هم میهن گرامی, مهر نموده و ما را در پخش نامه پان ایرانیسم یاری نمایید. سپاس!
نامه پان ایرانیسم
دوره ۲ – شماره ۱۳ – پنج شنبه ۲۳ آذر نه ۱۳۹۶ – ۱۴ دسامبر ۲۰۱۷
www.paniranism.info – iran@paniranism.info
درود بر هم میهنان گرامی
نوشته های زیر تقدیم میشوند:
مسکو؛ زمستان سرد 1324
نام آذربایجان آتورپاتکان – زنده یاد سرور دکتر محمدرضاعاملی تهرانی (آژیر)
مصاحبه نواده ستارخان و سخنی با تجزیه طلبان
تظاهرات ملی جوانان میهن پرست پانایرانیست
آذرآبادگان من جان جانان من است
با یاد آذربایجان با صدای استاد محمد حسین شهریار
پاینده ایران
نامه پان ایرانیسم
مسکو؛ زمستان سرد 1324
علیرضا افشاری
مسکو؛ زمستان سرد 1324
هوشنگ طالع
انتشارات سمرقند
چاپ نخست، پاییز 1382
شمارگان: 3500 نسخه
بها: 1700 تومان
غائلهی آذربایجان از نقاط عطف تاریخ معاصر میهنمان است. دربارهی اهمیت این رویداد، نویسندهی کتاب مسکو؛ زمستان سرد 1324 در پیشگفتار آورده است:
«با اشغال ایران در جریان جنگ دوم جهانی، روس و انگلیس راه را برای برآورده شدن مطامع ارضی خود، دستکم در قالب قرارداد 1907، هموار میدیدند. حضور ارتش آمریکا در ایران، با وجودی که تنها نقش تدارکاتی داشت، مسأله را برای دو قدرت مزبور تا حدودی پیچیده میکرد. در این میان، مردم ایران امیدوار بودند که شاید بتوانند با بهرهگیری از اختلاف محتمل میان آمریکا با شوروی و بریتانیا و یا شاید بریتانیا و آمریکا با شوروی استقلال کشور را حفظ کنند. شوروی و بریتانیا، به محض استقرار در ایران، دستاندرکار ساختن و پرداختن احزاب، سازمانها و گروههای هوادار خود برآمدند. در این میان، دولت آمریکا نیز میکوشید تا با گسیل مستشار و جلب نظر برخی مقامهای صاحب نفوذ، و بهویژه شاه و دربار، سهم لازم را در جنگ قدرت بهدست آورد. دولت شوروی، پس از پیروزی در نبرد استالینگراد، سیاست خشنتری در برابر ایران اتخاذ کرد. زیادهخواهی شوروی، که در اثر پیروزی افزونتر شده بود، دامنهی درگیری میان شرق و غرب را در کشور گستردهتر کرد. اما جنگ قدرت در داخل کشور، تحتالشعاع مبارزهای قرار گرفت که همزمان میان بریتانیا، ایالات متحدهی آمریکا و شوروی بر سر ایران در جریان بود. در این درگیری، نهتنها شرق رودرروی غرب بلکه غرب نیز رودرروی غرب قرار گرفت، زیرا هر یک خواهان سهمی از ایرانِ بعد از جنگ بودند؛ اوجِ مسأله، غائلهی آذربایجان بود».
دکتر هوشنگ طالع، پژوهشگری که سالهاست در زمینهی مسایل آذربایجان کار میکند، دربارهی انگیزهاش در ورود به این مسأله نوشته است: گرچه در سالهای اخیر، نوشتههای بسیاری پیرامون بحران آذربایجان در غرب منتشر گردیده است، اما هیچ یک از نوشتهها، بحران آذربایجان را در کانون بررسیها قرار ندادهاند. از سوی دیگر، به جز چند نمونهی نادر، اکثر نوشتههای موجود در همین زمینه بیش از 25 سال سن دارد. امروز جهان میداند که آنچه در دوران جنگ دوم و پس از آن در ایران رخ داد، مهم بودهاند. اما آنچه که پیش روی داریم، تصویری «نادرست و ناقص» است… مهمتر این که در هیچ یک از بررسیهای به عمل آمده – چه خارجی و چه داخلی – به نقش مردم ایران در این ماجرا، بهگونهی شایسته و بایسته، پرداخته نشده است. در حالی که ایرانیان با وجود اشغال کشور، دخالت آشکار بیگانگان در امور داخلی، فقر، قحطی و… با هوشیاری بسیار برابرِ سه قدرت اشغالگر از منافع و مصالح ملی پاسداری کردند».
