شماره 48 – آغاز دفاع مقدس هشت ساله ملت ایران گرامی باد.

هم میهن گرامی, مهر نموده و ما را در پخش نامه پان ایرانیسم یاری نمایید. سپاس!

نامه پان ایرانیسم
شماره 49، آدینه 30 شهریورماه 1397 – 21 سپتامبر 20018
www.paniranism.info . iran@paniranism.info

درود بر هم میهنان گرامی

نوشته های زیر تقدیم می شوند

درسهایی که باید از نبرد در خرمشهر گرفت – میلاد دهقان
سخنرانی دکتر هوشنگ طالع در همایش ایران ورجاوند 3
ای وطن- سرودهٔ توران شهریاری (بهرامی) به‌مناسبت هفته دفاع مقدس
اسناد دفاع مقدس حزب پان ایرانیست
چند خبر و تصویر از اهواز
لایه‌های پنهان نمایشگاه پان‌عربیستی الاهواز عبر التاریخ (اهواز در گذر تاریخ)
حملات تروریستی نتیجه عدم برخوردهاي به موقع:لزوم تصویب قانون میهن پرستی

در لحظاتی که نامه آماده پخش می شد، خبردارشدیم که در یک حمله تروریستی به رژه نیروهای مسلح ایران در سالروز دفاع مقدس موجب شهید شدن 25 نفر از جمله بانوان و کودکان و مجروح شدن 80 نفر از هم میهنان شد. نامه پان ایرانیسم این عمل تروریستی را شدیدا محکوم می کند و به ملت ایران بویژه هم میهنان گرامی خوزستانی و خانواده شهدا تسلیت می گوید.

درسهایی که باید از نبرد در خرمشهر گرفت

میلاد دهقان

پس از انقلاب اسلامی در بهمن ۵۷ تا چند ماه اوضاع کشور آشفته بود و این آشفتگی باعث شد دشمنان این آب و خاک به تکاپو بیافتند. در خردادماه ۱۳۵۸ خلق عرب با ایجاد شورش و درگیری در خوزستان و بویژه خرمشهر در اندیشه تجزیه این بخش از ایران زمین بودند که با اقدامان کوبنده زنده یاد دریادار مدنی این شورش ناکام ماند. به دلیل تضعیف ارتش ایران پس اعدام ها و تصفیه ارتش، صدام حسین زمان را برای حمله به ایران و تجزیه خوزستان مهیا دید. صدام و هم​پیمانانش این را در نظر داشتند که در استان خوزستان تعداد زیادی عرب و عرب زبان وجود دارد و با توجه به قومیت آنها پتانسیل زیادی برای پیروزی کوتاه مدت و فتح سه روزه ایران دارد. به همین دلیل در ۳۱ شهریور۱۳۵۹ از چند محور عملیاتی به ایران حمله کرد. آنچه همه معادلات بعثی ها را بهم زد ایستادگی جانانه مردم خرمشهر بود که با دست خالی در برابر دشمن تا بنِ دندان مسلح و لشکرهای مکانیزه عراقی حماسه ای ۳۵ روزه آفریدند و سرانجام ۴ آبان ۱۳۵۹ خرمشهر اشغال شد. بسیاری از خرمشهری ها ا لحظه آخر در شهر ماندند و جسد بسیاری از آنان مانند سرور “سالمی” از پان ایرانیست های عرب خرمشهر هرگز پیدا نشد. بدین ترتیب همه فرماندهان عراقی از مقاومت بی مانند خوزستانی ها و بویژه اعراب در شگفت شدند! پرسش اساسی این است که چه عاملی باعث شد که عرب های خوزستان در برابر دشمنانِ هم نژاد، هم زبان و هم فرهنگ ،هم مذهب خود بایستند و شهید شوند؟ چه عاملی باعث می شد که سرباز عرب شیعه ی عراقی به روی سرباز شیعه ایرانی گلوله شلیک کند؟ پاسخ را باید در واژه «ایران» جستجو کرد. ملیت رزمنده ی عرب خوزستانی، ایرانی بود. او با کسی که در برابرش ایستاده بود و قصد فتح ایران را داشت مشترکات قومی فراوان داشت. هر دو عرب زبان بودند، هر دو مذهب تشیع داشتند، لباس محلی هر دو چفیه و عگال و دِشداشِه بود ولی با همه این اشتراکات، یک تفاوت اساسی وجود داشت! رزمنده این سوی مرز ایرانی بود و سرباز آن سوی مرز عراقی! «ملیت ایرانی» آن عنصر والا و پر رنگی بود که مذهب و قومیت و زبان عربی در برابرش رنگ باخت.

عرب های ساکن خوزستان خود را ایرانی می دانستند و دلبسته این آب و خاک و جایگاه زندگی خود بودند و گر نه دلیلی برای مقاومت در برابر لشگر صدام وجود نداشت. آنان در راه این مقاومت، جان خود را که با ارزش ترین دارایی شان بود، فدا کردند! برخی این مهم را به عقاید مذهبی رزمندگان و دفاع از حکومت و نظام تقلیل می​دهند که این افراد یا مغرض هستند یا ناآگاه!

در سقوط خرمشهر و آزاد سازی اش درس های بسیار نهفته است. مهمترین آن درسی بود که مردم ایران به دنیا نشان داند. اقوام ایرانی با گویش ها و خرده فرهنگ های گوناگون از جای جای ایران در قالب ملت یکپارچه و متحد ایران توانستند صدام را بامتحدان قدرتمند جهانی اش شکست دهند و مام میهن را از تکه پارچه شدن و تبدیل شدن به جولانگاه بیگانه نگاه​ دارند. ایرانیان ملیت خود را بالاتر از هر چیزی حتا جان خود می دانند و این را در ۸ سال دفاع مقدس نشان دادند.

عملیات بیت‌المقدس در دهم اردیبهشت ۱۳۶۱ آغاز شد و در چهار مرحله عملیات نهایتا در سوم خرداد ۱۳۶۱ به آزادسازی خرمشهر انجامید و بدین ترتیب ، پس از ۵۷۸ روز (۱۹ ماه) از فرزند به آغوش مادر درآمد. در این نبرد ۲۲ روزه ما ۶۰۰۰ شهید دادیم. چه دلیلی برای تقدیم این همه شهید و جانباز برای آزاد سازی یک شهر وجود داشت. مگر این خاک چه داشت که برایش باید این همه خون ریخته شود؟ آن را باید در مفهوم بسیار بزرگ و عمیق عشق به میهنی جستجو کرد که هر ذره اش با وجود ملت پیوند خورده است.

چون که وطن تا ابد زنده است * جان به رهش دادنم ارزنده است

ور نه خردمند نخواهد سپرد * جان به ره توده خاکی که مُرد

این سیر تاریخی و ناایستا همچنان ادامه دارد. هنوز چشم برخی دشمنان به دنبال بخش هایی از این سرزمین است. از گذشته تاکنون خون های زیادی برای نگهداری این سرزمین ریخته شده است. هنگامی که جانفشانی تکاوران نیروی دریایی ارتش را در خرمشهر می بینیم به ناگاه یاد دریادار غلامعلی بایندر و نیروهای زیر فرمانش می افتیم که چگونه در جنگ دوم جهانی و اشغال ایران در بامداد سوم شهریور ۱۳۲۰ در همان خرمشهر و آبادان در برابر کشتی های مسلح انگلیسی شجاعانه ایستاد تا خونش آبهای خلیج پارس را ارغوانی کرد. وقتی که داستان مقاومت مردان وزنان خرمشهر را می شنویم به یاد همه مقاومت های مردمی در برابر دشمن بیگانه می افتیم.

امروز که نوای شوم تفرقه و زمزمه های پان عربیسم در خوزستان شنیده می شود به جاست با صدای بلند نکاتی برای آن دسته از هم میهنانی که به این جماعت ضد ایرانی دلخوش کرده اند یادآوری شود:

برادر عرب خوزستانی من! هم نژادهای شما در دفاع مقدس، سینه های برادرانت را در خوزستان سوراخ سوراخ کردند فقط به این دلیل که ایرانی بودند! اینجا نه نژاد عربی و نه زبان عربی و نه دشدانه و چفیه هیچ کدام مانع تیراندازی دشمن نشد تنها اختلاف ملیت بود شما عرب شیعه ایرانی بودی و او عرب شیعه عراقی و این دو کشور با یکدیگر در جنگ… نژاد و لهجه و پوشش و مذهب و ملیتِ دشمن ایران برای من تفاوتی ندارد. خاک پای آنهایی هستم که بیش از یکماه ارتش صدام را در خرمشهر زمین​گیر کردند تا کمک های مردمی برای مقابله با آن جانی تکریتی و سردار پوشالی قادسیه فراهم شود. به روان همه شهدای عرب ایرانی درود می فرستم که ایران برای انها از همه چیز حتا جان شیرین​شان با ارزش تر بود. هر ایرانی در پاسداری از ایران زمین باید ادامه دهنده راه جانباختگان میهن در سده ها و هزاره های پیش از این باشد. یاد و خاطره ی همه شهدا و جانبازان عملیات بیت المقدس و سالروز آزادی خونین شهر گرامی باد.

