نامه پان ایرانیسم
شماره ١٥١ – ٢١ خرداد ١٣٩٣ – ١١ ژوئن ٢٠١٤
www.paniranism.info – iran@paniranism.info
درود بر هم میهنان گرامی
مطالب زیر تقدیم میشوند
فرق زندانی سیاسی با زندانی سیاسی در جمهوری اسلامی
مشروح سخنرانی های نشست چالش های پیش روی همبستگی ملی و تمامیت ارضی ایران
ترانه کوروش کبیر به زبان انگلیسی
شادیم و شاد خواهیم ماند چرا که بنیاد ما بر پایه شادیست
معرفی برنامه سیمای سازمان برونمرزی حزب پان ایرانیست – پان ایرانیسم ، فلسفه پیدایش و لزوم آن
گفتگوی یک هم میهن پان ایرانیست عرب زبان با یک پان عربیست تجزیه طلب
پاینده ایران
فرق زندانی سیاسی با زندانی سیاسی در جمهوری اسلامی
این کلیپ پیش از مرخصی ابوالفضل عابدینی ضبط شده است
در رژیم جمهوری اسلامی دو نوع زندانی سیاسی داریم. یکی مانند مهدی خزعلی، بسیجی خیبر، و دیگری مانند ابوالفضل عابدینی، از حزب پان ایرانیست. در ویدیو تفاوتهای این دو گونه زندانی سیاسی آورده شده است
***
مشروح سخنرانی های نشست چالش های پیش روی همبستگی ملی و تمامیت ارضی ایران
برگرفته از تارنمای آذری ها
اسفند ماه سال گذشته نشستی با حضور علاقه مندان و اساتید مسائل قومی کشور در دفتر انس (انجمن امید نسل سوم) برگزار گردید. این نشست با استقبال از سوی علاقه مندان به مسائل استان های مرزی و به ویژه بلوچستان همراه بود. از آن جایی که گروه های تروریستی مدعی بلوچستان و که منفور مردم بلوچ اند در آن تاریخ دست به گروگان گیری و ربودن سربازان ایران زده بودند، این نشست اهمیت بیشتری پیدا کرد.
مشروح سخنرانی های نشست که در 28 بهمن 1392 برگزار شد، در زیر خواهد آمد.
نصراالله پورجوادی: اسلامیت و ایرانیت:
یکی از مسائل ناگواری که بعد از انقلاب اسلامی، و حتی پیش از آن، در کشور ما پدید آمد غفلت از منافع ملی بود. باور کردن این که زمانی در این مملکت به کاربردن کلمۀ “منافع ملی” با اکراه صورت می گرفت قدری دشوار است. بیست سال پیش رایج نبود و مطبوعات آن را به ندرت به کار می بردند. چه بسا در لیست کلمات ممنوعۀ صدا و سیما هم بود. اگر ما چند نشریه یا روزنامه را که حدود دو دهۀ پیش منتشر می شد بگیریم و ببینیم چقدر این کلمۀ مرکب در هر شمارۀ آنها به کار رفته و آن را با امروز مقایسه کنیم میزان حساسیتی که نسبت به این کلمه وجود داشته روشنتر خواهد شد. امروزه البته این کلمه بیشتر به کار می رود به دلیل این که منافع ملی تاحدودی مشروعیت پیدا کرده است.
به کار نبردن کلمۀ “منافع ملی” به این دلیل بود که گوئی دنبال منافع ملی رفتن ما را از از چیزهای مهمتر و اساسی تر و مشروع تر باز می داشت. به قول عرفا این مفهوم گوئی حجابی بود که روی بعضی از حقایق کشیده می شد و ما را از مشاهدۀ آن حقایق باز می داشت. بنا بر این، ما عالماً و عامداٌ کلمۀ “منافع ملی” را مورد غفلت قرار دادیم .
چیزی که در کلمۀ مرکب “منافع ملی” برای انقلابیون نا مطلوب بود لفظ “منافع” نبود، بلکه لفظ “ملی” بود. انقلاب با ملیّت مخالف بود نه با منافع. رژیم شاه سیاست و برنامۀ حکومتی خود را بر اساس مفهوم ملیت و ایرانیت بنا نهاده بود . کسانی که در پی انقلاب بودند و می خواستند دگرگونی ایجاد کنند باید ملیت را کنار می گذاشتند . ملیت چیزی بود که ما را عقب نگه داشته بود. شاه برای حفظ سلطنت خود از ایدئولوژی ملیت دفاع و حمایت می کرد و کسانی که می خواستند با این رژیم مقابله کنند باید با برنامۀ اصلی آن که در ملیت و ملی گرائی (ناسونالیسم ) خلاصه می شد مخالفت می کردند. پس با هر چیزی که لفظ ملی و ملیت در آن به کار رفته بود باید مقابله می شد.
مقابله با مفهوم ملیت طبعاً با لفظ آغاز می شد. اسمها باید عوض می شد تا مسما نیز پس از آن تغییر کند. «هواپیمائی ملی ایران» که به اختصار «هما» نامیده می¬شد باید اسم خودش را عوض کند چون لفظ “ملی” در آن به کار رفته بود. «مجلس شورای ملی» باید اسم خود را تغییر می داد چون لفظ ملی در آن به کار رفته بود. همراه با مفهوم ملی و ملیت مفهوم ایران هم باید کنار گذاشته می شد. کسانی که می خواستند از ملیت ایران و ایرانیان دفاع کنند می خواستند چیزی را حذف کنند که رژیم شاه مدعی آن بود. متعلَّق سلطنت ایران بود و اگر ما می-خواستیم سلطنت را برداریم باید آنچه را که سلطنت مدعی آن بود، یعنی ایرانیت، را بر می داشتیم. بسیاری از انقلابیون وظیفۀ خود می دانستند که ایران را دور بزنند. مفهوم آن را کنار بگذارند تا بتوانند مقصود خود را که حقیقتی ورای ناسیونالیسم ایرانی بود به دست بیاورند.
برداشتن یا حذف مفهوم ایران باید با حذف یا تغییر کلمۀ “ایران” آغاز می شد. مؤسساتی که از نام ایران استفاده کرده بودند باید اسمی اختیار می کردند که لفظ ایران در آن یا نباشد یا گر قرار بود که باشد کمرنگ بنماید. در هر حال ایران نباید جلوه ای داشته باشد. نام «هواپیمائی ملی ایران» آلوده به دو گناه بود، یکی ملیت و دیگر ایرانیت. به همین دلیل نام آن شرکت یا سازمان جزو اولین جاهائی بود که تغییر کرد. بردن نام ایران به تنهائی در مجامع رسمی و بین المللی پسندیده و مقبول نبود. باید حتما می گفتند «جمهوری اسلامی ایران» یا فقط «جمهوری اسلامی» . ایران تنها نباید گفته می شد. گوئی این نام رسمیت کافی نداشت.