کتاب در یازده بخش تنظیم شده است که پس از «پیشگفتار» و «درآمد» به ترتیب چنین هستند: «اشغال ایران در جریان جنگ جهانی دوم»، «غوغای نفت»، «شکلگیری توطئهی سازمانیافته در راستای تجزیهی آذربایجان»، «کمیسیون سهجانبه یا طرح تکمیلی 1907»، «شکایت ایران به سازمان ملل»، «کشمکش در سازمان ملل»، «مسکو؛ زمستان سرد 1324»، «ادامهی زورآزمایی در سازمان ملل»، «شوروی به حداقل تن در داد»، «تخلیهی ایران» و «شوروی دست خالی ماند».
در صفحهی آغازین کتاب، نویسنده پارههای کوتاهی از کتاب جنگ جهانی در ایران را برای ورود به جستار برگزیده است که بخشی از آن را، برای آشنایی با برجستهترین بازیگر ایرانی عرصهی کارزار بحران آذربایجان، میخوانیم:
«… فقط بعد از آن که همهی ماجرا به پایان رسید، متوجه زیبایی کاملِ بازی این سیاستمدار پیر شدیم که مخلوطی از پوکر و بریج بود و دست خود را استادانه بازی میکرد. البته دستش ضعیف بود اما ورقهای خوبی داشت. یکی از این ورقها… مراجعهی دوباره به شورای امنیت بود که درست به موقع بازی شد. ورق دیگرش حزب دموکرات ایران بود، که در نامگذاری آن دقت شده بود تا بادِ بادبان پیشهوری گرفته شود… چنانچه معلوم شد، بهترین ورق او در این بازی که در نیمهی سپتامبر [1946/ اواخر شهریور 1325] بیرون کشیده شد و یک ماه بعد بازی شد، شورش ضد تودهای قشقاییها و قبایل متحد آنان در ایالات جنوبی بود. این ورق، چنان مؤثر بود که قوام، گریبان خود را از چنگ سه وزیر تودهای و مظفر فیروز خلاص کرد… اما در دست آخر بازی بود که قوام مهارت خود را نشان داد… بعد از چکوچانههای فراوان، سادچیکوف از قوام در 24 مارس [1946/ 4 فروردین 1325] زیر موافقتنامهی نفت و آذربایجان امضا گرفت… اما… اجراشدنی نبود مگر آن که موافقتنامه بهوسیلهی مجلس پانزدهم تصویب شود… وقتی سادچیکوف دربارهی مجلس میپرسید، قوام جواب میداد که طبق قانون… اگر قسمتی از خاک ایران تحت اشغال قوای خارجی باشد، انتخابات نمیتواند انجام گیرد… قوام حریف مسکویی خود را در موقعیتی قرار داد که این حریف هر ورقی را بازی میکرد، قوام دست بالایش را میآورد. اگر روی نفت متمرکز میشد، آذربایجان را به عنوان یکی از اقمار احتمالی از دست میداد و اگر آذربایجان را میپایید، نفت را میباخت… سادچیکوف [شوروی]، تصمیم گرفت آذربایجان را رها کند… قوام هم که از دستِ همکاران تودهایاش خلاص شده بود، نقاب طرفداری از شوروی را از چهره برداشت…».
