شماره 63 – ایران یعنی تجلی « ناسیونالیسم ایرانی »

هم میهن گرامی, مهر نموده و ما را در پخش نامه پان ایرانیسم یاری نمایید. سپاس!


نامه پان ایرانیسم
شماره 63 -آدینه 3 اسفند ماه 1397, 22 فوریه 2019
www.paniranism.info . iran@paniranism.info

 

درود بر هم میهنان گرامی

نوشته های زیر تقدیم می شوند

ایران یعنی تجلی « ناسیونالیسم ایرانی »
نام‌آوران ایرانی: دکتر جواد طباطبایی
آموزش زبان مادری (گفتگویی با گارنیک آساتوریان )
به پیشواز جشن اسفندگان، روز مهر ایرانی – پنجم اسفندماه
دوم اسفند، زادروز ‘پندار’ گرامی باد.
ایران زیبای ما: املش، گیلان


ایران زیبای ما: املش، گیلان

ایران یعنی تجلی « ناسیونالیسم ایرانی »

دکتر هوشنگ طالع

در رویه 10 روزنامه جوان ( چهارشنبه یکم اسفند 1397 ) ، مقاله ای از آقای حسن انصاری ( پژوهشگر ارشد علم کلام اسلامی ) با سرخط « ایران نیازی به ناسیونالیسم ندارد » ، به چاپ رسیده است . با خواندن این مقاله ، دریغم آمد ، اگر چه به کوتاهی و فشرده ، رونگری در قالب پاسخ نداشته باشم .

پالیمرو تولیاتی رهبر حزب کمونیست ایتالیا ( 1864 ـ 1927 ) بود که در آن دوران پس از حزب کمونیست اتحاد شوروی ، بزرگ‌ترین و گسترده ترین حزب کمونیست جهان به شما می‌رفت . از وی واگویه ( نقل قول ) شده است که در بستر مرگ گفته بود که در همه‌ی این سالیان من شاهد آن بودم که ناسیونالیسم در بطن کمونیسم به حیات خود ادامه می‌داد . اکنون آقای حسن انصاری و حسن انصاری‌ها نیز مانند پالیمرو تولیاتی شاهد آن هستند که ناسیونالیسم ایران ، پویا و سرشار در بطن جمهوری اسلامی ، نه تنها به حیات خود ادامه می‌دهد ؛ بلکه هر روز بر گستره‌ی آن افزوده می گردد .

نویسنده در گذر هفت دهه مبارزه‌ی سیاسی ـ اجتماعی گواه آنم که هرگز ناسیونالیسم ایرانی این گونه سرزنده و شاداب در درون و پر پژواک و پرهواخواه در بیرون مرزها نبوده است .

آقای حسن انصاری با برداشت درست از « ناسیونالیسم ایرانی » ، به درستی بر این باور است که : « ایران ، تنها یک هویت سیاسی در مفهوم جغرافیای سیاسی نیست . ایران ، یک هویت تاریخی ، فرهنگی و تمدنی است . عناصر سازنده‌ای دارد [ ناسیونالیسم ایرانی ] که با وجود تغییرات تاریخی ، هسته‌ی اصلی و بنیادی شکل‌دهنده‌ی مفهوم آن دست‌کم 2500 [ کمابیش 13 هزارسال ] است ، تداوم دارد . جغرافیای سیاسی آن دستخوش تغییر شده ؛ اما ایران به مثابه مفهوم تمدنی ، عناصر اصلی آن تغییری نکرده است [ که نشان ] نوعی استمرار در عین تحول است » .

ایشان می افزایند : « ایران ، اندیشه ، فرهنگ و تمدن ایرانی ، مهم‌ترین عناصر اصلی‌اش ، قرن‌ها بل چند هزار سال است که با وجود همه‌ی تحولات و همه‌ی ظهورات مختلف تاریخی ، هم‌چنان باقی است » .

ملت ایران ، در درازای تاریخ چندین و چند هزارساله ، بارها در اثر یورش و اشغال نظامی وحدت سرزمینی خود را از دست داده است ؛ اما با توجه به تاریخ ، فرهنگ و تمدن مشترک یا زیربنای اصلی ناسیونالیسم ایرانی دو باره وحدت خود را باز یافته است ؛ اگرچه دوران فترت 833 سال از فروپاشی نخستین دین‌ ـ دولت زرتشتی درسال 1438 پیش از میلاد تا برآمدن مادها در سال 605 پیش از میلاد و یا 850 سال از فروپاشی دومین دین ـ دولت ساسانی در سال 30 خورشیدی تا برآمدن صفویان در سال 830 خورشیدی ، به درازا کشیده باشد .

