هم میهن گرامی, مهر نموده و ما را در پخش نامه پان ایرانیسم یاری نمایید. سپاس!نامه پان ایرانیسم
دوره ۲ – شماره ۱۱ – چهار شنبه ۱۵ آذر ماه ۱۳۹۶ – ۵ دسامبر ۲۰۱۷
www.paniranism.info – iran@paniranism.info
درود بر هم میهنان گرامی
نوشته های زیر تقدیم میشوند:
بازپس گیری جزایر سه گانه تنب کوچک، تنب بزرگ و بوموسا در سال ۱۳۵۰
ساخت درونی قدرتملی
درگذشت دهقان فداکار
گفتگوی استاد و شاگرد – خاطرهای از دکتر غلامحسین صدیقی
زادروز دکتر غلامحسین صدیقی: آموزگار اخلاق و عقلانیت سیاسی
بیانیه جبهه ایران گرایان در باره ایران ستیزی در زیر نام دموکراسی خواهی
پاینده ایران
نامه پان ایرانیسم
بازپس گیری جزایر سه گانه تنب کوچک، تنب بزرگ و بوموسا در سال ۱۳۵۰
نهم آذرماه ۱۳۵۰ نیروی دریایی و هوایی ایران با عملیاتی مشترک وارد جزایر تنب بزرگ و تنب کوچک و بوموسا شده مالکیت برحق ایران بر این سه جزیره را ثابت کردند.
در ادامه تصاویری از این عملیات را مشاهده می کنید:
بر گرفته از تارنمای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست
***
ساخت درونی قدرتملی
هوشنگ گنجهای
در روزهای پایانی آبانماه سال جاری (1394)، همایش ساخت درونی قدرت ملی در دانشگاه عالی دفاع ملی، برگزار گردید. دراین همایش تنی چند از مسئولان کشوری و لشگری سخن گفتند؛ اما همگان، در بارهی شناخت پایههای راستین توان مندی ملی، به بیراهه رفتند و مفهوم قدرت را با معیارهای «مادی» برابر نهادند. […] تنها در این میان، رییس فرهنگستان زبان و ادب فارسی به مسایل فرهنگی نهفته در پشت قدرت ملی اشارههای اندکی داشت.
قدرت راستین ملی، تنها و تنها بر پایههای «ناسیونالیسم آگاه» استوار است. بدون شناخت پایههای اندیشهی ناسیونالیسم ایرانی ( قوانین حیات و پایداری ملی ) و بدون آشناسازی مردم با این مفاهیم، امکان دستیابی به نیرومندی راستین ملی وجود ندارد. تحقق این امر نیز امکان پذیر نیست، مگر آنکه آشناسازی جمعیت با مبانی آنرا از کودکستان ( مهد کودک ) آغاز کنیم و تا دانشگاه و بعد از آن، پیگیری نماییم.
بدون درک مبانی ناسیونالیسم ایرانی و بدون رسوخ آن در میان تودههای مردم، امکان دستیابی به «قدرت ملی» وجود ندارد؛ زیرا ساخت درونی آن تنها و تنها متکی بر ناسیونالیسم ایرانی است. به گفتهی دیگر، بدون باور راسخ به «ناسیونالیسم ایرانی» ایجاد «قدرت راستینملی» تحققپذیر نیست؛ زیرا بدون همهگیر شدن این باور، داشتن اقتصاد نیرومند ملی و ارتش نیرومند ملی که بازتابی از ساخت درونی توانایی ملی است، دستیافتنی نمیباشد.
اقتصاد نیرومند که تکیهگاه مناسب پیگیری و اجرای سیاست مستقل ملی در زمینههای گوناگون است، بدون باور راسخ مردم و دولت به مبانی ناسیونالیسم ایرانی که پایهی اصلی «خودباوری» میباشد، امکانپذیر نیست. چنان که نه در گذشته و نه در حال، کشور نتوانست به اقتصاد نیرومند دست یابند.