کتاب مسکو؛ زمستان سرد 1324 همچون دیگر آثار هوشنگ طالع از نثر روان و جذابی برخوردار است. گفتنی است این کتاب به کوشش خودِ نویسنده و دکتر فرهاد طالع به انگلیسی ترجمه و در سال 2007 بر دست انتشارات iUniverse و با عنوان
IRAN IN THE CLAWS OF THE BEAR (The Failed Soviet Landgrab of 1946)
در نیویورک به چاپ رسیده است
***
نام آذربایجان آتورپاتکان – زنده یاد سرور دکتر محمدرضاعاملی تهرانی (آژیر)
در تاریکیهای تاریخ، آن زمان که کوهها، دشتها، جنگلها و دریاها نامی نداشتند. آنگاه که نامها برخون بود و آن را با خون بر جایها مینوشتند و یا بهتر، در کار نوشتن بودند، دودههایی از دور یا نزدیک، یا از پس کوههایی که امروزه در دامان اروپا جای دارند و یا از سرزمینهایی که امروز «جدا قفقاز» ما خوانده میشوند و بعضی آنجا را از کهن سرزمین سپیدنژادان دانستهاند، به سوی جنوب روان شده و هر تیره جایی گزید: از کوههای قفقاز و سرزمین مادهای جنگآور و پارسهای « فرهنگ خدای» تا کرانههای دریای هند، سراسر از دودمانها و خانوادههای آریایی پوشیده گشت. چنین سرزمینی که از سوی « فرغانه» نیزتیرههای جدا گشته از سر نژاد هند و ایرانی، بر آن انبوهی کرده بودند، ایران نام یافت. پیوندی پاک از خون نخست آریاها با خاک پرارج فلات ایران پدید آمد، به ریخت خانواده، دودمان، شاهی و سپس شاهنشاهی ایران که گاه پادشاهی ماد بود، گاه شاهنشاهی بی نظیردر نظم هخامنشیان و گاه شاهنشاهی کمنظیر در شکوه ساسانیان.
تاریخ جهان گواه است که نخست نام ها را با خون مینوشتند، بر جایها و چنین کردند نخست آریاها و چنین از پیوند خون آنان با خاک، «ایران» پدید گشت. چونان که به گاه دیرین، نه قفقاز، نه افغانستان،
نه بلوچستان، نه فارس، نه خوزستان، نه کردستان و نه تهران، هیچ یک جدا به یاد نیایند بلکه ایران همه جاست، از آنان که گفتیم و بسیاری که نگفتیم.
چون نامی بر خاک نوشته شد و میهن پدید آمد، استوار جایگاه فرهنگ پدید گشته است. آن گاه به فرهنگ و زبان چه بسیار نوین نامها پدید آیند که بر جایها به یادگار آن خون و آن فرهنگ و آن زبان، سالها، بماند.
آن تیرههای نخست آریا هم که بر خاک ایران زمین جای گرفتند تا این سرزمین، ایران شد، با خون خود فرهنگی آفریدند که در اندیشههای تابناک، همه خونی و جنگی، بود: خونی بود، در چهرهی بیپایان قدرتها و یکتا خواستها، چنین بیکران، بیآغاز، بیهمتا و بزرگتر از هر بزرگ و قویتر از هر قوی و زیباتر از هر زیبا که بیچون هست به هر اندیشیدنی یکتا خدای و معبود آنها گشت. جنگی بود، به رنگ هستی، که نه آسایش است و نه سکون. بل همه در رفت، همه درآمد و چنین هستی واحد و بیچون، نیز نیست، جز به چهرهی جنگی و ستیزی پیوسته و همیشه.
از سویی میدانستند که خونی که آدمها از آنند، پیوسته در جوشش است، به خواست هستی و نیرومندی و یکتا گشتن به هر هنر و هر آیین و هر قدرت. چنین خونی نمیمیرد، هر چند آدمها امروز هستند و فردا، نه. زیرا آدمهایی که امروز نیستند. فردا خواهند بود. زین روی، همه در آنها، نمایشهای جاویدی بود، چه به چهرهی جاویدی روان و رستاخیز و چه به گونهای امید همگان و شوشیانس.