مخالفت با ایران و نفی قومیت و ملیت ایرانی فقظ منحصر به برداشتن لفظ ایران از اسامی نبود. من به یاد نمی آورم کسی در دهۀ اول انقلاب منکر وجود تاریخی ایران شده باشد. اگر هم کسانی بودند که از ایران و ایرانیت خوششان نمی آمد، به هر حال جنگی که از طرف مخالفان ایران به ما تحمیل شده بود اجازه نمی داد کسی احساس نا خوشنودی خود را از ایران علنی سازد. مخالفت کردن با ایران و ایرانیت به معنای آب ریختن به آسیاب کسانی بود که ما را به مجوسیت متهم می کردند و روزی نبود که به بخشی از سرزمین ما تعرض نکنند. اما پس از جنگ، و به خصوص در ده پانزده سال اخیر، متاسفانه تعداد کسانی که منکر وجود تاریخی ایران می شوند روز به روز بیشترمی شود. آنها منکر ایران اند چون خود را متعلِّق به ایران نمی دانند. کسی که خیال تجریۀ ایران را در سر می پرورد و آرزو می کند که روزی بخشی از ایران را جدا کندو ضمیمه کشور همسایه کند مسلما اولین کاری که می کند نفی هویت تاریخی ایران است. کسی که سالها پیش خود و خانواده اش از ایران مهاجرت کرده و ازاتباع ایالت متحدۀ آمریکا شده اند و گذرنامۀ ایرانی خود را پاره کرده اند و فرزندانش فارسی بلد نیستند حرف بزنند، طبیعی است که منکر وجود ایران شود و بگوید ما اصلا چیزی به نام ایران در تاریخ نداشته ایم.
شواهدی که وجود ایران را به عنوان یک کشور و یک تمدن بزرگ اثبات می کند آنقدر زیاد است که قابل احصا نیست و من نمی خواهم در اینجا به ذکر این شواهد بپردازم. چیزی که می خواهم مورد تاکید قرار دهم وجود مفهوم ایران و قومیت ایرانی در ذهن رسول اکرم(ص) و مسلمانان صدر اسلام است. اگر ایران در زمان پیغمبر به عنوان یک کشور و یک تمدن بزرگ و با عظمت وجود نمی داشت و زبان ایران فارسی و چیزی به نام تمدن ایرانی در جهان نمی بود و عظمت ایران و شکوه جلال آن شناخته نمی بود، چرا باید اینهمه داستان در بارۀ سلمان ایرانی و فارسی سخن گفتن او و تکلم کردن وی با پیغمبر اکرم به این زبان پدید آمده باشد؟ ما حتی اگر در مورد صحت این داستانها و احادیث هم تردید به خود راه دهیم، باز نمی توانیم منکر مفهوم ایران به عنوان واقعیتی تاریخی که موجب پدید آمدن این داستانها شده است بشویم.
وجود مفهوم تاریخی ایران بود که در عصر جدید موجب شد که کشور یا state nation خاصی در جهان شناخته شود. کشور ایران هر چند که مرزهای متفاوتی در طول تاریخ داشته است ولی هویت آن به عنوان یک واحد تمدنی و فرهنگی همواره در طول تاریخ به طور مستمر تداوم داشته است. این تداوم را در تاریخ تفسیر قرآن هم می توان ملاحظه کرد. در قرآن ، در سورۀ مائده، آیۀ 54 می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا من یرتدَّ منکم عن دینه فسوف یأتی الله بقومٍ یحبّهم و یحبّونه، اذلّه علی المؤمنین اعزّه علی الکافرین یجاهدون فی سبیل الله و لا یَخافون لومة لائم…(ای کسانی که ایمان آورده اید، هر کدام از شما که از دین خود برگردد، بزودی خداوند قومی را خواهد آورد که دوست دارد ایشان را و ایشان هم او را دوست دارند و در برابر مؤمنان افتاده اند و در برابر کافران سر بلند.)
در این آیۀ شریفه چندین نکتۀ قابل توجه وجود دارد. یکی این که در آن از «قوم» سخن گفته شده است، و دیگر این که خدا به این قوم محبت می ورزد و ایشان هم به خدا محبت می ورزند. در بارۀ این محبت و عشق دو طرفه عرفا مطالب بسیار عمیقی بیان کرده اند و حتی گفته اند که بر اساس همین آیه مذهب متافیزیکی ما ایرانیان مذهب محبت و عشق است.
نکتۀ دیگر در آیۀ فوق این است که خداوند این قوم را به عنوان اهل ملامت معرفی کرده است، یعنی وقتی مردم ایشان را ملامت می کنند باکی ندارند. بعید نیست که حافظ به همین قوم اشاره کرده است وقتی می گوید:
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافری است رنجیدن
از قدیم برای مفسران قرآن این سؤال مطرح شده است که این قوم چه کسانی اند؟ کدام مردمان اند که این خصوصیات در حق ایشان صدق می کند.؟ در این آیه خدا به مؤمنان ، به یاران پیامبر ، به عربهائی که به خدا و پیامبرش ایمان آورده بودند می گوید که من قوم دیگری را مسلمان خواهم کرد که میان من و ایشان علاوه بر رابطۀ ربوبیت و عبودیت رابطۀ محبت هم بر قرار خواهد بود. عرفا گفته اند که خدا عاشق این مردم خواهد بود و این مردم هم زندگی و دین و دنیایشان را در راه عشق به خدا خواهند گذاشت. اینها کی بودند؟ این مردم با این خصوصیاتی که قرآن برای آیشان ذکر کرده است یا رومی ها یعنی اهالی بیزانس بودند یا ایرانیان. مفسران از قدیم گفته اند این قوم ایرانیان بوده اند. حتی روایتی هم نقل کرده اند و گفته اند که پیغمبر خودش فرمود که اینها ایرانیان اند. « هم الفرس».
می گویند وقتی از حضرت در بارۀ هویت این قوم سؤال کردند، دست مبارک خود را بر روی دوش سلمان گذاشت و گفت: این و قوم او ، یعنی ایرانیان. و سپس حدیث معروف را خواند که می گوید اگر دین در ثریا باشد ایرانیان به آن دست خواهند یافت.
پیش بینی خداوند البته اتفاق افتاد، چه دیری نگذشت که ایرانیان به اسلام مشرف شدند و وارد رابطۀ عشق و عاشقی با حق تعالی شدند و مذهبی اختیار کردند که به آن مذهب عشق گفتند. در ضمن، ایرانیان در قرن سوم مذهب عرفانی ملامت نیز را بنیان نهادند. بدین ترتیب، حوادث تاریخی خصوصیات قومی را که خداوند از ایشان یاد کرده بود به اثبات رسانید. البته ، موضوع ملامت که در قرآن به آن اشاره شده است منحصر به ایجاد مذهب ملامتیه نیست. ملامت ایرانیان باید ابعاد تاریخی گسترده ای داشته باشد. وقتی خدا صفتی را به قومی نسبت می دهد این صفت باید در کل تاریخ آن قوم مؤثر واقع شود. تاریخ نشان داده است که ایرانیان همواره در موقعیتی قرار گرفته اند همچون خاری بوده اند در چشم دشمنان و همسایگان. حتی امروز هم ایران از ملامت و سرزنش ملامت کنندگان مصون نیست. همان طور که در گذشته سعی کرده اند هویت قومی او را مخدوش کنند امروز هم چشم دیدن این کشور را در یک پارچگی و تمامیت آن ندارند. انکار تاریخ ایران و حذف نام آن از مصادیق “لوم” یا سرزنشی است که قرآن بدان اشاره کرده است. وقتی انیرانیان بدیهیات تاریخی را انکار می کنند و می گویند اصلا چنین چیزی به نام ایران در تاریخ وجود نداشته است، وقتی حیثیت زبان ایرانیان را که ذخائر ادبی آن در کمتر زبانی در دنیا پیدا می شود نادیده می گیرند، وقتی قدرت این زبان را برای بیان مفاهیم عرفانی و ادبی و حتی علمی زیر سؤال می برند در واقع همان کاری را می کنند که قرآن قبلا بدان اشاره کرده است: «لوم لائم» ولی قرآن می فرماید که این قوم از سرزنش ملامت کنندگان باکی ندارد. ملامتگران سعی می کنند نام ایران را حذف کنند یا در دنیا کمرنگ کنند، هویت قومی ایشان را که در ملیت آنان خلاصه می شود انکار کنند ولی آفتاب را نمی توانند با گل اندود کنند.