«ایران! ایران! ایران! ای کشور آریان! نامت بجاست و مهرت در دل ما، بدبخت تر از خائن تو، اهریمنی نیست، خوشبخت تر از سرباز تو، شهید تو، کیست؟ شادباد، شادباد، شاد باشید ای شهیدان راه ایران که به قرن ها در دل دشت ها، کوه ها و دریاهای میهن، به خون خود کفن پوشیده و خفته اید، نام شما و یاد شما، افتخار ماست و درس زندگی ما.کیست که برترین آرزوی خود را شهادت در راه ایران می داند؟ …مــا» ( فرازی از هفت پیمان پان​ایرانیست)

پاینده ایران – میلاد دهقان – خوزستان – دوم خرداد۱۳۹۱

***

همایش ایران ورجاوند 3، به مناسبت سالروز آغاز دفاع مقدس برگزار شد – تقدیر از آنانی که آرامش‌مان را مدیون‌شان هستیم

سخنرانی سرور دکتر هوشنگ طالع در همایش ایران ورجاوند 3

دكتر هوشنگ طالع، پژوهشگر تاریخ ایران، با شادباش به شهیدان راه ایران گفت: با در هم ریخته شدن اوضاع ایران بر اثر انقلاب حکومت عراق در پی آن آمد تا از وضع نابسامان موجود در راستای مقاصد تجاوزکارانه و تجزیه طلبانه‌ی خود نسبت به ایران به ویژه استان خوزستان بهره گیرد. حکومت عراق با به راه انداختن دو سازمان کانون فرهنگی خلق عرب و سازمان سیاسی خلق عرب کوشید تا با آشفته‌تر کردن فضای عمومی خوزستان و به ویژه آبادان و خرمشهر برای برنامه‌های تجاوزکارانه‌ی خود بستر مناسبی فراهم کند.

وی افزود: در روز 14 خرداد 1358 جنگنده‌های عراق چند روستای مرزی ایران را بمباران کردند که سفیر عراق در تهران از این اقدام پوزش خواست اما 4 روز بعد هواپیماهای عراقی دوباره دهکده‌های مرزی ایران را بمباران کردند. در آذرماه 1358 نیروهای مسلح عراق پاسگاه وزیرآباد را اشغال کردند. در واقع در سال 1358 حکومت عراق روی هم رفته 84 بار از زمین و هوا ایران را مورد تجاوز زمینی و هوایی قرار دادند. در سال 1359 حکومت عراق حملات خود را بیشتر کرد و در بهار 1359 با وجود قرارداد حسن همجواری با ایران خواستار بیرون رفتن ایران از 3 جزیره‌ی ایرانی تنب بزرگ، تنب کوچک و بوموسی شد. که این افزون طلبی را در سال‌های بعد هم ادامه داد.

نویسنده‌ی کتاب شش جلدی «تاریخ تجزیه‌ی ایران» گفت: در آغاز اردیبهشت ماه 1359 حکومت عراق دست به مصادره‌ی اموال و اخراج 32 هزار تن از ایرانیان ساکن عراق زد. می‌دانیم که در درازای تاریخ، سرزمین میان رودان یا عراق امروزی دل ایران شهر بوده و 800 سال پایتخت ایران در کنار دجله بود. این ایرانیان همچون بومیان استرالیا در سرزمین مادری خود می‌زیستند که در عرض 3 ماه شمار ایرانیان رانده شده از عراق از 100 هزار تن گذشت. در تیرماه 1359 عراقی ها پاسگاه‌های بیشتری را مورد تجاوز قرار دادند و هواپیماهای آنها پیرامون شهر سردشت را بمباران کردند. سپس در روزهای پایانی شهریور چند مکان را اشغال نظامی کردند. در واقع از آغاز 1359 تا روز حمله به ایران 636 بار از زمین و دریا و هوا سرزمین ایران را مورد تجاوز قرار دادند که وزرات امورخارجه و مرزداران ایران به این تجاوزها اعتراض کردند.

وی ادامه داد: در اعلامیه های ارتش عراق با لحن هماهنگی آمده است که ارتش قهرمان ما وارد خاک ایرانیان ملعون شده است تا درسی به مغ‌ها داده و سرزمین های غصب‌شده‌ی عراق را آزاد کند. صدام در سوم مهرماه گفت این جنگ، جنگ سرنوشت امت عرب است. سال‌هاست که ما آن را تدارک دیده ایم. 1400 سال پس از قادسیه دشمن عجم از اراضی عرب بیرون رانده می‌شود و گوشمال سختی می‌بیند. خودش اعتراف می‌کند که سالها به فکر جنگ بوده است.

دكتر طالع خاطرنشان کرد: اینها همه نشانه‌های آشکار یک تجاوز بی‌شرمانه بر خلاف تمام قوانینی بود که امضا کرده و به دوش گرفته بودند. صدام می‌گفت که ما از تجزیه و انهدام ایران ناراحت نمی‌شویم و لازم است که ایران سرزمینهایی که از عراق گرفته است به عراق بازگرداند.

وی گفت: طه یاسین رمضان فرمانده ارتش ملی عراق گفته بود که این جنگ برای چند صد کیلومتر یا نصف اروندرود نیست بلکه این جنگ بر سر بودن یا نبودن ایران است. وجود 5 ایران کوچک بهتر از یک ایران واحد خواهد بود. ما از شورش ملتهای ایران پشتیبانی کرده و همۀ سعی خود را متوجه تجزیه‌ی ایران خواهیم نمود. در واقع آنها نقشه هایی را تنظیم کرده بودند و بلوچستان و کردستان، آذربایجان و خوزستان را از ایران جدا کرده بودند.

دكتر طالع در پایان گفت: با وجود این اسناد که مشتی از خروارند آیا شکی برای تجاوز نظامی عراق و اقدام برای تجزیه‌ی ایران برای کسی باقی می‌ماند؟ واقعا اگر کسی با دیدن این اسناد هنوز بخواهد به گونه ای حکومت صدام را تبرئه کند نامی به جز خائن به او نمی‌توان داد.

به سخنرانی سرور دکتر طالع را در این لینک گوش دهید:
http://www.iranboom.ir/poshe/seda/sokhanrani/8903/irvarjavand3/hama-irvarjavand3-tale.mp3

