خوزستان من ايران من است

درفش ملی ایران

نامه پان ایرانیسم
شماره ٧٥ – چهار شنبه ٩ اسفند ١٣٩١ – ٢٧ فوریه ٢٠١٣
www.paniranism.info – iran@paniranism.info

درود بر هم میهنان گرامی‌:

مطالب زیر تقدیم میشوند:

دلنوشته فرزند سرور آسترکی به مناسبت سالروز درگذشت این مبارز پان ایرانیست/هر روز بی‌تو روز مباداست
یادی از کوشنده راستین نهضت پان ایرانیسم: سرور حیدر قلی (اشکان) آسترکی
یازده هفته از بازداشت و زندان میلاد دهقان عضو حزب پان ایرانیست گذشت
خوزستان من ايران من است – نامه سرگشاده كورش زعيم به حجت الاسلام مهدي طائب
به «ایران پهناور فرهنگی» بينديشيم
نام خلیج فارس در نامه شیخ جابر المبارک الصباح امیر کویت

پاینده ایران

دلنوشته فرزند سرور آسترکی به مناسبت سالروز درگذشت این مبارز پان ایرانیست/هر روز بی‌تو روز مباداست

سرور حیدرقلی (اشکان) آسترکی از پیشکسوتان حزب پان ایرانیست و از فعالان نهضت پان ایرانیسم بود. وی که بعد از ۴۷ سال زندگی در اسفند ماه سال ۱۳۷۳ بر اثر حادثه تصادف رانندگی جان به جان آفرین تسلیم کرد تا لحظه‌های پایانی زندگی‌اش در این دنیای خاکی ذره‌ای از رسالتش در راه ایران و نهضت پان ایرانیسم عقب نشینی نکرد و با تمام مصائبی که پس از پیروزی انقلاب بر وی و خانواده‌اش وارد شد] همیشه استوار و با ایمان به تلاش برای تحقق آرمان‌هایش گام بر می‌داشت. در ادامه دلنوشته دختر وی روشنک آسترکی را می‌خوانید که به مناسبت هفدهمین سالروز درگذشت سرور آسترکی در وبلاگ خود منتشر کرده است.

55-1

هر روز بی تو روز مباداست

نمی‌دانم از کجا شروع کنم برایت. ازکدامشان. از کدامین نبودنت. نمی‌دانم از کجای هفده سال برایت بگویم. هفده سال راحت نوشته و خوانده می‌شود ولی گفتنِ لحظه لحظه نبودنت در این مدت هزار سال طول می‌کشد. هفده بار سیصد شصت و پنج روز که هر کدام ۲۴ ساعت بود وسهم من و ما از حضورت در این مدت حتی یک ثانیه هم نبوده است. دردناک است، می‌دانم. هفده سال یعنی دو سال ییش‌تر از نصف عمرم. یعنی دوسال بیش از نصف عمرم نبوده‌ای. هفده سال است که ندیدمت، دستت را نگرفته‌ام، نتوانسته‌ام حتی در خیال به حضورت تکیه کنم دلم قرص شود، صدایم نکرده‌ای، بار‌ها صدایت کرده‌ام و «جانم» گفت‌‌نهایت را نشنیده‌ام. نتوانستم به خودت بگویم چقدر به وجودت افتخار می‌کنم. روزی که رفتی و من خبر را شنیدم تنها لحظه‌ای بود در زندگیم که به شکل عاجزانه‌ای می‌خواستم معجزه وجود داشته باشد. این تقدیر را چه کسی رقم زده است که بویی از عدالت نبرده است؟

معتقدم حادثه مرگت زندگی مرا تغییر داد، بدون آنکه بخواهی! زندگی همه ما را. مطمئنم اگر بودی اینطور نمی‌شد. شاید زندگی‌ام جاهایی طور دیگر به هم می‌ریخت، اما اینطورِ به خصوص نه!

