نامه پان ایرانیسم
شماره ١٤٦ – پنج شنبه ٢٥ اردیبهشت ١٣٩٣ – ١٥ مه ٢٠١٤
www.paniranism.info – iran@paniranism.info
با پوزش از خوانندگان گرامی. بسبب اشکال فنی نامه پان ایرانیسم چند روز با تاخیر منتشر میشود
درود بر هم میهنان گرامی
مطالب زیر تقدیم میشوند
حضور بی سابقه مردم در آرامگاه فردوسی
نخستین شاهنامه خوان زن ایـــرانی
زال و رودابه
سروده سرور مصطفی بادکوبه ای با نام “به فردوسی بزرگ”
پاینده ایران
***
حضور بی سابقه مردم در آرامگاه فردوسی
چهارشنبه، 24 اردیبهشت ماه 1393
عصر ایران- در آستانه 25 اردیبهشت که به عنوان «روز فردوسی» نام گذاری شده گروه های محتلف مردم – از اهالی خراسان و مسافران- در کنار آرامگاه او گرد آمدند و فضای پرشوری ایجاد کردند.
روزنامه خراسان این حضور را به نسبت سال های گذشته بی سابقه توصیف کرده است.
حکیم ابوالقاسم فردوسی بزرگ ترین حماسه سرای تاریخ نه تنها در سطح فرهنگ و ادبیات ایران است که در جهان با این عنوان شناخته می شود و اثر سترگ او – شاهنامه – با آثار هومر مقایسه شده و از این حیث که طی هزار سال بوی کهنگی نگرفته و تازه تر هم شده، برتر می نشیند.
اهمیت فردوسی نزد ایرانیان به خاطر حفظ زبان فارسی در مقایسه با سرنوشت زبان در سرزمین هایی است که تغییر دین و آیین به زبان آنان نیز سرایت کرد.
ایرانیان اما به یاری همت فردوسی، مسلمانی را همان عرب زبان شدن ندانستند. البته فردوسی نزد ایرانیان غیر پارسی زبان نیز به سبب وجه هویتی شاهنامه گرامی است.
آرامگاه فردوسی در توس خراسان است. جایی که اکنون پس از بارگاه امام هشتم شیعیان – که موقعیت ویژه زیارتی دارد- به یکی از مقاصد اصلی گردشگری در این خطه بدل شده و دیرینگی و پیوستگی فرهنگی مردم این سرزمین را به نمایش می گذارد.
روز نامه خراسان: فرا رسیدن 25 اردیبهشت روز فردوسی را به همه ایرانیان – اعم از پارسی زبان و غیر پارسی زبان- و همه پارسی زبانان – اعم از ایرانی و غیر ایرانی- شادباش می گوییم.
***
نخستین شاهنامه خوان زن ایـــرانی
برگرفته از فیسبوک ایرانشهر
یکی از هنرهایی که موجب پایداری و معرفی شاهنامه فردوسی شده است، هنر نقالی است که شیفتگان بسیاری را مجذوب خود کرده است و چه افراد بسیاری که به عشق این هنر وارد گود شاهنامه شدند و حالا امروز خود یکی از مریدان این میراث مقدس و تاریخی اند. یکی از آنها بانویی است بنام ” فاطمه حبیبی زاد ” عکس این ماجرا روی داده است.
اما در رابطۀ با او او عکس این ماجرا روی داد. وی به عشق و علاقه ادبیات کهن و برای آشنایی با فردوسی پا پیش گذاشت اما چنان شیفته زبان و مفهوم شاهنامه شد که به برخوانی آن روی آورد و هم اینک یکی از مهمترین نقالان و شاهنامه خوانان ایران زمین است.
ولی از این مقام مهم ترآن که او نخستین زنی است که به وادی نقالی پای نهاده و بدین سبب به نام گردآفرید ــ یکی از زنان دلیر شاهنامه ــ مشهود شده است.