بر گرفته از ایران بوم

***

ای وطن- سرودهٔ توران شهریاری (بهرامی) / به‌مناسبت هفته دفاع مقدس

ای وطن(1)، ای عشقِ پاک و جاودان            خاک راهت توتیای چشمِ جان
نیست پیدا مبدأ تاریخِ تو            آفرین بر این تناور بیخ تو
مادری دیرینه سالی و کهن            سال عمرت کِی بگنجد در سخن؟
کوه و دشتت زادگاه یادهاست            سینه‌ات آکنده از فریادهاست
قلّه‌هایت سرفراز و سربلند            همچو الوند و دماوند و سهند
آب‌ها و رودهایت پرخروش            مردمت جان بر کفانی سخت‌کوش
دامنِ عطر آکنت مهدِ هنر            خاک پاکت برتر ار درّ و گهر
هر ده و هر شهر و هر کوی و کنار            از تو دارد خاطرات بی‌شمار
سرزمینت بارگاه‌ِ داد بود            هگمتانه مهد قوم ماد بود
پارس مهد کورش و دارا بُود            پارسی چون کوه، پا برجا بُود
از ارس تا ساحل اَروند رود            پیش جانبازانت آرد سر فرود
سینه گسترده است از سوی دگر            آبِ آبی رنگ دریای خزر
گر سپاهانت بُود نیمِ جهان            نیمِ دیگر، دیلم و مازندران
تختِ جم فرّ تو را یادآور است            نقش رستم را شکوهی دیگر است
چون در آن کوه بلند و سرفراز            شد کتاب عشق باز از دیرباز
کز هزاران سال برجا مانده است            یادگارِ مردمی یکتاپرست
زان زمان، در آن کتیبه، داریوش            شهریارِ بخردِ با فرّ و هوش
«می‌ستاید هورمزدِ پاک را            خالق آب و هوا و خاک را
آن‌که شادی و بشر را آفرید            آسمان و بحر و بر را آفرید»(2)
این رساند، کز هزاران سال پیش            بوده‌ای یکتاپرست و راد کیش
پیشِ بت‌ها، سر نیاوردی فرود            بر جهان‌داور فرستادی درود
هر که در رگ‌های پاکش خونِ توست            از دل و جان عاشق و مفتون توست
عشق تو باشد فروغِ جان ما            آفرین بر عشقِ جاویدان ما
من که هستم؟ موجی از دریایِ تو            قطره‌ای از ساغرِ صهبایِ تو
سرخوشی و حال و جوشم از تو هست            شور و فریاد و خروشم از تو هست
تار و پود من ز خاک پاک توست            ریشه‌هایم در درون خاک توست
ریشه از خاک تو گر آرم به در            خشک گردم همچو شاخی بی‌ثمر
یا چنان ماهی که دور افتد زِ آب            می‌رود از جان و دل، نیرو و تاب
بر ندارم دست خویش از دامنت            جان‌ِ ناچیزم به قربان تنت
پهنه‌ات خاک نیاکان منست            بند بندت بسته با جان منست
جشن نوروزت توان بخشد به جان            یاد باد از جشن فرخ مهرگان
تیرگانت شادی‌افزا چون سده است            کز فراسوی زمان‌ها آمده‌است
کوه البرز تو رو در روی من            مهرِ تابانت، پرستش سویِ(3) من
چون بتابد مهر بر این کوه و دشت            یادم آید از سرودِ مهریشت(4)
گاتها و یشت‌ها آوای توست            پرتوی از عشقِ بی‌همتای توست
شَت اشوزرتشت تو خورشیدوار            داد نور و روشنی بر این دیار
«فکر و گفت و کار نیک» آیین اوست            در حقیقت شاهکار دین اوست
این سه پند نغز و ژرف و مختصر            هست اوج قدرت فکرِ بشر
نیست این گفتار تنها یک شعار            گوهری باشد به فرق روزگار
برتر از آن نیست گفتاری دگر            به که بنویسی ورا با آبِ زَر
ای وطن ای مظهر شادی و غم            مانده‌ای بسیار و خواهی ماند هم
گرچه گاهی چهره در هم کرده‌ای            از حوادث کِی کمر خم کرده‌ای؟
ضربه‌ها آمد فرو بر پیکرت            گه تنت خونین شد و گاهی سرت
وای از آن ضربه‌های هولناک            بارها بُردت به غرقابِ هلاک
آن همه زیر و بم اندر روزگار            ساختت چون کوه، سخت و استوار
بس که دیدی ضربه‌های سهمگین            گشته‌ای پولادگون و آهنین
خنجر افراسیابی تیز بود            کاری و بُرّنده و خونریز بود
آتش بنیان کنِ اسکندری            زان ستمگر می‌کند یادآوری
حمله‌های بی‌امان تازیان            بر دل و جانت غم آورد و زیان
تیغ چنگیزی دلت را خون نمود            با تو آن کس چه گویم چون نمود؟
جور تیموری تو را رنجور کرد            ظلم‌ها در حق تو تیمور کرد
ناوک ترکان غُز جانسوز بود            ضربه‌های ازبکان کین‌توز بود
ترک و تازی با تو بازی کرده‌اند            در حریمت ترکتازی کرده‌اند
بارها و بارها و بارها            رستی از چنگ و کفِ کفتارها
کاوه را در دامنت پرورده‌ای            تا ستمگر را به بند آورده‌ای
دیده‌ای رزم آوران بی‌شمار            سام و زال و رستم و اسفندیار
آرش آن پرورده‌ی دامان تو            داد جان را بر سر پیمان تو
چشم جانت بس شگفتی‌ها که دید            یاد کن از دخترت، گُردآفرید
کِی رَوَند این نام‌ها از یادها؟            گیوها، گودرزها، گُشوادها(5)
تا سیاووشت به ناحق کُشته شد            لاله‌ات با خون او آغشته شد
هم سورِن(6) را پروراندی هم اُرُد(7)            عاشق ایران ورجاوند خود
گوهر دُردانه‌ات بوذرجمهر            پرتو افشانده‌ است هر سویی چو مهر
پور فرخ‌زاد(8) آن جان‌باخته            بهر تو تا قلب دشمن تاخته
گر ابولؤلؤ(9) به خون یازید دست            بود هم آزاده هم میهن پرست
هرمزانت(10) پاکبازی دیگر است            در کَفَش تیغِ جزا و کیفر است
یاد باد از عاشقان خوب تو            بابک و بومسلم و یعقوب تو
رودکی‌ها از تن و پشتِ تواند            برمکی‌ها پنج انگشت تواند
تا که پیش دشمنان بندی میان            شد نمایان پرچمِ سامانیان
بس گهرها پروراندی در کنار            گاه مردآویج و گاهی مازیار
راه بر بیگانگان سد کرده‌ای            دودمان بویه را پرورده‌ای
تا تو را قومِ مغول بستند راه            راند بر موج گران خوارزمشاه
چون ز بی‌دردان دلت آمد به درد            نادرت شد مرد میدانِ نبرد
در کفِ آزادگان دادی زمام            چون امیر نامی(11) و قائم‌مقام
شعر و عرفان و ادب جان تواند            در غم و سختی نگهبان تواند
تا بُود فردوسی و خیامِ تو            جاودان مانَد به گیتی نام تو
سعدی و حافظ دو نور دیده‌ات            پور سینا گوهرِ بُگزیده‌ات
گر نظامی خالِ حسنِ رویِ توست            مولوی عطرِ تنِ گُلبویِ توست
در رهت این مقفع(12) سوخته است            شیخِ صنعان(13) از تو عشق آموخته است
اوجِ زیبایی و بوی گل تویی            ناله‌ی نی، نغمه بلبل تویی
در کویرت خفته راز زندگی            دشت و کوهت مظهرِ پایندگی
بر درت بیگانگان را راه نیست            در خورِ شیر ژیان روباه نیست
ای وطن، ای نازنین ایرانِ من            ای فدای خاک راهت جانِ من
مرز و بومت در نبردِ دشمن است            در کنارت سایه‌ی اهریمن است
پاره کن این قید و بند و دام را            بگسلان دام دو صد صدام را
همچنان بگذشته‌ها این بار هم            خم نگردد شانه‌ات از بارِ غم
ای وطن، ای رشکِ فردوسِ برین            بر تو و دلدادگانت آفرین

پی‌نوشت‌ها:
1- این شعر در سال ١٣٦١ و در بحبوحه‌ی جنگ ایران و عراق سروده شد.
2- اشاره به کتیبه داریوش در نقش رستم
3- در آیین زرتشت نمازگزار باید نمازش را رو به سوی نور و روشنایی بخواند معنی پرستش‌سو تقریباً مشابه قبله در اسلام است.
4- یکی از طولانی‌ترین و زیباترین یشت‌های اوستا
5- نام سه تن از پهلوانان نامی شاهنامه
6- سورِن یا سورِنا نام یکی از سرداران به نام دوران اشکانی است که بر رومی‌ها پیروز شد
7- اُرُد: نام یکی از پادشاهان مقتدر و با کفایت اشکانی
8- پور فرخ‌زاد مصود رستم فرخ‌زاد سردار معروف نامدار یزدگرد سوم است که در جنگ با تازیان کشته شد و همین امر یکی از عوامل شکست ایرانیان گردید
9- ابولؤلؤ یا فیروز شاهزاده ساسانی است که اسلام آورد و عمر به دست او کشته شد
10- شاهزاده دیگر ایرانی که گرچه اسلام آورد ولی از مخالفان و دشمنان سرسخت عمر بود. می‌گویند ابولؤلؤ به تشویق و تحریک او عمر را کشت.
11- مقصود امیرکبیر است
12- ابن مقفع از بزرگ‌ترین دانشمندان ایرانی است که کتاب‌های زیادی را از فارسی پهلوی به عربی ترجمه کرد یکی از آنها خداینامک است که فردوسی آن را به نظم در آورد. در آغاز کیش زرتشتی داشت و نامش روزبه و پدرش دادبه بود. بعداً اسلام آورد و به باورها و سنن ایرانی سخت پای‌بند بود و همین امر باعث شد که دشمنان و عمّال خلیفه او را مثله کنند و در آتش بسوزانند این رباعی منسوب به اوست.
ای خانه‌ی مهر گر شــدم از تو برون با دیده‌ پراشک و دلی غرقه به خون
سوگند به خاک درت ای خانه‌ی مهر تن بردم و دل نهادم اینـجا به درون
13- شیخ صنعان که عشق او به دختر ترسا در ادبیات ایران معروف است.