عدم دستیابی به «نیرومندیملی» در گذشته و حال، برخاسته از عدم باور به ناسیونالیسم ایرانی و ستیز پنهان و آشکار با ملیگرایی راستین و نیز میهن دوستی و وطنخواهی و گسترش افکار قومگرایانه، جداسری و میهنستیزی بوده وهست.
بدون آگاهسازی جامعه به مبانی ناسیونالیسم ایرانی یا قوانین حیات و پایداری ملی و آموزش آن از کودکستان ( مهدکودک ) تا دانشگاه و پس از آن و قراردادن مبــانی آن در صــدر برنامههای ملی، امکــان دســتیابی به «نیرومندی راستین ملی» یا «قدرت درونیملی» با همایش و سمینار و ستیز آشکار با میهندوستی و وطنخواهی و ترویج قومگرایی و جداسری، امکان پذیر و شدنی نیست.
تنها در پناه باور به «ناسیونالیسم ایرانی» است که میتوان ریشههای فساد، دزدی و خیانت و بیگانهپرستی را در کشور خشکاند و دیگر دغدغهی «نفوذ» و «نفوذ فرهنگی» را نداشت.
ناسیونالیسم ایرانی چونان «زره ملی سیاوش» است بر تن یگانیگان مردم این سرزمین، بدون نیاز به دستگاههای گستردهی اطلاعات داخلی دوربینهای مخفی، شنود و سخنرانیهای تکراری در بارهی «نفوذ» و تهاجمفرهنگی و هشدار و کاربرد واژه زشت «برخورد میکنیم».
هرچه با ناسیونالیسم ایرانی بستیزند، هرچه میهنپرستی و و طنخواهی مذمت شود و با آن به رویایی برخیزند، راه را بر یورش افکار بیگانه، خودباختگی ملی، جدایخواهی و حتا خیانت به میهن، گشودهتر خواهد شد.
برگرفته از ماهنامه خواندنی و با سپاس از تارنمای ایران بوم
***
درگذشت دهقان فداکار
ازبر علی حاجوی معروف به ریزعلی خواجوی، شخصیت اصلی ماجرای “دهقان فداکار” در کتاب فارسی سابق سوم دبستان، بعد از تحمل یک دوره بیماری در سن ۸۷ سالگی درگذشت.
به گزارش خبرگزاریهای ایران آقای حاجوی حدود ۱۰ روز پیش به دلیل عارضه کلیوی و ریوی در بیمارستان خاتم الانبیای میانه بستری شده بود. با وخامت حال “دهقان فداکار”، او به بیمارستان امام رضای تبریز منتقل شد و امروز به دلیل مشکلات ریوی درگذشت.
ازبر علی حاجوی چندی پیش در گفتگو با خبرگزاری فارس، ماجرایی که در کتاب درسی ابتدایی از او نقل شده را بهترین خاطره زندگیش عنوان کرده بود.
او در آذرماه سال ۱۳۴۱ وقتی ۳۲ سال داشت، متوجه شد که مسیر قطار به دلیل ریزش کوه مسدود شده است. آقای حاجوی کت خود را آتش زد، در هوا تکان داد و به سمت قطار حرکت کرد تا به این وسیله مسئولان قطار را متوجه این اختلال کند.
گفته میشود که وی در نهایت با شلیک چند گلوله هوایی از تفنگ شکاری خود قطار را متوقف کرده است.
به گفته “دهقان فداکار”، پس از توقف قطار مسافران آن پیاده شدند و او را کتک زدند چون متوجه نشده بودند که دلیل کارش چه بوده است.
آقای حاجوی به این ترتیب جان مسافران قطار نجات داد. او در سال ۱۳۸۵ تندیس ملی فداکاری دریافت کرد.
دستمایه فیلم “اون شب که بارون اومد” به کارگردانی کامران شیردل که در سال ۱۳۴۷ ساخته شد، ماجرای “دهقان فداکار” است.
