شماره 147 – شماره ویژه: حقایقی درباره جمهوری خواهی های ایرانیان

هم میهن گرامی, مهر نموده و ما را در پخش نامه پان ایرانیسم یاری نمایید. سپاس!

نامه پان ایرانیسم

شماره 147، پنج شنبه 19 خرداد ماه 1401، 9 ژوئن 2022

شماره ویژه با مقاله ای از شاعر، نویسنده و پژوهشگر فرزانه آقای محمد جلالی (م. سحر): حقایقی درباره جمهوری خواهی های ایرانیان


حقایقی درباره جمهوری خواهی های ایرانیان

محمد جلالی – م.سحر

چرا مدعیان جمهوری خواهی امروز ،مانع وحدت مردم ایران برای گذار از جهنم حکومت اسلامی هستند؟

ابتدا و بی مقدمه بگویم:
من اگر فرانسوی می بودم قطعا جمهوری خواه می بودم اما چه کنم که ایرانی هستم و در کشوری زاده و بالیده ام که ویژگی های تاریخی ، فرهنگی و قومی وجغرافیایی اش آنر از بنیاد با کشورهای اروپایی متفاوت و غیر قابل قیاس کرده است!

من نیز چون سایر هموطنانم 43 سال فاجعه خسرانبار و ویرانگر نظام اسلامی را که به نام جمهوری بر مردم ایران تحمیل شد زیسته ام !
همچنین وجود به اصطلاح جمهوری های مادام العمر مستبدان جنایتکار در کشورهای عربی را دیده ام و نیز با افکار و آرزوها و نظرپردازی های جاه طلبان خود محور و گروه محور ایرانی آشنایی یافته و به ریز و درشت و زیر و بم افکار کسانی دقت کرده ام که چهل و اندی سالست با آویختین به ایدئولوژی های شکست خوردۀ وارداتی سودای ریاست قبیله را در سر می پرورده اند !

از این رو باصراحتی که ویژگی بیان من است اعلام می کنم که :
بازگشت به قانون اساسی مشروطیت ، یعنی همان که شاپور بختیار درراهش کوشید و بر سر آن جان باخت کم ضرر ترین و مناسب ترین راه برای گذار ازوضعیت نکبت بار فعلی و نجات ایران و ایرانیان است تا روزی که مردم ، خود در روزگاری آرام و در موقعیتی عاری از خشونت و درهم آشفتگی های اجتماعی و سیاسی آزادانه و همراه با اراده ای مستقل و برخوردار از حد اقل ِ آگاهی سیاسی و اجتماعی ـ که زمینه آنرا وجود آزادی بیان و حضور مطبوعات و رسانه های آزاد و مسئول و عاری از لکنت، فراهم کرده بوده باشند ـ بتوانند در باره نوع حکومت خود و قانون اساسی کشور خود تصمیم بگیرند !
بازگشت به قانون اساسی مشروطیت آری اما به شرط آن که ماده متمم تحمیلی مربوط به حق وتوی پنج اخوند مستبد و مرتجع ونیز ماده ای که بر وجود دین رسمی در ایران تأکید داشت حذف شوند!

به هرصورت امروز دراین آشفته بازار فکری و سیاسی و گروهی و مذهبی و مسلکی که ایران را به سوی بن بستی خطرناک و جانکاه رانده و ملت ایران را گروگان مشتی غارتگر و آدم کش نگاه داشته است ، بر جبین کشتی جمهوری خواهی نور رستگاری نمی بینم .

متآسفانه باید گفت که گروه ها و تشکیلات و افراد گونانی که زیر نام های متنوع ، بیرق جمهوری خواهی در ایران را به دوش می کشند، در این برهه از تاریخ، نقشی جز تفرقه افکنی و پراکنده کردن نیروهای گره گشا و کارساز برعهده ندارند، زیرا هریک درآینه صبحگاهی ، خود را طاووس علیین شده ای ملبس به فراک ریاست جمهوری می نگرد وهمسایه و هموطن دیگر خود را رقیب یا دشمن به شمار می آورد.

