﻋﺮﺑﯿﺴﻢ

ﻧﻮﯾﺴﻨﺪه: دکتر ﮐﺎوه ﻓﺮخ
ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻣﻨﻮﭼﮫﺮ ﺑﯿﮕﺪﻟﯽ ﺧﻤﺴﻪ

اﻧﺪک ﺷﻤﺎرﻧﺪ اﯾﺮاﻧﯿﺎن (ﯾﺎ ﻏﺮﺑﯿﮫﺎﯾﯽ) ﮐﻪ ﻧﺎم ﻧﺎﺳﯿﻮﻧﺎﻟﯿﺴﺖ ھﺎی ﭘﺎن ﻋﺮﺑﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺳﺎطﻊ اﻟُﺤﺼﺮی، ﺳﺎﻣﯽ ﺷﻮﮐﺖ، ﻣﯿﺸﻞ ﻋﻔﻠﻖ ﯾﺎ ﺧﯿﺮ ﷲ طُﻠﻔﺎح (1) را ﺷﻨﯿﺪه اﻧﺪ. ﻧﻮع ﻧﺎﺳﯿﻮﻧﺎﻟﯿﺴﻢ
ﻋﺮﺑﯽ اﯾﻨﺎن ﺑﻪ ھﻤﺎن اﻧﺪازه ﺿﺪ ﻏﺮﺑﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺿﺪ اﯾﺮاﻧﯽ. ﻓﻠﺴﻔﻪ اﯾﻦ اﻓﺮاد در اﻟﮫﺎم ﺑﺨﺸﯿﺪن ﺑﻪ ﻧﺴﻠﮫﺎﯾﯽ از رھﺒﺮان ﻋﺮب، ﭼﻮن ﻋﺒﺪ اﻟﻨﺎﺻﺮ، ﻣﻨﺎدی ﭘﺮ ﺣﺮارت ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻧﺎم ﺧﻠﯿﺞ ﻓﺎرس، ﯾﺎ
ﺻﺪام ﺣﺴﯿﻦ ﮐﻪ ﻋﺮب ﮔﺮاﯾﯽ ﺧﻮد را ﺑﺎ ﺳﻔﺎﮐﯽ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ اﯾﺮاﻧﯿﺎن (از ﺟﻤﻠﻪ ﮐﺮدھﺎ) اﺛﺒﺎت ﻣﯽ ﮐﺮد، ﺗﺎﺛﯿﺮ ﻓﺮاوان داﺷﺘﻪ اﺳﺖ.
ﭘﯿﺶ از ورود ﺑﻪ ﻣﺒﺤﺚ ﻧﺴﺒﺘﺎًَ◌ ﻣﻔﺼﻞ ﭘﺎن ﻋﺮﺑﯿﺴﻢ و ﺷﻮﯾﻨﯿﻢ ﻋﺮﺑﯽ، اﺟﺎزه دھﯿﺪ ﻣﺎ (اﯾﺮاﻧﯿﮫﺎ)ﺑﻪ ﯾﺎد آورﯾﻢ ﮐﻪ ﺧﻮد ﻧﯿﺰ ﻧﺎرﺳﺎﯾﯿﮫﺎﯾﯽ دارﯾﻢ و ﺑﯽ ﻋﯿﺐ و ﻧﻘﺺ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ. در واﻗﻊ ﻣﻦ ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ
ﻧﻈﺮ ﺷﻤﺎری از اﯾﺮاﻧﯿﺎن ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ اﻋﺮاب را ﻧﺎﺧﻮﺷﺎﯾﻨﺪ و ﻏﯿﺮ ﻣﻨﺼﻔﺎﻧﻪ دﯾﺪه ام. ﺑﺎ اﯾﻦ ھﻤﻪ، ﻧﮕﺮﺷﮫﺎ و ﮐﺎرھﺎی دﺷﻤﻨﺎﻧﻪ ﺿﺪ اﯾﺮاﻧﯽ ﭘﺎن ﻋﺮﺑﯿﺴﺖ ھﺎ را ﻧﯿﺰ ﺗﮑﺎن دھﻨﺪه ﯾﺎﻓﺘﻪ ام ( ﺑﺮﺧﯽ از
اﯾﻦ ﻧﮑﺎت را در اﯾﻦ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﺧﻮاھﯿﺪ ﺧﻮاﻧﺪ). ﻟﻄﻔﺎً ﺑﻪ ھﻨﮕﺎم ﺧﻮاﻧﺪن اﯾﻦ ﻣﻘﺎﻟﻪ اﺣﺴﺎﺳﺎت ﺧﻮد را ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ اﯾﻦ ﻧﮑﺘﻪ ﺗﻌﺪﯾﻞ ﮐﻨﯿﺪﮐﻪ ﺑﺮﺧﯽ از ﻣﺎ اﯾﺮاﻧﯿﺎن ھﻢ ﮔﺎه ﺑﺎ اﺑﺮاز ﺗﻌﺎﺑﯿﺮی ﻓﺮھﻨﮕﯽ (2)
ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪ ای آزارﻧﺪه ﺷﻮﯾﻨﯿﺴﺖ ھﺴﺘﯿﻢ. ﺑﻪ ﮔﻤﺎن ھﻤﻪ اﯾﺮاﻧﯿﮫﺎ از ھﺮ ﮔﺮوه، از ﮔﺬاﺷﺘﻪ ﺷﺪه ﻧﺎم ﻣﺠﻌﻮل ﺑﺮ ﺧﻠﯿﺞ ﻓﺎرس اﺣﺴﺎس وھﻦ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ، ﭼﻪ رﺳﺪ ﺑﻪ ﺗﻼش ﭘﺎن ﻋﺮﺑﯿﺴﺖ ھﺎ ﺑﺮای
داﻣﻦ زدن ﺑﻪ آﺗﺶ ﻧﮋاد ﭘﺮﺳﺘﯽ ﻋﺮﺑﯽ ﺑﺮ ﺿﺪ اﯾﺮاﻧﯿﺎن. ﺑﺎﯾﺪ ﻣﯿﺎن ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺟﮫﻞ و ﻧﻔﺮت ﻣﯽ ﭘﺮاﮐﻨﻨﺪ، واﻋﺮاب ﺑﻪ طﻮر ﻋﺎم، ﮐﻪ ﺑﻪ ﻋﻘﯿﺪه و ﺑﺮ اﺳﺎس ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺷﺨﺼﯽ ﻣﻦ، ﻣﮫﺮﺑﺎن، ﺷﻔﯿﻖ،
ﺑﺎھﻮش و ﺑﺎ اﺳﺘﻌﺪادﻧﺪ، ﺗﻤﺎﯾﺰی ﺑﺎرز ﻗﺎﺋﻞ ﺷﺪ.
ﺑﺮای درک ﭘﺎن ﻋﺮﺑﯿﺴﺖ ھﺎ، اﻓﮑﻨﺪن ﻧﮕﺎھﯽ ﮐﻮﺗﺎه ﺑﻪ ﺗﺎرﯾﺦ و ﺧﺎﺳﺘﮕﺎه اﯾﻦ ﺟﻨﺒﺶ و ﺧﻄﺮی ﮐﻪ از ﻧﺎﺣﯿﻪ اﯾﻦ ذھﻨﯿﺖ، ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺻﻠﺢ و ﺛﺒﺎت ﺑﯿﻦ اﻟﻤﻠﻠﯽ اﺳﺖ، ﺿﺮورت دارد. ﺳﺎطﻊ
ُﺣﺼﺮی درﮐﻨﺎر دﯾﮕﺮ ﻣﺘﻔﮑﺮان ﭘﺎن ﻋﺮب، ﭼﻮن ﻣﯿﺸﻞ ﻋﻔﻠﻖ، ھﻮﯾﺖ اﻣﺮوزﯾﻦ ﭘﺎن ﻋﺮﺑﯿﺴﺘﯽ در ﺳﺪه ﺑﯿﺴﺘﻢ را ﺷﺎﻟﻮده رﯾﺰی ﮐﺮد. ﺑﺪﺑﺨﺘﺎﻧﻪ ﺷﯿﻮه ﺗﻔﮑﺮ ﭘﺎن ﻋﺮﺑﯿﺴﺘﯽ، ﻣﺎﻧﻨﺪ دﯾﮕﺮ ﻓﻠﺴﻔﻪ
ھﺎی ﺷﻮﯾﻨﯿﺴﺘﯽ، ھﻤﭽﻮن ﻧﺎزﯾﺴﻢ، ﭘﺎن ﺗﺮﮐﯿﺴﻢ، ﻧﻮردﯾﺴﯿﺴﻢ، ﻧﺎﮔﺰﯾﺮ ﺑﻪ ﺧﺸﻮﻧﺖ و ﺑﺮﺧﻮرد – و در اﯾﻦ ﻣﻮرد، ﺿﺪﯾﺖ ﺑﺎ ﻋﺮﺑﯿﮫﺎ و اﯾﺮاﻧﯿﺎن- ﻣﯽ اﻧﺠﺎﻣﺪ. اﺳﺎﻣﻪ ﺑﻦ ﻻدن در واﻗﻊ آﺧﺮﯾﻦ
ﻓﺮآورده ﭼﻨﯿﻦ ﭘﺎن ﻋﺮﺑﯿﺴﻤﯽ اﺳﺖ. ﺗﻨﮫﺎ ﺗﻔﺎوت ﺑﻦ ﻻدن و ﭘﺎن ﻋﺮﺑﯿﺴﺖ ھﺎی ﭘﯿﺸﯿﻦ ﭼﻮن ﺟﻤﺎل ﻋﺒﺪاﻟﻨﺎﺻﺮ و ﺻﺪام، در اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻦ ﻻدن آﺷﮑﺎرا از ﻣﻌﻨﻮﯾﺖ دﯾﻦ اﺳﻼم ﺑﺮای ﭘﯿﺸﺒﺮد
ھﺮ ﭼﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﭘﻨﺪار اﻣﭙﺮﯾﺎﻟﯿﺴﻢ ﭘﺎن ﻋﺮﺑﯿﺴﺘﯽ ﺧﻮد ﺑﮫﺮه ﺑﺮداری ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.
در ﺳﻄﺢ ﻋﺎم، ﺑﺴﯿﺎری از اﻋﺮاب اﯾﺮاﻧﯿﺎن را ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﺧﺪﻣﺎﺗﺸﺎن ﺑﻪ ﺗﻤﺪن ﻋﺮﺑﯽ و اﺳﻼﻣﯽ ﻣﯽ ﺳﺘﺎﯾﻨﺪ و ﻣﺤﺘﺮم ﻣﯽ ﺷﻤﺎرﻧﺪ. ھﻤﯿﻦ اﻋﺮاب ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ از رﺟﺰ ﺧﻮاﻧﯽ ﺿﺪ اﯾﺮاﻧﯽ ﭘﺎن
ﻋﺮﺑﯿﺴﺖ ھﺎ ﻧﺎﺧﻮﺷﻨﻮدﻧﺪ. ﻧﻤﻮﻧﻪ ﮐﺎﻣﻠﯽ از اﯾﻦ ﻧﺎﺧﺸﻨﻮدی، ﭘﯿﺎم ھﺎﯾﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺻﻮرت اﯾﻤﯿﻞ(e-mail) از ﮐﺸﻮرھﺎی ﻋﺮﺑﯽ، در ﻣﺤﮑﻮم ﺷﻤﺮدن اﻗﺪام ﻧﺸﺮﯾﻪ ﻧﺸﻨﺎن ﺟﺌﻮ ﮔﺮاﻓﯿﮏ در
ﮐﺎرﺑﺮد اﺻﻄﻼح ﭘﯿﻮﻧﺪ در وﻧﮑﻮور آﻣﺪه اﺳﺖ، ﺗﻮﺟﻪ ﮐﻨﯿﺪ:(3)
«ﻣﻦ ﻋﺮﺑﯽ از اﻣﺎرات ھﺴﺘﻢ. ﭘﺪر و ﭘﺪر ﺑﺰرگ ﻣﻦ ھﻨﻮز اﯾﻨﺠﺎ را ﺧﻠﯿﺞ اﻟﻔﺎرﺳﯽ ﻣﯽ ﻧﺎﻣﻨﺪ… ﭼﺮا ﺑﺮﺧﯽ ﮐﺴﺎن ﻣﯽ ﺧﻮاھﻨﺪ ﻣﺎ و اﯾﺮاﻧﯿﮫﺎ ھﻤﯿﺸﻪ دﺷﻤﻦ ﺑﺎﺷﯿﻢ؟»
«ﻣﻦ ﻋﺮﺑﯽ ﮐﻮﯾﺘﯽ ھﺴﺘﻢ. ﻣﯽ ﭘﺬﯾﺮم ﮐﻪ ﺧﻠﯿﺞ ﻓﺎرس ﺑﺎﯾﺪ ﭘﺎرﺳﯽ ﺑﺎﻗﯽ ﺑﻤﺎﻧﺪ.»
ﭘﺎن ﻋﺮﺑﯿﺴﻢ ﺗﻨﮫﺎ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻟﻪ آرﻣﺎن اﯾﺠﺎد ﯾﮏ اَﺑَﺮ ﮐﺸﻮر ﯾﮏ ﭘﺎرﭼﻪ ﻋﺮﺑﯽ ﺗﺒﯿﯿﻦ ﻣﯽ ﺷﻮد. اﯾﻦ ﺟﻨﺒﺶ در ﺷﻮرش اﻋﺮاب در ﺑﺮاﺑﺮ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺗﺮﮐﺎن ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ، در ﺟﻨﮓ ﺟﮫﺎﻧﯽ اول، رﯾﺸﻪ دارد.
ﻋﻮاﻣﻞ اطﻼﻋﺎﺗﯽ ﺑﺮﯾﺘﺎﻧﯿﺎ، ﮐﻪ ﺗﺎﻣﺲ ادوارد ﻻرﻧﺲ (1935-1888) «ﻻرﻧﺲ ﻋﺮﺑﺴﺘﺎن» ﯾﺎ «اﻟﻼرﻧﺲ»، ﻣﻈﮫﺮ ﻣﺠﺴﻢ آﻧﮫﺎﺳﺖ، ﺑﺎ وﻋﺪه اﯾﺠﺎد اَﺑَﺮ ﮐﺸﻮری ﻋﺮﺑﯽ در ﮔﺴﺘﺮده ای از ﺧﻠﯿﺞ
ﻓﺎرس ﺗﺎ آﺑﺮاه ﺳﻮﺋﺰ و ﻓﺮاﺳﻮی آن، اﻋﺮاب را ﺑﺮ ﺗﺮﮐﮫﺎ ﺷﻮراﻧﺪﻧﺪ. ﺷﻮرش اﻋﺮاب، ﺷﻮرﺷﯽ ﺿﺪ اﯾﺮاﻧﯽ ﻧﺒﻮد، ﺑﻠﮑﻪ ﻧﮫﻀﺘﯽ ﺑﻮد اﺳﺘﻘﻼل طﻠﺒﺎﻧﻪ ﮐﻪ ﺧﻮاﺳﺖ و ھﺪﻓﺶ ﯾﮑﺴﺮه ﺿﺪﯾﺖ ﺑﺎ
ﻓﺮﻣﺎﻧﺮواﯾﯽ ﺗﺮﮐﺎن ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ﺑﻮد.
ﺷﻮرش ﭘﺎن ﻋﺮﺑﯽ ﻧﺨﺴﺖ در ﺣﺠﺎز ﭘﺎ ﮔﺮﻓﺖ. ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻌﺪی ﭘﺎن ﻋﺮﺑﯿﺴﻢ، دﻣﺸﻖ، در ﺳﻮرﯾﻪ ﺑﻮد؛ و روز ﺳﻮم اﮐﺘﺒﺮ 1918، ﺑﺎ ورود ﭘﯿﺮوزﻣﻨﺪاﻧﻪ رزﻣﻨﺪﮔﺎن ﻋﺮب ﺑﻪ اﯾﻦ ﺷﮫﺮ ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﯽ، ﺣﮑﻮﻣﺖ
ﺗﺮﮐﮫﺎ ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪ ای ﺗﺮاژﯾﮏ ﭘﺎﯾﺎن ﮔﺮﻓﺖ؛ اﻣﺎ اﻋﺮاب ﺑﻪ ﺗﻠﺨﯽ ﻧﻮﻣﯿﺪ ﺷﺪﻧﺪ. ﺑﺮﯾﺘﺎﻧﯿﺎ و ﻓﺮاﻧﺴﻪ ﮐﻪ از اﻋﺮاب اﺳﺘﻔﺎده ﮐﺮده(ﯾﺎ ﻓﺮﯾﺒﺸﺎن داده ﺑﻮدﻧﺪ؟)، از ﻣﺴﺘﻤﻠﮑﺎت ﻋﺮﺑﯽ اﻣﭙﺮاﺗﻮری ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ
ﭼﻨﺪ ﮐﺸﻮر ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺳﻮرﯾﻪ و ﻟﺒﻨﺎن ﺑﻪ ﺗﺤﺖ اﻟﺤﻤﺎﯾﮕﯽ ﻓﺮاﻧﺴﻪ ﺗﺮاﺷﯿﺪﻧﺪ، و ﻓﻠﺴﻄﯿﻦ، اردن و ﻋﺮاق زﯾﺮ ﻗﯿﻤﻮﻣﺖ ﺑﺮﯾﺘﺎﻧﯿﺎ در آﻣﺪ! ﻓﯿﺼﻞ، از ﻗﮫﺮﻣﺎﻧﺎن ﻗﯿﺎم اﻋﺮاب، در ﺳﻮرﯾﻪ (ﻧﺒﺮد ﻣﯿﺴﻠﻮن) از
ﻓﺮاﻧﺴﻪ ﺷﮑﺴﺖ ﺧﻮرد؛ اﻣﺎ ﺑﺮﯾﺘﺎﻧﯿﺎ ﺟﺒﺮان ﻣﺎﻓﺎت ﮐﺮد و او را ﺑﻪ ﺷﺎھﯽ ﮐﺸﻮر ﻧﻮﭘﺎی ﻋﺮاق ﮔﻤﺎرد. ﺗﻮﻟﺪ ﻧﺎﺳﯿﻮﻧﺎﻟﯿﺴﻢ «ﻣﺪرن» ﻋﺮﺑﯽ را ﺑﺎﯾﺪ ﭘﯿﺎﻣﺪ ھﻤﯿﻦ روﯾﺪاد ھﺎ، ﯾﻌﻨﯽ اﯾﺠﺎد ﮐﺸﻮر
ھﺎی ﻋﺮﺑﯽ ﻣﺠﺰا ﺑﻪ دﺳﺖ ﻓﺮاﻧﺴﻪ و ﺑﺮﯾﺘﺎﻧﯿﺎ داﻧﺴﺖ. اﻋﺮاب اﺣﺴﺎس ﮐﺮدﻧﺪ از آﻧﮫﺎ ﺳﻮء اﺳﺘﻔﺎده ﺷﺪه اﺳﺖ و ﻓﺮﯾﺐ ﺧﻮرده اﻧﺪ؛ اﺣﺴﺎﺳﯽ ﮐﻪ ﻧﺰدﯾﮏ ﺑﻪ ﻧﻮد ﺳﺎل اﺳﺖ ﺑﺮ ﺿﻤﯿﺮ ﺷﺎن
ﺳﺎﯾﻪ اﻓﮑﻨﺪه اﺳﺖ.
در 1923 ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﻠﻞ اﺳﺘﻘﻼل دوﻟﺖ ﻋﺮاق را ﺑﻪ رﺳﻤﯿﺖ ﺷﻨﺎﺧﺖ؛ اﻣﺎ ﺳﻮرﯾﻪ، ﻓﻠﺴﻄﯿﻦ و ﻟﺒﻨﺎن ﺗﺎ دھﻪ 1940 ھﻤﭽﻨﺎن زﯾﺮ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮواﯾﯽ ﻓﺮاﻧﺴﻪ ﺑﻮدﻧﺪ. ﮐﺴﺎﻧﯽ ﭼﻮن ﻣﯿﺸﻞ ﻋﻔﻠﻖ آﺛﺎرﻣﯾراث ﭘﺎن ﻋرﺑﯾﺳم 9/16/13
https://www.rasekhoon.net/article/print/704421/ﻋرﺑﯾﺳم-ﭘﺎن-ﻣﯾراث/ 2/7
ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻓﺮاﻧﺴﻪ را از ﻧﺰدﯾﮏ درﯾﺎﻓﺘﻨﺪ. ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﻧﺎﺳﯿﻮﻧﺎﻟﯿﺴﺘﮫﺎی ﻋﺮب ﮐﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺗﺒﺎر ﻓﻠﺴﻄﯿﻨﯽ و ﺳﻮری داﺷﺘﻨﺪ، ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺧﻮد را در ﺑﻐﺪاد ﭘﺎﯾﻪ ﮔﺬاری ﮐﺮدﻧﺪ. ﺷﺨﺼﯿﺖ ھﺎی ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ
اﯾﻦ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﭼﻮن ﺣﺎج اﻣﯿﻦ اﻟﺤﺴﯿﻨﯽ (ﻣﻔﺘﯽ اورﺷﻠﯿﻢ) و ﻧﺎﺳﯿﻮﻧﺎﻟﯿﺴﺖ ھﺎﯾﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺷﮑﺮی اﻟُﻘﻮﺗّﻠﯽ (4) و ﺟَﻤﯿﻞ ﻣَﺮدَم، ھﻤﻪ اﯾﻨﺎن ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﮔﺮاﯾﺶ ﺑﻪ ﺳﺮﻧﮕﻮن ﮐﺮدن ﺣﮑﻮﻣﺖ
ﺑﺮﯾﺘﺎﻧﯿﺎ و ﻓﺮاﻧﺴﻪ، ﺗﺒﻌﯿﺪ ﺷﺪه ﺑﻮدﻧﺪ. از ﻣﯿﺎن ﻋﺮاﻗﯿﮫﺎ رﺷﯿﺪ ﻋﺎﻟﯽ ﮔﯿﻼﻧﯽ، ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﮐﻮدﺗﺎی 1941 ﺑﻪ طﺮﻓﺪاری از آﻟﻤﺎن، ﺑﻪ اﻣﯿﺪ ﺑﯿﺮون راﻧﺪن ﺑﺮﯾﺘﺎﻧﯿﺎ، ﻧﺰد ھﻤﻪ اﻋﺮاب ﻣﻌﺮوف اﺳﺖ. در
ﺳﻮرﯾﻪ ﻧﻈﺮﯾﻪ ﭘﺮدازاﻧﯽ از ﻗﺒﯿﻞ ﻣﯿﺸﻞ ﻋﻔﻠﻖ (ﻣﺴﯿﺤﯽ) و ﺻﻼح اﻟﺪﯾﻦ اﻟﺒﯿﻄﺎر، ﺑﻨﯿﺎد ﮔﺬار ﺟﻨﺒﺶ ھﺎی ﺑﻌﺜﯽ اﻣﺮوزی ﺷﺪﻧﺪ.
آﻧﭽﻪ ﺑﺮ اﯾﺮان اﺛﺮ ﮔﺬاﺷﺖ، ﻧﻮع ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺑﻮد ﮐﻪ ﻓﯿﺼﻞ آﻧﺎن را در ﻧﻈﺎﻣﮫﺎی ﺟﺪﯾﺪ آﻣﻮزﺷﯽ و ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻋﺮاق ﺑﻪ ﮐﺎر ﮔﻤﺎﺷﺖ. ﺳﺎطﻊ اﻟﺤﺼﺮی را در ﺳﺎل 1921 ﺑﻪ ﻋﺮاق آوردﻧﺪ. وی ﻧﺨﺴﺖ
ﻣﺸﺎور وزارت آﻣﻮزش و ﭘﺮورش، ﺳﭙﺲ ﻣﺪﯾﺮ ﮐﻞ آﻣﻮزش و ﭘﺮورش، و ﺳﺮاﻧﺠﺎم رﺋﯿﺲ داﻧﺸﮑﺪه ﺣﻘﻮق ﻋﺮاق ﺷﺪ. ﺣﺼﺮی ﺑﯽ درﻧﮓ ﮔﺮوھﯽ از آﻣﻮزﺷﮕﺮان ﻓﻠﺴﻄﯿﻨﯽ و ﺳﻮری ھﻤﻔﮑﺮ
ﺧﻮد را ﺑﻪ ﮐﺎر ﻓﺮاﺧﻮاﻧﺪ و آﻧﺎن ﻧﻈﺎم آﻣﻮزﺷﯽ ﻋﺮاق را ﺷﮑﻞ دادﻧﺪ. اﯾﻦ اﻓﺮاد ھﺴﺘﻪ و ﺑﻦ ﻣﺎﯾﻪ ﭘﺎن ﻋﺮﺑﯿﺴﻢ واﻗﻌﯽ را ﭘﺪﯾﺪ آوردﻧﺪ، و ﺑﺪﺑﺨﺘﺎﻧﻪ اﻧﺪﯾﺸﻪ ﺿﺪ اﯾﺮاﻧﯽ را ﺑﻪ ﺟﺮﯾﺎن اﺻﻠﯽ آﻣﻮزش
و رﺳﺎﻧﻪ ھﺎی ﮔﺮوھﯽ ﻋﺮﺑﯽ وارد ﮐﺮدﻧﺪ. اﻧﺪﯾﺸﻪ ﺿﺪ اﯾﺮاﻧﯽ را ﻣﯽ ﺗﻮان در وﺟﻮد ﯾﮑﯽ از ﭘﺎﯾﻪ ﮔﺬاران ﭘﺎن ﻋﺮﺑﯿﺴﻢ، ﯾﻌﻨﯽ ﺳﺎطﻊ اﻟﺤﺼﺮی دﯾﺪ. ﺟﺎﻟﺐ ﺗﻮﺟﻪ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺣﺼﺮی ﻧﻮﺷﺘﻪ ای