آنها «مهر» را ستودنی میدانستند که نگاهبان میهن بود و خانواده و «آذر» را که پرتو از آن برمیخاست. به هر خطهای آذرگاه و آتشکدهها داشتند، به نامهای گوناگون. و از آن میان، به جنوب «جدا قفقاز» ما نیز آذرگاهی بود، آذرگشسب، نام و سرداری بر آن پاسدار، آذرپاد نام. سالهای بعد که تا زمان ما همی کشد، نام آذرپادگان یا آذربایگان یا آذربایجان، بر آن خطه مانده است، به نام خون آذریها، به نام زبان آذریها، و به یاد صدها صد مردی که در آن خطه جان فشانده و خونشان بر خاک ریخته. و هزاران هزار بانویی که کودکان آذری زبان را به آغوش پر مهر خود پروریدهاند. و نه نام و یاد آتشکدهی آذرگشسب که در آن خطه میبوده است و هست، که آذر آن به هر قلبی است که به یاد ایران و به یاد آذربایجان، میتپد.
***
مصاحبه نواده ستارخان و سخنی با تجزیه طلبان
***
۲۱ آذر روز گریز اهریمن گرامی باد
بر گرفته از تارنمای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست
۲۱ آذر در تقویم سیاسی ایرانزمین دارای جایگاه ویژه ای است که متاسفانه در وضعیت کنونی چندان که بایسته و شایسته است بدان پرداخته نمیشود .گرچه پیرامون این روز سخنها گفته شده و مقالات نگاشته شده اما از این رخداد بزرگ تاریخ هر چه بگوییم باز جای سخن باقی است.از این رو به مطالبی منتخب از ویژه نامه ایام روزنامه جام جم نظری می افکنیم.
جنگ جهانی دوم آثار منفی بسیاری برای ایران داشت. از جمله تبعات این رویداد، تشکیل فرقههای دموکرات در آذربایجان بود. شورویها با استفاده از نیروهای اطلاعاتی، امنیتیشان که در مناطق مختلف آذربایجان پخش شده و به تبلیغات و کارهای حزبی مشغول بودند، با تحریک حس قومگرایی و انگشتگذاشتن روی ظلم و اجحافی که رژیم رضاشاه علیه آذربایجان اعمال کرده بود و نیز با مانور روی عقبماندگیهای اقتصادی- اجتماعی منطقه، حرکتی در قالب خودمختاری که با گرایش شدید جداییطلبی و استقلال (و در نهایت اتحاد با آذربایجان شوروی) همراه بود، ایجاد کردند. مدیریت این حرکت بر عهده میرجعفر باقراف رئیس دولت جمهوری آذربایجان و دبیر اول حزب کمونیست آن بود.
اوایل جولای ۱۹۴۵/ تیر، مرداد ۱۳۲۴ باقراف به مسکو احضار شد و در ششم همین ماه، دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی قرار محرمانهای تحت عنوان «تدابیر لازم در مورد سازماندهی جنبشهای جداییخواهانه در آذربایجان جنوبی و سایر شهرهای شمال ایران» صادر کرد. برای رهبری این جنبش جداییخواهانه در آذربایجان، تشکیل «فرقه دموکرات آذربایجان» پیشبینی شد.
در ۱۲ شهریور ۱۳۲۴ فرقه دموکرات آذربایجان با انتشار بیانیهای و برشمردن اهدافی چون، آزادی داخلی و خودمختاری مدنی برای آذربایجان در چارچوب حفظ استقلال و تمامیت ایران، تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی، تدریس زبان آذری [ترکی آذربایجانی] در مدارس آذربایجان، افزایش کرسی نمایندگان آذری در مجلس شورای ملی به ۲۰ نفر اعلام حضور کرد.
روسها با دقت زیاد دنبال شخصی بودند که بتواند امور فرقه را در آذربایجان مدیریت و رهبری کند و برای این کار، سیدجعفر پیشهوری را انتخاب کردند. وی که اهل خلخال بود و از اولین اعضای حزب کمونیست ایران به شمار میرفت در شعبه دانشگاه کوتو در شهر باکو تحصیل کرده بود.
دانشگاه کوتو، دانشگاه کمونیستی زحمتکشان شرق سال ۱۹۲۱/ ۱۳۰۰ شمسی توسط کمینترن در مسکو تاسیس شد. سال ۱۹۲۲ حدود ۷۰۰ دانشجو از ۵۷ کشور در آن به آموزش مارکسیسم- لنینیسم مشغول بودند که هزینه زندگی و تحصیل آنها توسط حزب کمونیست شوروی تامین میشد. مدتی پیشهوری دبیر اول حزب کمونیست ایران بود. در اسناد محرمانه آرشیو مرکزی دولتی احزاب سیاسی جمهوری آذربایجان قید شده که پیشهوری را روسها از تهران برای رهبری فرقه دموکرات به آذربایجان آوردند.