مرگت، کمبودت و نبودت همیشه تمام وجودم را خنج می‌زند. یک مرگ نمی‌تواند ساده باشد. نمی‌تواند تاثیری در زندگی کسی نگذارد. نمی‌تواند بی‌اهمیت باشد. درست است. حادثه مرگت زندگی مرا تغییر داد. اگر بودی شاید نمی‌توانستم همه چیز را برایت بگویم، اما حالا که نیستی فکر می‌کنم نیازی نیست چیزی را برایت توضیح دهم، خودت همه چیز را می‌دانی. اوایل فکر می‌کردم دیگر بعد از رفتنت نمی‌شود خندید، نمی‌شود زندگی کرد، نمی‌شود شاد بود، اما می‌دانی که همیشه اینطور نبود. می‌دانی همیشه نبودن و کمبودت را حس می‌کردم ولی با این حال انگار پر رنگ‌تر از همیشه بودی. ‌‌ای کاش می‌توانستم به خودم بقبولانم که مثل همه آنهایی که زیر خروار‌ها خاک خوابیده‌اند، رفته‌ای و همه چیز تمام شده است.
الان دیگر خیلی وقت است رفته‌ای ولی قلب من هنوز هم تیر می‌کشد. هنوز هم از شنیدن نامت چیزی در وجودم فرو می‌ریزد و زیر پا‌هایم سست می‌شود. هنوز می‌توانم بوی نیامدنت را حس کنم. هنوز برای نبودنت بغضم می‌گیرد. چطور این اتفاق افتاد؟ چطور من و ما از دستت دادیم؟ اگر عشق و انسانیت و آرمان می‌توانست به تنهایی انسان‌ها را سالم و پا برجا نگاه دارد باید پانصد سال عمر می‌کردی. راستی موقع رفتنت آن همه امید و شادابی را به که سپردی؟ آن همه عشقی که قلبت را لبریز کرده بود چه شد؟ در این مدت که نبوده‌ای هیچ وقت به لحظه‌های سختی که بر ما گذشت فکرکرده‌ای؟ هیچ وقت دیدی چند بار مادر از درون ترک خورد و مثل چینی بند زن‌های حرفه‌ای روحش را بند زد و دوباره ایستاد؟ دیدی روزهایی که به خاطر نبودن سایه‌ات، به ما گزند وارد می‌شد. می‌بینی نیستی ولی مادر هنوز عاشقت است؟ دیدی قدم در راهت گذاشتم؟ راستی بودی در کنارم روزی که به قلمت سوگند خوردم؟ می‌بینی این روز‌ها را؟ این روزهای ما و ایران را؟‌ای کاش می‌توانستم کاری کنم برگردی و تا همیشه به حضورت بچسبم. حتی اگر آن انسان شریف و وارسته و مبارز و مهربان و آگاه و دانا و نمونه هم نبودی، باز نبودنت حسرت بود. چه برسد به حالا که حسرت نبود پدر و استاد را باید توامان داشته باشم. دلخوشی این روزهایم این است که در راه آرمانت گام برمی دارم.

بوی اسفند را دوست ندارم. از اول اسفند دوباره روزی چند بار انگار دستی در دلم می‌پیچد و تهوع می‌گیرم از اینکه یادم می‌آید چطور طوفانی تو را پرپر کرد و زندگی همه ما را به هم ریخت. شمارش معکوس رفتنت شروع شده است. می‌دانی! امسال بیش از همیشه درد دارم. درست است چهار سال می‌شود که از دیدار‌‌‌ همان سنگ سفید هم محروم هستم ولی همیشه در این مدت درد این روزهای اسفند ماه را با کسی قسمت می‌کردم. امسال تنها‌تر از آنم که فکر کنی. همه‌مان امسال غریبانه‌تر نبودت را درد می‌کشیم.

به امید روزی که در ایرانی آزاد و آباد با دوستان همرزم ات به دیدار مزارت بیایم قهرمان من.

وقتی تو نیستی نه هست‌های ما چونان که بایدند نه باید‌ها

مثل همیشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض می‌خوانم

چندیست لبخند‌ها ی لاغر خود را در دل ذخیره می‌کنم باشد برای روز مبادا

اما در صفحه‌های تقویم روزی بنام روز مبادا نیست

آنروز هر چه باشد روزی شبیه دیروز، روزی شبیه فردا،

روزی درست مثل همین روزهای ماست

اما کسی چه می‌داند شاید امروز نیز روز مبادا باشد

وقتی تو نیستی نه هست‌های ما چونان که بایدند نه باید‌ها

هر روز بی‌تو روز مباداست.

(قیصر امین‌پور)

پاینده ایران

روشنک آسترکی
هفتم اسفند ماه ۱۳۹۱

***

یادی از کوشنده راستین نهضت پان ایرانیسم: سرور حیدر قلی (اشکان) آسترکی

هشتم اسفند سالروز درگذشت حیدرقلی (اشکان) آسترکی از اعضای حزب پان ایرانیست می‌باشد. وی که از کوشندگان نهضت پان ایرانیسم و از اعضای حزب پان ایرانیست بوده است، در روز هشتم اسفند ماه سال ۱۳۷۳ بر اثر حادثه رانندگی در کمربندی شهرستان بروجرد درگذشت.

به همین مناسبت سازمان جوانان حزب پان ایرانیست اقدام به بازنشر یادداشت زنده یاد مهندس رضا کرمانی در مورد فعالیت‌های سرور آسترکی نموده است.

«رستم پان ایرانیست‌ها»

سرور اشکان آسترکی، از هموطنان بختیاری و‌زاده ۱۳۲۷ در خوزستان بود. او از سال ۱۳۴۵ به عضویت حزب پان ایرانیست در آمد و به عنوان یک دانشجوی فعال در سازمان جوانان حزب پان ایرانیست شروع به مبارزه راستین و خستگی ناپذیر در راه آرمان‌های نیاخاکی کرد.

