شماره ۲۸ – ایران وطن ماست

نامه پان ایرانیسم
هواداران پان ایرانیسم در برون مرز
دره دو، شماره ۲۸ – پنج شنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۰ – ۱۵ سپتامبر ۲۰۱۱
www.paniranism.info – iran@paniranism.info

درود بر هم میهنان گرامی‌،

مطالب زیر تقدیم میشوند:

– سرور فرهاد باغبانی از اعضای پان ایرانیست خوزستان به یکسال زندان محکوم شد.
– تحریف دگرباره تاریخ از سوی مقامات جمهوری باکو;تندیس بابک خرمدین در باکو.
– ایران وطن ماست.
– سودان، تعیین سرنوشت و تسری به ایران.
– زایش و پیدایش جریان‎های «پان ترکیسم و پان عربیسم».
– ایرانی کیست؟
– بی.بی.سی و تجزیه‌ی ایران؟!
– مبارزه مسالمت آمیز هم استراتژی و هم تاکتیک.

پاینده ایران،
هواداران پان ایرانیسم در برون مرز

سرور فرهاد باغبانی از اعضای پان ایرانیست خوزستان به یکسال زندان محکوم شد

 صبح یکشنبه ۱۳شهریور ماه۱۳۹۰ شعبه ۴ دادگاه انقلاب اهواز، سرور فرهاد باغبانی از اعضای حزب پان ایرانیست تشکیلات خوزستان را به جرم عضویت در حزب پان‌ایرانیست به یکسال زندان محکوم گردید. حکم یک سال زندان به مدت دو سال تعلیق خواهد شد. قاضی دادگاه برای اتهام تبلیغ علیه نظام نیز حکم تبرئه صادر کرد.

برگرفته از: تارنمای پان ایرانیست خوزستان

 

 

***

تحریف دگرباره تاریخ از سوی مقامات جمهوری باکو;تندیس بابک خرمدین در باکو

به گزارش خبرگزاری آران در ادامه تلاشهای دولت جمهوری آذربایجان برای تحریف تاریخ، شبکه جهانی سحر از برنامه ریزی برای برپاکردن مجسمه «بابک خرم دین» در باکو خبر داد.

علاوه بر آن با گنجاندن مطالب تحریف شده در کتابهای درسی و مرجع در این جمهوری و نیز نصب تندیسها و مجسمه ها و همچنین کتمان و انکار عناصر پیوند دهنده جمهوری آذربایجان به ایران ، شخصیتها و حوادث و آثار بسیاری از مقاطعی از تاریخ ایران مصادره به مطلوب می شوند.

از دیگر سو، دو سال قبل با اختصاص بودجه هنگفتی از طرف وزارت فرهنگ و توریسم جمهوری آذربایجان به ساخت فیلمی در مورد «جواد خان گنجه ای»، تلاش گردید این شخصیت ایرانی که سالهای طولانی پیش از معاهدات ننگین گلستان و ترکمانچای و تجزیه اراضی شمال ارس از ایران، در مقابل تجاوزات روسیه تزاری به این خطه از ایران آن زمان مقاومت کرده بود، به عنوان یک عنصر قومگرا با ویژگی های تجزیه طلبان کنونی معرفی شود.

خط تحریف تاریخ که انکار پیوند تاریخی و فرهنگی جمهوری آذربایجان با ایران را دنبال می کند، با انتشار کتابها و اطلس جعلی نیز تعقیب می شود و تلاش می گردد تا با نفی حقایق مسلم پیشینه تمدن ایران بزرگ، مهد و میراث دارسلسله صفویه نیز، جمهوری آذربایجان قلمداد شود!

برگرفته از تارنمای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست

***

ایران وطن ماست / مراد ثقفی

ایران نه یک مکتب است نه یک مرام و نه یک مسلک، ایران وطن ماست. ایران تمامی آن‌چیزی است که ما داریم و طرفه آنکه امروز به هیچ گرفته می‌شود. به هیچ گرفته می‌شود از سوی کسانی که اعتقاد و ایمان خویش را مستمسکی می‌دانند برای اهانت به تاریخ و به فرهنگ و به اسطوره‌های این سرزمین؛ و به هیچ گرفته می‌شود توسط کسانی که می‌خواهند وطن ما را به توشه یک‌روزه‌ای برای راه بی‌مبداء و بی‌مقصدشان تخفیف دهند. ایران وطن ما و مبداء و مقصد ماست. ایران ما، ایران مردمانی است که طی قرن‌های متمادی در آن سکنی گزیدند و هر یک به فراخور توان خویش از وجود آن، از همیت و از تمامیتش حفاظت کردند. ایران وطن ماست.

اگر به تمامی کسانی که از جان و دل برای حفاظت از آن تلاش می‌کنند تا به ابد احترام خواهیم گذاشت، اگر تمامی کسانی را که باعث سربلندی آن و سرافرازی مردمانش می‌شوند تا به ابد ارج خواهیم نهاد، و اگر از تمامی کسانی که ایران را خوار و زبون می‌خواهند و آن را ابزار قدرت‌طلبی خود قرار می‌دهند بیزاریم، به این دلیل است که ایران وطن ماست.

نگاهی به تاریخ معاصرمان بیندازیم و ببینیم هر بار به خیالی و وهمی وجود ایران را نادیده انگاشته‌ایم، تمامیتش را دستِ‌کم گرفته‌ایم، یا آن را بدیهی فرض‌ کرده‌ایم چگونه همچون برگشت یک بومرنگ بر صورت‌ خودمان سیلی زده‌ایم، ببینیم هر بار کسی از میان ما آتشی علیه آن بر پا کرده دود آن چشمان خودش را آزرده است و شاهد باشیم هربار که به نام مسلکی یا مرامی ایران را در مقام و مرتبه‌ای که شایسته آن نیست نشانده‌ایم نتیجه‌ عکس گرفته‌ایم و ایران آنچنان اهمیت وجودش را به ما اثبات کرده‌ که برای تصحیح اشتباه خویش بهایی گزاف پرداخته‌ایم.

اما اگر ایران همه آن‌چیزی است که ما مشترکاً داریم چرا باید امروز به بازیچه دست میان‌مایگانی تبدیل شود که برای هیچ ایمان و اعتقادی ارزش و احترام قائل نیستند و هر روز به رنگی و با پرچمی به دنبال بازاری برای متاع جعلی خویش می‌گردند؟ اگر ایران همه آن چیزی است که ما مشترکاً داریم چرا باید اعلام دلبستگی به وطن، که می‌تواند بر زبان شهروند هر کشوری در توصیف موطن خویش جاری شود امروز به حدی بعید به نظر می‌رسد و چنان رنگ‌و‌بوی سیاسی به خود می‌گیرد که خشم صاحبان قدرت را بر می‌انگیزد و به عکس‌العمل‌های پیش‌پا افتاده وادار می‌کند؟

اگر بازگو کردن این واقعیت که ایران وطن ماست، امروز گفتاری سیاسی شده‌ به این دلیل است که گویی هموطن بودن ما از معنای اصلی آن یعنی از برابری ما تهی شده‌است. به این دلیل است که فاصله میان فقیر و غنی چنان بیداد می‌کند که در مقایسه با نابرابری ملموس و رزومره در کشورمان، برابری ما در ایرانی بودن‌مان به چهره رنگ‌پریده‌ای تبدیل شده‌است. به این دلیل است که آنقدر به شهروند درجه یک و دو سه تقسیم شده‌ایم و برای هر یک از ما محدوده‌ای چنان متفاوت ترسیم شده‌ که در مقایسه با آن، برابری ما در ایرانی بودن‌مان شوخی تلخی بیش نیست.