وی 31 ساله و متولد اهواز هستند و بی هیچ سلاح وکمانی، داستانها و اسطوره های شاهنامه را بازگو می کند به امید روزی که در کنار شمایلی از فردوسی 50 دوره پادشاهی سرزمین ایران را به جهان معرفی کند .
به امید روزی که تمامی زنان و مادران ایرانزمین این اثر ملی را چنین پاسدارند.
یکی چاره باید نمود اندرین /// که این بد بگردد ز ایران زمین
برين کار گر تو نبندی کمر /// نه تن ماند ايدر نه بوم و نه بر
***
زال و رودابه
روشنک آسترکی
بسیاری از داستان های جذاب خارجی و قهرمانانی که الگوی فرزندان ما در ایران می شوند ریشه در حکایت ها و داستان های قدیمی فارسی دارند.
. داستان و کارتون «رامپانزل»، دختری با موهای بلند از این دست داستان هاست که الگوبرداری شده از داستان زال و رودابه ی شاهنامه فردوسی است. رامپانزل قهرمان بسیاری از دختر بچه های ایران است بی آنکه برای آنان توضیح داده باشیم، رامپانزل در واقع همان رودابه ی شاهنامه است.
امیدوارم در حال حاضر که حاکمیت ایران تنها بر تبل تهاجم فرهنگی می کوبد بی آنکه درد را بشناسد و چاره کند، ما حواسمان به کودکان اطرافمان باشد تا دست کم برایشان بگوییم داستان بسیاری از کارتون های محبوبشان الگو برداری از داستان های کلیله و دمنه و شاهنامه و گلستان ایرانزمین است.
.
«توضیحی درباره داستان زال و رودابه که به مناسبت روز بزرگذاشت فردوسی منتشر شده است»
زال در این داستان، چهرهای معنوی دارد و خوی پهلوانی او در پیوند با آدمیان و رویدادها و پدیدههای هستی اطراف او نمایان میشود.
صداقت و درستی زال را در صاف و رک گویی و صراحت بیانش می توان جست: «نباشد بدین سام، همداستان / همان شاه چون بشنود داستان» و به سبب تفاوت در آداب و رسم خانوادگی از سهراب پوزش می خواهد و مهمانی او را نمی پذیرد. خرد پهلوانی زال، او را از رعایت کردن عرف و رسم سنت قومی خود باز می دارد و ازدواج او با رودابه، به گونه ای، گواه ناهمتایی او با ارزش های کهنه فرهنگی و سنت دیرینه قومی اوست. البته در پایان ماجرا می بینیم زال با رودابه ازدواج می کند و این ناهمتایی در پرتو مشیت الهی، به یگانگی و وحدت می رسد و کارکرد اصلی داستان را به این ترتیب می نمایاند و وقتی نیروی پهلوانی زال در آزمونی تحسین برانگیز به تائید منوچهرشاه می رسد، هستی او با واقعیت زمانه اش، این همانی پیدا می کند و زندگی اسطوره ای او در پیوند با حماسه شروع می شود. زال در این داستان، نسبت به عشق خود در حد جنون، بدرستی پایبند است: دل زال یکباره دیوانه گشت / خرد، دور شد، عشق فرزانه گشت و صادقانه و مردانه در برابر پدر خود، سام، که شخصی دینی و خردورز است، گستاخانه ایستادگی می کند و بی هراس به کاخ رودابه می رود و با او خلوت می کند. او در طول داستان، با عاطفه ای پرشور و خردی عشق بنیاد، از خواست خود پاسداری می کند. عشق او در حقیقت، عشق به انسان، عشق به نماینده یزدان در جهان و سرانجام، عشق به حماسه است. آنچه فردوسی از زبان زال درباره جفت پذیری، همسرگزینی و فرزندخواهی بیان داشته:
چنین گفت با بندگان خوب چهر / که با ماه خوب است رخشنده مهر، دلاور که پرهیز جوید ز جفت / بماند به آسانی اندر نهفت رودابه در این داستان، زنی است با اراده استوار، بردبار، چاره جو و شجاع و مانند زال، از گفتن آنچه در دل دارد، بیمناک نمی شود؛ از این رو، خشم پدر و محدودیت هایی که برای او فراهم کرده، هیچ تاثیری در تصمیم و خواست او نداشته، جسورانه، راه و رسم قومی خود را نادیده گرفته، زال را به کاخ خود راه داده، با او از عشق و دلدادگی سخن می گوید و با آن که خدمتکاران، او را از این عشق منع می کنند، او فطرتی پاک و انسانی دارد و بداندیشی و نابکاری و بدی در او وجود ندارد و از سنت خانوادگی و ارزش های اجتماعی قوم خود می گذرد و ازدواج با زال را با جان و دل می پذیرد:که من عاشقم همچو بحر دمان / از او پر شده، موج تا آسمان، پر از پورسام است روشن دلم / به خواب اندر، اندیشه زونگسلم، همیشه دلم در غم عشق اوست / شب و روزم، اندیشه چهر اوست.
