نامه پان ایرانیسم
دوره دو، شماره ۷۱ – آدینه ۲۴آذر ۱۳۹۰ – ۱۴ دسامبر ۲۰۱۲
www.paniranism.info – iran@paniranism.info
درود بر هم میهنان گرامی:
مطالب زیر تقدیم میشوند:
– حزب پان ایرانیست و «آن دیگران»
– نگاهی کوتاه و گذرا بر کتاب حزب پان ایرانیست ۱۳۳۰- ۱۳۸۸
– بحرین و مسألهی بحرین
– چند نكته ، پيرامون تاريخچهي حزب ايرانيان
– تحریف تاریخ در مقاله “بحرین ایالت چهاردهم ایران”
پاینده ایران
اتهامات ناصر انقطاع به پان ایرانیستها – ابزاری در دست رژیم برای سرکوب نیروهای ملی
بیش از ده سال از انتشار اتهامات آقای ناصر انقطاع به پان ایرانیستها و گروههای ملی می گذرد. در این سالها، افزوده بر شخصیتهای سیاسی رژیم پیشین، تنی چند از دوستان پان ایرانیست، از جمله دکتر هوشنگ طالع، عضو فراکسیون پارلمانی حزب پان ایرانیست، پاسخهایی بر این اتهامات نوشته اند و بی پایه و اساس بودن آنها را بروشنی آشکار ساخته اند.
از آنجا که عاملان رژیم بتازگی حملاتی شدیدتر را علیه نیروهای ملی بویژه پان ایرانیستها آغاز کرده اند – و با استناد به اتهامات انقطاع – تلاش در توجیه این حملات دارند؛ لازم دانستیم نگاهی دیگر به برخی از آن پاسخها بیندازیم. این هفته، نامه پان ایرانیسم را به این نوشته ها اختصاص داده ایم
حزب پان ایرانیست و «آن دیگران»
سیاوش رهایی
حزب پان ایرانیست همچنان سوژه ای داغ برای نهادهای به اصطلاح پژوهشی جمهوری اسلامی است. در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی تاکنون سه کتاب و چند مقاله ی به اصطلاح پژوهشی مفصل از سوی این نهادها درباره حزب پان ایرانیست منتشر شده است. این رقم در صورتی است که تازش های رسانه هایی چون خبرگزاری فارس، روزنامه ی کیهان، هفته نامه جوان و… را به حساب نیاوریم.
از آن جا که بیشتر این پرداختن ها به حزب پان ایرانیست در دو سال گذشته بوده است، نشان می دهد «علاقه» آقایان به حزب پان ایرانیست به گونه ای تصاعدی در حال افزایش است. آخرینِ این موارد، مقاله ای است با عنوان «پان ایرانیسم، پان ایرانیست ها و فرآیند تشکیل حزب پان ایرانیست، 1320 – 1330» در شماره ی پنجاه و هفت و پنجاه و هشت فصلنامه ی تاریخ معاصر ایران.
اصولا همه ی این نوشته ها اعم از کتاب و مقاله و خبر و… دارای دو ستون اصلی است که همواره تکرار می شود :
یکم ) حزب پان ایرانیست گروهی است کوچک، غیر قابل اعتنا و بدون هیچ پایگاه مردمی!
دانسته نیست اگر حزب پان ایرانیست حزبی کوچک و بدون پایگاه مردمی است این همه پرداختن بدان و این همه فشار برای چیست؟! در مقاله ی اخیر آقای شاهدی به حزب در مقطع زمانی 1320 تا 1330 در 65 صفحه پرداخته اند. هم ایشان در سال 1388 در کتاب شان در پانصد و هفتاد صفحه به حزب پرداخته بودند و البته در جای جای کتاب هم یادآور شده بودند حزب پان ایرانیست چه در دوران پهلوی و چه امروز گروهی کوچک با اعضایی اندک می باشد!
دوم) استناد همه ی این نوشته ها به کتاب ناصر انقطاع
محور بنیادین همه ی این نوشته ها اعم از کتاب و مقاله، کتابی است که آقای ناصر انقطاع چند سال پیش در آمریکا منتشر کرد که ظاهراً سال گذشته نیز با کسب مجوز از وزارت ارشاد در ایران به چاپ رسیده است! ناصر انقطاع از اعضای مکتب پان ایرانیست بود که بعدها به حزب ایرانیان دکتر صدر (که به تجزیه بحرین رای مثبت داده بود) پیوست. نامبرده با نوشتن کتابِ سراسر مغرضانه و بی پایه و اساس خود نشان داد که پس از شصت سال نتوانسته است درگیری های دوران نوجوانی خود و دوستانش را در سنین 16 – 17 سالگی با محسن پزشکپور و عاملی تهرانی فراموش کند. خوشبختانه با انتشار بخش هایی از اسناد ساواک دروغ بودن بسیاری از ادعاهای ایشان به ویژه در ماجرای بحرین بر همگان روشن شد.
اما مقاله ی اخیر؛
فصلنامه ی تاریخ معاصر ایران متعلق به « موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران » می باشد. این موسسه در معرفی خود هیچ توضیحی درباره بنیان گذاران آن و شخص یا اشخاصی که هم اینک این موسسه را در دست داشته و اداره می کنند ارایه نمی کند. تنها شناختی که تارنمای اینترنتی این نهاد به ما می دهد این است که این موسسه در سال 1365 « با بهره گیری از اسناد قابل توجهی که پس از پیروزی انقلاب در اختیار این مرکز قرار گرفته بود شکل گرفت ». تصاویر موجود از مخزن اسناد این موسسه هرگونه احتمال مستقل و غیر دولتی بودن آن را به صفر می رساند.
مخزن اسناد موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
نویسنده ی مقاله ی مورد گفتگو آقای مظفر شاهدی است. ایشان پیش از این و در سال 1388 کتاب « حزب پان ایرانیست » را از سوی موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی منتشر کرده بودند. مقاله ی اخیر در حقیقت بخش سال های 1320 – 1330 همان کتاب است با اندکی مطالب و عکس های بیشتر.
نکته ی آغازین در خصوص پژوهش آقای شاهدی و اصولا دیگر نویسندگان «ارزشی» این است که ایشان در پژوهش خود حتی ظاهر بی طرفی را که از صفات بایسته ی یک پژوهشگر و نویسنده است رعایت نمی کنند. ایشان هیچ گاه برای تهیه مقاله و کتاب های خود هیچ تماسی با حزب پان ایرانیست نگرفته و نخواسته اند که از این دریچه نیز مطالبی به پژوهش خود بیافزایند.
از آن جا که آقای شاهدی کتاب ناصر اقطاع را مرجع اصلی خود در پرداختن به رویدادهای دهه 1320 قرار داده اند، جدا از افتادن در دام غرض ورزی های ایشان طبیعتاً مرتکب همان اشتباهات تاریخی شده اند. اشتباهاتی همچون عضویت سروران پزشکپور و عاملی تهرانی در حزبی با نام «برنا» پیش از تشکیل «انجمن» که کاملا نادرست است.
مجله ی تاریخ معاصر ایران در شماره ی پنجاه و سه و پنجاه و چهار خود نیز اقدام به چاپ مصاحبه ای با دکتر حسین تجدد نموده بود با عنوان « حزب ایرانیان و مروری بر کارنامه پان ایرانیست ها ». دکتر حسین تجدد از نخستین هموندان مکتب پان ایرانیسم و حزب پان ایرانیست هستند که در نخستین کنگره ی حزب پان ایرانیست از سوی باشندگان به عضویت در کمیته ی عالی رهبری حزب و همچنین به عنوان یکی از پنج نفر اولیه و دایمی مکتب پان ایرانیسم درآمدند. ایشان بعدها در اواخر دهه 1340 از حزب پان ایرانیست جدا شده و با تشکیل حزب ایرانیان توسط دکتر فضل الله صدر به این حزب پیوستند.
دکتر تجدد نیز هرچند در گفتگوی خود از غرض ورزی دور نمانده، اما روایت های تاریخی اش از مکتب پان ایرانیسم و حزب پان ایرانیست غالباً درست و دقیق است.
پایان سخن این که حزب پان ایرانیست هیچ گاه خود را از نقد و نظر بی نیاز ندانسته است اما یک نقد می تواند همراه با ارایه ی اطلاعات درست تاریخی به مخاطب نیز همراه باشد. ما از نوشته هایی مانند مقالات اخیر نیز استقبال می کنیم. باور ما بر این است که خواننده ی آگاه ایرانی که در سی سال اخیر با انواع و اقسام این گونه تاریخ سازی ها آشنا شده به خوبی می تواند همانند یک اره مویی اطلاعات درست و نادرست را از هم جدا کند، هرچند هم که این اطلاعات درست اندک باشد.
***
نگاهی کوتاه و گذرا بر کتاب حزب پان ایرانیست ۱۳۳۰- ۱۳۸۸
نوشته فرامرز رضایی مراغه ای
موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی که موسسه ای مطالعاتی به ویژه در عرصه تاریخ نگاری دوران همروزگار به شمار می رود،در یکی از آخرین آثار خود اقدام به انتشار کتابی با نام «حزب پان ایرانیست» به قلم آقای مظفر شاهدی نموده است.
این موسسه پیش از این نیز کتاب هایی در مورد سایر احزاب ماننده حزب توده، سازمان مجاهدین خلق، فدائیان خلق، مردم ، ملیون و ایران نوین نموده بود.
با چاپ این اثر، شماره کتاب هایی که از سوی موسسات وابسته یا نزدیک به دولت پیرامون حزب پان ایرانیست منتشر می شود به سه جلد رسید.
در این مجال کوتاه قصد نقد و بررسی تمامی این کتاب ۵۷۰ صفحه ای را نداریم و بررسی همه مواد آن باید به آینده موکول شود. اما پرسش ها و اشکالاتی در مورد این اثر در ذهن هر خواننده ی بیدار و هوشیاری، می تواند ایجاد شود که برخی از آن ها را در سطور زیر خواهیم آورد و تصور می رود پاسخ به هر یک از این پرسش ها نقدی کوتاه و گذرا باشد بر کتاب حاضر.
خبر انتشار کتاب مزبور این امید خام را بیدار کرد که شاید چنین اثری، متفاوت از آثار قبلی بتواند در مورد پان ایرانیسم و حزب پان ایرانیست اطلاعات بهتر و گویاتری را ارائه دهد. البته در همان ابتدا نام ناشر و سابقه آن و وابستگی های «موسسه مطاعات و پژوهش های سیاسی» چنین امیدی را برطرف نمود.
