نامه پان ایرانیسم
هواداران پان ایرانیسم در برون مرز
(سازمان پان ایرانیست)
دره دو، شماره ۱۳ – آدینه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۰ – ۲۲ آوریل ۲۰۱۱
www.paniranism.net iran@paniranism.info
ایرانیبودن مقولهی فرهنگی است، نه نژادی، دینی و زبانی. هنگامی که ایرانزمین با شاهنشاهی هخامنشی شکل گرفت ما در آن، مردمانی با زبانها، نژادها و دینهای گوناگون میبینیم. پایههای ایران ما اینچنین ریخته شده است. بنابراین ما نیز باید اندیشهای حرکت کردیم که همهی اقوام ایران بزرگ را در خود جای دهد.
“پندار” از حزب پان ایرانیست
مطالب زیر تقدیم میشوند:
– آیین بزرگداشت عزت الله نگهبان باستان شناس برجسته ایران، پنجم و ششم اردیبهشت برگزار میشود
– آذربایجان کجاست؟
– ایـــران ، به نام تو
– محمد اولیایی فرد وکیل در بند از زندان اوین آزاد شد
پاینده ایران
هواداران پان ایرانیسم در برون مرز
(سازمان پان ایرانیست)
آیین بزرگداشت عزت الله نگهبان باستان شناس برجسته ایران، پنجم و ششم اردیبهشت برگزار میشود
ایرانبوم
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha/khabar/2094-aein-bozorgdasht-ezatollah-negahban.html
انجمن علمی باستانشناسی دانشگاه تهران، برنامهای دو روزه دربارهٔ نقش و اهمیت فعالیتهای دکتر «عزتالله نگهبان» در تکوین باستانشناسی و تشکیلات میراث فرهنگی و همچنین اعتلای شناخت و صیانت از میراث فرهنگی ایران برگزار میکند.
عزت الله نگهبان یکی از پایهگذاران باستان شناسی ایران بوده و از جملهٔ کسانی است که مبارزه و مقابلهٔ او با سوداگران و قاچاقچیان اموال فرهنگی زبانزد است.
در این برنامه شماری از استادان و چهرههای شاخص باستانشناسی کشور همچون دکتر صادق ملک شهمیرزادی، دکتر جلال الدین رفیع فر، دکتر کامیار عبدی، سید محمود موسوی، احسان یغمایی و دکتر عمران گاراژیان درباره شخصیت علمی «دکتر نگهبان» سخنرانی میکنند. همچنین فیلم کوتاهی که از سوی «انجمن علمی باستان شناسی» دربارهٔ دکتر نگهبان تهیه شده است، در این بزرگداشت به نمایش درخواهد آمد. کتابچهای نیز برای این بزرگداشت تهیه شده که در این روز بین میهمانان پخش میشود.
عزتالله نگهبان در دههٔ 1340 با انجام کاوشهای باستانشناسی در مارلیک گیلان جدیترین گام برای استقلال و پایهگذاری باستانشناسی بومی و ملی را برداشت. او با تأسیس موسسهٔ باستان شناسی دانشگاه تهران و تجدید نظر در ساختار آموزشی باستانشناسی ایران گام مهم دیگری در این راستا برداشت. عزتالله نگهبان در هفت تپه خوزستان، مارلیک گیلان، دشت قزوین، و بسیاری دیگر از نقاط ایران کاوشها و بررسیهای باستان شناسی را انجام داده است. دکتر نگهبان در دههٔ 1340 و 1350 تلاشهای زیادی برای جلوگیری از خروج اشیای به دست آمده از کاوشهایی علمی توسط هیأتهای باستان شناسی به خارج از کشور نمود، این تلاشها سرانجام به بار نشست و هیأتهای باستان شناسی خارجی موظف شدند اشیاء مکشوفه از محوطه های باستانی را صرفاً در ایران مطالعه نمایند. همچنین وی مقالات و کتابهای متعددی به فارسی و انگلیسی نگاشته و از چهره های بین المللی باستان شناسی ایران محسوب می شود.
شایان ذکر است، این بزرگداشت پنجم و ششم اردیبهشت ماه سال 1390 از ساعت 14 تا 19 در دانشگاه تهران برگزار می شود.
***
آذربایجان کجاست؟
ایرانشهر
http://iranshahr.org/?p=13276
آنچه در پی میآید بخش نخست مقالهی دکتر جلال متینی است که ۲۲ سال پیش در پاییز ۱۳۶۸ (۱۹۸۹) در مجلهی ایرانشناسی (سال اول، شمارهی ۳) منتشر شده است. این مقالهی ارزشمند که دو سال، پیش از استقلال اران (۱۹۹۱) که جمهوری آذربایجان خوانده میشود، منتشر شده، دربردارندهی اشارههای بجایی برای نمونه دربارهی نام دروغین آذربایجان شمالی و جنوبی! است که استاد متینی بیش از دو دهه پیش با تیزبینی به واکاوی این جعلیات پرداخته و به ایرانیان هشدار داده است.
سردبیر ایرانشهر
«امسال در مدارس شوروی از دو درس تاریخ و علوم اجتماعی، امتحان نهایی به عمل نخواهد آمد، زیرا در چند دههی گذشته، تاریخ آن کشور به صورت کاملا تحریف شدهای در کتابهای درسی مورد بحث قرار گرفته است.» روزنامه ایزوستیا*
دکتر جلال متینی- درباره آذربایجان و موقعیت خاص و استثنایی آن، بهویژه در گذشته، از نظر همسایگی با دولتهای عثمانی و روسیه تزاری و سپس با جانشینان این دو دولت: ترکیه و اتحاد جماهیر شوروی و عواقب مترتب بر این مجاورت، مطالب گفتنی بسیار است. دولت عثمانی که مقارن با تشکیل سلسله صفویه به اوج قدرت خود رسیده بود و با تکیه بر مذهب تسنن، داعیه خلافت مسلمانان جهان را داشت، وجود یک دولت نیرومند شیعیمذهب را در همسایگی خود برنمیتافت. پس، از آغاز سلطنت شاه اسماعیل یکم بهخصوص تا دوران نادرشاه در مدتی در حدود ۲۵۰ سال میکوشید با لشکرکشیهای پیدرپی به ایران، آذربایجان و سرزمینهای واقع در شمال و جنوب این ایالت را ضمیمه قلمرو خود سازد و اگر کاردانی پادشاهی چون شاه عباس اول و نادرشاه و دلاوری سپاهیان ایران نمیبود، یقینا آن دولت در چند قرن پیش دستکم آذربایجان را به خاک خود ملحق ساخته بود. ایران در اواخر دوره صفویه هنوز گرفتار تجاوزات دولت عثمانی بود که روسیه تزاری نیز برای رسیدن به آبهای گرم، نخست سواحل دریای مازندران را از دربند تا استراباد اشغال کرد و سپس بهمرور قسمتهایی از قفقاز را به تصرف خود درآورد و آنگاه در دوران سلطنت فتحعلیشاه قاجار به سراغ بقیه اراضی واقع در شمال رود ارس آمد و در جنگهایی که به قراردادهای گلستان (۱۲۲۸ هـ.ق./۱۸۱۳ م) و ترکمانچای (۱۲۴۳ هـ.ق./۱۸۲۸ م) انجامید، تمام سرزمینهای واقع در شمال رود ارس را بدین شرح از ایران جدا و ضمیمه خاک خود ساخت:
«فصل سوم [قرارداد گلستان]: اعلیحضرت قدرقدرت… ایران به جهت ثبوت دوستی… که به… ایمپراطور کل ممالک روسیه دارند… ولایات قراباغ و گنجه که الان موسوم به یلزابتوپول است و اولکای خوانیننشین شکی و شیروان و قبه و دربند و بادکوبه و هرجا از ولایت طالش را با خاکی که الان در تصرف دولت روسیه است و شمال داغستان و گرجستان و محال شوره کل و آچوق باش و گروزیه و منگریل و ابخار و تمامی اولکا و اراضی که در میانهی قفقازیه و سرحدات معینة الحالیه بوده و نیز آنچه از اراضی دریایی قفقازیه الی کنار دریای خزر متصل است مخصوص و متعلق به ممالک ایمپریه روسیه میدانند.»