تظاهر ناسیونالیسم‌ ایرانی در دوران فترت و تجزیه « پان‌ایرانیسم » یا خواست وحدت‌خواه ملت و مردم ایران است . پان‌ایرانیسم بر خلاف مکتب‌های ساختگی که پیشوند « پان» را با خود دارند ، یک واقعیت عینی است ، در حالی‌که مکاتب دیگر ، ذهنی هستند یعنی در دنیای واقع وجو ندارند ؛ بلکه زاییده‌ی ذهن سازندگان آن هستند . در بهترین حالت یک آرمان‌شهرِذهنی اند .

به راستای سخن باز گردیم : آقای حسن انصاری، با وجودی که غرقه در دریای ناسیونلیسم ایرانی است ؛ اما به دلیل جایگاه و آبشخور خود ، باید ناسیونالیسم ایرانی را نادیده انگارد که البته از راه استدلال و بحث و پژوهش علمی امکان پذیر نیست ؛ از این رو ، بدون دست یازیدن به استدلال ، می‌نویسند : « … ناسیونالیسم در همه‌ی اشکال آن ، از فقر فهم تاریخی رنج می‌برد ؛ گرچه خود یک « مذهب تاریخی » است ، بریده از تاریخ و تحولات تاریخی است » . ایشان می‌افزایند : مقصود من از ایران ، به مثابه مفهوم تمدنی ، برداشت‌های سطحی و عقیم ناسیونالیستی نیست . چنین برداشت‌هایی اصلا خود ناقض مفهوم ثابت و در عین حال متحولی است که از ایران فرهنگی و تمدنی سراغ داریم و باید سراغ داشته باشیم ، ایران نیازمند ناسیونالیسم نیست » .

از پژوهش‌گر ارشد علم کلام اسلامی ، انتظار می رفت که با جنگ افزار « استدلال » وارد میدان می‌شدند و با روشن‌گری و نشان‌دادن نقطه‌های ضعف « ناسیونالیسم ایرانی » ، به پیروزی دست می‌یافتند و نه با گفتن : « ایران نیازمند ناسیونالیسم نیست » .

شاید آقای حسن انصاری با برداشت غلط از سخن مولانا جلال‌الدین بلخی ، به راستی بر این باور اند که : « پای استدلالیون چوبین بود » . در این صورت ، خود را نیازمند استدلال نمی‌دانند و به خود حق می‌دهند که آسمان را به ریسمان و ریسمان را به آسمان ببافند . آقای پژوهش گر ارشد علم کلام اسلامی ، براین باورند که بدون بن‌نبشت ( سند و مدرک ) ، تنها با کاربرد واژگانی مانند « سطحی » ، « عقیم » و نسبت دادن آن به ناسیونالیسم‌ایرانی ، سروته مقاله خواسته شده را به پایان برند تا « به زیور طبع آراسته گردد . نه آقای کارشناس ارشد علم کلام اسلامی : … صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی » .

کانال تلگرام دکتر هوشنگ طالع

***

نام‌آوران ایرانی: دکتر جواد طباطبایی

 

چاپ پست الکترونیک
بزرگان نمایش از سه شنبه, 30 بهمن 1397 21:49
به کوشش: شایان فرحی

بیست و سوم آذر زادروز دکتر جواد طباطبایی فیلسوف سیاسی ایران، در دیار بزرگان و آزادگان، است.
دیر زیاد آن بزرگوار خداوند
جان گرامی به جانش اندر پیوند
دایم بر جان او بلرزم، زیراک
مادر آزادگان کم آرد فرزند