در حالی که دو اثر قبلی نوشته آقای رزمجو و دکتر شهلا بختیاری نسبت به اثر حاضر با سو گیری کمتری نگاشته شده بودند، کتاب اخیر تصویری بارز از تاریخ نویسی دولتی و فرمایشی و یا شاید بتوان گفت اطلاعاتی – امنیتی را به نمایش گذاشت. نویسنده خیلی زود فراموش نمود که لازمه ی تاریخ نویسی عدم سوگیری و بی طرفی است و بسیار زودتر از آن چه که بتوان تصور کرد سخنش به قول بیهقی به تعصب و تزید و خامی انجامید و هراس از داوری آیندگانش به وادی غفلت سپرده شد!
۱ – نویسنده گرامی ، در تمام کتاب تعریفی مورد قبول و علمی و عام از ناسیونالیسم به دست نمی دهد و بیان نمی نماید که ناسیونالیسم معیار و مورد پذیرش از دید وی چه نوع ناسیونالیسمی است، اما در بخش نتیجه گیری کتاب به صراحت تمام تلقی پان ایرانیست ها از ناسیونالیسم را به چالش می کشد!
۲- نویسنده در مقدمه کتاب از گردانندگان و اعضای قدیمی حزب شکوه دارد که چرا تا کنون خاطرات خود را مدون و مکتوب یا آن ها را منتشر نکرده اند !
شاید بتوان دلیل آن را در دردسرهای بیشماری که دوستان دیگر نویسنده، برای پان ایرانیست ایجاد کرده و می کنند (از قبیل حبس، بازداشت در حین مراسم ختم، اخراج از دانشگاه، سلول انفرادی و…) جسجو کرد. پان ایرانیست ها از معدود احزاب اپوزیسیون هستند که در درون مرز فعالیت می کنند و هیچگاه از مزاحمت های آقایان فارغ نبوده اند. اما لازمه تنظیم خاطرات، خاطری آسوده و فکری بی مشغله است. در ثانی تصور نمی رود در فرض تنظیم خاطرات، نهادهای سانسور حکومت و جو امنیتی حاکم بر انتشار کتاب اجازه نشر چنین خاطراتی را دهد. در حالی که آقایان از تشییع پیکر پان ایرانیست ها و مراسم ختم آن ها نیز هراس دارند و با شرکت کنندگان در ختم پان ایرانیست های قدیمی در فرودگاه اهواز برخورد می کنند آیا ممکن است اجازه چاپ چنین کتاب هایی را بدهند!؟
۳- یکی از منابع مهم کتاب حاضر، خاطرات فردی است به نام آقای ناصر انقطاع. وی در دهه بیست همراهی های با پان ایرانیست ها داشت ولی به علل اختلافات ِ آن دور به سازمان پان ایرانیست (به رهبری محمد مهرداد) پیوست و بعدها نیز به حزب ایرانیان نزدیک شد.حزب ایرانیان از کسانی تشکل می شد که به علت هواداری از تجزیه بحرین از جمع پان ایرانیست ها طرد شده بودند. انقطاع بعدها به همکاری به فرهنگستان زبان فارسی پرداخت.
روشن است که خاطرات فردی که دشمنی ۵۰ ساله با حزب پان ایرانیست و رهبری آن دارد چه اندازه می تواند مفید فایده و مستند باشد. این خاطرات سرشار است دروغ ها و افتراهای بدون دلیل و مدرک است که از چشم آقای مظفر شاهدی پنهان نمانده است.نویسنده کتاب ادعاهای ناصر انقطاع را به بدون ذره های شک و شبهه پذیرفته است و فرازهایی از آن را به مثابه یک سند مهم در کتاب خود آورده است.روشن است که تاریخ نویسی بیطرفانه چنین رویه ای را هرگز نمی پذیرد.
۴- نویسنده بارها در مورد دیدار دکتر عاملی تهرانی و محسن پزشکپور با خانم میس لمبتون (شهروند انگلیسی ساکن در ایران) سخن گفته و شایعه ای که در اواخر دهه ۲۰ بر سر زبان ها انداخته شده بود را مطرح نموده است. به این ترتیب خواسته است بر رابطه پان ایرانیست ها با انگلستان اشاره رود!
نخست این که چنین دیداری هرگز صورت نگرفته است و محسن پزشکپور در همان زمان نیز چنین شایعه ای را تکذیب کرده است. البته جناب ناصر انقطاع به علت دشمنی شخصی با پزشکپور از کسانی است که چنین شایعه ای را هم در آن زمان و هم در این دوران تقویت می کرده است.
دوم آن که بر فرض دیدار، آیا ملاقات و حتی تعامل با یک فرد، دلیل بر وابستگی خواهد بود؟ در این صورت آقای آیت الله بهشتی به عنوان یکی از رهبران فعال انقلاب باید وابسته به امریکا باشد و انقلاب ۵۷ نیز یک انقلاب امریکایی خوانده شود. زیرا کسی نیست که از ابعاد روابط جناب بهشتی با امریکایی ها و ملاقات های وی با نمایندگان بلند پایه امریکا آگاهی نداشته باشد!
سوم آنکه، هویت میس لمبتون نیز برای ما روشن نیست و حتی به درستی دانسته نیست که این فرد چه کسی بوده و چه نقشی داشته است. به هر حال نویسنده دوست دارد مانند همه سازمان ها و احزاب مخالف دولت در ایران، حزب پان ایرانیست را نیز شاخته دشمنان نظام و تحت نفوذ ایادی استکبار معرفی نماید! ولی نمی دانیم چرا راه دشوار را پیش گرفته است. اسناد محرمانه دولت انگلستان نزدیک یکسال پیش آزاد شده و در دسترس محققان است. نویسنده اگر از ادعای خود مطمئن بود می توانست به اسناد مربوطه مراجعه کند و مستندات وابستگی پان ایرانیست ها را منتشر نماید؛ تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.
۵- نویسنده دوست دارد در عین حال حزب پان ایرانیست را وابسته به ساواک و دربار بداند. اما در کتابی که ادعا می کند بر پایه اسناد ساواک تنظیم شده حتی یک برگ در مورد چنین وابستگی آورده نمی شود و تنها به مقالات توده ای های مخالف (که حتی سایر گروه های چپ را به ساواک منتسب می کردند) استناد شد. جالب آن که وابستگی حزب توده به ک گ ب چیز جدیدی نیست و همگان می دانند که این آقایان از طریق چه دولتی تغذیه می شدند! اما نویسنده ی تاریخ نگار ما برای اثبات ادعاهای خود به مقالات بدخواهان یک طیف سیاسی روی آورده است. ولی شگفت آنکه از ضربه های کاری که همین ساواک و حکومت پهلوی به حزب پان ایرانیست زده اند سخن به میان نیاورده است.
این تناقض در کتاب حاضر جا به جا رخ می نمایاند که چرا حزبی که ادعا می شود ، وابسته به دربار است، نخست وزیر را استیضاح می کند و چرا بعد از شکست طرح استیضاح ارگان مطبوعاتی اش تعطیل می شود و چرا تابلوهای حزبی پایین کشیده می شود؟ و چرا شاه به هنگام پخش نطق پزشکپور در مجلس از رادیو و تلویزیون از خشم راه می رود و ناسزا می گوید و علم نیز وی را دلداری می دهد که؛ بگذارید صدای اقلیت شنیده شود! (رجوع کنید خاطرات علم).
نویسنده به این پرسش نیز پاسخ نمی دهد که اگر حزب پان ایرانیست یک حزب فرمایشی و درباری بود، چرا پس از سقوط شاه هم چون سایر احزاب فرمایشی (مردم، ملیون، رستاخیز) منحل نشد و سی سال است به زندگی سیاسی خود ادامه می دهد.
البته هنگامی که روش تاریخ نویسی فرمایشی و اطلاعاتی بر یک کتاب به اصطلاح تاریخی حاکم شود، چنین تناقض هایی نیز طبیعی خواهد بود. چرا که تاریخ نگار به هر قیمت و با هر دلیل سست و بی پایه می خواهد، سفسطه های خود را ثابت نماید.
۶ – یکی از اهداف کتاب حاضر خدشه دار نمودن چهره محسن پزشکپور، سیاست مداری که همه عمر خود را وقف جامعه ی ایرانی کرده است، می باشد.در این کتاب در هر فرصت با دلیل یا بی دلیل تلاش شده است که چهره پزشکپور مخدوش جلوه داده شود.
پزشکپور یکی از محترم ترین سیاست مردان مخالف دولت است که نه تنها میان اکثریت قریب به اتفاق میلون ایران محترم است بلکه سیاست مردان مخالف نیز از وی به نیکی یاد می کنند.
البته طبیعی است که هر سیاست مداری بخواهد بازی سیاست را با اصول آن پیش ببرد و برنامه های خود را نه بر اساس احساس بلکه بر اساس مصلحت و واقعیت پیش ببرد. در سراسر کتاب هر جا که فرصتی پیش آمده نویسنده عزیز تلاش نموده است تا به هر بهانه محسن پزشکپور را محکوم نماید و این مورد نیز نقش بیطرفانه تاریخ نویس را مختل کرده و این روش سبک نیز اثر وی را تا اندازه زیادی از استناد و اعتماد تهی می کند.
۷- نویسنده تلاش دارد مستقیم و غیر مستقیم اعلام دارد که حزب پان ایرانیست جایگاه توده ای نداشته و ندارد و هیچ یک از سرشناسان اجتماع نسبت به آن رغبتی نشان نداده اند.
البته بر آمدن بیش از ۱۰ وزیر و معاون وزیر و نماینده مجلس از درون مکتب پان ایرانیسم و تعداد زیادی از روشنفکران بعدی (سیاوش کسرایی- احمد اشرف و…) از آن درون آن روشن می کند که پان ایرانیست ها از سال ۱۳۲۵ تا ۱۳۵۷ تا چه اندازه در اجتماع سیاسی موثر نبوده اند. افراد مورد وثوقی چون لاجوردی ها و خانواده کبریت ساز توکلی در دبستان پان ایرانیسم تحصیل کرده اند. دایوش همایون (وزیر فرهنگ و اطلاعات)، داریوش فروهر (وزیر کار دولت موقت)، دکتر عاملی تهرانی (وزیر فرهنگ و اطلاعات در دو دوره)،صفارپور (معاون وزیر)، هوشنگ طالع (نماینده مجلس و بورکرات)،پرویز ورجاوند (وزیر آموزش و پرورش دولت موقت)، علینقی عالیخانی (اقتصاددان وزارت اقتصاد و بازرگانی وقت و ویراستار خاطرات علم) مهندس رضا کرمانی (شهردار پیشین خرمشهر) و ده ها تن دیگر که اکنون در خاطره نیستند از مکتب پان ایرانیسم گذر کرده اند.