“مادهی سوم [قرارداد ترکمنچای]: اعلیحضرت شاه ایران… ولایت ایروان را از اینسو و آنسوی ارس و ولایت نخجوان را به امپراتوری روسیه واگذار میکند…”۱
و از آن تاریخ روسیه تزاری (و سپس اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی) -بیواسطه- همسایه دیوار به دیوار آذربایجان شد، همچنانکه دولت عثمانی(ترکیه کنونی) نیز از جانب مشرق، همسایه آذربایجان بود. در حوادث دوران مشروطیت (۱۲۸۵ خورشیدی/۱۳۲۴ هـ.ق.) علاوه بر آنکه روسها با مشروطیت به مخالفت برخاستند و شاه مستبد قاجار، محمدعلیشاه را کاملا زیر حمایت خود قرار دادند، در آذربایجان نیز به کشتن عدهای از مشروطهطلبان دست زدند. با آغاز جنگ جهانی اول، دولت روسیه تزاری و عثمانی -که در دو قطب مخالف قرار داشتند- هریک برای حفظ منافع خود به آذربایجان و سرزمینهای اطراف آن لشکرکشی کردند و تلفات جانی و خسارات مالی بسیار به بار آوردند. این جنگ میرفت که به پایان خود نزدیک شود که با شکست روسیه تزاری، سپاهیان عثمانی به سرزمینهای واقع در شمال رود ارس که در تصرف روسیه بود وارد شدند و از جمله کارهای عثمانیان در این هنگام این بود که نام تاریخی و قدیمی سرزمین «اران» را به «آذربایجان» تغییر دادند (که این کار در همان زمان در ایران مورد اعتراض کسانی چون خیابانی و طرفدارانش قرار گرفت) و با پشتیبانی آنان دولتی نیز در این آذربایجان جدیدالولاده به وجود آمد. امید ترکان عثمانی که در آن سالها سیاستشان کموبیش مبتنی بر پاناسلامیسم و پانتورکیسم و یا یکی از این دو بود، این بود که با تکیه بر زبان ترکی – زبان مشترک ساکنان آذربایجان و اران و عثمانی- آن دو منطقه را به خاک خود ملحق سازند،۲ ولی دولت عثمانی نیز در جنگ جهانی اول پس از مدتی کوتاه از پای درآمد و پس از روسیه تزاری از صحنه خارج شد و آذربایجان برساخته عثمانیان پا در هوا ماند، اما طولی نکشید که بلشویکها قفقاز را تصرف کردند و دولت روسیه شوروی با آیندهنگری خاص، نامی را که ترکان عثمانی برای مقاصد سیاسی و تجاوزکارانه خود به اران داده بودند، برای این سرزمین حفظ کرد و یکی از جمهوریهای خود را «آذربایجان» خواند و در نتیجه اران از آن زمان تا به امروز به نام “آذربایجان شوروی” نامیده میشود. از این واقعه سالها گذشت تا در جنگ جهانی دوم، دولت شوروی در سال ۱۳۲۰ خورشیدی/۱۹۴۱ م. شمال ایران و از جمله آذربایجان را اشغال کرد و در سال ۱۳۲۴/۱۹۴۵ با حمایت مستقیم آن دولت، فرقه دموکرات آذربایجان – که بهظاهر در چهارچوب قانون اساسی ایران، خواستار تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی و به رسمیتشناختن زبان ترکی در آذربایجان بود- در آن استان، دولتی خودمختار تشکیل داد و آذربایجان عملا از ایران جدا شد. ولی بعدا جزر و مدّ حوادث سیاسی جهان، موجب آمد که سران فرقه دموکرات آذربایجان به آن سوی ارس (آذربایجان شوروی) بگریزند. در نتیجه، مدتها دیگر کسی از خودمختاری یا جدایی آذربایجان سخنی به میان نیاورد. از سوی دیگر در همان سالهای جنگ جهانی دوم دولت جمهوری ترکیه که نرمکنرمک بیسروصدا همان سیاست پانتورکیسم دولت عثمانی را تعقیب میکرد در ایرانِ ناتوان و اشغالشده از سوی روسیه و بریتانیا و امریکا به اعطای بورسهای تحصیلی به جوانان آذربایجانی به منظور تحصیل در دانشگاههای ترکیه دست زد تا از برخی از این تحصیلکردگان در آینده و در صورت وجود شرایط مساعد، به نفع خود استفاده کند که البته در سالهای اخیر بعضی از این فارغالتحصیلان در ایران به فعالیتهایی درباره آذربایجان و زبان ترکی دست زدهاند.
ناگفته نماند که به طور کلی فعالیت طرفداران خودمختاری، جدایی آذربایجان و یا الحاق آذربایجان ایران به ارانِ سابق در دوران حکومت جمهوری اسلامی هم در ایران و هم در خارج از کشور شدت بیشتری گرفته است؛ چنانکه حیدر علیاف که در زمان یوری آندروپف به عضویت در کمیته سیاسی حزب کمونیست شوروی و نیز معاونت نخستوزیر این کشور برگزیده شده بود در تابستان ۱۳۶۱ به گروهی از بازدیدکنندگان غربی در باکو گفته بود: آذربایجانیهای شوروی «به کمال رشد رسیدهاند» درحالیکه مردم آذربایجان ایران همچنان عقب ماندهاند و آنگاه افزوده بود که «شخصا امیدوارم آذربایجانیها در آینده متحد شوند.»۳ سپس در تابستان ۱۳۶۲، ناگهان مرامنامه «مستقل آذربایجان دموکرات فیرقهسی» که کسی از حیات آن خبری نداشت، منتشر شد که در آن به عقبماندگی آذربایجان ایران، «ایران کثیرالمله»، ضرورت تشکیل جمهوری متحده دموکراتیک خلق ایران و نیز تشکیل حکومت خودمختار آذربایجان تصریح شده بود؛ با تکیه بر اینکه «زبان ترکی آذری زبان رسمی حکومت خودمختار خواهد بود. آموزش و پرورش در آذربایجان در کلیه مراحل تحصیلی به زبان ترکی خواهد بود…»۴ و اینک نیز خبر میرسد که در آذربایجان شوروی، برخی افراد و گروهها با استفاده از فضای سیاسی خاصی که گورباچف رهبر شوروی در آن کشور و اروپای شرقی به وجود آورده است، نه فقط استقلال آذربایجان شوروی را مطرح میسازند -که البته موضوعی است مربوط به خود ایشان- بلکه با گستاخی تمام الحاق آذربایجان ایران به آذربایجان شوروی (اران) را نیز در سرلوحه برنامههای خود قرار دادهاند. یکی از طرفداران جدی و فعال این فکر ابوالفضل علیاف رهبر جبهه خلق آذربایجان شوروی است. وی ظاهرا برای آنکه به برخی از آذربایجانیانِ ایران نیز باجی داده باشد، تصویر شاه اسماعیل صفوی را در خانه خود نصب کرده است.۵
در پی این کوششهاست که آذربایجان بار دیگر به صورت موضوع روز درآمدهاست و از جمله در چند سال اخیر افرادی در اروپا و امریکا به تشکیل انجمن آذربایجان دست زدهاند. اگر در فاصله سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۷ اینگونه تبلیغات در داخل خاک شوروی و آذربایجان شوروی انجام میشد، اینک امریکا و اروپا نیز به صورت کانون اینگونه فعالیتها درآمدهاند. برخی اتباع دولت شوروی که لابد «صرفا» برای مقاصد فرهنگی و هنری و علمی به امریکا سفر میکنند از نابسامانی وضع آذربایجان در ایران اظهار تأسف میکنند و اشک تمساح میریزند و آرزو میکنند که این آذربایجان به وطنشان «آذربایجان شوروی» و باکو بازگردند تا آنان نیز به رفاه مطلق برسند! این افراد از این حقیقت غافلند که دوران استالین سپری شدهاست و اینک دوران دگرگونیهای پیشبینینشده در پشت پرده آهنین فرا رسیدهاست و کارها از لونی دیگر شده است، چنانکه ضیاء بنیاداف آکادمیسین و مدیر انستیتوی شرقشناسی آذربایجان شوروی در مصاحبهای در تهران، پردهها را به کنار میزند و گفتنیها را بر زبان میآورد و از جمله میگوید در ۷۰-۶۰ سال گذشته «نابودی رشتههای پیوند با گذشته(مذهب، زبان و الفبا)» مردم آذربایجان را به خشم آورده است. او بهصراحت از «نهضت بازگشت به خویش» سخن میگوید و نیز میافزاید که «ما میخواهیم الفبای روسی را عوض کنیم.» بنیاداف به «سیاست استالینی و الحاقطلبانه» نیز حمله میکند و «با کسانی که هماکنون نیز همان سیاستها را در قالبهای «فرهنگی» حمل میکنند» اعتراض میکند و «آنها را دم و دنبالچههای باقراف و حیدر علیاف و استالین»میداند.۶