بنا بر این چنین «جمهوری خواهی» هایی بیش و پیش از آن که عامل همبستگی و اتحاد میان مردم باشند عامل تفرقه و پراکنده کردن اند و به زبان حافظ متأسفانه از آنگونه طبیبان مدعی هستند که اولی تر آنست تا درد مردم ایران بر آنان نهفته بماند!

به نظر می رسد که علت اصلی چنین وضعی آنست که در میان اینگونه مدعیان مخالفت با نظام حاکم ، هریکی از آنها خود را در نقش رئیس جمهور آینده ایران تصور می کند و بدینگونه شهروندان جمهوری خواه ِ دیگر را رقیب خود می شمارد ونگران آنست که مبادا در این مسابقه برای ریاست یافتن، همسایه ازو پیشی گیرد و گوی سبقت از وی برباید!

ازین رو همه انرژی اش به جای اندیشیدن به سرنوشت مردم وقدم نهادن در راه نجات کشور و نسل های آتی ، معطوف به از میدان به در راندن دیگری به نفع موقعیت فردی یا گروهی خویش ست!

این حقیقتی ست که متآسفانه چهل و اندی سالست ما شاهد آنیم و ریشه همه پراکندگی ها و پراکنده کاری های مخالفان که حضور یک جایگزین نیرومند و معتبر و مطلوب همگان را ناممکن ساخته در همین حقیقت تلخ پنهان است.

ما در میان اپوزیسیون هزاران مدعی ریاست جمهوری داریم که دعوای اصلی آنها بر سر جاه طلبی های شخص خودشان و انگیزه بنیادین آنان نه نجات ایران بلکه حکومت یافتن و و سروری کردن بر مردم ایران است زیر نام ها و بیرق های گوناگون و رنگارنگ .

و اینگونه است که تقریباً در شرایط فعلی اتحاد و هم بستگی نیروها ی پراکنده ای که از بیداد و تباهکاری سلطۀ آخوند بر ایران به جان آمده اند امری محال به نظر می رسد!

از سوی دیگر یک سنت دیرینه و جا افتاده هزاران ساله به نام پادشاهی داریم که ریشه در فرهنگ و اساطیر و تاریخ کشور ما دارد و نیز انقلاب مشروطیتی داریم که اساسنامه آن حاصل رنجها و مرارت ها ی اندیشمندان واز خود گذشتگی آزادیخواهان قرن نوزدهم و بیستم میلادی ست و برگه زرینی در تاریخ کشور ما ست ، که سنت پیوسته پادشاهی و تداوم تاریخی کشور مارا ـ که با همه اشکالات شناخته و ناشناخته اش همواره ضامن بقای مُلک و ملت و استمرار تاریخی ما ایرانیان بوده است ـ از طریق مشروط کردن حکومت به قانون اساسی با دنیای مدرن و آرمان های دموکراتیک و ارزش های نوین برآمده از انقلاب های فکری و سیاسی و فلسفی و صنعتی درغرب آشنا کرده و آشتی داده است و کسی بر سر وارث فعلا برکنار مانده این پادشاهی مشروطه هم اختلافی ندارد.

از این رو می توان اورا نقطه اتحاد همه ایرانیان برای گذار ازین دوزخ
ایران سوز دانست و به توانایی بالقوۀ ای که تاریخ و سرنوشت به او سپرده ، امید بست .
به خصوص آنکه روزگار به دست حکومت 43 ساله ملاها بلایی بر سر ایران و ایرانی آورده است که بنا به شواهد روشن و هر روزه مردم ایران را از رفتاری که با پادشاه پیشین شده است نه تنها خشنود نیستند بلکه به نوعی درناخودآگاه جمعی خود ، شرمسارند از این که در بلوای ملاها شرکت کرده و پادشاه پیشین و خانواده اش را از کشور رانده اند! این حقیقت را در عذرخواهی علنی و شرمسارانه بسیاری از نخبگان سیاسی و اجتماعی و فرهنگی از نوع سحابی ، نوریزاد، دکترمحمد ملکی ، اسماعیل خویی و خیلی های دیگر می توان دریافت. و صد البته شعار «رضاشاه روحت شاد!» بیان عاطفی همین حس ملی ست که چند سالی ست در گوشه و کنار ایران از حنجره بسیاری از مردم رنج دیده و بلاکشیده این کشور فریاد می شود!

