هم میهن گرامی, مهر نموده و ما را در پخش نامه پان ایرانیسم یاری نمایید. سپاس!
نامه پان ایرانیسم
شماره 120، سه شنبه 16 دی ماه 1399، 5 ژانویه 2021
www.paniranism.info . iran@paniranism.info
درود بر هم میهنان گرامی
مطالب زیر تقدیم میشوند
جان بخشِ «پان ایران» برفت
بیاد و برای سرور محسن پزشکپور
معیار اصالت، قدرتمندی ملت ایران است !
نگاهی به زندگی محسن پزشکپور
گفتگوی صدای آمریکا با مهندس رضا کرمانی در مورد درگذشت محسن پزشکپور بنیان گذار حزب پان ایرانیست
محسن پزشکپور رهبر فنا در آرمان نهضت پان ایرانیسم درگذشت
۱۶ دیماه سالروز درگذشت زنده یاد سرور محسن_پزشکپور(۱۳۸۹-۱۳۰۶) بنیانگذار حزب پان ایرانیست گرامی باد.
16 دی ماه 1399
***
سروده ای به مناسبت سالگرد درگذشت محسن پزشکپور بنیانگذار حزب پان ایرانیست
روح ایران پر کشید و از تن ایران برفت
اندر این اندوه و ماتم از تن ما جان برفت
در شب تار وطن ما دلخوش از شمع رخش
وای بر ما شب نشینان ،شعله رخشان برفت
سالها او از غم ایران ویران، ناله کرد
حال از دار فنا سوی خدا شادان برفت
عاشق این آب و خاک و عاشق این مردمان
دشمن دیوان دون و یاور یزدان برفت
آرزویش اتحاد و شوکت ایران زمین
آه ای ایرانیان! جان بخش «پان ایران» برفت
در دل ایرانیان سرور پزشکپور زنده است
گرچه تصویرش کنون از دیده گریان برفت
«عشقی دوم» ز غم بارد کنون باران اشک
چونکه آن سروِ کهن، آذین گرِ بستان برفت
با سپاس از سرور ایران پرست «عشقی دوم»
16 دی ماه 1395 سازمان جوانان حزب پان ایرانیست
***
بیاد و برای سرور محسن پزشکپور
سیاوش اوستا. پاریس
تو و خنده هایت
تو و خشم هایت
تو و عشقهایت
تو و گشتن با تو در پاریس
تو و خیس شدن با تو در باران
تو و مهر جاودانت
تو و یاد و یادگارت
همه شب بامن است
و گاه بغض دل و دیده و گلویم
میترکد که سرور محسن پزشکپور
چرا بی بدرود رفتی؟
شتابت برای بوسیدن و بوئیدن آن خاک
چنان شتابان بود که رفتی و رفتن تو آتش نهاد بر دل
اینک
از یادگارت مانده
صدها نشانه بر دل
***
معیار اصالت، قدرتمندی ملت ایران است !
گفتگوی مسعود لقمان با محسن پزشکپور در سال 1385
مسعود لقمان– «محسن پزشکپور» که از وی به عنوان بنیانگذار مکتب پانایرانیسم و حزب پانایرانیست یاد میشود، در شامگاه ۱۶ دیماه در سن ۸۳ سالگی زندگی را بدرود گفت.
در شهریورماه ۱۳۸۵ گفتوگویی سه ساعته با وی داشتم. این گفتوگو را به دو دلیل انجام دادم. نخست از سر کنجکاوی مایل بودم دیدگاههای ایشان و مکتبی که بنیان نهاده بود را دربارهی پارهای از مسائل ملی بدانم و دیگر اینکه به هر روی گفتوگو با کنشگری که نزدیک به هفت دهه از عمرش را صرف کنشهای اجتماعی و سیاسی کرده است و در میدانهای پر تب و تاب تاریخ معاصر ایران، حضوری فعال داشته است، بخش مهمی از تاریخ شفاهی ایران به شمار میآید که میتواند منبع ارزشمندی برای پژوهشگران تاریخ معاصر ایران برای شناختها اندیشهها و فعالان این عرصه باشد.
این گفتوگو در بایگانی من بود تا اینکه درگذشت ایشان، مرا به یاد آن مصاحبه انداخت. به تشویق دوست گرامیام تیرداد بنکدار، همان روز فایلهای رایانهام را زیر و رو کردم تا ببینم آیا میتوانم آن گفتوگویی که بیش از چهار سال پیش گرفته شده بود را پیدا و پیاده کنم که خوشبختانه به این امر موفق شدم.
بایستهی یادآوری نیست که آنچه در این گفتوگو مطرح میشود، دیدگاههای گفتوگوشونده است و نظر گفتوگوگر نیست.
مسعود لقمان- آقای پزشکپور چه شد که از دوران دانشآموزی جذب کوششهای اجتماعی-سیاسی شدید؟
محسن پزشکپور- در دهههای آغازین این سده، جامعهی ایرانی فکر میکرد که به زودی دستانش را در دستان برادران و خواهران جداافتادهاش در آن سوی مرزهای سیاسی ایران خواهد گذاشت. در این راه گروههای بسیاری نیز کوشا بودند. پس از اشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰، آنان مبارزههای خستگیناپذیری علیه اشغال ایران و توطئههای ضدایرانی پی گرفتند.
متفقین پس از اشغال ایران، بیش از ۳۰۰ تن از بزرگان ایران را که از میان آنان میتوانم به دکتر محمود شروین، آیتالله کاشانی، فضلالله زاهدی و … اشاره کنم، بازداشت کردند. گمان میکنم در کتاب «دولت مستعجل» نوشتهی دکتر شروین که خود ایشان نیز یکی از زندانیان متفقین بود، به نامهای آنان اشاره شده باشد. در این هنگام ما گروهی از دانشآموزان دبیرستانی بودیم که با تشکیل باشگاه ایراندوستی در برابر فعالیتهای همهگیر حزب توده به ویژه در مدارس، نخستین شعارمان که «ایران بزرگ، آرمان بزرگ میخواهد» و سپس «فلات ایران به زیر یک پرچم» را سر دادیم و اینچنین در برابر فعالیتهای تودهایها پادزهر ساختیم. این آرمانها در واقع پایههای حزبی شد که بعدها سازمان دادیم.