مه فشاند نور و سگ عو عو کند هر کسی بر طینت خود می طند
ملامتگران کار را به جائی رسانده که امروز اگر کسی به خواهد از حیثیت قومی خود دفاع کند او را به شوونیسم و ملی گرائی متهم می کنند. کاری کرده اند که اگر کسی به افتخارات پدر خود بنازد او را به خیالبافی و دلخوش کردن به اوهام متهم می کنند. ایرانیان به دلیل استمرار حیات فرهنگی خود در طول تاریخ توانسته اند به افتخاراتی دست یابند که قرآن هم بدان اشاره کرده است. به همین دلیل ایرانیان توانسته اند به نام ایران و به هویت ایرانی خود بنازند. بر قومیت خود به عنوان ایرانی تاکید کنند و بدان فخر کنند. فخر کنند اما نه فخر فروشی کنند. ایرانیان همان گونه که قرآن فرموده است عمل کرده اند، یعنی با مؤمنان و با مردان حق و حقیقت متواضعانه رفتار کرده اند ولی با کسانی که اهل دروغ و نیرنگ و فریبکاری های سیاسی و غیر سیاسی بوده اند گردن فرازی کرده اند. خود را بافته ای جداگانه در تاریخ اسلام و در تمدن اسلامی دانسته اند و دلیل آن را هم از خود اسلام و تاریخ اسلام گرفته اند ، از یکی از صحابۀ پیامبر اکرم (ص) معروف به سلمان فارسی.
فارسی خواندن سلمان به معنی ایرانی بودن اوست. در قدیم وقتی به یکی می گفتند فارسی است منظور زبان او نبود . ایران را فارس می گفتند چنانکه فرنگیها هم از دو سه هزار سال پیش تا کنون ایران را “پرشیا” یا “پرس” یا “پارس” خوانده اند. بنا بر این سلمان فارسی اسمی است که غیر ایرانیها ازجمله عربها به سلمان دادند و منظورشان سلمان ایرانی بود.
اسلام آوردن سلمان یک امر ساده نبود. پیغمبر اکرم اصحاب زیادی داشت ولی اهمیتی که سلمان برای او داشت هیچ یک از اصجاب دیگر او نداشتند. سلمان در تاریخ اسلام نمایندۀ ایران است و اسلام آوردن او در واقع اسلام آوردن قوم ایرانی به شمار می آید. پیغمبر نه تنها توجه خاصی به شخص سلمان نشان می داد و او را اهل بیت می خواند، بلکه به او به عنوان نمایندۀ قوم ایرانی هم علاقه مند بود. بنا بر این، توجه خاص پیغمبر اکرم به سلمان ایرانی در واقع توجهی بود به قوم ایرانی. داستانهائی که از رابطۀ سلمان با پیغمبر اکرم نقل کرده اند و کوششی که پیغمبر برای یاد گرفتن زبان فارسی، ولو در چند کلمه، از خود نشان داده است این علاقه مندی را به خوبی نشان می دهد.
این علاقه یا توجه را ما در تفاسیر قرآن هم مشاهده می کنیم.
از زمانی که پیامبر اکرم (ص) فرمود السلمان منا اهل البیت ایران و ایرانی جزو اهل بیت رسول الله شد و در کنار فاطمه زهرا و امیر المؤمنین وامام حسن وامام حسن، پنج تن آل عبا ایستاد
اگر ایرانیت و ملیت و قومیت ایرانی جزو اهل بیت رسول اکرم بود و پیغمبر ایرانیان را به عنوان ایرانی دوست می داشت و خدا هم ایرانیان را به عنوان ایرانی دوست می داشت پس چرا انقلابی که به نام دین رسول الله در این کشور صورت گرفت به ملیت و قومیت ایرانی پشت کرد؟ چه شد که ناگهان مفهوم وطن ایرانی تبدیل به وطن اسلامی شد، نه به خاطر این که اسلام را بزرگ کرده باشند بلکه به خاطر این که ایران را کوچک کرده باشند. مخالفت با قومیت ایرانی و ایران، همان طور که گفته شد، یک امر اسلامی نبود. اسلام هیچ وقت مخالف قومیت ایرانی نبوده است. این احساس ضدیت و مخالفت در حقیقت امری عرضی وعاریتی بوده است. مسلمانها بدون این که توجه داشته باشند مفهومی را به کار بردند که متعلق به ایشان نبود و از بابت آن هم مجبور شدند تاوان سنگینی بپردازند .
ضدیت و مخالفت با ایرانیت را مسلمانهای انقلابی نادانسته از گروهها و احزاب چپ و در رأس ایشان حزب توده به عاریت گرفتند. انقلاب بلشویکی برنامۀ خود را در ضدیت با ناسیونالیسم از هر نوع قرار داده بود، به خصوص با ناسیونالیسم روسی. وطن روس باید کنار گذاشته می شد و به جای آن میهن را می گذاشتند، و میهن هم اتحاد جماهیر شوروی بود. کافی است در متون چپیهای خود مان جستجو کنیم و ببینیم میهن به چه معنائی به کار رفته است. وطن به چه معنائی به کار رفته است. روسها به جای روسیه اتحاد جماهیر شوروی را وطن و میهن خود انگاشتند.
مارکسیستهای روسی حتی معنای وطن را تغیر دادند. تعریفی که وطن در متون ما داشته است با معنائی که روسها و به کلی چپی ها از این لفظ اراده می کرده اند یک سان نبوده است. در متون اسلامی وطن به جائی گفته می شد که شخص به طور مستمر در آن سکونت می کرد. جائی که شخص به طور موقت در آن اقامت می کرد وطن او به شمار نمی آمد. غریب کسی بود که در وطن خود نبود یعنی در آنجائی که بود به طور موقت زندگی می کرد. او می خواست به وطن برگردد، یعنی به خانۀ خود، به جائی که در آن می توانست قرار بگیرد. بنا بر این وطن به جا و محل گفته می شد، چیزی که درانگلیس به آن homelandمی گویند. اما چپی ها وطن را به معنای جائی در نظر گرفتند که ایدئولوژی مارکسیستی بر آن حاکم باشد. وطن برای مارکسیستها خانۀ مردم نبود بلکه خانۀ ایدئولوژی بود. معادل فارسی وطن هم میهن بود. البته چپی های ایرانی از لفظ میهن نیز که مترادف وطن بود استفاده کنند، اما کار برد این دو لفظ یکسان نبود. میهن در واقع مفهومی بود که معنای جدید پیدا کرده بود یعنی جائی که ایدئولوژی بر آن حاکم بود. وقتی می گفتند جنگهای میهنی منظورشان جنگهای مارکستستها با غیر مارکسیستها. از آنجا که قرار بودکل جهان روزی خانۀ مارکسیسم-لنینسیم شود میهن هم به این خانۀ ایده آلی برای ایدئولوزی تبدیل شد و بدین ترتیب میهن معنای آرمان شهر مارکسیسم لنینیسم به خود گرفت.
