هم میهن گرامی, مهر نموده و ما را در پخش نامه پان ایرانیسم یاری نماید. سپاس!
نامه پان ایرانیسم
دوره ۲ شماره ۷ – آدینه, ۵ آبان ماه ۱۳۹۶ – ۲۷ اکتبر ۲۰۱۷
www.paniranism.info – iran@paniranism.info
درود بر هم میهنان گرامی
نوشته های زیر تقدیم میشوند:
ریشههای آزاد اندیشی کورش بزرگ – دکتر علی علی بابایی درمنی
چرا کورش پدر ایران است ؟ – – گفتگو با دکتر علی علی بابایی درمنی
درود به کورش بزرگ – سرودهٔ استاد ادیب برومند
در پاسارگاد با استاد بادکوبه ای و مردم ازادی خواه
اهمیت کوروش بزرگ و هخامنشیان در تاریخ ایران و جهان – علیرضا افشاری
شعرخوانی حماسی دختر ایرانی در کنار آرامگاه کوروش بزرگ
۷ آبان؛ روز کوروش بزرگ موسس سلسله هخامنشی
پاینده ایران
نامه پان ایرانیسم
ریشههای آزاد اندیشی کورش بزرگ
دکتر علی علی بابایی درمنی
گذشته از تحولات عمدۀ سیاسی که با فرمانروایی کورش بزرگ، یعنی برپایی بزرگترین شاهنشاهی جهان باستان و گذر از عهد عتیق به دوران باستان، میبینیم، در دوران این شاهنشاه بزرگ شاهد تحولات اخلاقی نیز در جهان باستان میباشیم، که به ویژه از نگاه مردم میان رودان که تا آن روزگار تحت حکومت شاهان مستبد میزیستند، بدعتی شگفت انگیز بود. بازتاب رفتار انسانمدارانه کورش بزرگ با ملتهای مغلوب را میتوانیم در تورات ببینیم، جایی که از کورش بزرگ به مانند یک پیامبرتجلیل میشود: «خداوند به مسیح خویش، یعنی کورش که: دست راست او را گرفتم تا به حضور وی امتها را مغلوب سازم و کمرهای پادشاهان را بگشایم، تا درها را به به حضور وی مفتوح نمایم و دروازهها دیگر بسته نشود، چنین می گوید: که من پیش روی تو خواهم خرامید، و جایهای ناهموار را هموار خواهم ساخت، و درهای برنجین را شکسته و پشت بندهای آهنین را خواهم برید و گنج های تاریکی و خزاین مخفی را به تو خواهم بخشید.» (اشعیا، باب 45، بند 3-1) و همچنین: « [خداوند] در باره کورش می گوید: او شبان من است و شادی مرا تکمیل خواهد کرد.» (اشعیا، باب 44، بند 28)
یکی از مهمترین آثار یافت شده که گویای رفتار نیک این شاهنشاه هخامنشی با ملتهای مغلوب می باشد، استوانه کورش بزرگ است که در بابل یافت شده است، چنانچه شاهرخ رزمجو اشاره می کند: «این استوانه امروزه برای ایرانیان ارزشی نمادین پیدا کرده است که باورهای اصیل ایرانی و احترام به حقوق انسانی توسط نیاکانمان را به نسل امروز نشان می دهد.» (رزمجو، 1389، ص17) در این استوانه، کورش بزرگ در مورد سلوکش با ملتهایی که تحت حکومت هخامنشیان بودند، چنین می گوید: «خستگی هایشان را تسکین دادم، از بندها رهایشان کردم. مردوک سرور بزرگ، از رفتار [نیک من] شادمان گشت.» ( استوانه کورش بزرگ، بند 26، به نقل از: رزمجو، 1389، ص 65) و در جایی دیگر چنین می گوید:« من همۀ سرزمین ها در صلح قرار دادم.» ( همان، بند 36، ص 66) مردوک نیز گفته های کورش بزرگ را تصدیق می کند:« [کورش] به دادگری و راستی، شبانی کرد. مردوک سرور بزرگ، که پرورنده مردمانش است به کارهای نیک او و دل راستینش به نیکی نگریست.» ( همان، بند 14، ص 64)
یکی از مهمترین نمودهای منش انسانی کورش بزرگ، آزاد اندیشی آن مرد بزرگ است. تجلی این آزاداندیشی را هم میتوانیم در رها کردن ملتهای تحت ستم از قیود بندگی، و هم در آزاد نهادن ملتهای تحت حاکمیت هخامنشیان در انجام آیینهای دینیشان ببینیم. همانطور که کورش بزرگ خود در استوانۀ کورش به آن می گوید او «یوغ» بندگی را از روش ملل تحت ظلم و ستم برداشت و خستگی هایشان را تسکین داد و در سرزمینهایشان صلح برقرار کرد. یک منابع بابلی یعنی «روایت منظوم» اینچنین از آزادی بخشی کورش بزرگ تجلیل می کنند: « اکنون به ساکنان بابل قلبی شاد داده شد، آنان همچون زندانیانی هستند که درهای زندان بر رویشان گشوده شد است. به کسانی که گرفتار ستم بودند، بار دیگر آزادی عطا شده. همگان از دیدن او به عنوان پادشاه دلشادند.» ( همان، ص 71)
از دیگر سو کورش با رفتاری که بیانگر رواداری بی و حصر او می باشد، نه تنها از آزادی های دینی را در بابل حمایت می کند، بلکه در بازسازی برخی از پرستشگاه های بابل خود پیشقدم شد: «جایگاههای مقدس آن سوی دجله که از دیرباز محراب هایشان ویران شده بود، خدایانی را که درون آنها ساکن بودند، به جایگاه هایشان بازگرداندم و آنها را در جایگاه های ابدی خودشان نهادم. همه ی آن خدایان را گرد آوردم و به سکونت گاه هایشان بازگرداندم.» ( همان، بند 32-31، ص 66)
حال باید ببینیم، سر منشاء رواداری کورش بزرگ که ناشی از آزادمنشی این پادشاه بزرگ هخامنشی می باشد، چیست؟ به بیان دیگر شوند تحول شگرفی که در دوران کورش بزرگ در شیوۀ زمامداری به وجود می آید، چیست؟ چگونه به یکباره فرمانروایی آزاداندیش در جوامع مستبد میان رودان ظهور می کند؟ پاسخ این پرسش را باید در جهان بینی ایرانیان هخامنشی جستجو کنیم که به بهترین وجه ممکن در فرمانروایشان تجلی کرده است. بدون تردید «سرشت قدرت» و «نماد مشروعیت» کورش با فرمانروایانی که پیش از او بر قلمروی حکومتش، فرمانروایی می کردند، متفاوت بوده است. این تفاوت از پیروی کورش از آموزه های مزدایی سرچشمه می گرفت. منشا مشروعیت و قدرت «شاه فرهمند مزدایی» از اهورامزدا بود و شاه مزدایی به امید پیروزی نهایی نیروهای خیر در برابر نیروهای شر، باید رهبری نیروهای خیر را در برابر نیروهای شر را در گیتی به دست میگرفت و از هرگونه بدی پرهیز میکرد، این پرهیزکاری نقطۀ مقابل فرمانروایان جاه طلب و ستمکار پیش از کورش بود. یکی ار نمادهای پیروزی نیروهای خیر در برابر شر، آبادانی ملک و سعادت رعیت است و شاه مزدایی می بایست در برای آسایش خلق در حد توان خود بکوشد.