همه ساکنان کره خاکی برای خود عقایدی دارند که به آن احترام می‌گذارند و از دیگران نیز توقع احترام به آن را دارند. همه مردم در قلب خود به قهرمانی و قدیسی اقتدا کرده و تلاش می‌کنند اندیشه و عمل وی را الگوی کردار و رفتار خویش قرار دهند. و چه جای تعجب از اینکه نزد دیگران مبلغ آن روشی باشند که راه رستگاری خویش می‌دانند؟ اینها هیچکدام نافی برابری اولیه و اساسی ما در ایرانی بودن‌مان نیست. نه کم و بیش عرفی بودن و نه بیش و کم دیندار بودن جای این حقیقت که ما همه ایرانی هستیم و ایران وطن همه ماست را نمی‌گیرد.

در تمامی این سال‌ها به عوض آنکه برابری‌مان در ایرانی بودن را زمینه‌ای ببینیم برای کشف عرصه‌هایی که باید این برابری به آن تعمیم یابد، چنان از وظیفه‌مان در گسترش عدل غفلت کرده‌ایم و چنان تفاوت در آراء و عقاید و منافع را بزرگ و حیاتی جلوه داده‌ایم که کاملاً از یادها رفته‌است که ایران لحظه برابری ماست. این برابری و این وطن همه آن چیزی است که ما داریم و طرفه آنکه هم این و هم آن امروز به هیچ گرفته می‌شود.

ایران فقط آن نیست که از بد حادثه وجود و حضورش را به یاد می‌آوریم و به دامانش پناه می‌بریم. ایران آن نیست که به دلیل جانفشانی برای تمامیتش بتوانیم برای خود حقی فراتر از سایر هموطنان‌مان قائل شویم. نه عشق ما به ایمان مشخصی و نه نفرت‌مان از کسانی که می‌بینیم مطامع خویش را بر منافع ما مردم ترجیح می‌دهند هیچیک نمی‌تواند جای برابری ما در ایرانی بودن‌مان را بگیرد. بر زمینه این برابری است که می‌توانیم با افتخار مدعی به رسمیت شناختن تفاوت‌های‌مان شویم و شاهد همسویی و همراهی اعتقادات و عقاید گوناگون در تلاش برای آزادی‌ باشیم. اگر می‌توانیم از حقوق برابر مردم صحبت کنیم، اگر اعم از ترک و لر و فارس و بلوچ و عرب در همان روز پای صندوق‌های رأی می‌رویم، اگر می‌توانیم بخواهیم که رأی مردم منبع مشروعیت به شمار آید، اگر فارغ از تمامی تفاوت‌های‌مان لحظات سربلندی کشور را جشن می‌گیریم و اگر اعم از شیعه و سنی و مسیحی و کلیمی آرزوی سعادت ملت ایران را داریم، همه و همه به این دلیل است که ایران وطن ماست.

بدون شناسایی این وطن و بدون رعایت این برابری، نه ترسیم چشم‌اندازی برای عدالت ممکن است و نه زمینه‌ای وجود دارد برای احترام به حقوق اساسی ملت. ایران شاهد و ضامن برابری ماست.
ایران وطن ماست.

مراد ثقفی
برگرفته از سایت جمهوری خواهی

***

سودان، تعیین سرنوشت و تسری به ایران

سالار سیف الدینی

کشور جدیدی به نام سودان جنوبی در ۹ جولای امسال به جمع ده ها کشور دیگر جهان پیوست ورسما اعلام موجودیت نمود. تولد کشوری نو در حقوق بین الملل امروزین یک امر استثنایی و خلاف قاعده به شمار می رود. بر اساس رویه های موجود، سازمان ملل و جامعه جهانی مدت ها است که از تشکیل کشورهای جدید استقبال نمی کنند. منشور ملل متحد حق حاکمیت و تمامیت سرزمینی کشورها را محترم می داند و دولت های جهان موظف به رعایت این اصل و نیز اصل عدم مداخله در امور داخلی سایر دولت ها هستند.

شاید تجزیه و دوپاره شدن یک کشور در شمال افریقا از منظر ما ایرانی ها رخداد مهمی نباشد به وی‍ژه آنکه سودان حتی در همسایگی ایران نیز قرار ندارد. اما آنچه که در لایه های زیرین جامعه ایرانی چنین رخدادی را رنگ و بو می دهد جنبه روانی آن است. در بیشتر کشور ها معمولا از تقدس مرزها و ساختار سرزمینی سخن می رود. در همه جهان مرزهای سرزمینی خط قرمز به شمار می رود و اتفاقا از همین روست که در نقشه های جغرافیایی مرزهای بین المللی را با خطوط قرمز مشخص کرده اند.کنوانسیون های متعدد بین المللی از جمله کنوانسیون وین و البته در راس همگی منشور سازمان ملل متحد نیز این مهم را تقویت می کنند.

متاسفانه در چند سال گذشته با شدت گرفتن منازعات و رویارویی های سیاسی میان جمهوری اسلامی و غرب، به ویژه ایالات متحده، دستگاه های این کشورها در کنار گزینه های دیگر به تقویت مخالفان قومیت گرا نیز، به عنوان بخشی از اپوزیسیون، روی آورده اند.این رویکرد نه تنها جمهوری اسلامی بلکه موجودیت ملی ایران را نیز به مخاطره می اندازد.

این گروه ها همواره سعی در القای این مفروضه دارند که تمامیت ارضی هیچ کشوری تابو و خط قرمز نیست و همه کشورهای جهان می توانند طی یک روند دموکراتیک فرآیند تجزیه را تجربه کنند. این مفروضه با خلط و در هم آمیختن مفاهیم مختلف از جمله مفهوم ملت و وام گیری از رویکرد خاص مارکسیسم-لنینیسم در مورد آنچه «مسئله ملی» می نامید همراه است. آنها با وحدت ملاک گرفتن از تجربه چندپارگی کشورهایی از جمله یوگسلاوی، شوروی، هند و چکسلواکی و… در صدد القای این سفسطه اند که ایران نیز ممکن است به همین راه برود. گروه های تجزیه طلب اپوزیسیون با خوشحالی از دوپاره شدن سودان یاد کردند و صریحا ایران را نیز آبستن تحولات وانمود کردند.

این در حالی است دیوان بین المللی لاهه و نهادهای بین المللی آرای خود را در مورد اعمال و اجرای مقوله حق تعیین سرنوشت در کوزوو و… منحصرا ویژه همان مورد کرده اند. از نظر حقوقدانان قیاس گرفتن از استنثائات موضوعیت ندارد و حالت استثنایی چنین کشورهایی نیز نمی تواند شامل حال بقیه کشورها که بیشترینه آنان متشکل از گروه های قومی مختلف هستند، گردد. تشکل های قومی با روایت های ساده سازی شده از مقولات، رخدادها و مفاهیم پیچیده تاریخی و علوم اجتماعی مسیرهای نا مشخصی را نشان می دهد که به راه حل دموکراتیک و صلح آمیز منجر نمی شود. مدل سازی و تجویز تجارب سودان، عراق، هند و پاکستان برای کشوری چون ایران که در صدد نیل به توسعه است نشان از حسن نیت صاحبان این دیدگاه ها ندارد.

در مورد دوپارگی و تجزیه کشورها باید در مورد هر وضعیت به تفکیک سخن گفت. گفتار “هرست هانوم” در دایره المعارف ناسیونالیسم ذیل مدخل حقوق بین الملل به یک اصل اساسی نانوشته اشاره دارد. وی می نویسد:

وقتی جدایی یا تجزیه کشور ها با رضایت حاصل شود حقوق بین الملل برای به رسمیت شناختن کشورهای تازه ای که نتیجتا پدید می آیند هیچ منع و محظوری ندارد… با توجه به این موضوع که حقوق بین الملل استفاده از زور را را علیه وحدت سیاسی و تمامیت ارضی هر کشوری ممنوع می کند به نظر بدیهی می آید که نه حقی برای کشورها به صورت انفرادی وجود دارد و نه حقی برای جامعه جهانی به وجود می آید تا به طرفداری از یک جنبش خودمختاری ملی یا جدایی طلب در داخل یک کشور دخالت کند.