***
نامه زنده یاد سرور #محسن_پزشکپور به رییس شورای امنیت سازمان ملل متحد در محکومیت حمله عراق به ایران/ ۱۸سپتامبر۱۹۸۱ برابر با ۲۷ شهریور۱۳۶۰

***

با سپاس از کانال خوزستان برای این خبر ها:

طاها اقدامی کودک چهار ساله که در حمله تروریستی تجزیه طلبها در اهواز به شهادت رسید.

شهروندان اهوازی در محل حادثه تروریستی به یاد کشته شدگان شمع روشن کردند.

سرباز وظیفه امیر حسینی از روستای بن رشید رامهرمز که در حمله تروریستی تجزیه طلبان #خلق_عرب به رژه نیروهای مسلح در اهواز به شهادت رسید.

عرب و غیرعرب در صف اهدای خون در اهواز

جانباز ۷۵ درصد دفاع_مقدس، حسین منجزی امروز در آغاز هفته دفاع مقدس در رژه نیروهای مسلح در اهواز توسط عوامل تجزیه طلب نئوبعثی و خلق_عرب به شهادت رسید.

برای دریافت آخرین خبر در مورد حمله تروریستی در اهواز و دیگر مطالب ملی گرا به کانال خوزستان پاره تن ایرانزمین است بنگرید.

https://t.me/khouzestan_iran1

 

لایه‌های پنهان نمایشگاه پان‌عربیستی الاهواز عبر التاریخ (اهواز در گذر تاریخ)

آنچه می‌خوانید بیانیه تحلیلی پان ایرانیست‌های خوزستان بر نمایشگاه پان عربیستی “اهواز در گذر تاریخ” است که پاییز ۱۳۹۴ با کمک و حمایت برخی از روحانیون بانفوذ خوزستان و در ظاهر با هدف معرفی تاریخ تشیع اما در راستای اهداف تجزیه‌طلبانه خلق عرب برگزار شد. آن تحرکات دیروز که همچنان ادامه دارد به اقدامات امروز و #حمله_تروریستی_اهواز انجامید. بازخوانی این بیانیه که چند سال پیش و همزمان با برگزاری نمایشگاه منتشر شد درک صحیحی از چگونگی رفتار ایران ستیزان و عناصر وابسته داخلی آنان را به شما خواهد داد.

***

بی‌آنکه بخواهیم رشته سخن را به سمت و سوی پرسش‌های فلسفی از انسان و ماهیت آن بکشانیم، به سراغ یکی از ممیزه‌های انسان این موجود شگفت انگیز می‌رویم؛ می‌گویند انسان قدرت ارتباط با زمان یعنی فهم حال و آینده و به کمک این توانایی قدرت طراحی و پروژه‌سازی دارد. انسان برای آینده می‌تواند طرح بریزد و زندگی انسان در طول تاریخ و زندگی روزمره سرشار و لبریز از این طرح هاست. چون طرح‌ها برای آینده است و در این مرتبه تصویری ذهنیست، از منطق این طرح‌ها و غرضی که دنبال می‌کند نیز می‌توان پرسید و آنرا موضوع بررسی قرار داد و به این اعتبار طرح‌ها را با اغراضشان سنجید. پرسش از چرایی طرح‌ها و چگونگی تحقق آن‌ها امکان قضاوت به ما می‌بخشد؛ یعنی در کنار خواست‌ها و نیت‌ها راه‌ها و ابزار‌ها نیز مطرح می‌شود.

با این مقدمه می‌پرسیم هدف و غرضی که در برپایی نمایشگاه «الاهواز عبر التاریخ» متصور بوده چه می‌تواند باشد؟ طبیعیست که اگر این نمایشگاه در حوزه خصوصی و توسط علاقه مندان این حوزه برگزار می‌شد و این حجم تبلیغ با حضور شخصیت‌های رسمی به عمل نمی‌آمد سمت و سوی بررسی موضوع تغییر می‌یافت؛ و البته به طور قطع نمی‌توان غرض رسما اعلام شده و یا آنچه تبلیغ می‌شود را غرض اصلی این طرح بحساب آورد و لذا می‌بایست پوسته ادله مطروحه و رسما اعلام شده را خراشید تا به دلایل زیرین طرح دست یافت.

«امنیت» آن معبریست که ما را به سرزمین فرشته حاکم براین جنس از اعمال و پروژه‌ها می‌برد. همه در ایران نگران حفظ امنیت هستند که در منطقه و اطراف ایران به بحران اصلی تبدیل شده است؛ خصوصا آنکه ایران با طرح‌های متعدد برای بهم ریختن امنیتش توسط کشورهای همسایه و قدرت‌های منطقه‌ای و فرا منطقه‌ای و همینطور عوامل داخلی مشدد این طرح‌ها مواجه است (اشاره به دخالت‌های بیرونی به معنای نادیده گرفتن بحرانهای داخلی که می‌توانند منجر به بی‌نظمی و ناامنی شوند نیست و اصولا همین زمینه‌های داخلی بستر مناسب آن طرح‌ها و برنامه‌های بیرونی را فراهم کرده است).

با این مقدمه خواستیم خصلت منطق حاکم بر این قبیل برنامه و کار‌ها را روشن کنیم تا قضایا و الگوهای رفتاری که بر مدار آن می‌چرخد، معلوم باشد.

بنا به زمینه محدود بحث بنای گفتگو در مورد زیربناهایی که یک بحران روی آن معنا پیدا می‌کند، نداریم با گذر از این موضوع صددرصد مهم و غیر قابل اغماض بنا به محدودیت زمینه مطلب حاضر تنها به یک رخداد در خوزستان و بررسی مفهوم نمایشگاه «الاهواز عبر التاریخ» و آسیب‌شناسی آن مطابق منطق حاکم و غرض مترتبی که موجودیت آن را مشروع کرده و شرایطی برای تحقق آن بوجود آورده است، می‌پردازیم.

خوزستان با دو مساله گسترش بنیادگرایی از یک سو و تحرکات به اصطلاح قومی از سوی دیگر تهدید می‌شود.

در موضوع گسترش بنیادگرایی با بسط اندیشه وهابیت و یا اندیشه‌های جهادی جدید که در منطقه شیوع یافته مواجهیم. کلیدواژه‌های مهم در این حوزه، جماعت، عقیده و جهاد و امیر هست. این اندیشه در قالب ترویج و سپس سازمان گسترش می‌یابد-پیوستگی عقیده و جهاد، جایگاه مهمی به امیر، جماعت و سازمان می‌بخشد- و از ابزارهای مدرن ارتباطی و رسانه‌ای برای تبلیغ بهره می‌برد، انجام اعمال جهادی – ترور و خشونت – در جلب افکار و تحریک حس شجاعت و ماجراجویی موثر است. از سوی دیگر روشی است برای زیر سوال بردن نظم موجود و ابزارهای کنترل نظم و قدرت حامی آن. تردید در استواری شرایط موجود می‌تواند سایقه‌هایی برای میل به رفتارهایی که محرک ماجراجویی و تبلور شجاعت است، ایجاد کند.

موضوع دوم تحریک عصبیت قومیست (مقصود از قوم در اینجا مصطلح عرفی و عمومیست) تا این عصبیت در خدمت امیال قدرت‌های منطقه‌ای که خود را هم جنس آن قوم و به نوعی برادر بزرگ‌تر آن معرفی می‌کنند قرار بگیرد و چونان نیروی نفوذی و یا ستون پنجم از یک سوی و سازمان رزم و شورش در لحظه‌های ضرورت، به اعمال فشار از نزدیک مبدل شوند. باید توجه کرد که در مدلهای آشوب سازی جدید ایجاد درگیری و ناآرامی به مثابه شهدی است که آن مکان را به کندویی برای تروریست‌ها تبدیل می‌کند. نکته کلیدی در نقد بر اعمال بسیاری از مسولین همین است، بهانه و عامل ابتدایی آشوب مهم نیست بلکه رخداد آن مهم است تا زمینه برای نفوذ آشوب به خط امنیت اتفاق بیافتد و تعادل امنیت را برهم بزند. یکی از بهانه و ابزارهای «رخداد ابتدایی» یا شعله آغازین می‌تواند بهانه‌های قومی-قبیله‌ای باشد که توانایی تحریک احساسات و هیجان را دارد.