دارد ﺑﺎ ﻋﻨﻮان «آﻣﻮزﮔﺎران اﯾﺮاﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺮای ﻣﺎ (اﻋﺮاب) ﻣﺸﮑﻼت ﺑﺰرگ اﯾﺠﺎد ﮐﺮده اﻧﺪ.» از ﻣﺒﺎرزه او ﺑﺎ ﻣﺪارﺳﯽ ﮐﻪ ﻣﻈﻨﻮن ﺑﻪ داﺷﺘﻦ ﻧﻈﺮ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﻪ اﯾﺮان ﺑﻮدﻧﺪ، اﺳﻨﺎدی روﺷﻦ در دﺳﺖ
اﺳﺖ. ﻧﻤﻮﻧﻪ ای از اﯾﻦ اﺳﻨﺎد، ﺣﮑﻢ آﻣﻮزش و ﭘﺮورش ﻋﺮاق، در دھﻪ 1920 داﯾﺮ ﺑﺮ اﻧﺘﺼﺎب ﻣﺤﻤﺪ اﻟﺠﻮاھﺮی ﺑﻪ ﻋﻨﻮان آﻣﻮزﮔﺎر در ﯾﮑﯽ از ﻣﺪارس ﺑﻐﺪاد اﺳﺖ. ﮔﻮﺷﻪ ای از ﻣﺼﺎﺣﺒﻪ
ﺣﺼﺮی ﺑﺎ اﯾﻦ آﻣﻮزﮔﺎر، اﻓﺸﺎ ﮐﻨﻨﺪه اﺳﺖ:(5)
ﺣﺼﺮی : ﭘﯿﺶ از ھﺮ ﭼﯿﺰ ﻣﯽ ﺧﻮاھﻢ ﻣﻠﯿﺖ ﺷﻤﺎ را ﺑﺪاﻧﻢ.
ﺟﻮاھﺮی : ﻣﻦ اﯾﺮاﻧﯽ ھﺴﺘﻢ.
ﺣﺼﺮی : در اﯾﻦ ﺻﻮرت ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﻧﯿﻢ ﺷﻤﺎ را ﺑﻪ ﮐﺎر ﺑﮕﻤﺎرﯾﻢ.
وزرات آﻣﻮزش و ﭘﺮورش ﻋﺮاق ﻧﻈﺮ ﺣﺼﺮی را ﻧﭙﺬﯾﺮﻓﺖ و ﺟﻮاھﺮی ﻣﺸﻐﻮل ﺑﻪ ﮐﺎر ﺷﺪ. ﺟﻮاھﺮی در ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻋﺮب ﺑﻮد: اﻣﺎ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺑﺴﯿﺎری از اﻋﺮاب در آن دوران واﻣﺮوز، دﻟﯿﻠﯽ ﺑﺮ ﭘﯿﺮوی از
ﻧﮋاد ﭘﺮﺳﺘﯽ ﺗﻌﺼﺐ آﻟﻮد و اﯾﺮاﻧﯽ ﺳﺘﯿﺰاﻧﻪ ﺣﺼﺮی ﻧﻤﯽ دﯾﺪ. ﻧﮑﺘﻪ ﺟﺎﻟﺐ اﯾﻨﮑﻪ ﺣﺼﺮی ﮐﻪ ادﻋﺎ ﻣﯽ ﮐﺮد ﻋﺮﺑﯽ ﺳﻮری اﺳﺖ، در واﻗﻊ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﯾﮏ ﺗﺮک درﺧﺎﻧﻮاده ای ﺗﺮک ﺑﺰرگ ﺷﺪه ﺑﻮد و
ﮐﻮﺷﯿﺪه ﺑﻮد ﺧﻮاﻧﺪن و ﻧﻮﺷﺘﻦ ﺑﻪ زﺑﺎن ﻋﺮﺑﯽ ﺑﯿﺎﻣﻮزد! ﭼﻨﯿﻦ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽ رﺳﺪ ﮐﻪ آﻗﺎی ﺣﺼﺮی ﭼﻮن ﺑﺴﯿﺎری ﮐﺴﺎن در ﺗﺎرﯾﺦ (ﺑﺮای ﻧﻤﻮﻧﻪ: آدوﻟﻒ ھﯿﺘﻠﺮ) ﮔﺮﻓﺘﺎر ﻋﻘﺪه ھﻮﯾﺖ ﯾﺎ ﻋﻘﺪه ﺣﻘﺎرت
ﺑﻮد و ﺗﺒﻠﯿﻎ ﻧﻔﺮت ورزی ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ «دﯾﮕﺮان» را راه ﮔﺮﯾﺰی از اﺣﺴﺎﺳﺎت ﭘﺮﯾﺸﺎن ﺧﻮد ﻣﯽ ﯾﺎﻓﺖ.
ﺣﺼﺮی ﺑﻪ درﺳﺘﯽ درﯾﺎﻓﺖ ﮐﻪ «روﺣﯿﻪ ﺗﺎزه» ﻋﺮﺑﯽ را ﻣﯽ ﺑﺎﯾﺪ از راه آﻣﻮزش، ﺑﻪ وﯾﮋه آﻣﻮزش ﮐﻮدﮐﺎن ﺗﺮوﯾﺞ ﮐﺮد؛ و دراﯾﻦ راه ﺗﻮﻓﯿﻖ ﻓﺮاوان ﺑﻪ دﺳﺖ آورد. ﯾﺎر و ﯾﺎور او دراﯾﻦ ﻣﺎﻣﻮرﯾﺖ، ﯾﮏ
ﻣﺴﺘﺸﺎر اﻧﮕﻠﯿﺴﯽ در وزارت آﻣﻮزش و ﭘﺮورش ﻋﺮاق، ﺑﻪ ﻧﺎم ﻟﯿﻮﺋﻞ اﺳﻤﯿﺖ ﺑﻮد. ﭼﻨﯿﻦ ﻣﯽ ﻧﻤﺎﯾﺪ ﮐﻪ اﺳﻤﯿﺖ دﻟﺒﺴﺘﮕﯽ ﺣﺼﺮی ﺑﻪ آﻣﻮزش و ﭘﺮورش را ﻣﯽ ﺳﺘﻮد، اﻣﺎ اﯾﻦ ﮔﻔﺘﻪ او ھﻢ در
ﺳﻮاﺑﻖ ﺿﺒﻂ ﺷﺪه اﺳﺖ ﮐﻪ :«ﻋﻘﺎﯾﺪ ﺣﺼﺮی ﻧﺎدرﺳﺖ اﺳﺖ.» ﭘﯿﺪاﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﻈﺮﯾﺎت دﺷﻤﻨﺎﻧﻪ ﺣﺼﺮی درﺑﺎره ﻏﯿﺮ ﻋﺮﺑﮫﺎ، ﺑﻪ ﭘﺴﺮش ﺧﻠﺪون اﻟﺤﺼﺮی، ﻣﻮرخ ﻧﺎﺳﯿﻮﻧﺎﻟﯿﺴﺖ ﻋﺮب ﮐﻪ
ﮐﻮﺷﯿﺪه اﺳﺖ ﻧﺎﺑﻮدی ﻗﮫﺮآﻣﯿﺰ ﺟﺎﻣﻌﻪ آﺷﻮری در ﺷﻤﺎل ﻋﺮاق در دھﻪ 1920 را ﮐﻢ اھﻤﯿﺖ ﺟﻠﻮه دھﺪ. ﻣﻨﺘﻘﻞ ﺷﺪه اﺳﺖ.(6)
ﺳﺎطﻊ اﻟﺤﺼﺮی ﻧﺴﻠﯽ ﮐﺎﻣﻞ از اﻓﺮادی ﭘﺮورد ﮐﻪ ﻣﻨﺎدی ﺧﺸﻮﻧﺖ ﺑﻮدﻧﺪ. ﻧﻤﻮﻧﻪ اﯾﻨﺎن ﺳﺎﻣﯽ ﺷﻮﮐﺖ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﺳﺨﻨﺮاﻧﯽ اش ﺑﺎ ﻋﻨﻮان «ﺻﻨﺎﻋﻪ اﻟﻤﻮت» در ﺳﺎل 1933 ﻣﻌﺮوف
ﺷﺪ. ﺳﺎﻣﯽ ﺷﻮﮐﺖ در اﯾﻦ ﺳﺨﻨﺮاﻧﯽ ﺟﻨﮓ و ﮐﺸﺘﺎر اﻧﺒﻮه را اﺑﺰار دﺳﺘﯿﺎﺑﯽ اﻋﺮاب ﺑﻪ آﻣﺎﻟﺸﺎن ﻣﯽ ﺷﻤﺎرد. ﻓﺎﺟﻌﻪ اﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺘﻦ اﯾﻦ ﺳﺨﻨﺮاﻧﯽ در ﺳﻄﺢ ﮔﺴﺘﺮده در ﻣﺪارس ﻋﺮﺑﯽ،
ﺑﻪ وﯾﮋه در ﻋﺮاق، ﺗﻮزﯾﻊ ﺷﺪ. ﺟﺎﻟﺐ ﺗﻮﺟﻪ اﯾﻨﮑﻪ ﺷﻮﮐﺖ ﺗﻌﻠﯿﻢ ﻣﯽ دھﺪ : « زور، ﺧﺎﮐﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺬر ﺣﻘﯿﻘﺖ را ﻣﯽ روﯾﺎﻧﺪ.!» اﮔﺮ ﭼﻪ ھﻤﮕﺎن ﻧﻤﯽ داﻧﻨﺪ، ﺷﻮﮐﺖ ﻗﻮه ﻣﺤﺮﮐﻪ اﺻﻠﯽ در
ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺳﺎزﻣﺎن ﺟﻮاﻧﺎن ﻓﺘﻮه – ﻧﮫﻀﺘﯽ ﺑﯽ واﺳﻄﻪ ﺳﺮﻣﺸﻖ ﮔﺮﻓﺘﻪ از ﺟﻨﺒﺶ ﺟﻮاﻧﺎن ﻧﺎزی ھﯿﺘﻠﺮ- ﺑﻮد. ﻓﺘﻮه طﻼﯾﻪ دار ﺟﻨﺒﺶ ﺷﻮﯾﻨﯿﺴﺘﯽ ﻋﺮﺑﯽ ﺑﻌﺪی، ھﻤﭽﻮن ﺣﺰب ﺑﻌﺚ، و ﭘﯿﺮوان
اﻣﺮوزی ﺑﻦ ﻻدن ﺑﻮد. ﺑﺎﯾﺪ ﺗﻮﺟﻪ داﺷﺖ ﮐﻪ اﯾﺪه ھﺎی ﺷﻮﮐﺖ ﭼﻨﺎن اﻓﺮاطﯽ ﺑﻮد ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﭘﺎن ﻋﺮﺑﯿﺴﺖ ھﺎﯾﯽ ﭼﻮن ﺳﺎطﻊ ﺣﺼﺮی ﺑﻌﺪھﺎ از او ﺗﺒﺮی ﺟﺴﺘﻨﺪ.
ﮔﻔﺘﻨﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﺎﺟﯽ، ﺑﺮادر ﺳﺎﻣﯽ ﺷﻮﮐﺖ، ﮐﻪ در ﺳﺎل 1941 ﻋﻀﻮ ﮐﻤﯿﺘﻪ ﻋﺮب در ﻋﺮاق ﺑﻮد(اﯾﻦ ﮐﻤﯿﺘﻪ ﻓﺘﻮه را در ﺧﻮد ﺟﺬب ﮐﺮده ﺑﻮد.)، ﻧﺎﻣﻪ ای ﺑﻪ ﻓﺮاﻧﺘﺲ ﻓﻦ ﭘﺎﭘﻦ (از ﻣﻘﺎﻣﮫﺎی ﺑﻠﻨﺪ
ﭘﺎﯾﻪ آﻟﻤﺎن ﻧﺎزی در ﺳﺎل 1941) ﻧﻮﺷﺖ و طﯽ آن ﺑﻪ ھﯿﺘﻠﺮ از ﺑﺎﺑﺖ ﻗﺴﺎوﺗﮫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﯾﮫﻮدﯾﺎن ﻣﺮﺗﮑﺐ ﺷﺪه ﺑﻮد، ﺗﺒﺮﯾﮏ ﮔﻔﺖ ! ﺳﺨﻦ زﯾﺮﯾﻦ، ﮐﻪ طﺮز ﺗﻔﮑﺮ ﺳﺎﻣﯽ ﺷﻮﮐﺖ را ﺑﻪ ﺧﻮﺑﯽ
ﻧﺸﺎن ﻣﯽ دھﺪ، اھﻤﯿﺘﯽ ﺑﻪ ﻣﺮاﺗﺐ ﺑﯿﺸﺘﺮ دارد: (7) «ﮐﺘﺎﺑﮫﺎی ﺗﺎرﯾﺨﯽ را ﮐﻪ ﺳﺒﺐ ﺑﯽ اﻋﺘﺒﺎری اﻋﺮاب ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ، ﺑﺎﯾﺪ ﺳﻮزاﻧﺪ، و ﺑﺰرﮔﺘﺮﯾﻦ اﺛﺮ در زﻣﯿﻨﻪ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺗﺎرﯾﺦ، ﻣﻘﺪﻣﻪ اﺑﻦ ﺧﻠﺪون
را ھﻢ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻣﺴﺘﺜﻨﯽ ﮐﺮد.»
اﻣﺎ ﭼﺮا اﺑﻦ ﺧﻠﺪون ؟ در ﺳﻨﺠﺶ ﺑﺎﻣﻮرﺧﺎن ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ و روﻣﯽ، ھﻤﭽﻮن ﭘﻠﻮﺗﺎرک و ﮔﺰﻧﻔﻮن، اﺑﻦ ﺧﻠﺪون (1406-1332م) از ﺑﺮﺗﺮﯾﻦ ﺗﺎرﯾﺦ ﻧﻮﯾﺴﺎن، و ﺑﻪ راﺳﺘﯽ ﯾﮑﯽ از ﻣﮫﻤﺘﺮﯾﻦ داﻧﺸﻤﻨﺪاﻧﯽ
اﺳﺖ ﮐﻪ اﻋﺮاب ﭘﺮورده اﻧﺪ. ﺑﺮای درک اﯾﻦ ﻧﮑﺘﻪ ﮐﻪ ﭼﺮا ﭘﺎن ﻋﺮﺑﯿﺴﺖ ھﺎ از اﺑﻦ ﺧﻠﺪون ﻧﺎﺧﺸﻨﻮدﻧﺪ، ﺑﺎﯾﺪ از اﺛﺮ او ﻣﻘﺪﻣﻪ، ﻧﻘﻞ ﻗﻮل ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﮐﺮد:(8)
«از ﺷﮕﻔﺘﯽ ھﺎﯾﯽ ﮐﻪ واﻗﻌﯿﺖ دارد، اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ داﻧﺸﻮران ﻣﻠﺖ اﺳﻼم، ﺧﻮاه در ﻋﻠﻮم ﺷﺮﻋﯽ و ﭼﻪ در داﻧﺸﮫﺎی ﻋﻘﻠﯽ ﺑﻪ ﺟﺰ در ﻣﻮاردی ﻧﺎدر، ﻏﯿﺮ ﻋﺮب اﻧﺪ و اﮔﺮ ﮐﺴﺎﻧﯽ از
آﻧﺎن ھﻢ ﯾﺎﻓﺖ ﺷﻮﻧﺪ ﮐﻪ از ﺣﯿﺚ ﻧﮋاد ﻋﺮب اﻧﺪ، از ﻟﺤﺎظ زﺑﺎن و ﻣﮫﺪ ﺗﺮﺑﯿﺖ وﻣﺸﺎﯾﺦ اﺳﺘﺎدان ﻋﺠﻤﯽ ھﺴﺘﻨﺪ… ﭼﻨﺎن ﮐﻪ ﺻﺎﺣﺐ ﺻﻨﺎﻋﺖ ﻧﺤﻮ، ﺳﯿﺒﻮﯾﻪ، و ﭘﺲ از او ﻓﺎرﺳﯽ و ﺑﻪ دﻧﺒﺎل آﻧﺎن
زَﺟّﺎج ﺑﻮد و ھﻤﻪ آﻧﺎن از ﻟﺤﺎظ ﻧﮋاد اﯾﺮاﻧﯽ ﺑﻪ ﺷﻤﺎر ﻣﯽ رﻓﺘﻨﺪ… آﻧﺎن زﺑﺎن را در ﻣﮫﺪ ﺗﺮﺑﯿﺖ آﻣﯿﺰش ﺑﺎ ﻋﺮب آﻣﻮﺧﺘﻨﺪ و آن را ﺑﻪ ﺻﻮرت ﻗﻮاﻧﯿﻦ و ﻓﻨﯽ در آوردﻧﺪ ﮐﻪ آﯾﻨﺪﮔﺎن از آن ﺑﮫﺮه ﻣﻨﺪ
ﺷﻮﻧﺪ… و ھﻤﻪ ﻋﺎﻟﻤﺎن اﺻﻮل ﻓﻘﻪ ﭼﻨﺎن ﮐﻪ ﻣﯽ داﻧﯽ و ھﻢ ﮐﻠﯿﻪ ﻋﻠﻤﺎی ﻋﻠﻢ ﮐﻼم و ھﻤﭽﻨﯿﻦ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﻔﺴﺮان اﯾﺮاﻧﯽ ﺑﻮدﻧﺪ و ﺑﻪ ﺟﺰ اﯾﺮاﻧﯿﺎن ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺣﻔﻆ و ﺗﺪوﯾﻦ ﻋﻠﻢ ﻗﯿﺎم ﻧﮑﺮد و از
اﯾﻦ رو ﻣﺼﺪاق ﮔﻔﺘﺎر ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ (ص) ﭘﺪﯾﺪ آﻣﺪ ﮐﻪ ﻓﺮﻣﻮد: «اﮔﺮ داﻧﺶ ﺑﺮ ﮔﺮدن آﺳﻤﺎن در آوﯾﺰد، ﻗﻮﻣﯽ از ﻣﺮدم ﻓﺎرس ﺑﺪان ﻧﺎﺋﻞ ﻣﯽ آﯾﻨﺪ و آن را ﺑﻪ دﺳﺖ ﻣﯽ آورﻧﺪ.» و اﻣﺎ ﻋﻠﻮم ﻋﻘﻠﯽ ﻧﯿﺰ در
اﺳﻼم ﭘﺪﯾﺪ ﻧﯿﺎﻣﺪ، ﻣﮕﺮ ﭘﺲ از ﻋﺼﺮی ﮐﻪ داﻧﺸﻤﻨﺪان وﻣﻮﻟﻔﺎن آﻧﮫﺎ ﻣﺘﻤﯿﺰ ﺷﺪﻧﺪ و ﮐﻠﯿﻪ اﯾﻦ داﻧﺸﮫﺎ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻟﻪ ﺻﻨﺎﻋﺘﯽ ﻣﺴﺘﻘﺮ ﮔﺮدﯾﺪ و ﺑﺎﻟﻨﺘﯿﺠﻪ ﺑﻪ اﯾﺮاﻧﯿﺎن اﺧﺘﺼﺎص ﯾﺎﻓﺖ و ﺗﺎزﯾﺎن آﻧﮫﺎ را
ﻓﺮو ﮔﺬاﺷﺘﻨﺪ و از ﻣﻤﺎرﺳﺖ در آﻧﮫﺎ ﻣﻨﺼﺮف ﺷﺪﻧﺪ… ﻣﺎﻧﻨﺪ ھﻤﻪ ﺻﻨﺎﯾﻊ… و اﯾﻦ داﻧﺸﮫﺎ ھﻤﭽﻨﺎن درﺷﮫﺮ ﻣﺘﺪاول ﺑﻮد ﺗﺎ روزﮔﺎری ﮐﻪ ﺗﻤﺪن و ﻋﻤﺮان در اﯾﺮان و ﺑﻼد آن ﮐﺸﻮر ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻋﺮاق و
ﺧﺮاﺳﺎن و ﻣﺎوراء اﻟﻨﮫﺮ ﻣﺴﺘﻘﺮ ﺑﻮد…»
اﮐﻨﻮن در ﻣﯽ ﯾﺎﺑﯿﺪ ﮐﻪ ﭼﺮا آﻗﺎی ﺷﻮﮐﺖ ﻧﺎﺑﻮدی ﺗﺎرﯾﺦ اﺑﻦ ﺧﻠﺪون را ﻻزم ﻣﯽ ﺷﻤﺮد. ﺷﻮوﯾﻨﯿﺴﺖ ھﺎی ﻋﺮب، از ﺟﻤﺎل ﻋﺒﺪ اﻟﻨﺎﺻﺮ ﺗﺎ ﺑﻦ ﻻدن، ﻋﺰم ﻗﺎطﻊ دارﻧﺪ واﻧﻤﻮد ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﺮاث ﻓﮑﺮی
اﯾﺮاﻧﯽ وﺟﻮد ﻧﺪارد. ﻣﺒﺎﻟﻐﻪ ﻧﯿﺴﺖ اﮔﺮ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ ﮐﻪ ﻧﺎﺳﯿﻮﻧﺎﻟﯿﺴﺖ ھﺎی ﻋﺮب ﺑﺨﺶ اﻋﻈﻢ ﺗﺎرﯾﺦ ﻋﺮب را، ﺑﻪ وﯾﮋه ھﺮ ﺟﺎ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﮫﻢ و ﺧﺪﻣﺎت اﯾﺮاﻧﯿﺎن ﺑﻪ ﺗﻤﺪن اﺳﻼﻣﯽ و ﻋﺮﺑﯽ ﻣﺮﺑﻮط ﻣﯽ
ﺷﻮد، ﺑﺎزﻧﻮﯾﺴﯽ ﮐﺮده اﻧﺪ. در ﻧﻈﺮﯾﺎت زﯾﺮﯾﻦ رﯾﭽﺎرد ﻧﻠﺴﻮن ﻓﺮای ﺑﺤﺮان ﻧﮕﺮﺷﮫﺎی ﻋﺮﺑﯽ ﺑﻪ اﯾﺮاﻧﯿﺎن ﭼﻨﯿﻦ ﺧﻼﺻﻪ ﻣﯽ ﺷﻮد:(9)
اﻋﺮاب دﯾﮕﺮ ﻧﻘﺶ اﯾﺮان و زﺑﺎن ﻓﺎرﺳﯽ را در ﺷﮑﻞ ﮔﯿﺮی ﻓﺮھﻨﮓ اﺳﻼﻣﯽ درک ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﺷﺎﯾﺪ ﻣﯽ ﺧﻮاھﻨﺪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ھﺎ را از ﯾﺎد ﺑﺒﺮﻧﺪ؛ اﻣﺎ ﺑﺎ ﭼﻨﯿﻦ ﮐﺎری ﺷﺎﻟﻮده ﻣﻌﻨﻮی، ﻣﻮﺟﻮدﯾﺖ
اﺧﻼﻗﯽ و ﻓﺮھﻨﮕﯽ ﺧﻮد را از ﻣﯿﺎن ﻣﯽ ﺑﺮﻧﺪ… ﺑﯽ ﻣﯿﺮاث ﮔﺬﺷﺘﻪ و اﺣﺘﺮام در ﺧﻮر ﺑﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ… ﺛﺒﺎت و رﺷﺪ ﻣﻨﺎﺳﺐ، ﺑﺨﺘﯽ اﻧﺪک دارد.ﻣﯾراث ﭘﺎن ﻋرﺑﯾﺳم 9/16/13
https://www.rasekhoon.net/article/print/704421/ﻋرﺑﯾﺳم-ﭘﺎن-ﻣﯾراث/ 3/7
ﻣﯽ ﺗﻮان اﺳﺘﺪﻻل ﮐﺮد ﮐﻪ ﯾﮑﯽ از ﺳﺮﭼﺸﻤﻪ ھﺎی رﮐﻮد ﺳﯿﺎﺳﯽ، اﻗﺘﺼﺎدی و ﺗﮑﻨﻮﻟﻮژﯾﮏ ﮐﻪ اﮐﻨﻮن در ﺟﮫﺎن ﻋﺮب ﭼﻨﯿﻦ ﻧﻤﺎﯾﺎن اﺳﺖ، از ﭼﯿﺰھﺎﯾﯽ ﺳﺮﭼﺸﻤﻪ ﻣﯽ ﮔﯿﺮد ﮐﻪ در دوره ھﺎی
اﺑﺘﺪاﯾﯽ، ﻣﺘﻮﺳﻄﻪ و ﻋﺎﻟﯽ، ﺑﻪ اﻋﺮاب آﻣﻮﺧﺘﻪ ﺷﺪه اﺳﺖ و ھﻤﭽﻨﺎن آﻣﻮﺧﺘﻪ ﻣﯽ ﺷﻮد.
ﭘﺲ ﺟﺎی ﺷﮕﻔﺘﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎری از اﻋﺮاب، از ﺟﻤﻠﻪ دوﻟﺘﻤﺮدان ﺑﻠﻨﺪﭘﺎﯾﻪ و اﺳﺘﺎدان ﺗﺤﺼﯿﻞ ﮐﺮده، اﮐﻨﻮن ﺑﺮ اﯾﻦ ﺑﺎورﻧﺪ ﮐﻪ داﻧﺸﻤﻨﺪان اﯾﺮاﻧﯽ ﮐﻪ ﻧﺎﻣﺸﺎن در زﯾﺮ ﻣﯽ آﯾﺪ، ھﻤﮕﯽ ﻋﺮب
اﻧﺪ: زﮐﺮﯾﺎی رازی (922-860 ﯾﺎ 923 م ﻣﺘﻮﻟﺪ ری، ﻧﺰدﯾﮏ ﺗﮫﺮان)، اﺑﻮﻋﻠﯽ ﺳﯿﻨﺎ (980-1037 م، ﻣﺘﻮﻟﺪ اﻓﺸﻨﻪ، ﻧﺰدﯾﮏ ﺑﺨﺎرا، ﭘﺎﯾﺘﺨﺖ ﮐﮫﻦ ﺳﺎﻣﺎﻧﯿﺎن)، اﺑﻮرﯾﺤﺎن ﺑﯿﺮوﻧﯽ (9731-1043 م ﻣﺘﻮﻟﺪ
ﺧﯿﻮه، ﺧﻮارزم ﻗﺪﯾﻢ و اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن ﮐﻨﻮﻧﯽ)، ﻋﻤﺮ ﺧﯿﺎم (1044-1123 م، ﻣﺘﻮﻟﺪ ﻧﯿﺸﺎﺑﻮر، ﺧﺮاﺳﺎن)، ﻣﺤﻤﺪ ﺧﻮارزﻣﯽ (وﻓﺎت 844م، ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺧﯿﻮه، ﺧﻮارزم ﻗﺪﯾﻢ و ﺗﺮﮐﻤﻨﺴﺘﺎن ﮐﻨﻮﻧﯽ)، ﺣﺘﯽ
ﯾﮑﯽ از اﯾﻦ داﻧﺸﻤﻨﺪان از ﻧﺎﺣﯿﻪ ای ﻋﺮب زﺑﺎن ﺑﺮﻧﺨﺎﺳﺘﻪ اﺳﺖ؛ ھﻤﻪ آﻧﺎن در ﺟﺎﯾﯽ زاده ﺷﺪه اﻧﺪ ﮐﻪ اﯾﺮان اﻣﺮوزی ﯾﺎ ﻗﻠﻤﺮو ﭘﯿﺸﯿﻦ ﺟﮫﺎن ﻓﺎرﺳﯽ زﺑﺎن اﺳﺖ. اﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮع ﺑﺮای ﭘﺎن