ایشان در رشته مددکاری اجتماعی از دانشگاه تهران فارغ التحصیل و بعد‌ها در سازمان‌های مربوطه مشغول به خدمت شدند.

وی از سال ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۴ از طرف قائم مقام رهبر حزب پان ایرانیست روانشاد شهید دکتر عاملی تهرانی (آژیر) به عنوان مسوول حزب در کردستان ایران منصوب شد. او به همراه همسرش بانو حاتمی-وی نیز از اعضای حزب پان ایرانیست بود- به شهر مهاباد نقل مکان کرده و در دنبال کردن اهداف حزب پان ایرانیست و سازماندهی تشکیلات در کردستان خدمات بسیار ارزنده‌ای به حزب پان ایرانیست و میهن خویش نثار نمود.

ایشان از سال ۱۳۵۵ توسط سرور مهندس کرمانی -مسوول تشکیلات حزب پان ایرانیست در خوزستان- به سمت مسول سازمان جوانان حزب پان ایرانیست در خوزستان منسوب و در استان خوزستان مشغول به فعالیت شد. در سال‌های ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۹ ضمن اینکه ریاست بهزیستی کل استان خوزستان را بر عهده داشت، به خوبی از پس وظایف و مسوولیت‌های حزبی بر آمد و همچنین خدمات اجتماعی و فرهنگی ارزنده‌ای را به عنوان مدیر کل بهزیستی استان انجام داد. همچنین ایشان در شهر اهواز به تدریس واحدهای جامعه شناسی،مردم شناسی و رفتار شناسی اجتماعی در دانشگاه پرداخت.

سرور اشکان همچنین در زمان انتخابات دوره نخست ریاست جمهوری ایران در سال ۱۳۵۸ رییس ستاد انتخاباتی شادروان تیمسار احمد مدنی در استان خوزستان بودند. در انتخابات یاد شده در این استان تیمسار مدنی بیشترین رای را آورد.

از دیگر کوشش‌های سرور آسترکی، انتشار هفته نامه «خلیج فارس» پس از انقلاب ۵۷ در استان خوزستان بود. هفته نامه خلیج فارس در شهرستان اهواز به صاحب امتیازی و مدیر مسولی وی، بدون وقفه منتشر و چاپ و در گستره ایران زمین پخش و توزیع می‌شد.

یکی از پرطرفدار‌ترین بخش‌های هفته نامه خلیج فارس سرمقاله‌های آن بود که از آن جمله دو مورد زیر را کامل به خاطر دارم.

– شاهزادگان عمامه به سر: (اشاره به محمد منتظری و نقد عملکرد ایشان به هنگام پرواز هواپیمای ایران به سوی لیبی بدون بازرسی گمرکی. که شایعات بسیاری را در آن زمان زبانزد خاص و عام شد به گونه‌ای که پدر ایشان وی را دیوانه خطاب کرد)

– اینجا ایران است: آقای منتظری که شما می‌توانید در نماز جمعه آن اینچنین سخن بگویید که نقدی بود بر سخنان آیت الله منتظری قائم وقت رهبری که ملت ایران را امت اسلامی خطاب کرده بود

نشریه خلیج فارس به دلیل نگاه مستقل و انتقادی که داشت بیش از ۱۶ هفته دوام نیاورد و ماموران امنیتی جمهوری اسلامی ضمن حمله به چاپخانه و دفتر نشریه، ضمن تخریب اموال به پلمپ این دو مکان اقدام نمودند.

همچنین سرور آسترکی پس از پیروزی انقلاب در مقابل اعمال فشار‌ها و بسته شدن فضای اجتماعی ایران ایستادگی می‌کرد. از جمله می‌توان به قانون حجاب اجباری برای کارمندان زن در ادارات دولتی اشاره کرد که ایشان با جمع کردن کارمندان زن در سالن اجتماعات اداره بهزیستی اعلام کرده بود: «حجاب طبق این حکم اجباری شده است ولی من نمی‌توانم به شما توهین کنم و بخواهم به اجبار حجاب داشته باشید. لذا این حکم را می‌خوانم ولی تن دادن به آن را اجبار نه، که به اختیار خودتان می‌گذارم.»

نهایتا دادگاه انقلاب اهواز در اوایل سال ۵۹ ضمن لغو امتیاز هفته نامه خلیج فارس، ایشان را تحت پیگرد قانونی قرار داد و با توجه به وقوع اعدامهای گروهی در بیدادگاه‌های جمهوری اسلامی، ایشان با وجود همسر جوان و فرزندان خردسال متواری شد.