مرزهای این ایران بزرگ در اندیشهی شما کجاست؟
همین جایی است که آقای بوش به عنوان خاورمیانهی بزرگ از آن یاد میکند!
چرا باید شکلگیری این ایران بزرگ، دغدغه کنونی ملت ما باشد؟
باید از دیدِ مفهوم ملت و تجزیه ملتها به این پرسش پاسخ داد. برای ملتی که تکهتکهاش کردهاند، بیگمان نخستین آرمانش باید به دست آوردن وحدت باشد.
با توجه به فرایند جهانیشدن و پروژهی جهانیسازی، گمان نمیکنید که این اندیشه کمرنگ خواهد شد؟
باید میان جهانیشدن و جهانیسازی تمایز گذاشت. جهانیسازی، برنامهای استعماری است، اما جهانیشدن مسئلهای است که به مرور انجام میشود.
ایرانیان برای اینکه در موزائیک جهانیشده قرار بگیرند، باید استعدادهای ملیشان را به کار ببندند، نیازهای ملیشان را در نظر بگیرند و فرهنگ جامعهی بزرگ ایرانی را پایهی جهانیشدن خود قرار دهند و تا آنجا که میتوانند به سمتی بروند که بخشی از نظام اقتصاد جهانی باشند. جهانیسازی اما، طرحی امپریالیستی است و در پی تفوق یک گروه از جامعهی کنونی بر جوامع دیگر است.
حال این مردمان ایران بزرگ چه ویژگی دارند که آنان را از دیگران متمایز میکند؟
این ویژگیِ متمایزکننده، ایرانیبودن آنان است.
این ایرانیبودن چیست؟
ایرانیبودن مقولهی فرهنگی است، نه نژادی، دینی و زبانی. هنگامی که ایرانزمین با شاهنشاهی هخامنشی شکل گرفت ما در آن، مردمانی با زبانها، نژادها و دینهای گوناگون میبینیم. پایههای ایران ما اینچنین ریخته شده است. بنابراین ما نیز باید اندیشهای حرکت کردیم که همهی اقوام ایران بزرگ را در خود جای دهد.
ما در ایران هیچگاه حکومت نژادی نداشتهایم؛ حاکمیت مذهبی نیز همینطور، البته جز در زمان صفویه که ضرورت زمانه و برخورد با زیادهخواهیهای عثمانیان چنین مسئلهای را ایجاب میکرد. در اینجا باید به این موضوع اشاره کنم که اصولاً جامعهی ایرانی، جامعهای دینباور است. ایرادی هم در این امر نمیبینم. مهم این است که دین و تشکیلات آن در جایگاه خودش باشد؛ دولت نیز که باید به کار ادارهی جامعه برسد، باید جدا از مذهب باشد و اصولاً نباید از دین خاصی حمایت کند.
تعریف مکتب شما از ملت چیست؟
دو عنصر برای تعریف ملت وجود دارد. نخستین، عنصر نیاخاکی است که در بنیاد مکتب پانایرانیسم از آن به عنوان مالکیت تاریخی نسبت به آن سرزمین یاد میشود. دوم اینکه تنها مالکیت تاریخی کافی نیست؛ چراکه در آن سرزمین، تباری از آن ملت نیز باید زندگی بکند. پس ملت یک مقولهی تاریخیِ متشکل از سرزمین نیاخاکی است که بیانکننده مالکیت تاریخی است (منظور یک نسل یا دو نسل نیست، بلکه زنجیرهی نسلها در طی تاریخ است که در آن سرزمین زیستهاند) و عنصر دوم زندگی آن تبار در آن سرزمین تاریخی است.
با این تعریف، برای نمونه به ترکمنستان کنونی که در اندیشهی مکتب شما، بخشی از ایران بزرگ است، بنگریم. در این سرزمین عمدتاً تباری که پیشتر میزیسته است، دیگر زندگی نمیکند. آیا هنوز هم مردم آن سرزمین جزو ملت بزرگ ایران به شمار میآیند؟
به طور قطع! دو اصلِ مالکیت تاریخی و سکونت آن تبار در آن سرزمین جاری است. تبار ضرورت ندارد که از یک نژاد باشد. تبار یک ساختار اجتماعی، سیاسی و سرزمینی است که طی قرنها در آن محدوده زیست میکند.
ما به هیچ وجه دم از سکونت تبار واحدی در ایرانزمین نمیزنیم و وقتی سخن از جامعهی بزرگ ایرانی بر زبان میرانیم، منظور همه اقوام و فرهنگهایی است که با این جریان پیوستگی پیدا میکنند. بنابراین ما ترکمنها را جزو مجموعهی اقوام ایرانی میدانیم و حقوق آنان را نادیده نمیگیریم.
بسیاری از کشورهای امروزین جهان، براساس یک انگیزهی استعماری ساخته شدهاند. ما به اردن هاشمی، عربستان سعودی یا سوریه نمیتوانیم ملت بگوییم، اما به هند، چین، ژاپن و ایران میتوانیم بگوییم. ما برای اینکه تشخیص دهیم کدام یک از جوامع، ملت هستند، منطق ملتشناسی ما میگوید باید به تاریخ مراجعه کنیم.
ما در جهان تنها چند ملت انگشتشمار داریم که ملت راستین به شمار میآیند. این چند ملت کهنسال، مانند ایران، برخلاف کشورهایی چون امریکا و … تاریخ استقلال ندارند؛ چراکه همواره در عرصهی تاریخ حضور داشتهاند و دقیقاً مشخص نیست این جامعهی خاک و خونی ایرانی کی پدید آمده است.