درباره مطالب مختلفی که در این روزها میتوان و باید درباره آذربایجان نوشت، نگارنده این سطور درصدد است در این مقاله تنها به بررسی ادعای برخی از مؤلفان شوروی در دوره استالین بپردازد؛ بدین شرح که در قدیم مملکتی یا ایالتی به نام آذربایجان وجود داشته و این منطقه در دوره فتحعلیشاه قاجار با امضای قراردادهای گلستان و ترکمانچای به دو قسمت آذربایجان شمالی و آذربایجان جنوبی تقسیم شده است (یقینا به نظر ایشان نظیر کشور کره که به دو قسمت شمالی و جنوبی و یا آلمان که به دو کشور آلمان شرقی و غربی تقسیم شده است). بدین دلیل بنده در این مقاله به چند موضوع مهم دیگر با آنکه هریک از آنها به گونهای با مسئله دو آذربایجان! در ارتباط مستقیم است، برای پرهیز از طولانیشدن این نوشته خودداری میکند و بحث خود را به موضوع اصلی منحصر میسازد. موضوعهایی که در این مقاله مورد بررسی قرار نخواهند گرفت فهرستوار عبارتند از:
۱-دعاوی پانتورکیستها که از اواخر دوران امپراتوری عثمانی تا به امروز در ترکیه به فعالیت مشغولند و از جمله به آذربایجان ایران نیز چشم طمع دوختهاند. برخی از سخنان علمای این مکتب عبارت است از: «ترکان نخستین مشعلداران فرهنگ جهانی بودند»،۷ «اقوامی که در شفق و طلیعه تاریخ آسیای مقدم پدیدار شدند، شومریان، سوبارها، هوریان، ایلامیان، کوتیان، کاسیان، میتانیان و هیتیان از این گروه[=اقوام ترک]اند. ولی اکدیان، آشوریان، آرامیان، یهودان و سامیان محتمل است از این گروه باشند.»،۸ «پدیدآورندگان فرهنگ شوش[یعنی سرزمین هخامنشیان]…اقوام ترک بودهاند»،۹ «کردان از جمیع جهات ترکاند» و «این نکته که کردان از جمیع جهات ترک هستند، واقعیتی است روشن و انکارناپذیر، همانند آنکه بگوییم دو ضرب در دو (۴ =۲×۲) میشود، چهار»،۱۰ «ترکان پیش از ظهور اسلام در شرق شبهجزیره آناتولی، آذربایجان، گرجستان وجود داشتهاند»،۱۱ «وطن ترکان نه ترکیه است و نه ترکستان، بلکه وطن ترکان، کشور بزرگ و جاودانی توران است»،۱۲ «هدف ما آن است که صد میلیون ترک را در ملتی واحد متحد گردانیم»،۱۳ و «خطاب به ترکان: تو باید همه علم و دانش و تفکر و امکانات خود را صرف اعتلای ترکان کنی و حتی یک لحظه این شعار را از یاد نبری که میگوید: همهچیز برای ترکان و به خاطر ترکان است»،۱۴ و سرانجام «آتاتورک نه تنها پدر ترکان ترکیه، بلکه پدر همه ترکان جهان است.»۱۵
۲-آذربایجانیان در ایران و نیز همه ترکزبانان ایران «ترک»اند، نه ایرانی یا ایرانی ترکزبان.
۳-قرنهاست مردم آذربایجان در ایران اسیر دست شوونیستهای فارس هستند و فارسها نگذاشتهاند «ادبیات آذری» یا «ادبیات آذربایجانی» رشد کند.
۴-آذربایجان هیچگاه بخشی از ایران نبوده و «به طور موقت و در نتیجه اردوکشیهای استیلاگرانه ایرانیان توسط آنها اشغال شده است.»۱۶
۵-در آذربایجان واقع در جنوب رود ارس باید یک حکومت «ملی» و مستقل و جدا از ایران تشکیل شود.
۶-به علت همزبانی آذربایجانیان ایران با ساکنان اران، آذربایجان باید به آذربایجان شوروی ملحق شود.
۷-زبان ترکی را در آذربایجان نباید به الفبای فارسی-عربی که هماکنون متداول است، نوشت، بلکه ارجح آن است که الفبای سریلیک را برای نگارش آن به کار برد، یعنی همان الفبایی که از جمله در آذربایجان شوروی به کار میرود.
۸-در ۶۵ سال اخیر یعنی از دوران خلع سلسله قاجاریه تا به امروز در آذربایجان ایران تنها به مدت یک سال کارها از هر جهت به سود مردم آذربایجان انجام شده و آن دوران فرمانروایی فرقه دموکرات آذربایجان به رهبری پیشهوری است.
همچنانکه عرض کردم، بنده به هیچوجه وارد بحث درباره هیچ یک از این موضوعها نمیشوم، زیرا بحث اصلی بنده بررسی صحت و سقم این ادعاست که از زمانهای قدیم در دو سوی رود ارس ایالتی یکپارچه به نام آذربایجان وجود داشته….
باید این موضوع را نیز به عرض برسانم که آنچه مرا به نگارش این مختصر واداشتهاست، کتابی است که در این اواخر در امریکا به زبان فارسی به چاپ رسیده و به لطف دوستی به دست من رسیده است. نویسنده کتاب عباسعلی جوادی است و نام کتاب آذربایجان و زبان آن، اوضاع و مشکلات ترکی آذری در ایران است. من مؤلف محترم این کتاب را ندیدهام و نمیشناسم و بدین دلیل نمیدانم وی اهل یکی از شهرهای واقع در شمال رود ارس یعنی همان اران تاریخی است و در دوران تحصیل خود در مدارس آن دیار، ناخودآگاه و ناخواسته، تحت تأثیر نوشتههای مورخان و مؤلفان دوران استالین قرار گرفته است و اینک با وجود سپریشدن آن عصر، باز آنچه را که استاد ازل گفته است بازگو میکند، همچنانکه نمیدانم اگر اهل اران است، عضو حزب کمونیست آذربایجان هم هست یا نه؟ از سوی دیگر چون مؤسسه ناشر این کتاب (شرکت کتاب جهان) از آنِ حسن جوادی استاد و رئیس پیشین بخش زبان انگلیسی دانشگاه تهران است که در ایرانیبودن وی اندک تردیدی ندارم، با خود میگویم نکند که آن جوادی نیز از آذربایجان خودمان باشد. علت اینکه ذهن من پس از مطالعه کتاب مورد بحث، نخست متوجه این مطلب شد که مؤلف کتاب، به اصطلاح روسها باید از «شمالی»ها باشد نه از «جنوبی»ها، آن است که این کتاب درست چندماهی پس از آمدن حسین حیدراف رئیس گروه موسیقی آذربایجان شوروی به امریکا به دستم رسید و هنوز سخنان حسین حیدراف در گوشم طنینافکن بود که در مصاحبهای در نیویورک گفته بود مملکتی به نام آذربایجان وجود داشته است که شمالش داغستان کنونی است و جنوبش زنجان ایران و این مملکت در سال ۱۸۲۸ پس از جنگهای ایران و روسیه به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم شده است! و تصادفا در کتاب عباسعلی جوادی نیز به مطالبی نظیر سخنان عالمانه همین حسین حیدراف برخوردم. دلیل دیگری که «شمالی»بودن نویسنده محترم کتاب را در ذهنم تقویت میکند آن است که تا پیش از انقلاب اسلامی در ایران نشنیده بودم حتی رجال درجه اول حزب توده و رهبران فرقه دموکرات آذربایجان از آذربایجان شمالی و جنوبی سخن به میان آورده باشند. آنان ظاهر را حفظ میکردند. تنها پس از آنکه رهبران این فرقه به آذربایجان شوروی گریختند بیپرده از آرزوی خود برای الحاق آذربایجان ایران به آذربایجان شوروی سخن گفتند که بعدا به آن اشاره خواهم کرد. دلیل دیگر من در احتمال «شمالی»بودن نویسنده این کتاب آن است که اگر وی ایرانی بود و در سالهای اخیر با ایران در ارتباط، در کنار مجله ترکی وارلیق دکتر جواد هیأت، از کتاب آذربایجان و اران یا (آذربایجان از کهنترین ایام تا امروز) تألیف عنایتالله رضا نیز آگاه میشد و آن را میخواند و متوجه میشد که روسها در کمال تردستی عنوان آذربایجان شمالی و جنوبی را تنها به منظور تجزیه آذربایجان از ایران و الحاق آن به خاک خود جعل کردهاند و این موضوع نیز از جمله مجعولات متعدد دوران استالین است و پایه علمی ندارد. به علاوه اگر نویسنده محترم کتاب، ایرانی بود محال و ممتنع بود پس از آنکه حتی دولتمردان شوروی کوس رسوایی سیاستهای استالین را بر سر بازارهای جهان زدهاند، باز بخشنامههای دوران استالین و آنچه را که “حیدر علیاف”ها و “حسین حیدراف”ها درباره مملکت آذربایجان و تقسیم آن به دو بخش بر زبان آوردهاند، با آبوتاب تمام به زبان فارسی بنویسد و در ایالت کالیفرنیا در امریکا به چاپ برساند.