هر چند راه خروج وی از ایران برای حفظ جانش هموار شده بود اما به دلیل وقوع حمله نظامی عراق به ایران در نیمه سال ۵۹ ترجیح داد در ایران بماند و تا سال ۶۲ همراه با خانواده مخفیانه زندگی می‌کرد و در ‌‌نهایت هم به دلیل مشکلات ناشی از زندگی خانوادگی مخفیانه، خود را به دادگاه انقلاب اهواز معرفی که بلافاصله بازداشت شد و پس از جلسات دادرسی به دلیل خدمات ارزنده فرهنگی- اجتماعی در دوران خدمتش در بهزیستی وی را تبرئه کرده ولی از اشتغال به کلیه خدمات دولتی منع و در اصطلاح پاکسازی شد.

سرور آسترکی پس از تبرئه و آزادی از زندان و تا پایان جنگ عراق و ایران چند بار داوطلب اعزام به جبهه شد ولی به دلیل سابقه سیاسی با درخواست وی مخالفت شد.

پس از انتقال اینجانب از خوزستان به کرج ایشان یکی از سه نفر مسوولین حزب در خوزستان بودند که تا زمان مسولیت سرور دکتر می‌رانی در خوزستان به خوبی و شایستگی از پس مسوولیت حزبی خویش سربلند بیرون آمدند.

سرانجام سرور آسترکی پس از سال‌ها مبارزه در راه آرمان و باورهای خود و ملت بزرگ ایران، در حادثه مشکوک رانندگی در مسیر بروجرد به نهاوند در اسفند ماه سال ۱۳۷۳ و در سن ۴۷ سالگی کشته شدند. وی از زمان آزادی از زندان تا آخر عمر به عنوان پیمانکار ساخت پروژه‌های عمرانی مشغول فعالیت بود.

خاطره‌ای که هیچ‌گاه از مراسم خاکسپاری ایشان فراموش نمی‌کنم اینست که:

در مراسم تشییع پیکر ایشان در اصفهان همسر گرامشان بانو حاتمی، با صدای بلند به جمعیت حاضر می‌گفتند:

اشکان عزیزم رستم بختیاری‌ها بود.

اشکان رستم پان ایرانیست‌ها بود.

اشکان رستم مددکاران بود.

اشکان رستم خبرنگاران بود.

روانت شاد و راهت پر رهرو باد سرور اشکان آسترکی عزیز

پاینده ایران
دوست وهمرزم تو، رضا کرمانی
تابستان ۱۳۹۱

***

یازده هفته از بازداشت و زندان میلاد دهقان عضو حزب پان ایرانیست گذشت

امروز یکشنبه ۶ اسفند ماه یازدهمین هفته از بازداشت میلاد دهقان -عضو حزب پان ایرانیست و فعال سیاسی- فرهنگی استان خوزستان می‌گذرد.

milad-dehghan

میلاد دهقان فارغ التحصیل مهندسی عمران، در تاریخ ۱۹ آذر ماه سال جاری توسط مامورن وزارت اطلاعات در یکی از میدان‌های شهر اهواز بازداشت شد و همزمان نیروهای امنیتی با یورش به خانه پدری و عمو و مادر بزرگ وی ایشان اقدام به تفتیش وسایل شخصی ایشان کرده و وسایلی همچون لب تاپ و عکس‌های خانوادگی و.. را ضبط کرده‌اند.
این فعال پان ایرانیست پس از ۴۳ روز انفرادی در بازداشتگاه اطلاعات اهواز و بازجویی، تفهیم اتهام شد.

اتهامات میلاد دهقان عضویت در حزب پان ایرانیست، اقدام علیه امنیت کشور، تبلیغ علیه نظام، فعالیت در حوزه حقوق بشر، فعالیت در فضای سایبری، ارتباط با محافل ضد نظام، ارتباط با دول متخاصم می‌باشد. هم زمان با تفهیم اتهام این فعال سیاسی و انتقال وی به بند ۸ زندان کارون اهواز، مبلغ ۴۰۰ میلیون تومان به عنوان وثیقه از سوی قاضی شعبه ۱۲ دادگاه انقلاب اهواز برای این زندانی در نظر گرفته شده است که به دلیل سنگین بودن مبلغ وثیقه خانواده و دوستان وی تا کنون از تودیع آن ناتوان بوده‌اند.

گفتنی است در حالی این فعال سیاسی و فرهنگی سابقه بار‌ها بازداشت و احضار به ستادهای خبری وزارت اطلاعات در استان خوزستان را دارد که تلاش‌های فراوانی در راه وحدت ملی و بسط هویت ایرانی انجام داده است.
بازداشت و زندانی شدن میلاد دهقان در راستای فشارهای تازه بر سازمان جوانان حزب حزب پان ایرانیست و اعضای فعال آن در سراسر کشور صورت گرفته است.

تصحیح یک اشتباه: خوشبختانه امروز هشتم اسفند ماه طی تماس تلفنی وکیل میلاد دهقان مطلع شدیم حکم سه سال زندان تعلیقی برای وی صادر نشده است و به همین دلیل متن خبر فوق اصلاح شد.