از سوی دیگر خود نویسنده در بخش هایی از کتاب افشاء می کند که پسر سناتور فلان و فرزند سناتور بهان در بین پان ایرانیست ها دیده می شدند ولی در سطور بعد “فرموده ها از بالا” را بازتاب می دهد.
البته شاید دریافت و درک ما و ایشان از منتفذین اجتماعی و اشخاص محترم متفاوت باشد. ممکن است ایشان کسانی که به خاطر کیک و ساندیس و کپن حاضر به هر کاری هستند را به عنوان افراد صاحب منصب و محترم می دانند. اما اگر روزی لیست هواداران نوجوان و جوان پان ایرانیسم در دهه ی بیست منتشر شود ایشان خواهند دید که کسانی که امروز از ایشان با نام دبیر مجمع یا حاج آقا و … یاد می شود هوادار کدام گروه در نهضت ملی بوده اند.
۸- نویسنده در اواخر کتاب اشاره می کند که کوشندگان این حزب هم اکنون انگشت شمار اند و هیچ گاه نیز تاثیر اجتماعی نداشته اند (کلیشه ای که برای همه سازمان ها و احزاب اپوزیسیون به کار می رود).
بنابراین ای کاش آقایان وقت خود را با نوشتن کتاب برای کسانی که انگشت شمار اند هدر نمی دادند و سه کتاب قطور جهت شناساندن این گروهک منتشر نمی کردند.
نویسنده در فراز های بعدی می نویسد که این حزب مجله داخلی منتشر می کند ولی این پرسش در ذهن خواننده ایجاد می شود که یک حزب با افراد انگشت شمار چه نیازی به مجله داخلی دارد؟
۹ – بسیار جالب است که کسانی که دائم دم از شهادت و حماسه های دفاع مقدس می زنند، برای مخدوش کردن چهره میهن پرستان دست به دامان مهمل گویی های عوامل صدام حسین می شوند. در بسیاری از موارد دیده شده است که دوستان بازجو و مستنطق ، هنگامی که می خواهد پان ایرانیست ها را محکوم کنند می فرمایند در زمان جنگ تحمیلی شما کجا بودید؟! نمی دانم مگر سایر افرادی که در جنگ شرکت داشتند با پرچم حزبی به جبهه می رفتند و در پیشانی شان نام سازمان سیاسی شان نقش بسته بود که از ما هم چنین انتظاری است و آیا مگر رهبران سیاسی همین دولت و حکومت در زمان جنگ به عنوان پیاده نظام در خاکریزها حضور داشتند که از لیدرهای سایر احزاب انتظار حضور در جبهه را دارند؟
وانگهی مگر قتل عام هایی که دوستان راه انداخته بود اجازه می داد که کسی فردی به عنوان مخالف در کشور باقی بماند! به هر حال در ظاهر دوستان نسبت به جنگ و ارزش های جنگ حساسیت دارند، اما در باطن شاید برای برخی چنین نباشد. زیرا»
زیرا بخش قابل توجهی از استنادات کتاب گزارش ها و سخنرانی های بلندگوی حزب بعث عراق یعنی بخش فارسی رادیو بغداد است.
رادیو بغداد در اواخر دهه ی ۴۰ برنامه هایی را به تبع سیاست های ناصر و صدام حسین علیه ایران آغاز کرده بود و به دلیل حمایت پان ایرانیست ها از کردهای عراق و شیعیان این سامان در برنامه های رادیویی حملاتی متوجه حزب پان ایرانیست می شد که سراسر ناسزا به پان ایرانیست ها و ایران و ایرانیت بود.در این برنامه حتی به جای خلیج فارس از عبارت خلیج یاد می شد. نویسنده کتاب این سخنرانی ها در یک بخش طولانی از کتاب به عنوان دلایل باطل و ناحق بودن پان ایرانیست ها آورده است و تلاش کرده است از این مهمل بافی های بعثی ها به سود خود استفاده نماید و حتی زحمت آوردخ عبارت فارس را در داخل کروشه در برابر نام جعلی خلیج به خود نداده است تا در حق ایرانیت سنگ تمام گذاشته باشد و در کنار مبارزه با پان ایرانیسم با تمامیت ارضی نیز به مجادله بپردازد!
نمی دانم شاید وظیفه پان ایرانیست ها باشد که بیایند و از برخی از نهاد ها و موسسه های دولتی به خاطر عملکرد خود معذرت خواهی کنند و بگویند: بسیار شرمنده ایم که علمکرد سیاسی ما در آن دوران صدام حسین بعثی را خوشنود نمی کرد. انشاء الله رفتار ضد ملی و کتاب مستطاب شما روح ایشان را شاد خواهد نمود.
البته اگر از پیش می دانستیم که دوستان بر این اندیشه اند که از موضع دشمنان ایرانیان کتابی بر علیه پان ایرانیست ها بنویسند، مجموعه ای کامل از نوشته ها و بدگویی های فراماسون ها، تجزیه طلب های رنگارنگ، صهیونیست ها، بعثی های سوریه و عراق و… بر علیه خود را در اختیار حضرات قرار می دادیم تا همه نیروهای ضد ایرانی را خوشحال نمایند.
بسیار جالب و عبرت آموز است که در اوج تبلیغات کشورهای عربی برای تشکیل اتحادیه خلیج عرب ، موسسه ی وابسته به یک نهاد امنیتی بار مانند دولت هویدا از حقوق برادران عرب خود دفاع نماید و همت تامی در گسترش نام جعلی برای خلیج فارس صرف نموده و بدگویی های بلندگوی تبلیغاتی صدام حسین را به عنوان سند ناحق بودن ایران دوستان منتشر نماید.
البته بحث به همین جا نیز ختم نمی شود، نویسنده در بخش های پایانی از حمله چند ولگرد عرب و احتمالا عراقی به منزل محسن پزشکپور در فرانسه (اواخر سالهای دفاع مقدس)با آب و تاب فراوان سخن می گوید و می خواهد نتیجه بگیرد که چنین حملاتی می تواند نشانه ای بر ناحقی محسن پزشکپور باشد.نویسنده به قدری از حملات بعثی ها به پان ایرانیست ها خوشحال است که خواننده تصور می کند با یک نویسنده عراقی و بعثی و سلفی طرف است نه یک ایرانی! به هر حال نویسنده و موسسه متبوع وی می توانند به دوستی و حمایت بعثی ها و سایر برادران عربشان دلگرم باشند. زیرا: هر کسی کو دور ماند از اصل خویش/باز جوید روزگار وصل خویش.
علیرغم همه تلاش های مشتی شیخک عرب و حامیان داخلی آن ها ملت ایران هرگز ذره ای حقوق و منافع ملی عقب نشینی نخواهد کرد. هنوز خون شهیدان ایران زمین در جنگ با جهان عرب و غرب خشک نشده است و هنوز پیکر شهدای وطن از زیر خاک بیرون کشیده می شود، ولی کسانی که ادعای جنگ و شهادت و جانبازی دارند این گونه به راحتی برای منکوب کردن ایران دوستان پشت صدام حسین و بلندگویش پنهان می شوند!
۱۰- مکتب پان ایرانیسم در سال ۱۳۲۶ به مشارکت جوانان ایران دوستی که بعد ها هر یک در کشور صاحب نام و منصبی شدند تشکیل گردید و حزب پان ایرانیست امروزی در سال ۱۳۳۰ پایه گذاری شد. پان ایرانیست ها هیچگاه ادعا نکرده اند که از اشتباه مبری و عاری بوده اند. هر حزب و سازمان سیاسی ممکن است دچار اشتباه شود و چاره اشتباه ها نقد منصفانه و عادلانه است.
آن چه در میان پان ایرانیست ها اهمیت دارد، نه حزب و نه سازمان سیاسی و نه مسائل شکلی، بلکه ایران و منافع ملی است. ما عاشقان ایران و ملت آنیم و این عشق ازلی گاه و بیگاه باعث خشم دشمنان مهین می شود. تا کنون نوشته های زیادی برای منکوب کردن ملیون به ویژه پان ایرانیست ها منتشر شده است. هدف اولیه از این کتاب ها، دل سرد کردن جوانان از گرایش به سوی ناسیونالیسم ایرانی و ملیت می باشد. شعارهای خودجوش مطرح شده در جنبش سبز ملت ایران برای احقاق حقوق دموکراتیک خود، دارای رنگ و بوی ملی و ناسیونالیستی نیز بود. از همین رو آقایان تلاش دارند به صورت جدی و به زعم خود با کار ویژه های فرهنگی باعث ریزش نیروهای ملی و عدم اقبال عموم و سردرگم کردن آنان شوند. این کتاب نیز در قالب همین موضوع قابل ارزیابی است.
طرفه آن که بخش بزرگی از جوانان خواننده این دست از کتاب ها، سره را از ناسره تشخیص داده و از اطلاعات کتاب برای شناخت پان ایرانیسم و خط فکری آن استفاده می کنند و بهتان ها و افتراء ها را به کناری می نهند. دوستان شاغل در موسسات مطالعاتی شعور ملی ایرانیان را به پشیزی نمی گیرند و آنان را فاقد قوه تمییز و شعور می پندارند. این تصور که هر چه به خورد مردم داده شود، جواب گو خواهد بود، خیال خام و باطلی است.
پان ایرانیست ها آرزو دارند، همه احزاب و گروه های سیاسی ایران (از چپ تا راست) بتوانند در محیطی آزاد و دموکراتیک به بیان ایده ها و اندیشه ها و آرمان های خود بپردازند و از اقبال خودجوش جوانان میهن به سازمان و گروه های ملی (اعم از جبهه ملی ، سایر گروه های پان ایرانیست،حزب مشروطه و دهها گروه ملی آشنا و آشنای دیگر) خرسند است.
***
بحرین و مسألهی بحرین
دکتر هوشنگ طالع
تارنمای تابناک که بهنسبت تارنماهایی که بهگونهای وابستهی نظام هستند بیشتر به موضوعات ملی گرایش دارد چندی پیش (12 آبان 1386)، دربارهی تجزیهی بحرین گزارش ارزشمندی را منتشر کرد بهنام «خداحافظ استان چهاردهم» (نقش انگلیس در جدا شدن بحرین از ایران). شوربختانه در این گزارش که نام نویسندهاش آشکار نیست دربارهی استیضاحِ دولت وقت – هویدا – بر دستِ گروه پارلمانی پانایرانیست، ادعایی به نقل از ایرج پزشکزاد نقل شده که ناراست است. دربارهی این ادعا (فرمایشی بودن استیضاح) از دکتر هوشنگ طالع که خود آن زمان در گروه پنجنفرهی پارلمانی حزب پانایرانیست بودهاند خواستیم تا توضیحی را ارایه دهند. ایشان پذیرفتند و با وجود مشغولیتهایی که دارند، توضیحی را برایمان فرستادند که تقدیمتان میکنیم.