ادامه دارد…
یادداشتها
(*) نقل به معنی از:
Izvestia ,”Test The is Canceled Remained History!”, I.Ovchinnikov, The Current Digest of the Soviet Press, XL, NO. 23, 1988, p.22, .رک Moskva, June 10, 1988.
(1)-سعید نفیسی، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورهی معاصر، تهران، چاپ چهارم، به ترتیب ج ۱ / ۲۵۸-۲۵۷ و ج ۲ / ۱۸۰.
(۲)-جلال متینی، «آذربایجان تا خلیج فارس»، ایراننامه، سال ۵، ش ۲ (زمستان ۱۳۶۵)، ص ۲۰۵-۲۰۶؛ عنایتالله رضا،آ ذربایجان و اران (آذربایجان از کهنترین ایام تا امروز)، انتشارات مرد امروز، آلمان غربی، خرداد ۱۳۶۷، ص ۵۹-۶۳.
(۳)-Richard Owen Rise of the Southern Republices, Moscow Goes a-courting in Muslim Caucasia, The Times London 29, 1982, p.o.
(4)-«آغاز فعالیتهای مجدد فرقهی دموکرات آذربایجان»، نشریهی کوردستان (ارگان کمیتهی مرکزی حزب دموکرات کردستان ایران)، پاریس، شمارهی ۹۲ (مرداد ۱۳۶۲)، ص ۵-۶، ۱۶، ۱۹.
(۵)-کیهان هوایی، شمارهی ۸۵۸، آذر ۱۳۶۸، ص ۳۲: «زمزمههای شوم اتحاد آذربایجانهای ایران و شوروی در مطبوعات ترکیه. سرویس خبر کیهان هوایی-۱۶ آذر-۷ دسامبر-به گزارش ایرنا از استانبول مطبوعات ترکیه در پی تحولات اخیر در اتحاد جماهیر شوروی و اوجگیری مبارزات ملی مردم آذربایجان شوروی زمزمههای شومی را در مورد اتحاد و یکیشدن آذربایجانهای ایران و شوروی آغاز کردند. مجلهی «تمپو» چاپ استانبول در شمارهی هفتهی اخیر خود ضمن درج گزارشی از گسترش موج حرکتهای استقلالطلبانه در اتحاد جماهیر شوروی نوشت جبههی خلق آذربایجان شوروی به رهبری «ابوالفضل علیاف» نیز خواستار تشکیل یک کشور مستقل آذربایجان شده است. این مجله با اشاره به وجود عکس شاه اسماعیل صفوی در منزل «ابوالفضل علیاف» این عکس را سمبل آرزوی اتحاد و یکپارچگی آذربایجان شوروی با آذربایجان ایران تلقی کرده است. در همین حال یک منبع آگاه که به تازگی از آذربایجان شوروی بازگشته است در گفتوگو با خبرنگار ایرنا در استانبول زمزمههای اتحاد آذربایجان ایران و شوروی در بین مردم آذربایجان شوروی را تأیید کرده است.»
(۶)-«تحولات شوروی از زبان بنیاداف»، روزنامهی کیهان، شمارهی ۱۳۷۳۱ تهران، ۱۸ مهر ۱۳۶۸.
(۷)- به نقل از آذربایجان و اران،ص ۶۳. نشانی دقیق منابع اصلی در این کتاب ذکر شده است که خوانندگان گرامی میتوانند به آنجا بنگرند.
(۸)- به نقل از آذربایجان و اران، ص ۱۰۰.
(۹)-به نقل از آذربایجان و اران،ص ۱۰۲-۱۰۱.
(۱۰ و ۱۱)- به نقل از آذربایجان و اران، ص ۱۰۱.
(۱۲)- به نقل از آذربایجان و اران ،ص ۸۴.
(۱۳)- به نقل از آذربایجان و اران، ص ۶۲، ۱۱۲.
(۱۴)- به نقل از آذربایجان و اران،ص ۱۱۲-۱۱۱.
(۱۵)- به نقل از آذربایجان و اران، ص ۱۱۲.
برای اطلاع کامل از نظریات پانتورکیستها در پیرامون ترکان، ر.ک. آذربایجان و اران، ص ۵۹-۱۱۲.
(۱۶)-عبداللهیف-فتحالله، گوشهای از تاریخ ایران، ترجمهی غلامحسین متین، تهران، ص ۱۹۲ (به نقل از آذربایجان و اران، ص ۹).
***
ایـــران ، به نام تو
محمد جلالی چیمه(م سحر)
http://msahar.blogspot.com/2006/10/blog-post_21.html
ایران ، به نام ِ تو غزل آغاز می کنم
ایران ، به نام ِ توغزل آغاز می کنم
پربسته زی جهان ِ تو پرواز می کنم
ناگفته های من همه فریاد می شوند
آنگه که با تو روی سخن باز می کنم
ای آفتاب ِ کودکی ام در طلوع ِ مهر
تا با منی سرود ترا ساز می کنم
تا تو گذار می کنی از معبر خیال
من نیز در خیال ِ خود اعجاز می کنم
دنیای روشنایی و تاریکی ترا
با لحظه های گم شده دمسازمی کنم
صبح ِ ترا به بام ِ شب ِ خویش می برم
شام ِ ترا به روی سحر باز می کنم
حالی ترا به خلوت ِ خویش از صمیم ِ جان
دعوت به آستانهء این راز می کنم : ـ
بر کوه و دشت و بوم و بر ای زادگاهِ دور
غوغای زندگی ست که آواز می کنم
پاریس خرداد 1357
***
محمد اولیایی فرد وکیل در بند از زندان اوین آزاد شد
تارنمای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست
http://www.paniranist.info/?p=1205
عصر دوشنبه ۲۹ فروردین محمد اولیایی فرد وکیل پایه یک دادگستری از زندان اوین آزاد شد
. این وکیل دادگستری که سال گذشته در پی مصاحبه با تلویزیون صدای امریکا در خصوص اعدام یکی از موکلین نوجوانش به تبلیغ علیه نظام محکوم شده بود پس از سپری کردن دوره یکساله محکومیتش ساعت ۱۹:۴۰ از زندان اوین آزاد شد .