***

نامه سرگشاده كورش زعيم به حجت الاسلام مهدي طائب

خوزستان من ايران من است

جناب حجت الاسلام مهدي طائب،

رياست محترم قرارگاه راهبردي عمار

سخنان اخير شما درباره خوزستان و سوريه، وحشت به دل ايرانيان باشرف و ميهن پرست در ايران و برونمرز انداخت. اين اظهارات شما كه فرموديد “دشمن اگر بخواهد سوريه يا خوزستان را بگيرد، الويت با اين است كه ما سوريه را نگه داريم، و اينكه سوريه استان سي و پنجم براي ماست، يا اينكه اگر سوريه را نگه داريم، خوزستان را مي توانيم پس بگيريم، يكي از شگفت انگيزترين انديشه هاي راهبردي در تاريخ سياست خارجي كشورهاست.

Zaeim

نخست اينكه كشور سوريه يك كشور مستقل، عضو سازمان ملل و داراي ملتي با غرور ملي و پيشينه چند هزار ساله است. من تصور نمي كنيم كه ملت بزرگ سوريه از اينكه شما كشورشان را استاني از استانهاي جمهوري اسلامي بخوانيد شادمان شوند. برعكس اين سخنان تخم دشمني را در ذهن آنان خواهد كاشت، اگر كه هم اكنون با ما دشمن خوني نشده باشند.

دوم اينكه سوريه سرنوشت خود را دارد و اين سرنوشت در دست چندين كشور قدرتمند قرار گرفته كه جمهوري اسلامي را هم مي توان در آن زمره شمرد. آن كشورهاي قدرتمند ديگر، كه مجموعشان دهها بار از ما قدرتمندتر هستند، از شكست راهبردي خود در سوريه خوششان نمي آيد، ولي از شكست راهبردي جمهوري اسلامي شادمان مي شوند. آنها قصدشان همين است كه همه گناهان را متوجه جمهوري اسلامي كنند تا بتوانند گامهاي بعدي را آسان تر، و با مواضعي حق بجانب تر در برابر افكار عمومي جهان، بردارند. آيا هيچكدام از سياستمداران و ديپلمات هاي آنها را ديده يا شنيده ايد كه با چنين ادبياتي در ملاء عام سخن بگويند؟ حضرتعالي در سمت رييس قرارگاه راهبردي عمار مسئول اقدامات “راهبردي” شناخته مي شويد و سخنان شما دست كم گرفته نمي شود. سياستمداران كشورهاي موفق در جنگ سخت نرم سخن مي گويند، در صورتيكه حضرتعالي در جنگ نرم بسيار سخت سخن مي رانيد.

جنابعالي با اعلام علني برنامه تشكيل بسیج سوریه با 60 هزار حزب‌اللهی و تحويل گرفتن جنگ کف خیابان‌ها از ارتش سوريه، عملا كشتار بيش از 70 هزار نفر در سوريه را به گردن ايران انداختيد. اين دقيقا اعترافي است كه دشمنان جهاني ما مي خواستند از دهان ما بشنوند.

سوم اينكه اگر خوزستان را از دست بدهيم، هرگز نخواهيم توانست آن را پس بگيريم، زيرا دشمنان ما شرايطي را بوجود خواهند آورد كه طبق قانونهاي بين المللي دست ما از آن منطقه كوتاه شود. اگر براي بازپس گيري آن حمله كنيم، مواجه با نيروهاي بين المللي از جمله ناتو خواهيم شد. من ترجيح مي دهم وارد جزئيات نشوم، حضرتعالي مي توانيد از مشاوران آگاه خود استفسار كنيد. از سوي ديگر، با رفتن خوزستان، درآمد كشور از نفت از دست خواهد رفت و شما ديگر توان كمك به سوريه را نخواهيد داشت. البته براي ملت خودمان از دست دادن اين درآمد تفاوتي نخواهد كرد. مدتهاست كه از بهره اين درآمد محروم هستند.
تاكيد شما بر عدم وجود تهديد منطقه اي براي ايران، با نام بردن از افغانستان و پاكستان و عراق، از يك “قرارگاه راهبردي” نيز شگفت انگيز بود. ما دشمنان ثروتمند و تا دندان مسلح در جنوب خود داريم كه چيزي بجز درهم شكستن ايران را در سر ندارند. اگر خودشان جرات حمله نداشته باشند، بزرگترين پايگاه دريايي و هوايي تاريخ بشريت در دويست كيلومتري ماست و دستكم پنج كشور مقتدر در نزديك مرزهاي ما حضور و آمادگي جنگي دارند. پيرامون ما هيچ كشوري دوست ما نيست و همه با رغبت به دشمنان ما كمك خواهد كرد.