درس “دهقان فداکار” چند سال پیش از کتاب های درسی ایران حذف شده بود.
بی بی سی
تشییع جنازه “دهقان فداکار”
پیکر ازبر علی حاجوی مشهور به “دهقان فداکار” در شهرستان میانه به خاک سپرده شد. او ۵۶ سال پیش با از خودگذشتگی موجب نجات جان صدها مسافر قطار شد. تنها یادگارش از آن دوران فانوس شکستهای بود که کتش را با شعله آن آتش زده بود.
***
۱۲ آذر زاد روز دکتر غلامحسین صدیقی مرد بزرگ سیاست و پدر علم جامعه شساسی ایران بود. نامه پان ایرانیسم یاد این مرد بزرگ را گرامی میدارد
شاهین اروند, اقتباس از کتاب نام آوران ایران بقلم دکتر عباس میلانی
برای همه روشنفکران و شخصیتهای ملی ایران, دکتر غلامحسین صدیقی از یک خوشنامی و اعتبار افسانه ای.برخوردار است خوشنامی و حسن شهرت این بزرگوار فزون برمرتبه استادی دانشگاه و چیرگی کم مانندش برتاریخ و ادبیات و نثر روان فارسی واحاطه کامل ایشان برهمه جنبه های فرهنگ ایرانی بیشتر به خاطر تقوای سیاسی و پایداری ایشان بر ارمانهای میهنی و باورهای ملی است اعتقاد خلل ناپذیرش به دموکراسی پارلمانی وحکومت قانون و پیروی عمیق و صمیمانه اش از دکتر محمد مصدق بود
شادروان دکتر صدیقی در زمان شاه دو بار به زندان رفت, یکبار در سال ۱۹۵۳/۱۳۳۲ و بار دیگر در سال ۱۹۶۲/۱۳۴۱ و یکی از سر سخترین مخالفان سیاسی شاه بشمار میرفت. بیش از یک دهه که دخترش در خارج از ایران تحصیل میکرد, وی خودش را از دیدن دخترش محروم کرد, چنانکه خودش گفت “من حاضر نیستم که از یک رژیم غیر قانونی که توسط کودتا مرداد روی کار آمده تقاضای گذر نامه کنم آری چنین است مفهوم پایداری بر باور ملی!
زمانی که ایران در آتش انقلاب می سوخت, محمد رضا شاه به او پیشنهاد نخست وزیری داد. دکتر صدیقی با شناخت زرفی که ازپی امدهای هولناک ان روزها داشت صرفا برای نجات کشور تن به قبول مسئولیت داد به شرط انکه شاه در ایران بماند زیرا او خوب میدانست با رفتن شاه چه بدبختی هائی در کمین ایران است طرفه انکه دیگر مخالفان شاه بر او تاختند که تو. با قبول نخست وزیری ” آبروی خود را میبرید “, دکتر صدیقی پاسخ داد که “من این آبرو را برای پس مرگم نخواسته ام بلکه آنرا ذخیره کشورم کردم تا اگر به من نیاز اید به کمک کشورم بشتابم”. حیف که ما قدر او را ندانستیم
روانش شاد, یادش گرامی باد
گفتگوی استاد و شاگرد – خاطرهای از دکتر غلامحسین صدیقی
میرزاسن
دکتر صدیقی، استاد جامعه شناسی و از رهبران جبهه ملی ایران: از درون هیچ انقلابی آزادی و عدالت بیرون نیامده است، انقلابها شبیه جنگهای داخلی میمانند که اگر گروهی به گروهی دیگر پیروز شوند، آن گروه شکست خورده را سرکوب خواهند کرد و سپس هر کس که منتقد یا مخالف شان باشد، آنان را نیز سرکوب خواهند کرد تا از بین بروند زیرا که همراه انقلاب نه عدالتی پدید میآید و نیز امکان ظهور آزادی، بخصوص آن که رهبران آن انقلاب اگر آقایان روحانیون باشند و سپاه آن انقلاب مردم مسلمان ایران، آنگاه بدترین انقلاب جهان روی خواهد داد.