این وکیل دادگستری و فعال حقوق بشر در ۱۱ اردیبهشت سال گذشته از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب احضار و در کمال ناباوری بازداشت و روانه بند ۳۵۰ زندان اوین شد .
لازم به ذکر است ابوالفضل عابدینی و شاهین زینعلی از اعضای حزب پان ایرانیست و از موکلین محمد اولیایی فرد همچنان در زندان اوین به سر میبرند .
***
پانایرانیسم چیست و چه میگوید
واژه پانايرانيسم براى نخستين بار پیرامون سال ١٣٠۵ خورشيدى از سوی دکتر محمود افشار يزدى در مجله کابل بکار برده شد. در اين نوشته، دکتر افشار يزدى از هماهنگی و اتحاد ميان ايران و افغانستان سخن گفته و سختىهایی را که در این راه میدید بازگو کرده بود. اين کهنترين کاربرد واژه پانايرانيسم است که از آن آگاهى داريم. پانايرانيسم، بمانند هر مقولهٴ اجتماعى- سياسى ديگر، از ديدگاههاى گوناگون تعريفهاى گوناگونى دارد. ما اينجا به دو تعريف زير بسنده خواهيم کرد.
پانايرانيسم از ديدگاه دکتر محمود افشاريزدى
پانايرانيسم در نظر من بايد “ايدهآل” و هدف اشتراک مساعى تمام ساکنين قلمرو زبان فارسى باشد در حفظ زبان و ادبيات مشترک باستانى. منظورم اتحاد کليه ايرانینژادان – فارسها، افغانها، آذریها، کردها، بلوچها، تاجيکها و غيره – است براى حفظ و احترام تاريخ چند هزار سال مشترک و زبان ادبى و ادبيات مشترک. هيچ وقت عقلاى ايران انديشه اينکه به خاک کشورهاى ديگر تجاوز کنند را در مخيله خود نداشتهاند. هميشه حرف اين بوده است که ما بايد از لحاظ ارضى وضع کنونى خود را نگاه داريم و استوار کنيم.
پانايرانيسم ما بايد جنبه دفاعى و فرهنگى داشته باشد نه تهاجمى. به اين معنى که در برابر “پان”هاى ديگر، مانند پانتورانيسم يا پانعربيسم که قصد تجاوز از حدود ارضى خود دارند، مقاومت داشته باشيم. (۱)
پانايرانيسم از ديدگاه حزب پانايرانيست
پانايرانيسم وحدت و هماهنگى همهٴ تيرههاى ايرانى است در جهت استقرار حاکميت ملت ايران.
ملت بزرگ ايران داراى يک وطن، يک تاريخ، يک فرهنگ، و آداب و رسوم میباشد. پراکندگى، تفرقه و تشتت، و وضع کنونى به ملت ايران تحميل شده است. پانايرانيسم نهضت وحدت طلب ملت ايران است. پانايرانيسم جنبشى است سازنده و خلاق. نظامى است نوين بر اساس هدفهاى پرفروز تاريخ ايرانزمين. پانايرانيسم راهى است براى ملت ايران براى رهايى و وحدت. (٢)
———————————————————————————————————————————————————————————————————-
(۱) افغاننامه، دکتر محمود افشار يزدى، جلد سوم، چاپ تهران، ١٣۶١ خورشيدى، صفحات ۴٧۵ تا ۴٨٢
(۲) برگرفته از “ضد استعمار” نشريه داخلى حزب پانايرانيست، سال دوم، شماره ١٣، فروردين ١٣٧٨
***
پان ایرانیستهای دربند را آزاد کنید.
زندانیان سیاسی را آزاد کنید.
***
به سرویس رایگان وبگاه میهن دوستان ایران بپیوندید و مطالب میهن دوستانه ی خود را در آن منتشر کنید این تارنما امکان انتشار مطالب را یه صورت ایمن برای شما فراهم می کند:
www.webgah.org
تارنمای هواداران پان ایرانیسم:
www.paniranism.net
تارنمای نامه پان ایرانیسم
http://paniranism. info
فیسبوک هواداران پان ایرانیسم:
www.facebook.com/paniranism
تارنمای حزب پان ایرانیست:
http://paniranist. org
تارنمای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست:
http://pan-iranist. info
تارنمای تريبون آزاد پان ايرانيست در خوزستان:
www.pan-iranist.net
کانال یوتیوب حزب پان ایرانیست
http://www.youtube.com/paniranistparty
فیسبوک حزب پان ایرانیست:
www.facebook.com/paniranistparty
حزب پان ایرانیست
همبستگی ملی . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت
هم میهن گرامی: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات با حاکمیت ملت به ما بپیوندید.
iran@paniranism.info
http://www.paniranist.org/a.htm
http://www.paniranist.info/?page_id=353
باسلام
آقای دکتر جلال متینی که فرموده اند نام آذربایجان جعلیات است باید به گذشته برگردیم
واگر هم به منابع تاریخی ایمان داشته باشیم باید از کتابهای ویل دورانت وهردوت کمک بگیریم
اقای دکتر زمانیکه رومیان برای حمله به لشکرکوروش تنها را ه رسیدن را تصرف ارمنستان واذربایجان میدانستند وبرای این امر اصرار داشتند راکه قبول دارید پس زمان کوروش شما آذربایجانی بوده است
ان موقع که قرارداد ترکمانچای وگلستان منعقد نشده بود که ؟
وتقسیم اراضی وروسیه وترکیه ای در کار نبود اگر این موضع را قبول دارید که حتما دارید ادامه میدم
دوست عزیز اینکه امپراطوری عثمانی مقارن با سلسله صفوی به اوج قدرت رسیده بود کاملا بی سوادی آقای دکتر را میرساند برعکس قدرت این امپراطوری در زمان صفویه رو به تضعیف بود واین شاه اسماعیل صفوی معروف به ختائی بود که امپراطوری عثمانی را در جنگ چالدران شکست داد .(موقعیت دشت چالدران :درمحلی که امروز به بنام آغری وچنلی بئل محل تولد کور اوغلو که این منطقه مشترک ودر غرب ایران که شهری نیز بنام چالدران در ایران وترکیه هست )
واما در مورد مذهب امپراطوری عثمانی وصفویه ،متاسفم که تا حالا متوجه نشدید که اصالت سلسله صفویه اهل تسنن بوده واین شاه اسماعیل صفوی بود که تغییر مذهب داده وشیعه شدند وتبریز را پایتخت قرار دادند
جهت ازدیاد اطلاعات جنابعالی ،سینه زنی ،زنجیرزنی،قمه زنی نیز از ابتکارات صفویه هست .
انگارحضرت عالی تاریخ را قاطی کرده اید واز خود تاریخی دیگر ساخته اید .این صفویه بود که امپراطوری عثمانی را شکست داد نه افشاریه
مادر شاه از سلسله افشار بود رفیق.
خیانت وجنایات برخی از شما آقایون فارسی زبان را تاریخ هنوز فراموش نکرده است
ماجرای فاتحین تهران ومشروطه طلبان وترور ستارخان در باغ اتابک تهران ، خاطر مبارک هست ؟؟؟؟؟!!!!!!.
همان انقلاب مشروطه که با انقلاب بزرگ فرانسه مقایسه میشود مطمئنا چنین درک ونبوغی را در خودتان سراغ ندارید که مشروطه طلبانی چون ستارخان ،باقرخان ،اسماعیل اعتصام (پدرپروین اعتصامی)و….داشتند .
این انقلاب مشروطه بود که به شما پان ایرانیست ها یاد داد آزادی یعنی چی. وگرنه چیزی از مشروطه بلد نبودید وسردمدار شما شیخ فضل اله نوری بود که به دست خودتان به دار اویخته شد البته خودتون هم ندونستید که چرا این مردک را به دار اویختید .