ﻧﺎﺳﯿﻮﻧﺎﻟﯿﺴﺖ ھﺎی ﻋﺮب ﺗﻨﺎﻗﻀﯽ ﻧﺎﺧﻮﺷﺎﯾﻨﺪ ﭘﯿﺶ ﻣﯽ آورد. واﮐﻨﺶ آﻧﮫﺎ در ﺑﺮاﺑﺮ اﯾﻦ واﻗﻌﯿﺘﮫﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺮ دو ﭘﯿﺶ ﻓﺮض اﺳﺘﻮار اﺳﺖ:
اﻟﻒ) ادﻋﺎ ﻣﯽ ﺷﻮد ﮐﺴﺎﻧﯽ ﭼﻮن ﺑﯿﺮوﻧﯽ ﻋﺮب اﻧﺪ، ﺗﻨﮫﺎ ﺑﻪ اﯾﻦ دﻟﯿﻞ ﮐﻪ ﺣﺮف ﺗﻌﺮﯾﻒ «ال» ﺑﺮ ﺳﺮ ﻧﺎﻣﺸﺎن آﻣﺪه اﺳﺖ، ﯾﺎ ﻧﺎم ﻋﺮﺑﯽ – اﺳﻼﻣﯽ دارﻧﺪ. ﭼﻨﯿﻦ ادﻋﺎﯾﯽ ﻣﺜﻞ اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ
ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ: «ھﻤﻪ ﺑﺰرﮔﺎن ﺗﺎرﯾﺦ ﺑﺎ ﻧﺎﻣﮫﺎی ﻣﺴﯿﺤﯽ، ﭼﻮن ﮐﺮﯾﺲ، ﻣﺎﯾﮑﻞ، ﯾﺎ ﺟﺎن، ﯾﮫﻮدی ﺑﻮده اﻧﺪ، ﭼﻮن اﺳﺎﻣﯽ ﯾﮫﻮدی دارﻧﺪ.» اﮔﺮ اﯾﻦ ﻣﻨﻄﻖ را ﺑﭙﺬﯾﺮﯾﻢ، ﭘﺲ ﺑﺎﯾﺪ اذﻋﺎن ﮐﻨﯿﻢ ﮐﻪ ﮐﺮﯾﺴﺘﻒ
ﮐﻠﻤﺐ (اﺳﭙﺎﻧﯿﺎ) ﻣﯿﮑﻞ آﻧﮋ (اﯾﺘﺎﻟﯿﺎ) و ﯾﻮھﺎﻧﺲ ﮐﭙﻠﺮ (داﻧﻤﺎرک) ھﻢ ﯾﮫﻮدی اﻧﺪ. اﯾﺮان ﭘﺲ از ﺳﺪه ھﻔﺘﻢ، ﺑﻪ ھﻤﺎن ﮔﻮﻧﻪ اﺳﻼم را ﭘﺬﯾﺮﻓﺖ ﮐﻪ اروﭘﺎﯾﯿﺎن ﺑﯽ ﺷﻤﺎر ﭘﺲ از ﺳﺪه ھﺎی ﺳﻮم
وﭼﮫﺎرم ﻣﺴﯿﺤﯿﺖ را ﭘﺬﯾﺮا ﺷﺪﻧﺪ. ﺳﺎده ﺗﺮ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ: ﻣﻠﯿﺖ و دﯾﺎﻧﺖ ﯾﮑﯽ ﻧﯿﺴﺖ. ھﯿﭻ ﮐﺲ ﺑﻪ ﺻﺮف ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﯽ، ﻋﺮب ﻧﻤﯽ ﺷﻮد؛ ھﻤﭽﻨﺎن ﮐﻪ ﻓﺮد ﻣﺴﯿﺤﯽ، ﯾﮫﻮدی ﺑﻪ ﺣﺴﺎب ﻧﻤﯽ آﯾﺪ.
ﭘﺎن ﻋﺮﺑﯿﺴﺖ ھﺎ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﺴﻠﻤﺎن ﺑﻮدن را ﭼﻨﺎن ﮐﺶ داده اﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﺎدﮔﯽ ﺷﺎﻣﻞ ﻏﯿﺮ ﻋﺮﺑﮫﺎﯾﯽ ﺷﻮد ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮاھﻨﺪ آﻧﺎن را ﻋﺮب واﻧﻤﻮد ﮐﻨﻨﺪ.
ب) ادﻋﺎ ﻣﯽ ﺷﻮد ﮐﻪ ھﻤﻪ اﯾﻦ ﺑﺰرﮔﺎن (ﺑﯽ اﺳﺘﺜﻨﺎ) ﺑﺎزﻣﺎﻧﺪﮔﺎن اﻋﺮاﺑﯽ ھﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﭘﺲ از ﭘﯿﺮوزی اﻋﺮاب در اﯾﺮان ﻣﺘﻮطﻦ ﺷﺪﻧﺪ. ھﺮﭼﻨﺪ ﺣﻘﯿﻘﺖ دارد ﮐﻪ ﺳﭙﺎھﯿﺎن ﻋﺮب اﯾﺮان را ﺳﺎﻟﯿﺎن
ﺳﺎل در اﺷﻐﺎل داﺷﺘﻨﺪ، ﭼﮕﻮﻧﻪ و ﭼﻪ وﻗﺖ اﯾﻦ ﺟﻨﮕﺠﻮﯾﺎن ﺻﺤﺮاھﺎی ﺑﯽ آب و ﻋﻠﻒ ﻋﺮﺑﺴﺘﺎن ﺑﻪ اﯾﻦ ﺳﺮﻋﺖ داﻧﺸﻤﻨﺪ ﺷﺪﻧﺪ؟ ﺗﺎرﯾﺦ و ﺳﻨﺘﮫﺎی آﻣﻮزﺷﯽ اﯾﺮان ﺑﺎ ﻣﺸﺎﺑﻪ آن در ﯾﻮﻧﺎن، ھﻨﺪ
و ﭼﯿﻦ ﭘﮫﻠﻮ ﻣﯽ زد، و ﻣﺎﻧﻨﺪ آﻧﮫﺎ ھﺰاران ﺳﺎل ﺑﺮ ﺗﻤﺪن اﻋﺮاب ﺗﻘﺪم داﺷﺖ. اﻋﺮاب ھﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ از ﻣﻮاطﻦ ﺑﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﺧﻮد در ﻋﺮﺑﺴﺘﺎن ﺑﯿﺮون ﺗﺎﺧﺘﻨﺪ و اﻣﭙﺮاﺗﻮری ﺑﯿﺰاﻧﺴﯽ – روﻣﯽ و
ﺷﺎھﻨﺸﺎھﯽ ﺳﺎﺳﺎﻧﯽ را ﺑﺮاﻧﺪاﺧﺘﻨﺪ، ﺑﻪ آﺳﺎﻧﯽ وارث ﻣﺎ ﺗﺮک ﻏﻨﯽ روم و ﭘﺎرس ﺷﺪﻧﺪ. ﺻﺮف ﺗﺴﺨﯿﺮ ﻗﻠﻤﺮو دﯾﮕﺮان، ﮐﺴﯽ را ﻣﺎﻟﮏ دﺳﺘﺎوردھﺎی اﯾﺸﺎن ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ. اﮔﺮ ﭼﻨﯿﻦ ﺑﺎﺷﺪ،
داﻧﺸﻤﻨﺪان ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﭼﻮن ذﯾﻤﻘﺮاطﯿﺲ (دﻣﻮﮐﺮاﺗﯿﻮس) و ﻓﯿﺜﺎﻏﻮرث (ﭘﯿﺘﺎﮔﻮراس) ﺧﻮد ﺑﻪ ﺧﻮد اﯾﺮاﻧﯽ اﻧﺪ؛ زﯾﺮا در آن روزﮔﺎر ﺳﭙﺎھﯿﺎن ھﺨﺎﻣﻨﺸﯽ ﺑﺮ ﯾﻮﻧﺎﻧﯿﺎن اﯾﻮﻧﯽ (ﺗﺮﮐﯿﻪ ﻏﺮﺑﯽ ﮐﻨﻮﻧﯽ) ﻓﺮﻣﺎن
ﻣﯽ راﻧﺪﻧﺪ.
ﺑﮫﺘﺮﯾﻦ ردﯾﻪ ﺑﺮ ﻧﻈﺮﭘﺎن ﻋﺮﺑﯿﺴﺖ ھﺎ ﺷﺨﺺ اﺑﻦ ﺧﻠﺪون اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺻﺮاﺣﺖ ﺗﻤﺎم و ﺑﯽ ھﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﺗﻌﻘﯿﺪ و اﺑﮫﺎم، ﺧﺪﻣﺎت ﻋﻈﯿﻢ اﯾﺮاﻧﯿﺎن ﺑﻪ ﺗﻤﺪن و ﻓﺮھﻨﮓ ﻋﺮب و اﺳﻼﻣﯽ را ﺑﺮ ﻣﯽ
ﺷﻤﺎرد. ﺑﺴﯿﺎری از اﻋﺮاب، ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻣﺼﺮی ھﺎ، ﯾﮑﺴﺮه از ذﮐﺮ زادﮔﺎه داﻧﺸﻤﻨﺪان اﯾﺮاﻧﯽ و ﻣﺤﻞ درﮔﺬﺷﺖ آﻧﺎن ﺧﻮدداری ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ و ﺷﻤﺎری ﻓﺮاوان از ﻋﺮﺑﮫﺎ وﻗﺘﯽ آﮔﺎه ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﮐﻪ
آراﻣﮕﺎه اﺑﻦ ﺳﯿﻨﺎ در ھﻤﺪان، اﯾﺮان اﺳﺖ، ﺷﮕﻔﺖ زده ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ.
ﺑﺮای ﻓﮫﻢ ﺧﺎﻣﮑﺎری (و در واﻗﻊ ﻋﻘﻞ ﺳﺘﯿﺰی) ﭘﺎن ﻋﺮﺑﯿﺴﻢ (ﯾﺎ ھﺮﮔﻮﻧﻪ ﻧﮋادﭘﺮﺳﺘﯽ)، ﻧﺎﮔﺰﯾﺮ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻨﯿﺎدﮔﺬاران ﺣﻘﯿﻘﯽ ﺣﺰب ﺑﻌﺚ، ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯿﺸﻞ ﻋﻔﻠﻖ و ﺻﻼح اﻟﺪﯾﻦ ﺑﯿﻄﺎر را ﺑﺸﻨﺎﺳﯿﻢ. اﯾﻦ
دو در دﻣﺸﻖ زاده ﺷﺪﻧﺪ؛ ﻋﻔﻠﻖ ﻣﺴﯿﺤﯽ ارﺗﺪوﮐﺲ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ و ﺑﯿﻄﺎر ﻣﺴﻠﻤﺎن ﺳﻨﯽ ﺑﻮد. ھﺮ دو ﺷﺎھﺪ رﻓﺘﺎر ﺗﺤﻘﯿﺮ آﻣﯿﺰ ﻓﺮاﻧﺴﻪ، ﺑﺎ ﮐﺸﻮرﺷﺎن، ﺳﻮرﯾﻪ ﺑﻮدﻧﺪ، ﺑﻪ وﯾﮋه در ﺧﻼل ﻗﯿﺎم
1925-1926 م. اﯾﻦ دو داﻧﺸﺠﻮ در ﺳﺎل 1929 در داﻧﺸﮕﺎه ﭘﺎرﯾﺲ ﺑﺎ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ آﺷﻨﺎ ﺷﺪﻧﺪ و داﻧﺴﺘﻪ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ آﯾﺎ در آن روزھﺎ در ﻋﻤﻞ ﺑﻪ داﻧﺸﺠﻮﯾﺎن ﮐﻤﻮﻧﺴﺖ ﻋﺮب ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ اﻧﺪ ﯾﺎ ﻧﻪ؛ اﻣﺎ
اﯾﻦ ﻧﮑﺘﻪ روﺷﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺣﺰب ﺧﻮد را، ھﻤﺎﻧﻨﺪ ﺟﻨﺒﺶ ھﺎﯾﯽ ﮐﻪ در ﮐﺸﻮر ھﻤﺴﺎﯾﻪ، ﻋﺮاق، در دھﻪ 1920 ﭘﯿﺶ آﻣﺪ، ﺑﺮ ﭘﺎن ﻋﺮﺑﯿﺴﻢ اﺳﺘﻮار ﺳﺎﺧﺘﻨﺪ. دﯾﮕﺮ ﺳﻮری ﭘﺮﻧﻔﻮذ و داﻧﺶ آﻣﻮﺧﺘﻪ
ﻓﺮاﻧﺴﻪ (ﺳﻮرﺑﻦ)، زﮐﯽ ارﺳﻮزی ﺑﻮد. ارﺳﻮزی ﺑﻪ وﯾﮋه در ﻧﮋاد ﭘﺮﺳﺘﯽ ﺧﻮد ﺑﺮ ﺿﺪ ﺗﺮﮐﺎن ﺑﻮﻣﯽ در ﺳﻮرﯾﻪ ﺑﯽ ﭘﺮوا و در اﺑﺮاز ﻧﻔﺮت از ﯾﮫﻮدﯾﺎن زھﺮآﮔﯿﻦ ﺑﻮد. ﺧﻼﺻﻪ اﯾﻨﮑﻪ ﭘﯿﺮوان ارﺳﻮزی ﺑﻪ
ﮔﺮوه ﻋﻔﻠﻖ – ﺑﯿﻄﺎر ﭘﯿﻮﺳﺘﻨﺪ. ﺷﺨﺺ ارﺳﻮزی ﺳﺨﺖ از ﻋﻔﻠﻖ ﺑﯿﺰار ﺑﻮد و ھﻤﯿﻦ ﻧﮑﺘﻪ روﺷﻦ ﻣﯽ ﺳﺎزد ﮐﻪ ﭼﺮا ﺧﻮدش ﺑﻪ اﯾﻦ دار و دﺳﺘﻪ ﻧﭙﯿﻮﺳﺖ.
ﻋﻔﻠﻖ ﻏﯿﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎن ﺑﻪ ﺳﺎﺧﺘﻦ ھﻮﯾﺖ ﭘﺎن اﺳﻼﻣﯽ اﻋﺘﻨﺎ ﻧﺪاﺷﺖ و در ﻋﻮض ﺑﻪ ﺗﺮوﯾﺞ و ﺗﺒﻠﯿﻎ ﭘﺎن ﻋﺮﺑﯿﺴﻢ ﺧﺎﻟﺼﯽ ھﻤﺖ ﮔﻤﺎﺷﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺟﻮھﺮه ﭼﯿﺰی ﮐﻪ ﺧﻮد آن را «اﻟﺮوح اﻟﻌﺮﺑﯿﻪ» ﻣﯽ
ﺧﻮاﻧﺪ، ﺳﺎزﮔﺎر ﺑﺎﺷﺪ. ﻋﺸﻖ و اﯾﻤﺎن ﺑﻪ «ﻧﮋاد» ﺳﻨﮓ ﭘﺎﯾﻪ ﭘﺎن ﻋﺮﺑﯿﺴﻢ و ھﺮﮔﻮﻧﻪ ﺷﻮوﯾﻨﯿﺴﻢ ﻧﮋادی دﯾﮕﺮ اﺳﺖ. ﻋﻔﻠﻖ ھﻤﯿﻦ «روح ﻋﺮﺑﯽ» را ﺑﻪ «دﺳﺘﺎوردھﺎی ﺑﺰرگ اﻋﺮاب در
ﮔﺬﺷﺘﻪ» ﻧﺴﺒﺖ ﻣﯽ دھﺪ، «ﮐﻪ در آﯾﻨﺪه ھﻢ ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﻨﺪ ﺑﻪ آن ﻧﺎﯾﻞ ﺷﻮﻧﺪ.» ﺟﺎﻟﺐ ﺗﻮﺟﻪ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻋﻔﻠﻖ ھﻢ در آن زﻣﺎن، درﺳﺖ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺑﻦ ﻻدن در زﻣﺎن ﻣﺎ، ﺑﺎ اﻋﺮاب ﻣﺘﺎﺛﺮ از ﻓﺮھﻨﮓ ﻏﺮب،
ﯾﺎ دﻟﺒﺴﺘﮕﺎن ﺑﻪ اﯾﻦ ﻓﺮھﻨﮓ، ﺳﺮ دﺷﻤﻨﯽ داﺷﺖ.
ﻣﯿﺸﻞ ﻋﻔﻠﻖ اﺳﻼم را ﺗﻨﮫﺎ ﺑﻪ ﻣﺜﺎﺑﻪ «ﯾﮏ ﻧﮫﻀﺖ اﻧﻘﻼﺑﯽ ﻋﺮﺑﯽ ﮐﻪ ھﺪﻓﺶ اﺣﯿﺎی ﻋﺮﺑﯿﺖ ﺑﻮد» ﺗﺒﯿﯿﻦ ﻣﯽ ﮐﺮد. (10) ﭼﻨﯿﻦ ﻣﯽ ﻧﻤﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﻋﻔﻠﻖ، ﺑﻦ ﻻدن، ﺻﺪام و اﻣﺜﺎل ﺣﺼﺮی و ﺷﻮﮐﺖ
ﺑﻪ ﻋﻤﺪ ﻧﮑﺘﻪ ای ﺣﺴﺎس را ﺑﻪ دﺳﺖ ﻓﺮاﻣﻮﺷﯽ ﻣﯽ ﺳﭙﺎرﻧﺪ: اﺳﻼم ﻣﺜﻞ ھﻤﻪ ادﯾﺎن ﺑﺰرگ، از ھﻤﺎن آﻏﺎز، از ﻣﻔﮫﻮم اﺑﻠﮫﺎﻧﻪ و ﺑﺮﺑﺮ ﺻﻔﺘﺎﻧﻪ ﭘﺮﺳﺘﺶ ﻧﮋادی ﻓﺮاﺗﺮ رﻓﺖ. اﺳﻼم، ﭼﻮن ھﻤﻪ
ادﯾﺎن ﺑﺰرگ ﺟﮫﺎن (زردﺷﺘﯽ، ﻣﺴﯿﺤﯽ، ھﻨﺪو،…) ﺧﻮدﺷﯿﻔﺘﮕﯽ ﻧﮋادی را در ﺟﮫﺖ ﭘﺬﯾﺮش دﯾﮕﺮان، ﺑﯽ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻧﮋاد، ﻗﻮﻣﯿﺖ، ﯾﺎ رﻧﮓ ﭘﻮﺳﺖ، ﻧﻔﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. ھﻤﻪ اﻧﺴﺎﻧﮫﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﻮده
ﺳﻌﺪی ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻟﻪ اﻋﻀﺎی ﯾﮏ ﭘﯿﮑﺮ ﻧﮕﺮﯾﺴﺘﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ. و اﻣﺎ در ﺧﺼﻮص ﺗﻤﺪن اﺳﻼﻣﯽ، ﺑﺎز ﻣﯽ ﺗﻮان از ﻣﺴﯿﺮ ﺧﻠﯿﻞ ﻧﻘﻞ ﻗﻮل ﮐﺮد:(11)
«در دوران ﺑﻨﯽ ﻋﺒﺎس، ﺳﯿﻄﺮه طﻠﺒﯽ ﻗﻮﻣﯽ ﻋﺮﺑﯽ ﭘﺎﯾﺎن ﮔﺮﻓﺖ و ﻓﺮھﻨﮓ ﻋﺮﺑﯽ ﺑﺎ ﻣﺮدﻣﺎن ھﻼل ﺧﺼﯿﺐ – ﻓﺎرﺳﮫﺎ، ﺗﺮﮐﮫﺎ، ﺑﺮﺑﺮھﺎ و اﺳﭙﺎﻧﯿﺎﯾﯿﮫﺎ، ھﻤﭽﻨﯿﻦ ﯾﮫﻮدﯾﺎن و ﻣﺴﯿﺤﯿﺎن، ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺘﯽ
ﺑﺴﯿﺎر، ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪ ﯾﮏ ﺗﻤﺪن اﺳﻼﻣﯽ ﭘﮫﻨﺎور دﮔﺮدﯾﺴﯽ ﯾﺎﻓﺖ….»
ﭘﺎن ﻋﺮﺑﯿﺴﺖ ھﺎﯾﯽ ﭼﻮن ﺑﻦ ﻻدن، از ﻣﺬھﺐ ﺑﺮای ﭘﯿﺸﺒﺮد اھﺪاف ﺑﻪ راﺳﺘﯽ ﭘﻠﯿﺪ ﺧﻮد ﺑﮫﺮه ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ. ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﯿﺪ ﻧﮕﺎھﯽ ﺑﻪ ﺳﻠﻄﻪ ﺟﻮﯾﺎن و ﺑﻨﯿﺎدﮔﺮاﯾﺎن ﻣﺬھﺒﯽ ﺳﻔﯿﺪ ﭘﻮﺳﺖ ﮐﻨﻮﻧﯽ
ﺑﯿﻨﺪازﯾﺪ ﺗﺎ ھﻤﺘﺮازھﺎی آﻧﺎن را ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ. ﻣﯿﺸﻞ ﻋﻔﻠﻖ از ﺳﺎطﻊ ﺣﺼﺮی ھﻢ ﺟﻠﻮﺗﺮ رﻓﺖ و آﺷﮑﺎرا «دﺷﻤﻦ اﻣﺖ ﻋﺮب» را ﻣﻌﺮﻓﯽ ﮐﺮد. اﯾﻦ اﺻﻄﻼح را، ﺑﺴﯿﺎری از ﻣﺤﺎﻓﻞ آﻣﻮزﺷﯽ و ﺗﻮده
ای ﻋﺮب ﻓﺮا ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ و ﮐﺎر ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ رﺳﯿﺪ ﮐﻪ اﻣﺮوز ﻧﺴﻠﯽ ﺗﻤﺎم از اﻋﺮاب، اﯾﺮاﻧﯿﺎن را «دﺷﻤﻦ اﻋﺮاب» ﻣﯽ ﭘﻨﺪارﻧﺪ (از ﻣﻘﺎﻟﻪ «ﻣﺎ و دﺷﻤﻨﺎن ﻣﺎ» ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﯿﺸﻞ ﻋﻔﻠﻖ، ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﻣﺜﺎﺑﻪ
ﺑﺮھﺎن ﻗﺎطﻊ در اﺛﺒﺎت اﯾﻦ طﺮز ﺗﻔﮑﺮ، ﻧﻘﻞ ﻗﻮل ﻣﯽ ﺷﻮد.) ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﺎﻧﻪ ﺑﺴﯿﺎری از اﻋﺮاب، دﻟﯿﺮاﻧﻪ و ﺑﺎ ﺷﮫﺎﻣﺖ اﯾﻦ اﻧﺪﯾﺸﻪ را ﻧﻔﯽ ﮐﺮده اﻧﺪ؛ ﺑﺎ اﯾﻦ ھﻤﻪ، اﻧﮕﯿﺰه اﯾﺮاﻧﯽ ﺳﺘﯿﺰی در
آﻣﻮزﺷﮫﺎی ﻋﺮﺑﯽ و رﺳﺎﻧﻪ ھﺎی ھﻤﮕﺎﻧﯽ ﻋﺮﺑﯽ (ﭼﻮن ﺷﺒﮑﻪ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻧﯽ اﻟﺠﺰﯾﺮه) رﯾﺸﻪ دواﻧﺪه اﺳﺖ.
ﻧﮋاد ﭘﺮﺳﺘﯽ ﻋﺮﺑﯽ در رژﯾﻢ ﺻﺪام ﺑﻪ ﻣﺒﺘﺬل ﺗﺮﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ راﺳﺘﯽ ﺑﺎ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﻧﺌﻮﻧﺎزﯾﮫﺎی اﻣﺮوزی ھﻤﺘﺮاز اﺳﺖ، ﺳﻘﻮط ﮐﺮد. ﺑﮫﺘﺮﯾﻦ ﻧﻤﻮﻧﻪ اﯾﻦ اﺑﺘﺬال، رﺳﺎﻟﻪ ﺧﯿﺮ ﷲ طﻠﻔﺎح، داﯾﯽ ﺻﺪام