ناگفته نگذارم که جهان، جهان ملتهاست. سازمان ملل، سازمان دولتهاست نه ملتها؛ چراکه بیشتر این کشورهای عضو سازمان ملل، ملت نیستند. آیا گینهی بیسائو ملت است؟ بیشتر اینها دولتهای جغرافیایی قراردادی یا دولتهای هندسیاند که کسانی مانند «لورنس» پس از جنگ جهانی نخست با خطکش ساختهاند. مثلاً تمام این سرزمینهای عربی که دولت تشکیل دادهاند، هیچ کدامشان ملت نیستند. حتا اگر همهی آنان با هم جمع شوند، تشکیل یک ملت را نمیدهند؛ چراکه امتند.
در مورد بحرین نیز چنین بلایی سر ما آوردند. آنان طبق قراری که با دولت وقتِ رژیم پیشین بسته بودند، بحرین را از ایران جدا کردند.
آنان با کمک اوتانت -دبیرکل وقت سازمان ملل- قطعنامهای صادر کردند که مردم بحرین خواهان جدایی از ایران و انگلستان هستند. در حالی که قضیه ربطی به انگلستان نداشت. شوروی نیز به گزارش خائنانهی دبیرکل سازمان ملل اعتراض کرد و قطعنامه را نپذیرفت؛ نه از آن رو که دلبستگی به تمامیت ارضی ایران داشت، بلکه از آن روی که خواهان این بود که نام بحرین به عنوان کشوری عربی در قطعنامه آورده شود! اوتانت نیز این اعتراض را پذیرفت.
زنده یاد محسن_پزشکپور در خوزستان، دست دو تن از هموطنان عرب زبان عضو “شورای مشورتی خاک و خون” وابسته به حزب پانایرانیست را به نشانه اتحاد بالا گرفته است.(ابتدای دهه ۴۰)
گمان میکنم ادلهی شما مبنی بر مخالفت با جدایی بحرین از ایران، بدان روی بود که هیچ حاکمیتی حق ندارد، بخشی از یک ملت را بدون نظرسنجی از همهی باشندگان یک ملت جدا کند. چنین است؟
بله، البته این یکی از دلایل مخالفت ما بود. باید بگویم که در منشور نظام سیاه سازمان ملل متحد ذکر شده است که قراردادهای مهمی از قبیل مرزهای سیاسی هنگامی در سازمان ملل ثبت میشود و وجه قانونی مییابد که هیأت بررسی، نمایندگی از ملت داشته باشد، در حالی که چنین امری در مورد بحرین دیده نشد. نمایندهی سازمان ملل تنها به گفتوگو با چند شیخ بسنده کرد و گزارش داد که مردم بحرین خواهان استقلال هستند!
مطرح میشود که واگذاری بحرین در قبال تثبیت حاکمیت ایران بر سه جزیرهی خلیج فارس بوده است. این سخن تا چه میزان درست است؟
این سخن علاوه بر اینکه کاملاً بیپایه است، گویندگانش میخواهند وانمود کنند که ایران حاکمیتی بر این جزایر نداشته است که کاملاً سخن مهملی است.
آیا جز شما که سخنرانی تاریخیای در مجلس شورای ملی مبنی بر مخالفت با جدایی بحرین از ایران کردید و مخالفت اعضای فراکسیون شما در مجلس، آیا مخالفتهای دیگری نیز انجام شد؟
البته حاکمیت نگذاشت هیچ اعتراضی صورت بگیرد. حاکمیت پس از اعتراض ما، سازمانهایمان را در خوزستان درهم کوبید و فشار زیادی بر ما وارد کرد. البته اعتراضهای دیگری هم بود. مثلاً «داریوش فروهر» بیانیهای داد و «آیتالله صادق روحانی» که موقعیت مرجع تقلیدی در آن منطقه داشت، نسبت به جدایی بحرین اعتراض کرد.
سخن از داریوش فروهر شد. آیا اختلاف و نهایتاً جدایی شما از ایشان، از مسئلهی ملیشدن نفت آغاز شد؟
نه، این مسئله به سالها پیش از آن برمیگشت. اختلاف ما، اختلافی نه آرمانی بلکه استراتژیک بود.
ما برخلاف آنان (حزب ملت ایران) به هیچ روی معتقد به براندازی نبودیم، بلکه در پی اصلاحات در رژیم پیشین بودیم. به نظر ما این کار شدنی بود ولی آنان چنین نمیاندیشدند. تاریخ دربارهی درستی یا نادرستی این باور داوری خواهد کرد.
از سالهای آغازین دههی ۲۰ میگفتید …
بله، هنگام اشغال ایران با باور به شعار آن«خون شهدای سوم شهریورماه میجوشد، ملت ایران انتقام خواهد گرفت» حتی تا آنجا پیش رفتیم که سازمانی نظامی برای از میان بردن خائنان به ایران برپا کردیم. در این سالها که همزمان با فعالیتهای گستردهی تودهایها و مسئلهی آذربایجان بود، با نامهای گوناگونی، کنش اجتماعی خود را پیگیری میکردیم تا اینکه با اندیشههای «دکتر محمود افشار» در مجلهی «آینده» دربارهی «پانایرانیسم فرهنگی» آشنا شدیم. ما این نام را گرفتیم و بر آن اساس حرکتی واقعبین، مبارز و مصالحهناپذیر نسبت به حقوق ملت ایران در میدان مبارزههای اجتماعی آغاز کردیم.
با شهادت «علیرضا رئیس» در سال ۱۳۲۵، فرمانی به نام او نوشتم و اینچنین فعالیتهای منسجم ما با نام مکتب پانایرانیسم آغاز شد.