تاریخ اندیشه سیاسی در اروپا، تالیف استاد جواد طباطبایی
سیدجواد طباطبایی برجسته‌ترین و جدی‌ترین اندیشمند علم سیاست، به ویژه در زمینه تاریخ اندیشه ی سیاسی، در ایران است که توانسته با تالیف آثار ژرف اندیشانه و معتبری به نظریه پردازی در اندیشه سیاسی ایران و تاریخ نگاری در اندیشه سیاسی غرب بپردازد.
بی‌شک طباطبایی یکی از معدود اندیشمندان ایرانی است که به صورت جدی پروژه‌ای فکری را دنبال می‌کند. پروژه تحقیقی وی مساله‎ محور و روشمند است؛ یک کل منسجم را دنبال می کند، مسیر تحول روشنی را با خود به همراه دارد؛ متکی بر خوانش متون مهم است که البته با توجه به تسلط طباطبایی به زبان‌های گوناگون اکثراً از اصل آن ها خوانش می شوند.
طباطبایی در حوزه ی اندیشه ی سیاسی غرب مجموعه ی «تاریخ اندیشه سیاسی جدید در اروپا» را به بازکاوی انتقادی فکر سیاسی غربی از دوره مسیحی و تحول و تکوین آن در دوره جدید اروپا اختصاص داده است. این مجموعه نوعی تاریخ نگاری ایرانی در حوزهٔ اندیشه ی سیاسی غرب است که بر پایه‌ی آثار اصلی متفکران غربی تالیف شده است.
طباطبایی این مجموعه را همچون درآمدی بر تاملی درباره ایران نگاشت، که تفصیل پیدا کرد و خود مجموعه ای مفصل شد.
البته درسگفتارهای طباطبایی در باب حقوق و انديشه سیاسی در غرب که به صورت صوتی و پی دی اف منتشر شده اند را هم می توان در این زمینه در نظر گرفت.
پروژه‌ی تاریخ اندیشه سیاسی در اروپا قرار است در سه جلد(و احتمالا نُه مجلد) تالیف شود، که تا کنون تنها دفتر نخست و سوم از جلد اول آن منتشر شده است. طرح این مجموعه به شرح زیر است:
جلد اول: تاریخ اندیشه سیاسی در اروپا از نوزایش تا انقلاب فرانسه(۱۷۸۹-۱۵۰۰)
دفتر اول: جدال قدیم و جدید در الهیات و سیاست
دفتر دوم: جدال قدیم و جدید در فلسفه حقوق و نظریه جمهوری خواهی در فلورانس
دفتر سوم: نظام های نوآیین در اندیشه سیاسی
جلد دوم:
بخش اول: فلسفه سیاسی انقلاب فرانسه
بخش دوم: نظریه سیاسی در ایده آلیسم آلمانی از کانت تا هگل
بخش سوم: از مارکس تا نیچه
جلد سوم: اندیشه سیاسی قرن بیستم

تاریخ اندیشه سیاسی جدید در اروپا، جلد نخست: از نوزایش تا انقلاب فرانسه، دفتر نخست: جدال قدیم و جدید در الهیات و سیاست، تالیف دکتر جواد طباطبایی
ویراست جدید: نشر مینوی خرد، ۱۳۹۳، ۶۰۰ص

تاریخ اندیشه سیاسی جدید در اروپا، جلد نخست: از نوزایش تا انقلاب فرانسه، دفتر سوم: نظام های نوآیین در اندیشه سیاسی، تالیف دکتر جواد طباطبایی
نشر مینوی خرد، ۱۳۹۳، ۶۰۵ص

سقوط اصفهان به روایت کروسینسکی، بازنویسی سیدجواد طباطبایی، انتشارات مینوی خرد، چاپ نخست: ۱۳۹۲، ص ۱۰۸
يوداش تادوش كروسينسكی راهب يسوعی لهستانی و از مبلغان مسيحی بود كه در زمان يورش افغان‌ها به اصفهان و سقوط صفويه در اصفهان به سر می‌برد.
گزارشات او از اوضاع كشور محل مأموريتش، در كتابی با عنوان تاريخ واپسين انقلاب ايران توسط آنتوان دو سرسو، شش سال پس از سقوط اصفهان منتشر شد.
كتاب “سقوط اصفهان” بازنويسی كوتاه‌ شده‌ای از كتاب مذكور است.

خواجه نظام الملک طوسی (گفتار در تداوم فرهنگی ایران)، سید جواد طباطبایی، انتشارات مینوی خرد، چاپ نخست: ۱۳۹۳، ص ۲۶۴
از فصل سوم: مقام سیاستنامه در تاریخ اندیشه سیاسی ایران
مفهوم بنیادین اندیشه سیاسی ایرانشهری، به خلاف اندیشه شریعت‌نامه نویسان که شریعت مبتنی بر وحی الهی است، شاه آرمانی دارای فره ایزدی است و تردیدی نیست که با توجه به همین دو مفهوم متمایز دو شیوه متفاوت ساماندهی اندیشه و نهادهای سیاسی پدید آمده است که از بنیاد با یکدیگر متفاوت و حتی متعارض اند.
در اندیشه ایرانشهری، شاه آرمانی دارای فره ایزدی عین شریعت است و نه مجری آن و ، از این حیث، شاه آرمانی نسبتی با خلیفه در شریعت‌نامه‌ها ندارد. این تعارض را آشکارا می‌توان در اثر خواجه دید، زیرا اگرچه او به عنوان وزیر حکومتی که مشروعیت خود را از خلیفه می‌گرفت، مناسبات خوبی با خلیفگان داشت، اما از این ظاهر مناسبات با خلیفگان و حسن سلوک با آنان که بگذریم، خواجه، در نظر و عمل کمترین ارجی به خلیفه و دستگاه خلافت نمی‌نهاده است.
کتاب سیاست‌نامه او نوشته‌ای است که به طور کلی در تداوم سنت سیاست‌نامه‌های ایرانشهری پرداخته شده است و، در مجموع، مسائل عمده آن را بازتاب می‌دهد… ازاین حیث، از همان آغاز، سیاست‌نامه در تعارض کامل با الاحکام السلطانیه اثر ماوردی و السیاسه الشرعیه اثر ابن تیمیه، به عنوان دو نمونه بارز شریعت‌نامه نویسی، تدوین شده است که هر دو با تکیه بر منابع کتاب و سنت با بحث امامت آغاز می‌کنند.