اﺳﺖ، ﺑﺎ ﻋﻨﻮان «ﺳﻪ ﻣﻮﺟﻮدی ﮐﻪ ﺧﺪا ﻧﻤﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﻠﻖ ﻣﯽ ﮐﺮد: اﯾﺮاﻧﯿﺎن، ﯾﮫﻮدﯾﮫﺎ و ﻣﮕﺴﮫﺎ»! در دوران ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺻﺪام، ﻧﻮﺷﺘﻪ ھﺎی ﺧﯿﺮﷲ طﻠﻔﺎح ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪ ﮔﺴﺘﺮده در ﻋﺮاق ﭘﺨﺶ ﻣﯽ
ﺷﺪ، از اﯾﻦ ﺑﺎور ﻧﮑﺮدﻧﯽ ﺗﺮ ﺗﻮﺿﯿﺢ زﯾﺮ از ﺳﻌﯿﺪ اﺑﻮرﯾﺶ اﺳﺖ: (12)
«… دوﻟﺖ (ﺻﺪام) ﺑﻪ «ﻋﺮاﻗﯿﮫﺎی ﺧﺎﻟﺼﯽ» ﮐﻪ ھﻤﺴﺮ اﯾﺮاﻧﯽ ﺗﺒﺎر داﺷﺘﻨﺪ، ﭘﯿﺸﻨﮫﺎد ﮐﺮد در ﺑﺮاﺑﺮ طﻼق ﮔﻔﺘﻦ ھﻤﺴﺮ ﺧﻮد 2500 دﻻر ﭘﺎداش ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ!»ﻣﯾراث ﭘﺎن ﻋرﺑﯾﺳم 9/16/13
https://www.rasekhoon.net/article/print/704421/ﻋرﺑﯾﺳم-ﭘﺎن-ﻣﯾراث/ 4/7
اﯾﻦ ﻓﺮاز، ﯾﺎدآور دردﻧﺎک ﺣﻮادﺛﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ در دھﻪ 1930 (ﺑﺮای ﻧﻤﻮﻧﻪ در راه ﭘﯿﻤﺎﯾﯽ ﻧﻮرﻧﺒﺮگ) در آﻟﻤﺎن ﻧﺎزی روی داد و ﻗﻮاﻧﯿﻦ «ﺧﻠﻮص ﻧﮋادی» ﺑﺮ ﺿﺪ ﯾﮫﻮدﯾﺎن را در ﭘﯽ آورد. ﺻﺪام ھﺰاران
اﯾﺮاﻧﯽ ﺗﺒﺎر را در دھﻪ 1970 از ﻋﺮاق اﺧﺮاج ﮐﺮد ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎری از آﻧﺎن ھﻢ اﮐﻨﻮن در اﯾﺮان زﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﮔﺮﭼﻪ ھﻤﮕﺎن ﻧﻤﯽ داﻧﻨﺪ، اﻣﺎ واﻗﻌﯿﺖ اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ در اواﯾﻞ ﺳﺪه ﺑﯿﺴﺘﻢ، ﺷﺎﯾﺪ
دو ﺳﻮم ﺟﻤﻌﯿﺖ ﺑﻐﺪاد ﻓﺎرﺳﯽ زﺑﺎن ﺑﻮدﻧﺪ. ﺑﯽ ﮔﻤﺎن ﭼﻨﺪﯾﻦ دھﻪ ﺗﺒﻠﯿﻐﺎت ﻣﺴﺘﻤﺮ ﺿﺪ اﯾﺮاﻧﯽ، ﺑﺮ ﺗﺨﺮﯾﺐ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﺘﺰﻟﺰل اﯾﺮاﻧﯽ ﻣﻘﯿﻢ ﻋﺮاق ﻣﻮﺛﺮ ﺑﻮده اﺳﺖ. ﮐﺮدھﺎ ﻧﯿﺰ ﮐﻪ ﻗﻮﻣﯽ اﯾﺮاﻧﯽ
اﻧﺪ، ﺑﯽ ﮔﻔﺘﮕﻮ، دﺷﻤﻨﯽ ﻗﮫﺮآﻣﯿﺰ ﭘﺎن ﻋﺮﺑﯿﺴﻢ را اﺣﺴﺎس ﮐﺮده اﻧﺪ. ﻓﺠﺎﯾﻊ ﻧﺎﺷﯽ از ﺳﯿﺎﺳﺖ ﺻﺪام در ﮐﺎرﺑﺮد ﮔﺎزھﺎی ﺳﻤﯽ (ﺑﺮای ﻧﻤﻮﻧﻪ، ﺣﻠﺒﭽﻪ)، و اﺧﺮاج اﺟﺒﺎری ﮐﺮدھﺎ از ﮐﺮدﺳﺘﺎن
ﻋﺮاق ﺑﻪ ﺳﻮد ﻣﮫﺎﺟﺮان ﺗﺎزه ﻋﺮب ﻧﯿﺰ ﺑﻪ اﻧﺪازه ای ﻣﻌﺮوف و ﻣﺴﺘﻨﺪ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﯿﺎزی ﻧﯿﺴﺖ ﺑﯿﺶ از اﯾﻦ ﺑﻪ آن ﺑﭙﺮدازﯾﻢ.
ﺧﻮد ﻣﻦ ﺑﻪ ھﻨﮕﺎم ﻧﻘﻞ ﺗﻮﺻﯿﻒ اﺑﻮرﯾﺶ از ﺳﯿﺎﺳﺖ «ﭘﺎداش طﻼق» ﺻﺪام، ﺷﮕﻔﺖ زده ﺷﺪم. اﻋﺮاب اﮔﺮ ﺑﺪاﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﻌﻨﺎی واﻗﻌﯽ «ﻋﺮاق» ﭼﯿﺴﺖ، ﯾﮑﻪ ﺧﻮاھﻨﺪ ﺧﻮرد. «ﻋﺮاق» ﺑﺮﮔﺮﻓﺘﻪ
ﺷﺪه از ﮔﻮﯾﺶ ﭘﮫﻠﻮی ﭘﺎرﺳﯽ ﻣﯿﺎﻧﻪ و ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎی «ﭘﺴﺖ ﺑﻮم» (ﺳﺮزﻣﯿﻦ ﮐﻢ ارﺗﻔﺎع.م) اﺳﺖ؛ درﺳﺖ ﻣﺎﻧﻨﺪ اﺻﻄﻼح ژرﻣﺎﻧﯿﮏ (Niederland) «ﻧﺪرﻻﻧﺪ»، ﮐﻪ ﺑﻪ ھﻠﻨﺪ اﻣﺮوز اطﻼق ﻣﯽ ﺷﻮد.
در اﯾﺮان ﮐﻨﻮﻧﯽ ﻧﺎﺣﯿﻪ ای ﺑﺎ ھﻤﺎن اﺳﻢ، ﺑﺮﮔﺮﻓﺘﻪ از رﯾﺸﻪ ﭘﮫﻠﻮی ﻣﻮﺟﻮد اﺳﺖ: اراک. ﻧﺎم ﺑﻐﺪاد ھﻢ رﯾﺸﻪ اﯾﺮاﻧﯽ دارد: «ﺑﻎ» (ﺧﺪا) + «داد» (اﻋﻄﺎ ﺷﺪه، داده، اھﺪاﯾﯽ از ﺳﻮی). ﺑﻐﺪاد
ﻣﻌﺎدل دﻗﯿﻖ اﺻﻄﻼح «ﮔﺎدﯾﻮا» Godiva (ﺧﺪاداد) اﺳﺖ. ﺑﻘﺎﯾﺎی ﺗﯿﺴﻔﻮن، ﭘﺎﯾﺘﺨﺖ ﺷﺎھﻨﺸﺎھﯽ ﺳﺎﺳﺎﻧﯽ در ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻓﻘﻂ ﭼﮫﻞ ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮی ﺑﻐﺪاد اﻣﺮوز واﻗﻊ اﺳﺖ. از ﻣﯿﺎن ھﻤﻪ ﮐﺸﻮرھﺎی
ﻋﺮﺑﯽ، ﻋﺮاق وارث ﻏﻨﯽ ﺗﺮﯾﻦ ﻣﯿﺮاث ﭘﺎرﺳﯽ اﺳﺖ؛ ھﻤﭽﻨﺎن ﮐﻪ ﻓﺮد ھﺎﻟﯿﺪی ﺗﺎﮐﯿﺪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ: (13)
«ﻋﺮاق، ﻗﺮﻧﮫﺎ در ﻣﻌﺮض ﻧﻔﻮذ اﯾﺮان ﺑﻮد، آن ھﻢ ﻧﻪ ﻓﻘﻂ در دوراﻧﯽ ﮐﻪ ﭘﺎرﺳﮫﺎ ﺑﺮ اﻣﭙﺮاﺗﻮری ﻋﺒﺎﺳﯽ ﻧﻔﻮذ داﺷﺘﻨﺪ؛ ﻓﺮھﻨﮓ ﻋﺮب زﺑﺎﻧﮫﺎ زﯾﺮ ﺗﺎﺛﯿﺮ اﯾﺮاﻧﯿﺎن اﺳﺖ. ﮐﺎﻓﯽ اﺳﺖ ﺑﻪ ﮔﻮﯾﺶ ﻋﺮﺑﯽ
ﻋﺮاق ﮔﻮش دھﯿﺪ، ﺑﺎ ﻧﮕﺎھﯽ ﺑﻪ ﮔﻨﺒﺪھﺎی ﻓﯿﺮوزه ای رﻧﮓ ﻣﺴﺎﺟﺪ ﺷﮫﺮھﺎی ﻋﺮاق ﺑﯿﻨﺪازﯾﺪ ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﺗﺎﺛﯿﺮ اﯾﺮان ﺗﺎ ﭼﻪ اﻧﺪازه اﺳﺖ… ﮐﺮدھﺎ ﻧﯿﺰ از ﻟﺤﺎظ زﺑﺎن و ﻓﺮھﻨﮓ ﺑﻪ ﻣﯿﺰان ﻓﺮاوان
در ﺣﻮزه ﻓﺮھﻨﮕﯽ اﯾﺮان ﻗﺮار دارﻧﺪ.»
ﺗﺮﺳﯿﻢ ﭼﮫﺮه ﻣﻨﻔﯽ از اﯾﺮاﻧﯿﺎن اﻣﺮوز ھﻤﭽﻨﺎن در رﺳﺎﻧﻪ ھﺎ و ﻧﻈﺎم آﻣﻮزﺷﯽ اﻋﺮاب اداﻣﻪ دارد: ﺗﺼﻮﯾﺮ ﮐﺎرﯾﮑﺎﺗﻮری اﯾﺮاﻧﯿﺎن در ﺷﺒﮑﻪ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻧﯽ اﻟﺠﺰﯾﺮه ﺑﻪ راﺳﺘﯽ ﻧﻤﻮﻧﻪ ای اﺳﺖ
ﻧﮑﻮھﯿﺪه، اﻋﺮاب ﺑﻪ ﺣﻖ ﺷﮑﻮه دارﻧﺪ ﮐﻪ در ﻣﻄﺒﻮﻋﺎت، رﺳﺎﻧﻪ ھﺎ و ﻧﻈﺎم آﻣﻮزﺷﯽ ﻣﻐﺮب زﻣﯿﻦ، از آﻧﮫﺎ ﭼﮫﺮه ای ﻣﻨﻔﯽ اراﺋﻪ ﻣﯽ ﺷﻮد؛ وﻟﯽ ﭼﻪ ﺑﺴﺎ ﮐﺴﺎن ﮐﻪ در دﻧﯿﺎی ﻋﺮب از وﺟﻮد
ﻣﯿﺮاث ﻧﮋادﭘﺮﺳﺘﺎﻧﻪ ﺣﺼﺮی – ﺷﻮﮐﺖ – ﻋﻔﻠﻖ در ﻣﯿﺎن ﺧﻮد ﺑﯽ ﺧﺒﺮﻧﺪ.
ھﺮﭼﻨﺪ ﺑﺎورﻧﮑﺮدﻧﯽ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽ رﺳﺪ، ﻧﮕﺮش ﭘﺎن ﻋﺮﺑﯿﺴﻢ اﯾﺮاﻧﯽ ﺳﺘﯿﺰ، در ﺟﮫﺎن ﻏﺮب ﻧﯿﺰ ﻣﺘﺤﺪاﻧﯽ ﻏﯿﺮ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﭘﯿﺪا ﮐﺮده اﺳﺖ: ﻣﺸﺘﯽ از داﻧﺸﮕﺎھﯿﺎن و ﺳﯿﺎﺳﺘﻤﺪاران ﻏﺮﺑﯽ، ﮐﻪ
اﻧﮕﯿﺰه ھﺎی ﺳﯿﺎﺳﯽ، اﻗﺘﺼﺎدی و ﺣﺘﯽ ﻋﻼﺋﻖ رﻣﺎﻧﺘﯿﮏ دارﻧﺪ. رﯾﭽﺎرد ﻓﺎرﻣﺮ در ﮐﺘﺎب ﺧﻮد آﻏﺎزﮔﺮ اﻟﻘﺎی ﺷﺒﮫﻪ درﺑﺎره ﻣﻠﯿﺖ اﯾﺮاﻧﯽ داﻧﺸﻤﻨﺪان ﯾﺎد ﺷﺪه، از ﺟﻤﻠﻪ رازی ﺑﻮد. (14) ﺣﻤﻠﻪ ﺑﯽ
ﻣﺤﺎﺑﺎ ﺑﻪ اﯾﺮان و ﺗﺎﺛﯿﺮات اﯾﺮان ﺑﺮ اﻋﺮاب در وﺟﻮد ﻣﻮﻧﺘﮕﻤﺮی وات ﺗﺠﺴﻢ ﻣﯽ ﯾﺎﺑﺪ. (15) وی ﮔﺴﺘﺎﺧﺎﻧﻪ ﺳﮫﻢ اﯾﺮان را ﯾﮑﺴﺮه ﻣﻨﮑﺮ ﻣﯽ ﺷﻮد. وات ﺑﺎ اﻧﮑﺎر، ﯾﺎ ﻧﺎﭼﯿﺰ ﺷﻤﺮدن ھﺮﮔﻮﻧﻪ ﻣﯿﺮاث
اﯾﺮاﻧﯽ در ﺗﻤﺪن ﻋﺮﺑﯽ و اﺳﻼﻣﯽ، ﺣﺘﯽ روی ﺷﻮﮐﺖ را ﺳﭙﯿﺪ ﮐﺮده اﺳﺖ!
اﺻﻄﻼح ﻣﺠﻌﻮل ﺑﺮای ﺧﻠﯿﺞ ﻓﺎرس، در ﺑﺮ ﮔﯿﺮﻧﺪه ﻋﺼﺎره ﺗﺎرﯾﺦ ﻣﻨﺎﻓﻊ اﻗﺘﺼﺎدی ﻏﺮب (و ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺮﯾﺘﺎﻧﯿﺎ) اﺳﺖ. ﺳﺮﭼﺎرﻟﺰ ﺑﻠﮕﺮﯾﻮ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺟﺎﻋﻞ اﯾﻦ اﺻﻄﻼح، و ﮐﺴﯽ ﺑﻮد ﮐﻪ ﮐﻮﺷﯿﺪ ﻧﺎم
ﺧﻠﯿﺞ ﻓﺎرس را ﺗﻐﯿﯿﺮ دھﺪ. ﺑﻠﮕﺮﯾﻮ در دھﻪ 1930 ﻣﺸﺎور اﻧﮕﻠﯿﺴﯽ رھﺒﺮی ﻋﺮب در ﺑﺤﺮﯾﻦ ﺑﻮد. وی اﯾﻦ ﻧﺎم ﻣﺠﻌﻮل را ﺑﻪ وزارت ﻣﺴﺘﻌﻤﺮات و وزارت ﺧﺎرﺟﻪ ﺑﺮﯾﺘﺎﻧﯿﺎ در ﻟﻨﺪن ﭘﯿﺸﻨﮫﺎد ﮐﺮد ﮐﻪ
ﻣﺴﮑﻮت ﻣﺎﻧﺪ؛ وﻟﯽ او ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪ ای ﻣﻮﻓﻖ ﺷﺪه ﺑﻮد؛ زﯾﺮا ﺻﺤﻨﻪ را ﺑﺮای اﺧﺘﻼﻓﺎت اﯾﺮان و اﻋﺮاب درآﯾﻨﺪه آﻣﺎده ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺑﻮد. دﯾﺮی ﻧﮕﺬﺷﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﯾﺘﺎﻧﯿﺎ ﺧﻮد ﺑﻪ ﻣﺰاﯾﺎی ﺗﺒﻠﯿﻎ ﭘﺮوژه «ﻧﺎم
ﻣﺠﻌﻮل» ﭘﯽ ﺑﺮد؛ ﺑﻪ وﯾﮋه ﭘﺲ از آﻧﮑﻪ دﮐﺘﺮ ﻣﺼﺪق در ﺳﺎل 1951 دﺳﺖ اﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ھﺎ را از ﺻﻨﻌﺖ ﻧﻔﺖ اﯾﺮان ﮐﻮﺗﺎه ﮐﺮد. رودرﯾﮏ اوون ﻋﺎﻣﻞ ﺧﻔﯿﻪ ﺑﺮﯾﺘﺎﻧﯿﺎ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺑﺮﯾﺘﯿﺶ ﭘﺘﺮوﻟﯿﻮم (در اﺻﻞ
ﺷﺮک ﻧﻔﺖ اﯾﺮان و اﻧﮕﻠﯿﺲ) ﭘﯿﻮﻧﺪ داﺷﺖ و از اﯾﻦ ﮐﺎر ﺟﺴﺎرت آﻣﯿﺰ ﺑﻪ ﺧﺸﻢ آﻣﺪه ﺑﻮد، اﺳﺘﻔﺎده از اﺻﻄﻼح ﻣﺠﻌﻮل را ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻟﻪ ﺳﻼﺣﯽ ﺑﺮ ﺿﺪ اﯾﺮان ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺗﺸﺨﯿﺺ داد. اوون ﺳﺮاﻧﺠﺎم
ﮐﺘﺎﺑﯽ ﺑﻪ ﻧﺎم «ﺣﺒﺎب طﻼﯾﯽ ﺧﻠﯿﺞ…» ﻣﻨﺘﺸﺮ و آن را ﺗﺒﻠﯿﻎ ﮐﺮد. (16) اﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ھﺎ ﻧﻤﯽ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﺑﯽ ﻣﺒﺎرزه از ﺧﻠﯿﺞ ﻓﺎرس دﺳﺖ ﺑﺮدارﻧﺪ. و ﺑﺮای ﺣﻤﻠﻪ ﺑﻪ ﻣﯿﺮاث، ﺗﺎرﯾﺦ و ﻣﺎﺗﺮک ﺗﻤﺪن
ﺧﻮد اﯾﺮان، ﭼﻪ ﺷﯿﻮه ای ﺑﮫﺘﺮ از روش ﻣﺸﮫﻮر «ﺗﯿﺮاﻧﺪازی ﭘﺎرﺗﯽ» (17) ﻓﻘﻂ ﺟﯿﻤﺰﺑﺎﻧﺪ ﻗﮫﺮﻣﺎن داﺳﺘﺎن ھﺎی ﯾﺎن ﻓﻠﻤﯿﻨﮓ ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﺪ در ﻣﻘﺎم ﻣﺎﻣﻮر ﺳﺮی ﺑﺮﯾﺘﺎﻧﯿﺎ، ﻣﻮﻓﻖ ﺗﺮ از اوون ﻋﻤﻞ
ﮐﻨﺪ! ﻧﺒﻮغ اﯾﻦ ﻣﺮد، ﺻﺤﻨﻪ را ﺑﺮای اﻓﺮوﺧﺘﻦ آﺗﺶ دﺷﻤﻨﯽ اﻋﺮاب ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ اﯾﺮان آﻣﺎده ﺳﺎﺧﺖ و ﺑﻪ ﺑﺮﯾﺘﺎﻧﯿﺎ ﻣﺠﺎل داد ﺗﺎ از روﯾﺎروﯾﯽ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﭘﺮھﯿﺰ ﮐﻨﺪ. ﻣﮫﻢ اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ اوون ﺑﺮای
ﻧﺴﻠﯽ ﺟﺪﯾﺪ از ﺷﻮوﯾﻨﯿﺴﺖ ھﺎی ﻋﺮب ﭘﺲ از ﺣﺼﺮی، ﻣﮫﻤﺎﻧﯽ ﺗﺎزه ﺗﺪارک دﯾﺪه ﺑﻮد؛ ﻧﺴﻠﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺣﺴﺐ ﺗﺼﺎدف در دھﻪ 1950 ﭘﺎ ﺑﻪ ﻣﯿﺪان ﻣﯽ ﻧﮫﺎد.
ﻋﺮب دوﺳﺘﯽ ﻏﺮﺑﯽ، در اﺻﻞ آﻣﯿﺰه ای اﺳﺖ از ﻣﻨﺎﻓﻊ ﺳﯿﺎﺳﯽ – اﻗﺘﺼﺎدی و ﺳﺘﺎﯾﺶ ﺧﺎم از اﻋﺮاب ﺑﺎدﯾﻪ. اﯾﻦ ﻧﮑﺘﻪ اﺧﯿﺮ (ﺳﺘﺎﯾﺶ از اﻋﺮاب ﺑﺎدﯾﻪ) در ﺧﻮر ذﮐﺮ اﺳﺖ؛ ﭼﻨﺎن ﮐﻪ ﺑﺎری ﭘﯿﺖ
در ﺗﺎرﯾﺦ ﺟﻨﮓ ﺟﮫﺎﻧﯽ اول ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﺪ: «اﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ھﺎ… ﻓﻀﺎﯾﻞ اﻋﺮاب را ﺳﺘﻮده اﻧﺪ… اﻣﺎ ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ ﺗﺤﺖ ﺗﺎﺛﯿﺮ ﺟﺎذﺑﻪ ﺑﺎدﯾﻪ ﻧﺸﯿﻨﺎن، ﺿﻌﻔﮫﺎی اﯾﺸﺎن را ﻧﺎدﯾﺪه ﮔﺮﻓﺘﻪ اﻧﺪ. (18) اﯾﻦ «ﺟﺎذﺑﻪ»
در ﮐﻨﺎر دﻻرھﺎی ﻧﻔﺘﯽ ﺗﻮاﻧﺴﺘﻪ اﺳﺖ ﺑﺮ ذھﻦ ﺷﻤﺎری از ﻏﺮﺑﯿﮫﺎ ﺑﻪ وﯾﮋه داﻧﺸﮕﺎھﯿﺎن، ﺳﯿﺎﺳﺘﻤﺪاران و ﺑﺎزرﮔﺎﻧﺎن اﻧﮕﻠﯿﺴﯽ زﺑﺎن ﺳﺎﯾﻪ اﻓﮑﻨﺪ.
ﺑﺴﯿﺎری از ﻏﺮﺑﯿﺎن ﺧﻮش ﻧﯿﺖ اﻣﺎ ﺳﺎده دل، ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪ ﮔﺰﯾﻨﺸﯽ و اﻧﺤﺼﺎری ﺧﺪﻣﺎت اﻋﺮاب ﺑﻪ طﺐ، ﻋﻠﻮم و رﯾﺎﺿﯿﺎت را ﺗﺠﻠﯿﻞ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﺑﯽ ﮔﻤﺎن اﻋﺮاب دﺳﺖ ﮐﻤﯽ از اﻗﻮام ﺑﺰرگ
ﺗﺎرﯾﺦ ﻧﺪارﻧﺪ و داﻧﺸﻤﻨﺪاﻧﯽ ﭼﻮن ھﯿﺜﻢ، ﯾﺎ ﺧﺪﻣﺎت ﻋﻠﻤﯽ اﻋﺮاب در رﺷﺘﻪ ھﺎﯾﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﭼﺸﻢ ﭘﺰﺷﮑﯽ را ﻧﻤﯽ ﺗﻮان اﻧﮑﺎر ﮐﺮد. ﺑﺎ اﯾﻦ ھﻤﻪ، ﺷﻮوﯾﻨﯿﺴﺖ ھﺎی ﻋﺮب و ﻋﺮب دوﺳﺘﺎن ﻏﺮﺑﯽ
ﺑﻪ دﻻﯾﻞ ﺳﯿﺎﺳﯽ، اﻗﺘﺼﺎدی و رﻣﺎﻧﺘﯿﮏ، درﺑﺎره اﯾﻦ ﺧﺪﻣﺎت ﺑﯽ اﻧﺪازه اﻏﺮاق ﮐﺮده اﻧﺪ. از دﯾﺪﮔﺎه ﻏﺮﺑﯿﺎن، اﯾﻦ اﺷﺘﺒﺎه را ﻣﯽ ﺗﻮان ﺑﻪ ﺧﺒﻂ و ﺧﻄﺎی آﻧﺎن در ﻋﺮب ﭘﻨﺪاﺷﺘﻦ ھﻤﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن
ﻧﺴﺒﺖ داد، و اﯾﻦ ﻣﺴﺎﻟﻪ از دوران ﺗﺼﺮف اﺳﭙﺎﻧﯿﺎ ﺑﻪ دﺳﺖ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن آﻏﺎز ﺷﺪ. اﺻﻄﻼﺣﺎت «ﻋﻠﻮم ﻋﺮﺑﯽ» ﯾﺎ «ﺻﺎﺑﻮن ﻋﺮﺑﯽ» در آن دوران در ﻣﯿﺎن اروﭘﺎﯾﯿﺎن ﻏﺮﺑﯽ رواج ﯾﺎﻓﺖ. اروﭘﺎﯾﯿﺎن در
آن دوران «ﻋﺮب» و «ﻣﺴﻠﻤﺎن» را ﻣﺘﺮادف ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ و ھﻨﻮز ھﻢ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ. «ﻣﺴﻠﻤﺎن» ﺑﻪ ھﻤﺎن اﻧﺪازه ﻧﮋاد ﺷﻤﺮده ﻣﯽ ﺷﻮد ﮐﻪ «ﻣﺴﯿﺤﯽ»! ھﯿﭻ ﮐﺲ ﻣﺴﯿﺤﯿﺎن را ﺑﻪ ﻣﺜﺎﺑﻪ ﯾﮏ «ﮔﺮوه
ﻗﻮﻣﯽ» ﻧﻤﯽ ﺷﻨﺎﺳﺪ. اﯾﻦ ﻣﻨﻄﻖ ﻧﺎدرﺳﺖ و ﺳﺎده ﻧﮕﺮاﻧﻪ در ﺟﮫﺎن ﻏﺮب ﺑﻪ آﻧﺠﺎ اﻧﺠﺎﻣﯿﺪه اﺳﺖ ﮐﻪ در آﻣﻮزش و ﭘﺮورش، رﺳﺎﻧﻪ ھﺎی ھﻤﮕﺎﻧﯽ و ﻣﻄﺒﻮﻋﺎت ﮐﻨﻮﻧﯽ ﻏﺮب، اﯾﺮاﻧﯿﺎن و ﻋﺮﺑﮫﺎ
را ﯾﮑﯽ ﻣﯽ ﺷﻤﺎرﻧﺪ. اﯾﻦ ﻣﻨﻄﻖ را ﻣﯽ ﺗﻮان در ﻣﻮرد ﻣﺴﯿﺤﯿﺎن ﮐﺎﺗﻮﻟﯿﮏ ﺑﻪ ﮐﺎر ﺑﺮد و ﻧﺘﺎﯾﺞ اﺑﻠﮫﺎﻧﻪ ﮔﺮﻓﺖ: ﭼﻮن ﻓﯿﻠﯽ ﭘﯿﻨﯽ ھﺎ ﮐﺎﺗﻮﻟﯿﮏ اﻧﺪ، ﭘﺲ ﺑﺎﯾﺪ اﯾﺘﺎﻟﯿﺎﯾﯽ ﺑﺎﺷﻨﺪ! ﺑﺴﯿﺎری از ﻏﺮﺑﯿﮫﺎ در
ﺧﺼﻮص اﯾﺮاﻧﯿﺎن ﺑﻪ اﯾﻦ ﻣﻨﻄﻖ ﻧﺎدرﺳﺖ ﮔﺮﻓﺘﺎر آﻣﺪه و ﺑﻪ ﻧﺘﺎﯾﺞ آﮐﺎدﻣﯿﮏ ﻓﺠﯿﻌﯽ رﺳﯿﺪه اﻧﺪ. ﻧﻤﻮﻧﻪ ای از اﯾﻦ ﻋﺎﻟﻢ ﻧﻤﺎی آﻣﺎﺗﻮری را در ﻣﻘﺎﻟﻪ ﻓﺮﯾﺪزﮐﺮﯾﺎ، در ﻣﺠﻠﻪ ﻧﯿﻮزوﯾﮏ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﻢ: «ﭼﺮا
از ﻣﺎ ﻧﻔﺮت دارﻧﺪ؟» (15 اﮐﺘﺒﺮ 2001) و «ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺟﮫﺎن ﻋﺮب را ﻧﺠﺎت دھﯿﻢ؟» (24 دﺳﺎﻣﺒﺮ 2001).
زﮐﺮﯾﺎ ﺑﯽ دﻗﺖ و ﯾﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﻋﻤﺪ اﯾﺮاﻧﯿﺎن را ھﻤﭽﻮن اﻋﺮاب ﺗﺼﻮﯾﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ و اﯾﺮان را ﻋﻀﻮی از ﺟﮫﺎن ﻋﺮب ﻣﯽ ﻧﻤﺎﯾﺎﻧﺪ (19) ھﻤﭽﻨﯿﻦ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﺪ: «اﻋﺮاب ﺟﺒﺮ را اﺑﺪاع ﮐﺮدﻧﺪ.» (15 اﮐﺘﺒﺮ
2001، ﻣﻘﺎﻟﻪ ﻧﯿﻮزوﯾﮏ). ﺗﺎ آﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﻣﯽ داﻧﻢ، ﻧﯿﻮزوﯾﮏ ھﺮﮔﺰ ﭘﺎﺳﺨﯽ ﺑﻪ آﻗﺎی زﮐﺮﯾﺎ ﻧﺪاده، ﭘﻮزش ﻧﺨﻮاﺳﺘﻪ و اظﮫﺎرات او را ﺗﺼﺤﯿﺢ ﻧﮑﺮده اﺳﺖ.
درﺳﺖ اﺳﺖ ﮐﻪ اﺳﻼم در اﯾﺮان دﯾﻦ اﮐﺜﺮﯾﺖ ﻋﻈﯿﻤﯽ از ﻣﺮدﻣﺎن اﺳﺖ؛ اﻣﺎ اﯾﻦ اﻣﺮ ﺑﺪان ﻣﻌﻨﺎ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ اﯾﺮان ﮐﺸﻮری ﻋﺮب ﺑﺎﺷﺪ. ﺷﺎﯾﺪ ﻣﻨﻈﻮر آﻗﺎی زﮐﺮﯾﺎ روﺑﻨﺎی ﮐﻠﯽ ﻓﺮھﻨﮓ
«اﺳﻼﻣﯽ» ﺑﺎﺷﺪ؛ وﻟﯽ اﯾﻦ ﻓﺮھﻨﮓ ﺑﺮ دﯾﮕﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن ﻏﯿﺮ ﻋﺮب از ﻗﺒﯿﻞ ﭼﭽﻦ ھﺎ، ﺗﺮﮐﮫﺎ، ﺑﻮﺳﻨﯿﺎﯾﯽ ھﺎ، ﭘﺎﮐﺴﺘﺎﻧﯽ ھﺎ، ھﻮﮐﮫﺎی ﻓﯿﻠﯽ ﭘﯿﻦ، و ﺗﺮﮐﺎن ﺳﯿﻦ ﮐﯿﺎﻧﮓ در ﺷﻤﺎل ﻏﺮﺑﯽ ﭼﯿﻦ
ھﻢ ﺷﻤﻮل دارد. اﺳﻼم ﺟﺎﻣﻌﻪ ای اﺳﺖ ﭼﻨﺪ ﻓﺮھﻨﮕﯽ ﮐﻪ ﻧﮋادھﺎ و ﻓﺮھﻨﮓ ھﺎی ﻣﺘﻌﺪد را در ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﯿﺮد. ﮐﺎرﺑﺮد اﺻﻄﻼح «ﻋﺮب» در اﯾﻨﺠﺎ، ﺷﺒﯿﻪ ﻣﺜﺎل ﻗﺒﻠﯽ ﻣﺎ درﺑﺎره اﯾﺘﺎﻟﯿﺎﯾﯽ ﺑﻮدنﻣﯾراث ﭘﺎن ﻋرﺑﯾﺳم 9/16/13
https://www.rasekhoon.net/article/print/704421/ﻋرﺑﯾﺳم-ﭘﺎن-ﻣﯾراث/ 5/7
ﻓﯿﻠﯽ ﭘﯿﻨﯽ ھﺎﺳﺖ، ﺗﻨﮫﺎ ﺑﻪ دﻟﯿﻞ ﮐﺎﺗﻮﻟﯿﮏ ﺑﻮدن آﻧﮫﺎ. آﻗﺎی زﮐﺮﯾﺎ ﺑﺎ ﻗﺼﻮر در ﺗﻤﺎﯾﺰﮔﺬاری ﺑﯿﻦ دﯾﺎﻧﺖ و ﻗﻮﻣﯿﺖ، ﻣﻌﯿﺎرھﺎی آﮐﺎدﻣﯿﮏ را ﭘﺎﯾﯿﻦ آورده اﺳﺖ. اﯾﻦ ﭼﻪ رازی اﺳﺖ ﮐﻪ آﻗﺎی زﮐﺮﯾﺎ
(اﻟﻒ) اﯾﻦ ھﻤﻪ ﻣﻮرد ﻋﻨﺎﯾﺖ رﺳﺎﻧﻪ ھﺎی آﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽ اﺳﺖ و ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﮐﺎرﺷﻨﺎس ﺑﻪ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮن دﻋﻮت ﻣﯽ ﺷﻮد، و (ب) ﭼﺮا در ﺑﺮاﺑﺮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ھﺎی ﺳﺎده ﻓﺮﯾﺐ و ﮔﻤﺮاه ﮐﻨﻨﺪه اش درﺑﺎره
ﺧﺎور ﻧﺰدﯾﮏ، ﭘﺎداش ﻣﯽ ﮔﯿﺮد؟
ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮد ﮐﻪ ﭼﺮا ﺑﯿﺶ از 80 درﺻﺪ آﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯿﺎن ﺷﻤﺎﻟﯽ و ﺷﻤﺎری اﻓﺰاﯾﻨﺪه از اروﭘﺎﯾﯿﺎن ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﮐﻪ اﯾﺮاﻧﯿﺎن ھﻢ ﻋﺮب اﻧﺪ. (20) ھﯿﺎھﻮی اﺧﯿﺮ درﺑﺎره اﺳﺘﻔﺎده ﻧﺸﻨﺎل ﺟﺌﻮﮔﺮاﻓﯿﮏ از
ﻧﺎم ﻣﺠﻌﻮل ﺑﺮای ﺧﻠﯿﺞ ﻓﺎرس ﺑﻪ ﻣﻮازات ﻧﺎم ﺗﺎرﯾﺨﯽ و ﻗﺎﻧﻮﻧﯽ «ﺧﻠﯿﺞ ﻓﺎرس»، ﺗﻨﮫﺎ ﻧﻤﻮﻧﻪ ای دﯾﮕﺮ از داﻧﺸﻤﻨﺪ ﻧﻤﺎﯾﯽ ﺳﻄﺢ ﭘﺎﯾﯿﻦ (و ﺑﺎ اﻧﮕﯿﺰه ﺳﯿﺎﺳﯽ؟) اﺳﺖ. اﯾﻦ ﻧﺎم ﻣﺠﻌﻮل را اﻟﯽ
ﮐﻮھﻦ، ﯾﮫﻮدی ﺳﻮری ﮐﻪ ﺑﺎ ﺣﺰب ﺑﻌﺚ ﻣﺮﺗﺒﻂ ﺑﻮد، در ﻣﺼﺮ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ رواج داد. اﯾﻦ اﻟﯽ ﮐﻮھﻦ ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ اﺗﮫﺎم ﺟﺎﺳﻮﺳﯽ ﺑﺮای اﺳﺮاﺋﯿﻞ، در ﺳﻮرﯾﻪ اﻋﺪام ﺷﺪ.
ﺑﻪ ھﺮ روی، ﺟﻤﺎل ﻋﺒﺪاﻟﻨﺎﺻﺮ رھﺒﺮ ﻣﺮﻣﻮز و ﻧﺎﺳﯿﻮﻧﺎﻟﯿﺴﺖ ﭘﺎن ﻋﺮب ﻣﺼﺮ ﺑﻮد ﮐﻪ در دھﻪ 1950 ﺑﻪ واﻗﻊ ﮐﺎرﺑﺮد اﯾﻦ ﻋﻨﻮان ﺳﺎﺧﺘﮕﯽ، اھﺪاﯾﯽ ﺑﻠﮕﺮﯾﻮ- اوون را در ﻣﯿﺎن ﺗﻮده ھﺎی ﻋﺮب ﺷﺎﯾﻊ
ﮐﺮد. رﺟﺰ ﺧﻮاﻧﯽ ھﺎی آﺗﺸﯿﻦ و ﻧﺪای اﺣﺴﺎﺳﺎﺗﯽ او درﺑﺎره وﺣﺪت ﻋﺮﺑﯽ ﺑﺎ ﭼﺸﻢ اﻧﺪاز ﻣﺜﺎﺑﻠﻪ ﺑﺎ اﯾﺮان، در ﺳﺎﯾﻪ وﺟﻮد ﻧﺴﻠﯽ از اﻋﺮاب ﮐﻪ در ﻣﻌﺮض ﺗﻌﻠﯿﻤﺎت ﻣﮑﺘﺐ ﺣﺼﺮی – ﺷﻮﮐﺖ ﻗﺮار
ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮدﻧﺪ، در ﻣﯿﺎن اﻋﺮاب ﺷﻨﻮﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﮔﻮش ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎن ﭘﯿﺪا ﮐﺮد. ﺷﯿﺦ ﻧﺸﯿﻦ ھﺎی ﮐﻮﭼﮏ ﺧﻠﯿﺞ ﻓﺎرس، ﺷﺎدﻣﺎﻧﻪ ﺑﺎ ﻧﺎﺻﺮ ھﻤﻨﻮا ﺷﺪﻧﺪ و ﺑﺎ ﭘﺮداﺧﺖ ﻣﺒﺎﻟﻐﯽ ھﻨﮕﻔﺖ از دﻻرھﺎی ﻧﻔﺘﯽ،
ھﺰﯾﻨﻪ ﭘﺮوژه ﺑﻠﮕﺮﯾﻮ – اوون را ﺗﺎﻣﯿﻦ ﮐﺮدﻧﺪ. ھﺪف، ﻧﻪ ﺗﻨﮫﺎ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻧﺎم ﺧﻠﯿﺞ ﻓﺎرس، ﮐﻪ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺗﺎرﯾﺦ ﺟﮫﺎن در ﺧﺼﻮص اﯾﺮان ﺑﻮد. «ﻋﺮﺑﯽ ﻧﻤﺎﯾﯽ» ﺧﺪﻣﺎت و ﺳﮫﻢ اﯾﺮان در ﻋﺮﺻﻪ ﺟﮫﺎﻧﯽ، در دھﻪ
ھﺎی 1960 و 1970 ﺑﻪ اوج رﺳﯿﺪ.
ﺳﯿﺎﺳﺖ ﺑﻪ راﺳﺘﯽ ھﻤﺒﺴﺘﺮھﺎی ﻋﺠﯿﺐ و ﻏﺮﯾﺒﯽ ﻣﯽ ﺳﺎزد: اﻣﭙﺮﯾﺎﻟﯿﺴﻢ ﻧﻔﺘﯽ ﺑﺮﯾﺘﺎﻧﯿﺎ و ﭘﺎن ﻋﺮﺑﯿﺴﻢ، ﺑﺎ ھﺪف ﮐﻤﺮﻧﮓ ﺳﺎﺧﺘﻦ و ﺳﺮاﻧﺠﺎم ﺑﻪ ﺣﺎﺷﯿﻪ راﻧﺪن ﻣﺮده رﯾﮓ و ﻣﯿﺮاث اﯾﺮاﻧﯽ
در ﺗﺎرﯾﺦ ﺟﮫﺎن، ھﻤﺪﺳﺖ ﺷﺪﻧﺪ. ﻣﻈﮫﺮ اﯾﻦ ھﻤﺪﺳﺘﯽ، وﺿﻊ اﺻﻄﻼح «ﺧﻠﯿﺞ» از طﺮف ﺑﯽ ﺑﯽ ﺳﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ راﺳﺘﯽ ﯾﮏ از ﺑﺰرﮔﺘﺮﯾﻦ دﺳﺘﺎوردھﺎی ﭘﺎن ﻋﺮﺑﯿﺴﺘﯽ ﺷﻤﺮده ﻣﯽ ﺷﻮد.
دﯾﮕﺮ رﺳﺎﻧﻪ ھﺎی اﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ھﻢ اﯾﻦ ﺧﻂ را دﻧﺒﺎل ﮐﺮدﻧﺪ و ﺑﻪ ﻟﻄﻒ ﻣﻌﯿﺎری ﮐﻪ ﺑﯽ ﺑﯽ ﺳﯽ ﺑﺮای «ﺑﯽ طﺮﻓﯽ» ﺧﻮد ﺗﻌﯿﯿﻦ ﮐﺮده ﺑﻮد. دﯾﮕﺮ دﺳﺘﮕﺎھﮫﺎی رﺳﺎﻧﻪ ای اروﭘﺎﯾﯽ و آﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽ
ﺷﻤﺎﻟﯽ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ھﻤﯿﻦ راه رﻓﺘﻨﺪ.
وﻟﯽ ﭘﺲ از آﻧﮑﻪ ﻧﯿﺮوھﺎی ﻣﺴﻠﺢ اﺳﺮاﺋﯿﻞ ﻧﯿﺮوی ﻧﻈﺎﻣﯽ اﻋﺮاب را در ﺟﻨﮕﯽ ﺷﺶ روزه در ﺳﺎل 1967 در ھﻢ ﺷﮑﺴﺘﻨﺪ. ﭘﺎن ﻋﺮﺑﯿﺴﻢ و ﺣﯿﺜﯿﺖ ﻧﺎﺻﺮ ﻟﻄﻤﻪ ای ﻓﺎﺣﺶ ﺧﻮرد. رژﯾﻢ ﺑﻌﺚ
ﻋﺮاق در ﺳﺎل 1968 ردای ﭘﺎن ﻋﺮﺑﯿﺴﻢ ﺑﺮ ﺗﻦ ﮐﺮد و ﺷﺎھﺪ ﻋﺮوج ﺻﺪام ﺣﺴﯿﻦ ﺑﻪ اوج اﻗﺘﺪار در ﺳﺎل 1979 ﺷﺪ. رژﯾﻢ ﺑﻌﺜﯽ ﺑﻪ ﻣﻨﻈﻮر دادن ﻣﺸﺮوﻋﯿﺖ ﺑﯿﻦ اﻟﻤﻠﻠﯽ ﺑﻪ ﻧﺎم ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪه
از ﺳﻮی ﺑﻠﮕﺮﯾﻮ- اوون، دﺳﺖ اﺗﺤﺎد ﺑﻪ اﺑﻮظﺒﯽ داد. اﺗﺤﺎد ﻋﺮاق و اﺑﻮظﺒﯽ ﻣﺤﻮری ﻣﻮﻓﻖ از ﮐﺎر درآﻣﺪ. ﯾﮏ رﺷﺘﻪ ﮐﻨﻔﺮاﻧﺴﮫﺎی ﺳﺎﺧﺘﮕﯽ آﮐﺎدﻣﯿﮏ و ﻣﻮﺳﺴﺎت ﻣﺸﮑﻮک (ﺑﺮای ﻧﻤﻮﻧﻪ
ﻣﺮﮐﺰ ﻣﻄﺎﻟﻌﺎت… در ﺑﺼﺮه) ﺑﺎ ھﺪف ﺗﺜﺒﯿﺖ ﭘﺮوژه ﭘﺎن ﻋﺮﺑﯿﺴﻢ، در ﻣﺤﺎﻓﻞ داﻧﺸﮕﺎھﯽ و ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻏﺮﺑﯽ ﺑﺮﭘﺎ ﺷﺪ. در ﻣﻮرد اﺧﯿﺮ، ﭘﺎن ﻋﺮﺑﯿﺴﺖ ھﺎ در ﻏﺮب ﻻﺑﯽ ﻧﯿﺮوﻣﻨﺪ و ھﻤﻨﻮاﯾﯽ
داﺷﺘﻨﺪ. ﺷﺮﮐﺖ ﺑﺮﯾﺘﯿﺶ ﭘﺘﺮوﻟﯿﻮم و ﺷﺮﮐﺘﮫﺎی دﯾﮕﺮی ﭼﻮن آراﻣﮑﻮ، ﻟﻮﯾﺪز و ﺷﻞ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ھﯿﭻ روی ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﻧﺴﺘﻨﺪ د ﺑﺮاﺑﺮ وﺳﻮﺳﻪ ﭼﺸﻢ اﻧﺪاز ﻣﯿﻠﯿﺎرد ھﺎ دﻻر ﻧﻔﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺻﻨﺪوﻗﮫﺎﺷﺎن
ﺳﺮازﯾﺮ ﻣﯽ ﺷﺪ، ﻣﻘﺎوﻣﺖ ﮐﻨﻨﺪ. ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻦ ﻧﺎم ﺟﻌﻠﯽ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺑﻠﮕﺮﯾﻮ- اوون در ﻣﻌﺎﻣﻼت ﺳﯿﺎﺳﯽ و ﻣﺎﻟﯽ «ﮐﺴﺐ و ﮐﺎر ﺧﻮﺑﯽ» اﺳﺖ.
اﯾﻦ واﻗﻌﯿﺖ ﮐﻪ داﻧﺸﮕﺎھﯿﺎن ﻏﺮﺑﯽ (ﺑﯿﺸﺘﺮ اﻧﮕﻠﯿﺴﯽ) ﺳﺨﺖ از ﭘﺮوژه ﯾﺎد ﺷﺪه ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻧﯽ و آن را ﺗﺮوﯾﺞ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ، ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﻧﺪ اﺗﻔﺎﻗﯽ ﺑﺎﺷﺪ. در واﻗﻊ ﺑﻪ وﯾﮋه از دھﻪ 1980 ﺑﻪ اﯾﻦ ﺳﻮ،
اﻧﺒﻮھﯽ از ﮐﺘﺎﺑﮫﺎ ﺑﻪ ﯾﺎری آرﻣﺎن ﻧﺎﺳﯿﻮﻧﺎﻟﯿﺴﺖ ھﺎی ﭘﺎن ﻋﺮﺑﯽ ﭼﻮن ﺑﻦ ﻻدن ﺷﺘﺎﻓﺘﻪ اﻧﺪ. ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺳﻪ ﻣﺘﻦ اﯾﻦ ﭼﻨﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﭘﺲ از اﻧﺘﺸﺎر ﮐﺘﺎب اوون در 1957 در اﻧﮕﻠﺴﺘﺎن، اروﭘﺎ و آﻣﺮﯾﮑﺎی
ﺷﻤﺎﻟﯽ ﭼﺎپ ﺷﺪه اﺳﺖ، ﺗﻮﺟﻪ ﮐﻨﯿﺪ.(21) ﻋﻨﺎوﯾﻦ اﯾﻦ ﮐﺘﺎﺑﮫﺎ از ﻟﺤﺎظ آﮐﺎدﻣﯿﮏ، ﺗﺎرﯾﺨﯽ و ﺣﻘﻮﻗﯽ ﺗﻨﺎﻗﺾ آﻣﯿﺰﻧﺪ. از زﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺗﺎرﯾﺦ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪه، ﯾﻮﻧﺎﻧﯿﺎن از اﯾﻦ آﺑﺮاه ﺑﺎ ﻧﺎم «ﺳﯿﻨﻮس
ﭘﺮﺳﯿﮑﻮس» و روﻣﯿﮫﺎ ﺑﺎ ﻋﻨﻮان «آﮐﻮارﯾﻮس ﭘﺮﺳﯿﮑﻮ» ﯾﺎد ﮐﺮده اﻧﺪ. آرﺷﯿﻮھﺎ، ﻧﻘﺸﻪ ھﺎ و ﻣﻮرﺧﺎن، از ﺟﻤﻠﻪ ﺧﻮد اﻋﺮاب، اﯾﻦ آﺑﺮاه را ﺑﺎ ھﻤﯿﻦ ﻋﻨﻮان ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ اﻧﺪ.(22) در ﺿﻤﻦ ﻣﯽ ﺗﻮان ﺑﻪ
ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻧﻘﺸﻪ ھﺎی ﮔﺮوه ﻣﻄﺎﻟﻌﺎت اﯾﺮاﻧﯽ در اﻧﺴﺘﯿﺘﻮی ﺗﮑﻨﻮﻟﻮژی ﻣﺎﺳﺎﭼﻮﺳﺖ «MIT»، ﮐﻪ اﯾﻦ آﺑﮫﺎ را ﺑﺎ ھﻤﺎن ﻋﻨﻮان ﺧﻠﯿﺞ ﻓﺎرس ﻧﺸﺎن ﻣﯽ دھﺪ، ﻣﺮاﺟﻌﻪ ﮐﺮد.(23)