از این گذشته نیازی به گفتن ندارد که نخستین جمهوریت در ایران چیزی جز رذالت و نکبت و ایرانفروشی و قساوت و جهل و خودفروشی و انحطاط اخلاقی و فرهنگی به ارمغان نیاورد و با کمال درد و دریغ می باید گفت که این سنت شوم 43 ساله که روحانیت شیعه به نام جمهوری پایه گذار و مجری آن بود برای هریک از مردم این آب و خاک یاد آور رنج و درد و شکنجه و تحقیر و ترک وطن و جدایی و نفاق و شکست اخلاقی و فرهنگی و دینی و افول عنصر ایرانی و غارت و ویرانی کشور مابوده است.

جمهوری های مطلوب خلق گرایان روسوفیل هم ۷۰ سال در همسایگی ما و در اروپای شرقی امتحانش را داده بود و چنانچه خدای ناخواسته در ایران توفیقی می یافت ما امروز کشوری به نام ایران نمی داشتیم . زیرا در آن سالها شعار «جمهوری دموکراتیک خلق » و «خلق ها » به پشتوانه نیروی ایدئولوژیک و سیاسی و گاه نظامی هولناک روسیه شوروی در میان انقلابیون و سیاسیون چپ (هم مارکسیست و هم اسلامیست) رواج داشت و بدل به آرمان سیاسی و فکری بسیاری از فعالان سیاسی و انقلابیون در کشور ما شده بود و تحقق احتمالی آن جز به معنای بلعیده شدن ایالت های شمالی و شمال غربی و شمال شرقی ایران از سوی روسیه شوروی نبود.

جمهوری خواهی مادام العمر آدم کش های مستبد عرب مثل صدام و قذافی و حافظ اسد هم که برای مردم جهان شناخته شده است.
خلاصه آنکه جمهوری خواهی در ایران در ذهنیت ایرانیان تصویری خوشایند و زمینه ای و سابقه ای متکی به فرهنگ دموکراتیک ندارد وبرای ایرانیان بهشت گم شده ای در مفهوم جمهوری تعبیه نیست و هیچ فیلی را به یاد هندوستان از دست رفته نمی اندازد!

متأسفانه ملت ایران به واسطه عقب ماندگی فرهنگی و خیانت آخوندها و جنایت اسلامیست های مدعی آزادی در سال 1357 دست به قماری سراسرباخت زد و به طناب پوسیده یک آخوند ضد ایرانی به چاه رفت که باورهای عصرحجری و ضد پیشرفت وتجدد را نمایندگی می کرد و از جهل عمومی زور می گرفت وبه عقب ماندگی فرهنگی و اجتماعی وخرافات ریشه دارِ عوام تکیه داشت .

ناگفته نگذارم که نقش بسیاری از خواص بی خاصیت چهار کلاس خوانده هم فراموش شدنی نیست .
زیرا آنان بر آتشی دمیدند و هیزم بر اخگری نهادند که ریشه ایرانیت و آینده فرزندان این آب و خاک را سوزاند و خاکستر کرد و از ایران ویرانه ای ساخت که چشم تاریخ الی الابد به حال آن خواهد گریست.

بنا بر این شعار جمهوری خواهی که در خود آگاه و ناخود آگاه فردی و جمعی ایرانیان هم در ایران و هم در کشورهای همسایه امتحان شکست خوردگی خود را داده است وجهه ای و اعتباری ندارد و آرمان و آرزوی مردم ایران را فعلا تا اطلاع ثانوی چراغان نمی کند .

این شعار برای بخش های مهمی از اوپوزیسیون ایرانی فقط از این لحاظ جذابیت دارد که هریک از مدعیان در رؤیاپردازی های رنگینی که داشته و دارند صرفاً به جاه طلبی های فردی و گروهی خود فکر می کنند .