***
سروده سرور مصطفی بادکوبه ای با نام “به فردوسی بزرگ”
برگرفته از فیسبوک سازمان جوانان حزب پان ایرانیست
هلا ای بزرگ خردمند راد/ درودم زجان بر روان تو باد
خردمند دانا دل، ای پیر طوس/ خداوند بس رستم و اشکبوس
خرد چون چکیده است از خامه ات/ شهِ نامه ها گشته شهنا مه ات
از آن جاودان در جهان زنده ای /که تخم سخن را پراکنده ای
همه روزگار وطن تیره شد / چو تازی به خاک وطن چیره شد
موالی چو نامید ما را عرب / غم و درد آمد به جای طرب
چو دیدی که زخمی است قلب وطن/ و خون بارد از دیده مرد و زن
قلم در کفت خنجر تیز شد/ ستم را نشان رفت و خون ریز شد
برون آمد از جان تو این سرود/ تو گویی که ایران چنین گفته بود
“ز شیر شتر خوردن و سوسمار/ عرب را به جائی رسیدست کار
که تاج کیانی کند آرزو / تفو بر تو ای چرخ گردون تفو”
سرود تو شد داروی درد ما/ شفا داد درد زن و مرد ما
چو شهنامه فرهنگ ایران بود/ دل دشمن از آن هراسان بود
“پی افکندی از نظم کاخی بلند” /خجسته بنائی اهورا پسند
که از باد وباران گزندش نبود/ نیاورد سر، پیش ناکس فرود
بنایی که باشد بنای خرد/ وزان برتر اندیشه بر نگذرد
سرود تو پیغام آزادگی است/ همه درس زیبای افتادگی است
خرد نامه ات بی همانند شد/ وطن از سرود تو خرسند شد
زیک سو میهن نامه پهلوان/ دگر سوی “آبشخور عارفان”
تویی زاده کوروش نامدار /شهنشاه پیروز دشمن شکار
که منشور آزادگی بر نوشت /بشر را به آیین برابر نوشت
تو گسترده ای پهنه رزم را /بر آورده ای صحنه بزم را
چنان رزم با بزم آمیختی /که ساغر به شمشیر آویختی
ز یک سوی آوای تیرو کمان/ بر افکنده ای بر بلند آسمان
دگر سوی در جانت آید فرود/ز یزدان چنین آسمانی سرود
میازار موری که دانه کش است /که جان دارد و جان شیرین خوش است
توئی جان رستم توئی جان گیو/ تو جنگیده ای با دد و دام و دیو
تو بگذشتی از هفت خان سرفراز /به گوش تو خوانده است سیمرغ راز
کمان کیانی به دوش تو بود / جهان پر ز بانگ خروش تو بود
تو گفتی جهان را مگر بشنوند/ “نبندد مرا دست چرخ بلند”
هلا ای سیاوش وش سر فراز/ تو بگذشتی از تل آتش به ناز
چو دیدی عرب را که ضحاک وار /ز فرهنگ ایران بر آرد دمار
تو با کاویانی درفش سخن / به پا خواستی تا نمیرد وطن
به پا کردی از شور هنگامه را/ سرودی ابر نظم شهنامه را
کنون ای خداوند کوپال وکوس/ چه گویم ترا جز دریغ و فسوس
که فرهنگ تازی سر آورده باز /”ز نیکی نیاید سخن جز به راز”
چو با تخت منبر برابر شده است/ رسوم عرب سایه گستر شده است
ز تازی گرفتند هر نام را/ سپر کرده آیین اسلام را