در کتاب مقدس ایرانین باستان نیز اشو زرتشت پیامبر ایرانیان اینگونه مزدا را خطاب می کند. این بند از اوستا، از آزادی باور های دینی در اندیشه ی مزدیسنان حکایت می کند: « ای مزدا ! آنگاه که تو در آغاز، تن و دین ما را بیافریدی، و از منش خویش [ما را] خرد بخشیدی، آنگاه که جان ما را تن پدید آوردی، آنگاه که ما را نیروی کارورزی و گفتار راهنما ارزانی داشتی، از ما خواستی که هر کس باور خویش را به «آزادکامی» بپذیرد.» ( یسنای 31، بند 11)
منابع:
اوستا، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه، انتشارات مروارید، تهران، 1382
تورات با ترجمه فارسی، مترجم موسی زرگری، ماشاءالله رحمان پور داوود ، انجمن فرهنگی اوتصر هتورا، گنج دانش، تهران، 1364
رزمجو، شاهرخ، استوانه کورش بزرگ، انتشارات فرزان روز، تهران، 1389
بر گرفته از تارنمای یران بوم
***
چرا کورش پدر ایران است ؟ ( گفتگوی دکتر علی علی بابایی درمنی با «هفته نامه ی امرداد»)
دکتر علی علی بابایی درمنی
اشاره : این گفتگو با حضور یک گفتگوشونده ی دیگر با «هفته نامه ی امرداد»
انجام شده است که در اینجا پاسخ های دکتر علی بابایی را به پرسش های «امرداد» می آوریم .
امرداد : « چرا کورش تنها شخصیت سیاسی روزگار باستان است که مردمان امروزی و دست کم وارثان فرهنگی او، برایش یک روز ویژه در نظر گرفته اند؟ در حالی که برای شخصیت های سیاسی یونانی و رومی که از شهرت بالایی برخوردار هستند، چنین بزرگداشتی برگزار نمی شود؟ »
دکتر علی بابایی :« کورش بزرگ آغازگر فصل نوینی در تاریخ جهانی بود، تا آنجا که می توان دوران تاریخی ای را که پس از فتح بابل به دست کورش بزرگ آغاز می شود، « عصر کورش بزرگ» نامید. در عصر کورش مناسبات سیاسی، فرهنگی و تجاری جهان در مقایسه با دوران پیش از آن به طور کامل دگرگون شد. پس از آن قلمروی این مناسبات یک «کلیت جغرافیایی» یعنی «جهان متمدن عصر باستان» بود . در این ساختار نوین، هر یک از شهربانی های هخامنشی نقش خود را ایفا می کردند. موسسات تجاری بابِل مانند «اگیبی» و «موراشو» هزینه های گوناگون شاهنشاهی هخامنشی را تامین می کردند و در ازای آن ، زمین های کشاورزی و آبراهه ها را از شاهان هخامنشی اجاره می کردند، و به رونق تجارت و آبادانی کشور یاری می رساندند. قلب شاهنشاهی هخامنشی جلوه گاه هنرمندی استادانی از لیدیه و کاپادوکیه و .. بود و دریانوردان فنیقی و کاریایی از قلمرو شاهنشاهی هخامنشی پاسداری می کردند. همکاری تیره ها و ملت های گوناگون در قالب شاهنشاهی هخامنشی به آفرینش تمدنی شکوهمند و با عظمت در سه قاره ی جهان انجامید. ساکنان این «اتحادیه ی جهانی» دریافتند که فرمانروایانی نیز وجود دارند که به جای جنگ و خونریزی – چنانچه رسم فرمانروایان آشوری و بابلی بود- به صلاح و نیکبختی مردمان خود و سایر ملت ها می اندیشند. دلگرمی تیره ها و ملت های گوناگونی که در زیر درفش هخامنشیان گرد هم آمده بودند، به عدالت فرمانروایانشان، آنها را به مشارکت بیشتر در ساخت تمدن شکوهمند هخامنشی ترغیب می کرد. حال باید دید که منشا تغییر نگرش کورش بزرگ به عنوان بنیانگذار حکومت هخامنشیان در قبال زیردستانشان چه بوده است؟
بدون تردید «سرشت قدرت» و «نماد مشروعیت» کورش با فرمانروایانی که پیش از او بر قلمروی حکومتش، فرمانروایی می کردند، متفاوت بوده است. این تفاوت از پیروی کورش از آموزه های مزدایی سرچشمه می گرفت. منشا مشروعیت و قدرت «شاه فرهمند مزدایی» از اهورامزدا بود و شاه مزدایی به امید پیروزی نهایی نیروهای خیر در برابر نیروهای شر، باید رهبری نیروهای خیر را در برابر نیروهای شر را در گیتی به دست می گرفت و از هرگونه بدی پرهیز می کرد، این پرهیزکاری نقطه ی مقابل فرمانروایان جاه طلب و ستمکار پیش از کورش بود. یکی ار نمادهای پیروزی نیروهای خیر در برابر شر، آبادانی ملک و سعادت رعیت است و شاه مزدایی می بایست در برای آسایش خلق در حد توان خود بکوشد.
تندیس کوروش بزرگ در پارک المپیک شهر سیدنی در استرالیا
امرداد: « چرا ایرانیان، کورش را پدر معنوی خود برمی شمارند؛ در صورتی که ما هم برپایه ی منابع نوشتاری ملی خودمان و هم یافته های باستان شناختی و هم منابع بیگانه، فرمانروایان کهن تری برای ایران سراغ داریم؟»
دکتر علی بابایی: « سرشت قدرت شاهان هخامنشی و در راس آنها کورش بزرگ، وجهه ای آرمانی به او بخشید. کوشش او برای آسایش و نیکروزی مردم در حافظه ی تاریخیِ ایرانیان و غیرایرانیانیِ که در قلمروی شاهنشاهی هخامنشی می زیستند، باقی ماند. آنها دریافتند که کورش دارای نیرویی معنوی بود که منشا آسمانی داشت. با این حال باید بپذیریم که آموزه های مزدایی حضرت زرتشت نخست در شرق ایران رایج شد. آگاهی پژوهشگران از حکومت های شرق ایران در هزاره های سوم و چهارم پیش از میلاد مسیح، بیشتر مبتنی بر اسطوره های ایرانی است. چنان که از این اسطوره ها برمی آید، شاهان کیانی ایران نیز منشا قدرت خود را آسمانی، و خویشکاری خود را یاری رساندن به نیروهای خیر، آبادانی گیتی و خدمت به خلق می دانستند ؛ و در غیر این صورت «فره ایزدی» از آنها روی برمی تافت. با این حال عالی ترین الگوی تجلی این قدرت معنوی در دوران تاریخی و به شهادت تاریخنگاران ملت هایی دیگر کورش بزرگ است. »
امرداد : « آیا کورش را می توان یک نقطه یا محور بنیادین برای اتحاد جمعیت های مختلف ایرانی امروز به شمار آورد؟»
دکتر علی بابایی : « یکی از وجوه شخصیت کورش که متاسفانه در مورد آن غفلت شده است «وحدت بخشی» او در میان تیره های ایرانی است؛ او مادری مادی، پدر پارسی و اندیشه ای آسمانی داشت. جدا از نیروی معنوی منحصر به فرد او، خویشاوندی او با دو تیره ی مهم ایرانی ، برای نخستین بار سبب شد تا همه ی تیره های آریایی بر گرد درفش او جمع شوند.
با اینکه پیشینه ی فرهنگ ایرانی و برپایی فرمانروایی های ایرانی در شرق و غرب فلات ایران بسیار کهن تر از پدیدارشدن کورش و برپایی شاهنشاهی هخامنشیان است، با این حال نخستین بار پس از منتقل شدن مراکز سیاسی ایران از شرق به غرب و جنوب فلات ایران، این کورش بود که تیره های آریایی شرق و غرب فلات ایران را با یکدیگر متحد کرد.»