وی ادامه می دهد:

حقوق بین الملل، حق گروه های ملی را تحت این عنوان برای جداسازی خودشان از کشوری که بخشی از آن را تشکیل می هند به صرف اعلام چنین تمایلی به رسمیت نمی شناسد. بطور کلی قائل شدن یا مردود دانستن چنین حقی برای بخشی از جمعیت کشور که سرنوشت سیاسی خود را تعیین کنند منحصرا از صفات حاکمیت هر کشوری است.

کانادا به عنوان کشوری جدید که همواره مشکلاتی میان انگلیسی زبان ها و فرانسوی زبان ها را پیشرو داشته و جنبش های جدایی خواه کبکی دردسرهایی برای اوتاوا در پی داشته اند نیز رویکرد بسته ای نسبت به تمامیت سرزمینی خود دارند. دادگاه عالی کانادا در سال ۱۹۹۸ طی رایی با این موضوع که اگر اکثریت مردم کبک طی یک رفراندم خواستار جدایی و تاسیس دولتی جدید هستند بیان داشت که چنین تصمیمی حتی اگر توسط اکثریت سکنه این استان باشد بدون موافقت سایر استان ها نمی تواند قانونا نافذ باشد(۱).

مشابه این رای از سوی جامعه ملل در مورد قضیه جزیره آلند متعلق به فنلاند که مردم آن خواستار پیوستن به سوئد بودند تجربه شده و حقوقدانان جامعه ملل بیان داشتند حتی اگر همه مردم این جزیره تمایل خود را برای پیوستن به سوئد طی رفراندمی بیان دارد به علت منافات آن با نظم عمومی جهانی جنین تصمیمی مردود است.(۲)

گروه های تجزیه طلب اپوزیسیون با الهام از مقاله استالین تحت عنوان “مارکسیسم و مساله ملی” که در ۱۹۱۳ به سفارش لنین نوشته شد، و با استخراج مفاهیم حق تعیین سرنوشت، ستم ملی، زندان خلق ها و… در صدد تعمیم وضعیت روسیه تزاری در آن سالها به ایران امروزی هستند.از همه مهمتر با عوام فریبی چنین وانمود می کنند که جدایی طلبی بخشی از حقوق فطری است که سازمان ملل و منشور جهانی حقوق بشر آن تصویب کرده است، در حالیکه نه تنها کلیه اصول حقوق بشر مقوم حاکمیت ملی کشورها است بلکه با هر نوع به هم خوردن خطوط مرزی تا جای ممکن مخالف است. بند ۴ از ماده دوم بیانیه حقوق افراد متعلق به اقلیت های ملی، نژادی، مذهبی و زبانی – مصوب ۱۹۹۲ موید این نکته است.

از منظر حقوق بشر و قوانین بین المللی:

همانطور که گفته شد تجزیه کشور از دید حقوق بین الملل مشروعیت ندارد مگر در دو حالت: نخست وضعیتی که کشور اصلی و منطقه جدایی خواه در طی توافقی نسبت به چنی وضعیتی رضایت نشان بدهد (مانند چک و اسلواکی). حالت دوم زمانی است که شرایط بسیار حاد و استثنایی در کشوری حادث شود که طبق قوانین جهانی در چنین وضعیتی ممکن است مشروعیت جنبش های قومی از سوی مجامع بین المللی یا کشورهای دیگر شناخته شود (کوزوو). وضعیت سودان شامل هر دو مورد بود. یعنی هم حکومت با فراهم آوردن زمینه برگزاری رفراندم چنین وضعیتی را مجاز شمرد و هم کشتارهای صورت گرفته در جنوب بهانه لازم را مهیا کرد.

دولت سودان با زیر پا گذاشتن اصول اولیه انسانی و حقوق بشر در جنوب به کشتار بی رحمانه و برنامه ریزی شده مسیحیان، به طور آشکار مرتکب نسل براندازی شد و سعی کرد اقلیت مسیحی جنوب را از بین برده یا مجبور به مهاجرت نماید. این روند، اقلیت مسیحی سیاه پوست جنوب را مشمول قطعنامه ۱۹۷۶ سازمان ملل در مورد ایجاد حق تعیین سرنوشت برای اقلیت های ملی نمود.بر اساس قوانین بین المللی ایجاد حق تعیین سرنوشت با قتل عام و نسل براندازی برنامه ریزی شده نسبت مستقیم دارد. قطع نامه هفت دسامبر ۱۹۷۶ در سه مورد نسل براندازی، اشغال بیگانه و وضعیت سیطرهحکومتی نژادپرست موجب زایش حق تعیین سرنوشت و حساسیت سازمان ملل به شرایط اقلیت ها می شود.

از منظر سیاسی:

اما در اینگونه موارد روی دیگر سکه منافع بازیگران بزرگ است. مواردی یافت می شود که با وجود جمع اسباب و علل یاد شده حمایت بین المللی چندانی از اقلیت ها صورت نگرفته است. کشتار خونین بیافرا (در نیجریه) هیچ گاه در سازمان ملل مورد توجه قرار نگرفت تا منافع برخی کشورها در استخراج منابع زیرزمینی نیجریه حفظ شود. “اوتانت” دبیرکل وقت سازمان ملل متحد در واکنش به کشتارهای صورت گرفته، گفته بود: سازمان ملل هرگز تجزیه یکی از کشورهای عضو خود را قبول نخواهد کرد!(۳) در نتیجه مردم بیافرا نه تنها به حقوقی دست نیافتند بلکه با محدودیت های بیشتر مواجه شدند. اوتانت که در قبال کشتارهای بیافرا چنین واکنشی داشت، در جریان جدایی بحرین از ایران نقش فعالانه ای ایفاء نمود در حالی که در بحرین کوچک ترین کشتار و رفتار ضد بشری صورت نگرفته بود! اینگونه برخوردهای دوگانه نشانگر نیم نگاه ابزاری برخی دولتها به مسئله اقلیت ها است.

ژئوپولتیک جنوب سودان نیز برای غربحایز اهمیت است. این سرزمین گلوگاه رود نیل به شمار می رود، رودی که ستون فقرات مصر است و موجودیت مصر وابسته به آن. ۹۶ درصد مردم مصر در کنار رود نیل زندگی می کنند و اقتصاد و کشاورزی گردشگری مصر در پیوند با آن تعریف می شود. سودان جنوبی که از این پس یک کشور مسیحی خواهد بود طبیعتا برای درآمدن از انزوای حضور در میان کشورهای مسلمان شمال افریقا با کشورهایی چون اسرائیل و امریکا که از حامیان مهمش به شمار می روندپیوندهای استراتژیکی برقرار خواهد کرد. پیامد این رخداد جغرافیایی-سیاسی ایجاد یک فرصت تازه برای اسرائیل جهت بازی با مصر و تحت فشار قرار دادن آن است کهبه نظر می رسد این موضوع هم در اتحادیه عرب و هم در جهان اسلام می تواند تاثیرگذار باشد. مصر از لحاظ سیاسی و ژئوپلتیکی کشوری مهم و موثر در خاورمیانه، جهان عرب و اسلام به شمار می رود.در بازی قدرت اسرائیل تلاش دارد ایفاءگر نقش حداکثری و تاثیر سیاسی باشد و کشورهای منطقه را کنترل نماید. این کشور سالهاست با هدف کم کردن نقش مصر در فلسطین کوشش می کنداز طریق تسلط بر منابع آبی مصر را تحت فشار قرار دهد.تسلط اسرائیل بر سودان جنوبی بعنوان کشوری نو پا و نیازمند حمایت، سبب تضعیف هر چه بیشتر مصر و حکومت عمرالبشیر در شمال خواهد بود. این روند حساس در حالی صورت می گیرد که دولت مصر به دلیل مشکلات داخلی، توان ورود و تامین منافع منطقه ای خود را ندارد.