تحریک احساسات توسط ماشین تبلیغات آل سعد در آغاز عملیات «عاصفه الحزم» نشان داد که عربستان سعی می‌کند موضوع عرب زبانان خوزستان را بر مدار عصبیت قومی و ناسیونالیسم عرب سازمان دهد؛ بعبارتی عربستان در حال حاضر نه تنها خود را متولی امر عربیت می‌داند بلکه با کمک گروه‌های جهادی علیه سلطه مجوسان-سربازان صفوی و ساسانی- مبارزه می‌کند. با دقت در مضمون «مجوس» که از طرف نیروهای جهادی بکار می‌رود؛ می‌توان مساله قومیت را هم دید؛ آن‌ها قوم ایرانی را مجوس می‌دانند و به این ترتیب اگر چه بین عنصر قومیت و مذهب تباین وجود دارد اما با فهم مضامین دقیق این عبارات در دستگاه فهم گروه‌های جهادی هم‌نشینی و ارجاع بهم بین این دو عنصر معلوم می‌شود.

از آنجایی که داعش و دیگر گروههای جهادی خطری جدی برای منطقه به حساب می‌آیند و یک خط کشی خونین بین شیعه و سنی افراطی – جهادی، کشیده شده است، این مساله در برخی از مراکز تصمیم گیر چنین برآورد شده که می‌توان با تاکید بر عنصر «تشیع» عرب زبانان خوزستان را در برابر خطر نفوذ و ماشین تبلیغ جهادی باز داشت. یعنی یک فرمول عربی – جهادی را به فرمول مذهبی – جهادی تبدیل کرد و بدین ترتیب عربِ شیعه را در خارج از دایره شمول مجموعه عربی -جهادی قرار داد و مضاعف بر آن اینکه چون روابط ایران و آل سعود تیره و خصمانه است، تلاش بر این است که اعلام شود دعوا با آل سعود دعوا بین عرب و فارس نیست! (این مساله نشان می‌دهد کار تا کجا خراب است، چه‌ها نکرده‌ایم و چه‌ها کرده‌ایم که می‌ترسیم برخی از هموطنان عرب زبان دعوای ما و آل سعود را دعوای عرب و فارس و لذا دعوای خودشان و ایران بدانند!). البته این مساله نه تنها ریشه در فهم غلط مسایل کشور و مساله ایران دارد، بلکه خیمه ایست تا در زیر آن محیط برای فعالیت «قومی» در شکل اجتماعی به عنوان زیر بنای مبارزات سیاسی فراهم شود. یک گروه که در مراکز تصمیم‌گیر نظام حضور موثر دارند، مساله خوزستان را به عنوان یک مساله مستقل صورت بندی ساده کرده و حل آن مسائل صورت بندی شده را به عنوان حل مساله خوزستان عنوان می‌کنند.

در این صورت بندی که حاوی یک روایت مغلوط و هدفمند است، مساله ساده شده خوزستان اینگونه روایت می‌شود:

عشایر عرب زبان خوزستان در زمان پهلوی مورد ستم قرار گرفته و همواره یک نگاه امنیتی بر سر آن‌ها وجود داشته و مناطق آن‌ها نیز رشد و توسعه پیدا نکرده و بیکاری و غیره باعث طغیان و اعتراض می‌شود. یک نگاه افراطی ناسیونالیستی هم سعی در امحا و معدوم کردن فرهنگ و سنت و زبان این مردم دارد. (یعنی دقیقا روایت مطلوب اندیشه خلقی و پان عربیسم به عنوان، ریشه مشکل و مساله معرفی می‌شود! و چنین وانمود می‌گردد که زیر چتر وحدت اسلامی ریشه‌های نارضایتی از بین می‌رود و التیام می‌یابد!).

بعد از صورت بندی مساله آنگاه یک دو قطبی کاذب ایجاد می‌کنند که یک سوی آن نگاه ناسیونالیستی ایرانی و قطب مقابل آن حرکت‌های تند نظامی و جهادی است و قطب تندروی جهادی و خلقی را پاسخی به افراط ناسیونالیسم معرفی می‌کنند و آن تندروی را به این تندروی ارجاع می‌دهند و سپس با تکیه بر برخی استدلال‌های صوری، عنوان می‌کنند که اگر فشار و آن نگاه دوران پهلوی حذف شود و در روند قدرت مشارکت داده شوند و اجازه داده شود که هویت خود را حفظ کنند و فعالیت اجتماعی داشته باشند، پایگاه گروه‌های جهادی و تروریستی محدود می‌شود. این صورت‌بندی مشکل و سپس راه حل مطوحه بستری برای ترویج عقاید و گسترش روندیست که در ‌‌نهایت بار و میوه آن را گروههای ضد ایرانی و تروریست‌ها و گروههای جهادی خواهند چید. این نگاه وجود تبعیض و ستم را که در اتاق‌های فکر به عنوان ایدیولوژی جریان‌های قومی بکار می‌رود را پذیرفته و برنامه رفع «ستم ملی» را در پیش گرفته و اجازه می‌دهد که بستر اجتماعی با مفاهیم «تبعیض»، «ستم ملی» و «حق تعیین سرنوشت ملی» باردار شود و ذهن‌ها را هدف گذاری کند. با رسیدن موسم مضحک انتخابات که در آن نمایندگان نذری می‌دهند و شام و ناهار پخش می‌کنند و وعده‌های توخالی و عوام‌فریب‌ ساز می‌کنند، این مفاهیم پاشیده شده به فضای عمومی را در مرحله «داشت» بعد کاشت حفظ و تقویت می‌کنند. در این شیوه انتخابات که چیزی جز سفلگی دسته جمعی نیست، قدرت و صندلی می‌خرند و مشت مشت عناصر حیاتی به باد می‌دهند.

ایجاد نمایشگاه‌های با نام اهواز در تاریخ و نحوه روایت مغلوط و هدفدار آن تاریخ چیزی جز با این توجیه نیست اما هدفش‌‌ همان است که بیان شد. پان عربیسم و ترویسم خلقی پاسخ به چیزی نیست! این اولین نکته‌ای است که باید مسولین متوجه شوند. پان عربیسم و تفکر خلقی پاسخ نیست بلکه یک دستگاه فکری و ایدئولوژیک است که با تبلیغ بر اذهان و اعمال بار شده است. این تفکر فاقد ریشه‌های تاریخیست و امری جعلی و برساخته است و بنابراین پاسخ به چیزی نیست. فقر و عقب ماندگی و وضعیت معشیت و غیره منجر به نارضایتی شده و در نتیجه بستری برای گسترش تفکرات خلقی و تروریستی می‌شود که بر کینه‌ها و فقدان‌ها تکیه دارد و دقیقا به این خاطر پاسخ نیست بلکه امری از پیش مهیا برای استفاده از نارضایتی‌ها است و پس منطقی که از آن ناحیه طرح می‌شود ربطی به ریشه نارضایتی ندارد و پاسخ از درون آن «ادعانامه» بدست نمی‌‌آید. مساله خوزستان با ارجاع به منطق ناسیونالیسم قابل حل است و نه با منطق پان عربیسم که خود موجد بحران بزرگ‌تر می‌باشد.

با بسط روحیه دلالی و سوداگری یک جنگ همگانی نسبت به همه عناصری که می‌تواند متعلق به قدرت و عظمت ملی باشد، بوجود آمده است؛ فساد روحی و تباهی، خصال والای یک جامعه را سوزانده و خاکستر آن را به ذهن‌ها و بینش‌ها ریخته؛ از آنجایی که «راهی که به بالا می‌رود با راهی که به پایین می‌رود یکی است»؛ در فقدان برنامه‌ها و اراده‌های کافی برای سازمان دهی یک ملت به سمت و سوی «نبرد تولید» و شکوفایی و خلق و خلاقیت که جوهره یک زندگی ملی شاداب و روبه تعالیست، یک خمودی و باید گفت یک تباهی، همه چیز را در راستای تفرق -و نه وحدت در مسیر ایده‌ها و اهداف متعالی- سوق می‌دهد. آن بینشی که سازمان دولت را به دست گرفته و اداره امور مملکت را دارد و قوای آنرا سمت و سو می‌دهد بی‌آنکه بداند بر سر شاخ نشسته و بن می‌برد؛ آن‌ها در «کاخ دولت مدرن» نشسته و تمام «پایه‌های» آنرا با پندار نبرد با رضا شاه معدوم می‌کنند؛ گویی کسی در خانه‌ای بنشیند و چون با بنا مشکل دارد به جان سیمان و ملات بیافتد و با دشنام به بنا آن ملات و سیمان بین آجر‌ها را تخریب کند! و این یکی از دروازه‌های ورود افکار و برنامه‌های ضد ملی است. رژیمی که هنوز نمی‌داند و نمی‌تواند اعلام کند که دقیقا با چه چیزی مخالف بوده و است و دقیقا منطق آن چیست و از چه دانشی منبعث می‌شود و قرار است دقیقا چه چیزی را جایگزین آن کند! آن‌ها با غرب مشکل دارند ولی هنوز مشخص نیست که این غرب «جغرافیاست» که‌‌ همان معادل استعمار می‌تواند باشد و یا یک «بینش» و «فهم» و «جهان بینی» است که از قضا اینجا نیز حاضر است. این جنگ با «غرب» نامعلوم که از نامعلومی از منطقی به منطق دیگر می‌غلطد و شکلی نامتعین دارد و اصولش نامشخص است و نمی‌توان نقطه مقابلش را به روشنی تعریف و ارائه داد، باعث شده امور بدست افرادی بیافتد که می‌توانند با سایه‌ها بجنگند و شعار پیروزی را با دهنهای باز فریاد بزنند و در مورد آن جدای از رجز حماسه‌ها بسازند و هر که با آن جنگ مخالفت کرد با فریاد به «جاسوس» و «عمله» غرب متهم کنند.