درفش ایران در روزگار کورش هخامنشی
امرداد: « می دانیم که کورش حتی برای شخصیت های بزرگ باستانی مانند سیسرو و یا برخی از بنیانگذاران آمریکا یک الگو بوده است؟ به نظر شما آیا هنوز می توان از کردار و اندیشه های ثبت شده از وی به عنوان یک الگو برای حل مسائل و مشکلات سیاسی یا اجتماعی یک کشور بهره برد؟»
دکتر علی بابایی : « نگاهبانی و استواری هرچه بیشتر همبستگی تیره های ایرانی بزرگترین نیاز جامعه ی امروز ماست . کوشیدن در این کار گونه ای ارجگزاردی به میراث کورش بزرگ و خویشکاری (وظیفه)امروز ماست .ما باید به این نکته توجه داشته باشیم که نخستین اقدام کورش بزرگ که پیروزی های بعدی او را رقم زد، اتحاد تیره های ایرانی بود. غفلت از تقویت اتحاد میان تیره های ایرانی نه تنها راه پیروزی های آتی ملت ایران را سد می کند، بلکه ایرانیان را در موضع ضعف و سستی قرار می دهد. نباید فراموش کنیم که جنگ تحمیلی هشت ساله ی بعثی ها علیه ایران با فتنه ی برخی از عناصر تجزیه طلب مانند برادران شبیر خاقانی در داخل خاک ایران آغاز شد که متجاوزان بعثی را به درون مرزهای ایران دعوت می کردند. امروز نیز بیگانگانی که در سالیان اخیر در برابر عزم و همت ملت ایران عاجز و ناتوان بوده اند، تنها دستاویز خود را برای ضربه زدن به ملت ایران ،اختلاف افکنی در میان تیره های ایرانی می دانند که با الهام از «وحدت بخشی» بزرگان تاریخ ایران و از جمله کورش بزرگ می توان با این توطئه مقابله کرد.»
امرداد : « ارزیابی شما از جایگاه کورش در تاریخ ایران و جهان چیست؟
دکتر علی بابایی: « بنیانگذاری شاهنشاهی هخامنشی به دست کورش بزرگ ، نقطه ی عطفی در تاریخ نه تنها ایران، بلکه جهان باستان بود. جهانیان با کورش بزرگ دوران «عتیق» جهان را پشت سر نهادند و به دوران تمدن «نوین» جهانی پای نهادند.»
برگرفته از : هفته نامه ی امرداد، سال پانزدهم ، شماره ی ۳۱۴ ، شنبه ۳ آبان ماه ۱۳۹۳ ،رویه ی ۶ .
گفتنی است که این نوشته پیش از انتشار در تارنمای ایرانبوم، به صورت مصاحبه در شماره 330 هفته نامه امرداد، (3 آبان 1394، سال شانزدهم) به چاپ رسیده است.
با سپاس از تارنمای یرانچهر
***
درود به کورش بزرگ
سرودهٔ استاد ادیب برومند
به گیتی بسی شهریار آمدند که با یک جهان اقتدار آمدند
از آغازِ تاریخ تا این زمان بسی گونهگون شهریار آمدند
گروهی ستایشگرِ خویشتن ز خودکامگی نابکار آمدند!
گروهی ستمگستر و سنگدل به خونخوارگی در شمار آمدند
هزاران تن از بندگانِ خدای به آسیبِ آنان دچار آمدند
چو درّنده حیوان به خونبارْ جنگ پیِ صیدِ ننگین شکار آمدند
گروهی به هنجارِ غارتگری سبکتاز و چابکسوار آمدند
شماری به نستوده کردارِ زشت ز دربارِ شاهی بهبار آمدند
گروهی به کشورمداری مدیر ولی از شرف برکنار آمدند
شماری دگر حامیِ مرز و بوم ولی بهرِ کشتار، هار آمدند
که را دانی از جمله شاهانِ پیش که چون کورشِ نامدار آمدند
گرانپایه کورش گرانمایه شاه جهانیش مدحتگزار آمدند
حقوقِ بشر را چو شد پایبند به شکرش هزاران هزار آمدند
به اقوامِ مغلوب ورزید مهر وِرا زین سبب خواستار آمدند
ببخشود بر هرکه پیروز گشت وَ زین رو وِرا دستیار آمدند
به همراهیاش گاهِ جنگ و نبرد سراسر همه جانسپار آمدند
نپیمود جز راهِ همبستگی بر آنان که از هر دیار آمدند
به هر تیرهای مهربانی فزود گر از روم و گر از تتار آمدند
به هرکیش ودین چشمِ حرمت گشود سویش جمله با زینهار آمدند
چنین بود آن مردِ پاکیزه کیش که خلقش همه دوستار آمدند
سزد گر به کورش درود آوریم که خلقی از او کامکار آمدند
بود روزِ کورش بسی دلفروز کز او جمله امّیدوار آمدند
در این روزِ ملّیِ ایران، «ادیب» جوانان همه شادخوار آمدند
***
در پاسارگاد با استاد بادکوبه ای و مردم ازادی خواه
***
اهمیت کوروش بزرگ و هخامنشیان در تاریخ ایران و جهان
علیرضا افشاری
با روی کار آمدن کوروش بزرگ، برای نخستینبار بشر موفق میشود که از مرحلهی «شهر ـ تمدنی» و «قوم ـ تمدنی» پا به مرحلهی «کشور ـ تمدنی» و «ملت ـ تمدنی» بگذارد، آنهم با میل و همراهی تیرههای گوناگون، نه آنگونه که پیش از هخامنشیان رسم بود با رابطهی غالب ـ مغلوبی و چپاول سرزمینها بهنفع پیروزمندان. اینگونه است که دویست سال نخست از تاریخ بشر یعنی از سدهی پنجم تا سدهی سوم پیش از میلاد مترادف با تاریخ ایران است چرا که شاهنشاهی هخامنشی ایران، تمام مراکز تمدنی آن زمان را به استثنای چین شامل میشد. بسیاری از تاریخپژوهان بر این باورند که اگر هخامنشیان در آن هنگام پیشوایی بشر را عهدهدار نمیشدند و جهانداری را بر پایهی استقرار صلح و تأمین حقوق و هویت مردمان مغلوب نمیگذارند و با آرزوها و شور ایمان خود، جنبش تازهای نمیآفریدند، به احتمال قوی تمدن به تندی رو به زوال میگذارد و بر سر جهان متمدن همان میآمد که پس از انحطاط روم نصیب اروپا شد و سدهها ملل آن قاره را در تاریکی قرون وسطا مدفون کرد.
با تشکیل شاهنشاهی ایران نه تنها تمدنهای کهنه دوباره جان گرفتند بلکه تیرههای تابع ایران خود را در جهان تازهای دیدند که بارها از آنچه به یاد داشتند پهناورتر و امنتر و مترقیتر بود. پیشرفت سریع فرهنگ و هنر این گسترهی بزرگ، خود گواهی روشن از ممکنات این جهان تازه و بهترین محرک دگرگونی و پیشرفت تمدنهای باستانی به شمار میرود. هیچ یک از تمدنهای باستانی با سرنوشت مردمی به شمار و گوناگونی مردمان تابع هخامنشیان بستگی نداشته و به وسیلهی این مردمان در نسلهای پسین مؤثر واقع نشده است. همچنین هیچیک از تمدنهای دیگر نتوانسته در پیشرفت شهرآیینی، جوانب مختلف زندگانی را به اندازهی ایرانیان مراعات نماید و مشخصات اصیل آیین و فرهنگ و هنر را هماهنگ ساخته، جهانی بهوجود آورد که با امید و آرامش و شکوه جهان هخامنشی برابری کند.
پس از جنگ جهانی دوم در ایالات متحدهی آمریکا که نیرومندترین فاتح آن جنگ بود این فکر که میشود و باید از تمام ملل مختلف یک واحد بزرگ (یک جهان واحد) ساخت پا گرفت و چند سالی مادهای از مرام اندیشمندان آزادمنش آن کشور را تشکیل میداد. هخامنشیان نه تنها نخستین بانی این فکر بودند، بلکه هنوز هم هیچ دولتی به اندازهی آنان در پیشرفت عملی به سوی این هدف توفیق نیافته است.