در مورد آذربایجان :دوست عزیز وبا سوادم ، کتیبه ارغون را انکار میکنید یا قبول دارید ؟
اگر انکار کنید که بنده حرفی برای گفتن ندارم واگر قبول دارید چطور این همه بی انصاف هستی مگر این کتیبه دروغیا جعلیات هست
مگر ترک هاآذربایجان نبودند که قیصر روم را اسیر گرفتن ؟
باشه ،
این هم جعل تاریخ هست
بازهم به گذشته بر میگردیم
سرزمین سکا ها کجا بود ؟
کوروش در کجا کشته سد ؟
خزرها چه قومی بودند؟
آغوزها کی ها بودند؟
دوست عزیز بهتره در تاریخ خیلی مالعه داشته باشی تا در مورد آذربایجان سخن بگوئی .
کار هر بز نیست خرمن کوفتن
گاو نر میخواهد ومرد کهن
این ضرب المثل خودتان هست .
مگر سکاها (آذربایجانیها )نبودند که به رهبری ملکه خود آنا تومورس کوروش را در کناره رود ارس کشته .سر از بدنش جدا کردند ؟
حتما تاریخ هردوت هم جعلیات هست .
برمیگردیم به فرقه دموکرات .
چه عجب که متوجه شده اید این انقلاب از طرف روسیه حمایت میشده حق با شماست
اما اصلاحات سید جعفر جوادزاده خلخالی (پیشه وری)هم از طرف استالین حمایت میشد ؟
حادثه پوریم که که یهودی ها با حمایت نیروهای نظامی کوروش که در یک روز بیش از 70هزار نفر را قتل عام کردند چطور ارزیابی میکنید ؟
تمام تمدن منطقه را از بین بردند
به هیچ جانداری رحم نکردند
این نقطه نگ تاریخ از آن شما پان ایرانیست ها هست ؟
یا کس دیگر؟
وقتی نیروهای نظامی تهران در سر کوب فرقه دموکرات وارد تبریز شد وبیش از 20هزار نفر را در دیدگان عموم به دار اویختن ایا همه این مردم وابسته به روس بودند یا اینکه از مردم ایران بودند؟
وقتی تمام آثار هنری وتاریخی را از بین میبردید وحتما در پی این مقاصد بودید که هویت آذربایجان را ازبین ببرید
اما بازهم موفق نشدید .
در پایان بهتر است به گذشته دور نروید کتاب 14قرن سکوت ونیز مقالات آقا ناصر پور پیرا که از خودتان هست توجه داشته باشید
آذربایجان وار اولسون
ایسته مین کور اولسون
یادم رفت اینم حتما مد نظر داشته باشید
از نوشته ای شما چنین بر میاید که مغول ها زبان ترکی را به ارمغان آوردند
خیلی عجیب ومضحک هست
وقتی مغول ها به ایران حمله کردند
خوارزمیان در ایران حکومت میکردند که آن ها هم ترک بودند
وبه ایناها معروف بودند
که سرزمین فعلی گرجستان واوستیا هست
این مطالب را با الفبای عربی نوشتم که خاطر مبارک باش که هنوز هم شما ها الفبای مخصوی خود را ندارید
حسین رسولی
1390/2/23
درود دوست گرامی
آقای دکتر جلال متینی خواننده ی این پیام نیست صرفا مطلب ایشان اینجا پیوند داده شده اگر پرسشی دارید باید با خود ایشان تماس بگیرید
سکاها هم از مردم ایرانی تبار هستند نه ترکتبار و تومیریس (به قول شما انا تومروس) ملکه ی ترکان نبوده قبل از اینکه برای دیگران آن هم یک استاد ایرانشناسی مطلب انتقادی بنویسید با این لحن طلبکارانه, خیلی بهتر است چنین نکات پیش پا افتاده ای را بدانید
http://www.britannica.com/EBchecked/topic/530361/Scythian
http://azargoshnasp.net/history/Scythians/scyth_main.htm
http://farda.us/داستان-کشته-شدن-کورش-بزرگ-و-تومروس-ملکه.html/
کتیبه ی ارهان یا ارخون هم ربطی به آذربایجان ندارد و کهن ترین نوشته به زبان ترکی است که در مغولستان بدست آمده بر خلاف نوشته ی شما، مطالب این دانشنامه قابل استناد است
http://www.britannica.com/EBchecked/topic/432269/Orhon-inscriptions
راغب به جوابگوئی نبودم
اما مجبورم رفیق
دوست عزیز مرگ استیاک به دست کوروش را که ادعا دارید مردی مهربان وعادل بوده انکارمیکنید یا تائید ؟
در مورد اینکه کوروش در جوانی لواط میداده چطور؟
آیا مستندات همین تابلو نقاشی شده که در موزه معتبر اروپا نگهداری میشود دیده اید یانه ؟
وشرح تابلو را خوانده اید یا نه ؟
حادثه پوریم را چطور ؟که به قتل وعام بیش از 70هزار نفر با مشارکت یهودی ها انجامید ؟
اشعار فردوسی را که به قول خودتون یه میهن پرست واقعی بوده ،در مورد آنا تومروس که حتی خود فردوسی نقل کرده آذربایجانی بوده چطور ؟
وشعریکه عنوان کرد این زنان جنگجو یکی از پستان های خود را میبریدند چطور ؟(بعلت چابک بودن درهنگام جنگ )
شما که اینقدر با معلومات تشریف دارید
بفرمائید کتاب واسیلی ولادیمیر بارتولد را چطور ؟
قبول دارید ؟
حتما باید نداشته باشید
چون پرده از تاریخی که برای خودتان ساخته اید بر داشته
من هم راغب به جوابگویی نیستم اما برای اینکه یادت بماند هر مهملی را هر جایی نباید نوشت اینبار را جواب می دهم
ضمنا دکان رفقا جای دیگری است پان ایرانیستها یکدیگر را سرور خطاب می کنند تو احتمالا نشانی را اشتباه آمدی !
در پیرامون دروغهایی که به کورش بزرگ نسبت می دهید
http://www.azargoshnasp.com/persianblog/%DA%A9%D9%88%D8%B1%D9%88%D8%B4-%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF-%D9%BE%D8%A7%D9%86-%D8%AA%D8%B1%DA%A9.html/
در مورد لواط دادن اتفاقا از ویژگیهای شناخته شده ملت بیوک ترکستان است واقعیت اینکه تا قبل از ورود ترکان به ایران لواط به صورت یک پدیده ی اجتماعی وجود نداشت اما ترکان در دوران صفویه این سنت دیرینه ی خودشان را به صورت سنت اجتماعی درآوردند و حتی امردخانه دولتی ساختند و مانند فاحشه خانه از آن مالیات هم گرفتند ترکان را باید قومی دانست که پدر در پدر لواط می دادند انشالله یک مقاله ی مفصل در مورد ترکان و پدرانشان و مشاغلشان بزودی می نویسیم چون صبر و نجابت هم حد دارد شما دیگر از حد وقاحت هم گذارندید
فی الحال برای اینکه موضوع لواط برایت معلوم تر شود
http://azargoshnasp.net/recent_history/pan_turkist_philosophy/bimaarpanturkist2.htm
پدیده لواط و همجنس بازی و امردبازی در بین اقوام ترک رایج و عادی بوده است در حالی است که دین زردشتی چنین رفتارهایی را شدیدأ محکوم می کند و قبیح می شمرد. پادشاهان عثمانی و شاهان ترک زبان دیگر به طور عادی فرزندان خود را کور می کردند یا می کشتند یا حتا مادرکشی می کردند. ما در این جا تنها به ذکر چند نمونه از رفتارهای وقیح ترکان بسنده می کنیم. رفتار زشت آنان به جایی رسید که علمای دين در عصر صفويان بر حلال بودن لواط و شراب بر پادشاه اسلام فتوا دادند!