برنامههای عملی شما برای دفاع از حقوق اقوام ایرانی چه بود؟
شاخههای قومی و شاخههای مذهبی ایرانزمین، برای ما بسیار اهمیت دارند. ایرانزمین قدرتش را از پیوستگی آنان میگیرد. ما نیز همواره تا آنجا که توانستهایم از حقوق آنان دفاع کردهایم.
هنگامی که از خرمشهر کاندیدای مجلس شدم، عربزبانهای خوزستان کاملاً با ما همگام و هماندیش بودند. کردها نیز همینگونه بودند. آنان همواره مورد نظر ما بودهاند به گونهای که برخی گمان میکردند، من کرد هستم. ما متعهدترین جنبش برای دفاع از حقوق کردها بودیم و این در زمانی رخ داد که از مبارزان کرد در شمال عراق علیه صدام به عنوان اشرار شمال عراق در مطبوعات ایران یاد میشد. ما چنین نگاهی را درهم شکستیم.
به گفتهی «ملامصطفا بارزانی»، پانایرانیست، تنها حزبی بود که از مرکز برخاست و کردها قبولش کردند؛ چراکه کردها با پیشینهی سختی که داشتند به صورت انسانهای بدبینی در آمده بودند. برای آنان مکتب پانایرانیسم تجربهی تازهای بود. آنان در آغاز گمان میکردند که حزب ما برنامهای دولتی یا برساختهی دستگاههای امنیتی است، اما اندکاندک دریافتند که چنین نیست. این چنین بود که روزگار همبستگی فرارسید. با وساطت پانایرانیسم در عراق سه عامل کرد، شیعه و آنانی که در محدودهی ایران کنونی هستند، پیوند پیدا کردند و مبارزهی بزرگی علیه صدام به راه انداختند. یکی از اشتباههای رژیم پیشین این بود که به این امر توجه کافی نکرد. خاطرم هست که بارزانی به من میگفت: از طرف عراق آتش میریزد، از طرف ترکیه آتش میریزد و از ایران هم آتش میریزد؟! من مسئول دودمانم هستم، باید به کجا بروم؟ او به روسیه رفت و در آنجا روزگار سختی داشت و حتی کارش به رفتگری هم کشیده شد. در حالیکه بارزانی نظرش این بود که شاهنشاهی ساسانیان دوباره باید در ایرانزمین احیا شود که در رأس آن پادشاه ایران باشد.
هنگامی که انتخابات بیست و دوم آغاز شد، ما دهها میتینگ بزرگ در مناطق کردنشین برپا کردیم. کردها گرایش بسیاری به ما داشتند. زندهیاد بارزانی همان زمان گفت: از آنجا که دو حزب پارت دمکرات کردستان و پانایرانیست، دو حزب برادر محسوب میشوند و از آنجا که ما موقعیت معرفی کاندیدای مستقل نداریم، خواهشمندم یکی از چهرههای فعال و خوشنامتان را معرفی کنید تا از سوی ما حمایت شود. من نیز از آنجا که کسی بهتر از دکتر عاملیتهرانی سراغ نداشتم، ایشان را معرفی کردم. ایشان نیز نه به عنوان کاندیدای ما بلکه به عنوان نامزد کردها پا به عرصهی رقابتهای انتخاباتی نهاد و با آرای بالایی به عنوان نمایندهی مهاباد برگزیده شد.
اکنون که به بیش از شش دهه کنش سیاسی خود مینگرید، چه فراز و فرودهایی در خاطرهتان بیشتر جلوهگر است؟
در اواسط جریان ملی شدن نفت، خود را از غافلهی درهم شکستهی جبهه ملی جدا کردیم؛ هرچند که هیچگاه جزو آنان نبودیم، اما پیشتر همکاری نزدیکی با آنان داشتیم. ما این جدایی را اعلام کردیم و از آن پس راهی جداگانه در پیش گرفتیم.
ما همواره بر آن بودیم میان اندیشههای حاکمان وقت، آنچه که به صلاح حزب ما و جهانبینی ماست را برگزینیم. از این رو بود که مثلاً در همهپرسی ششم بهمن با طرح دیدگاههای مشروطی شرکت کردیم؛ چراکه بر این باور بودم، این رفراندوم میتواند به اپوزیسیون آن زمان کمک کند تا از انزوا خارج شود. بر این اساس بود که همهی نیرویمان را متمرکز کردیم تا شاهنشاهی ایران و پادشاه را متوجه مسائل کنیم و در این راه توفیقهای بزرگی نیز به دست آوردیم.
نگاه شاه، به حزب شما چگونه بود؟
پادشاه از لحاظ آرمانی با ما هماهنگ بود. نخستین دیدارم با ایشان به همت سرلشکر حسن پاکروان در سال ۱۳۴۳ رخ داد. این دیدار که در آغاز بنا بود، نیمساعت به طول انجامد، بیش از سه ساعت به درازا کشید.
او را چگونه دیدید؟
ایشان را شخص میهنپرست و باسوادی دیدم، ولی متأسفانه ضعفهایی داشت، اما به طور کل، افکار ایشان را کاملاً مناسب دیدم.
در این سه ساعت من برای ایشان از وظایف تاریخی پادشاه و چیستی آئین شاهنشاهی ایرانزمین گفتم و بیان داشتم که پادشاهی صرفاً یک میراث نیست، بلکه از جانب ملت ایران به ایشان تفویض شده است و تصریح کردم که بر اساس قانون اساسی مشروطه، سلطنت موهبتی الهی است که به وسیلهی ملت به شخص پادشاه تفویض شده است و …
ما آئین شاهنشاهی را نه به عنوان قبول سلطنت موروثی بلکه به عنوان بخشی از فرهنگ ایران قبول داشتیم و بر این باور بودیم که همهی اقوام ایرانی و تیرههای مذهبی ایرانزمین باید مورد حمایت و صیانت شاهنشاهی ایران باشند. نقش شاه همچنین به عنوان شاه شیعه از آن رو که شیعه را یک طریقهی سیاسی، اجتماعی و مذهبی ایران میدانستیم که در یک نبرد مداوم هم بود، نیز اهمیت ویژهای برای ما داشت.