ایرانیان یکتاپرست و باورمند بودند که همهی جهان را یک آفریدگار بهوجود آورده و همهی هستی یک اصل مشترک دارد. این ایمان به یگانگی جهان هستی نه در هیچ قومی پیش از هخامنشیان دیده شد و نه یهودیان، یونانیان و رومیان توانستند به این ایمان برسند. آیین یهود تنها برای قومهای یهود بود و آنان را از دیگران به کلی جدا مینمود. یونانیان تا سدهی چهارم پیش از میلاد هیچگونه توجهی به وحدت جهان و مبدأ مشترک افراد بشر نداشتند و در اشارههایی هم که بعضی از یونانیان پس از آن تاریخ به دنیا و ساکنان آن به صورت یک مجموعهی کلی میکنند ایقان و قدرتی که بتواند در رفتار آنان نسبت به دیگران مؤثر واقع شود وجود ندارد. رومیان رابطهی خود را با ملل دیگر صرفاً به صورت رابطهی غالب و مغلوب میدیدند و برای غیر رومیها احترامی قائل نبوده و حتا عقیده نداشتند که این مردمان به سهم خود حق وجود دارند.
هیچیک از جهانگیران به اندازهی هخامنشیان مقید به رعایت هویت و فرهنگ مردمان مغلوب نبوده و به اندازهی آنان تلاش نکرده است از فاصلهی میان غالب و مغلوب بکاهد. هخامنشیان پیادهکنندهی این فکر بودند که میشود از تمام مردمان جهان و به نفع همهی آنان یک واحد بزرگ ساخت یعنی همهی مردمان مختلف را از هر نژاد و آیین که باشند زیر یک پرچم جمع و به هر یک کمک نمود تا با حفظ هویت خود در حدود ممکناتش پیش برود.
ج. ل. هوت مینویسد: «اقدام این امپراتوری (هخامنشی) به ایجاد وحدت میان تمام آنچه از تمدنهای مختلف خاورمیانه باقی مانده بود، شگفتانگیز است».
صلح هخامنشی که از این جهانداری و این جهانمنشی بهوجود آمده به باور بیشتر تاریخنویسان مغرب خود یکی از ارزندهترین خدمتهایی است که ایرانیان در طی دویستسال اول نیرومندی خود به بشر و به پیشرفت تمدن نمودهاند.
ریچارد فرای میآورد: در «فتوحات ایرانیان… آنچه متفاوت بود سنت تازهی آشتی دادن و همراه با آن هدف کوروش در استقرار یک صلح هخامنشی بود». و همین تاریخپژوه در جای دیگر مینویسد: «ایرانیان نه فقط در جنوب روسیه و شمال قفقاز بلکه همچنین در سیبری و آلتای و ترکستان چین و ترکستان روسیه فعالیت داشتند… شاید یکی از جالبترین کشفیات روزگار اخیر در این ناحیه در گورکان پازیریک در ناحیهی گورنو آلتای در جنوب سیبری در جایی که گورهای پر ثروت یخزده پیدا شده بهعمل آمده است. قدیمیترین قالی دنیا با نقشهای هخامنشی… و بسیاری چیزهای دیگر ممکن است حاکی از یک تجارت پررونق با ایران در روزگاری به قدمت زمان هخامنشیان باشد… بهنظر میآید که تمام ناحیه از آلتای یا بلکه از دیوار چین تا ترانسیلوانیا و مجارستان یک نوع وحدتی داشته و ایرانیان بزرگترین نقش را در این سرزمین پهناور دستکم برای هزار سال، تا تسلط هونها در قرن اول تاریخ ما (پس از میلاد مسیح) ایفا نمودهاند».
ویل دورانت و ل. پارتی و بسیاری دیگر باز همین جهانمنشی ایرانیان را تأیید میکنند و هرتسفلد مینویسد: «مذهب زرتشت و آیین بودا و عقاید یهود گواه ثابت پیشرفت بینظیر فکر بشر در نتیجهی صلح هخامنشی است». صلح هخامنشی را چندینبار ضرورت مقابله با یاغیان داخلی و یا همسایگان طمعکار مختل نمود ولی تمام این اختلافها بهنسبت آنچه پیش از ایرانیان معمول بوده یا پس از آنان بر سر خاورمیانه آمده و هنوز میآید ناچیز محسوب میشود.
ایران هخامنشی یک مذهب رسمی که برای ترویج آن جهاد نماید نداشت و شاهنشاهان هخامنشی بر یک سازمان مذهبی ریاست نمیکردند. برعکس چنانکه پیش از این نیز اشاره شد این پادشاهان به مذاهب گوناگون اتباعشان احترام میگذاردند و ایرانی و بابلی و یونانی و مصری و هندی، آزادانه دنبال عقاید خود میرفتند. هرودوت حکایتی آورده که نشان میدهد تا چه اندازه داریوش بزرگ مراقب بود که بزرگان کشور متوجه تنوع عادتها وعقیدههای مردم باشند و این تنوع را رعایت کنند: «داریوش یک روز از اتباع یونانی خود میپرسد در عوض چه مبلغ پول حاضر خواهند شد
مردهی پدرانشان را بخورند؟ همه جواب دادند در عوض هیچ مبلغ پول این کار را نخواهند کرد. سپس از یک عده از مردم هند که مردهی پدرانشان را میخوردند در حضور یونانیان میپرسد در عوض چه مبلغ پول حاضر خواهند شد جسد پدرانشان را بسوزانند؟ این مردم به ناله درآمده، استدعا میکنند که این صحبت تنفرآمیز را ادامه ندهد. تا این اندازه عادت قدرت دارد».
با در نظر گرفتن کشتارها و ویرانیهایی که متعصبان ادیان مختلف در طی تاریخ سبب شدهاند میتوان پی برد که آزاد گذاردن مردم در امور مذهبی تا چه اندازه مغتنم بوده آن هم در زمانی که مذهب، تمام جوانب زندگانی راشامل میشده است.
عظمت انقلاب هخامنشی هنگامی بهتر روشن میشود که رفتار ایرانیان با رفتار مردمان دیگر دورهی باستان مقایسه شود و یا رفتار جهانگیران پس از ایشان مورد نظر قرار گیرد. نه تنها جهانگیرانی چون اسکندر و چنگیز و تیمور و آتیلا بلکه فاتحان جنگهای تاریخ معاصر و یا رفتارهای مبتنی بر دشمنیها و تبعیضهای مذهبی و نژادی مانند آنچه هنوز هم موارد زیاد آن دیده میشود.
شاهنشاهی ایران با نخستین اعلامیهی حقوق بشر آغاز میشود. هنگامی که کوروش بزرگ در پی شکایت گروهی از مردمان و بزرگان بابل از پادشاهشان، با سپاه پیروز خود به درون آن شهر پا گذارد، اعلامیهای منتشر ساخت که اگر عین آن به دست نیامده بود کسی نمیتوانست باور کند که پادشاهی در دو هزار و پانصد سال پیش از این، در منتهای قدرت خود و در روزگاری که هیچ نیرویی در برابرش نمیدید و در وضعی که نه مردمان مغلوب و نه خدایان ایشان انتظاری جز نظیر آنچه آشور بانیپال بر سر ایلام آورد – و با افتخار در سنگنوشتههایش از ویران و چپاول کردن آن سرزمین یاد کرد- میتوانستند داشته باشند، از پیروزی نظامی کامل خود برای انجام یک انقلاب اساسی به نفع خود مغلوبان استفاده نماید:
«… سپاه بزرگ من به آرامی وارد شهر بابل شد، نگذاشت رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید… وضع داخلی بابل و جایگاههای مقدساش قلب مرا تکان داد… من برای صلح کوشیدم. نبونید، مردم درماندهی بابل را به بردگی کشیده بود، کاری که در خور شأن آنان نبود. من بردهداری را برانداختم، به بدبختیهای آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همهی مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچ کس اهالی شهر را از هستی نیاندازد … فرمان دادم همهی نیایشگاههایی را که بسته شده بود، بگشایند. همهی خدایان این نیایشگاهها را به جای خود بازگردانم… همهی مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند به سرزمینهای خود برگردانم. خانههای ویران آنان را آباد کردم… بیگمان در آرزوهای سازندگی، همگی مردم بابل، پادشاه را گرامی داشتند و من برای همهی مردم جامعهای آرام مهیا ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم». در این اعلامیه، نطفهی بسیاری از اصول اساسی میثاق جهانی حقوق بشر که مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال 1948 میلادی به اتفاق آرا تصویب نمود، به چشم میخورد.