این تحول در معنای وطن و میهن بعد از انقلاب اسلامی نیز صورت گرفت. همان طور که میهن به معنای جایگاهی بود که ایدئولوژی مارکسیسم حاکم بود در اسلام هم میهن و وطن آرمان شهری بود که اسلام در آن حاکم بود و به معنای دقیقتر انقلاب اسلامی در آن رخ داده بود. ایران تنها کشوری بود که انقلاب اسلامی کرده بود و لذا ایران در حقیقت همان میهن اسلامی بود. اما از آنجا که انقلاب اسلامی قرار بود در جاهای دیگر هم صورت بگیرد و با صورت گرفتن این انقلابها مرزها برداشته شود، میهن سرزمین پهناوری بود که در آینده قرار بود شریعت اسلامی در آن حاکم باشد. بدین ترتیب جهانی شدن اسلام و جهان وطنی اسلامی عقیده و مرامی بود که مارکسیستهای ایرانی به برخی از انقلابیون مسلمان آموخته بودند.
تاوانی که کشور ما از بابت این ضدیت با قومیت ایرانی پرداخته تا همین الان بسیار سنگین بوده است. این لطمه ها هم از جهت فرهنگی بوده و هم از جهت سیاسی و اقتصادی. از جمله زیانهای فرهنگی آن تضعیف موقعیت زبان فارسی در میان طوایف ایرانی بوده است. وقتی ایرانی نبود بالتبع زبانی هم که قرنهاست موجب وحدت و یک پارچگی قوم ایرانی بوده است تبدیل به یکی از زبانهای محلی خواهد شد و در ردیف دهها زبان و گویش ایرانی و غیر ایرانی دیگر قرار خواهدگرفت. از نظر سیاسی نیز حذف ملیت ایرانی راه را برای جدائی بخشهائی از سرزمین کنونی ایران و پیوستن آنها به کشورهای نوظهوری که در اطراف مرزهای ایران احداث شده اند باز خواهد کرد. و بالاخره از لحاظ اقتصادی آنچه در هر کشوری با عنوان “منافع ملی” تعریف می شود نادیده گرفته خواهد شد. البته منافع ملی فقط منافع مادی ملت نیست، بلکه علائق و متعلقات فرهنگی و سیاسی را هم در بر می گیرد. در واقع لطمه ای که ضدیت با قومیت و ملیت ایران بر ما وارد می سازد همه بر پیکر منافع ملی ما می خورد و به همین جهت اولین گام در راه حفظ منافع ملی آشتی کردن با ایران و ملیت ایرانی است.
دکتر حمید احمدی، هویت ایرانی
هویت ملی ایرانی از یک سری عناصر سازنده ای تشکیل می شود که چالشی که در نیم قرن ما با آن روبرو شده ایم این است که دو عنصر مذهب و قومیت به عنوان یک موضوع سیاسی مطرح و در برابر هویت ملی ایران قرار داده شده است. این اتفاق توسط گفتمان هایی هدایت شده که تلاش داشته اند هویت ملی ایران را به چالش بکشند در میزان توان و قدرت این گفتمان های می توان بحث کرد اما من می خواهم پایه این چالش ها را ریشه یابی کنم که این چالش ها از کجا ریشه گرفته است. درباره قومیت این مسئله به طور جدی مطرح است که اساساً در جامعه ایران نبایستی از این عنوان استفاده کرد و عبارات تیره و تبار برای شرایط ایران گویاتر است.
این استاد دانشگاه و پژوهشگر مسائل قومی گفت: نکته اولیه این است مطرح شدن مذهب و قومیت به عنوان یک مسئله سیاسی بحث بومی ایران نبوده و عارضی است و از خارج از مرزها آمده است. مراجعه به تاریخ به ما نشان می دهد که سابقه ای از کشمکش میان موضوع مذهب و ملیت ایرانی نبوده است کشمکش میان مذاهب وجود داشته اما هیچگاه هیچ یک از مذاهب در برابر ایرانیت قرار نگرفته اند و اکثریت عظیم دانشمندان و علمای مذهبی و مورخین شیعه و سنی با هویت ایرانی نه تنها مقابله نکرده اند بلکه تقویت هم می کردند. یکی از علمای بزرگ اهل سنت قاضی بیضاوی است که هنوز هم کتب فقهی وی در جهان اهل سنت مطرح است ایشان در شیراز زندگی می کرد و همه کتبش به زبان عربی بوده اما در دوره ایلخانیان کتاب نظام التواریخ را در زمینه تاریخ ایران به زبان فارسی نوشت که از دوران پیشدادیان و کیانیان و اشکانیان و ساسانیان تا زمان خودش را نوشته است و می گوید من این کتاب را عمداً به فارسی نوشتم ا همگان بتوانند بخوانند. یک فقیه متعصب سنی اینقدر به تاریخ و هویت ایران علاقه داشته که در این کتاب مشهود است در میان علمای شیعه نیز مشهورترین آنها علامه مجلسی تلاش های زیادی کرده تا آئین ها و عناصر فرهنگی ایرانی را با فقه شیعه تطبیق و تلفیق دهد.
استاد دانشگاه تهران افزود: در تاریخ ایران هم اصلاً مسئله قومی مطرح نبوده و هر چقدر که در پژوهش های تاریخی جستجو کنید هویت جدا و متمایزی را برای اقوام ایرانی نخواهید دید ولی در دوران معاصر این دو مقوله مطرح شد در حالی که در درون جامعه ایران هیچ زمینه و سابقه ای نداشت و از بیرون وارد جامعه ما شد.
قائم مقام مرکز مطالعات خاورمیانه در ادامه اظهار داشت: ریشه گفتمان های قومی مارکسیستی است البته نسخه لیبرالی هم دارد که رودور ویلسون مطرح می کرد اما چندان شدید و غلیظ نبود و ابزاری بود برای درهم کوفتن قدرت ها و امپراطوری های چالشگر مانند عثمانی و اتریش-مجارستان و آلمان بود که در جنگ جهانی اول دنیا را به چالش کشیدند. اما گفتمانی که دقیقا ایده حق تبدیل قومیت به ملت را مطرح کرد مارکسیسم-لنینیسم بود و نه حتی گفتمان اصیل مارکسیسم. در گفتمان مارکس هم این مسئله مطرح نبود. در چالش میان مارکسیست های آلمان مانند رزا لوگزارمبورگ و دیگران و حزب کمونیست روسیه و لنین از قضا مارکسیست های اروپا بر مسئله ملیت تکیه می کردند اما امپراطوری روسیه تزاری در قرن نوزدهم با زور نظامی آسیای مرکزی و قفقاز و شرق اروپا رو تسخیر کرده بودند و با سیاست روسی سازی آنها را استعمار کرده بودند و با انقلاب اکتبر و قیام های این مناطق، لنین و حزب کمونیست روسیه در مقابل این مشکل قرار گرفته بود. برای حل این مشکل تجدیدنظری کردند و مسئله قومیت را در درون گفتمان مارکسیستی جا دادند راه حل شان این بود که برای جذب ملیت های آسیای مرکزی و شرق اروپا و کریمه و قفقاز استالین به توصیه لنین مقاله معروفش را در زمینه استقلال این ملیت ها در چارچوب شوروی را وعده بدهد و با پذیرش ملت بودن آنها را در درون چارچوب شوروی نگه دارند و آنها را جذب سوسیالیسم کند.