جناب حجت الاسلام طائب، با توجه به موقعيت قدرتمندي كه در گذشته داشته و اكنون داريد، من مي دانم كه طرف شدن با شما كار بسيار بسيار خطرناكي است؛ ولي من ميهنم را بيش از اين ملاحظات دوست دارم، و اگر شما بخواهيد خوزستان من را با سوريه معاوضه كنيد من با شما سر جنگ خواهم داشت.

با گراميداشت و ترس از واكنش شما،
كورش زعيم
27 بهمن 1391

***

به «ایران پهناور فرهنگی» بينديشيم

بر گرفته از تارنمای ایرانشهر

گزارش نشست زبان پارسی;، وضعیت کنونی و پیشینه آن در کردستان عراق

مسعود لقمان (سردبیر انجمن پژوهشی ایرانشهر)

هر چند با توجه به پیشینه و پیوستگی دیرپای تاریخی-فرهنگی کردان ساکن عراق امروزی با ایرانیان، بسیار شگفت‌انگیز می‌نماید؛ اما باید با شرمساری اذعان کرد که برای نخستین بار در دهه‌های اخیر است که استادان دانشگاه و مدیرانی از اقلیم کردستان عراق برای گسترش روابط فرهنگی به ایران آمده‌اند و در این راستا، نشست «زبان پارسی، وضعیت کنونی و پیشینه آن در کردستان عراق» را به همت پژوهشکده فرهنگ و هنر جهاد دانشگاهی در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، 24 بهمن‌ماه، برگزار کردند.
در آغاز این نشست، «احسان هوشمند» -پژوهشگر مسائل قومی- گذری به تحولات کردستان عراق از دوران زمامداری صدام تا‌کنون زد و به حوادث خونباری، چون بمباران شیمیایی حلبچه و عملیات انفال که طی آن هزاران نفر از مردم کرد به دست رژیم بعثی عراق قتل عام شدند، اشاره کرد و سپس از همراهی کردان عراقی با ایرانیان در نیمه دوم جنگ تحمیلی گفت.
کرد هر جای جهان که باشد، ایرانی است.
با چنین پیشگفتاری، نخستین سخنران این نشست فرهنگی، «دکتر میرجلال‌الدین‌کزازی» -استاد دانشگاه و پژوهشگر تاریخ و فرهنگ ایران- بود. ایشان حضور استادان دانشگاه صلاح‌الدین اربیل در سرزمین نیاخاکی خود و در میان دانشجویان را به فال نیک گرفت و گفت: «من بی‌پروا به آواز بلند می‌گویم که در بزمی یکسره ایرانی هستیم. من با سیاست بیگانه‌ام و سخن من از روی سودمندی سیاسی نیست و اگر چه ایران از دید مرزبندی سیاسی، کشوری دیگر است، اما کردان از دید من، یکی از نژاده‌ترین و ناب‌ترین تیره‌های ایرانی‌‌اند و می‌توان گفت که ایرانیان راستین و سرشتین، کردان هستند.» ایشان در ادامه با اشاره به پراکندگی کردها در کشورهای گوناگون گفت: «کرد هر جای جهان که باشد -در ایران، عراق،‌ ترکیه، سوریه، ‌لبنان یا هر کشور دیگری- آنگاه که دهان می‌گشاید و سخن می‌آغازد به بانگ بلند می‌گوید که من ایرانی‌ام.» کزازی با بیان اینکه ایران از دورترین روزگاران تاریخی خویش و از روزگار رازناک و مه‌آلود اسطوره، ‌سرزمین تیره‌های گوناگونی بوده است، کردان را یکی از تیره‌هایی نامید که تا امروز پاییده‌اند و زبان و فرهنگ ایرانی را همچنان پاس داشته‌اند.