برآمد:

بررسی رخدادهای سیاسی و جغرافیایی را هرگز نمی توان به یک جنبه و یک علت فروکاست. منافع قدرت های بزرگ، توازن قوا، نقض حقوق بشر و… همگی در رخدادهایی که منتهی به تولد یک کشور جدید می شود نقش دارد. در کشور ما مفهوم ملت پدیده ای کهن به شمار می رود و اندیشمندانی چون کارل یاسپرس، آنتونی.دی اسمیت، اریک هابسباوم و… در حوزه مطالعات ملی، از کهن بودن پدیده ملت در ایران دفاع کرده اند(۴). تطبیق وضعیت اسفبار کشورهایی چون سودان، عراق، پاکستان و یوگسلاوی با جامعه ما که حرکت رو به جلو دارد و به ویژه در غیبت زمینه ها و ارکان قیاس، کوششی بی نتیجه است. آشفتگی مفهومی و فقر نظری که گروه های سیاسی مدعی ستم قومی از آن رنج می برندمسیر مبهمی را نشانه می کند که پوشاندن قبایی از حقوق بشر نیز قادر به پر کردن خلاء موجود این گروهها و متحدان مارکسیست شان و عدم اقبال جامعه ایرانی نخواهد بود.

برگرفته از: تارنمای سالار سیف الدینی

***

زایش و پیدایش جریان‎های «پان ترکیسم و پان عربیسم»

دکتر حمید احمدی

یکی از عمده‎ترین تحولات سیاسی و فکری خاورمیانه در آغاز قرن بیستم، ظهور جریان ناسیونالیسم در سراسر منطقه بود. از این میان، سه جریان ناسیونالیستی بیش از همه بر سر تحولات منطقه تاثیر گذاشتند: ناسیونالیسم عرب، ناسیونالیسم ترک و ناسیونالیسم ایرانی.
یکی از عمده‎ترین تفاوت‎های میان این سه جریان ناسیونالیستی این بود که ناسیونالیسم عرب و ناسیونالیسم ترک در آغاز ماهیت قومی داشتند، یعنی نوعی گرایش فکری در جامعه‎ی (عثمانی) که متشکل از اقوام گوناگون دارای سوابق سیاسی، مذهبی و فرهنگی متفاوت بود. هر یکی از دو جریان فوق در مراحل آغازین خود، در پی تاسیس یک دولت جدید مبتنی بر گروه قومی عرب و ترک بودند. این احساس عربیت و ترک بودن، به ویژه به شکل سیاسی آن از میانه‎های قرن نوزدهم پیدا شد و قبل از آن، هر دو گروه بر مبنای هویت اسلامی در دورن سیستم خلافت اسلامی زندگی می‎کردند.
ناسیونالیسم ایرانی بر خلاف این دو جریان فکری، ماهیت قومی نداشت تا در پی تاسیس دولت جدید از دورن یک امپراتوری بزرگ‎تر باشد. بر عکس، ‎ ناسیونالیسم ایرانی در واقع نوعی بیداری آگاهی ملی بود که به درجات گوناگون، البته بیش‌تر به شکل فرهنگی و سپس سیاسی در میان اقشار گوناگون جامعه ایرانی وجود داشت. تاریخ کهن دولت ایران که حداقل، هزار سال قبل از ظهور اسلام تولد یافته بود از یک سو، و کتاب‎های گوناگون تارخی و ادبی موجود درباره‎ی ایران باستان و به ویژه پهلوی و ترجمه آن‌ها به عربی و فارسی پیرامون تاریخ ایران، وجود میراث ادبی کهن، به شکل نظم و نثر، و تداوم آگاهی ملی ایرانیان، البته به شکل سنتی و نه مدرن آن، از سوی دیگر، در بیداری ملی ایرانیان نقش اساسی ایفا کرده بود. گذشته از این، وجود آثا حماسی هم‌چون شاهنامه فردوسی با یاد‎آوری دوران اسطوره‎ای و تاریخی ایران، ویژگی و برجستگی خاصی به آگاهی ملی و هویت ایرانیان در مقایسه با دو گروه قومی عرب و ترک بخشیده بود. ویژگی «قومی» جریان ناسیونالیسم عربی و ترکی و تلاش آن‌ها برای ایجاد یک دولت یکدست قومی و بحران هویت شدیدی که در پایان قرن نوزدهم جامعه عثمانی را در برگرفته بود، باعث شد که هر دو ناسیونالیسم قومی عرب و ترک، به تدریج جنبه رمانتیک به خود گرفته و به مرز‎های افراطی ایدئولوژی‎های «پان» قدم بگذارند. بدین خاطر بود که این دو جریان از اوایل قرن بیستم به بعد گونه‎های افراطی ناسیونالیسم «پان عربی» و «پان ترکی» را به خود گرفتند و برای یک پارچه کردن و ادغام سرزمین‎های پراکنده‎ای که به گمان آن‌ها نشان از رگه‎های قومی آن‌ها داشت، تلاش کردند. بدین گونه بود که حتی پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی، دولت‎های جدید التاسیس عربی و ترکیه با الهام‎گیری از ایدئولوژی‎ الحاق گرایانه‎ی «پان عربیسم» و «پان ترکیسم»، در پی گسترش نفوذ سرزمین خود به مناطق همجوار و گاه دور از مرز‎های خود برآمدند.
ناسیونالیسم ایرانی، حتی در نوع «پان» خود که به لحاظ زمانی، مدت‎ها پس از پان ترکیسم و پان عربیسم ظهور کرد، هیچ گاه جلوه‎های الحاق گرایانه و افراطی به خود نگرفت. این به ویژه از این جا ناشی می‎شد که ناسیونالیسم ایرانی بنا به ماهیت خود ، بر خلاف دو جریان ناسیونالیسم عرب و ترک، در پی پی‎ریزی یک دولت قومی نبود، بلکه بیش‌تر بر آن بود تا در دورن مرز‎های دولت ـ ملی ایران به بازسازی نظام سیاسی ایران بپردازد، و زمینه‎ها را برای نوسازی و پیش‎رفت جامعه ایرانی فراهم آورد. به دلیل همین تفاوت‎های اساسی بودکه سه جریان ناسیونالیستی عمده خاور‎میانه به لحاظ تاثیر گذاری بر تحولات سیاسی منطقه‎ای و بین‎المللی، با یکدیگر تفاوت اساسی داشتند.
پان ترکیسم با تبدیل شدن به ایدئولوژی رسمی دولت ترک‎های جوان پس از 1910، عامل اصلی درگیر شدن عثمانی در جنگ جهانی اول شد و با تکیه بر آرمان‎های رویا گونه خود جهت اتحاد ترک‎های جهان، قدم به راهی گذاشت که ویرانی و فقر و فروپاشی امپراتوری عثمانی را به دنبال آورد.
از سوی دیگر ناسیونالیسم عرب نیز که در اوایل قرن بیستم با جریان پان ترکی کشاکش آشتی‎ناپذیر داشت، با شروع جنگ، به نیرو‎های متفقین پیوست و از درون، شورش نظامی را علیه عثمانی به راه انداخت که در ساقط کردن رژیم ترک‎های جوان و فروپاشی عثمانی بسیار موثر بود. (1)
بر عکس، ناسیونالیسم ایرانی، به دلیل برخورداری از سرزمین و دولت خاص خود، راه اعتدال در پیش گرفت و در جریان جنگ جهانی نخست، با گزیدن سیاست بی‎طرفی، آن هم علی‎رغم این که سرزمین ایران ـ به ویژه مناطق غربی و شمال غربی آن ـ صحنه کشاکش نیرو‎های متخاصم جنگ بین‎الملل بود، یکپارچگی سرزمین و تداوم دولتی خود را تضمین کرد. این ناسیونالیسم در راستای هدف بازسازی نظام سیاسی و توسعه ایران، در سال‎های پس از جنگ جهانی اول زمینه‎های شکل‎گیری دولت مدرن و آغاز فرآیند نوسازی را فراهم ساخت. جلوه دیگر تلاش ناسیونالیسم ایران در راه توسعه اقتصادی و سیاسی جامعه ایرانی، نهضت ملی شدن صنعت نفت و کشاکش آن با بریتانیا بودکه در نوع خود بر سایر اقدامات ناسیونالیستی نسبتا توسعه‎گرا، نظیر ناسیونالیسم مصری و ملی شدن کانال سوئز در 1956 تاثیر گذاشت.
همین تفاوت ماهیت سه ناسیونالیسم فوق، یعنی ناسیونالیسم «فروپاشنده ـ الحاق‎گرا »ی عرب و ترک و ناسیونالیسم «نوسازی گرا» ایرانی، نه تنها جریان ناسیونالیسم عرب و ترک را به سوی «افراطی‎گرایی و گسترش‎طلبی سرزمینی» (برای ادغام سرزمین‎های «هم قوم» در کشور‎های عربی و ترکیه) کشاند، و ناسیونالیسم ایرانی را هم‌چنان در حالت «اعتدال گرایی» نگه داشت، بلکه باعث شد که ناسیونالیست‎های عرب و ترک، در مقایسه با ایران، تلاش بیش‏تری برای نظریه‎پردازی درباره اهمیت و اهداف ناسیونالیسم خود به عمل آورند.
یکی از عواملی که باعث کثرت کار‎های نظری پیرامون ناسیونالیسم عرب و ترک شد، همان ویژگی «پان» بودن و به عبارت دیگر «الحاق‏‎گرایی» آن‌ها بود، که پان عربیست‎ها و پان ترکیست‎ها را حتی پس از بنیان‎گذاری کشور‎های عربی و ترک در رابطه با دست‎یابی به اهداف مورد نظر متقاعد نکرد. به همین دلیل بود که نظریه‎پردازان پان عرب و پان ترک، پس از سال‎های جنگ جهانی اول نیز به شرح و بسط ایدئولوژی خود و اصول برنامه‎ها و اهداف آن، در جهت توجیه الحاق سایر سرزمین‎ها به کشور‎های عربی یا ترکیه دست زدند.
ناسیونالیست‎های ایرانی، به دلیل غیرالحاق‎گرا بودن، و توجه به باز‎سازی اقتصادی ـ سیاسی نظام و جامعه ایرانی، در صدد نظریه‎پردازی درباره اهداف، اصول و برنامه‎های ناسیو‎نالیسم ایرانی برنیامدند، و تلاش‎های خود را بیش‌تر در راه مبارزه با استعمار خارجی یا استبداد داخلی معطوف کردند.
ویژگی «پان» و «الحاق‎ گرایانه» بعدی ناسیونالیسم عرب و ترک باعث بروز کشمکش‎های درونی در خاورمیانه پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی شد و این سه جریان ناسیونالیستی را در برابر هم قرار داد. نه تنها اعراب و ترک‎ها بر سر برخی سرزمین‎های امپراتوری سابق عثمانی، نظیر ایالت اسکندرون ( که ترکیه و سوریه هر دو مدعی آن بودند و فرانسوی‎ها در 1939 آن را به ترکیه واگذار کردند) با یکدیگر کشمکش پیدا کردند، بلکه بر سر «الحاق» سراسر سرزمین‎های خاورمیانه‎ای با ملت‎های دیگر به نزاع پرداختند. نکته جالب این‏جاست که هر دو جریان الحاق گرا و رمانتیک «پان عربیسم» و «پان ترکیسم» به بخش‎هایی از سرزمین‎ ایران چشم طمع دوخت و در صدد الحاق آن به جهان عرب یا ترکیه (یا امپراتوری رویایی ترک‎ها) برآمده‎اند.
بدین گونه بود که «پان عربیسم» در سال‎های پس از دهه 1920، بخش‎های عمده‎ای از ایران، نظیر خوزستان، خلیج‎ فارس و جزایر ایرانی آن، و حتی بلوچستان (2) را سرزمین‎های عربی می‎خواند و در گفتار و کردار درصدد الحاق آن‌ها به جهان عرب بود. از سوی دیگر «پان ترکیسم»، ترک زبان بودن بخش‎هایی از مناطق ایران را، وسیله‎ای در جهت آرمان‎های الحاق گرایانه قرار داد، و در مقاطع مختلف تاریخی در صدد الحاق آن‌ها برآمد. همین الحاق‎گرایی دو جریان «پان عربیسم» و «پان ترکیسم» و دعاوی آن‌ها درباره سرزمین‎های ایران باعث شد که بعد‎ها یک جریان کوچک « پان ایرانی» از دورن ناسیو‎نالیسم ایرانی ظهور کند و به دعاوی الحاق‎گرایانه فوق پاسخ گوید.
بدین ترتیب «پان ایرانیسم» نه به عنوان یک جریان اولیه و ذاتی ناسیو‎نالیسم ایرانی، بلکه به عنوان یک حرکت ثانونی و در پاسخ به دعاوی ارضی و توسه طلبی پان عربیسم و پان ترکیسم نسبت به ایران ظهور کرد. (3) با این همه این جریان «پان ایرانی» در مقایسه با دو جریان دیگر پان عربی و پان ترکی، معتدل‎تر بوده و بیش‌تر موضع تدافعی و فرهنگی داشته است تا تهاجمی و «الحاق ‎گرا». (4)