جمعی از آنها هم هدفشان حفظ همین نظام است البته با تعدیل یا جا به جایی هایی سطحی در نظام شوم و ایرانسوزی که نام جمهوری بر خود نهاد به دست و به خدعهء ملایی بدخیم بنام خمینی پایه گذاری شد و هرجمهوری ای در ایران خود را الی الابد مدیون خمینی خواهد شناخت زیرا بخواهیم یا نخواهیم او بدعت گذار این سنت بوده است .

از اینرو جمهوری اسلامی دست آورد تاریخی دسته ها و گروه هایی محسوب می شود که روزی در کنار ملاها و در صف انقلابیون بودند اما امروز دعوی های دیگری دارند!

خواه نام مجاهد یا حزب کمونیست یا چپ و سوسیالیست و توده و خلق برخود گذاشه بوده باشند یا با عنوان های نامتجانسی و بی معنا و البته متضادّ و جعلی از نوع «ملی ـ مذهبی» یا «روشنفکر دینی» پا به میدان قدرت طلبی های جمهوری خواهانه نهاده یا حتی از بازماندگان ظاهراً بریدۀ بسیج دانشجویی یا سپاه سرکوبگر پاسداران یا حتی فرستادگان و صادراتی های ظاهرا مخالف حکومت باشند!

کوتاه بگویم که جمهوری خواهی این گروه ها و افراد هیچگونه اصالتی و هیچگونه اتکایی برایران خواهی و آرمان آزادی ملت ایران ندارد.
آنها یا اسیر ایدئولوژی های شکست خوردۀ دهه های 30 و 40 و 50 هستند یا به مشروعه رسیدگانی هستند که جمهوری اسلامی را دست آورد و حاصل کوشش های انقلابی خود می دانند و برای حفظ آن به جلد مخالف حکومت خزیده اند، یا دلبستگان به افکار ایران شکنانه و قوم گرایانه ای هستند که انگیزه دیگری جز بازگشت به خانخانی و ملوک الطوایفی در ایران کهنسال چراغدار راه آنها نیست و پیداست که تحریکات و توطئه های سیاسی وحتی نظامی کشورهای ذینفع بیگانه همواره نیروبخش ومشوق و آنها بوده است!

غالب این جماعت در این 43 سال سیاه نشان دادند که متآسفانه بغدادشان ازفرط ویرانگی دیگر قابل تعمیر نیست!
آنها هم مثل خمینی ایران را پلکانی می خواهند که بعد از بالا رفتن می باید آنرا ویران کرد و پلی که می باید خراب شود تا قدرت و نظمِ جهنمی ای که به دنبال پی نهادن آنند ابد مدت گردد.

چهل سالست گروه اندکی از دلسوزان و ایراندوستان فریاد می زنند که به ایران فکر کنید. ایران را دریابید اما دریغا که هریک از آنان دیگ خودشان را بار گذاشته و آینده مردم این مملکت را هیزم اجاق خود کرده است غافل از آن که با تداوم چنین روش های خود پرستانه و با پی گیری اینگونه جزم اندیشی های فرقه گرایانه، آبی برای احدی گرم نخواهد شد، اما اجاق هاشان را برای سوزاندن تدریجی آرمان های آزادی خواهانه ملت ایران و برای ویران کردن بنیان های اخلاقی و فرهنگی و نابود ساختن سرمایه های انسانی و ملی همچنان سوزان و شعله ور نگاه خواهد داشت!

تاریخ معاصر داوری اش را کرده و چنان که آثارش را در تجمعات پراکنده مردم ایران می توان دید، دوپادشاه پهلوی علارغم اشکالاتی که داشته یا نداشته اند و نیز به رغم انتقاداتی که برخی مورخان بی غرض در دوران معاصر و کارشناسان وطنپرست سیاست و فرهنگ بر شیوه حکومت کردن آنان دارند ، از این کورۀ گدازان دوران سیاه استبداد دینی نسبتاً سالم و سربلند بیرون آمده اند.