گفتنی است از میان پنج نفر یادشده، چندی پس از استیضاح، یکی از آنان به دلیل همراهی با دیگر نمایندگان مجلس که پیرو بیچونوچرای خواستهای دربار بودند از حزب اخراج شد. همچنین جلو فعالیتهای انتخاباتی خود حزب نیز برای دورهی پسین مجلس شورای ملی گرفته شد.
تاریخ تجزیهی بحرین یکی از ننگآورترین تجزیههای تاریخ ایرانزمین است که نهتنها بدون جنگ، بلکه بدون کوچکترین واکنشی از سوی دولت و حکومت وقت بهوقوع پیوست و حتا فراتر از آن، دولت ایران نخستین دولتی بود که استقلال بحرین را به شیخ غاصبش تبریک گفت…
ایرانبوم
دکتر هوشنگ طالع
چندی پیش ماهنامه الکترونیکی “دوران”به نقل از تارنمای [دیدارگاه] تابناک http://www.tabnak.ir/pages/?cid=1036
نوشتهای درباره بحرین زیر نام “خداحافظ استان چهاردهم، نقش انگلیس در جدا شدن بحرین از ایران” منتشر کرد. این نوشته با برداشت از نوشتهی آقای ناصر انقطاع تهیه شده بود. از سوی دیگر، آقای ناصر انقطاع مدعی هستند که مطلب را از قول آقای ایرج پزشکزاد نقل کردهاند که البته همه این گفتهها و نقل قولها، سراسر ناراست هستند. از سوی دیگر این مطلب از قول آقای ایرج پزشکزاد، به چند گونه نقل شده است که هیچ کدام راست نیست.
در شهریور ماه 1382 در جزوهای به نام “حقایقی درباره ماجرای جدایی بحرین” که روی سخن با آقای ناصر انقطاع بود، به فراگشت مساله بحرین که منجر به استیضاح گروه پارلمانی پانایرانیست شد، به گستردگی اشاره گردیده است 1.
نخست باید یادآور شوم که weiterlesen… این جانب از سال 1365 هیچگونه همکاری تشکیلاتی و همسویی سیاسی با آقای محسن پزشکپور ندارم. weiterlesen…
آقای ایرج پزشکزاد در مقالهای زیر عنوان “دربارهی شاه و من” در شماره ی175 هفته نامهی نیمروز (چاپ لندن – روز جمعه 16 مرداد 1371- رویه 17) مطلبی نوشت مبنی بر این که هنگام طرح مسأله بحرین در مجلس شورای ملی، نطق تند محسن پزشکپور (سخن گوی گروه پارلمانی پانایرانیست) علیه خط مشی دولت دربارهی بحرین و نیز استیضاح پانایرانیستها در همین مورد، توصیهی مقامهای انگلیسی بوده و متن آن در وزارت امور خارجه تهیه شده بود و یک ساعت پیش از جلسه مجلس به دست او داده شده بود.
از سوی دیگر در نقل قول از آقای ایرج پزشکزاد، آقای ناصر انقطاع نوشتهاند که ایشان از میان شکاف در اتاقِ آقای قائممقام وزارت امور خارجه، در حالی که شخصی در میان در حایل بوده است، توانسته بودند پنج نفر را ببینند که در حال دیکته کردن متن سخنرانی بودهاند؟!
البته پرسش اینجاست که ابعاد آن “در” چهقدر بود که از ” لای ” آن در حالی که شخصی هم در میان حایل بود، ایشان توانسته بودند پنج نفر را ببینند؟! به راستی ” در” چنان عظیم بود که از لای آن با وجود حایل بودن یک نفر، امکان دیدن پنج نفر وجود داشت و یا این که آقای پزشکزاد در نقش ” گالیور” بود در سفر به سرزمین آدم کوچولوها؟!3
در برابر این ادعای ناراستِ آقای ایرج پزشکزاد، آقای رضا قاسمی که در آن زمان، مسؤول وقت ادارهی نهم سیاسی بود، در شماره 183 هفته نامهی نیمروز (چاپ لندن- روز جمعه سوم مهر ماه 1371 – رویه 18)، نوشت:
به عرض پزشکزاد عزیز، خلاف رساندهاند
… بنده تا حدودی در جریان مذاکرات و اقدامات مربوط به حل مسأله بحرین بوده و در کمیسیونی که هر روز برای تدارک مقدمات امر وبررسی جنبههای عملی و قانونی و اجرایی قضیه در دفتر آقای زاهدی، وزیر خارجه وقت، با حضور گروهی از مقامات مسؤول وزارتخانه و آقای امیرخسرو افشار، سفیر وقت ایران در لندن، و مشاوران حقوقی تشکیل میشد، شرکت داشتم و تمام صورت جلسات این کمیسیون که روزانه به نظر پادشاه فقید میرسید، توسط اینجانب تهیه میشد. آقای اصفهانی، مدیر هفتهنامه نیمروز، تلفنی نظر مرا در مورد صحت یا سقم مطلب مورد ادعای آقای پزشکزاد جویا شدند و خواستند که توضیحات تلفنی را، روی کاغذ بیاورم تا به آگاهی خوانندگان نیمروز نیز برسد.
بنده هرچند میل ندارم در مقولهای وارد شوم که بحث و جدل دربارهی آن، تأثیری در اساس مسأله که امری مختومه است ندارد و نیز راغب نیستم با دوست و همقطار عزیزی که مورد علاقهی بنده است مقابله و مناقشه کنم، ولی از آنجا که اصرار و ابرام مدیر نیمروز را در روشن ساختن حقیقت امر از جهت تنویر افکار عمومی موجه و منطقی میدانم، آگاهی خود را در این زمینه به اطلاع خوانندگان گرامی نیمروز میرسانم:
1- همان گونه که قبلا اشاره شد، تمام جنبههای عملی و اجرایی و آیین کار درمورد حل مسأله بحرین در کمیسیون خاصی که هر روز در دفتر وزیر خارجه وقت تشکیل میشد و بنده هم در آن شرکت داشتم، مورد بررسی و مداقه قرار میگرفت و هیچ کاری در ارتباط با مسالهی بحرین، جز از مسیر این کمیسیون انجام نمیگرفت و مسلماً، اگر قرار بود موجبات این صحنهسازی نیز در وزارت امور خارجه تدارک شود، از اعضای این کمیسیون پوشیده نمیماند. در حالی که مطلقاً چنین موضوعی در کمیسیون بحرین که حدود دو ماه مرتبا تشکیل میشد و جزئیات موضوع را مورد بررسی قرار میداد، مطرح نشد.
2- در مدتی نزدیک به 8 سال (از اوایل سال 1348 تا آخر مهرماه 1355) که بنده در تهران مأمور خدمت در ادارات نهم و اول سیاسی (ادارات مسؤول کشورهای منطقهی خلیج فارس و جزیرة العرب) بودم، معمولا تهیه متن نطقهای وزارت خارجه وقت و اطلاعیههای رسمی وزارت خارجه در ارتباط با کشورهای حوزهی مسؤولیت این دو اداره، به عهده من محول میشد و حتی یک بار شادروان دکتر خلعتبری مرا به دفتر خود فراخواند و از قول تیمسار ارتشبد جم اظهار داشت که حل مسألهی بحرین و شناسایی استقلال آن از سوی دولت ایران در ارتشیان تأثیر نامطلوبی گذاشته و اعلیحضرت دستور دادهاند که وزارت خارجه شرح جامعی حاوی علل و موجبات سیاستی که دولت در این مورد اتخاذ کرده است، تهیه کند تا در فرمان عمومی ارتش درج شود و به آگاهی ارتشیان برسد.
بنده نیز بلافاصله شرح مفصلی در توجیه سیاست دولت در قبال مسألهی بحرین تهیه کردم و پس از تصویب وزیر، در اختیار زندهیاد سپهبد سعادتمند (که آن موقع سرلشگر و رئیس روابط عمومی ستاد ارتش بود و عصر آن روز برای همین امر در دفتر بنده حضور یافته بود) گذاردم3.
با این ترتیب، اگر قرار بود نطقی از سوی وزارت خارجه برای یکی از نمایندگان مجلس (حتی در جهت مخالفت با طرح دولت) تهیه شود، چون مربوط به مسألهی بحرین بود، بنده از آن بی اطلاع نمیماندم و دستی در تهیه آن میداشتم، یا حداقل در کمیسیونی که آقای پزشکزاد به آن اشاره کرده اند، شرکت میکردم.
3- روزی که محسن پزشکپور آن نطق کذایی را در مجلس ایراد نمود، شادروان دکتر خلعتبری که در آن هنگام قائممقام وزیر امور خارجه بود (و به خلاف نظر آقای پزشکزاد ایشان به جای وزیر خارجه در مجلس شرکت کرده بود) مرا همراه خود برد و بنده با کیفی حاوی پرونده امر و مدارک ونقشهها در لژ مطبوعات نشسته بودم که اگر مرحوم خلعتبری به سندی نیازمند باشد در اختیارش قرار دهم. پس از اتمام اظهارات پزشکپور که با بی تفاوتی نمایندگان مواجه شد و مجلس گزارش دولت را تصویب نمود، در اتومبیل قائممقام وزیر به اداره برگشتیم . شادروان خلعتبری از اظهارات پزشکپور سخت برآشفته بود و میگفت:
بعضیها هنوز در رؤیا زندگی میکنند و از درک حقایق دنیا غافلند… این آقا چقدر از مرحله پرت است… خوب اگر قرار است ادعای کهنه را نگه داریم چرا هفده شهر قفقاز را از روسها ادعا نکنیم!
اگر بنابر آن چه دوست عزیزمان مرقوم داشتهاند، وزارت خارجه نطق پزشکپور را تهیه کرده بود، شگفتی و برآشفتگی قائممقام وزیر موردی پیدا نمیکرد.
4- فرض این که سایر دستگاهها (مثلا ً ساواک یا وزارت اطلاعات) نطق کذایی را تهیه کرده و به دست پزشکپور داده باشد، نیز کاملا ً منتفی است. زیرا در زمان وزارت اردشیر زاهدی، هیچ سازمانی جرأت و تاب مداخله در کارهای مربوط به وزارت خارجه را نداشت و در عین حال، او آدمی نبود که بنشیند و سفیر انگلیس به او توصیه کند که چنین و چنان کنید.
همچنین فرض این که سفیر انگلیس بدون مراجعه به وزارت خارجه، مستقیما ً با شاه فقید تماس گرفته و به ایشان این خیمهشببازی را توصیه کرده باشد، منتفی است. زیرا در آن صورت دلیلی برای عصبانیت شاه از جریان مجلس و اظهارات پزشکپور (به نحوی که مرحوم علم در یادداشتهای خود آورده است) وجود نمیداشت.