پی‎نوشت:
1ـ ر. ک. مذاکرات محرمانه ماکماهون (نماینده انگلستان) و شریف حسین رهبر ناسیونالیست‎های عرب، جهت هماهنگی اقدامات نظامی علیه عثمانی در: حمید احمدی، ریشه‎های بحران در خاورمیانه، تهران، انتشارات کیهان، 1377، صص 137 ـ 140)
2ـ پان عربیست‎های افراطی، نظیر رژیم بعث عراق و ریاض نجیب‎الریس وپژوهشگر عرب ساکن پاریس، با سرهم‎بندی برخی مسایل تاریخی مدعی عربی بودن بلوچستان شده و خواستار تلاش گسترده‎ اعراب برای رهاسازی بلوچستان از خاک ایران و اعاده هویت به اصطلاح عربی آن شده‎اند. در این باره ر.ک: حمید احمدی قومیت و قوم‎گرایی در ایران، افسانه و واقعیت، تهران، نشر نی، 1379، صص 323 ـ 325.
3ـ محمود افشار یکی از ناسیونالیست‎های ایران، در یکی از مقالات خود، به روشنی توضیح می‎دهد که پان ایرانیسم تحت تاثیر اندیشه‎های الحاق گرایانه پان ترکیسم و پان تورانیسم به وجود آمد. وی ضمن توضیح تلاش‎های الحاق گرایانه پان ترکیست‎ها علیه ایران، در اروپا، عثمانی و ترکیه نوین می‎گوید:
من از همان ایام تحصیل و معاشرت با عثمانی‎ها کاملا به افکار آن‎ها پی بردم و پان ایرانیسم را من از پان تورانیسم آموختم.
ر.ک.: دکتر محمود افشار یزدی، گنجینه مقالات: جلد اول، مقالات سیاسی یا سیاست نامه جدید، تهران، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، 1368، ص 528.
4ـ نمونه‏ی اندیشه پان ایرانیسم معتدل و مخالف الحاق‎گرایی را می‎توان در نوشته‎های دکتر محمود افشار پیدا کرد. وی با صراحت تمام هر گونه اندیشه و گرایش الحاق‎‏گرایانه از سوی ایرانی‎ها را رد کرده است. وی در جایی ضمن مخالفت شدید با الحاق‎گرایی می‎گوید:
در این گفتار نظر خود را نسبت به «پان ایرانیسم» روشن می‎کنم. سابقا هم راجع به هفده شهر قفقاز و دیگر نقاط خارج از حدود کنونی ایران در کتاب سیاست اروپا و مجله‎ی آینده و دیگر جراید نوشته‎ام که ایران نباید نسبت به آن‌ها نظر سیاسی و ارضی داشته باشد … نوشتن مقالاتی از این نوع … و بلند‎پروازی‎های بی‏هوده، جز ایجاد سوء تفاهم در میان همسایگان ما، و به ضرر ایران، نتیجه‎ای ندارد.
ر. ک: محمود افشار یزدی، افغان‎نامه، جلد سوم، تهران: بنیاد موقوفات دکتر افشار، 1380، صص 478 ـ 479، و نیز صص 475 ـ 488.