خاطرهای بمناسبت سخنرانی سالانه مرکز اسناد و پژوهشهای ایرانی درباره دکتر غلامحسین صدیقی
آنان که با دکتر غلامحسین صدیقی آشنایی علمی دارند یا همکار و یا شاگردآن روانشاد بودهاند، میدانند که او نیز مانند برخی دیگر از استادان همزمان خود از نظر روش زندگی و آموزش شخصیتی استثنایی بحساب میآید که میباید از جنبههای مختلف علمی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی … بطور جداگانه یا مرکب مورد بررسی قرار گیرند.
من در این مختصر به دیدگاه او به «انقلاب اسلامی» اشاره میکنم.
درس «اجتماعیات در ادبیات فارسی» بخشی از جامعهشناسی تاریخی ایران است که شخص دکتر غلامحسین صدیقی هم بنیانگذار و هم سالهای طولانی استاد مدرس آن در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران بود. روش استاد در تدریس و اداره کلاس کلاسیک و شبیه به محضر استادانی بود که شاگردانش میباید از او میآموختند و فقط اجازه سئوال و ارائه مقاله یا تحقیق داشتند که البته مورد پسند دانشجویان دورههای سالهای ۱۳۵۰ به بعد نبود. آنان از استاد جامعهشناسی انتظار ارائه راهحلهای درمان مشکلات اقتصادی – اجتماعی جامعه ایران را طلب میکردند و در جستجوی استادان انقلابیتری بودند که یک نسل جوانتر از استاد بودند و ضمن تحمل محرومیت و فشارها، خطابههای آتشینی ایراد میکردند که نوید یک انقلاب اجتماعی را میداد. معروفترین آنها «دکتر علی شریعتی» در طیف چپ اسلامی و «استاد دکتر امیرحسین آریانپور» در طیف چپ کلاسیک بودند.
در کلاس درس «اجتماعیات در ادبیات فارسی» از هر دو گروه دانشجویان فوقالذکر حضور داشتند، بهار ۱۳۵۷ بود، بیش از ۵۰ نفر از دانشجویان سالهای سوم و چهارم رشته جامعهشناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران که امروزه محل آن به موزه دانشگاه تهران تبدیل شده و در گذشته قسمتی از «باغ نگارستان» فتحعلیشاه قاجار بود، در یکی از کلاسهای بزرگ منتظر ورود استاد بودند. استاد معمولا سر ساعت با دفتر حضور و غیاب وارد کلاس میشدند. دانشجویان میبایست قبل از ایشان در کلاس حضور میداشتند و هنگام ورود استاد مثل شاگرد مدرسهها به احترام استاد برمیخواستند تا استاد اجازه نشستن بفرمایند.
نگارنده به مناسبتهای دیگری از جمله اخذ راهنماییها و سپس غیبت از کلاس درس دیگری بعلت دستگیری و زندانی شدن، از سالهای قبل با استاد آشنایی داشتم و بین ما علاقه استاد و شاگردی بر قرار بود و لذا در همین کلاس درس «اجتماعیات در ادبیات فارسی» من به انتخاب استاد میبایست در هر جلسه اسامی دانشجویان را قرائت میکردم تا امر حضور و غیاب به پایان برسد و سپس استاد وارد مبحث درس آن جلسه میشدند و معمولاً از روی رساله یا جزوهای که قبلاً تدارک دیده بود، موضوع بحث کلاس را پی میگرفتند.