در زمینه این بخش های استعمار شده روسیه تزاری حق با کمونیست ها بود برخی از اینها ملت بودند و برخی هم بخش هایی بودند که با جنگ و زور از ایران و عثمانی جدا شده بودند. این مقاله اظهار می کرد که شما ملت هستید و ما شما را به رسمیت می شناسیم و شما حق دارید زبان ها و فرهنگ ها را داشته باشید حتی تا مرز جدایی هم پیش بروید و علاوه بر این وعده ها وجذابیت های اولیه کمونیسم که وعده برابری طبقاتی و عدالت را هم می داد موفق شدند ستون پنجمی در میان این ملت ها ایجاد کنند و آنها را زیر سلطه خودشان دربیاورند و مقاومت های آسیای مرکزی و قفقاز و آران را در هم بکوبند و آنها را داخل اتحاد جماهیر شوروی هضم کردند و خبری از استقلال هم نشد. بعد هم که کنگره باکو را برگزار کردند و دو سه هزار نفر از خلق های خاورمیانه را جمع کردند و به اینها تکلیف کردند که شما هم به واسطه قومیت حق دارید که جمهوری تشکیل بدهید و به جهان سوسیالیسم بپیوندید.
دکتر حمید احمدی در ادامه افزود: کمونیست ها با کنگره باکو این گفتمان را در خاورمیانه تبلیغ کردند که هر گروه انسانی که دارای ویژگی خاص فرهنگی و نژادی است حق دارد تبدیل به یک کشور شود با این وجود این مسئله در ایران جا نیافتاد و جذابیتی در ایران پیدا نکرد و تنها با اشغال ایران توسط شوروی در جنگ جهانی دوم قضایایی آذربایجان و کردستان را به وجود آوردند و نطفه این تفکر را در ایران به وجود آوردند.
نویسنده کتاب قومیت و قومیت گرایی در ایران ادامه داد: بنابراین رویارویی دین و قومیت یک گفتمان سیاسی ایدئولوژیک برای کسب قدرت است حالا ممکن است اتحاد جماهیر شوروی به دنبال کسب قدرت و نفوذ در یک منطقه باشد یا یک فرد و گروه معدود. این گفتمان سیاسی ایدئولوژیک را در ایران معاصر چند گروه دنبال می کردند در مرحله اول کشورهای خارجی با اهداف خاصی که داشتند و تکلیف آنها روشن است. اما نخبگان سیاسی در ایران نیز پس از مدتی به استفاده از این گفتمان شروع کردند گروه های مارکسیست که فاقد پایگاه اجتماعی گسترده بودند می توانستند از جذابیت های این گفتمان برای نفوذ در میان گروه های بلوچ، کرد، ترکمن و عرب استفاده کنند و تحت عنوان خلق های مختلف مورد استفاده گروه های سیاسی مسلح مارکسیست قرار گرفتند و شاید هنوز یک ماه هم از انقلاب نگذشته بود که این گفتمان ناگهان در مطبوعات چپ مطرح شد و تنها مطبوعاتی نماند و به سرعت عملیاتی شد.
احمدی ادامه داد: گروه های مارکسیست که در شهرهای عمده دارای قدرت نبودند و برای به چالش کشیدن قدرت دولت مستقر نیاز داشتند که در مناطق حاشیه ای مستقر شوند و با هواخواهی ظاهری از اقوام به کسب قدرت بپردازند. به این شکل که در میان اقوام تبلیغ می کردند که شما به صورت مداوم و گسترده تحت ظلم و ستم بوده اید حال آنکه به هر حال در طول تاریخ اگر ظلم و ستمی بوده نصیب همه ایرانیان شده است. کانون های سیاسی-فرهنگی خلق های ایران در این دوره توسط فعالین مارکسیست تشکیل شد و اولین کشمکش ها در خوزستان آغاز شد و سپس در میان بلوچ ها و ترکمن ها فعالیت های را انجام دادند در آذربایجان موفق نشدند چون احساسات ملی و مذهبی در میان آذری ها بسیار قوی است. حاصل این فرآیند کشمکش های خونین مسلحانه در کردستان و ترکمن صحرا جاهای دیگر در ماه های اولیه انقلاب بود و نکته اساسی این است که بدنه اصلی رهبران کانون خلق های ایران فارس زبان و شیعه مذهب بودند که مدعی نمایندگی اقوام ترکمن و بلوچ و کردزبان و اهل سنت بودند. مدتی پیش مقاله یکی از روشنفکران ترکمن را در نشریات ترکمنی اوایل انقلاب می خواندم اشاره کرده بود که ما هرگز به دنبال کشکمش و درگیری در ترکمن صحرا نبودیم و تنها یک سری مشکلات ناشی از اصلاحات ارضی وجود داشت که تلاش می کردیم ترکمن ها با دولت موقت از در دوستی وارد شوند و مسائل و مشکلات را حل کنند اما گروه های چپ نمایندگانی را به منطقه فرستاده بودند که فقط سر جنگ داشتند و از نماینده فرستاده شده سازمان چریک های فدایی خلق نام می برد که این فرد می گفت فقط جنگ مسلحانه و مسئله به آشوب مسلحانه کشیده شد و آن غائله به وجود آمد.
از یک دهه پیش گروه تازه ای در فضای سیاسی پیدا شده اند و احساس کردند که مطاع و گفتمان مناسبی را برای کسب قدرت در جمهوری اسلامی پیدا کرده اند و ناگهان مسئله اقوام در مسئله رقابت نخبگان سیاسی چپ و راست تبدیل به ابزار قدرت شد و جالب این است که اینها هیچ شناختی هم از اقوام نداشتند و ندارند و تنها به دنبال بهره برداری از این مسئله برای از میان به در کردن رقیب بودند. در این کشکمش یک بسیج قومی صورت می گیرد تا در انتخابات ها و معطوف به کسب قدرت مورد بهره برداری قرار گیرد و ادبیات و گفتمان نیز همان گفتمان مارکسیست های سابق است….