برگرفته از فر ایران

***

ایرانی کیست؟

بعضی اوقات آدمی با دیدن برخی اظهار نظرها در برخی مطبوعات الکترونیکی واقعا دچار تأسف و تأثر می شود
امروز هم یکی از آن روزها بود که من پس از خواندن مطالبی سراسرهذیان آلود دربارۀ تنوعات قومی ایرانیان چنین احساسی به سراغ آمد و رباعی زیر را نوشتم.

ایرانی کیست؟

افسوس که با عینک کوته نظری

از کیستی ات در این جهان ، بی خبری !

من باتو، بلوچ ِ کُرد و گیلِ عربم

خوزی ی خراسانم و تُرک ِطبری !

م.سحر ــ پاریس 10.9.2011
برگرفته ازسحر گاهان

***

بی.بی.سی و تجزیه‌ی ایران؟!

بی بی سی و تجزیه ایران

بی بی سی و تجزیه ایران

نوشته‏ی شهربراز

به نظر می‌رسد دولت فخیمه‌ی انگلستان دوباره به دنبال تجزیه‌ی بخشی از ایران است و این بار نوبت کردستان و آذربایجان است.

در برنامه‌ی «نوبت شما» که قرار است روز دوشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۰ برابر ۲۹ آگوست ۲۰۱۱ برگزار شود موضوع سخن، تجزیه‌ی کردستان ایران است. دیگر بی هیچ گونه شرم و ابایی علنی و آشکارا سخن از تجزیه‌ی ایران می‌گویند و «نظر شما» را هم می‌پرسند؟! این دیگر از کار روزنامه‌نگاری و خبررسانی گذشته است. آیا این دخالت بریتانیا در امور داخلی ایران به شمار نمی‌رود؟ چرا برای مردم ایرلند کاری نمی‌کنند؟ چرا نمی‌پرسند آیا مردم ایرلند شمالی حق دارند از بریتانیا جدا شوند و با ایرلند جنوبی یکی شوند؟

درگیری‌ها در کردستان، بر سر حقوق قومی یا استقلال‌طلبی؛ نظرات شما

مرزهای غربی ایران در منطقه کردستان، در ماه گذشته صحنه درگیری نیروهای سپاه و کردهای مسلح در خاک عراق بود. همچنین ارتش ترکیه نیز در هفته گذشته، مواضع پیکارجویان کرد را در شمال عراق مورد حمله قرار داد. درگیری ها در منطقه کردستان در سال های اخیر در پی سرکوب کردهایی صورت می گیرند که بر احیای حقوق قومی خود تأکید دارند و به گفته مقام های حکومتی ایران، در پی کسب استقلال هستند.

به نظر شما آیا بخشی از کردهای ایران، عراق و ترکیه حق دارند که بخواهند یک کشور مستقل تشکیل دهند؟ فکر می کنید چرا گروهی از کردها از کشورهایی که در آن زندگی می کنند، ناراضی هستند؟

در پی درخواست تعدادی از بینندگان برنامه “نوبت شما” برای اختصاص یک برنامه به مسئله استقلال طلبی حداقل بخشی از کردها و سرکوب آنها از سوی سه کشور ایران و عراق و ترکیه، برنامه نوبت شما در روز دوشنبه، 7 شهریور (29 اوت)، به این موضوع می پردازد.

به نظر شما حکومت کشورهای ایران، ترکیه و عراق باید چه موضع یا واکنشی نسبت به کردهای تجزیه طلب داشته باشند؟ فکر می کنید آیا تشکیل کشورها مبتنی بر “نژاد”، در دنیای امروز معنی دارد؟

اگر مى‌خواهید به صورت تصویرى با وب‌کم در برنامه شرکت کنید، لطفاً به ما ایمیل بزنید تا شما را راهنمایی کنیم.

برخی از کسانی که از جدایی کردستان حمایت می‌کنند این طور وانمود می‌کنند که با تشکیل کشور کردستان همه‌ی مشکل‌های کردها حل خواهد شد و انگار بقیه‌ی مردم ایران در خوشی و خرمی و ثروت فراوان زندگی می‌کنند و تنها کردها مشکل دارند.

خانمی به نام پروین همین سخن مرا گفته

اگر نژاد شرط باشد که از کردها ايرانی‌تر وجود ندارد. در حقيقت تجزيه‌طلب‌ها اقليتی بيش نيستند که ساخته و پرداخته استعمارگران اند. پريروز انگليس شيخ خزعل و ديروز استالين ادمکهايی چون جعفر پيشه‌وری و قاضی محمد را راه انداخت و امروز امريکا پژاک و جندالشيطان را. خوب اگر تجزيه‌طلبی خوبه پس اسکاتلند و ولز و ايرلند از انگليس، و باسک و کاتالونيا و گاليسيا از اسپانيا، و کرس از فرانسه، و کبک از کانادا، و نيواورلئان از امريکا جدا شوند، مرگ حقه برای همسايه؟!

کسانی هم که گویا در ابرها زندگی می‌کنند چنین نوشته‌اند:

اصلاً فرض را بر این بگیریم که کردها به دنبال استقلال هستند. در دنیای امروز مرزهای جغرافیایی در حال محو شدنه و خیلی از کشورها دیگر برای ورود و خروج مردم ویزا نمی‌خواهند. امّا در کشورهای عقب مانده هر شهروندی باید برای داشتن کمترین امکانات زندگی دست به اسلحه ببره. این حاکمان هستند که ظلم می‌کنند و قوانین احمقانه را اجرا می‌کنند و بین مردمان تفرقه به وجود می‌آورند.

باید از این شهروند پیشرفته پرسید می‌شود با همین گذرنامه که متعلق به کشور عقب مانده‌ی ایران است به آن کشورهای پیشرفته بروید و ببینید مرزهای جغرافیایی چه مقدار محو شده است.

کشور ایران مُلک مشاع و اشتراکی همه‌ی ایرانیان است. کردستان تنها متعلق به مردم کرد نیست بلکه مردم بلوچستان و مردم آذربایجان و بندرعباس و مازندران هم در آن سهم دارند. اگر کسی از زندگی در ایران راضی نیست می‌تواند به هر کشور دیگری که دوست دارد برود اما به خاک ایران و تجزیه‌ی آن کاری نداشته باشد.

بی.بی.سی همزمان با این جریان با سوءاستفاده از بحث دریاچه‌ی اورمیه تجزیه‌ی آذربایجان را هدف گرفته است:

بازداشت فعالان آذربایجانی در ارتباط با «اعتراضات دریاچه ارومیه»
اعتراضات دریاچه‌ی اورمیه را در نشان نقل قول گذاشته که این فعالان ربطی به دریاچه‌ی اورمیه ندارند.