در یکی از جلسات درس بعد از مقدمات حضور و غیاب و طرح مبحث درس، یکی از دانشجویان که گویا این روزها مقامی در سفارت ایران در پاریس دارد، – و آن روزها در بین دانشجویان روشنفکر، شخص عقب افتادهای تلقی میشد- از ته کلاس با صدای بلند گفت؛ «استاد این روزها در کشور انقلابی آغاز شده است، شما چرا مثل دکتر شریعتی از انقلاب سخن نمیگوئید و فقط به جزوههای خودتان چسبیدهاید؟» استاد که انتظار چنین رفتاری را نداشت همچنانکه گوش میداد، آرایش دیگری گرفت و خطابه درس را رها کرد و گفت؛ «آقای مهدوی میتوانید بگوئید آقای شریعتی و آن انقلابی که شما میگوئید چه میگویند و چه میخواهند؟»
آقای مهدوی گفت: «استاد آنها همه همراه مردم و رهبران روحانی به دنبال انقلاب هستند و آزادی و عدالت میخواهند».
استاد گفت: آقای مهدوی از درون هیچ انقلابی آزادی و عدالت بیرون نیامده است، انقلابها شبیه جنگهای داخلی میمانند که اگر گروهی به گروهی دیگر پیروز شوند، آن گروه شکست خورده را سرکوب خواهند کرد و سپس هر کس که منتقد یا مخالفشان باشد، آنان را نیز سرکوب خواهند کرد تا از بین بروند زیرا که همراه انقلاب نه عدالتی پدید میآید و نیز امکان ظهور آزادی، بخصوص آنکه رهبران آن انقلاب اگر آقایان روحانیون باشند و سپاه آن انقلاب مردم مسلمان ایران، آنگاه بدترین انقلاب جهان روی خواهد داد.
و سپس با حالت پرسشی به آقای مهدوی نگاه کرد و گفت: «آقای مهدوی میدانی اگر این آقایانی که شما از آنها نام میبرید یعنی روحانیون به حکومت برسند چه خواهند کرد؟ من میگویم “آنچه اعراب و مغولها جدا جدا کردند، اینان یکجا خواهند کرد” و همه را حتی آقای دکتر شریعتی را که من شخصاً بدلیل ضعف علمی توصیه کردم بجای دانشگاه تهران در دانشگاه مشهد استخدامش کنند را نیز از تیغ خواهند گذراند، اینها را من از روی تجارب تاریخی ایران و جهان میگویم و حتی خواهم کوشید که از وقوع چنین حادثهای پیشگیری شود.»
سپس استاد روی کرد به من که آقای …. این بحث را خاتمه میدهیم و آن مبحث ناصر خسرو و اسماعیلیه را مرور میکنیم و کلاس ادامه یافت.
نگارنده ضمن بزرگداشت خاطره استاد، هر نوع نتیجهگیری و ارزیابی از درک تاریخی و شخصیت علمی دکتر غلامحسین صدیقی را به خوانندگان واگذار میکند.
تهران خرداد ۱۳۸۹
میرزاسن
***
به مناسبت زادروز دکتر غلامحسین صدیقی: آموزگار اخلاق و عقلانیت سیاسی
محمد صادقی
به نظر رحیمی، «اخلاق» و «ادب» صدیقی است که در عرصه سیاست و اصلاحگری باید بیشتر مورد توجه قرار بگیرد زیرا به تعبیر او «اولاً اخلاق، گمشده عزیز بشر در شرق و غرب و از جمله ایران است و دو دیگر، آن که اخلاقی درست ندارد، موجودی توخالی است، شاید در جایی به کار آید اما ستون اجتماع نمیتواند شد».