اگر اعلامیهی کوروش بزرگ یک تظاهر سیاسی صرف هم بود، باز از این جهت که سرداری به قدرت بانی شاهنشاهی ایران به جای آنکه چون آشور بانیپال به کشتنها و ویران کردنها بنازد لزوم رعایت احوال و حقوق دیگران را وعده میدهد نمایندهی یک تفاوت اساسی اخلاقی و فکری میان ایرانیان و دیگر مردمان فاتح محسوب میشد تا چه رسد که به حکم اسناد تاریخی و پژوهشی خاورشناسان مسلم باشد که رفتار کوروش بزرگ و جانشیناناش عملاً و حقیقتاً با اصول این اعلامیه برابر بوده است.
آزاد کردن یهودیانی که بختالنصر دوم، پادشاه بابل، در 586 پیش از میلاد، پس از تسخیر اورشلیم اسیر کرده و به بابل آورده بود و کمک به این اسیران برای آنکه به بیتالمقدس برگردند و معبد خود را از نو بسازند یک نمونه از رفتار هخامنشیان است که چون در چند قسمت از کتاب مقدس به آن اشاره شده در باختر شهرت یافته است ولی روش هخامنشیان با مردمان دیگر نیز بر همین منوال بوده است.
رفتار کمبوجیه و داریوش بزرگ با مردم مصر نمونهای دیگر از این گونه رفتارهاست. هر دو شاهنشاه عنوان سیتیتو رِه پادشاهان مصر را که متضمن احترام به ربالنوع بود، اختیار کردند.
داریوش چند معبد برای ارباب انواع مصر ساخت و نخستین آموزشگاه پزشکی جهان را در آن کشور بنیاد نهاد . وی همچنین به نمایندهی خود دستور داد تا زعمای ارتش، روحانیان و کارمندان دولتی را جمع و مجموعهای از «قوانین تنظیم کنند که مجموعهی قوانین فراعنه و معابد و مردم باشد».
داریوش را مصریان ششمین و آخرین قانونگذار خود میدانستند و نام او را بر روی مزار گاوهای مقدسشان (آپیس) میکندند و حتا اورا فرزند ربالنوع نیت میخواندند. یکی از درباریان بزرگ مصری، کمبوجیه را بهترین فرمانروا در سنت فراعنه میدانست و گروهی از تاریخنویسان معاصر – از جمله ریچارد فرای – معتقدند که کمبوجیه همان رفتار ملایم کوروش را ادامه داده منتها چون از درآمد بعضی از معابد کاسته، ممکن است اولیای آن معابد برعلیه او تبلیغاتی کرده باشند که سبب شده تصویر او بیمار و تندخو رواج یابد و در نتیجه هرودوت از او به زشتی یاد نماید. خوشبختانه با کشفیات اخیر، روزبه روز چهرهی شفافتری از زمامداران هخامنشی به دست میآید. یکی از کشفها، به دست آوردن کتیبههایی از سراپئوم ممفیس (مدفن گاوهای آپیس مومیاییشده) است که در آن کاهن اعظم از حضور خاضعانهی کمبوجیه (در لباس کاهنان مصری) در مراسم خاکسپاری آپیس یاد میکند و این شایعهی منقول هرودوت مبنی بر اینکه کمبوجیه، دستور کشتن آپیس را صادر کرده بود، رد میکند.
کتیبهها در همان حال این نکته را روشن میسازد که کمبوجیه به عنوان و با سمت «پادشاه مصر علیا و سفلا» و «پسر ایزد را» و خلاصه به سمت فرعون، تشریفات تشییع جنازه را رهبری کرده است.
باز همین جوانمردی در رفتار هخامنشیان با مردم بابل دیده میشود چنانکه اعلامیهای که کوروش بزرگ پس از آزادسازی بابل نویسانده، روشن میسازد. همچنین دستورهایی که هخامنشیان برای ادای احترام به آداب مذهبی یونانیان تابع خود و رعایت طرز حکومت آنان صادر نمودهاند و رفتاری که با اسیران و مزدوران یونانی معمول میداشتند نمونههای دیگری از جنبهی انسانی جهانداری هخامنشی به دست میآید کما اینکه بسیاری از سرداران یونانی – حتا آنان که در جنگهایی باعث شکست ایرانیان شدند در پی فرار از دردسرهایی که در یونان برایشان پیش آمده بود پناهندهی دربار ایران میشدند.
در جنگهای با یونان، شاهنشاهان هخامنشی مأموران خاصی برای حفظ مجسمهی آپولون و معبد دلف که ذخایر زیادی داشت معین کردند تا این نفایس را برای یونانیان از تعارض احتمالی سربازان خود مصون نگه دارند. همچنین هرودوت مکرر از مواردی یاد میکند که ایرانیان از اسیران مجروح یونانی پرستاری نموده و با سرداران شجاع یونانی، با احترام رفتار میکردهاند. برخلاف یونانیان که اسیران ایرانی را قربانی بتهای خود میساختند و یا نمایندگان ایران را میکشتند. اسپارتیها پس از آنکه دو نمایندهی خشایارشا را زجر داده و به چاه انداختند از ترس، دو نفر از بزرگان اسپارت را به ایران فرستادند تا شاه از آنان انتقام بگیرد. خشایارشا این اسپارتیها را رها کرده و میگوید: اگر من با شما همانطور که اسپارتیها با نمایندگان من رفتار کردند رفتار نمایم، اخلاق خود را تا حد اخلاق شما پایین آوردهام.
ایرانیان پلی را که برای حمله به یونان با مشقتهای بسیار روی داردانل ساخته بودند باز کردند تا کشتیهایی که از دریای سیاه آذوقه به یونان میبردند بگذرند و یونانیان گرفتار قحطی نشوند.
همچنین ایرانیان نخستین مردمی بودند که قانون و دادرسی را مبنای جهانداری قرار دادند و در جهانداری، دین و دولت را از یکدیگر جدا نمودند. پافشاری و یا چنانکه بسیاری نوشتهاند وسواس هخامنشیان در تأمین عدالت ورد زبان مردمان باستان بوده است.
قدیمیترین نقشهی جهان در یک متن کهن تبتی به مرکزیت پاسارگاد
داریوش بزرگ یک مجموعه قوانین تنظیم کرد که آن را «دستور نظامات خوب» مینامیدند و تا دورترین نواحی کشور مجری بود چنانکه در سنگنوشتهی بیستون درج شده است. علاوه بر این به نظر میرسد که ایرانیان نخستین مردمی بودند که اصطلاح دات یعنی قانون را معمول داشتند که این واژه امروزه هم در زبان عبری به همان معنای قانون به کار میرود. پیش از داریوش، اصطلاح رأی قضایی را به کار میبردند. مثلاً مجموعهی مشهور همورابی، پادشاه بابل از آرای قضایی که از زمانهای بسیار دور در خاطرهها مانده بود، تشکیل میشد. افلاتون مجموعهی قوانین داریوش را ستوده و میگوید که این قوانین ضامن دوام امپراتوری ایران بوده است. سلوکیدها و اشکانیان نیز به این مجموعه قوانین اشاره کرده اند. گزنفون – اگرچه ممکن است دربارهی برخی از امتیازهایی که به ایرانیان نسبت داده مبالغه کرده باشد ـ میگوید: قوانین ایران بر مبنای توجهی خاص به خیر عامه شروع شده است.