در کتاب تاریخ بیهقی می خوانیم (به تصحیح علی اکبر فیاض، نشر علم، 1374، ص 30-329): «این (= طغرل عضدی) غلامی بود که از میان هزاران غلام چون او بیرون نیاید و قد و رنگ و ظرافت و لباقت. و او را از ترکستان خاتون ارسلان فرستاده بود به نام امیر محمود [غزنوی]. و این خاتون عادت داشت که هر سالی امیرمحمود را غلامی نادر و کنیزکی دوشیزه خیاره فرستادی بر سبیل هدیه … امیر این طغرل را بپسندید و در جمله هفت و هشت غلامی که ساقیان او بودند پس از ایاز بداشت … یک روز چنان افتاد که امیر به باغ فیروزی شراب می خورد بر گل … و این ساقیان ماه رویان عالم به نوبت دوگان دوگان می آمدند. این طغرل درآمد … و به ساقی گری مشغول شدند هر دو ماه روی. طغرل شرابی رنگین به دست بایستاد، و امیریوسف (= برادر محمود غزنوی) را شراب دریافته بود. چشم اش بر وی بماند و عاشق شد، و هر چند کوشید و خویشتن را فراهم کرد، چشم از وی برنتوانست داشت. و امیر محمود دزدیده می نگریست و شیفتگی و بیهشی برادرش می دید و تغافلی می زد …».
سفرنامه ابن فضلان (ترجمه سيد ابوالفضل طباطبائي، انتشارات شرق، 1345): «چون راه مزبور طي شد به قبيله اي از ترك ها به نام غزها (الغزيه) رسيديم. آنان مردمي صحرانشين هستند و خانه موئي يا سياه چادر دارند و هميشه در حركت اند… اين مردم زندگي صحرایی دارند و در رنج و مشقت به سر مي برند.در عين حال مانند الاغ گمراه اند، به خدا ايمان ندارند و فاقد عقل و شعورند و هيچ چيز را نمي پرستند. فقط بزرگان خود را ارباب مي خوانند. وقتي يكي از ايشان بخواهد با ریيس خود در كاري مشورت كند مي گويد:«اي خدا، در فلان كار چه كنم؟» ايشان در كار خويش با يكديگر مشورت مي كنند اما وقتي در امري اتفاق نمودند و روي آن تصميم گرفتند، يكي از پست ترين و فرومايه ترين آنان از ميان شان برخاسته، قرارشان را بر هم مي زند!
موضوع لواط نزد ايشان بسيار مهم است. مردي از اهل خوارزم به منطقه «گوذركين» كه جانشين پادشاه ترك است، وارد شد و چندي براي خريد گوسفند نزد دوست خود اقامت نمود. ميزبان ترك پسر بي ريشي داشت. مرد خوارزمي همچنان به او اظهار علاقه مي نمود تا او را به ميل خود حاضر و تسليم ساخت.
… فرداي آن روز با مردي از ترك ها كه بسيار زشت و بدقيافه و رذل و پليد بود و لباس ژنده اي را در بر داشت برخورديم. آن روز باران سختي ما را گرفته بود.آن مرد گفت:«بايستيد.» تمام قافله كه شامل قريب سه هزار چهارپا و پنج هزار مرد بود از حركت ايستاد.آن گاه گفت:«هيچ يك از شما حركت نكند». همگي دستور او را اطاعت نموده ايستاديم و به او گفتيم: «ما دوستان گوذركين هستيم.» او پيش آمده خنده اي كرد و گفت: «گوذركين كيست! ريدم به ريش گوذركين.» سپس گفت: «پكند». به زبان خوارزمي يعني نان. من چند گرده نان به او دادم و آن ها را گرفت وگفت: «برويد به شما رحم كردم» …
نزد قبيله باشقرد: اين جماعت شرورترين و كثيفترين تركها و سختترين ايشان در آدمكشي ميباشند. [ناگهان ميبينيد] مردي مرد ديگر را به زمين انداخته سر او را ميبُرد و آن را برميدارد و بدناش را رها ميكند. آنها ريش خود را ميتراشند و شپش ميخورند. بدين شكل كه درزهاي نيمتنهي خود را جستوجو كرده، شپشها را با دندان جويده، ميخورند … هر يك از ايشان تكه چوبي به شكل آلت مردي تراشيده و به گردن خويش ميآويزند و چون قصد سفر يا برخورد با دشمن كند، آن را ميبوسد و بر آن سجده ميگذارد و ميگويد: «خدايا با من چنين و چنين بكن!» من به ترجمان گفتم از يكي از ايشان بپرس دليل آنها براي اين كار چيست و چرا اين آلت را خداي خود ساختهاند؟ گفت: «زيرا من از مانند آن بيرون آمدهام و براي خود آفرييندهاي جز آن نميشناسم»..
آمازونها قبیله ای از زنان جنگجو بودند كه هیچ مردی را ـ به غیر از زمانهای ویژه ـ به قبیله راه نداده و برای خود ملكه ای جنگجو داشتند كه قدرت سیاسی نظامی قبیله را در اختیار داشت . آنها روزگار طولانی در آذربایجان سكونت داشته و برای خود حكومتی به پایتختی شهر بردع داشتند .
آمازون لفظی یونانی و متشكل از دو بخش «آ» و «مازون» است . «مازون» یعنی «پستان» و «آ» حرف نفی در زبان یونانی است و معنی آن «بی پستانها» می شود چه زنان آمازون برای اینكه بتوانند بهتر شمشیر زنی و تیراندازی نمایند یكی از پستانهایشان را میبریدند و یكی دیگر را برای شیر دادن نگه می داشتند . اكثر نویسندگان معتقدند كه آنها پستان سمت راست را می بریدند ولی فردوسی در شاهنامه معتقد است كه آنها پستان سمت چپ را می بریدند . او در این مورد می نویسد :
سوی چپ بكردار جوینده مرد كه جوشن بپوشد بروز نبرد
سوی راست پستان بسان زنان بسان یكی نار بر پرنیان
زنان آمازون دارای جامعه بی طبقه بوده و همه با هم برابر بودند و كسی را بر كسی برتری كلی نبود . آنها همگی با هم برای پیشبرد اهداف قبیله كار و كوشش می كردند و همگی در سود و زیان امورات قبیله شریك بودند .
«حمدالله مستوفی» در كتاب «نزهة القلوب» در مورد زنان آمازون می نویسد :
«هر كاری كه جهت نظام امور دنیوی ، مرد آنرا باید كرد از فلاحت و صناعت و. غیره آن ، آنجا همه زنان كنند و هر چیزشان كه حاصل شود همه را با هم شركت بود و بزرگی و كوچكی و نزاع جهت سود و زیان در میان ایشان نیست و زیادت جویی و تنعم طلبی و زینت خواهی و ذله بندی به معتقد ایشان حرام است الحق خوش مذهبی و روشی دارند و جنین زنان را بر بسیار مردم ترجیح و تفضیل است»
زنان آمازون دارای ملكه های مشهور از جمله ملكه هیپولیته ، ملكه میرنیا ، ملكه پانتزیله ، ملكه اسپاترا ، ملكه تومروس و ملكه تالس تریس بودند . ملكه اسپاترا همسر آمركس حكمران تركان سكائی آذربایجان بود كه در كشمكش دائمی با كورش كبیر بسر میبردند! چون كوروش همواره سعی می كرد تا بزور شمشیر و نیزه به متصرفات خود بیافزاید .
در جنگی كه آمرگس با كورش كبیر كرد علیرغم دلاوریهایش شكست خورد و اسیر گردید . كوروش به ملكه اسپاترا پیغام داد كه با اسیر شدن شوهرش بهتر است كه بدون مقاومت تسلیم شود ولی ملكه اسپاترا به همراه دویست هزار از زنان آمازون و سیصد هزار از تركان سكائی به مقابله كوروش شتافت و در طی جنگی سهمگین كوروش پادشاه ایران را شكست سختی داده و او را اسیر نمود . چون پادشاه هر كدام از طرفین مخاصه در دست دیگری اسیر بود لذا قرار بر مبادله اسرا گردید و كوروش كبیر با آمرگس سكائی مبادله شد .
دنباله این مناقشات به زمان حكمداری ملكه تومروس كشیده و عاقبت جنگ بزرگی دوباره میان كوروش كبیر و ملكه آمازونها كه رهبری سكائیان را نیز در دست داشت در گرفت .
در جنگ اول ، كوروش كبیر به حیله پسر ملكه تومروس را كه فرمانده تركان سكائی بود گرفتار كرد و كشت و این مسئله موجب خشم ملكه تومروس گردید .