در این زمینه دلسوزان فراوانی هشدار دادند که در کدام کشور دموکراتیک نخبگان برای کسب چند رأی سازنده و تشدیدکننده شکاف در جامعه خودشان هستند؟ متاسفانه شناخت نخبگان سیاسی ما از دموکراسی و حقوق بشر یک نگاه و برداشت سطحی و شماتیک است ایجاد این شکاف ها مهلک و مخرب است و اگر به وجود بیایید بنیان و همبستگی کشور را بر هم می زند و متاسفانه به سخنان دلسوزان توجه نشد و این بحث ها در جامعه مطرح شد. متاسفانه شناخت نخبگان سیاسی ما نیز به واسطه فعالین قومگراست که عمدتاً سابقه فعالیت مارکسیستی دارند و امروزه به فعالیت های قوم گرایانه رو آورده اند و جالب اینجاست که این طرح مباحث قومی برای کسب رأی نیز مورد استقبال جامعه نیز قرار نگرفت و کسانی که شعارهای عمده قومی را مطرح می کردند رأی چندانی کسب نکردند و مردم در دوره های مختلف براساس معیارهای ملی به انتخاب افراد پرداختند. در انتخابات سال 92 نیز بحث اقوام به صورت پررنگی مطرح شد اما رأی به آقای روحانی به صورت یک اجماع ملی گسترده بود و به نظر می رسد یک روح ملی در مردم ایران زنده است و به کسی رأی دادند که مشکلات ملی را از جمله مشکل مذاکره با غرب را حل کنند.
دکتر احمدی با اشاره به فعالیت های معاونت اقوام و مذاهب ریاست جمهوری اظهار داشت: مشارکت اقوام ایرانی در عرصه های مدیریتی بسیار کار خوبی است اهل سنت مظلوم واقع شده اند و باید در کارها مشارکت داده شوند و یک سری آزادی های مذهبی به آنها داده شود اما انگشت گذاشتن به مسئله زبان های محلی در میان مشکلات عمده اقوام ایراانی چالش آفرین است، توسعه سیستان و بلوچستان و ایجاد مسجددر تهران و مشارکت اقوام در مدیریت های دولتی مطلباتی است که باید به آنها پرداخته و عملی شود.
این پژوهشگر و استاد دانشگاه ادامه داد: در هر کشوری بنا بر بحث آموزش زبان های محلی باشد مرحله مرحله این کار را انجام می دهند. در مرحله اول مستلزم ده ها سال مطالعه و پژوهش دقیق میدانی و تئوریک است و بعد از آن سناریوسازی اجرایی صورت می پذیرد و بعد یک بخشی از آن را در محدوده کوچکی اجرا می کنند تا آزمایش شود. در دهه هفتاد در بخش هایی از جنوب ایالات متحده آمریکا زبان های اسپانیولی را وارد سیستم آموزشی کردند و پس از مدتی دیدند که اثرات منفی داشته و جوانان آموزش داده شده با این شیوه از روند علمی و تحصیلی ایالات متحده آمریکا عقب افتاده اند منحل و تعطیل کردند.
استاد دانشگاه تهران افزود: نکته مهم دیگر این است که زبان فارسی پیوندی با قوم و گروه خاصی ندارد و هنوز بحث علمی است که منشا این زبان از غرب است یا خراسان یا جنوب ایران و علاوه بر آنکه جنبه ملی دارد زمانی ملیت های مختلف در جهان آن را به کار می بردند. سر همین عنوان زبان مادری روس ها زبان فارسی را از آسیای مرکزی و قفقاز ریشه کن کردند و سیاست روسی سازی را اجرا کردند. در شبه قاره هند هم انگلیسی ها همین سیاست را اجرا کردند.
وی اظهار داشت: نخبگان سیاسی ما تقوای ملی ندارند و به این نکته توجه ندارند که بایستی از منافع شخصی و گروهی خودشان برای سود و منفعت ملت ایران در امروز و آینده بگذرند.
احمدی در پایان اظهار داشت: اعضای فرهنگستان زبان و ادب فارسی که شخصیت های فرهنگی دلسوز و برجسته ای هستند و عمدتاً هم از اقوام ایرانی هستند هشداری دادند که متاسفانه حملات وقیحانه ای از سوی عده ای خاص و معدود به آنان صورت گرفت و وظیفه ملی ماست که در این زمینه ایستادگی و افشاگری کنیم و دعوت کنیم که به جای این مسائل حاشیه ای به مشکلات و معضلات واقعی اقوام ایرانی در زمینه توسعه و تبعیض ها پرداخته شود.
احسان هوشمند
احسان هوشمند با اشاره به ضرورت شناخت دقیق مناطق پیرامونی کشورمان اظهار داشت: به جز قسمتی از بلوچستان که اکنون در داخل مرزهای کشور ماست بخش عمده ای از این منطقه طی تحولاتی در دوره قاجار به شبه قاره هند که مستعمره ی بریتانیا بود ملحق شد که هم اکنون بخشی از پاکستان و افغانستان امروزی است. در استان سیستان و بلوچستان جمعیتی حدود دو میلیون و پانصد هزار نفر زندگی می کنند که نیمی از آنها بلوچ و نیمی دیگر سیستانی هستند. اکثر بلوچ ها سنی مذهب اند و تقریبا همه ی سیستانی ها شیعه مذهب اند و البته اقلیت بسیار کمی از بلوچ های ما هم شیعه مذهب اند. و مساحت استان سیستان و بلوچستان ما حدود 187000 کیلومتر است که خیلی از کشورهای دنیا از این استان کوچک تر هستند. به همین ترتیب ما در این استان 1100 کیلومتر مرز مشترک با افغانستان و پاکستان داریم و 300 کیلوتر مرز آبی دارد
وی در تشریح وضعیت بلوچستان پاکستان گفت: پاکستان متشکل از پیج ایالت و یک منطقه ی قبایلی خودمختار است. پاکستان با 172 میلیون نفر ششمین کشور پرجمعیت جهان است. چیزی حدود 44 درصد خاک پاکستان منطقه بلوچستان است این منطقه به علت شرایط بسیار بد آب و هوایی و طبیعت بسیار بی رحم و خشک به نسبت مناطق دیگر پاکستان جمعیت کمی -8 میلیون نفر- زندگی می کنند.
این تحلیل گر مسائل قومی افزود: در ایران قبل از به وجود آمدن دو استان خراسان جنوبی و شمالی، سیستان و بلوچستان و ایلام را به عنوان محرومترین استان کشور می شناختیم. در زمینه میزان شاخص های توسعه استان سیستان و بلوچستان در کشور ما بدترین وضعیت را دارد اما در بلوچستان پاکستان بیش ار 65 تا 75 درصد مردم دسترسیشان به اولین دستشویی که آب دارد بین 500 متر تا 5 کیلومتر است. کمتر از سی درصد باسواد دارد که در بلوچستان ما بالای 70 درصد است. بخواهم ساده تر بگویم بودجه سالانه ی دانشگاه زاهدان ما به اندازه بودجه ی کل ایالت بلوچستان پاکستان است. دراین منطقه ی بسیار بزرگ مجموعه ی گروه های قومی بلوچ در حال مبارزه با دولت پاکستان هستند که عموماً هم مارکسیست هستند و تنها در سالهای اخیر گروه های سلفی توانستند در بلوچستان مثل بقیه ی جاهای پاکستان نفوذ پیدا کنند.