داوران، عهدهدار نظارت بر اجرای قوانین و رسیدگی به شکایات بودند و برای تمام عمر منصوب و پیوسته طرف شور شاهنشاهی بودند و چنانکه تخلف میکردند به منتهای سختی مجازات میدیدند (هرودوت). در کتاب عزرا به احترامی که ایرانیان برای قانون دارند اشاره شده و از آنجا مثل «مگر قانون مادهاست» برای تعیین قاطعیت امور بهوجود آمده است. همچنین هرودوت و گزنفون در چند جا ایرانیان را میستایند از این جهت که به پیمانها و گفتههای خود وفادارند و اضافه میکنند که شاهنشاهان تقریبا هرگز از رأیی که میدهند بر نمیگردند.
در اینجا باید به این نکتهی ظریف توجه داشت که وفاداری به پیمان در دورهی ضعف و زبونی امری است کموبیش عادی، ولی پایبندی به قول و پیمان در اوج قدرت، نشانهی ایمان و باوری قوی است. پیش از این به قوانینی که به دستور هخامنشیان برای مصریان تهیه گردید اشاره شد، آوردن این مطلب نیز بهجاست که هزینهی بازسازی تقریباً همهی معابد بزرگ قوم سرگردان یهود نیز از خزانهی ایران پرداخته شده، کما اینکه مجموعهی قوانین آنان نیز به دستور شاهان ایران و زیر نظر نمایندگان آنها تدوین شده است. برای نمونه، نوشتههایی که در مقر یهودیان عصر هخامنشی مصر پیدا شده میرساند که عید فصح یهود را به همان تاریخ که در تورات معین شده، داریوش دوم مقرر ساخته است. به این ترتیب با تایید و تشویق ایرانیان، هم قومیت یهود نجات یافت و هم مذهب یهود نیرو و مفهوم بیشتری پیدا کرد. در سال 70 میلادی رومیان با ویران کردن بیتالمقدس این دوره را منقرض ساختند (ترور، ماکنیل). ایرانیان ترازو را به عنوان مظهر عدالت انتخاب کردند و میگفتند که بهوسیلهی آن «جبار از عادل و سفله از فاضل تشخیص شود».
همین دادگری، ایرانیان را به سوی سازندگی راهنمون بود. با تشکیل شاهنشاهی ایران صورت دنیای متمدن و هدف جهانداری به کلی عوض شد چرا که هخامنشیان به دنبال آن نبودند که بتازند و بگیرند و ببرند و یا میراث دستکم دو هزار و پانصد سالهی همه مردمان آسیای غربی و میانه را از میان بردارند یا به زور با یکدیگر ترکیب کنند و یا فرهنگ خود را به تمام مردمان مغلوب تحمیل نمایند، بلکه بر پایهی این اندیشهی کهن ایرانی که خوشبختی خود را در خوشبختی دیگران ببین، در کنار کوششهای فرهنگی، تأمین ترقی اقتصادی و اجتماعی مردمان را بهصورت یک وظیفهی همگانی درآوردند و میکوشیدند که سطح زندگانی اتباع شاهنشاهی را بالا ببرند. تاریخنویسان مکرر از سدها، مخزنهای آب، کاریزها، ترعهها، جادهها و پلهایی که ایرانیان هخامنشی ساختهاند و اقدامهایی که برای گسترش و اصطلاح کشاورزی و انتقال دانهها و قلمههای گیاهان مختلف از ناحیهای به ناحیهی دیگر نمودند و هیأتهای پژوهشی و اکتشافی که به زمینها و دریاهای دور فرستادند ـ مانند به ماموریت فرستادن نجیبزادهای ایرانی برای اکتشاف سواحل آفریقا به دستور خشایارشا که از جبل الطارق گذشته و کنارههای قاره آفریقا را پیمود – صحبت میدارند. مثلاً در ناحیهی هرات دریاچهای برای کمک به کشاورزی کندند، کشت پسته و نوعی از مو را در شام، کشت کنجد را در مصر ، کشت برنج را درمیانرودان (بینالنهرین) و کشت نوعی گردو را در یونان معمول داشتند.
کوروش، عوارضی را که در بابل از آب برای کشاورزی میگرفتند، لغو کرد.
دو هزار و سهصد سال پیش از آنکه آبراه سوئز میان دریای سرخ و دریای مدیترانه ساخته شود، به دستور داریوش، با کندن ترعهای بزرگ که عبور از آن چهار روز طول میکشید رود نیل را به دریای سرخ متصل نمودند و آرزوی فراعنهی مصر در کندن چنین ترعهای را برآورده ساختند. در این باره پنج سنگنوشته به دو زبان فارسی و مصری در آبراه سوئز به دست آمده است.
همچنین داریوش بزرگ هیأتی را مأمور نمود تا مسیر رود سند را بررسی نموده از راه اقیانوس هند و دریای احمر به ایران برگردند. پیرو این اقدام که به گفتهی هرودوت سی ماه طول کشید چند بندر و یک راه دریایی برای تسهیل روابط بین هندوستان و بخشهای باختری شاهنشاهی و دریای مدیترانه برقرار گردید (هرودوت).
در یونان به امر خشایارشا دو مهندس ایرانی کوه آتوس را بریده، ترعهای به طول تقریباً 2500 متر و به عرض کافی برای آنکه دو کشتی دارای سه ردیف پاروزن پهلو به پهلو از آن عبور نمایند، ساختند و اینگونه راه ارتباطی آبی را بسیار کوتاه کردند.
باز برای نخستینبار در تاریخ جهان، هخامنشیان هزاران کیلومتر جادهی منظم، کاروانسراها و منزلگاهها برای تعویض اسب و مأموران لازم برای حفظ امنیت و تعمیرات جادهها میان شوش و سارد و تنگهی بُسفر و ازمیر، و در جهت مخالف تا هند و هرات و مرزهای چین ساختند. معروفترین این راهها جادهی شاهی است که شوش و سارد را به هم وصل میکرد که به گفتهی تاریخنویسان یونانی سطح آن را برای بلند نشدن گردوخاک، با نفت خام پوشانده بودند که کشف بقایای آن، صحت نوشته یونانیها را ثابت کرده است.
سرعت و نظمی که ایرانیان برای رساندن پست برقرار داشتند و ابتکارهایی که برای نقل و انتقال اخبار نشان دادند شهرت جهانی دارد. جالب است بدانید شعار پستخانهی آمریکا از این گفتهی هرودوت درباره برید هخامنشی گرفته شده است: «برف، باران، یخبندان و تاریکی نمیتوانست چاپارهای تندرو داریوش را از ادامهی سفر خویش بازدارد». فاصلهی تقریباً 2500 کیلومتری از سارد تا شوش را چاپارهای هخامنشی در 15 روز طی می کردند، حال آنکه عبور از همان راه برای یک قافله، نود روز طول میکشید.
اگرچه زبان فارسی باستان، زبانی که داریوش در لوح بنیاد تختجمشید به کار برده زبان رسمی بود ولی آزادی استفاده از زبان آرامی که بسیاری از مردم از درهی نیل تا رود سند به آن آشنا بودند به گسترش روابط بینالملل آن زمان کمک بسیار نمود.