5- همانطور که یکی از خوانندگان نیمروز در شماره 180 به درستی متذکر شده بود پزشکپور آدم مورد اطمینانی نبود که دولت با وی چنین قرار و مداری بگذارد و او را، بازیگر این صحنه قرار دهد. برای انجام این مقصود، افراد مطیع و مورد اعتماد در میان مجلسیان کم نبود که بتوانند مأمور اجرای این برنامه قرار گیرند…
اما درباره استیضاح گروه پارلمانی پانایرانیست در مسأله بحرین، باید گفته شود که4:
ضمن بحث پیرامون استیضاح [در گروه پارلمانی پانایرانیست]، به مسأله “رأی اعتماد” هم توجه شد. گروه پارلمانی به این نتیجه رسید که بر پایهی اصول جاری، دولت هر موقع که اراده کند میتواند از مجلس شورای ملی تقاضای رأی اعتماد نماید. افزون بر آن، حزب ایران نوین در مجلس دارای اکثریت قاطع میباشد. بنابراین دولت از رأی قاطع اکثریت [نمایندگان] برخوردار میباشد.
چنان که در جریان رأیگیری نسبت به گزارش دولت در جلسهی روز بیست و چهارم اردیبهشت ماه 1349 از181 نمایندهی حاضر در جلسه، تعداد 178 نفر به گزارش مربوط به اقدامهای دولت و قطعنامهی شورای امنیت که در حقیقت پذیرش جدایی بحرین از ایران بود، رأی موافق دادند. البته به یاد داشته باشیم که از کودتای 28 امرداد به این سو، هیچ دولتی از سوی نمایندگان مجلس شورای ملی، استیضاح نشده بود.
از سوی دیگر، استیضاح نمایندگان پانایرانیست دربارهی بحرین، بازتاب بسیار اندکی در روزنامههای صبح و عصر کشور داشت و دولت کوشید تا از بازتاب آن تا حد امکان جلوگیری کند. در این باره آقای دکتر ناصرالدین پروین به اینجانب نوشت5:
فردای استیضاح، دوستم بهروز بهزادی که آن موقع دبیر حوادث روزنامهی اطلاعات بود، به دفتر من در کشتیرانی ملی آریا آمد تا با هم چای بخوریم (ایشان اینک سردبیر روزنامهی اعتماد است). ضمن صحبت گفت که از طرف ساواک دستور اکید داده بودند که استیضاح اصلا ً مورد اشاره قرار نگیرد؛ اما چون سر و صدایی در بیرون از کشور کرده بود (پس از سالها که در ایران از استیضاح خبری نبود)، اطلاع دادند که به کوتاهی هر چه تمامتر از آن یاد کنید. بدینترتیب، در صفحهی نخست تیتر کوچکی در کادر آوردند و در یکی از صفحههای پسین، در یک پاراگراف کوچک از آن استیضاح یاد کردند.
چندی بعد، در یک میهمانی، سپهبد اسدالله صنیعی، وزیر جنگ سابق را که اینک وزیر تولیدات کشاورزی شده بود، دیدم و در مورد بحرین، یقه اش را گرفتم و موضوع استیضاح و مسؤولیت گروهی وزیران را با پرخاش عنوان کردم. با خونسردی گفت:
یک حزب سیاسی نباید دچار احساسات شود و با آینده خودش بازی کند. من هم در مقابل اوامر اعلیحضرت مسؤولیتی ندارم.
همچنین آقای رضا قاسمی در دیداربا آقای دکتر ناصرالدین پروین به ایشان گفته است6:
تمام قضیه، ناشی از دروغپردازی ناصرانقطاع است و در دیداربا من [رضا قاسمی]، پزشکزاد مطلب را به گونهای که انقطاع مدعی است، تکذیب کرده [است].
هم چنان که در”جزوه حقایقی دربارهی ماجرای جدایی بحرین” خطاب به آقای ناصر انقطاع نوشتم:
بازگو کردن، خاطرهی تلخ تجزیهی بحرین، برای هرکس که به این سرزمین، تاریخ و ملت ایران بستگی ژرف دارد، درد آور است. برای عاشقان این سرزمین، ادای وظیفه، واجب است و مهم. به فحوای گفتهی حافظ شیراز در راه این “کعبه”ی مقدس، از سرزنشهای “خارهای مغیلان” نباید غم خورد
وفا کنیم و ملامت کنیم و خوش باشیم / که در طریقت ما کافریست رنجیدن
در پایان باید به این نکته نیز اشاره شود که سخنرانی سخنگوی گروه پارلمانی پانایرانیست در روز 9 فروردین 1349 دربارهی بحرین که مورد بحث آقای ناصر انقطاع است که مدعیاند آن را از آقای ایرج پزشکزاد شنیدهاند، باید گفته شود که متن آن سخنرانی وسیلهی کار گروهی مرکب از آقایان دکتر محمدرضا عاملی تهرانی و دکتر هوشنگ طالع که از سوی گروه پارلمانی پانایرانیست مأمور این کار شده بود، آماده گردید و سپس با توجه به نظرهای دیگر اعضای گروه پارلمانی، از سوی آقای دکترعاملی تلفیق شد و خطابه تلفیقی، با اندک تغییرات عبارتی، تصویب شد7. آن متن تصویبشده از سوی سخنگوی گروهی پارلمانی پانایرانیست خوانده شد. weiterlesen…
بدینسان، امید است که با این روشنگری و به ویژه مقالهی جناب آقای رضا قاسمی و دیگر اسنادی که ارایه شد، بحث پیرامون گفتههای آقای ناصر انقطاع، از قول آقای ایرج پزشکزاد و…، پایان یابد.
پانویسها:
1- حقایقی درباره ماجرای جدایی بحرین، هوشنگ طالع، انتشارات آرمانخواه، تهران – شهریور 1382
2- تاریخچهی مکتب پانایرانیسم، دکتر هوشنگ طالع، انتشارات سمرقند، تهران – تابستان 1381
3- پس از گذشت 25 سال، تیمسار بازنشسته ارتشبد فریدون جم، رییس وقت ستاد بزرگ ارتشتاران فرمانده، نه تنها خود را نسبت به مساله بیاطلاع نشان میدهد، بلکه مینویسد: من، هیچ خاطرهای از آن ندارم و تا امروز هم نمیدانستم و به علاوه وظیفهی ستاد بزرگ ارتشتاران نبوده است که چنین جزوهای را منتشر کند… (فصلنامه رهآورد، چاپ آمریکا، شماره 40، ص 241).
البته نباید از یاد ببریم که این جزوه، ننگ ارتش بود که با برخورد سخت بسیاری از درجهداران و افسران جوان روبهرو شد (برای آگاهی بیشتر بنگرید به: تاریخ تجزیه ایران، دفتر دوم، تجزیهی بحرین، دکتر هوشنگ طالع، انتشارات سمرقند، تهران – 1386، رویههای 193-188).
4- تاریخ تجزیهی ایران، دفتر دوم، حقایقی دربارهی ماجرای جدایی بحرین، رویهی 11
5- تجزیه بحرین، رویه 172
6- رایانپیکِ (ایمیل) دکتر ناصرالدین پروین به نویسنده
7- همان
8- حقایقی درباره ماجرای جدایی بحرین، رویه 5-4 / تجزیهی بحرین، رویهی 171- 170
***
چند نكته ، پيرامون تاريخچهي حزب ايرانيان
دکتر هوشنگ طالع
چندي پيش ، دوستي پس از گذشت چند هنگام ، دو شمارهي مجلهي حافظ را براي من فرستاد ويادآور شد كه نوشتههاي آقاي دكتر تجدد را در بارهي تاريخچهي حزب ايرانيان ، بخوانم. البته براي من درك انگيزهي آقاي دكتر تجدد ، از نوشتن اين مطلب پيايي، آن هم در يك مجلهي داخلي با شمارگان بسيار اندك بسيار سخت است ، زيرا بازگو كردن مطلبي كه ديگر مطرح نيست و در زمان خودش هم بيشينهاي نزديك به همه( اكثريت قريب به اتفاق) مردم ايران ، از وجود چنين حزبي آگاهي نداشتند، جاي شگفتي و پرسش بسيار دارد.
با خواندن نوشتار ايشان، براي من اين پرسش مطرح شد كه چرا به جاي پنهان نگاهداشتن و نهفتن اين رخداد كه از پيآمدهاي سر راست تصميم خيانت بار هيات حاكمه براي تجزيهي بحرين بود، چگونه است كه آقاي دكتر حسين تجدد ، اين گونه با آب و تاب در چندين شمارهي مجلهي ياد شده، تاريخچهي حزب ايرانيان را به ميان ميكشد.
يادم هست كه به دنبال اعلام حزب رستاخيز از سوي محمد رضا شاه پهلوي ، اقاي دكتر فضلالله صدر، دبيركل حزب ايرانيان، با اعلام انحلال اين حزب و پيوستن به حزب ” فراگير” به خبرنگاران گفته بود: ” حزب ايرانيان به تاريخ پيوست”. گرچه او، ميبايست ميدانست كه تاريخ را، گنجايش و حوصلهي ضبط همهي مسايل پيشپا افتادهي خرد و ذره بيني نيست و حافظهاش ، تنها براي نگاهداري رخدادهاي بزرگ واصلي است ، نه مسايلي از اين دست .
هم دبيركل و هم خود ايشان به عنوان قايممقام دبيركل و همهي دست اندر كاران مسايل اجتماعيـ سياسي آن روز ايران، درست ميدانستند كه حزب ايرانيان، مولود و مخلوق دستگاه امنيتي ، براي وارد آوردن فشار بيشتر بر پانايرانيستها، به دليل ايستادگي آنان برابر تجزيهي بحرين بود.
به دنبال ايستادگي گروه پارلماني پانايرانيستها برابر تجزيهي بحرين، اين گروه، دولت هويدا را به دليل خيانت به منافع ملي و تن در دادن به تجزيهي بخشي از سرزمين ايرانيان، استيضاح كرد. چيزي كه پس از 28 امرداد ماه 1322، در كشور ، بيسابقه بود.
روز طرح استيضاح در جلسهي علني مجلس شوراي ملي ( اول ارديبهشت 1349) ، دكتر فضلالله صدر كه در آن زمان، عضو گروه پارلماني پان ايرانيست بود و خود نيز متن استيضاح را امضا كرده بود، در جلسه حاضر نشد و سر انجام نيز به جدايي بحرين، راي مثبت داد و در نتيجه عصر همان روز (23 ارديبهشت ماه 1349) از گروه پارلماني پانايرانيست و حزب پان ايرانيست ، اخراج شد.