خلاصه آنکه اجزای این ملت بجای اینکه داخل یک برنامه ترقی ملی منسجم شوند، در مجموعه‌ای به سر می‌برند که ناچار باید به سمت تفرق روند. نظام یک تفکر سنت‌گرا و ضد مدرن دارد و یک تفکر انترناسیونال اسلامی و اخوانی (تفکرات دیگر هم دارد) و نوعی از اندیشه چپ را هم به همراه دارد، این عناصر سه گانه باعث جذب هم جنس می‌شود و از این جهت راه ورود به داخل سیستم به عنوان خودی به روی افرادی باز می‌شود که دشمن بقا و موجودیت کشور و حتا خود نظام هستند، اما آن‌ها می‌توانند از طریق هم نوایی با وجوهی از نظام حق حیات و نفوذ در ارکان حاکمیت و حکومت بیابند.

ملت ایران چه عرب زبان باشد و چه فارس زبان و یا به یکی از زبان‌های کردی سخن بگوید و یا هر دین و مذهبی داشته باشد، می‌بایست از حیث تعلق به ملت ایران از تمام حقوق شهروندی برخوردار باشد؛ حقوق کامله متعلق به ملت است و هر که به ملت تعلق داشت آن حقوق را بهره‌مند می‌شود. ناسیونالیسم ایران چیزی جز این نمی‌گوید؛ هیچ گونه تبعیضی را به هیچ بهانه‌ای نمی‌توان بر شاخه‌های تباری و یا مذهبی و غیره روا داشت، در تقسیم امور اداری همانگونه که نمی‌توان کسی را بخاطر قومیت یا این قبیل موارد از حقوقی محروم کرد، همچنین نمی‌توان بر پایه قومیت پست و مقامی بخشید؛ در کشور اصول واگذاری مسولیت‌ها می‌بایست بر شایستگی باشد. ناسیونالیسم تفاوت‌های جزیی و کثرت و رنگارنگی‌ها را چون محصول تاریخی یک ملت و تجلی‌های وجود ملی دانسته و آن‌ها را در درون یک وحدت و تراویده از یک اصل می‌بیند و وظیفه سیستم و ماشین حکومت تقویت وجوه وحدت است تا وحدت در عین کثرت با وصفی که شد پابرجا باشد و قوام یابد. اگر از ماشین حکومت محصولی که بیرون می‌آید تقویت اموری نباشد که وحدت حاصل تحقق آنهاست و لازم وحدت هستند، پرداختن به عناصر ملی به شکل جداگانه نقض غرض خواهد بود ولو بتوان لعاب و بهانه‌ای از حقوق بشر و دموکراسی برای آن دست و پا کرد. اگر کسی گفت در صورتی که به فلان اشخاص که فلان ممیزه دارند اگر پست ندهیم می‌شوند خلقی، نشان می‌دهد که کار خراب است و آن مسول به وادی منطق خلقی غلتیده و حکیمی ناحاذق و فاقد بینش است. در منطق ناسیونالیسم می‌بایست همه پهنه ایران آباد و پیشرفته باشد و هر ایرانی کاردان بر سر کار و هر مدبر و شایسته‌ای مدیر؛ یعنی همه بچه‌ها و فرزندان ایران؛ سخن گفتن با این منطق و بینش صحیح است.

بعد از مقدمه نسبتا طولانی که به ایجاز و مختصر بیان شد به بررسی حوادث و رخدادهای نمایشگاه صرفا از آن جهت که اثری منفی بنظر ما داشته است می‌پردازیم و البته قطعا وجوه مثبت هم متصور است که غرض ما پرداختن به آن وجوه نیست:

۱-فضای حاکم بر کل نمایشگاه «عربی» بود. هدف نمایشگاه روایتی از «عرب زبانان ایرانی» در خوزستان است و نه روایت عربی از خوزستان. خوزستان به عنوان محدوده‌ای از ایران و از اراضی اصلی و قدیم ایران موطن ایرانیانی است که دارای ویژگی‌ها و مشخصات و ممیزاتی هستند. افراد زیادی در آن منطقه نشسته و برخاسته‌اند و یا استمرار داشته‌اند؛ آن محدوده خاک ایران است و حوادث آن داخل تاریخ ایران معنا و مفهوم دارد و نمی‌شود خارج از تاریخ ایران و سرگذشت ملی مسائل و حوادث آن را روایت کرد.

۲-نه تنها فضای نمایشگاه یک فضا در راستای ایده ناسیونالیسم عرب بود بلکه چونان موقعیتی برای مانور تبلیغاتی درآمده بود. برای نمونه مطالبی در مورد کلده و اکدی‌ها و تاثیر زبان کلدانی یا سوریانی بر زبان فارسی، پخش می‌شد که از زمره مطالب تبلیغی برای پان عربیسم است و ربطی به تاریخ عرب زبانان منطقه و سرگذشت آن‌ها نداشت. به فرض که زبان اکد و کلده بر زبان فارسی تاثیر دارد این چه نسبتی با تاریخ و مسایل عرب زبانان خوزستان دارد؟ مگر آنکه از منظر پان عربیسم به قضایا بنگریم.

۳- اینگونه نمایشگاه‌ها و برنامه عمدتا تریبونی می‌شوند برای یک نظر خاص؛ مثلا برای کوبیدن ایدئولوژیک و یک‌سویه تاریخ پانصد ساله خوزستان. و‌ گاه تسویه حساب با تاریخ ایران و فرصتی می‌شود برای نمایش و تظاهرات عقیدتی و خلقی مثلا از طریق پخش و توزیع اشعاری با مضمون ویژه.

۴-تاکید خام اندیشانه و غرض ورزانه بر تاریخ مشعشعیان. دست اندرکاران قضیه بنظر تصور کرده بودند مشعشیان چون شیعه هستند می‌شود روی آن سرمایه گذاری تبلیغاتی کرد؛ از این جهت مشعشعیان چونان سابقه حکومت و استقلال اهالی عرب زبان محل تعریف شده بود که این مسائل از دلالت‌های گفتمانی اندیشه خلقی و تجزیه طلب است. ایجاد تکیه گاه‌های تاریخی برای سابقه استقلال و سپس اشغال از اهم اهداف اندیشه خلقی است. استدلال مرکزی جریان خلقی مخدوش شدن استقلال خوزستان توسط حکومت مرکزی است و فراهم کردن موادی برای اثبات این ادعای واهی یک خطای امنیتی و ملیست! از سوی دیگر سابقه مشعشیان خلاف آنچه روایت شد، نشان می‌دهد که این جریان یک جریان شیعی نبوده بلکه در ‌‌نهایت یک حرکت غالیانه بوده که اقداماتی ضد شیعی داشته.

این اندازه روشن است که محمدبن فلاح شاگرد ابن فهد حلی بوده و برخی نوشته‌اند که ابن فهد مادر او را به زنی گرفت و محمد بن فلاح در خانه این شیخ بار آمد و از شاگردان او بود. ابن فهد فقیهی برجسته بوده و برخی نقش او را مشابه نقش علامه حلی دانسته‌اند؛ شیخ علی بن عبدالعالی کرکی معروف به محقق ثانی از شاگردان او بود. شیخ صوفی مسلک و ریاضت کش بوده است. ابن فهد به علوم غریبه گرایش و کشش داشت، غیاثی کتابی هم به او منسوب کرده که خواص عجیبی داشته و گفته‌اند که محمد بن فلاح این کتاب را از خانه استاد برداشته و دستمایه ادعای مهدی‌گری خود کرده است. طریق الحقایق می‌گوید قبر شیخ محل مراجعت و زیارتگاه عرب و عجم شده؛ حرکت و جنبش و عقیده او بیشتر شریعتی و طریقتی ملایم و زهد ورزانه بود و داعیه سیاسی نداشته است.