وضع یک استاندارد رسمی اوزان و مقادیر و ایجاد و ترویج یک سیستم پولی در سراسر کشور و تنظیم بهای فلزهای گرانبها از جمله اقدامهای دیگری است که به رونق اقتصادی جهان هخامنشی و به گسترش روابط داد و ستد بازرگانی در سراسر جهان شناختهشده، کمک بسیار نموده است. داریوش سکههای دریک را به زر و سکههای سیگلیو را به سیم ضرب نمود. سرپرسی سایکس شگفتزده مینویسد: «قابل توجه است که لیره و شلینگ تقریباً برابر این سکههای باستانی هستند».
همچنین موسسههایی شبیه به بانکهای امروز در جهان هخامنشی بهوجود آمد که بسیاری از عملیات بانکهای بازرگانی و رهنی را انجام میدادند. گیرشمن با اشاره به ابتکارها و تأسیسات ایرانیان هخامنشی مینویسد: «در زمان هخامنشیان گامهای نخستین برای ساختن اقتصادی ملی برداشته شد. با تشکیل امپراتوری ایران، جهان به یک دوره رونق اقتصادی بزرگ رسید». وی میافزاید: «تا آنجا که اوضاع زمان اجازه میداد هخامنشیان به وضع طبقهی کارگر عنایت داشته و برای شرایط کار و هم برای مزدها قوانینی وضع کردند».
در این زمینه بهتر است بخشی از باورهای داریوش بزرگ را، چنانکه خود در سنگنوشتهاش اعلام کرده، از نظر گذراند: «به خواست اهورا مزدا، من چنینم که راستی را دوست دارم و از دروغ روی گردانم. دوست ندارم که ناتوانی از حقکشی در رنج باشد. همچنین دوست ندارم که به حقوق توانا به سبب کارهای ناتوان آسیب برسد. آنچه را که درست است من آن را دوست دارم. من دوست بردهی دروغ نیستم. من بدخشم نیستم. حتا وقتی خشم مرا میانگیزاند، آنرا فرو مینشانم. من سخت بر هوس خود فرمانروا هستم».
چنین بیانیهای از زبان یک شاه در سدهی ششم پیش از میلاد به معجزه میماند. از بررسی دقیق لوحهای دیوانی تختجمشید ـ که نزدیک به هفتاد سال پیش در دیوار استحکامات تختجمشید به دست آمده و در حقیقت بخش کوچکی بود از بایگانی دیوان شاهی ـ نتیجه میگیریم که داریوش واقعاً هم با مسائل مردم ناتوان همراه بوده است. این لوحها میگوید که در نظام او حتا کودکان خردسال از پوشش خدمات حمایت اجتماعی بهره میگرفتهاند، دستمزد کارگران در اساس نظام منضبظ «مهارت و سن» طبقهبندی میشده، مادران از مرخصی و حقوق زایمان و نیز حق اولاد استفاده میکردهاند، دستمزد کارگرانی که دریافت اندکی داشتند با جیرههای ویژه ترمیم میشد تا گذران زندگیشان آسودهتر شود، فوقالعادهی سختی کار و بیماری پرداخت میشد، حقوق زن و مرد برابر بود و زنان میتوانستند کار نیمهوقت انتخاب کنند تا از عهدهی وظایفی که در خانه به خاطر خانواده داشتند، برآیند.
این همه تأمین اجتماعی که لوحهای دیوانی هخامنشی گواه آن است برای سدهی ششم پیش از میلاد دور از انتظار است. چنین رفتاری که فقط میتوان آن را مترقی خواند، نیازمند ادراک و دورنگری بیپایانی بوده است و ویژهی فرهنگی که شاه بزرگ و مقتدر برآمده از آن میگوید: «من راستی را دوست دارم» و حتا به همسران خود آموخته بود که با تمام توانشان این راستی و عدالت را نگاهبانی کنند. آنها هم درست مانند هر مستخدم و کارمند دولت هخامنشی ناگزیر از پذیرش دقیق حسابرسی کلیهی درآمدها و مخارج خود بودند و همان نظم و سختگیری عمومی را شامل میشدند.
شاه بر کلیهی مخارج دربار خویش از جمله مخارج سفر خود و همراهانش نظارت داشت.
دستگیری ناتوان و دادگری از پایههای جهانداری ایرانیان بود. قانونشکنی به شدت مجازات میشد و درستکاری و وفاداری با پاداش مناسب همراه بود. آخرین بخش نوشتهی آرامگاه داریوش در «نقش رستم» به روشنی و زیبایی برداشت داریوش را از یک جهانداری دادگرانه بیان میکند. در این نوشته او مستقیماً مردم کشورش را مخاطب قرار داده و یادآوری میکند: «تو ای بنده! نیک بدان که هستی، تواناییهایت کدام و رفتارت چگونه است. نپندار که زمزمههای پنهانی و درگوشی بهترین سخن است. بیشتر به آنی گوش فرادار که بیپرده میشنوی. تو ای بنده! بهترین کار را از توانمندان ندان و بیشتر به چیزی بنگر که از ناتوانان سر میزند».
ناتوانترین مردم میتوانستند و میبایست در کار گروهی نقشی داشته باشند. هر مهارتی به کار گرفته میشد و هر کس نقش خود را در بنای اجتماعی ایفا میکرد. داریوش به کار گروهی همهی مردم شاهنشاهی همواره و همیشه اشاره کرده است. برای نمونه تخت داریوش در نگارههای آرامگاه، فراز سر نمایندگان همهی مردمان شاهنشاهی قرار دارد و چنین است در نگارههای آپادانا که همهی مردمان با هدایای سرزمینهای خود حضور دارند. بر این همکاری عمومی سرزمینهای شاهنشاهی به تکرار در نقشهای مختلف تأکید میشود. در حقیقت تجربهی دیوان اداری ایلامیها و بابلیها در سیستم حکومتی هخامنشی به کمال رسید. این میراثها و تجارب در صورت لزوم متحول میشد، با برداشتها و ظرایف در میآمیخت و نظام دیوانی تازهای را پدید می آورد که شرایط اصلی و تعیینکنندهی بقای شاهنشاهی بزرگ بود…».
منبع:
• در تهیه این مطلب از منابع بسیاری یاری گرفته شد که مهمترین آنها «ابدیت ایران» (سید تقی نصر) و «از زبان داریوش» (هاید ماری کخ) است.
برگرفته از مجلهی دیدهبان
***
شعرخوانی حماسی دختر ایرانی در کنار آرامگاه کوروش بزرگ
به کوروش به آرش به جمشید قسم
به نقش و نگار تخت جمشید قسم
ایران همی قلب و خون من است
گرفته زجان در وجود من است
بخوانیم این جمله در گوش باد
چو ایران مباشد تن من مباد….
https://www.youtube.com/watch?v=lT4IkNr__8I
***
۷ آبان؛ روز کوروش بزرگ موسس سلسله هخامنشی
کوروش بزرگ به عنوان یکی از محبوبترین پادشاهان تاریخ جهان شناخته میشود و اقوام و ملل گوناگون از کوروش به نیکی یاد کردهاند. منابع تاریخی درباره کمتر پادشاهی چنین شرایطی دارند؛ آن هم منابعی که توسط اقوام و ملل گوناگون با ارزشها و نگرشهای گوناگون نگارش یافتهاند. آن چیزی که کوروش را خاصتر میکند، یافت شدن آثار باستانی بسیار ارزشمند از زمان کوروش است.
بدون تردید چنین شخصیتی تا به امروز هم قابل ستایش است و شایسته است همانند بسیاری از بزرگان جهان که روز بزرگداشت برای آنها در نظر میگیرند، برای کوروش هم روز بزرگداشت تعیین شود. از این روی این روز را باید یکی از روزهای ارزشمند تاریخی ایران و جهان دانست، چراکه مختص یکی از اشخاص تاثیرگذار در تاریخ جهان است. بر اساس یک کتیبه باستانی معتبر که «رویدادنامه نبونئید» نام گرفته است، روز سوم ماه Arahsamna بابلی، کوروش بزرگ پس از ورود به شهر بابل، با استقبال با شکوه مردم روبرو شد.