از این رو ما یک مبارزهی قانونی و غیرمسلحانه در پیش گرفتیم که نتیجهاش تشکیل فراکسیون پانایرانیست برای نخستین بار در مجلس شورای ملی بود. شاه نیز در این راه کمکهای معنوی بسیاری در موضع قانونی به ما کرد. ما دو دوره در مجلس شورای ملی بودیم. در دورهی ۲۲ مبارزهی سختی با حاکمیت بر سر مسئلهی بحرین داشتیم. هیچگاه ابزار دربار نبودیم، بلکه دغدغه ما همواره منافع ملت ایران و موجودیت آن بود و هست.
زنده یاد محسن_پزشکپور در میان هم میهنان کرد اینسوی مرز و آنسوی مرز
علاوه بر او چه طیفهای دیگری با آرمانهای شما همگام بودند؟
بسیاری از میهنپرستان به ویژه سران ارتش مانند سرلشکر حسن پاکروان، ارتشبد بهرام آریانا و … همآرمان ما بودند. طیفی از روحانیون مانند آیتالله شریعتمداری نیز نهضت را یاری کردند و میعادگاه محکمی برای ما بودند.
چرا شما سوسیالیسم را پایهی کنش اقتصادیتان برگزیدهاید؟
سوسیالیسم که اصالتدادن به اجتماع است، بیان منطق ما در حکومتمداری است و پاسخ به پرسشهایی چون آموزش و پرورش چگونه باید باشد؟ ارتش چگونه باید باشد؟ دادگستری چگونه باید باشد؟ باید بر اساس آن تنظیم شود. هنگامی که این پرسشها در اندیشه افراد جامعه شکل میگیرد ما به آنها بر اساس اصالتدادن به خانواده و قراردادن این مقولهی اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در متن جامعه ایرانی پاسخ خواهیم داد؛ چون خانواده که واحد اصیل اجتماع است، بنیاد این اندیشهی سوسیالیستی ماست و این وجه افتراق ما با مکتبهای دیگر است. از این رو بود که با وجود اختلاف با حاکمیت، به هنگام دفاع مقدس در کنار ملت ایران ایستادیم.
گویا شما تنها حزب اپوزیسیون بودید که تا پایان جنگ، اعضایتان را به حضور در جبهههای جنگ علیه عراق فراخواندید.
بله، ما همواره براساس اصالت رفتار کردهایم. معیار اصالت از نظر ما قدرتمندی ملت ایران است. این امر ما را بر آن داشت تا همهی پانایرانیستها را به جبهههای جنگ علیه عراق فرا بخوانیم.
خاطرم هست، زمانی که در پاریس بودم، ارتشبد بهرام آریانا زنگ زد و خواستار این شد که به دیدار ایشان بروم. رفتم. علاوه بر ایشان دو سه تن دیگر از جمله دریاسالار کمال حبیباللهی، فرمانده نیروی دریایی نیز حضور داشتند. آنان از من پرسیدند که با ناو تبرزین چه کنیم؟ گفتم این ناو را به کجا میخواهید ببرید؟ آن را به خلیج فارس بفرستید تا از حقوق ایران در آنجا دفاع کند. تبرزین میتواند نمایندهی قدرت ایران در خلیج فارس باشد. خوشبختانه آنان نیز ناو را آزاد کردند.
باید بگویم که در اواخر عمر رژیم گذشته، چهار ناو اقیانوسپیما که همگی نامهای ایرانی داشتند، خریداری شده و در حرکت به سوی ایران بود که دولت موقت قراردادهای آنها را لغو کرد و این یکی از بزرگترین خیانتهای دولت موقت به ملت ایران بود. جالب است بدانید که یکی از همین ناوها بود که ایرباس ایران را بر فراز خلیج فارس زد.
حال که بحث به جنگ ایران و عراق کشید، نظرتان دربارهی گسترش توانمندیهای نظامی ایران چیست؟
تاریخ به ما میگوید که ملت ایران، منهای شکل حکومت، باید تا دندان به سلاحهای پیشرفته مجهز باشد.
قدرت حکومت چه معیاری باید داشته باشد؟
قدرت حکومت باید ناشی از آرمانخواهی ملت باشد و در نتیجه تنها آن شیوهی حکومت قابل قبول است که ملت را به سوی آرمان ملی هدایت کند.
***
نگاهی به زندگی محسن پزشکپور
محسن پزشکپور در سال 1306 خورشیدی در تهران چشم به جهان گشود و از همان دوره تحصیلات ابتدایی در دبستان امیر معزی، کوششهای میهن پرستانه اش را آغاز کرد و به همراه ابوالقاسم پورهاشمی و محمدرضا عاملی تهرانی، با امضای پیمان نامه ای در راه اقتدار شاهنشاهی ایران گام برداشتند. پس از اشغال ایران از سوی متفقین، با پیوستن شمار دیگری از همسالان، به واکنش حتی نظامی در برابر نیروهای بیگانه پرداختند. گروهی که با نامهایی چون انجمن محصلین، باشگاه ایراندوست، گروه رستاخیز ملی نامیده می شد.