ملكه تومروس كه ـ بروایتی دختر افراسیاب و بروایتی از نوادگان او بود – در رأس یك ارتش بزرگ سكائی – آمازونی به مقابله كوروش كبیر شتافت و طی جنگی مخوف سپاهیان كوروش را تار و مار و خود او را اسیر كرد . به دستور ملكه سر كوروش را در طشتی بریده و آنرا در میان طشت خون انداختند و ملكه تومروس خطاب به سر بریدة كوروش كبیر !گفت :
«در زندگی از خون خوردن سیر نشدی اكنون ] از خون خود [ بنوش تا سیر شوی»
اكثر شعرا و نویسندگان آذربایجان از این ملكه آمازونی آذربایجان در اثرهای خود بانام
احترام آمیز «آنام تومروس» (مادرم تومروس) با عزت و حرمت فوق العاده یاد می كنند و او را از ملكه های نمونه آذربایجان می شمرند .
از دیگر ملكه های جنجالی آمازونها ملكه تالستریس یا ملكه نوشابه بود كه ملاقات او را با اسكندركبیر را مورخین ثبت كردهاند زنان آمازون گویا در اطراف رودخانه های كر و ارس زندگی می كردند چه مرحوم تربیت در شرح حال قطران به مناسبتی به همین مسئله اشاره كرده و بصراحت می نویسد:
«كرزن و كركر عبارت از دو ملتی است كه یكی از آنها جوزن ، كرزوان یا كرمیان میباشد كه فعلا” موجود هستند و دیگری ملتی بودند كه سرا شیب سلسله جبال قفقاز از رود كر تا ارس ] در جمهوری آذربایجان [ جایگیر شده و با آمازونها هم حدود و معاشر بودند »
فردوسی پایتخت زنان آمازون را بنام «هروم»
می خواند كه اسم قدیمی «بردع» از شهرهای آذربایجان بود او در سفر اسكندر به شهر زنان و نوشتن نامه به ملكه آنجا می نویسد :
هی رفت با نامداران روم بدان شارسانی كه خوانی هروم
بفرمود تا فیلسوفی ز روم برد نامه نزدیك شهر هروم
نظامی گنجوی شاعر بزرگ آذربایجان در مورد نام قدیمی و نام جدید شهر زنان در اسكندرنامه خود چنین توضیح می دهد :
هرومش لقب بود ز آغاز كار كنون بردعه اش خواند آموزگار
َمقدسی تاریخ و جغرافیا نویس بزرگ مسلمان از شهر بردعه بنعوان «بغداد آذربایجان» در دورة خود یاد می كند . ملاقات ملكه تالس تریس یا نوشابه با اسكندر كبیر از مباحثه انگیزترین بخشهای اسكندر نامه هاست و بالاتفاق تمام سرایندگان و نویسندگان بر پاكدامنی و عفت و عدالتخواهی و آگاهی به رموز سیاست جهانی این زنان اشارات مختلف دارند .
اسكندركبیر كه خود بعنوان سفیر به همراه نامه و پیغامی از طرف خود با لباس مبدل برای وادار كردن ملكه تالس تریس به پیش او رفته بود از طرف ملكه آمازونهای آذربایجان مورد شناسایی قرار گرفته و وقتی مورد انكار واقع میشود ملكه آمازونها با نشان دادن تصویر حكمرانان جهان از جمله تصویر خود اسكندر به او می گوید كه تو اسكندری نه سفیر اسكندر و اضافه می كند:
مرا خواندی و خود بدام آمدی نظر پختهتر كن كه خام آمدی
در خاتمه اینجانب نظریات خود را در مورد محل جغرافیایی زندگی زنان آمازون با توجه به منابعی كه در اختیار دارم بدین طریق میتوانم فورموله كنم : مسكن اولیه زنان آمازون بر طبق شواهد تاریخی مورخین یونان باید كرانه های دریای اژه بویژه شهر ازمیر تركیه باشد كه بتدریج به طرف دریای سیاه در شمال تركیه « برابر آخر حد روم از ناحیت شمال» كشیده شده و در اطراف جلگه های دانوب و مخصوصا” دامنه های قفقاز ساكن شدند . زنان آمازون در سالهای بعد از شمال دامنه های قفقاز به طرف جنوب سرازیر شده «در سراشیب سلسله جبال قفقاز از رود كر تا ارس » جایگیر شده و در آنجا حكومت مستقلی به پایتختی شهر «بردعه» در آذربایجان تشكیل می دهند
زنان آمازون در ادامه مهاجرت تاریخی خود وارد تركستان چین به مسافت پانزده روز از شهر سمرقند شده و در آنجا شعبهای از طریق بزرگراه قره قورم وارد پاكستان و هندوستان و مالزی و فیلیپین شده و شعبهای به طرف چین و كره و ژاپن و سیبری ادامه مسیر می دهند آمازونها بعد از سكونت متوالی در مناطق ترك نشین سیبری از طریق تنگه برینگ از آسیا خارج شده و به آلاسكا در آمریكا وارد و در نهایت در محل فعلی خود در اطراف رودخانه آمازون در میان جنگلهای صعبالعبور آمازون سكونت اختیار می كنند .
بدین ترتیب قومی از زنان قهرمان كه روزی آسیا و افریقا و اروپا را با جنگهای خود به لرزه در آورده و جنگهای مشهوری به راه انداخته بودند وارد آمریكا گردیده و در میان جنگلهای مخوف برزیل ساكن می شوند .
امید است تحقیقات محققین دیگر پرده از رازهای دیگری از اسرار زندگی این زنان قهرمان آذربایجان بردارد
تومروس نام زنی است که ۵۵۰ سال پیش از میلاد عیسی مسیح (ع)ملکه آذربایجان بود . کوروش خون ریز که قصد تصرف آذربایجان را داشت با نیرنگ و دسیسه پسر تومروس را کشت . تومروس نیز در جنگ با پادشاه پارسیان پس از کشته شدن کوروش در میدان جنگ جسدش را توسط سگی که بر روی جنازه اش پرسه کنان پارس می کرد یافته و سر او را در ظرفی پر از خون بدنش فرو برده و گفت :” ای خون ریز! سیراب بنوش خونت را ” به روایت تاریخ تومروس را در گورستانی که در سمت شرقی ” گؤی مچید ” تبریز قرار دارد و نام شهر تبریز نیز به پاس این ملکه شجاع از تومروس (تیمریس ــ تیبریز ــ تبریز) گرفته شده است. اسکلت یک زن در تبریز کشف شد! اسکلت یک زن جنگجو در گورستان تاریخی مسجد کبود (گؤی مچید ــ گورستان تومروس) شهر تبریز کشف شد .به گفته دکتر علیرضا هژبری نوبری این اسکلت با انجام آزمایشهای تعین جنسیت “دی.ان.آ”شناسایی شد .این زن جزو زنان استثنایی زمان خود بوده و احتمالا از طبقه اجتماعی بالایی برخوردار بوده است. دیگر شواهد به دست آمده از این گور نشان می دهد این زن اندام تنومندی داشته و احتمالا در میان جنگجویان زمان خود از جایگاه ویژه ای بر خوردار بوده است. زیرا وی را به شکل بسیار شایسته ای همراه با شمشیرش که بسیار هم بزرگ است دفن کرده اند. روزنامه ایران.۱۵ آذر ۱۳۸۳ بو کارت پوستالی بیلمیره م کیم اشلییب امما هر حالدا تبریز سسی اوز تشککورلئغئنی بیلدیریر.
این مطالب خیلی جزئی وبه قول حضرتعالی ،خیلی پیش پاافتاده برای مزید اطلاعات شما بود
دیگر نمیخواهم برای شما وقت بذارم
بقول شما
بدرود
این وبسایت مربوط به آنا تومروس و ملکه ی ترکان و جعلیات پان ترکیستی نیست و کامنتهای نامربوط به مطالب این سایت از این به بعد حذف خواهد شد پاسخ کامنت شما پیشتر اینجا داده شده
http://farda.us/?p=448