اقدامات فرقه دموکرات و در راس آن، سید جعفر پیشهوری و غلام یحیی دانشیان کاملا در راستای اجرای اهداف حزب کمونیست در ایران و برنامههای شوروی بود. بخصوص اینکه با توجه به وجود برخی نارساییها و محرومیتهای اقتصادی، دستگاه تبلیغی فرقه دموکرات درصدد القای این موضوع بود که نظام سیاسی ایران حقوق آذربایجانیها را نادیده انگاشته و خواهان از بینبردن زبان و فرهنگ ترکی است. به همین خاطر اقدامات فرقه دموکرات که ادعای دموکراسی داشت رنگ تجزیهطلبی به خود گرفت و حتی برای پیشبرد برنامههای خود از هیچ خشونتی فروگذار نبود.
در نهایت با بهکارگیری تدابیر سیاسی در راس حاکمیت و حضور موثر نیروهای نظامی و شرکت گسترده مردم آذربایجان برای مقابله با اقدامات تجزیهطلبانه فرقه دموکرات این غائله خاموش شد.
تظاهرات ملی جوانان میهن پرست پانایرانیست در شب ۲۱ آذر پشت بیگانگان و بیگانهپرستان را لرزاند و تهران را غرق شور و شعف ساخت
تظاهرات پر شور جوانان میهنپرست پانایرانیست، در شب بیست و یکم آذر تهران را غرق شور و نشاط ساخت در این شب کاروان جوانان وطنپرست پانایرانیست در سایه درفش پرافتخار کاویان با مشعلهای فروزان و شعارهای ملی روزگار باستان از ساعت ۴ تا ۹ بعدازظهر در سراسر خیابانهای تهران تظاهراتی به یاد روز نجات آذربایجان نمودند. مردم تهران دست افشان و پای کوبان از این کاروان استقبال کردند و صدها دسته گل نثار آنان نمودند. سخنگویان جوان و دلیر پانایرانیست در تمام این مدت شعارهایی به یاد شهدای وطن و سربازان فداکار ایران داده و مرتبا نسبت به خائنین و وطنٌفروشان تودهای و فرقه قلابی دموکرات نمای آذربایجان که میخواستند آذربایجان عزیز را از پیکر ایران جدا نمایند، ابراز نفرت و انزجار مینمودند و به نام ملت ایران به روان پاک شهدای راهآذربایجان درود میفرستاد و در پایان این مراسم شبیه پیشهوری و « غلام یحیی را که از چوب و پنبه ساخته بودند، در میان فریادهای مسرتآمیز هزاران نفر که در بهارستان گرد آمده بودند آتش زدند. این تظاهرات بیشائبه ملی و استقبال بینظیری که مردم تهران از آن نمودند، مشت محکمی بود که یکبار دیگر به دهنهای آلوده تودهایهای خائن نواخت. حزب ننگین توده در نظر داشت یک بار دیگر برای رسوا ساختن خود و برای جلب نفرین و لعنت مردم ایران، در این روز تظاهراتی بنماید و اعلامیهها و شعارهایی که بیگانگان دیکته کرده بودند، انتشار دهد ولی تظاهرات ملی مردم و پانایرانیستها و ابراز نفرت و انزجاری که قاطبهی ملت از دسایس بیگانگان نمودند، آنها را خفه ساخت.
همبستگی ملی . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت
هم میهن گرامی: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات با حاکمیت ملت به ما بپیوندید
iran@paniranism.info – www.paniranism.info
درخواست هموندی
www.paniranist.org/a.htm
کنون ای هم وطن ای جان جانان / بیا با ما بگو پاینده ایران
نامه پان ایرانیسم
https://paniranism.info
فیسبوک نامه پان ایرانیسم
https://www.facebook.com/%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%BE%D8%A7%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%B3%D9%85-Nameh-Pan-Iranism-147723055600332/
توئیتر نامه پان ایرانیسم
@paniranism