مردم ایران دریافته اند که حکومت پهلوی ها ایراندوست و خواستار پیشرفت کشور بوده اند به عکس بسیاری ازمخالفان و دشمنان آنان، چه زیر علم و کتل اسلام سیاسی و چه زیر خیمه ایدئولوژی های ورشکسته چپ یا قوم گرا، دانسته یا نادانسته سوداهای دیگری به جز سعادت ملت ایران و پیشرفت کشور در سر می پرورانده اند ونشان داده اند که زیر نام آزادی خواهی و عدالت طلبی بویی از آزادی نبرده بودند و آنچه آنان آزادی می نامیدند یا تسلط جابرانه اردوگاه روسیه شوروی در لباس دیکتاتوری پرلتاریا بوده یا بر خواست های تجزیه طلبانه و جدا سری های قبیله گرایانه و ایران شکنانه تکیه داشته است!

اکنون نه محمد رضا شاه وجود دارد و نه رضا شاه اما سرگذشت تراژیک و شوم تاریخ معاصر ایرانیان پیش چشم ماست.
خود را به ناشنوایی و نابینایی نزنیم. حقیقت آنست که اگر از همین امروز به سال 57 برگردیم ایران را سیصد سال به جلو رانده ایم.
من این یادداشت را در اینجا تنها به انگیزه ایرانخواهی و به آرزوی نجات ملت از توحش خونریز و غارتگر حکومت دینی ملاها می نویسم و نه برای این که به ایجاد تغییری در افکار فعالان سیاسی چپ و راست چهل و سه ساله امیدی بسته ام بلکه می نویسم تابرای آیندگان به یادگار بماند.
شاید از روی خودخواهی می نویسم تا از رفتار ها و روش و نگرش این گونه گروه ها و افراد ابراز برائتی کرده باشم..

تا آنجا که به شخص خودم مربوط می شود به هیچ حزب و گروه و فرقه و خان و خانبالا و سلسله ای هم وابستگی و دلبستگی نداشته و ندارم اما وجدان انسانی ام به عنوان یک ایرانی و زاده یکی از کهنسال ترین روستا های نواحی مرکزی ایران به من نهیب می زند که حقیقت را کتمان مکن و آنچه را که در اثر تعقل و نگاه بی غرض و عاری از سموم مسلکی و ایدئولوژیک به آن رسیده ای بازگو کن و از احدی ُخرده بُرده ای نداشته باش و از هیچ اتهامی باک مدار!
از این رو خود را ناگزیر از گفتن حقایقی می دانم که در حد و حدود عقل و تجربۀ خود طی 44 سال نگریستن به حال و روز کشورم و اندیشیدن به سرنوشت ایران درک کرده ام.

خوشوقتم ازاین که راه خطیر و پر سنگلاخی را که پیموده ام و سلوک و روشی که در زندگی اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و هنری خود داشته ام، مرا در برابر هرگونه تیر اتهامی روئین تن کرده است. هرکس طلبی از اینجانب دارد می تواند علنا همراه باسند مطالبه کند!
م.سحر
پاریس 7 ژوئن 2022

برگرفته از فیسبوک محمد جلالی (م. سحر)

***

هواداران حزب پان ایرانیست در برونمرز
همبستگی‌ ملی‌ . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت
هم میهن گرامی‌: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات با حاکمیت ملت به ما بپیوندید
کنون ای هم وطن ای جان جانان / بیا با ما بگو پاینده ایران

به پان ایرانیست ها بپیوندید
اندیشه وحدت بخش پان ایرانیسم و کوشش در حزب پان ایرانیست و سازمان جوانان حزب پان ایرانیست یگانه راه نجات ایران از تجزیه و فروپاشی است.

***

درخواست هموندی
hamvandi@paniranist.org
شبکه های اجتماعی نامه پان ایرانیسم

تارنما: www.paniranism.info
فیسبوک: facebook.com/paniranistparty
تویتر: twitter.com/paniranism
تلگرام: t.me/Naameh_Pan

شبکه‌های اجتماعی حزب پان ایرانیست

تارنما:www.paniranist.info
اینستا گرام: paniranist.party
تلگرام http://t.me/paniranist
فیسبوک:Fb.com/paniranist.info
تویتر:paniranist_info@

You can leave a response, or trackback from your own site.

Leave a Reply

Copyright©2010-2018.