در سال 1326 به همراه چندین تن از یاران دیگر، مکتب پان ایرانیسم و در پی آن در سال 1330 حزب پان ایرانیست را بنیان گذاردند و به عنوان عضو کمیته عالی رهبری، به اداره حزب می پرداختند و با نام پان ایرانیستی «پندار» فعالیت می کردند. در کنگره پنجم، با تغییر سیستم رهبری حزب پان ایرانیست از کمیته به تک رهبری، ایشان به رهبری حزب برگزیده شدند و درفش سرخ رنگ و عقاب نشان رهبری حزب پان ایرانیست را دریافت نمودند. ایشان عضو هیأت رییسه کانون وکلای دادگستری بودند و در دوره های بیست و دوم و بیست و چهارم مجلس شورای ملی، به نمایندگی از مردم خرمشهر به مجلس راه یافتند و لیدر فراکسیون پارلمانی حزب پان ایرانیست بودند. در پی توطئه تجزیه نافرجام بحرین، مبارزات پارلمانی فراکسیون پارلمانی حزب پان ایرانیست در دوره بیست و دوم مجلس تا استیضاح دولت هویدا نیز پیش رفت.
پس از واقعه بهمن 57، شیخ صادق خلخالی در تابستان سال 59 حکم تیر محسن پزشکپور را صادر کرد و در پی آن ایشان در امرداد ماه همان سال به هجرتی ناخواسته تن دادند و رهسپار پاریس شدند و سرانجام در 18 اردیبهشت ماه سال 1370 به میهن اهورایی بازگشت. با تصویب کنگره هفتم حزب در سال 1376، اداره حزب به شورایعالی رهبری هفت نفره واگذار شد که نشستهای این شورا برای اداره حزب با حضور محسن پزشکپور و بدون حق رأی ایشان برگزار می شد.
محسن پزشکپور تا زمان بیماری در زمستان سال 86، در همه نشستهای هفتگی حزب پان ایرانیست شرکت می جست و با حضور خویش، جوانان حزب را در پیمودن راه سراسر افتخار میهن پرستی دلگرم تر و امیدوارتر می ساخت. با تشدید بیماری و بستری شدن در خانه، دوشنبه هر هفته، یاران دیرین و کوشندگان جوان حزب بر بالین ایشان به چاره اندیشی مشکلات و تنگناهای ایران می نشستند. در آخرین روزهای زندگی نیز تنها و تنها در اندیشه ایران بودند.
محسن پزشکپور، روز پنجشنبه 16 دی ماه 1389 به جاودانگی ایران پیوست و خبر این ضایعه، پان ایرانیست های سراسر ایران و دیگر میهن پرستان را برای مراسم تشییع و خاکسپاری و ادای احترام به این سرباز فنا در آرمان به تهران کشاند. هیأت حاکمه با تهدید و فشار و ربودن پیکر محسن پزشکپور، شبانه و مخفیانه و در حالیکه تنها نور چراغ آمبولانس محل آرامگاه را روشن می کرد، پیکر ایشان را به آغوش خاک میهن سپردند و از برگزاری هرگونه مراسم تشییع و خاکسپاری جلوگیری کردند.
مزار ایشان در آرامستان کمال شهر کرج واقع می باشد. پان ایرانیست ها از پزشکپور بزرگ با عنوان رهبر جاوید خویش یاد می کنند.
تارنمای دمکراسی برای ایران
***
گفتگوی صدای آمریکا با رضا کرمانی در مورد درگذشت محسن پزشکپور بنیان گذار حزب پان ایرانیست
***
چند بیانیه در مورد درگذشت سرور محسن پزشکپور
محسن پزشکپور رهبر فنا در آرمان نهضت پان ایرانیسم درگذشت
محسن پزشکپور (پندار) پس از سالها مبارزه در راه آرمانهای نیاخاکی و باورهای ملی در شانزدهم دیماه ۱۳۸۹، جهان خاکی را بدرود گفت.
پندار با اندیشهی وحدت و سرافرازی ایران بزرگ از سنین نوجوانی پای در مسیر دشوار مبارزه گذاشت و تمام زندگی پر فراز و نشیب هشتاد و اندی سالهی خود را به فرمان سرنوشت در راه افزایش آگاهی و هوشیاری ملی، احقاق همهی حقوق ملت ایران و تحقق حاکمیت ملت با تکیه بر اندیشههای ناسیونالیسم ایرانی گذراند.
آنچه که ما در این سالها از کنار او بودن آموختهایم، عشق به ایران، وفاداری به آرمانهای نهضت و حزب، اخلاقمداری در مسیر مبارزه، تسلیمناپذیری در برابر ظلم و حاکمیتهای بریده از ملت، گذشت و ایثار، درک حقیقت، بیان حقیقت و پیروی از حقیقت، فتوت، سیاست، تدبیر، سرزندگی، قدرشناسی، بلند نظری، وقت شناسی، نظم در امور، صبوری، آرامش، امید و امید و امید بود.
سازمان جوانان حزب پانایرانیست با این امید در مسیر آموزههای پندار خواهد کوشید که اندیشهی وحدتخواهی ایران بزرگ در کانون خانوادهها و دل فرزندان میهنمان پای گرفته و شعلههای بیداری، شب تیره و تاریک تجزیه و تفرقه را پایان بخشد. و به همهی فرزندان ایران با هر نوع سلیقه، نقطهای واحد برای حرکت به ارمغان آورد.
جوانان پانایرانیست، با اندوه فراوان این غم سترگ را به همهی ایرانیان و یاران پانایرانیست دلآرامی گفته و شادی روان ایشان را از درگاه خداوند ایرانزمین خواهان است. روانش نگهبان ایرانزمین باد.
سازمان جوانان حزب پان ایرانیست
تهران- شامگاه ۱۶ دیماه ۱۳۸۹
***
پیام حسین شهریاری از زندان بهمناسبت درگذشت محسن پزشکپور رهبر حزب پانایرانیست
در زندان خبر ناگوار درگذشت رهبر فنا در آرمان نهضت پانایرانیسم، محسن پزشکپور را شنیدم؛ به روان رهبرم پندار از دور ادای احترام میکنم.