رژيم و دستگاههاي امنيتي كه از پايداري پانايرانيستها برابر تجزيهي بحرين به سختي بر آشفته بودند، با يورش به دفترهاي حزب، تالارهاي ”خاك و خون“ و پايگاههاي روستايي و كارگري پان ايرانيستها در سرتاسر كشور، آنها را بستند ، اموالش را شكستند، بسياري از اندامان تشكيلات را به زندان انداختند و گروهي را نيز نفيبلد كردند و… تنها دفتر حزب در تهران از اين يورش در امان ماند، زيرا اعضاي گروه پارلماني پانايرانيست، آن جا را به عنوان ”خانه” ي خود اعلام كردهبودند.
اما رژيم و دستگاه هاي امنيتي وقت به همين حد بسنده نكردند. آنها براي افزودن فشار بر پانايرانيستها و متلاشي كردن تشكيلات حزب ، دكتر فضلالله صدر را به پاداش خيانتي كه به باورهاي خود و سوگندي كه در راه پانايرانيسم ياد كرده بود، از نظر فكري، تشكيلاتي و از همه مهمتر مالي، راهبري كردند، تا حزب ايرانيان را تاسيس كند.
دبير كلي اين حزب، پاداش مضاعف دكتر فضلالله صدر، براي تن در دادن به تجزيهي بحرين بود. از سوي ديگر، رژيم و دستگاه امنيتي وقت، شايد گمان ميكردند كه با گشوده شدن درهاي حزب ايرانيان و افزودن فشار بر روي پانايرانيستها، آنها سنگرهاي خود را رها ميكنند وبه حزب ايرانيان ميپيوندند.
اما هنگامي كه حزب ساخته و پرداخته شد، صاحب ساختمان و ميز و صندلي و تالار سخنراني و … گرديد، آشكار شد كه تنها دكتر حسين تجدد كه سالها از پهنهي مبارزه به دور بود ودر ميان اندامان حزب و به ويژه بيشينهي افراد تشكيلات كه جوان بودند، پايگاهي نداشت ، به حزب ايرانيان پيوست. دليل دلچركين بودن بيشينهي اندامان از وي ، چيزهايي بود كه در بارهي روش درمان بيماران ازسوي او در رفسنجان گفته ميشد كه جاي بازگو كردنآنها، در اينجا نيست.
دكتر حسين تجدد، به پاداش خيانت به باورهاي خود و سوگندي كه در راه پان ايرانيسم ياد كرده بود و نيز همآوايي و همگامي با تجزيهي بحرين، به موجب ابلاغي از سوي دكتر فضلالله صدر به سمت قايممقام دبيركل حزب ايرانيان ، منصوب شد و در دورهي بيست و سوم كه دكتر فضلالله صدر به نمايندگي مجلس انتخاب نشد، وي صاحب كرسي پارلماني گرديد.
از ديگر پانايرانيستهاي قديمي ، تنها آقاي ناصر انقطاع نيز به حزب ايرانيان پيوست.وي پس از 28 امردادماه 1332، فعاليت سياسي نداشت. او نيز به پاداش خيانت به باورهاي خود و سوگندي كه در راه پانايرانيسم ياد كرده بود و نيز همآوايي و همگامي در تجزيهي بحرين، سردبير روزنامه ارگان حزب ايرانيان شد و به مدير كلي روابط عمومي وزارت بهداري رسيد.
اما هنگامي كه در نوشتار دكتر حسن نجدد كه بخشي از آن،” اقرار نامه” اي است براي سبك كردن بار سنگين وجدان، باريك شويم، در مييابيم كه نظر اصلي وي مخدوش كردن مبارزهي جانانهي پانايرانيستها، به ويژه گروه پارلماني پانايرانيست، در برابر تجزيهي بحرين ميباشد.
در سالهاي اغازين دههي چهل خورشيدي ، پانايرانيستها با يك رزمايش ( مانور) ظريف، حساب شده و هوشيارانه، توانستند رفته رفته، راه را براي بازگو كردن نظرات خود كه برخاسته از ناسيوناليسم ايران و انديشهي پانايرانيسم بود، هموار كنند و نداي يگانگي جويي ملت ايران را از تريبون مجلس شوراي ملي به گوش مردم ايران، مردم منطقه وجهان، برسانند.
اما هنگامي كه مسالهي جدايي بحرين مطرح شد، به روشني آشكار شدكه قصد پانايرانيستها از حضور در مجلس شوراي ملي دستيابي به كرسيهاي نمايندگي و در نتيجه پيوستن به هيات فاسد حاكمه نبود، بلكه براي بازگو كردن حقايق تاريخي مربوط به تجزيه ي ايران، از رساترين بلندگوي ممكن در كشور بود.
دست تقدير اين گونه رقم خورده بود كه هنگام طرح نخستين تجزيهي كشور كه قرار بود به تصويب مجمع قانون گذاري ايران برسد، پانايرانيستها، در مجلس شوراي ملي حضور داشته باشند و نگذارند كه فراگشت نصويب آن كامل شود. بدين معني كه شاه بر اثر سخنان سخن گويان پانايرانيست كه ضبط صورت جلسات مجلس شوراي ملي است، از توشيح آن سر باز زد. آري مشيت الهي چنين بود كه در آن لحظهي تاريخي ، پانايرانيستها در مجلس شوراي ملي حضور داشته باشند و با وجود فشارهاي بسيار، ايجاد انشعاب و انشقاق در درون گروه پارلماني پانايرانيست، بتوانند به وظيفهي مهم تاريخي خود، سرفرازانه عمل كنند.
بدين سان، برخلاف رويهي بينالمللي دربارهي نظرخواهي يا مراجعه به آراي همگاني دربارهي سرنوشت يك منطقه و نبود امكان اظهار عقيده از سوي مردم بحرين، اكثريت قريب به اتفاق نمايندگان مجلس شوراي ملي و همهي نمايندگان مجلس سنا، به گزارش دولت كه به مفهوم جدايي بحرين از ايران بود ، راي مثبت دادند. در حالي كه، جدايي بحرين با قانون اساسي مشروطيت نيز مغايرت كامل داشت . برپايهي قانون اساسي مشروطيت, تغيير در حدود و ثغور كشور, تنها در اثر قانون ميسر بود :
اصل بيست و دوم قانون اساسي ـ … يا تغييري در حدود و ثغور مملكت لزوم پيدا كند , به تصويب مجلس شوراي ملي خواهد بود .
اصل سوم متمم قانون اساسي ـ حدود مملكت ايران و ايالات و ولايات و بلوكات آن تغييرناپذير است, مگر به موجب قانون .
در قانون اساسي مشروطيت, دو اصل در مورد شكلگيري قانون وجود دارد :
اصل سي و سوم قانون اساسي ـ قوانين جديده كه محل حاجت باشد در وزارتخانههاي مسئول انشا و تنقيح يافته به توسط وزراء مسئول يا از طرف صدراعظم به مجلس شوراي ملي اظهار خواهد شد و پس از تصويب به صحهي همايوني موشح گشته به موقع اجرا گذاشته ميشود .
اصل 27 متمم قانون اساسي ـ قوهي مقننه كه مخصوص است به وضع و تهذيب قوانين و اين قوه ناشي ميشود از اعليحضرت شاهنشاهي و مجلس شوراي ملي و مجلس سنا . هر يك از اين سه منشا حق انشاي قانون را دارد ولي استقرار آن موقوف است به عدم مخالفت با موازين شرعيه و تصويب مجلسين و توشيح به صحهي همايوني . لكن وضع و تصويب قوانين راجعه به دخل و خرج مملكت از مختصات مجلس شوراي ملي است . شرح و تفسير قوانين از وظايف مختصهي مجلس شوراي ملي است .
از سوي ديگر ، آييننامهي داخلي مجلس شوراي ملي در ماده 91 (مصوب كميسيون اصلاح آييننامهي اسفند ماه 1342 و اصلاحات مصوبهي 18 تيرماه 1347 و 22 آبان 1348 مجلس شوراي ملي) ، صراحت دارد :
لوايح قانوني كه از طرف دولت به مجلس شوراي ملي پيشنهاد ميشود بايد داراي موادي متناسب با اصل موضوع باشد و دلايل لزوم آن در مقدمه لايحه به طور وضوح درج و عنوان قانون نيز در آن معين باشد …
همچنين ، ماده 94 آيين نامهي مزبور ميگويد :
لوايح قانوني … پس از تقديم در جلسهي علني از طرف رييس مجلس به كميسيونهاي مربوط ارجاع و سپس چاپ و توزيع ميشود .
بر پايهي ماده 101 آييننامه داخلي مجلس شوراي ملي :
به طور كلي تمام لوايح به استثناي لايحهي بودجه كل كشور و لوايح مربوط به تقاضاي اعتبارات براي مخارج مخصوص (و لوايح مربوط به منافع محلي بر طبق اصل بيست و نهم متمم قانون اساسي ) ، دو شوري خواهد بود ، مگر اين كه فوريت آن تقاضا و تصويب شده باشد …
بدينسان ، با توجه به اين كه تغيير در حدود و ثغور كشور ميبايست بر پايهي قانون به عمل ميآمد . در حالي كه با توجه به مواد گوناگون آييننامهي داخلي مجلس ، گزارش دولت در مورد بحرين ، فاقد وجاهت قانوني بود . لذا بر پايهي قوانين وقت ، هيچگونه تغييري در حدود و ثغور كشور به عمل نيامده و عمل دولت وقت غيرقانوني بوده و در اين فرآيند ، از ديدگاه قانون ، مردم و ملت ايران ، فاقد ارزش است .
ارتشبد رضا عظيمي (وزير جنگ از سال 1349 تا آخر آذر ماه 1357) مينويسد :1
برابر قانون اساسي مشروطيت ايران، هر گونه تغيير در مرزهاي كشور ، بايستي وسيلهي يك لايحه به مجلس شوراي ملي تسليم و پس از تصويب از سوي پادشاه، توشيح شده باشد .
شاهنشاه ايران از توشيح مصوبهي مجلسين نسبت به « تصميم قانوني» دولت خودداري نمودند كه منجر به بررسي هيات دولت گرديد. در جلسهي هيات دولت، پس از مذاكرات بسيار ، نظر مردم ٌُ(مخالفت با تجزيهي بحرين ) را يك احساس ميهن پرستانه تلقي كردند . با آگاهي از توافق مهمي كه در عاليترين سطح سياسي ميان ايران و بريتانيا در ارتباط با تبادل بحرين و جزاير سه گانه دهانهي خليج فارس صورت گرفته ، در پايان جلسه نظر نهايي اين بود كه :
احساس وطنپرستي در افراد ملت كاملا طبيعي است. ليكن هيچگاه نميبايد، مصالح ملي را تحت الشعاع گرفته آن را نفي نمايد .