زوال اندیشه سیاسی در ایران، جواد طباطبایی، انتشارات مینوی‌خرد، چاپ نخست: ۱۳۹۶، ص۶۰۶
از فصل تاملی در برخی نتایج
در شرایط کنونی مطالعات درباره تاریخ ایران، هیچ نظریه‌ای وجود ندارد که بتوان در کلیت آن در مورد همه دوره‌های تاریخ ایران به کار برد. در دهه‌های گذشته، نظریه تاریخی مارکسی، که ادعای جهان شمولی و توضیح همه تاریخ جهانی را داشت، این توهم را ایجاد کرده بود که با کاربرد آن می‌توان تحول تاریخی ایران را نیز توضیح داد. آنچه از آن همه مطالعات، در درون و بیرون ایران، فراهم آمده مجموعه ای درباره تاریخ ایران، و، در مواردی، تاریخ اندیشیدن ایرانی است که نه تنها نتوانسته است پرتوی بر هیچ زاویه‌ای از تاریخ ایران بیفکند، بلکه یگانه نتیجه به دست آمده، عرضه کردن روایتی از تاریخ ایران بوده است که بتواند ایران را به ناحیه‌ای در تاریخ تحول کمونیسم جهانی، که خاستگاه و کانون انتشار آن اتحاد جماهیر شوروی، به عنوان نظام تجدید تزاریسم در روسیه بزرگ بود، وارد کند. این تاریخ نویسی بخشی از استراتژی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی برای تسخیر کشورهایی نظیر ایران بود که احزاب ” برادر” در درون این کشورها، با پشکاری مثال زدنی، وظیفه پیشبرد اهداف آن استراتژی را بر عهده داشتند. از این نخستین واردات نظریه در تاریخ نویسی در ایران کمابیش هیچ نتیجه ای برای تبیین تاریخی ایران به دست نیامد.
در تاریخ نویسی جدی نظریه‌های بسیار دیگری نیز با توجه به مواد تاریخی اروپایی تدوین شده و برخی از آنها هوادارانی نیز در ایران پیدا کرده است. نظریه تاریخی میشل فوکو یکی از همین نظریه‌هاست. این نظریه تاریخی دارای دو بخش مهم است که نخستین آنها نظریه‌ای برای تبیین نظام‌های تاریخ علم است. این نخستین بخش ناحیه‌ای در دانش جدید غربی است و، به سبب پیچیدگی‌هایی که در نحوه بیان فوکو وجود دارد نظر اهل تاریخ را جلب نکرده است. دومین بخش، در نظریه فوکو، ایدئولوژی ناشی از برخی مقدمات او برای توضیح نسبت قدرت و دانش است که نظام‌های حقیقت را تابعی از نظام قدرت و سرکوب می‌داند.
ادوارد سعید کوشش کرد جنبه نظریه ایدئولوژیکی فوکو را مورد دانش شرق شناسان درباره شرق به کار گیرد، اما از آنجا که مقدمات فوکو با مواد”شرق” ادوارد سعید، که بیشتر از آنکه واقعیت تاریخی داشته باشد، رویایی خیالی بود، سازگار نبود نتیجه‌ای که از پژوهش‌های سعید به دست آمد جز دامن زدن به خیال اندیشی‌های ملت‌های ” شرق” نبود… .
آنچه این‌جا و اینک در تاریخ نویسی ایرانی باید موردتوجه قرار گیرد، این است که تا زمانی که «تاریخ جامع» یا «تاریخ کلی» ایران وجود نداشته باشد، یعنی تا زمانی که نتوانسته باشیم، بر پایه همه اسناد و مدارک، یک دوره تاریخ ایران را بنویسیم تفسیرهای تاریخی که مبانی نظری آن از دیگر علوم اجتماعی گرفته شده‌اند مانند تاریخ فرودستان، ممکن نخواهد شد.