در 22 ﺳﭙﺘﺎﻣﺒﺮ 1980 ﭘﺎن ﻋﺮﺑﯿﺴﻢ از ﮐﻼس ادﺑﯿﺎت ﻧﻔﺮت ﺑﻪ ﮐﻼس ﺑﺎﻻﺗﺮ ﯾﻌﻨﯽ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﻋﺮﯾﺎن ارﺗﻘﺎ ﯾﺎﻓﺖ: ﻋﺮاﻗﯿﮫﺎ ﺑﻪ اﯾﺮان ھﺠﻮم آوردﻧﺪ. درﺳﺖ در ھﻤﺎن ﺣﯿﻦ ﮐﻪ ﺗﺎﻧﮑﮫﺎی ﻋﺮاﻗﯽ ﺧﺎک
اﯾﺮان را در ﻣﯽ ﻧﻮردﯾﺪﻧﺪ، ﻣﻠﮏ ﺧﺎﻟﺪ، ﭘﺎدﺷﺎه ﻋﺮﺑﺴﺘﺎن (1982-1975) آﺷﮑﺎرا از ﺻﺪام ﺧﻮاﺳﺖ ﮐﻪ : «اﯾﻦ اﯾﺮاﻧﯿﮫﺎی اﺣﻤﻖ را ﻟﻪ ﮐﻨﯿﺪ!» ﺟﺎی ﺗﺎﺳﻒ اﺳﺖ ﮐﻪ در آن روزھﺎ، آن ھﻤﻪ از
ﺟﮫﺎﻧﯿﺎن از رژﯾﻢ ﺻﺪام وﺳﯿﺎﺳﺖ ﻧﻮع ﮐﺸﯽ آن ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻧﯽ ﮐﺮدﻧﺪ. ﺑﻪ ﺑﻨﺪی از ﻧﻮﺷﺘﻪ ارﯾﮏ ﻣﺎرﮔﻮﻟﯿﺲ ﺗﻮﺟﻪ ﮐﻨﯿﺪ:
ﺑﺮﯾﺘﺎﻧﯿﺎ، اﯾﺎﻻت ﻣﺘﺤﺪه، ﮐﻮﯾﺖ و ﻋﺮﺑﺴﺘﺎن، ﻋﺮاق را ﻣﺘﻘﺎﻋﺪ ﮐﺮدﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ اﯾﺮان ﺣﻤﻠﻪ ور ﺷﻮد؛ ﺳﭙﺲ ﻣﺨﻔﯿﺎﻧﻪ ﭘﻮل، ﺟﻨﮓ اﻓﺰار، اطﻼﻋﺎت و ﻣﺴﺘﺸﺎر در اﺧﺘﯿﺎر ﻋﺮاق ﮔﺬاﺷﺘﻨﺪ. اﯾﺘﺎﻟﯿﺎ،
آﻟﻤﺎن، ﻓﺮاﻧﺴﻪ، آﻓﺮﯾﻘﺎی ﺟﻨﻮﺑﯽ، ﺑﻠﮋﯾﮏ، ﯾﻮﮔﺴﻼوی، ﺑﺮزﯾﻞ، ﺷﯿﻠﯽ و اﺗﺤﺎد ﺟﻤﺎھﯿﺮ ﺷﻮروی، ھﻤﮕﯽ در ﺟﻨﮓ ﺻﺪام ﺑﺎ اﯾﺮان، ﮐﻪ ﺣﺘﯽ از ﺗﺠﺎوز او ﺑﻪ ﮐﻮﯾﺖ در ﺳﺎل 1991 ﻋﺮﯾﺎن ﺗﺮ ﺑﻮد، ﯾﺎر
و ﯾﺎور او ﺑﻮدﻧﺪ.(24)
رژﯾﻢ ﺻﺪام ﺑﺮ اﯾﻦ ﺑﺎور ﺑﻮد ﮐﻪ در ﻣﺪﺗﯽ ﮐﻤﺘﺮ از دو ھﻔﺘﻪ در اﯾﻦ ﺟﻨﮓ ﭘﯿﺮوز ﺧﻮاھﺪ ﺷﺪ؛ اﻣﺎ ﺑﻪ ﺟﺎی ﭘﯿﺮوزی ﺑﺮق آﺳﺎ، ھﺸﺖ ﺳﺎل ﺗﻤﺎم ﺗﺎ ﮔﻠﻮ در ﺑﺎﺗﻼق ﺟﻨﮕﯽ ﭘﺮ ﺗﻠﻔﺎت، ﻋﺒﺚ و ﺑﯽ
ﺣﺎﺻﻞ ﺑﺎ اﯾﺮان ﻓﺮو رﻓﺘﻨﺪ. اﯾﻦ ﺟﻨﮓ، ﭘﯿﺮوز ﻧﺪاﺷﺖ؛ ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﮫﺎ ﺗﻦ ﺟﺎن ﺑﺎﺧﺘﻨﺪ و ﻣﯿﻠﯿﺎردھﺎ دﻻر ﺧﺴﺎرت ﺑﻪ زﯾﺮ ﺑﻨﺎھﺎی ﻣﻠﯽ اﯾﺮان وﻋﺮاق وارد آﻣﺪ. داوطﻠﺒﺎن ﻋﺮب از ﺳﺮاﺳﺮ ﺟﮫﺎن ﻋﺮب رواﻧﻪ
ﺟﻨﮓ ﺑﺎ ﮐﺸﻮری ﺷﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺻﺪام آن را «ﻓﺎرس ﻣﺠﻮس آﺗﺶ ﭘﺮﺳﺖ» (ﮐﻨﺎﯾﻪ از اﯾﺮان زردﺷﺘﯽ ﺑﺎﺳﺘﺎن) ﻣﯽ ﺧﻮاﻧﺪ. داوطﻠﺒﺎن ﻋﺮب، ﺳﻮداﻧﯽ، ﻣﺼﺮی، ﻣﺮاﮐﺸﯽ، ﺳﻮری، اردﻧﯽ، ﯾﻤﻨﯽ،
اﻟﺠﺰاﯾﺮی، ﻟﺒﻨﺎﻧﯽ و ﻓﻠﺴﻄﯿﻨﯽ ﺑﻮدﻧﺪ. ﻋﮑﺴﮫﺎی ﻓﺮاواﻧﯽ در دﺳﺖ اﺳﺖ ﮐﻪ اﻋﺮاﺑﯽ از ﻣﻠﯿﺖ ھﺎ و ﻧﮋادھﺎی ﮔﻮﻧﺎﮔﻮن را ﻧﺸﺎن ﻣﯽ دھﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ اﺳﺎرت ﻧﯿﺮوھﺎی اﯾﺮاﻧﯽ در آﻣﺪه اﻧﺪ. در ﺗﺎرﯾﺦ
ﺟﺪﯾﺪ ﻋﺮب، اﻋﺮاب ھﺮﮔﺰ در ﺑﺮاﺑﺮ ھﯿﭻ دﺷﻤﻦ ﻣﺸﺘﺮﮐﯽ، ﺗﻌﺼﺐ، ﺳﻤﺎﺟﺖ، ﺷﻮر و ﺣﺮارت و اﺗﺤﺎدی ﺑﻪ اﯾﻦ دﯾﺮﭘﺎﯾﯽ ﻧﺸﺎن ﻧﺪاده اﻧﺪ!
در ﮐﻨﺎر ﻧﮑﺘﻪ ﯾﺎد ﺷﺪه، ﺑﺎﯾﺪ واﻗﯿﻌﺘﯽ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﺎﻣﻞ را در ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺖ. ﺑﺴﯿﺎر از اﯾﻦ «داوطﻠﺐ ھﺎ» در ﮐﺸﻮرھﺎی ﻣﺘﺒﻮﻋﺸﺎن اﻓﺮادی ﻓﻘﯿﺮ و ﺑﯽ ﺳﻮاد ﺑﻮدﻧﺪ ﮐﻪ در ﺑﺮاﺑﺮ درﯾﺎﻓﺖ ﭘﺎداش ﻣﺎﻟﯽ ﺑﺎ
اﯾﺮان ﻣﯽ ﺟﻨﮕﯿﺪﻧﺪ. ﺑﺴﯿﺎری دﯾﮕﺮ، ﮐﺎرﮔﺮان ﻣﮫﻤﺎن در ﻋﺮاق ﺑﻮدﻧﺪ(ﺑﺮای ﻧﻤﻮﻧﻪ، ﮐﺸﺎورزان ﻣﺼﺮی)، ﮐﻪ ﻧﺎﮔﺰﯾﺮ ﺑﻪ ﺧﺪﻣﺖ رژﯾﻢ ﺻﺪام در آﻣﺪه ﺑﻮدﻧﺪ. روﺣﯿﻪ و ﮐﯿﻔﯿﺖ ﺟﻨﮕﯽ اﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﮐﺴﺎن
ﺑﺮ ﺳﺮ ﺳﺮﺑﺎزان ﺑﻮﻣﯽ ﻋﺮاﻗﯽ (ﺑﻪ وﯾﮋه ﺷﯿﻌﯿﺎن، ﮐﺮدھﺎ و آﺷﻮرﯾﮫﺎ) ﻧﯿﺰ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺟﻨﮓ ﺑﺎ ﮐﺸﻮری ھﻤﺴﺎﯾﻪ، ﮐﻪ ﺑﺎ آن دﺷﻤﻨﯽ ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ، ﻣﺸﺘﺎق ﻧﺒﻮدﻧﺪ، ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ از ﻣﻌﺮﮐﻪ ﻣﯽ ﮔﺮﯾﺨﺘﻨﺪ.
ﯾﮑﯽ دﯾﮕﺮ از ھﺪﻓﮫﺎی ﺗﮫﺎﺟﻢ ﺻﺪام، ﺗﺠﺰﯾﻪ اﺳﺘﺎن ﺧﻮزﺳﺘﺎن از اﯾﺮان ﺑﻮد. ﭘﺎن ﻋﺮﺑﯿﺴﺖ ھﺎ از دﯾﺮﺑﺎز ادﻋﺎ ﮐﺮده اﻧﺪ ﮐﻪ ﺧﻮزﺳﺘﺎن در ﺟﻨﻮب ﻏﺮﺑﯽ اﯾﺮان، ﯾﮏ اﯾﺎﻟﺖ «از دﺳﺖ رﻓﺘﻪ » ﻋﺮﺑﯽ
اﺳﺖ، و ﺧﻮاھﺎن «آزادﺳﺎزی» آن از ﻗﯿﺪ «ﻓﺎرﺳﮫﺎی ﻧﮋادﭘﺮﺳﺖ» ﺑﻮده اﻧﺪ. درﺳﺖ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻮزاﺋﯿﮏ ﭼﻨﺪ ﻗﻮﻣﯿﺘﯽ اﯾﺮان ﺷﺎﻣﻞ ﻋﺮﺑﯽ زﺑﺎﻧﮫﺎی ﺧﻮزﺳﺘﺎن و ﮐﺮاﻧﻪ ﺧﻠﯿﺞ ﻓﺎرس ھﻢ ﻣﯽ
ﺷﻮد؛ وﻟﯽ ﺧﻮزﺳﺘﺎن از روزﮔﺎر ﺑﻨﯿﺎد ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻣﺎدھﺎ و ﭘﺎرﺳﮫﺎ، اﯾﺮاﻧﯽ ﺑﻮده اﺳﺖ. اﯾﻦ ھﻤﺎن ﻣﻨﻄﻘﻪ اﯾﻼم ﺑﺎﺳﺘﺎن (ﺑﺎ ﺳﺎﮐﻨﺎن اﯾﻼﻣﯽ- دراوﯾﺪی) اﺳﺖ ﮐﻪ ﯾﻮﻧﺎﻧﯿﺎن آن را ﺑﻪ ﻧﺎم ﭘﺮﺳﯿﺲ ﻣﯽ
ﺷﻨﺎﺧﺘﻨﺪ. ﭘﯿﺸﯿﻨﻪ ﮐﻮچ اﻋﺮاب ﺑﻪ ﺟﻨﻮب ﻏﺮﺑﯽ اﯾﺮان ﺑﻪ زﻣﺎن ﺷﺎﭘﻮر دوم (309-379 م) ﺑﺎز ﻣﯽ ﮔﺮدد. ﺳﺎﺳﺎﻧﯿﺎن ﮔﺮوھﯽ از اﻋﺮاب را ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻟﯿﻪ ﺣﺎﺋﻞ ﺑﯿﻦ اﯾﺮان ودﯾﮕﺮ اﻋﺮاب ﻏﺎرﺗﮕﺮ از
ﺻﺤﺮاھﺎی ﻋﺮﺑﺴﺘﺎن، در اﯾﺮان اﺳﮑﺎن دادﻧﺪ. ﻋﺮﺑﮫﺎی ﻟﺨﻤﯽ ﺑﻪ ﺗﺎ ج و ﺗﺨﺖ اﯾﺮان ﺑﺴﯿﺎر وﻓﺎدار، و در ارﺗﺶ ﺳﺎﺳﺎﻧﯽ ﺟﻨﮕﺎوراﻧﯽ ﻓﺪاﮐﺎر ﺑﻮدﻧﺪ. ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺑﺎرز آن، ﻧﻘﺶ اﯾﺸﺎن در ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻧﯽ از
ﺳﻮار ﻧﻈﺎم ﺳﺎﺳﺎﻧﯽ در ﮐﺎﻟﯽ ﻧﯿﮑﻮم ﺑﻪ ﺳﺎل 531 م ﺑﻮد. دراﯾﻦ ﺟﻨﮓ ﻣﻨﺬر ﻓﺮﻣﺎﻧﺪه اﻋﺮاب ﻟﺨﻤﯽ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎن ﺟﻨﺎح ﭼﭗ (ﻣﯿﺴﺮه) ﺳﻮاران اﯾﺮاﻧﯽ ﺑﻮد و در ﺷﮑﺴﺖ دادن ﺑﻠﯿﺴﺎرﯾﻮس، ﺳﺮدارﻣﯾراث ﭘﺎن ﻋرﺑﯾﺳم 9/16/13
https://www.rasekhoon.net/article/print/704421/ﻋرﺑﯾﺳم-ﭘﺎن-ﻣﯾراث/ 6/7
روﯾﻢ ﺑﯿﺰاﻧﺲ ﺳﮫﻢ داﺷﺖ. اﻋﺮاب ﺧﻮزﺳﺘﺎﻧﯽ ﭘﺲ از ﻣﯿﻼد را ﻣﯽ ﺗﻮان ﺑﺎ ﭼﻨﺪ ﻋﻨﻮان ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮد: اﯾﺮاﻧﯿﺎن ﻋﺮب زﺑﺎن، اﻋﺮاب اﯾﺮاﻧﯽ ﺷﺪه، ﻋﺮﺑﮫﺎی اﯾﺮاﻧﯽ، و… اﻣﺎ واﻗﻌﯿﺖ اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ
ﺧﻮزﺳﺘﺎن از ﻋﮫﺪ ﺑﺎﺳﺘﺎن ﺗﺎﮐﻨﻮن ﺟﺰء ﻻﯾﻨﻔﮏ اﯾﺮان ﺑﻮده اﺳﺖ. ھﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺧﻮزﺳﺘﺎﻧﯿﮫﺎ در ﺳﺎل 1980 در ﺑﺮاﺑﺮ ﺗﮫﺎﺟﻢ ﺻﺪام ﮔﻤﺎن ﻣﯽ ﺑﺮد ﮐﻪ ﻋﺮﺑﮫﺎی ﺧﻮزﺳﺘﺎن ﻗﯿﺎم ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ و ﺧﻮد، ﺑﻪ
ﻧﯿﺎﺑﺖ ارﺗﺶ آﻗﺎی ﺻﺪام ﺷﮫﺮ ھﺎ ﺑﺎ ﺑﻪ ﺗﺼﺮف در ﻣﯽ آوردﻧﺪ. ﺑﻪ ﻧﻘﻞ ﻗﻮﻟﯽ از دﯾﻠﯿﭗ ھﯿﺮو ﺗﻮﺟﻪ ﮐﻨﯿﺪ:
آﺗﺶ ﻣﯿﮫﻦ ﭘﺮﺳﺘﯽ ارﺗﺶ (اﯾﺮان) و ﻏﯿﺮ ﻧﻈﺎﻣﯿﺎن – از ﺟﻤﻠﻪ ﻋﺮﺑﮫﺎی ﺧﻮزﺳﺘﺎﻧﯽ- ﯾﮑﺒﺎره ﺷﻌﻠﻪ ور ﺷﺪ… در ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻧﯿﺮوھﺎی ﻋﺮاﻗﯽ ﺑﺎوراﻧﺪه ﺑﻮدﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﺧﺮﻣﺸﮫﺮ و
آﺑﺎدان از اﻋﺮاب ﺧﻮزﺳﺘﺎن اﻧﺪ و از آﻧﮫﺎ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻟﻪ ارﺗﺶ آزادی ﺑﺨﺶ اﺳﺘﻘﺒﺎل ﺧﻮاھﻨﺪ ﮐﺮد، اﯾﻦ ﻧﯿﺮوھﺎ ﻧﺎﮔﮫﺎن ﺧﻮد را ﺑﺎ ﻣﻘﺎوﻣﺘﯽ ﺳﺮﺳﺨﺘﺎﻧﻪ روﯾﺎرو دﯾﺪﻧﺪ.(25)
ﭘﺎن ﻋﺮﺑﯿﺴﺖ ھﺎ ﺑﺎ ﺳﺮﺧﻮردﮔﯽ دﯾﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﻋﺮﺑﮫﺎی ﺧﻮزﺳﺘﺎن از ھﻤﺎن آﻏﺎز ﺗﮫﺎﺟﻢ، در ﺑﺮاﺑﺮ ﺻﺪام ﺟﻨﮕﯿﺪﻧﺪ و ﺑﻪ ﻧﯿﺮوھﺎی ﻣﺴﻠﺢ اﯾﺮان ﻓﺮﺻﺘﯽ ﮔﺮاﻧﺒﮫﺎ دادﻧﺪ ﺗﺎ ﺗﺠﺪﯾﺪ ﺳﺎزﻣﺎن ﮐﻨﻨﺪ و دﺳﺖ
ﺑﻪ ﺿﺪ ﺣﻤﻠﻪ زﻧﻨﺪ. ﺷﺎﯾﺎن ذﮐﺮ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ 200 ﺗﻦ از ﻣﺪاﻓﻌﺎن ﺧﺮﻣﺸﮫﺮ ﺳﺮﺑﺎزان ﺣﺮﻓﻪ ای و ﺑﻘﯿﻪ اھﺎﻟﯽ ﺷﮫﺮ و ﺑﺴﯿﺎری از آﻧﺎن ﻋﺮب ﺑﻮدﻧﺪ. ﺳﺎﮐﻨﺎن ﺷﮫﺮ در ﮐﻨﺎر اﻓﺮاد ﻧﻈﺎﻣﯽ، ﺑﻪ
ﻣﻌﻨﺎی واﻗﻌﯽ ﮐﻠﻤﻪ، ﺗﺎ آﺧﺮﯾﻦ ﻧﻔﺮ و آﺧﺮﯾﻦ ﻧﻔﺲ ﺟﻨﮕﯿﺪﻧﺪ. اﻋﺮاب ﺧﻮزﺳﺘﺎن ﻧﯿﺰ ھﻤﺎﻧﻨﺪ اﺟﺪاد ﻟﺨﻤﯽ ﺧﻮد در ﮐﺎﻟﯽ ﻧﯿﮑﻮم، ﺑﻪ ﮐﺸﻮر ﺧﻮﯾﺶ وﻓﺎدار ﻣﺎﻧﺪﻧﺪ. ھﻤﯿﻦ ﻋﺮﺑﮫﺎی ﺧﻮزﺳﺘﺎن ﺑﺎر
دﯾﮕﺮ ﺑﻪ ھﻨﮕﺎم آزاد ﺳﺎزی ﺧﺮﻣﺸﮫﺮ از اﺷﻐﺎل ﺻﺪام در ﺳﺎل 1981، دوش ﺑﻪ دوش ﺳﭙﺎھﯿﺎن ﺟﻨﮕﯿﺪﻧﺪ. ﭘﺎن ﻋﺮﺑﯿﺴﺘﮫﺎ ﺑﯽ آﻧﮑﻪ از اﯾﻦ ﻧﺎﮐﺎﻣﯽ و طﺮد ﺷﺪن از ﺳﻮی ﺧﻮزﺳﺘﺎﻧﯿﮫﺎ ﻋﺒﺮت
ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ، ھﻤﭽﻨﺎن ﺑﺎﻧﮓ ﺟﺪاﯾﯽ ﺧﻮزﺳﺘﺎن از اﯾﺮان ﺳﺮ ﻣﯽ دھﻨﺪ.(26)
ﻓﺎﺟﻌﻪ ﺟﻨﮓ اﯾﺮان و ﻋﺮاق را ﺑﺎ اﻧﺪازه ای ﻣﯽ ﺗﻮان ﺑﻪ ﻓﻠﺴﻔﻪ آﻣﻮزﺷﯽ ﺣﺼﺮی و ﺳﺎﻣﯽ ﺷﻮﮐﺖ ﻧﺴﺒﺖ داد ﮐﻪ ﭘﯿﺸﯿﻨﻪ آن ﺑﻪ دھﻪ ھﺎی 1920 ﺗﺎ 1940 ﻣﯽ رﺳﺪ و اﺛﺮ ﻓﺮاوان ﺑﺮ دﺷﻤﻨﯽ
اﻋﺮاب ﺑﺎ اﯾﺮاﻧﯿﺎن داﺷﺘﻪ اﺳﺖ. ﮔﺬاﺷﺘﻪ ﺷﺪن ﻋﻨﻮان ﻣﺠﻌﻮل ﺑﺮ ﺧﻠﯿﺞ ﻓﺎرس ﺑﻪ وﺳﯿﻠﻪ ﺑﻠﮕﺮﯾﻮ- اوون (و ﺣﻮارﯾﻦ آﻧﮫﺎ از ﺟﻤﻠﻪ ﭘﺮﯾﺪام، راﯾﺲ ﯾﺎ اوﻟﺴﻦ) ﺑﯽ ﮔﻤﺎن ﻋﺎﻣﻠﯽ دﯾﮕﺮ در ﺗﯿﺰ ﮐﺮدن
آﺗﺶ اﺣﺴﺎﺳﺎت ﻋﺮﺑﯽ ﺑﺮ ﺿﺪ اﯾﺮان اﺳﺖ. ﺑﻪ ﻋﻘﯿﺪه ﻣﻦ، ﺑﻠﮕﺮﯾﻮ و اوون ﻧﯿﺰ در ﺗﻠﻔﺎت ﻓﺎﺟﻌﻪ ﺑﺎر اﻧﺴﺎﻧﯽ و ﺧﺴﺎرات ﻣﺎﻟﯽ وﻣﺎدی طﺮﻓﯿﻦ ﺟﻨﮓ ﻣﺴﺌﻮﻟﻨﺪ. اﯾﻦ ﻧﮑﺘﻪ ھﻢ دردﻧﺎک اﺳﺖ ﮐﻪ
ﺟﮫﺎن ﻏﺮب ﻧﺘﻮاﻧﺴﺖ ﺧﻄﺮھﺎی ﭘﺎن ﻋﺮﺑﯿﺴﻤﯽ راﮐﻪ ﺻﺪام در طﻮل ﺟﻨﮓ اﺷﺎﻋﻪ ﻣﯽ داد درﯾﺎﺑﺪ، ﺑﻪ وﯾﮋه ھﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺻﺪام ﺑﺎرھﺎ از ﮔﺎزھﺎی ﺳﻤﯽ ﺑﺮ ﺿﺪ ﺳﺮﺑﺎزان و ﻣﺮاﮐﺰ ﻏﯿﺮ ﻧﻈﺎﻣﯽ
اﯾﺮان، و ھﻤﭽﻨﯿﻦ ﺑﺮ ﺿﺪ ﮐﺮدھﺎی ﺑﯽ دﻓﺎع در ﺧﻮد ﻋﺮاق اﺳﺘﻔﺎده ﮐﺮد. در اﯾﻦ ﻣﻮرد، ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﺎرﮔﻮﻟﯿﺲ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪه ﻧﯿﺴﺖ.(27)
ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﮔﺎز ﺧﺮدل در اﺧﺘﯿﺎر «ﻋﻠﯽ ﺷﯿﻤﯿﺎﯾﯽ»(ﺣﺴﻦ اﻟﻤﺠﯿﺪ، ﭘﺴﺮ ﻋﻤﻮی ﺻﺪام) ﮔﺬاﺷﺖ؟ اﻟﺒﺘﻪ ﻏﺮب. در اواﺧﺮ 1990 ﭼﮫﺎر ﺗﮑﻨﯿﺴﯿﻦ اﻧﮕﻠﯿﺴﯽ را در ﺑﻐﺪاد دﯾﺪم ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻨﺪ
وزارت دﻓﺎع ﺑﺮﯾﺘﺎﻧﯿﺎ و ﺗﺸﮑﯿﻼت اطﻼﻋﺎﯾﺖ ام. آی. m-i6) 6)ﺑﻪ آﻧﮫﺎ در ﻋﺮاق «ﻣﺎﻣﻮرﯾﺖ» داده اﻧﺪ ﺗﺎ در آزﻣﺎﯾﺸﮕﺎھﯽ ﺳﺮی واﻗﻊ در ﺳﻠﻤﺎن ﭘﺎک (28) ﺳﻼح ھﺎی ﺷﯿﻤﯿﺎﯾﯽ و ﺑﯿﻮﻟﻮژﯾﮏ، از
ﺟﻤﻠﻪ ﻣﯿﮑﺮب ﺳﯿﺎه زﺧﻢ، ﺗﺐ ﮐﯿﻮ(29) و طﺎﻋﻮن ﺗﻮﻟﯿﺪ ﮐﻨﻨﺪ.
ﺗﺎ ﺑﻪ اﻣﺮوز ﻣﻌﺪود ﮐﺴﺎﻧﯽ درﺑﺎره ﺳﺒﻌﯿﺖ و ﻗﺴﺎوت ﻧﯿﺮوھﺎی ﺻﺪام ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﻧﻈﺎﻣﯿﺎن اﯾﺮاﻧﯽ ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺘﻪ اﻧﺪ. از ﺳﻔﺎﮐﯿﮫﺎی ﺻﻮرت ﮔﺮﻓﺘﻪ در ﻣﻮرد ﻏﯿﺮ ﻧﻈﺎﻣﯿﺎن ﻋﺮاﻗﯽ و ﮐﻮﯾﺘﯽ ھﻢ
ﺑﻨﺎ ﺑﻪ ﻣﺼﺎﻟﺢ ﺳﯿﺎﺳﯽ روز ﯾﺎد ﻣﯽ ﺷﻮد. ﺷﺎﻧﺰده ﺳﺎل ﭘﺲ از ﭘﺎﯾﺎن ﺟﻨﮓ اﯾﺮان و ﻋﺮاق، اﯾﺮاﻧﯿﺎن ﺑﺎﯾﺪ ﺻﺪای ﺧﻮد را ﺑﻠﻨﺪ ﮐﻨﻨﺪ. ﺗﺎزه ﺗﺮﯾﻦ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ از اﯾﺮاﻧﯽ ﺳﺘﯿﺰی از ﻧﻮع ﺣﺼﺮی را ﺗﺮوﯾﺞ
ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، اﺳﺎﻣﻪ ﺑﻦ ﻻدن اﺳﺖ ﮐﻪ آﺷﮑﺎرا از اﯾﺮان و ﻓﺮھﻨﮓ اﯾﺮاﻧﯽ ﻧﻔﺮت دارد. ﭘﯿﺶ از آﻧﮑﻪ طﺎﻟﺒﺎن ﺑﻪ دﻧﺒﺎل ﺗﺮاژدی 11 ﺳﭙﺘﺎﻣﺒﺮ، ﺑﻪ دﺳﺖ اﯾﺎﻻت ﻣﺘﺤﺪه از ارﯾﮑﻪ ﻗﺪرت ﺑﻪ زﯾﺮ ﮐﺸﯿﺪه
ﺷﻮﻧﺪ، ﺑﻦ ﻻدن در ﻋﻤﻞ ﭼﻨﺎن ﺑﺮ اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن ﺣﮑﻢ ﻣﯽ راﻧﺪ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﯽ ﺳﺮزﻣﯿﻦ ﺧﻼﻓﺖ ﺷﺨﺼﯽ اوﺳﺖ، و در آﻧﺠﺎ ﺑﺮای از ﻣﯿﺎن ﺑﺮداﺷﺘﻦ ﻓﺮھﻨﮓ اﯾﺮاﻧﯽ ( زﺑﺎن ﻓﺎرﺳﯽ، ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ، ﻧﻮروز و
ﻏﯿﺮه) ﺑﻪ ﺟﺪ ﻣﯽ ﮐﻮﺷﯿﺪ. ﺑﺴﯿﺎری از ﭘﯿﺮوان ﻏﯿﺮ ﻋﺮب ﺑﻦ ﻻدن در ﭘﺎﮐﺴﺘﺎن ﻧﯿﺰ ﭼﻨﯿﻦ ﮔﺮاﯾﺸﯽ ﭘﯿﺪا ﮐﺮده اﻧﺪ و ﺣﺎﻣﯿﺎن او در راھﭙﯿﻤﺎﯾﯽ ھﺎی ﻣﻨﻈﻢ ﺿﺪ ﻏﺮﺑﯽ ﺧﻮد ﺑﺎرھﺎ ﺑﺎﻧﮓ «ﻣﺮگ ﺑﺮ
اﯾﺮان» ﺳﺮ ﻣﯽ دھﻨﺪ. در ﻏﺮب، ﺑﺴﯿﺎری ﮐﺴﺎن ﺑﻪ ﻏﻠﻂ ﺑﻦ ﻻدن را ﻣﺘﻌﺼﺒﯽ ﻣﺬھﺒﯽ ﺗﻠﻘﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ؛ اﻣﺎ وی در واﻗﻊ ﻧﮋادﭘﺮﺳﺘﯽ اﺳﺖ از ﺧﻤﯿﺮه ﺳﺎطﻊ اﻟﺤﺼﺮی، ﺳﺎﻣﯽ ﺷﻮﮐﺖ و ﺧﯿﺮ
ﷲ طﻠﻔﺎح. ﺑﯽ ﮔﻤﺎن رﻓﺘﺎر او ﺑﺎ ﻓﺎرﺳﯽ زﺑﺎﻧﺎن اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن، ﮔﻮﯾﺎی ﻣﻄﻠﺐ اﺳﺖ.
ﺣﺎل ﮐﻪ ﺧﻄﺮھﺎی ﺷﻮوﯾﻨﯿﺴﻢ ﭘﺎن ﻋﺮﺑﯽ را دﯾﺪﯾﻢ، ﺑﮕﺬار ﻣﺨﺎطﺮات ﺑﺮﺧﯽ ﻧﮕﺮﺷﮫﺎ در اﯾﺮان را ﻧﯿﺰ ﯾﺎد ﻧﺒﺮﯾﻢ. ﺟﺎی ﺗﺎﺳﻒ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﻤﺎری اﻓﺰاﯾﻨﺪه از اﯾﺮاﻧﯿﺎن ﮐﻪ ﺑﻪ ﺑﯿﺶ از 60 ﺳﺎل
رﺟﺰﺧﻮاﻧﯽ ھﺎ و ﻧﮋاد ﭘﺮﺳﺘﯽ ﺑﯽ ﭘﺮده اﻋﺮاب ﺣﺴﺎس ﺷﺪه اﻧﺪ، ﺑﻪ ﺷﻮوﯾﻨﯿﺴﻢ ﺿﺪ ﻋﺮﺑﯽ ﺧﺎص ﺧﻮد روی ﻣﯽ آورﻧﺪ. ﺗﻌﺼﺐ ﺧﺼﯿﺼﻪ ای ﺑﺸﺮی اﺳﺖ و ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﺪ در ﺑﺎطﻦ ھﺮ اﻧﺴﺎن (از
ﺟﻤﻠﻪ ﺧﻮد ﻣﻦ) ﺑﺮوز ﮐﻨﺪ؛ ﭼﯿﺰی ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ آن را ﺑﻪ ﺷﺪت ﺳﺮﮐﻮب ﮐﺮد. در اﯾﻦ ﻧﮕﺮﺷﮫﺎ از ﯾﮏ ﻧﮑﺘﻪ ﺑﺴﯿﺎر ﻣﮫﻢ ﻏﻔﻠﺖ ﻣﯽ ﺷﻮد: ﺑﺴﯿﺎری از اﻋﺮاب اﻣﺮوزی، ﺳﺨﺖ ﺑﺎ ﺷﻮوﯾﻨﯿﺴﻢ ﻋﺮﺑﯽ
ﻣﺨﺎﻟﻔﻨﺪ. ﺳﻤﯿﺮ اﻟﺨﻠﯿﻞ و ﺟﻮرج ﺣﻮراﻧﯽ ﻓﻘﯿﺪ از اﯾﻦ زﻣﺮه اﻧﺪ. ﺳﻤﯿﺮ ﺧﻠﯿﻞ ﺑﻪ ﺷﻮوﯾﻨﯿﺴﻢ ﻋﺮﺑﯽ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮده و ﻣﯿﺮاث اﯾﺮاﻧﯽ در ﻓﺮھﻨﮓ ﻋﺮﺑﯽ و اﺳﻼﻣﯽ را ﯾﺎد آور ﺷﺪه اﺳﺖ. رژﯾﻢ
ﺻﺪام ﺳﺎﻟﮫﺎ در ﺗﻌﻘﯿﺐ ﺳﻤﯿﺮ ﺧﻠﯿﻞ ﺑﻮد. ﺟﻮرج ﺣﻮراﻧﯽ، داﻧﺸﻤﻨﺪ ﻓﻘﯿﺪ ﻋﺮب، ﻧﻪ ﺗﻨﮫﺎ اﯾﺮاﻧﯿﺎن را ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﻧﻘﺶ اﯾﺸﺎن در ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺗﮑﻮﯾﻦ ﺗﻤﺪن ﻋﺮﺑﯽ ﻣﯽ ﺳﺘﻮد، ﺑﻠﮑﻪ درﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺑﺎ
ﺗﻼﺷﮫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ اﻧﮕﯿﺰه ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺑﺮای ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻧﺎم «ﺧﻠﯿﺞ ﻓﺎرس» اﻧﺠﺎم ﻣﯽ ﮔﯿﺮد، ﺳﺮﺳﺨﺖ ﺑﻮد. ﭘﺲ از ﺣﻤﻠﻪ اﯾﺎﻻت ﻣﺘﺤﺪه، ﺑﺴﯿﺎری از ﻋﺮاﻗﯿﮫﺎ اوراق ﺗﺒﻠﯿﻐﺎﺗﯽ ﺿﺪ اﯾﺮاﯾﻦ ﺻﺪام را از
ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﮫﺎ و ﺑﻨﺎھﺎی ﯾﺎد ﺑﻮد ﮐﻨﺪﻧﺪ. ھﺪف از اﯾﻦ ﮐﺎر، از ﻣﯿﺎن ﺑﺮدن ﻣﯿﺮاث ﻧﻔﺮت ﺻﺪام از اﯾﺮان ﺑﻮد. اﯾﺮاﻧﯿﺎن ﺑﺎﯾﺪاز اﯾﻦ ﮐﺎرﺗﺠﻠﯿﻞ ﮐﻨﻨﺪ. ﮔﻔﺘﻤﺎن آرام و آﻣﻮزش، ﺑﮫﺘﺮﯾﻦ ﺳﻼح اﺳﺖ؛ ﺗﯿﻎ زﺑﺎن ﺑﺮﻧﺪه
ﺗﺮ اﺳﺖ از زﺑﺎن ﺗﯿﻎ. دﻧﯿﺎی ﻋﺮب و اﯾﺮان ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﻨﺪ ﺑﺴﯿﺎر ﭼﯿﺰھﺎ ﺑﻪ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﻋﺮﺿﻪ ﮐﻨﻨﺪ – ﺑﮕﺬرﯾﻢ از ﺗﺮﮐﯿﻪ، ﮐﻪ ﭘﯿﻮﻧﺪھﺎی ﻓﺮھﻨﮕﯽ و ﻗﻮﻣﯽ اﺳﺘﻮاری ﺑﺎ اﯾﺮان دارد.
ﻣﮫﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺣﻮارﯾﻮن ﺳﺎطﻊ اﻟﺤﺼﺮی، ﺳﺎﻣﯽ ﺷﻮﮐﺖ، ﺳﺮﭼﺎرﻟﺰ ﺑﻠﮕﺮﯾﻮ و رودرﯾﮏ اوون ﺗﺎ ﭼﻪ اﻧﺪازه ﺳﺨﺘﮑﻮﺷﻨﺪ؛ ﺑﺮرﺳﯽ ﺧﻮﻧﺴﺮداﻧﻪ ﭘﺎﯾﮕﺎﻧﯿﮫﺎی ﺗﺎرﯾﺨﯽ وﻋﻘﻞ ﺳﻠﯿﻢ ﻣﺸﺮوﻋﯿﺖ و
ﺣﻘﺎﻧﯿﺖ ﭘﯿﺸﯿﻨﻪ اﯾﺮان را (ھﻤﺎﻧﻨﺪ ﯾﻮﻧﺎن، روم، ھﻨﺪوﺳﺘﺎن، اروﭘﺎ، اﻋﺮاب، ﺗﺮﮐﮫﺎو ﭼﯿﻦ ) و اھﻤﯿﺖ ﺑﺰرﮔﺪاﺷﺖ ﻓﻀﺎﯾﻞ آن را ﺗﺼﺪﯾﻖ ﺧﻮاھﺪ ﮐﺮد.
ﭘﯽ ﻧﻮﺷﺖ ھﺎ :
1- ﺧﯿﺮﷲ طﻠﻔﺎح داﯾﯽ ﺻﺪام ﺣﺴﯿﻦ و ﻣﺮﺑﯽ و ﭘﺮورﻧﺪه او ﺑﻮد. ﭘﺴﺮ ﺧﯿﺮﷲ طﻠﻔﺎح، ﻋﺪﻧﺎن ﺧﯿﺮﷲ، در دوران ﺟﻨﮓ اﯾﺮان و ﻋﺮاق ﻣﺪﺗﯽ رﺋﯿﺲ ﺳﺘﺎد ارﺗﺶ و ﺳﭙﺲ وزﯾﺮ دﻓﺎع ﻋﺮاق ﺑﻮد، ﮐﻪ ﺑﻪ ظﺎھﺮ در
ﯾﮏ ﺳﺎﻧﺤﻪ ھﻮاﯾﯽ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪ. م.
2- آداب و ﻋﺎدات ﻏﺬاﯾﯽ اﻗﻮام و ﻣﻠﺘﮫﺎ ﻣﺘﻔﺎوت اﺳﺖ. ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﯿﺪ ﺑﻪ ﻧﺸﺎﻧﯽ اﯾﻨﺘﺮﻧﺘﯽ زﯾﺮ ﻣﺮاﺟﻌﻪ ﻓﺮﻣﺎﯾﯿﺪ. م: www.ARAB7.com
(payvand newspaper, Vancouver (Vol, 11, Issue 667, Friday, Dec, 3, 2004 -3
4- ﺷﮑﺮی اﻟﻘﻮﺗﻠﯽ، ﺑﻪ رﯾﺎﺳﺖ ﺟﻤﮫﻮری ﺳﻮرﯾﻪ ﻧﯿﺰ رﺳﯿﺪ و ﺑﺎ ﻓﺸﺎر ﺟﻤﺎل ﻋﺒﺪاﻟﻨﺎﺻﺮ ﺑﻪ وﺣﺪت ﻣﺼﺮ و ﺳﻮرﯾﻪ رﺿﺎﯾﺖ داد و ﺑﺪﯾﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﺟﻤﮫﻮری ﻣﺘﺤﺪ ﻋﺮﺑﯽ ﺑﻪ وﺟﻮد آﻣﺪ ﮐﻪ ﻋﻤﺮ آن ﮐﻮﺗﺎه ﺑﻮد و ﺑﺎ
ﮐﻮدﺗﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﺮﻧﮕﻮﻧﯽ ﻗﻮﺗﻠﯽ اﻧﺠﺎﻣﯿﺪ، آرزوھﺎی ﺟﻤﺎل ﻋﺒﺪاﻟﻨﺎﺻﺮ ﻧﯿﺰ ﺑﺮ ﺑﺎد رﻓﺖ.م
.Samir El-khalil, Republic of Fear, New York: Pantheon Books, 1989, p.153-154 :ﺑﻪ ﺑﻨﮕﺮﯾﺪ -5
Husri, H. (1974). “The Assyrian affair”. The International Journal of Middle East Studies, 5, 161-176, 344-360., Stafford, R.S. (1935). The Tragedy of the Assyrians. :ﺑﻪ ﺑﻨﮕﺮﯾﺪ -6
.London: Allen & Unwin Ltd
7- ﺑﻨﮕﺮﯾﺪ ﺑﻪ ﺳﺎﻣﯽ ﺧﻠﯿﻞ، ﭘﯿﺸﯿﻦ، ص 177.
8- ﻧﻮﯾﺴﻨﺪه، ﺗﺮﺟﻤﻪ اﻧﮕﻠﯿﺴﯽ اﯾﻦ ﺑﺨﺶ از ﻣﻘﺪﻣﻪ اﺑﻦ ﺧﻠﺪون را ﺑﻪ ﻗﻠﻢ روزﻧﺘﺎل ﻧﻘﻞ ﮐﺮده اﺳﺖ:
.Trantated by F.Rosenthal (III, pp. 311-15, 271-4 [Arabic] ‘ R.N. Frye (p.91)1
اﻣﺎ ﻣﺘﺮﺟﻢ ﺗﺮﺟﯿﺢ داد ﮐﻪ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻓﺎرﺳﯽ ھﻤﯿﻦ ﺑﺨﺶ را از ﺟﻠﺪ دوم ﻣﻘﺪﻣﻪ، ﺑﻪ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻣﺤﻤﺪ ﭘﺮوﯾﻦ ﮔﻨﺎﺑﺎدی (ص 1148 ﺗﺎ 1152) ﺑﯿﺎورد. م
9- ﺑﻨﮕﺮﯾﺪ ﺑﻪ:
.R.N. Frye, The Golden Age of Persia, London: Butler and Tanner Ltd, 1989, p.236ﻣﯾراث ﭘﺎن ﻋرﺑﯾﺳم 9/16/13
https://www.rasekhoon.net/article/print/704421/ﻋرﺑﯾﺳم-ﭘﺎن-ﻣﯾراث/ 7/7
10- ﺑﻨﮕﺮﯾﺪ ﺑﻪ ﺧﻠﯿﻞ، ﭘﯿﺸﯿﻦ، ص 198.
11- ﻧﮕﺎه ﮐﻨﯿﺪ ﺑﻪ ﺧﻠﯿﻞ، ﭘﯿﺸﯿﻦ، ﺻﺺ 199-200.
12- ﺑﻨﮕﺮﯾﺪ ﺑﻪ:
.Aburish, Said, Saddam Hussein: The Politics of revenge, London: Bloomsbury, 2000, p.123
13- ﻧﮕﺎه ﮐﻨﯿﺪ ﺑﻪ:
.Halliday, Fred, Arabs and Persians – from Cahiers d’ etudes sur la Mediterrance Orientale et ld monde Turco – Iranien, no. 22, July- December, 1996
14- ﺑﻨﮕﺮﯾﺪ ﺑﻪ:
.Farmer, Richard, A History of Arabian Music ot the xlllth Century, London: Luzac Oriental, 1996
15- ﻧﮕﺎه ﮐﻨﯿﺪ ﺑﻪ:
.watt, Montgiomery, the majesty that was Islam: The Islamic World, 661-1100, New York, praeger, 1974
16- ﺑﻨﮕﺮﯾﺪ ﺑﻪ:
.Owen Roderic, the Golden Bubble of the Arabian Gulf: A Documentary, London: Collins, 1957
17- اﺷﺎره ﺑﻪ ﺷﯿﻮه ﺟﻨﮓ و ﮔﺮﯾﺰ وﯾﮋه ﺳﻮاران اﯾﺮاﻧﯽ در ﻋﮫﺪ اﺷﮑﺎﻧﯿﺎن – ﮐﻪ ﺑﺎ ﺷﮑﺴﺖ ﮐﺮاﺳﻮس ﺳﺮدار روﻣﯽ ﺑﻪ دﺳﺖ ﺳﻮرﻧﺎ ﻧﺎﺑﻐﻪ ﻧﻈﺎﻣﯽ اﯾﺮان در ﺟﮫﺎن ﺑﺎﺳﺘﺎن ﻣﺸﮫﻮر و ﻣﺎﻧﺪﮔﺎر ﺷﺪ. در زﺑﺎن
اﻧﮕﻠﯿﺴﯽ اﯾﻦ ﺷﯿﻮه ﺟﻨﮕﯽ را “parthian shot” ﻧﺎﻣﯿﺪه اﻧﺪ.
.pitt, Barrie, History of World War One (edited by A.J.P.Taylor, London: Octopus Books, 1974, p.136 -18
19- ﻧﮕﺎه ﮐﻨﯿﺪ ﺑﻪ:
.Zakaria Fareed, Newsweek, October 15, 2001 and Dec. 24, 2001
20- ﺑﻨﮕﺮﯾﺪ ﺑﻪ:
.Saheen Jack, The Tv Arab, Bowling Green Press, 1982
21- ﻧﮕﺎه ﮐﻨﯿﺪ ﺑﻪ:
.Pridham, B.R. (1985). The Arab Gulf, and the West, Croom Helm and Centre for Arab Gulf Studies, University of Exeter –
.Pohs, D.T. (1997), The Arabian Gulf in Antiquity: Volume I: From Prehistory to the Fall of Achaemenid Empire, Oxford University press –
.Rice, M. (1994) The archaclogy of the Arabian Gulf, c. 5000-323BC.London: New York: Routledge, 1994 –
.Olsen, P.R. (2002) Music in Bahrain: traditional music of the Arabian Gulf. Moesgaard: Tutland Archaelogical Society: Mosegaard Museum: Bahrain: Ministry of Information –
22- ﺑﻨﮕﺮﯾﺪ ﺑﻪ:
.Hourani George F. Arab Seafaring, New Jersey: Princeton University Press, p.85
23- ﻣﺮاﺟﻌﻪ ﺷﻮد ﺑﻪ:
./http://stuff. mit. edu/athena.mit. edu/activity/i/isg
24- ﺑﻨﮕﺮﯾﺪ ﺑﻪ:
(Margolis, Eric, Toronto Sun (Sunday, January, 19, 2004
.Hiro Dilip, The Longest War: The Iran – Iraq Military Conflict, London, Paladin, Books, 1990, p.43 -25
www.alahwaz. com :ﺑﻪ ﺷﻮد ﻣﺮاﺟﻌﻪ -26
27- ﻧﮕﺎه ﮐﻨﯿﺪ ﺑﻪ ﻣﺎرﮔﻮﻟﯿﺲ، ﭘﯿﺸﯿﻦ.
28- ﺳﻠﻤﺎن ﭘﺎک، ﺷﮫﺮ ﮐﻮﭼﮑﯽ اﺳﺖ ﻧﺰدﯾﮏ ﺗﯿﺴﻔﻮن، ﭘﺎﯾﺘﺨﺖ ﺳﺎﺳﺎﻧﯿﺎن و ﺑﻐﺪاد، ﭘﺎﯾﺘﺨﺖ ﻋﺮاق ﮐﻨﻮﻧﯽ. وﺟﻪ ﺗﺴﻤﯿﻪ اﯾﻦ ﻣﺤﻞ، وﺟﻮد آراﻣﮕﺎه ﺳﻠﻤﺎن ﻓﺎرﺳﯽ اﺳﺖ. م
29- ﺗﺐ ﮐﯿﻮ (Q-fever) ﻧﻮﻋﯽ ﺑﯿﻤﺎری ﺷﺒﯿﻪ ذات اﻟﺮﯾﻪ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺑﺎﻓﺘﮫﺎی رﯾﻮی آﺳﯿﺐ ﻣﯽ رﺳﺎﻧﺪ. م
ﻣﻨﺒﻊ ﻣﻘﺎﻟﻪ: ﻣﺤﻤﺪ ﺣﻤﯿﺪ، ﯾﺰدان ﭘﺮﺳﺖ ﻻرﯾﺠﺎﻧﯽ؛ (1385)، ﻧﺎﻣﻪ اﯾﺮان (ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻣﻘﺎﻟﻪ ھﺎ، ﺳﺮوده ھﺎ و ﻣﻄﺎﻟﺐ اﯾﺮان ﺷﻨﺎﺳﯽ) ﺟﻠﺪ ﺳﻮم، ﺗﮫﺮان: اطﻼﻋﺎت، ﭼﺎپ اول.