1- ( تاريخ سياسي بحرين ـ عيسي پژمان ـ پاريس ، آذر ماه 1377خورشيدي ـ دسامبر 1998 ترسايي ـ نوشتهي ارتشبد رضا عظيمي به مولف ـ صص 200ـ 199)
تهران 16 اسفند 1388
دكتر هوشنگ طالع
***
تحریف تاریخ در مقاله “بحرین ایالت چهاردهم ایران”
نوشتۀ زیر در پاسخ به مقالهای، که در بهار ۱۳۸۸ در نشریه ماهانه میراث ایران چاپ شده بود، نگاشته شد و در شماره بعدی آن نشریه منتشر شد. از دستاندرکاران میراث ایران از این بابت سپاسگزاریم. اینک که بمناسبت وقایع اخیر بحرین و سالگرد جدایی آن خطه گرانبار از مام میهن، نامۀ اینترنتی پانایرانیسم یاد آن جگرگوشۀ ایران را گرامی میدارد، جای آن داشت که این نوشته مورد اندک بازنگری قرار گیرد. این بازنگری اینک به نظر هممیهنان میرسد.
جنبش آزادیخواهی مردم بحرین را ارج میگذاریم و از آن پشتیبانی میکنیم. به امید پیوند و نزدیکی هر چه بیشتر مردم بحرین با مام میهن.
ناصر پل
دفتر برونمرزی حزب پان ایرانیست
فروردین ۱۳۹۰
سن هوزه، کالیفرنیا
تحریف تاریخ در مقاله “بحرین ایالت چهاردهم ایران”
که ای نيکبخت اين نه شکل من است
وليکن، قــــلم در کفِ دشمن است
بوستان سعدی
در شماره ۳۸ نشریه پربار “میراث ایران- ماهانه”، بتاریخ مارس ٢٠٠۹، مقالهای از آقای هوشنگ آریانپور، با عنوان “بحرین ایالت چهاردهم ایران”، درج شده که صریحاً به تحریف بخشی از تاریخ معاصر ایران پرداخته است. این لغزش نه از سوی نویسنده، بلکه بنقل از تنها منبع ایشان بوده که سندیت نداشته و فاقد هرگونه اعتبار تاریخی است. داستان جدایی بحرین طولانیتر از آن است که در این مختصر بگنجد. اینجا تنها به اصلاح نکتههایی میپردازیم که در مقاله مورد نظر بدانها اشاره شده؛ و شواهد خود را ارائه خواهیم داد. تردیدی نیست که برای آگاهی نسل جوان، و همچنین نسلهای آینده، باید این مقوله را بیشتر شکافت و آگاهیهای لازم را در اختیار آنان قرار داد. سرانجام این نسل جوان خواهد بود که حقوق از دسترفتۀ ایران را ادعا کند و آن را بازپس بگیرد. آنان نیز، همچون ما، وظیفه خواهند داشت که این رسالت را تا روز پیروزی، نسل به نسل، به فرزندان خود انتقال دهند.
با عنوان مقاله آغاز میکنیم. در رژیم گذشته، از بحرین بعنوان “استان چهاردهم” ایران نام برده میشد و نه “ایالت چهاردهم”؛ زیرا که در تقسیمات کشوری ایران استان داشتیم – و داریم – و نه ایالت. بحرین را از دیرباز استان چهاردهم میخواندیم.
در بخش “داستان جدایی بحرین”، آقای آریانپور به نقل از منبع خود داستانی را میآورند که به یک رمان جاسوسی بیشتر شباهت دارد تا یک واقعیت تاریخی. منبع ایشان “پنجاه سال تاریخ با پانایرانیستها” نوشته “ناصر انقطاع” است. پیرامون مستند نبودن این کتاب در پایین بیشترسخن خواهیم گفت. نخست اشارهای به رمان جاسوسی مذکور میکنیم.
آقای انقطاع ادعا میکنند که مخالفت حزب پانایرانیست و رهبر آن محسن پزشکپور با جدایی بحرین سناریویی از پیش نوشته شده توسط دولت ایران و به پیشنهاد دولت انگلیس بوده است. طبق این سناریو، دولت ایران طرح و انجام یک همهپرسی در بحرین را میپذیرد. از مالکیت خود بر جزایر بحرین چشم میپوشد. این پذیرش و چشمپوشی از مالکیت را به مجلس شورای ملی میبرد. در آنجا یکی از وکلای مجلس، که از پیش آموزش دیده، دولت را استیضاح میکند. دولت هم یک پاسخ سطحی به استیضاح داده و درخواست رأی اعتماد میکند. روشن است که اکثریت نمایندگان به دولت رأی اعتماد خواهند داد، و این رأی بمنزله تصویب همهپرسی و جدایی بحرین قلمداد خواهد شد.
آقای انقطاع میافزاید: نمایندهای را که برای این کار برگزیدند محسن پزشکپور بود. زیرا او که، یک پانایرانیست و هوادار “ایرانٍ بزرگ” بود، طبیعیتر جلوه میکرد. اما چون او پیوسته مست بود، باید نطق را بنویسند و بدستش بدهند که خرابکاری نکند. سپس کمیسیونی با شرکت رضا قاسمی، معاون اداره نهم وزارت امور خارجه (مسئول کشورهای حاشیه خلیج فارس) و چند تن دیگر، مسئول آموزش پزشکپور میشود. اینجا آقای انقطاع میگویند که آقای ایرج پزشکزاد، نویسنده رمان معروف دائی جان ناپلئون، آن شب برای کار دیگری به وزارت امور خارجه رفته بود. از آنجا که کمیسیونی سرٌی در حال تشکیل جلسه بود، ایشان را به اتاق راه نمیدادند. اما ایشان توانست سرکی درون اتاق بکشد و رضا قاسمی و محسن پزشکپور و دیگران را ببیند. بگفته آقای انقطاع، پزشکزاد میگوید: “من همان زمان پی بردم که کمیسیون مربوط به مسئله بحرین است.” یک سرک کشیدن همان و به ژرفنای توطئه تجزیه ایران پی بردن همان! بدین ترتیب، آقای انقطاع از سرک کوتاه ایرج پزشکزاد بعنوان منبع مستند خود برای این اطلاعات ذیقیمت نام میبرند.
اکنون بد نیست که اندکی به شیوه تاریخنگاری آقای انقطاع بپردازیم. نخست با نام کتاب آغاز میکنیم. به استناد صفحه شناسنامۀ آن، نام کتاب “پنجاه سال تاریخ با پانایرانیستها” است و تاریخ انتشارش دیماه ۱۳۷۹. از حرف اضافه “با” در نام کتاب، خواننده تصور میکند که ایشان پنجاه سال را با پانایرانیستها سپری کرده و اکنون خاطرات خود را نوشتهاند. اما خواننده در چند صفحۀ آغازین کتاب متوجه میشود که ایشان در سال ۱۳۳٠، بهمراه چند تن دیگر از پانایرانیستهای آن زمان، از محسن پزشکپور و حزب پانایرانیست جدا شده و گروه موسوم به “پرچمداران پانایرانیست” را تشکیل دادند – که آن نیز دیری نپایید. بنابراین، از پنجاه سال تاریخ پانایرانیستها، ایشان دستکم ٤۹ سال غیبت داشتهاند. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
بسیاری از آنچه را ایشان در کتاب خود راجع به پانایرانیستها نوشتهاند، نخست در نشریه “ایرانشهر”، که آن زمان در جنوب کالیفرنیا منتشر میشد، به چاپ رسانده بودند. در این مقالات، ایشان به هیچ پانایرانیستی رحم نکردند. نه تنها محسن پزشکپور، بلکه شادروان دکتر محمدرضا
عاملی تهرانی، شادروانان داریوش و پروانه فروهر، که هر سه بدست دژخیمان رژیم ولایت فقیه شهید شدند، و پانایرانیستهای دیگر، همه مورد بیمهری ایشان واقع شده بودند. خلاصه اینکه نوشتههای ایشان پیش از آنکه روایت تاریخ باشد، تنفرنامه بود – از محسن پزشکپور بطور اخص و همۀ پانایرانیستها بطور اعم. با پیروی از شیوهای دیرینه ولی بیاثر، آقای انقطاع از راه کوچککردن دیگران، تلاش در بزرگکردن خودشان داشتند. غافل از اینکه بزرگش نخوانند اهل خرد که نام بزرگان بزشتی برد!
ایشان چندبار وعده داده بودند که روزی آن مقالات را به کتابی تبدیل کنند. از ایشان خواستیم که مجموعه مقالات خود را در اختیار ما قرار دهند و پاسخ ما پانایرانیستها را هم بشنوند و در کتابی که وعده میدادند درج کنند. ما از کسی که عضو “فرهنگستان زبان فارسی” بوده انتظار واقعبینی و واقعگرایی داشتیم. درخواست ما به این سبب بود که دسترسی ما به این نشریه از طریق اینترنت میسر بود و همۀ شمارههای نشریه آنجا موجود نبود. شوربختانه، ایشان هیچگاه به درخواست ما وقعی نگذاشتند و ترجیح دادند که یکتنه به قاضی رفته که راضی برگردند!
به داستان بحرین بازگردیم. آقای انقطاع میگویند که ایرج پزشکزاد بر حسب اتفاق در وزارت امور خارجه حاضر شد، و با وجود همۀ پنهانکاریها، با اندک نگاهی بدرون اتاق تا کنه مطلب را متوجه شد. پرسشی که هرعقل سلیم میپرسد این است که نویسنده میهندوستی چون آقای پزشکزاد در جایی که طرح تجزیه ایران را میریختند چه میکرد؟ برای یک لحظه توضیح ایشان را میپذیریم که برای کار دیگری رفته بود. اما وقتی که متوجه شد که آنجا بکار تجزیه ایران مشغول بودهاند، چرا سکوت کرد؟ چرا این همه سال سکوت کرد؟ وقتی که سرانجام سکوت خود را شکست و این مطلب را در نشریه نیمروز – چاپ لندن – نوشت، مگر آقای رضا قاسمی در شمارهای بعدی از همان نشریه ادعای ایشان را تکذیب نکرد؟ با تکذیب مسئول وزارت امور خارجه، که قرار بود بازیگر اصلی این سناریو باشد، مگر از ادعا سلب اعتبار نمیشود؟ با این وجود، آقای انقطاع همچنان به کوبیدن طبل میانتهی خود ادامه دادند.