ز “عبد” و ز”مولا” سخن می رود/ ز تسلیم بی جا سخن می رود
زنان را پس پرده بگذاشتند/ بسی کمتر از مرد پنداشتند
به تقویمشان قصه های غم است/ تو گوئی که غمنامه عالم است
تواشیح بنشسته جای سرود / تو گوئی سرودی در ایران نبود
نه از مهرگان نام و نی از سده /نه دستی ز شادی به دستی زده
چو شب شد همه روز گار وطن/ سیه جامه شد بر تن مرد و زن
اگر چه سپید است احرامشان /سیاه است از کین دلِ خامشان
به دستار و چفیه کنند افتخار/ نشانی ز ایران نیاید به کار
همه کار ها صحنه سازی بود / “سخن ها به کردار به بازی بود”
همه سر به سر مصلحت بین شدند/ ز سستی و خواری کژ آیین شدند
نه از داد یادی نه از دادگر/ نه جانی ز بیداد، فریاد گر
جوانان به زندان افیون و بنگ / نه شوقی به نام و نه ترسی ز ننگ
همه سر به سر ضعف و ناراستی / پدید آمده کژی و کاستی
سراسر دو رنگی سراسر ریا /نشسته است ثروت به جای خدا
نه جام شرابی نه پیمانه ای /نه بر عاشقان راه میخانه ای
نه یادی ز رستم نه از اشکبوس /فسوسا فسوسا فسوسا فسوس
بر آی و خرد نامه ای ساز کن / ز جهل خودی شکوه آغاز کن
سرودی بپرداز دشمن شکار/ که باشد برای وطن افتخار
بیا و صلا ده سرود امید/ که شهنامه ای تازه آید پدید
بر آی و ببین و دوباره بگو/ “تفو بر تو ای چرخ گردون تفو”
***
پان ایرانیستها و همه زندانیان سیاسی را آزاد کنید
رزمنده پان ایرانیست ابوالفضل عابدینی پیش از زندان هنگام تظاهرات در مقابل سفارت شیخک نشین امارات
***
تارنمای نامه پان ایرانیسم:
http://paniranism.info
فیسبوک نامه پان ایرانیسم:
www.facebook.com/paniranism
تارنمای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست:
http://paniranist.info
فیسبوک سازمان جوانان حزب پان ایرانیست:
https://www.facebook.com/paniranist.info
تارنمای حزب پان ایرانیست – سازمان برونمرزی (شاخه آمریکای شمالی)
www.paniranism.net
تارنمای حزب پان ایرانیست:
www.paniranism.net
فیسبوک حزب پان ایرانیست
www.facebook.com/paniranistparty
تارنمای تریبون آزاد پان ایرانیست در خوزستان:
www.pan-iranist.net
کانال یوتیوب حزب پان ایرانیست:
http://www.youtube.com/paniranistparty
***
حزب پان ایرانیست – سازمان برونمرزی
همبستگی ملی . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت
هم میهن گرامی: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات با حاکمیت ملت به ما بپیوندید
iran@paniranism.info
www.paniranism.info
درخواست هموندی
www.paniranist.org/a.htm