هوشمند در تشریح دلایل عدم وجود تفکر سلفی در بلوچستان تا پیش از سالهای اخیر گفت: چون بلوچ ها عموما حنفی مذهبند. امام حنفی که امام ایرانی اهل سنت است در برابر مذهب حنبلی -منشا تفکر سلفی- است و البته آیین وهابیت هم از دل مذهب حنبلی به وجود آمد. در مذهب حنفی فرقه های تصوف نفوذ بسیاری دارند. نخبگان قومگرای بلوچستان عموما مدعی اند طالب ها که ما به آنها می گوییم طالبان یا گروه های سلفی و وهابی در حوزه ی بلوچستان پاکستان دست ساخته ی ارتش پاکستان و سازمان جاسوسی پاکستان است تا پاکستان بتواند بحرانی را که در آنجا در حال رخ دادن است کنترل کند به خصوص که اکنون حوزه های گازی که در آنجا کشف شده و دولت در حال بهره برداری از آنهاست.
این پژوهشگر مسائل تاریخی ادامه داد: در مورد بلوچستان خودمان ما تا قبل از سال 57 جریان سیاسی با نفوذبا تکیه بر مذهب یا هویت یا زبان در بلوچستان نداشتیم. دهه 50 که انقلاب می شود اولین گروه ها که برای فعالیت به بلوچستان می روند گروه های چپ اند. در بلوچستان ارباب به معنای زمین داران گسترده نداریم و در نتیجه بزرگ ملکی معنا ندارد. در آنجا سرداران حل و فصل مسایل را بر عهده دارند. سرداران کانون و مرکز توجه همه ی گروه های چپ شدند. در دوره ی پهلوی سرداران به دلیل نفوذشان در منطقه معمولاً از طریق اسدالله علم مستقیم به دربار وصل می شدند. نظام پس از تصویب قانون اساسی و رسمیت مذهب شیعه تلقی تازه ای از خود پیدا می کند و نظام سرداری از بین می رود و به تبع آن اهل سنت بلوچستان پشت گروه های مذهبی سنی جمع می شوند و به تدریج تا الان مولوی ها در بلوچستان اهمیت پیدا می کنند.
وی ادامه داد: سیستم سرداری از بین می رود و سیستم مولوی ها می آید. بر خلاف کردستان که مرکز بزرگ اسلامی غرب کشور تاسیس شد و در آنجا نظارت بر کار روحانیون سنی در دستور کار قرار گرفت در حوزه ی بلوچ حاکمیت موفق به این کار نشد و بعد ها رفت و آمد نخبگان مذهبی بلوچستان ابتدا به پاکستان و بعدها به عربستان و سپس تفکر نوین مذهبی در قالب سنتی ترین شکلش ظهور پیدا کرد. حساسیت های مذهبی هم انقدر بالا رفته که در ساختار کلان یعنی پست های کلان ملی به آنها اجازه ی حضور داده نمی شود. احساس محرومیت و خلا قدرت در پاکستان هم وجود دارد اما در این زمان در ایران اتفاق جدیدی می افتد آن هم پایان دوران خاتمی و شکل گیری دولت جدید است.
این تحلیلگر و محقق حوزه مطالعات قومی در ادامه اظهار داشت: برخلاف تصور عمومی که گفته می شود اهل سنت ایران فاقد مسجد است علی رغم آنکه اهل سنت تنها 15 درصد جمعیت کشور است تعداد مساجد سنی ها اگر بیشتر از شیعیان نباشد کمتر از آنها نیست اما در تهران و مشهد که جامعه اهل سنت عمده ای حضور دارند اجازه ساخت مسجد داده نمی شود یا در به کارگیری مدیران در رده های میانی و پایه از دوران دولت دوم آقای هاشمی و خاتمی این اتفاق افتاده است و مثلاً در سیستان و بلوچستان بیش از 75 درصد مدیریت های پایه و میانی از نیروهای بومی است و در کردستان نیز مدیران اهل سنت در این عرصه ها حضور دارد و تنها در مدیریت عالی و کلان کشوری است که جای اهل سنت خالی است.
این تحلیلگر مسائل قومی ادامه داد: جندالله ابتدا تنها به مسئله مذهب اهل سنت توجه ندارد و جامعه بلوچ نیز برایش مطرح است اما به جیش العدل به رهبری آقای عبدالرحیم ملازاده با نام مستعار صلاح الدین فاروقی که می رسد بحث بلوچی رنگ می بازد و این گروه تلاش دارد خودش را سخنگوی جامعه اهل سنت معرفی کند و البته خواهان این است که از کردستان و سایر مناطق نیز به آنها بپیوندند و از این سو نیز دستگیری و اعدام و زندان اتفاق می افتد و این شکاف روز به روز عمیق تر و عمیق تر می شود به خصوص با انتصاب استاندار اول سیستان و بلوچستان در دوره دولت سابق که به دلیل اشتهارش به سیاست های متعصبانه و تند مذهبی حساسیت ها را در این منطقه بیشتر می کند و سختگیری های سیاسی و اجتماعی کلی حاکم بر کشور فضا را برای اهل سنت تنگ تر می کند. در چنین فضایی با اضافه شدن مسئله سوریه و حضور عربستان و بازیگران فرامنطقه ای منجر به سختار پیچیده ای شده که نتیجه آن تولد جیش العدل شده است.
این پژوهشگر کُرد اظهار داشت: مذهب حنفی به ویژه مکتب دیوبندی پیرو شاه نعمت الله دهلوی با نگاهی عارفانه به هستی و نگاهی انسانی به مذهب توانست در پاکستان و شبه قاره هند ریشه بدواند امروز آن مکتب که در تعارض ذاتی با نگاه سلفی به ویژه وهابیت و از آن تندتر نگاه تکفیری است پیوند خورده است که از عجایب روزگار است و ما در این زمینه مطالعه جدی نکرده ایم و دانشگاه ها و محققان ما در این زمینه کار نکرده اند و دقت داشته باشیم که شبه قاره هند شامل بنگلادش و هند و پاکستان بیش از 400 میلیون مسلمان را در خود جای داده است و نفوذ اندیشه سلفی در این منطقه می تواند فاجعه آفرین باشد. وجود دولت ضعیف دارای بمب اتم با حاشیه مرزی ناامن می تواند مخاطره آفرین باشد و ما اگر به سوریه حساس هستیم باید به مرز شرقی خودمان بیشتر حساس باشیم و در این زمینه مطالعه و پژوهش های متعدد داشته باشیم و متمرکز شویم. متاسفانه موضوعات حساس و مهم در حوزه منافع و امنیت ملی متولی مناسبی ندارد و رها شده است.
احسان هوشمند در ادامه با اشاره به ماهیت تروریستی این گروه اظهار داشت: ساختار غیر سلسله مراتبی القاعده و ارتباط غیرارگانیک رهبری معنوی این سازمان با گروه های کوچک و بزرگ در سراسر منطقه بهترین فرصت برای سازمان های امنیتی برای استفاده و بهره برداری است. این نکته را نیز در نظر بگیرید که در بین اهالی آن سوی مرز ما با پاکستان که بیش از 1500 کیلومتر است سطح سواد زیر سی درصد و در تحصیلات دانشگاهی زیر ده درصد است و این مسئله زمینه و بستر مناسبی را فراهم می آورد تا هر کسی بتواند از کانون های مذهبی و سیاسی شکل گرفته برای مقاصد خودش استفاده کند.