«پندار» بیش از هفت ده در راه سربلندی و سرفرازی ایران و برای وحدت ایرانزمین، استوار و پایبرجا، علیرغم همهی اجحافات ایستاد و مبارزه کرد و فریاد زد! سکوت او مبارزه بود، نگاه و قلم و سخن او هم مبارزه بود، به درستی که او یک مرد مبارزه بود. او حاکمیت ملت را راه رسیدن به آرمان وحدت ایرانزمین میدانست و راز و رمزهای این اندیشهی مقدس را از دل تاریخ پرفراز و نشیب ایران شنید و یافت و به همراه دیگر یارانش به گسترش و آموزش آن پرداخت. شعلههای عشق به میهن را شعلهور و فصلی نو در تاریخ مبارزات ملت ایران آغاز کرده. به همهی هممیهنانم و یاران پانایرانیست دلآرامی گفته و از خداوند شادی روانش را خواهانم.
پاینده ایران
حسین شهریاری
زندان رجایی شهر
۱۷ دیماه ۱۳۸۹ خورشیدی
***
پیام ابوالفضل عابدینی از زندانبه مناسبت درگذشت محسن پزشکپور رهبر نهضت پانایرانیسم
«پندار بزرگ»! محسن پزشکپور، رهبر و مرشد من! در زندان با خبر شدم که جهان خاکی را وداع گفتی، میدانم با ما میمانی اما دلم را چگونه تسکین دهم؟ به چشمانم چه پاسخی دهم که تو را نخواهد دید! در زندان به یادت گریستم، گریستم که نمیتوانم با پیکرت وداع کنم، برای آخرین بار به چهرهی فرهمندت بنگرم و بگویم از تو مهر به ایران، مهر به انسان و مهر به هستی بزرگ را آموختم.
رهبرم این شاگردت امروز از زندان، خطاب به آموزگار خود میگوید، آنگونه که از تو آموختم در راه سرفرازی ملت، مردانه و نجیبانه، آرمانخواهانه و عاشقانه ایستادهام. از چشمان دریایی پرمهرت، آموختم که همواره به یاد فرزندان این سرزمین باشم، غمخوار کارگران و پیشهوران بوده، غم بینانی هموطنانم بخورم به یاد خانوادهی آنها باشم «پاسدار آیین خانواده» و از صدای پرحرارت و با صلابت آموختنم گلویم صدای خفه شدهی فرزندان زجر کشیدهی این میهن باشد. آری کارگران ایران امروز پدرشان را از دست دادند. مردی را که لحظه به لحظه به آنها میاندیشید و برای آیندهای درخشان میکوشید.
به همهی همرزمان و ملت ایران تسلیت گفته و فرزندان این سرزمین اهورایی را برای ادامهی راه و آرمانهای پندار فرا می خوانم.
ابوالفضل عابدینینصر
زندان اوین
۱۹ دیماه ۱۳۸۹
***
درگذشت محسن پزشکپور، بنیانگذار حزب پان ایرانیست
محسن پزشکپور، بنیانگذار حزب «پان ایرانیست» در ایران، ۱۶ دی ماه و در پی بیماری طولانی در تهران درگذشت.
آقای پزشکپور حقوقدان، وکیل دادگستری و از نمایندگان مجلس شورای ملی پیش از انقلاب بهمن ۵۷ در ایران بود و به هنگام مرگ ۸۳ سال داشت.
یکی از معروفترین نطقهای آقای پزشکپور در مجلس شورای ملی، در مخالفت با استقلال بحرین ایراد شده بود که در آن آقای پزشکپور این اقدام را مخالف قانون اساسی مشروطه خوانده بود.
کانون اصلی فعالیت حزب پان ایرانیست که در دورههای گوناگون مجلس شورای ملی در این مجلس نماینده داشت، پس از انقلاب و اعدام محمدرضا عاملی تهرانی، از اعضای ارشد آن، به خارج از کشور منتقل شد و اما آقای پرشکپور در سال ۱۳۷۰ به ایران بازگشت و فعالیتهای خود را به طور غیررسمی از سر گرفت.
با این حال در این دوره فعالیت کنگره دهم این حزب در سال ۸۴ با یورش نیروهای امنیتی ناکام ماند و در پی آن تعدادی از اعضا بازداشت و پس از محاکمه با حبسهای طویلالمدت روبهرو شدند.
از آقای پزشکپور یک فرزند دختر باقی مانده است.
۷/دی/۱۳۸۹ رادیو فردا
***
محسن پزشکپور درگذشت
محسن پزشکپور در سال 1306 خورشیدی در تهران چشم به گیتی گشود. در سالهای نوجوانیاش که همزمان بود با حضور نیروهای متفقین در ایران، با دیدن این رویدادهای ناگوار، انگیزههای میهندوستانه در درونش جوانه زد. محسن پزشکپور به همراه چند تن از جوانان و نوجوانان هماندیش خود گروههای کوچکی را با نامهایی چون انجمن محصلین، باشگاه ایراندوست، گروه رستاخیز ملی ایران و … تشکیل داد که در زمان تشکیل فرقه پیشهوری به مبارزه با جداییطلبان پرداختند. در پانزدهم شهریور 1326 اعضای هسته مرکزی این گروه برای نخستین بار، همپیمان شدند و عنوان “پان ایرانیسم” را برای نامیدن اندیشههای خود برگزیدند. در همین سالها کتاب ایدئدولوژیک “ما چه میخواهیم؟ ” از سوی محسن پزشکپور برای تبین خواستهای پانایرانیست ها نوشته شد. در سال 1330 وی حزب پانایرانیست را بنیان گذاشت.