***

پاسخ استاد لوریس چکناواریان به گزارشگر صدای امریکا

Irani Armani

گفتگوی صدای امریکا با استاد لوریس چکناواریان:
[youtube]http://www.youtube.com/watch?v=KnyHWSJph3M[/youtube]

***

پان ایرانیست‌های دربند و زندانیان سیاسی را آزاد کنید

FreeA.Abedini

FreeAbolzal

Abedini_Mother

Abedini dar Tazahorat

رزمنده پان ایرانیست ابوالفضل عابدینی پیش از زندان هنگام تظاهرات در مقابل سفارت شیخک نشین امارات

Saman Arayaman Ra Azad Konid

***

تارنمای نامه پان ایرانیسم
http://paniranism.info

تارنمای هواداران پان ایرانیسم:
www.paniranism.net

فیسبوک هواداران پان ایرانیسم:
www.facebook.com/paniranism

تارنمای حزب پان ایرانیست:
http://paniranist.org

فیسبوک حزب پان ایرانیست
www.facebook.com/paniranistparty

تارنمای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست:
http://paniranist.info

تارنمای تریبون آزاد پان ایرانیست در خوزستان:
www.pan-iranist.net

کانال یوتیوب حزب پان ایرانیست:
http://www.youtube.com/paniranistparty

 

درفش ملی ایران

سازمانهای برونمرزی حزب پان ایرانیست
همبستگی‌ ملی‌ . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت
هم میهن گرامی‌: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات با حاکمیت ملت به ما بپیوندید
iran@paniranism.info
www.paniranism.info

درخواست هموندی
www.paniranist.org/a.htm

کنون ای هم وطن ای جان جانان / بیا با ما بگو پاینده ایران

You can leave a response, or trackback from your own site.

Leave a Reply

Copyright©2010-2018.