این پژوهنده نامدار فرهنگ ایرانی درباره دیرینگی زبان کردی هم گفت: «زبان کردی از ژرفای فرهنگ و تاریخ ایران با ما راز می‌گوید و ریشه زبان‌های ایرانی در طول تاریخ را می‌توان در گویش‌های کردی بازشناخت و هنوز هم پاره‌ای از واژگان کردی به ایران باستان و زبان اوستایی باز می‌گردد.» ایشان سپس به نمونه‌هایی زبان‌شناختی و نحوی از این دست اشاره کرد و افزود که: «کردان، آیین‌ها و جشن‌هاي‌ ایرانی را نغزتر از ما برمی‌گزارند و هر جای جهان که باشند از دید فرهنگ، منش، تاریخ و پیشینه نیاکانی هم با دیگر تیره‌های ایرانی یکسان‌اند و هم از بسیاری دیگر از تیره‌ها ایرانی‌تر مانده‌اند که این را می‌توان در رفتار، در آیین، در زبان و دیگر نمودها و هنجارهای فرهنگی و تاریخی دید.»
کزازی کردان را مرزبانان تاریخی ایران‌زمین دانست و گفت: «اگر آنان بیرون از مرزهای سیاسی ایران‌ هم باشند، از مرزهای فرهنگی و منش ایرانی پاسداری می‌کنند.»
کزازی در بخش دیگری از سخنانش درباره ارتباط زبان پارسی و زبان کردی گفت: «زبان شکرین و شورانگیز پارسی با زبان کردی هیچ ستیزی ندارد؛ چراکه پارسی به نواده می‌ماند و زبان کردی به نیا؛ پس چگونه نیا و نواده می‌توانند با هم سر ستیز داشته باشند؟! هر کدام که دیگری را براند، خود را خوار داشته است و اگر بخواهیم زبان پارسی را به شایستگی بشناسیم باید نیا یا هر زبان کهن ایرانی را شناخته و آموخته باشیم.»
این استاد زبان فارسی در پایان ابراز امیدواری کرد که ایرانیان به ایران پهناور فرهنگی و همدلی بينديشند و در روزگاری که روزگار گسستن‌هاست، بیش از هر چیز به همگرایی و همسویی بیشتر با ایرانیان خارج از مرزهای ایران فکر کنند.
هیچ شاعر کلاسیک کردزبانی را نمی‌توان یافت که بر زبان فارسی تسلط وافی و کافی نداشته باشد.
در بخش پسین این نشست «دکتر طلعت طاهر حمدعلی» -رئیس بخش زبان و ادبیات فارسی دانشگاه صلاح‌الدین شهر اربیل- درباره تأثیر زبان و ادبیات پارسی در کردستان عراق سخن گفت و با اشاره به جایگاه پارسی به عنوان زبان نخست جهان عرفان و دومین زبان جهان اسلام که مورد بهره اندیشمندان و عارفان و شاعران بزرگی بوده است که خارج از حوزه جغرافیایی ایران‌زمین زیسته‌اند، لیکن در قلمرو جغرافیای زبان فارسی همچون قله‌هایی سر برافراشته‌اند؛ از میانرودان (بین‌النهرین) گرفته تا هندوستان و از بغداد تا پاکستان و شبه‌قاره هند و تا پارسی‌گویان سمرقند و بخارا و تاجیکستان و بالاخره اقلیم کردستان عراق یاد کرد و به کرد زبانان اقلیم که در این فرهنگ جهانی، چهره‌های ماندگار و صداهای نامیرایی آفریده‌اند و مرزبندی‌های جغرافیایی را درنوردیده‌اند و آثار خویش را در حافظه ابدی زبان و تاریخ ادب پارسی به ثبت رسانیده‌اند، اشاره کرد و گفت: «هیچ شاعر کلاسیک کردزبانی را نمی‌توان یافت که بر زبان فارسی تسلط وافی و کافی نداشته باشد و در دیوانش، اشعار فارسی، خصوصا غزل عرفانی -به عنوان مرده‌ریگ فرهنگ ایرانی- یافت نشود و در حال حاضر نیز مطالعه و ترجمه آثار نویسندگان و شاعران معاصر ایران در اقلیم کردستان عراق در اولویت کار محققان و موسسات پژوهشی و دانشگاهیان قرار دارد.»

رئیس بخش زبان و ادبیات فارسی دانشگاه صلاح‌الدین همچنین با اشاره به اینکه از دیرباز بسیاری از کتب دینی، دستوری، فرهنگ، عروض و قافیه در کردستان عراق به زبان فارسی نگاشته شده است، افزود: «کردها هر چند همسایه اعراب و ترک‌ها بوده‌اند، ولی به علت غنی‌بودن ادبیات فارسی و وجود وزن عروضی در میان شاعران فارسی‌زبان، از شاعران و آثار فارسی تاثیر پذیرفته‌اند. این روند تاثیر زبان فارسی بر زبان کردی از طریق اشعار باباطاهر همدانی وارد شعر و ادبیات مکتوب کردی شده و در این میان تاثیر حافظ، سعدی، مولانا، شیخ شبستری، بیدل، خاقانی و نظامی به وضوح نمایان است.»
شیج، سهراب سپهری، احمد شاملو، صادق هدایت، فروغ فرخزاد بیشترین تاثیر را بر شاعران و نویسندگان کرد عراق مخصوصا گوران، شیخ نوری ، شیخ صالح، شيركو‌بيكس و عبدا… شیو داشته و این روند تا به حال نیز ادامه دارد، گفت: «ادبیات غالب در اقلیم کردستان عراق، ادبیات فارسی است و اکثر آثار این شاعران و نویسندگان برجسته به زبان کردی ترجمه و در اختیار همگان قرار گرفته است و بدین‌دلیل امید می‌رود در آینده، دانشگاه تهران و دیگر موسسات پژوهشی ایران با همکاری دانشگاهیان و مترجمان اقلیم کردستان همکاری لازم را به عمل آورند.»
ایشان همچنین با اشاره به آشنایی و علاقه وافر ساکنان اقلیم کردستان عراق به زبان و ادبیات فارسی و تاثیرپذیری دیرینه ادبیات فارسی و کردی از یکدیگر افزود: «بنا به درخواست دانشکده ادبیات، گروه زبان و ادبیات فارسی در سال 1998 میلادی در شهر اربیل اقلیم کردستان و در دانشگاه صلاح‌الدین و بدون هیچ‌گونه مساعدت و یاری موسسات آموزشی و گسترش زبان فارسی و دانشگاه‌های ایران، آغاز به پذیرش دانشجو کرد.» ایشان هدف از تاسیس این بخش را ارزش‌بخشیدن و گسترش روابط فرهنگی و تمدن مشترک میان کردان عراق و ایرانیان دانست.
رئیس بخش ادبیات فارسی دانشگاه صلاح الدین اربیل به نیازهای این رشته در کردستان عراق نیز اشاره کرد و افزود: «در حال حاضر از کمبود منابع و کتابخانه‌ای مجهز برای ادبیات فارسی در رنج هستیم و این کتاب‌ها و منابع را با مشقت تهیه می‌کنیم که همین‌جا از ریاست دانشگاه تهران به خصوص دانشکده ادبیات آن درخواست می‌کنیم که در تأمین منابع علمی،‌ تبادل استاد و دانشجو، گرفتن بورس تحصیلی برای دریافت مدرک کارشناسی ارشد و دکترای زبان و ادبیات فارسی و چاپ و انتشار آثار شاعران و نویسندگان کردزبان پارسی‌گوی در ایران همکاری و با تشکیل کار گروه مشترک و برگزاری همایش و کنگره‌های ادبی در راستای رسیدن به این اهداف ما را یاری کنند.»