۱. غلامحسین صدیقی (استاد دانشگاه و سیاستمدار) در زمینه علمی و فرهنگی کارنامه بسیار درخشانی دارد که در نگاهی بسیار کوتاه و فشرده چنین است: تحصیل در دانشسرای عالی سنکلو و دریافت پنج دیپلم عالی (روانشناسی، روانشناسی کودک و آموزش و پرورش، اخلاق و جامعهشناسی، جمال شناسی و تاریخ ادیان) و دریافت مدرک لیسانس در رشته فلسفه (۱۳۱۱ تا ۱۳۱۵)، دریافت مدرک دکترا از دانشگاه پاریس (۱۳۱۶)، استخدام در دانشگاه تهران با سمت دانشیاری (۱۳۱۷)، عضویت در کمیسیون جغرافیایی و اصطلاحات فرهنگی فرهنگستان ایران (۱۳۱۹)، عضویت در هیأت موسس انجمن آثار ملی (۱۳۲۳)، ریاست هیأت نمایندگی ایران در سومین کنفرانس یونسکو (۱۳۲۷)، پایهگذاری موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی (۱۳۳۷) که از سال ۱۳۵۱ به دانشکده علوم اجتماعی تبدیل شد، دریافت عنوان «استاد ممتاز» از دانشگاه تهران (۱۳۵۲) و…
او همچنین در زمینه سیاسی نیز فعالیتهای چشمگیری داشت. زندگی سیاسی او در سه بزنگاه تاریخی بیشتر زیر ذرهبین قرار میگیرد. نخست؛ در سالهای ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ که در دولت اول دکتر مصدق، وزیر پست و تلگراف و تلفن و در دولت دوم او، وزیر کشور و نایب نخستوزیر بود، دوم در سالهای ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲ هنگام تشکیل جبهه ملی دوم که از رهبران آن بود و سوم، در سال ۱۳۵۷ که شاه برای سپردن مسئولیت نخستوزیری با او وارد مذاکره شد. صدیقی با کولهباری از تجربه در کارهای سیاسی و علمی در آبان ۱۳۵۷ فراخوانده شد و در پذیرش مسئولیت، طبق اصولی که داشت عمل کرد. او در مذاکره با شاه، برای پذیرش مسئولیت شرطهایی را (اجرای کامل قانون اساسی، تفکیک قوای سهگانه، لغو محاکم اختصاصی و ماندن شاه در ایران) مطرح کرد ولی مذاکرهها به نتیجه نرسید.
۲. شوربختانه درباره زندگی دکتر صدیقی، آثار و کارهای علمی و فرهنگی، و شخصیت سیاسی او پژوهشهایی انجام نگرفته که این خودش یکی از گرفتاریهای بزرگ ماست. بویژه اینکه او چهرهای است که با پرهیز از رفتارهای هیجانی و افراطی و با تکیه بر اخلاق و عقلانیت راه پیموده و «اخلاق و سیاست» را جدا از هم تعریف نکرده است.
در کتاب «یادنامه دکتر غلامحسین صدیقی» که پرویز ورجاوند مطالب آن را گردآوری و تنظیم کرده، «مصطفی رحیمی» و «داریوش آشوری» در مقالههای خود به همین موضوع پرداختهاند. رحیمی، سخن از اخلاقِ صدیقی را مهمترین نکته در بررسی شخصیت او میداند. به نظر رحیمی، «اخلاق» و «ادب» صدیقی است که در عرصه سیاست و اصلاحگری باید بیشتر مورد توجه قرار بگیرد زیرا به تعبیر او «اولاً اخلاق، گمشده عزیز بشر در شرق و غرب و از جمله ایران است و دو دیگر، آن که اخلاقی درست ندارد، موجودی توخالی است، شاید در جایی به کار آید اما ستون اجتماع نمیتواند شد.» آنچه رحیمی را در مواجهه با صدیقی میرباید، قبل از هر چیزی اخلاق و ادب اوست.
داریوش آشوری نیز مینویسد:«صدیقی به گمان من پیش از هر چیز مرد اخلاق بود و بازتاب این خصوصیت بنیادی را در هر زمینه کار و زندگی او چه در علم و چه در سیاست میبینیم… در کردار و گفتار میخواست نمونهای از اخلاق سقراطوار باشد و به تکلیف اخلاقی خود عمل کند… بنا به منش اخلاقی خود در گفتار و در قضاوت بسیار پرواگر بود و هرگز، برخلاف عرف فضای سیاسی ما، ساحت هیچکس را به تهمت آلوده نمیکرد.» نوشتههای روشنگرانه رحیمی و آشوری درباره زیست اصیل دکتر صدیقی، ما را به اندیشیدن درباره فضیلتهایی بزرگ وامیدارد که در غیاب آنها، رسیدن به وضعیت مطلوب خواب و خیالی بیش نخواهد بود.