آقای انقطاع از قول ایرج پزشکزاد میگویند که رضا قاسمی و دیگران در کمیسیونی نطق استیضاح پزشکپور را برای او نوشتند و در جلسهای شبانه به او آموزش دادند. همانگونه که بالا اشاره کردیم، آقای قاسمی نخست در مقالهای در نیمروز این ادعاها را تکذیب کرد. ایشان بار دیگر، در یک مصاحبه تلویزیونی با صدای امریکا، در دهم اسفندماه ۱۳۸۷، با قاطعیت تکذیب خود را بازگو نمود. آقای قاسمی صریحاً میگوید که هیچگاه در عمر خود محسن پزشکپور را رو در رو ندیده است! این دو تنها در یک میزگرد تلویزیونی با هم شرکت کردهاند، آنهم سالها بعد و از راه دور.
بنابراین، کسی که قرار بود مربی پزشکپور بوده باشد هیچگاه او را ندیده است! میتوانید به مصاحبه اخیر آقای قاسمی در دو بخش در لینکهای زیر گوش کنید. اشاره ایشان به کتاب آقای انقطاع در بخش دوم این مصاحبه است.
http://www.mediafire.com/?ucznn49pm9b
http://www.mediafire.com/?ncncerzofm9
بهنگام ایراد نطق استیضاح، پزشکپور خطاب به اردشیر زاهدی، وزیر امور خارجه، که در چند قدمی تریبون و روبروی او نشسته بود، میگوید:
“آقای وزیر خارجه، اشک در چشمان شما حلقه زده است؛ در چشمان ما هم همینطور، در چشمان همۀ ملت ایران. نمیبایستی این گزارش را در مجلس مطرح میکردید. نمیبایست.” به این ترتیب، نطقی که به ادعای آقای انقطاع توسط وزارت امور خارجه دیکته شده است، اشک به چشم وزیر آن وزارتخانه میآورد! خیر آقای انقطاع، همانگونه که آقای قاسمی شهادت میدهد، نطق پزشکپور را پانایرانیستها نوشتند و دیگران از آن خبر نداشتند، حتی وزیر امور خارجه.
بخشی از این سخنرانی را میتوانید در لینک زیر بیینید. ببینید کسی که آقای انقطاع او را مست لایعقل میداند چگونه در مجلس شورای ملی از منافع ملی و تمامیت ارضی ایران قاطعانه دفاع میکند.
http://www.iranian.com/main/singlepage/2008/bahrain-iran
۹در خاطرات اسدﷲ علم، وزیر دربار، راجع به نطق استیضاح میخوانیم که شاه در دفتر خود قدم میزد و از شدت مخالفت پانایرانیستها عصبانی شده بود، چون انتظارش را نداشت. علم میگوید: “به شاه عرض کردم ما نگران چه هستیم؟ اجازه بدهید صدای اقلیت شنیده شود. حتی توصیه میکنم اجازه بفرمایید نطق پزشکپور بطور کامل پخش شود”. گویا شاه هم از متن این نطق خبر نداشته و پخش آن نیاز به اجازۀ شاهانه داشته است!
پس از ذکر منابع دولتی، بد نیست اشارهای هم به خاطرات خود پانایرانیستها درباره آن روز تاریخی بنماییم. دکتر هوشنگ طالع، که یکی از پنج تن اعضای فراکسیون پارلمانی حزب پان ایرانیست در مجلس شورای ملی بود، در جزوه “حقایقی درباره ماجرای جدایی بحرین” در این باره چنین میگوید:
“سخنرانی سخنگوی گروه پارلمانی پان ایرانیست [محسن پزشکپور] در روز نهم فروردین ۱۳۴۹ در باره بحرین، که مورد بحث آقای ناصر انقطاع است، که مدعیاند آنرا از آقای ایرج پزشکزاد شنیدهاند، باید گفته شود که متن آن سخنرانی وسیله کارگروهی مرکب از دکتر محمدرضا عاملی تهرانی و دکتر هوشنگ طالع، که از سوی گروه پارلمانی پان ایرانیست مأمور این کار شده بودند، آماده گردید و سپس با توجه به نظرهای دیگر اعضای گروه پارلمانی، از سوی آقای دکتر عاملی تلفیق شد و خطابه تلفیقی، با اندک تغییرات عبارتی، تصویب شد. آن متن تصویب شده از سوی سخنگوی گروه پارلمانی پانایرانیست خوانده شد.”
بنابراین، اگر شهادت دکتر هوشنگ طالع را، که خود در تهیه متن سخنرانی شرکت مستقیم داشته، نادیده بگیریم و هنوز ادعای آقای انقطاع را بپذیریم، نطقی در وزارت امور خارجه تهیه میشود که از مسئول منطقه تا وزیر و حتی رهبر مملکت از آن بیخبرند. کسی نمیداند این جوجه مسئولان وزارت امور خارجه چه کسانی بودهاند که حق داشتند توطئه کنند، رئیس خود را اغفال کنند، اشک وزیر را در آورند، شاه مملکت را عصبانی کنند، و همچنان از عقوبت مصون بمانند تا سرانجام گزارش خود را به گوش آقای انقطاع برسانند؟! عرض کردم که به یک رمان جاسوسی یشتر شبیه است!
پس از استیضاح گروه پارلمانی حزب پانایرانیست از دولت هویدا در مجلس ۲۲، بموجب قانون، دولت باید برای بقای خود از مجلس رأی اعتماد میگرفت. همانگونه که انتظار میرفت، نمایندگان حزب پانایرانیست به دولت رأی مخالف دادند. تنها یک تن از این نمایندگان از صف پانایرانیستها جدا شد. او دکتر فضلﷲ صدر بود که بدون درنگ از سوی حزب پانایرانیست اخراج شد.
بدنبال این وقایع در مجلس شورای ملی، اندامان حزب پانایرانیست در سراسر ایران شدیداً تحت فشار و ارعاب قرار گرفتند. روزنامه خاک و خون، ارگان حزب پانایرانیست، توقیف شد. دفترهای حزبی بسته شدند. هر پانایرانیستی که به شغلی بالاتر از آموزگاری دبستان مشغول بود، از کار خود برکنار شد. در مجلس ۲۳، هیچ نمایندهای از حزب پانایرانیست حضور نداشت.
از سوی دیگر، دکتر فضلﷲ صدر بپاس خدمات خود توانست حزب ایرانیان را تشکیل دهد. او در مجلس ۲۳ نیز از سوی حزب خودش نماینده شد. هفتهنامه “ایرانیان”، ارگان این حزب، منتشر شد و همین آقای ناصر انقطاع سردبیر آن شدند. آقای انقطاع خودشان در صفحه ۱۶۳ کتابشان به این نکات اذعان دارند. گویا پیوستن ایشان به “فرهنگستان زبان ایران” هم بپاس همین خدمات بوده است.
بنابراین، آقای انقطاع که شخصاً از جدایی بحرین بهرهمند شده، به خود اجازه دادهاند تا آنان را که شجاعانه و با ازخودگذشتگی در برابر تجزیه ایران ایستادگی کردند، و بهای آن را پرداختند، مورد تهمت و افترا قرار دهند. در آشفته بازار سیاست ایران، ناجوانمردیهای بسیاری را از سوی ملامتگران بیکار شاهد بودهایم. اما کسی که تلاش میکند تا فرزندان راستین ایران را به ثمن بخس بفروشد، آب در هاون میکوبد. آقای انقطاع همان اشتباهی را مرتکب میشوند که بسیاری از سران جمهوری اسلامی، و همچنین برخی سران رژیم پیشین. ایشان ملت ایران را خیلی دستکم میگیرند!
بر خلاف شیوۀ آقای انقطاع در برخورد با پانایرانیستها، ما اینجا تلاش در انتحار شخصیت ایشان نکردهایم و به بسیاری از مسائل زندگی ایشان نپرداختیم. صرفاً به موضوع پیش رو پرداخته و از آن فراتر نرفتیم. امیدواریم که ایشان دست از خصومت و کینهتوزی شصتساله بردارند و شهامت این را داشته باشند که اشتباهات فاحش خود را اصلاح کنند.
امیدواریم ایشان اولویتهای امروز ملت ایران را دریابند. مشکل امروز ایرانیان این نیست که آقای انقطاع پانایرانیستتر است یا شادروان محسن پزشکپور. مشکل آنان مصیبتی است بنام جمهوری اسلامی که بیش از سی سال است گریبان مردم ما را گرفته و حقوق شهروندی آنان را سلب کردهاست. چنگال اختاپوسی خود را بر تاروپود ملت ما افکنده و به مکیدن خون او مشغول است. منافع ملی ما را به باد میدهد و تمامیت ارضی مملکت را به مخاطره افکنده است. مشکل ما نظامی خودکامه است که دربرابر ملت خود پاسخگو نیست و تنها هدفش بقای آن نظام ضد ایرانی مرتجع و واپسگرا است. اکنون باید همۀ توجه و تلاش ما – لیزروار- متوجه مبارزه با جمهوری اسلامی باشد. نیرو و انرژی خود را باید برای برقراری دموکراسی و مردمسالاری در ایران بکار ببریم نه آن را صرف مبارزه با یکدیگر بکنیم.
اجازه بدهید این نوشته را با پیامی مثبت بپایان ببریم. ملت ایران یک کلیت تجزیه ناپذیر است. بار دیگر بگرد هم خواهد آمد و افتخار خواهد آفرید. بحرین، بمانند دیگر سرزمینهای دورافتاده از مام میهن، بخشی از ایران بزرگ است. ملت ایران فرزندان و پارههای جداشده از خود را فراموش نخواهد کرد. نام و یاد این عزیزان همیشه در دل ما زنده خواهد بود تا روزی که بار دیگر وجود پرمهر آنها را در آغوش گرم خود باز یابیم.
آب اگر صد پاره گردد، باز با هم آشناست!
ناصر پُل
دفتر برونمرزی حزب پانایرانیست
سن هوزه، کالیفرنیا
***
پان ایرانیستهای دربند و زندانیان سیاسی را آزاد کنید
***
تارنمای هواداران پان ایرانیسم:
www.paniranism.net
تارنمای نامه پان ایرانیسم
http://paniranism.info
فیسبوک هواداران پان ایرانیسم:
www.facebook.com/paniranism
تارنمای حزب پان ایرانیست:
http://paniranist.org
تارنمای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست:
http://paniranist.info
تارنمای تریبون آزاد پان ایرانیست در خوزستان:
www.pan-iranist.net
کانال یوتیوب حزب پان ایرانیست:
http://www.youtube.com/paniranistparty
فیسبوک حزب پان ایرانیست:
www.facebook.com/paniranistparty
سازمانهای برونمرزی حزب پان ایرانیست
همبستگی ملی . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت
هم میهن گرامی: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات با حاکمیت ملت به ما بپیوندید
iran@paniranism.info
http://www.paniranist.org/a.htm