در سال 1346 محسن پزشکپور به همراه تنی چند از پانایرانیستها با پیروزی در انتخابات پارلمانی وارد مجلس شورای ملی شد و فراکسیون پارلمانی پانایرانیست را در مجلس دوره بیست و دوم تشکیل داد. در سال 1349 با آغاز شدن دسیسه استعماری جدایی بحرین از ایران توسط انگلستان، حزب پانایرانیست از مخالفان این جدایی بود. در انتخابات دوره بیست و چهارم مجلس بار دیگر محسن پزشکپور به همراه چند تن دیگر از اعضای حزبش وارد مجلس شد و در آن دوره وی در سخنانش از سیستم سیاسی آن زمان با عنوان «حکومت توتالیتر – بوروکرات» انتقاد مینمود. پس از انقلاب محسن پزشکپور و سران حزبش به فرانسه رفتند ولی سرانجام وی در سال 1370 به کشور بازگشت. پزشکپور از سال 1386 دچار بیماری بود و سرانجام 16 دی ماه 1389 در تهران درگذشت.
ایران نامه
***
رژیم ولایت فقیه از پیکر بی جان محسن پزشکپور هم هراس دارد!
پاینده ایران یکشنبه نوزدهم دیماه ۱۳۸۹
مزدوران رژیم چهار تن دیگر از پانایرانیستها را دستگیر کردند
مبارز ایرانپرست محسن پزشکپور، بنیانگذار حزب پانایرانیست، در شامگاه پنجشنبه شانزدهم دیماه چشم از جهان فروبست. مراسم خاکسپاری ایشان قرار بود فردا دوشنبه از قلهک آغاز شده و پیکرشان در آرامگاه خانوادگی در کرج به خاک سپرده شود.
خبرهای رسیده حاکی است که مأموران امنیتی وزارت اطلاعات بعدازظهر یکشنبه اعلام کردند که از برگزاری مراسم عمومی خاکسپاری جلوگیری خواهند کرد؛ و پیکر شادروان پزشکپور را از سردخانه تحویل گرفته و خودشان بیدرنگ زیر تدابیر شدید امنیتی در آرامگاه به خاک سپردند.
شامگاه یکشنبه، نیروهای امنیتی به منزل مهندس رضا کرمانی، دبیرکل پیشین حزب پانایرانیست، یورش برده و ایشان را بهمراه سه تن دیگر از جوانان پانایرانیست دستگیر کردند. این اولین بار نیست که این دوستان از سوی نیروهای امنیتی وزارت اطلاعات بدون داشتن هیچ گناهی دستگیر میشوند.
تردیدی نیست که حاکمیت فرقهای، که هنوز سخت از وقایع پس از انتخابات سال پیش لرزان است، از هرگونه گردهمایی نیروهای ملی هراس دارد. همۀ آزادیهای قانونی و شهروندی ایرانیان را سلب کردهاست. هرکس را که به ایران میاندیشد و قلبش برای ایران میتپید، مورد شدیدترین اذیت و آزار جسمی و روانی قرار میدهد. گوی سبقت را از هر مهاجم بیگانه در ایران و ایرانی ستیزی ربوده است.
دفترهای برونمرزی حزب پانایرانیست جلوگیری از مراسم خاکسپاری شادروان محسن پزشکپور و همچنین دستگیری ناجوانمردانه یاران پانایرانیست را شدیداً محکوم میکنند. از غاصبان حکومت در ایران میخواهند که حق انسانی و شرعی آن شادروان را به برگزاری آبرومند مراسم یادبود در چند روز آینده محترم شمرده و از انجام آن ممانعت نکنند. ما خواستار آزادی بیدرنگ و بیقیدوشرط پانایرانیستهای زندانی و همۀ زندانیان سیاسی و عقیدتی دیگر هستیم. بدانید که ملت ایران ستمهایی را که بر فرزندان راستین او روا میدارید از یاد نخواهد برد.
دفتر برونمرزی حزب پانایرانیست
***
پندار را شبانه دفن کردند, نظام اسلامی حتی از جنازه ی پان ایرانیستها هم می ترسد
محسن پزشکپور( پندار) رهبر فقید حزب پان ایرانیست که در طول این سالها از تمام حقوق انسانی و مدنی خود محروم شده بود, پروانه ی وکالتش را لغو کردند ,اموالش مصادره شد و حتی ار ارثیه ی پدری او هم نتوانستند بگذرند ,پس از مرگ هم از حق داشتن مراسم تشییع جنازه محروم شد و پیکر بی جان او را شبانه دفن کردند.
بنا بود امروز دوشنبه ,مراسمی در بزرگداشت از او برگزار شود و دوستدارانش برای آخرین بار با این کهنسالترین سرباز میهن وداع کنند. اما گویا مزدوران شب گذشته به بازماندگان او آگاهی داده بودند که «اگر خودتان مراسم خاکسپاری را بیسر و صدا امروز انجام ندهید، ما او را دفن کرده و محل خاکسپاری را ۱۰ روز بعد به شما خواهیم گفت.»
متعاقبا چهار تن از اعضای حزب پان ایرانیست سروران مهندس رضا کرمانی ,آرش کیخسروی ,حجت کلاشی و شاهین زینعلی دستگیر شده و به مکان نامعلومی انتقال داده شدند لازم به توضیح است حجت کلاشی از ناراحتی قلبی و سرور رضا کرمانی از ناراحتی قلبی و عارضه ی سرطان رنج می برند.
تهران- سازمان جوانان حزب پان ایرانیست
***
هواداران پان ایرانیسم در برونمرز
همبستگی ملی . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت
هم میهن گرامی: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات با حاکمیت ملت به ما بپیوندید
کنون ای هم وطن ای جان جانان / بیا با ما بگو پاینده ایران
درخواست هموندی
hamvandi@paniranist.org
نامه پان ایرانیسم در شبکه های اجتماعی
تارنما: www.paniranism.info
فیسبوک: facebook.com/nameh_paniranism
تویتر: twitter.com/paniranism
تلگرام: t.me/Naameh_Pan