***

نام خلیج فارس در نامه شیخ جابر المبارک الصباح امیر کویت

روح الله پورطالب / مرکز مطالعات خلیج فارس

نام خليج فارس نامي ريشه دار براي آبهای نیلگون جنوب ایران است که نیازی به استدلال ندارد. برخی از کشورهای حاشیه آن با تاکید بر نام جعلی خلیج ع/ر/ب/ی سعی در تغییر آن دارند و در عین حال به قومیت و ریشه عربی و نیز آباء و اجداد خویش به عنوان رهبرانی که استقلال را برای آن کشورها به ارمغان آورده اند، مباهات می کنند. توجه این حضرات را به سند زیر که نام خلیج فارس را در مکاتبات رسمی دولت کویت نشان میدهد جلب میکنیم:

شیخ جابر المبارک الصباح که پس از وفات پدرش در تاریخ 29/ نوامبر/1915 مطابق با 27/بهمن/1294 زمام حکومت را در کویت به دست گرفت در پاسخ به پیام تسلیت « سر پرسی کاکس » فرمانده نیروهای انگلیسی در خلیج فارس جوابیه ای بدین شرح ارسال میکند:

از: جابر المبارک الصباح حاکم کویت
به: جناب ذو شوکت و جلال، کلنل سر پرسی کاکس نماینده سیاسی در «خلیج فارس» و سرکنسول دولت فخیمه در فارس و عربستان برای آن جناب آرزوی دوام خیر و شادمانی را دارم.باکمال احترام دستورات بزرگمنشانه جنابعالی مورخه 16/ دسامبر/ 1915 را به همراه تلگراف جوابیه حاوی تسلیت فقدان پدرمان بدست اینجانب رسید، …

…در پایان دوام توجهات آن جناب و قبول احترامات صمیمانه اینجانب را آرزومندم.

(حسين خلف الشيخ خزعل،تاریخ الکویت السیاسی،ج3، ص 9 )

تصویری از اصل نامه امیر کویت:

AmirKuwait

***
پان ایرانیست‌های دربند و زندانیان سیاسی را آزاد کنید

***

تارنمای هواداران پان ایرانیسم:
www.paniranism.net

تارنمای نامه پان ایرانیسم
http://paniranism.info

فیسبوک هواداران پان ایرانیسم:
www.facebook.com/paniranism

تارنمای حزب پان ایرانیست:
http://paniranist.org

تارنمای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست:
http://paniranist.info

تارنمای تریبون آزاد پان ایرانیست در خوزستان:
www.pan-iranist.net

کانال یوتیوب حزب پان ایرانیست:

http://www.youtube.com/paniranistparty

فیسبوک حزب پان ایرانیست:
www.facebook.com/paniranistparty

 

درفش ملی ایران

سازمانهای برونمرزی حزب پان ایرانیست
همبستگی‌ ملی‌ . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت
هم میهن گرامی‌: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات با حاکمیت ملت به ما بپیوندید

iran@paniranism.info
http://www.paniranist.org/a.htm

کنون ای هم وطن ای جان جانان / بیا با ما بگو پاینده ایران

You can leave a response, or trackback from your own site.

Leave a Reply

Copyright©2010-2018.