یا در خبر دیگری نوشته است:

نمایندگان آذری زبان مجلس: به داد دریاچه ارومیه برسید
من هیچ نیازی نمی‌بینم که در این خبر زبان نمایندگان اهمیتی داشته باشد. مگر نمایندگان به زبان آذری در مجلس حرف زده‌اند؟ آیا در مجلس بریتانیا هم زبان مادری نمایندگان اهمیت دارد؟ مثلا می‌گویند نماینده ی ولش-زبان چنین گفت؟

چند ماه پیشتر نیز در برنامه‌ی پرگار به «حساسیت» مردم به نام خلیج فارس را زیر سوال برد که چرا این قدر برای شما اهمیت دارد که به این خلیج چه بگویند؟! درباره‌ی این برنامه‌ی پرگار به زودی مطلبی خواهم نوشت.

اما به نظر من باید از راهکارهای قانونی و سیاسی باید به این گونه دخالت‌های بیگانگان در کار یکپارچگی ایران پاسخ داده شود. البته بسیاری از هم‌میهنان در بخش نظرهای بی.بی.سی پاسخ‌های خوبی داده‌اند اما روشن است که بُرد سخنان آن به گستردگی برنامه‌های زهرآگین بی.بی.سی نخواهد بود.

برگرفته از شهربراز

***

مبارزه مسالمت آمیز هم استراتژی و هم تاکتیک

همایون مهمنش

اخیرا آقای سهیل روحانی در نوشته ای تحت عنوان “جنبش سبز و معضل خشونت” در سایت ایران امروز “پرهیز از خشونت” جنبش سبز را به انتقاد گرفته، با تاکید بر ضرورت “امکان دفاع از خود”، لزوم آمادگی برای “برچیدن طومار این نظام با توسل به خشونت” را طرح نموده اند. ایشان يکی از دلايل “شکست” جنبش را “ناتوانی اصلاح ‌طلبان در يافتن راهکاری مؤثر برای مقابله با خشونت های رژيم” دانسته و می پرسند که “اگر مانند لیبی به ایران حمله و حکومت تضعیف شود … آيا معترضان حق دارند که از ضعف رژيم استفاده کنند و با توسل به خشونت طومار اين رژيم را برچينند و رژيمی معقول تر به جايش بنشانند تا هم با مهاجمان گفتگو کند و آنها را از بمبارانهای بيشتر باز دارد و هم ملت را از نکبت استبداد مذهبی نجات دهد؟”.
پرسش آقای روحانی که امکان آشنائی با ایشان را نداشته ام این روزها احتمالا تحت تاثیر اتفاقات لیبی برای هموطنان دیگری نیز مطرح است. در این مورد نکات زیر بنظرم میرسد:

1. مشکل اصلاح طلبان در جنبش بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 88، بنطر صاحب این قلم، پرهیز از خشونت نبود بلکه ارزیابی غیر واقع بینانه از شرائط و هدفگذاری های منتجه از آن بود. برنامه های انتخاباتی آقایان موسوی و کروبی قبل از انتخابات و صحبت آقای کروبی از امکان تغییر قانون اساسی جمهوری اسلامی این تصور را در بسیاری ایجاد کرد که با رای آوردن یکی از ایشان و جلوگیری از ریاست جمهوری مجدد احمدی نژاد، مردم قدرت خود را نشان داده و رژیم را مجبور به تمکین در مقابل خواست خود میکنند. در این صورت حکومت و در راس آن علی خامنه ای، مجبور میشود حقوق و آزادی های مردم را تا حدی رعایت کند و بدین ترتیب امکان ایجاد تغییرات مورد نظر در قوانین و طرز اداره کشور و حرکت آرام بسوی حاکمیت واقعی مردم فراهم میشود. تصور میشد علی خامنه ای از تقلب فاحش در آراء مردم که به معنی رودرروئی تمام عیار با مردم است، ابا خواهد کرد. اما وی به تقلب آشکار در آراء مردم پرداخت، مقابل مردم ایستاد و به همه یکبار دیگر نشان داد که با وجود او و قانون اساسی جمهوری اسلامی هیچگونه “اصلاحی” در جهت حاکمیت و حکمیت مردم ممکن و میسر نیست. جنبش اکنون به عمق رفته و خود را برای رد کامل جمهوری اسلامی و استقرار یک حکومت ملی متکی به آراء مردم که در آن آزادی، حاکمیت مردم، جدائی دین از حکومت رعایت شود و حقوق و آزادی های آحاد ملت رعایت و تضمین گردد، آماده میکند. علت سکوت نسبی مردم و جنبش نیز پاسخ دادن به ضرورت هدفگذاری جدید است و همه چیز حکایت از آن دارد که مردم بطور روز افزونی برای مبارزه آماده تر میشوند.

2. آقای روحانی در آغاز طرح میکنند که مردم باید حق داشته باشند از خود دفاع کنند. حال آنکه “دفاع از خود” در تظاهرات جنبش سبز به نحوی منطقی و متناسب و بدون هدف تشدید خشونت وجود داشت. اگر به عملکرد تظاهرکنندگان نگاهی بیاندازیم، متوجه میشویم که آنها هرجا که لازم و ممکن بود به “دفاع از خود” برخاستند. برای نمونه وقتی مردم تیر انداز بسیجی که تصویر وی در انترنت منتشر شد را بر فراز بام ساختمانی دیدند به آن ساختمان حمله بردند و یا هرجا که یکی از تظاهر کنندگان مورد حمله قرار میگرفت دیگران به یاری وی می شتافتند. در عین حال این درست است که مردم هیچگاه پیشقدم اعمال خشونت نبودند. بارها دیده شد که آنها حتی به قوای انتظامی که در معرض خطر بودند نیز کمک کردند. مبارزات مسالمت آمیز و همین رفتار عمیقا انسانی بود که تحسین جهانیان را بر انگیخت و سرمشقی برای مردم کشورهای دیگر منطقه گردید.

3. اما پرسش بعدی آقای روحانی مبنی بر اینکه “آيا معترضان حق دارند که از ضعف رژيم استفاده کنند و با توسل به خشونت طومار اين رژيم را برچينند و رژيمی معقول تر به جايش بنشانند؟” نشان میدهد که منظور ایشان فقط “دفاع از خود” نمیباشد. ایشان خواهان داشتن چنان قدرت نظامی هستند که بتواند “با توسل به خشونت طومار این رژیم را برچیند”. ببینیم برای اجرای منظور ایشان چه اقداماتی لازم است. در وحله اول باید بخشی از فداکارترین مبارزین تمام هم و غم خود را صرف تدارک نظامی برای “برچیدن طومار” این رژیم نمایند، آمادگی های لازم برای این هدف را کسب کنند و از مبارزه سیاسی دست بردارند. بر کسی پوشیده نیست که چنین تدارکی تنها میتواند با امکانات یک کشور خارجی(!) صورت گیرد. وسائل جنگی امروز مدرن و متنوع است. آمادگی نظامی نه تنها نیازمند مدتها آموزش سازماندهی نظامی، طرز استفاده از تسلیحات جدید، موشک، بالگرد، تانک و … بلکه همچنین نیازمند خود این ابزار است! در بهترین حالت میتوانیم گروه مسلحی داشته باشیم که با امکانات و اسلحه خارجی میتواند به حیات خود ادامه دهد. در این صورت بعید است که مردم و نیروهای سیاسی به چنین گروهی بعنوان نیروی مدافع منافع ملی، تمامیت ارضی، آزادی و دموکراسی اعتماد کنند.

4. سرنوشت گروههای مسلح چریکی در ایران و سایر کشورهای دنیا نشان میدهد که پس از مدتی اهدافی مانند آزادی از مرکز توجه آنها دور میشود، مبارزه مسلحانه برایشان “اصل” یا “محور” میگردد و بالاخره به گروهی جدا از مردم تبدیل میشوند. آنها اغلب آماده ترین فعالین سیاسی را جذب میکنند و باعث تضعیف جنبش سیاسی میشوند. اقدامات گروه های مسلح میتواند خود بهانه های جدیدی برای نابودی مخالفین بدست رژیم بدهد. نگاهی به خاطرات کسانی که در کشتار زندانیان سیاسی بویژه در سال 67 شرکت داشته اند، نشان میدهد که چگونه اعلام جنگ مسلحانه از طرف مجاهدین “روز خوبی” برای حکومت بوده است.