روز کوروش به مناسبت پایان تصرف امپراتوری بابل به دست سپاه هخامنشیان و پایان دوران ستمگری در جهان باستان انتخاب شده است.
کوروش ابتدا علیه شاه ماد طغیان کرد و سپس به پایتخت حکومت ماد در هگمتانه یورش برد و با کمکهایی که از درون سپاه ماد به او شد، هگمتانه را فتح کرد. سپس کرزوس، شاه لیدیه را شکست داد و بهسوی سارد لشکر کشید و پس از دو هفته، شهر سارد به اشغال نیروهای ایرانی درآمد. کوروش مسئولیت فتح دیگر شهرهای آسیای صغیر را به فرماندهانش واگذار کرد و خود به اکباتان بازگشت و بهسوی «پارت»، «زرنگ»، «هرات»، «خوارزم»، «باختر»، «سغد»، «گندار»، «ثهت گوش» و «ارخواتیش» لشکر کشید. جزئیات این جنگها در تاریخ ثبت نشده است و اطلاع کمی درباره کیفیت این نبردها وجود دارد.
در بهار سال ۵۳۹ پیش از میلاد، کوروش قصد تسخیر بابل را کرد و وارد جنگ با بابل شد. به گواهی اسناد تاریخی و عقیده پژوهشگران، فتح بابل بدون جنگ بوده است و توسط یکی از فرماندهان کوروش به نام گئوبروه در شب جشن سال نو انجام شد.
هفده روز پس از سقوط بابل، در روز ۲۹ اکتبر سال ۵۳۹ پیش از میلاد، خود کوروش وارد پایتخت شد. روز ۲۹ اکتبر در تمام سالها برابر ۷ آبان است اما در سالهای کبیسه مانند امسال، با ۸ آبان مصادف است. بنابراین، هفتم آبان ماه، به عنوان روز بزرگداشت کوروش مطرح شد و با استقبال ایران دوستان و دوستداران کوروش بزرگ همراه بود. به طوری که هر سال، هفتم آبان به یاد کوروش گرامی داشته میشود.
در این روز علاقهمندان به کوروش و تاریخ و تمدن ایرانزمین برای پاسداشت فرهنگ و تمدن ایرانی به پاسارگاد، مقبره کوروش میروند و گردهم جمع میشوند تا یاد و نام کوروش را گرامی بدارند.
اما برخی چهارم شهریور را که زادروز داراب (یکی از پادشاهان داستانهای ایرانی) میدانند، زادروز کوروش بزرگ در نظر میگیرند.
در گاهشماری ایرانی روز چهارم هر ماه «شهریور» نام دارد و شهریور به معنای «پادشاهی آرزو شده» است.
در اسطورههای ایرانی، روایات و شخصیت کیخسرو نزدیک به کوروش هخامنشی است. روایتهای فریدون هم بی پیوند با کوروش نیست. اما به عقیده برخی از پژوهشگران شرایط زمانی داراب در داستانهای ایرانی نزدیک به کوروش هخامنشی میباشد و با توجه به این موضوع، امکان دارد حقایقی درباره کوروش بزرگ یافت شود. از همین رو میگویند «چهارم شهریور» زادروز کوروش بزرگ است. اما نباید فراموش کنیم که شرایط داراب بیشتر به داریوش هخامنشی میخورد.
استوانه کوروش درباره چگونگی فتح بابل و رفتار انسان دوستانه این پادشاه بزرگ سخن میگوید. اما اینکه در این روز منشور صادر شده باشد بیشتر شبیه به یک حدس است. میدانیم فتح بدون جنگ بابل در دوران باستان نقطه عطفی در تاریخ بوده است و همان طور که اشاره شد بر اساس اسناد معتبر باستانی، کوروش بزرگ در این روز وارد بابل شد و با استقبال با شکوهی مواجه شد؛ همین موضوع میتواند دلیل خوبی برای گرامیداشت روز مردمی کوروش باشد.
در سال ۱۹۷۱ میلادی، سازمان ملل متحد استوانه کوروش را به همه زبانهای رسمی سازمان منتشر کرد و بدلی از این استوانه در مقر سازمان ملل در شهر نیویورک قرار داده شد.
گزنفون گزارش میکند که همسر یکی از دشمنان کوروش، پانتهآ نام داشت و بدست وی اسیر شد ولی با وجود تمام زیباییاش، کوروش به او دستدرازی نکرد. این داستان در ابتدای قرن شانزدهم در آثار شاعر ایتالیایی ماتئو باندلو و نویسنده انگلیسی، ویلیام پینتر و همچنین درامنویس آلمانی، «هانس زاکس» با اشعاری چنین مفهومی را بهتصویر کشیدهاند. «پیر منفره»، خالق کوروش پیروز در سال ۱۶۲۸ و «آنتوان دانشه» جوانی کوروش را با روشی بسیار مثالزدنی تشریح کردهاند.
از زمان تاکید بر اهمیت و ارزش مذهبی پادشاه، در شمار زیادی از نگارهنماها با موضوع کوروش در کلیساها و صومعهها، بهصورت گستردهای روبرو هستیم. برای نمونه آثار ویترای صومعه ابسدورف شهر اویلتسن در نیدرزاکسن آلمان را میتوان نام برد.
مایکل اچ هارت نویسنده کتاب صد، کوروش را به عنوان هشتاد و هفتمین انسان تاثیرگذار در تاریخ جهان معرفی کرده است.
تنها منبع موثق کهنی که غیرمستقیم به مرگ کوروش اشاره میکند، دو لوح و سند گلی یافتشده در بابل است که نخستین آن مربوط به دوازدهم اوت ۵۳۰ پیش از میلاد است که تاریخ آن «نهمین سال کورش، شاه کشورها» را نشان میدهد.
سند دوم که مربوط به سی و یکم اوت ۵۳۰ پیش از میلاد است، «سال آغاز فرمانروایی کمبوجیه، شاه کشورها» را بر خود دارد. این دو سند که در ظاهر اهمیت چندانی ندارند، در واقع نشان میدهند که کوروش در فاصله بین ۱۲ تا ۳۱ اوت سال ۵۳۰ پیش از میلاد درگذشته است و یا حداقل، خبر درگذشت وی و بر تختنشینی کمبوجیه در این تاریخ به بابل رسیده است.
گزفنون، یک وصیت نامه به کوروش نسبت میدهد و در قسمت آخری آن، از زبان او چنین مینویسد:
فرزندان من، چون بمیرم، تن مرا در زر و سیم نپوشانید و به گوهرها میارایید، بلکه به شتاب آن را به خاک بسپارید. زیرا چه سعادتی بالاتر از این که آدمی، به خاک برگردد، خاکی که پردازنده و پرورنده همه چیزهای نیکوست و چون همه عمر دوستدار مردمان بودهام، کام من آن است که پس از مرگ نیز به آغوش خاک برگردم. خاکی که مردمان را به سان مامی نیکوکار و مهربان است.
بر گرفته از تارنمای کجارو
***
سازمان برونمرزی حزب پان ایرانیست
همبستگی ملی . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت
هم میهن گرامی: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات با حاکمیت ملت به ما بپیوندید
iran@paniranism.info – www.paniranism.info
درخواست هموندی
www.paniranist.org/a.htm
کنون ای هم وطن ای جان جانان / بیا با ما بگو پاینده ایران
نامه پان ایرانیسم
https://paniranism.info
فیسبوک نامه پان ایرانیسم
https://www.facebook.com/%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%BE%D8%A7%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%B3%D9%85-Nameh-Pan-Iranism-147723055600332/
توئیتر نامه پان ایرانیسم
paniranism@