در کتاب تاریخ العراق بین احتلالین گفته شده که محمد از‌‌ همان اوایل به این فکر بوده که بنیاد مهدی‌گری بگذارد. در‌‌ همان کتاب گفته شده است که محمد مشعشع بعد از اعتکاف در مسجد جامع کوفه ادعا کرد که من مهدی‌ام و به زودی ظهور خواهم کرد. همانطور که کسروی به درستی گفته، شیخ مشعشع هرگاه زمینه می‌یافت دعوی مهدی‌گری می‌کرد و هرگاه زمینه نامناسب بود خود را نایب امام می‌دانست و سخنانی پیچیده و رازورزانه از پرده و جایگاه به هم می‌بافت که مغز آن سخنان وقتی از پوست بیرون می‌آمد داعیه مهدی‌گری بود. دکتر مصطفی الشیبی خطبه‌های کلام المهدی، کتاب محمد مشعش را شبیه منشورهای مهدی سودانی دانسته است. (جنبش مهدی‌گری سودان توسط محقق فاضل مهدی تبریزی از نزدیک و دیداری که با مهدی سودانی داشته طی کتابی که به تاریخ مهدی‌گری و در ‌‌نهایت به عقاید باب و بها پرداخته بود، بررسی شده است که به عربیست و هنوز به زیور طبع آراسته نشده). شعشعه بنظر حالتی است یا آن حالیست که بعد از ریاضت اعطا می‌شود، پرداختن به معنای شعشعه از زمینه بحث خارج است.

محمد در سلک مهدی‌گری گاهی خود را بالا‌تر از امام بلکه پیامبر و خدا نیز می‌دانسته. کسروی می‌گوید از کلام المهدی پیداست که مشق قران سازی نیز می‌کرده.

فرزند او مولا علی چنان که کسروی گفته ادعا کرد آن «بود گردان» خدا امروز در کالبد من است، او با این ادعا‌ها که داشت کارهای ناشایست زیادی کرد و از جمله راه حاجیان زده و کشتار بسیار کرد. همین مولا علی بارگاه امام علی را ویران و به همراه بارگاه امام حسین تاراج کرد.

غرض ما پرداختن به مشعشعیان نیست؛ این مقدار برای ما کفایت می‌کند که بگوییم چه مرد بیمار و علیل الذهنی را در این نمایشگاه به نام تکریم مذهب شیعه و اشاره به گذشته آن بزرگ داشته و گرامی شمرده‌اند. افکار محمد مشعشع به کار شیعیان نمی‌آید و چنان که کتاب المهدی او نشان می‌دهد فکرش مخالف تشیع بوده و جز غلو و حرفهای مزورانه و دعوت‌های بی‌بنیاد چیزی نداشته و همانگونه که الشبیبی گفته خطبه‌هایش شبیه منشورهای مهدی سودانی است و اگر کسی را به کار بیاید قطعا جنبش‌های مهدی‌گری دروغین از جمله باب و بها و یا یمانی‌ها راست. این تاریخ عقبه شیعی نیست بلکه عقبه مذاهب و دعوایی ضد شیعیست و عجبا که علمای شیعه در زمانی که خود سررشته امور به کف دارند این اشتباهات را دیده و دم نمی‌زنند که از درِ حمایت و ستایش بر می‌آیند.

از علما که بگذریم سخنان مدیر کل آموزش و پرورش از شگفتی‌هاست. او می‌گوید تاریخ دوره مشعشعیان باید وارد کتابهای درسی شود تا اینجا که ایرادی ندارد اما بحث آنجاست که اطلاعات آقای تقی‌زاده کلا غلط است و بطور کل این جریان و تاریخ آنرا نمی‌شناسد. تقی‌زاده می‌گوید: «خوزستان در طول تاریخ کانون بحران‌های بین‌المللی و خاستگاه نهضت‌های ملی داخلی بوده است لذا هر شخصی بخواهد تاریخ ایران را بخواند باید در ابتدا تاریخ خوزستان را مطالعه کند. بخشی از هویت ملی، اجتماعی و فرهنگی هر ایرانی را باید در خوزستان جستجو کرد زیرا که تمام سلسله‌های پادشاهی و همه حکومت‌های اسلامی تاریخ ایران کار خود را از خوزستان آغاز کرده‌اند»

معلوم است که این فرد بینش و نگاه ملی دارد اما بخاطر اینکه آگاهی درستی ندارد، سخنان مغلوطی گفته است. او سامانیان و صفاریان را نمی‌شناسد و از سوی دیگر نمی‌داند که صفویه که بوده‌اند. خاستگاه‌شان کجا و بد‌تر آنکه می‌پندارد مشعشعیان نیز مانند جنبش‌های ملی از قبیل قیام استاد سیس و بابک و.. جنبشی ایران‌خواه و ملی بوده حال آنکه زمینه جنبش و سخن مشعشع چیز دیگریست.

مشعشع که هویزه را مقر خود کرد -هویزه عرب زبان نبوده و فارس زبان بوده‌اند در آن تاریخ- نه پی جنبش عربی بود و نه عجمی بلکه داعیه دیگری داشت و اگر هم قرار است به تاریخ مدارس افزوده شود، که خوب هم هست، باید با زمینه و بینش درست به آن پرداخته شود تا ذهن‌ها را تباه نکند.

اینگونه برگزاری نمایشگاه بازی در زمین جریان خلقی است. مشعشعیان هر چه بودند زائده‌ای بودن در شرایط آشوب و نبود حکومت ملی که با برآمدن حکومت ملی صفوی که شیعه بودند تکلیفشان مشخص شد، از منطق ملی، برآمدن صفویه و کوبیدن مشعشعیان ارزشمند و مهم است و نه خلافش.

تعریف و تمجید از خزعل و دیگر سرکشان با این توجیه که می‌شود به این بهانه علیه رضا شاه دشنام داد و از این رهگذر رگ خواب مسولین را گرفت و رام و همراه‌شان کرد چیزی جز چرخیدن بر مدار آشوب و بحران نیست. دولت و ماشین حکومت باید تکلیفش را با این برنامه و مفاهیم بصورت دقیق معلوم کند و سپس به سمت مدیریت و درمان برود والا سکنجبینش سودا خواهد فزود و نمایشگاهش «پاتوق» جولان و مانور خلقی‌ها خواهد شد تا زمینه تبلیغ و دعوت پیدا کنند.

در ‌‌نهایت آنکه فرزندان ایرانزمین از هر شاخه و تیره و طایفه‌ای و به هر زبان و مذهبی باشند از هر حیث با هم برابر بوده و ایران سرزمین آنهاست و کسی را بر کسی رجحان و برتری از بابت تساوی حقوق ملی نیست. عرب زبانان خوزستان مانند سایر اهالی ایران، فرزندان ایران عزیز بوده و فرزند این آب و خاکند و صاحبان این آب و خاک. آبادی و شکوه و عظمت این سرزمین از کوشش همگانی ما بار خواهد داد.

تشکیلات پان‌ایرانیست خوزستان

شنبه نهم آبان ماه ۱۳۹۴

***

حملات تروریستی نتیجه عدم برخوردهاي به موقع:لزوم تصویب قانون میهن پرستی

درست در سالگرد حمله عراق به ایران، یک جریان تروریستی با مشی مسلحانه و گفتمان«بعثی»به رژه نیروهای مسلح که سالانه به افتخار همین روز، انجام می شود حمله کرد. بلافاصله، طیفی از جریان‌ها و رسانه‌های اپوزیسیون با همدلی اخبار مربوط به این حمله وحشیانه را پوشش دادند.اگر کمی به عقب برگردیم در ابتدای سال جاری جان بولتون و کارگروه‌های اقدام علیه ایران در تل‌آویو، ریاض وکاخ سفید، نوید چنین حملاتی را داده بودند.پیش بینی حملات ایذایی علیه کشور در برخی استان‌ها دور از ذهن نبود.

«میز ایران در سیا» و اتاق «طرح ایران» در اسرايیل، استراتژي «مشغول‌نگه‌داشتن ايران در داخل» را به عنوان یک راهکار در دستور کار خود قرار داده اند.اين پروژه در واقع، مهندسي معکوس نظريه دفاعي ايران براي «مشغول‌نگه‌داشتن دشمن در مناطق دور از مرزهاي ايران» با استفاده از ترکیب قومی کشور است، هدف، به چالش کشاندن «عمق دفاعی» ایران است.جمله معروفی وجود دارد که می گوید: «تروریست‌ها همیشه یک گام از نیروهای امنیتی جلوتر هستند» .