از: ایران امروز
***
بیانیه جبهه ایران گرایان در باره ایران ستیزی در زیر نام دموکراسی خواهی
هممیهنان گرامی
وضعیت کنونی کشور، همه ایران دوستان را وامی دارد تا نسبت به کنشها و واکنشهای موجود در فضای فرهنگی و سیاسی، حساس و موشکاف باشند و از رخدادهای به ظاهر ساده و پیش پا افتاده، بی تفاوت گذر نکنند.
چندی است که حرکتهای آشکار ایران ستیزانه با شعارهای دمکراسی خواهانه در برونمرز جلوه می کنند. اعلام موجودیت یک جبهه یا شورا یا سازمان در یک گردهمایی، پدیده تازه ای نیست ولی بهره گیری از نقاب حقوق بشری و دمکراسی خواهی برای اهداف آشکار تجزیه طلبانه، ترفند نوینی برای حمله به یگانگی ملی ما به عنوان ملت تاریخی ایران است. طرح فدرالیسم برای کشوری که مردمانش از پگاه تاریخ بر یک هویت مشترک خودآگاه بوده اند و همزیستی نمونه ای داشته اند، چیزی جز برنامه ریزی برای پاره پاره کردن ایران بدون عنوان کردن مستقیم این هدف شوم نمی باشد. بیگمان، گذاشتن شعار فدرالیسم در کنار حفظ یکپارچگی کشور، توهین به شعور مخاطبان است.
طرح مباحثی همچون “آموزش به زبان مادری”، “کثیرالمله بودن ایران”، “هویت قومی” و “حق تعیین سرنوشت”، که بی گمان ماندگاری ایران را هدف قرار داده بود و با هوشیاری میهن پرستان، شکست خورد اکنون جای خود را به عناوین به ظاهر بی خطر و مثبت داده اند. آنان که جسارت طرح آشکار تجزیه کشور را ندارند، امروز با زدن ماسک دمکراتیک بر چهره، به دنبال همان اهداف اهریمنی یعنی کشاندن کشور به بحران های قومی، زبانی، دینی، جنگ داخلی و سرانجام فروپاشی می باشند.
جبهه ایرانگرایان طرح هر شعار و برنامه ای را که تهدیدی متوجه یکپارچگی کشور و وحدت ملت یگانه ایران نمایند، محکوم کرده و با همه نیرو با آن رویارویی می نماید، چه این برنامه ها مستقیما رنگ و بوی قومی- قبیله ای داشته باشند و چه در پشت ظاهر دمکراسی خواهی، جهانی شدن و تجدد پنهان شده باشند.
پاینده ایران
جبهه ایرانگرایان: سازمان برونمرزی حزب پان ایرانیست، حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات)، جبهه ملی ایران (تشکیلات آمریکا) و جنبش رنسانس (نوزایی) ایرانی
***
سازمان برونمرزی حزب پان ایرانیست
همبستگی ملی . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت
هم میهن گرامی: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات با حاکمیت ملت به ما بپیوندید
iran@paniranism.info – www.paniranism.info
درخواست هموندی
www.paniranist.org/a.htm
کنون ای هم وطن ای جان جانان / بیا با ما بگو پاینده ایران
نامه پان ایرانیسم
https://paniranism.info
فیسبوک نامه پان ایرانیسم
https://www.facebook.com/%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%BE%D8%A7%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%B3%D9%85-Nameh-Pan-Iranism-147723055600332/
توئیتر نامه پان ایرانیسم
paniranism@