این محقق در پایان اظهار داشت: چنانچه در سیاست های فرقه ای و مذهبی کشور تجدیدنظر مناسبی نسبت به دوره سابق صورت نگیرد وگرنه دور نخواهد بود خدایی نکرده پای آدم کشی های کور و بمب گذاری های دهشتناک به مرزهای ما باز شود البته نباید مسئله را به موضوع داخلی تقلیل داد قاعدتاً رقابت های منطقه ای تاثیر بسیاری در مسئله دارد. یکی از مبرم ترین نیازها در این مسئله تجدیدنظر و بررسی یافتن راه حلی برای رابطه با عربستان سعودی است طبیعتاً بخشی از مشکل از این طریق کاهش پیدا خواهد کرد.
***
ترانه کوروش کبیر به زبان انگلیسی
بر گرفته از فیسبوک ایران برای همه
نام نویسنده = یلدا برزین
نویسنده متن : پویا زنگنه
نام خواننده = کاوه رافعیان
Somewhere in the left corner of Asia
یکجایی در گوشه چپ آسیا
There’s a beautiful country called Persia
کشوری وجود داره که اسمش هست ایران
It’s the land of poets and history
سرزمین شعر و تاریخ
Perfumes and spices and mysteries
پر از عطر و ادویه و رازهای نهفته
It’s where the earth first met the sun
اولین جایست که خورشید با زمین ملاقات میکند
And their love began
و سپس عاشق شدند
Then hope filled the hearts
و قلبشان از امید پر شد
And always stayed around
و همیشه در کنارش بودند
This is how the story begins
و این طور بود که داستان ما شروع شد
With a brave and righteous king
با یک پادشاه شجاع و عادل
Creator of the best human rights slate
سازنده بهترین منشور حقوق بشر
A peaceful soul known as Cyrus the Great
یک روح صلح جو که او را بنام کوروش کبیر میشناختند
He was the first to set his people free
اوابتدا مردمش را آزاد گذاشت
And let them pray god however it maybe
واجازه داد هر خدایی که دوست داشته باشند پرستش کنند
Throughout his empire he banned slavery
در زمان حکومتش او جلوی برده داری را گرفت
With the hope of wiping it off the history
با امید این که برده داری از تاریخ پاک بشه
Now it’s been thousands of yearsThat his time has passed
و حالا هزاران سال گذشته از زمان حیاتش (کوروش )
Persia has shined through
ایران داره می درخشه
And will forever last
و برای همیشه پابرجاست
For his wisdom remains
بخاطر دانایی کوروش
Keeping this land all allied
تمام سرزمینهایش را متحد نگه داشت
Like a star far in the skies
مثل یک ستاره دور در آسمان
In horizons a light
در افق یک نور
In horizons like a shimmering light
در افق مثل سوسو زدن یک نور….
***
شادیم و شاد خواهیم ماند چرا که بنیاد ما بر پایه شادیست
پاینده ایران
دانشجویان مکتب پان ایرانیسم
***
معرفی برنامه سیمای سازمان برونمرزی حزب پان ایرانیست
پان ایرانیسم ، فلسفه پیدایش و لزوم آن − مجری :دکتر سعید احمدی
***
گفتگوی یک هم میهن پان ایرانیست عرب زبان با یک پان عربیست تجزیه طلب
دیروز در مغازه بودم نوجوانی حدودن 14 یا 15 ساله آمد و گفت عکسی میخاهم چاپ کنم گفتم که عکس را بلوتوث کن .
عکس را بلوتوث کرد و در کمال ناباوری با پرچم حزب بعث عراق رو به رو شدم به او گفتم که واسه چی میخای چاپش کنی گفت که :این پرچم عراقه زمان صدام!
گفتم:میدونم مگه صدام خوب بوده که پرچمش رو چاپ کنی؟
گفت: صدام شیر عرب بوده؟
گفتم:به ایران حمله کرد به استانت به شهرت حمله کرد؟
گفت:من کار به ایران ندارم اهواز کشورمونه که الان اشغال شده!نفتمون رو دارن میبرن ما الان باید مثل دوبی یا قطر میشدیم؟
گفتم:این حرفها رو کی بهت گفته؟
گفت: تلویزیون ما شبکه داریم برا خودمون مگه نمیدونی!
(این گفتگوی من با این نوجوان به زبان عربی بود)
متوجه عمق فاجعه ای شدم که گریبان نوجوانان نازنین هم زبانم را آهسته آهسته در بر میگیرد.
با دوست خوب و هم اندیشم این قضیه را در میان گذاشتم سخن جالبی گفت:گفت که شاید به این دلیل است که قهرمان ملی نداشته اند که از آن الگو بگیرند و من گفتم: شاید هم از کم کاری ما ; پان عربها شروع به جولان دادن کرده باشند.
به فکر قهرمان ملی افتادم!!!
با خود گفتم:شاید قهرمان ملی به گفته دوست نازنیم به مانند ستارخان یا باقرخان نداشته باشند ولی کم نداشتیم جوانان نازنین عرب زبانی که برای ندادن میلیمتری از خاک وطن رو در روی صدام ملعون تا بن دندان مسلح ایستادند و خون پاکشان بر خاک مقدس ایران ریخته شد.
یادمان نرفته برای آزادی بستان هموطنان عرب زبان ما با کوچکترین ابزار دفاعی در آغاز جنگ رو در روی اهریمنان ایستادند تا ذره ای از خاک ایران به دست دشمن نیوفتد.
یادمان نرفته شکسته شدن حصر آبادان و آزادسازی غرور آفرین خرمشهر را.
در پایان فرتور تعدادی از قهرمانان شهید عرب زبان وطن را میگذارم تا پان عربها ببینند که آرزوی داشتن آن کشور جعلی با بودن عزیزانی چون این شهدا خیالی باطل و سرابی بیش نیست.
پاینده ایران
امید دهدارزاده
27 اردیبهشت 93
***
پان ایرانیستها و همه زندانیان سیاسی را آزاد کنید
رزمنده پان ایرانیست ابوالفضل عابدینی پیش از زندان هنگام تظاهرات در مقابل سفارت شیخک نشین امارات
***
تارنمای نامه پان ایرانیسم:
http://paniranism.info
فیسبوک نامه پان ایرانیسم:
www.facebook.com/paniranism
تارنمای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست:
http://paniranist.info
فیسبوک سازمان جوانان حزب پان ایرانیست:
https://www.facebook.com/paniranist.info
تارنمای حزب پان ایرانیست – سازمان برونمرزی (شاخه آمریکای شمالی)
www.paniranism.net
تارنمای حزب پان ایرانیست:
www.paniranism.org
فیسبوک حزب پان ایرانیست
www.facebook.com/paniranistparty
تارنمای تریبون آزاد پان ایرانیست در خوزستان:
www.pan-iranist.net
کانال یوتیوب حزب پان ایرانیست:
http://www.youtube.com/paniranistparty
***
حزب پان ایرانیست – سازمان برونمرزی
همبستگی ملی . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت
هم میهن گرامی: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات با حاکمیت ملت به ما بپیوندید
iran@paniranism.info
www.paniranism.info
درخواست هموندی
www.paniranist.org/a.htm