اما واقعیت عمیق‌تری که وجود دارد این است که پیدایش گروه‌های تروریستی محصول سیاست های اشتباه در حوزه امنیت و اجتماع، رویکردهای غلط نخبگان سیاسی در بازی با مکانیسم‌های اجتماعی و اراده بازیگران بین‌المللی است. هنگامی که ضعفی آشکار می‌شود که ده ها بار در خصوص آن هشدار داده شده است باید نسبت به سلامت و کارکرد سیستم دفاعی تردید کرد. خوزستان، از معدود استان‌هایی است که استاندار آن در دور دوم کابینه روحانی تغییر نکرده است!

طی سال‌های 85-1384،پنج عملیات تروریستی در اهواز و تهران توسط یک گروه مسلح به نام حرکه النضال انجام شده بود. طی سه ماهه آخر سال گذشته نیز چند انفجار در خطوط انتقال نفت یا حمله تروریستی در استان خوزستان رخ داد که رسانه های جریان اصلی در ایران طبق عادت علاقه ای به تجزیه و تحلیل آن نداشتند. ابتدای سال جاری نیز با آشوب در همین استان آغاز شد که در نهایت با آتش سوزی در یک قهوه خانه به پایان رسید.

هم اینک هم گروه های سابقه‌دار در استان خوزستان و با کمک دولت‌های متخاصم،در حال فعالیت و یارگیری هستند. فعالیت این گروه ها در فاز «تشکیلاتی» از مشی مسلحانه پیروی می‌کند که سابقه این مشی در خوزستان تا دهه چهل خورشیدی و گروه محی الدین آل ناصر امتداد می‌یابد. اما در فازگفتمانی،تاکتیک جدید آن‌ها اشاعه اهداف و مطالبات از طریق پوشش‌های مختلف دیگر است! تفاوت حوزه اجتماعی و امنیتی در این است که معاونت های اجتماعی نگاه بلندمدت و تعاملی داشته و کمتر به قوای قهریه متوسل می‌شوند. ماموریت آن ها [جریان موسوم به هویت طلب] صرفا عادی سازی گفتار سیاسی، تابوشکنی، افزایش سطح مطالبات و چانه‌زنی با نخبگان است. بنابر همین تاکتیک، آنچه اخیرا در برخی استان ها باب شده و برخی از مسئولان را نیز در دام انداخته است، تفاوت گذاری میان هویت‌گرایی قومی و تجزیه طلبی است!

این تفکیک، دام پهن شده از سوی جریان های تجزیه طلب در برابر نهادهای امنیتی است. این جریان‌ها، همان اهداف غایی تروریست‌ها را با زبانی نرم‌تر و در قالب «مطالبه» بیان می‌کنند. بنا بر تجربه آن دسته از نیروهایی که استعداد و قابلیت داشته باشند، بعدها به شاخه نظامی یا فاز تجزیه‌طلبی‌ منتقل می شوند.

در سال 1376 حزبی به نام لجنه الوفاق در خوزستان شروع به فعالیت کرد که مطالعه کنش و منش آن درس های تجربی مهمی در شناخت تحرکات گریز از مرکز دارد. این حزب قانونی، در مدت کوتاهی تبدیل به مادر بیشتر احزاب مسلح بعدی خوزستان شد. بسیاری از عناصر تروریست در پوشش این حزب به فعالیت، یارگیری و اجتماع می‌پرداختند.از آن جمله می‌توان به افرادی مانند حبیب نبگان(عضو کادر مرکزی لجنه الوفاق و رهبر بعدی گروه تروریستی حرکه النضال با ده‌ها بمب‌گذاری در استان)،احمد نیسی(عضو فعال لجنه و رهبری حرکه النضال)،محمد چعب( عضو بعدی حرکه النضال و مشارکت در چند عملیات بمب‌گذاری)،حسین عساکره(موسس گروه چهارشنبه سیاه و بمب‌گذاری در شهرهای ماهشهر و امیدیه)،محمد علی سواری(بمب‌گذاری در خطوط لوله نفت قلعه چنعان)،غلامعلی ساکی(بعدها به جریان تکفیری پیوست) اشاره کرد. این تنها شمه ای از خروجی یک حزب در استان است که با مجوز وزارت کشور نزدیک به دو سال فعالیت کرد.

حقیقت این است که بدنه گروه‌های تروریستی از داخل کشور و همین اجتماع تامین می‌شود. اما برخورد نهادهای ناظر برای حذف و مقابله با بسترهای حمله تروریستی اخیر و نمونه های مشابه آن که احتمالا در آینده نیز رخ دهد، پیش بینی کرده است؟ این حملات دارای چند عامل و موجد است:

عامل نخست، سیاست‌های اشتباه امنیتی در مماشات با جریان های ضدمیهن است. بارها در خصوص لزوم تصویب قانون «میهن پرستی» جهت باز شدن جنبه های حقوقی مقابله با جریان های مختلف نفرت پراکن صحبت شده است. اگر چنین قانونی پیش از این تصویب می شد، امکان پیگرد،تعقیب و بازداشت بسیاری از نیروهای مشکوک که در شکاف حوزه سخت و نرم فعالیت می‌کنند وجود داشت. در فقدان چنین قانونی، امکان نابودی شبکه های نامرئی تروریست‌ها کاهش پیدا کرده است.

عامل دوم، نخبگان سیاسی برخی استان‌ها اعم از فعالان، مسئولان، نمایندگان مجلس خبرگان هستند که ناخواسته از طریق تعامل با جریان های نو بعثی و تجزیه طلبانِ نقابدار امکان اشاعه ادبیات سیاسی آنان را که در نهایت به کشتن کودکان در کف خیابان‌ها می‌رسند، فراهم می‌سازند. یکی از دلایل ناموفق بودن پاکستان در مقابله با بنیادگرایی این نکته است که مدارس حقانی(مربوط به طالبان) پیوسته و آزادانه به ترویج و تئوریزه کردن خشونت و تروریسم می‌پردازند. یعنی حاکمیت میل یا توانی برای مقابله با مدارس مزبور ندارد. طبیعی است که در این شرایط هر دانشجوی این مدارس یک بمب‌گذار بالقوه خواهد بود.

در چنین شرایطی (که توسط ساختارهای و مکانیسم های داخلی فراهم شده است) بسیار بدیهی است که نیروهای متخاصم بیگانه از ظرفیت جریان‌هایی که درون دستگاه ها پرورش پیدا می‌کنند استفاده کنند.

نهادهای ناظر و ذی‌صلاح ما باید بدانند که تروریست و تجزیه طلب فقط آن کسی نیست که به کودکان و سربازان شلیک می‌کند؛تروریست‌ها عقبه رسانه ای و پشتیبانی دارند. تروریست‌ها و تجزیه طلبان از سوی افراد نقابدار تطهیر و تئوریزه می‌شوند و عمل‌شان در قالب تبلیغ، مشروعیت پیدا می‌کند.

کسانی که یک روز در فکر احیای «خانه شیخ خزئل» اند در اهواز و روز دیگر زیر تندیس پیشه وری عکس یادگاری می‌گیرند در این جرم شریک اند.تروریست‌ها دارای یک عقبه رسانه ای قوی و پیچیده هستند که پیش و پس از عملیات، به ستایش از جرم و و تطهیر مجرم یا مجرمان سابق و لاحق می‌پردازند.

محاکمه و در نهایت اعدام چند عامل، تنها پاک کردن صورت مساله است اما برای حل کردن اصل مساله باید با عقبه این جریان برخورد کرد. در غیر این صورت همین افرادی که کودکان بی دفاع را به خاک و خون کشیدند چندی بعد با عنوان قهرمان توصیف خواهند شد.مگر همین روند در خصوص محی‌الدین آل ناصر، شیخ خزعل و … دنبال نشد؟این عقبه همان‌طور که امروز آزادانه و بی هیچ مزاحمتی از پیشه وری و شیخ خزئل بت ساخته اند فردا از همین گروهک ها و قاتلان کودکان مجمسه آزادی خواهند ساخت! اگر در این سال ها به موضوع حمله به کیان ایران و تئوریزه کردن بنیادگرایی، توجه می کردیم شاید امروز شاهد رگبار گلوله به سمت مردم بی دفاع نبودیم.

حزب پان ایرانیست
همبستگی‌ ملی‌ . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت
هم میهن گرامی‌: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات با حاکمیت ملت به ما بپیوندید
کنون ای هم وطن ای جان جانان / بیا با ما بگو پاینده ایران

نامه پان ایرانیسم در شبکه های اجتمایی

تارنما: www.paniranism.info
فیسبوک: facebook.com/nameh_paniranism
تویتر: twitter.com/paniranism
تلگرام: t.me/Naameh_Pan

You can leave a response, or trackback from your own site.

Leave a Reply

Copyright©2010-2018.