5. رژیم بقای خود را در دامن زدن به خشونت، سرکوب، شکنجه، تجاوز و اعدام میداند چون در این میدان بیشترین امکانات را دارد. برعکس قدرت آزادیخواهان در بکار گرفتن خرد، منطق و استدلال است. آیا درست است که مبارزه را در زمینی به پیش بریم که در آن حریف در بالا ترین حد توانائی و ما دچار ضعف مطلق میباشیم؟
با بالاگرفتن خشونت در جامعه، خطر موفقیت گروه های افراطی، احتمال در گرفتن یک جنگ داخلی، تجزیه و دیکتاتوری افزایش مییابد. رشد آزادی و دموکراسی تناسب معکوس با رشد خشونت در جامعه دارد.

6. با وسائل جنگی امروز تلفات میان مردم عادی بمراتب بیشتر از گذشته شده است. هر چه مقابله نظامی تر شود، نیازش به افرادی که با یک اشاره، فرمان قتل هزاران نفر را میدهند بیشتر میشود. یکی از اشتباهات بزرگ دوران قبل از بهمن 57 تبلیغ خشونت بجای مبارزه سیاسی بود. در چنین شرائطی بود که آیت الله خمینی توانست حکومت خون و خشونت خود را به مردم ایران تحمیل کند و بعدها با یک گردش قلم فرمان قتل هزاران زندانی سیاسی را صادر نماید.

7. برخلاف مبارزات مسلحانه، مبارزات بدور از خشونت امکان شرکت بخش های وسیعی از اقشار و گروه های اجتماعی را در مبارزه میدهد و آنها با هر شرکت در مبارزه در آزادیخواهی خود مصمم تر میشوند. بدین ترتیب جنبش میتواند همواره با جلب گروه های جدید مردم، صفوف خود را گسترش داده، آزادی را به معنای واقعی نهادینه کند.

8. هرچه خشونت در جامعه بیشتر حاکم شود میدان برای گروه هائی که میخواهند بدون اتکاء به خواست مردم قدرت را در دست گیرند و سپس با تکیه به ثروت های ملی حقوق و آزادی های مردم را پایمال کنند آماده تر میشود. روش این گروه ها پس از پیروزی همیشه یکسان است: آنها در آغاز عده ای از کسانی از نظام گذشته را که شدیدا هدف خشم و نفرت مردمند اعدام میکنند تا از یکطرف انتقامجویان را بسوی خود جلب کنند و از طرف دیگر آنچنان جو ترس و وحشتی را در جامعه حاکم سازند، که زمینه برایشان فراهم گردد و آنها بتوانند دیکتاتوری خود را مستقر سازند.

9. به این جهت است که آزادیخواهان همواره تبلیغ خشونت یا انتقام جوئی فردی یا گروهی را بعنوان اقدامی علیه عدالت و قدمی بسوی استقرار دیکتاتوری شناخته، آن را محکوم میکنند. آزادیخواهان واقعی همواره و حتی پس از برکناری رژیم دیکتاتوری برای رعایت حقوق و آزادی های کلیه مردم، حتی متهمان اصلی نظام گذشته میکوشند زیرا بخوبی میدانند که عدم رعایت حقوق انسانی دیگران، حقوق و آزادی های همه مردم و خود آنان را نیز را بخطر خواهد انداخت. درسی که در واقع باید همه از انقلاب بهمن 57 گرفته باشند. متهمین باید در دادگاههای منصفه با رعایت کلیه حقوق انسانی محاکمه شوند و در صورت محکومیت به سزای اعمال خود برسند. این اولین سنگ بنای عدالت در جامعه و ایران دموکراتیک فرداست. پایان دادن به دور تسلسل خشونت و انتقام در کشور پیش شرط مهم رشد و تقویت آزادیخواهان و نیروهای معتدل در جامعه است.

10. مبارزه بدور از خشونت مردم در تونس و مصر با موفقیت روبرو شد و مبارزات بدور از خشونت مردم در سوریه نیز هنوز در جریان است. در لیبی نیز مردم در آغاز بطور مسالمت آمیز به مبارزه برخاستند اما وقتی قذافی تصمیم به نابودی وسیع معترضین گرفت و آنها از رهبری واحدی برخوردار شدند به مقاومت مسلحانه در مقابل دیکتاتوری پرداختند. باید پذیرفت که احتمال پیروزی آنها بدون پشتیبانی سنگین نیروهای ناتو زیاد نبود.

11. ایران دموکراتیک فردا بدون نیروهای نظامی که در امور سیاسی دخالت مستقیم نکنند، حافظ امنیت مردم و مرزهای کشور باشند، غیر قابل تصور است. باید اطمینان داشت که در زمان لازم نظامیان آزاده و شرافتمندی پیدا خواهند شد که با کاردانی در حفظ امنیت، رعایت قانون متکی به اراده مردم و دفاع از مرزهای کشور خدمت کنند. چنین ارتشی یک ارتش ملی است که با نیروهای نظامی حافظ قدرت و دیکتاتوری تفاوت اساسی دارد.

12. اگر مضمون مبارزات امروز مردم ایران را تلاش برای استقرار آزادی، دموکراسی و یک جامعه باز و مستقل بدانیم، این مضمون تعیین کننده شیوه مبارزه، اهداف تاکتیکی و استراتژیک آن نیز هست. جنبش زمانی که ظرفیت های لازم برای تحقق این خواست را بیابد، بار دیگر به میدان خواهد آمد. نیروی اصلی این مبارزه همچنان اقشار متوسط، نیروهای معتدل و دموکرات اند و کوشش برای تدقیق اهداف جنبش و ایجاد نهادها و تشکل های سیاسی لازم برای رسیدن به این اهداف و اداره ایران فردا از وظائف اصلی سیاسیون است. وقتی اکثریت مردم دارای هدف مشترک استقرار یک حکومت ملی با خصوصیات یاد شده باشند و برای تحقق اهداف خود متحد، متشکل و همبسته عمل کنند، با توجه به تاریخ پرتحرک ایران و سرنوشت دیکتاتوری های منطقه در عصر حاضر، پیروزی چندان دور نخواهد بود.

برگرفته از: تارنمای همایون مهمنش

***

پان ایرانیست‌های دربند و زندانیان سیاسی را آزاد کنید.

***

به سرویس رایگان وبگاه میهن دوستان ایران بپیوندید و مطالب میهن دوستانه ی خود را در آن منتشر کنید این تارنما امکان انتشار مطالب را یه صورت ایمن برای شما فراهم می کند:
www.webgah.org

تارنمای هواداران پان ایرانیسم:
www.paniranism.net

تارنمای نامه پان ایرانیسم
http://paniranism. info

فیسبوک هواداران پان ایرانیسم:
www.facebook.com/paniranism

تارنمای حزب پان ایرانیست:
http://paniranist. org

تارنمای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست:
http://paniranist. info

تارنمای تریبون آزاد پان ایرانیست در خوزستان:
www.pan-iranist.net

کانال یوتیوب حزب پان ایرانیست
http://www.youtube.com/paniranistparty

فیسبوک حزب پان ایرانیست:
www.facebook.com/paniranistparty

 

حزب پان ایرانیست
همبستگی‌ ملی‌ . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت
هم میهن گرامی‌: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات با حاکمیت ملت به ما بپیوندید.

iran@paniranism.info
http://www.paniranist.org/a.htm

You can leave a response, or trackback from your own site.

Leave a Reply

Copyright©2010-2018.