«تاملی در ترجمه‌ی متن‌های اندیشه سیاسی جدید: مورد شهریار ماکیاولی»، جواد طباطبایی، تهران: مینوی‌ خرد، چاپ نخست: ۱۳۹۲، ۲۴۵ص
«تاملی در ترجمه متن‌های اندیشه سیاسی جدید: مورد شهریار ماکیاولی» اثری در نقد ترجمه های ماکیاولی، به تالیف استاد جواد طباطبایی است.
دکتر سید جواد طباطبایی در این کتاب بزرگ‌ترین مشکل ترجمه آثار سیاسی در ایران را تفاسیر و ترجمه نادرست این آثار به دلیل نبود روح پژوهش و غلبه روحیه «تتبعات ادبی» در نهادهای متولی تولید علم در ایران می‌داند که نتیجه آن فروغلتیدن در «تفنن و لغت‌بازی» و تولید «توهم دانش» به جای دانش است.
وی بحث خود را با نمونه موردی کتاب «شهریار» ماکیاولی که از نخستین متن‎های اساسی اندیشه‎ سیاسی جدید است آغاز می‌کند. طباطبایی می‌گوید یکی از بزرگ‌ترین مشکلاتی که درباره فهم ماکیاولی در ایران وجود دارد به دلیل فن غلط ترجمه‌ آثار اوست که این مساله موجب شده که تفاسیر نادرستی هم از او ارایه شود.
وی در این کتاب بیان می‌کند مشکل ترجمه‌ «شهریار» ماکیاولی در ایران این است که بیشتر آن‌ها دقیق نیستند و فهم درستی از مطالب او نشده است و بیشتر ترجمه‌هایی که از این اثر در ایران شده، بی‌سر و ته و نادرست است. بنابراین ما متوجه نمی‌شویم که او دقیقا چه چیزی گفته و نکته‌ دیگر این‌که این فهم غلط موجب شده که تفاسیر نادرست از او به وفور در آثار علمی تکرار شود و اتفاقا به همین دلیل ماکیاولی شهرت پیدا کرده است.
طباطبایی این کتاب را با توضیحی درباره میل مفرط به «لغت‌بازی» در حوزه تالیف و ترجمه در حوزه اندیشه سیاسی آغاز کرده است. بحث محوری طباطبایی در این کتاب آن است که دانشگاه در ایران در «تفنن و لغت‌بازی» فرو لغزیده و در نتیجه نهاد متولی تولید علم، به جای دانش تنها به تولید «توهم دانش» پرداخته است و مهم‎ترین نتیجه‎ جانشین‌کردن تخصص با تفنن، بی‎اعتنایی به جوهر اندیشه و ایجاد توهم دانستن و فهمیدن است.
طباطبایی معتقد است، «لغت‌بازی» در قلمرو اندیشه با آن‌چه در ادبیات و با زبان سر و کار دارند، متفاوت‌ است. این قیاس، قیاس مع‌الفارق است. لغت‌بازی در قلمرو اندیشه برخلاف ادبیات با محور عقلانیت است که به ثمر می‌نشیند.
وی در کتاب خود آورده است: «اصل در انتقال اندیشه، فهم اندیشه برای بیان دقیق آن در زبان دیگری است، نه پرداختن به واژه‎ها و این ممکن نیست مگر با آشنایی دقیق با مبانی فکر.»
در واقع در این کتاب بحث او بر سر این است که ترجمه را چه کسانی و چه نهادی می‌بایست به سرانجام رساند؟ در ایران نهادی چون دانشگاه متولی نهضت ترجمه نیست و این کار را به بیرون از نهاد آکادمیک و هر کس که سودای آن را در سر داشته باشد، سپرده‌اند.
در کتاب طباطبایی ترجمه‎ محمود محمود ‎ و ترجمه داریوش آشوری از کتاب «شهریار» مفصلا نقد شده اند.
چاپ نخست کتاب «تاملی در ترجمه متن‌های اندیشه سیاسی جدید: مورد شهریار ماکیاولی» تالیف جواد طباطبایی در ۲۴۵ صفحه، از سوی انتشارات مینوی خرد در سال ۱۳۹۲ منتشر شده است.

تاریخ اندیشه سیاسی در ایران (ملاحظاتی در مبانی نظری)، سید جواد طباطبایی، انتشارات مینوی خرد، چاپ دوم: ۱۳۹۶، ۴۳۲ص

تأملی دربارۀ ايران_جلد نخست: ديباچه‌ای بر نظريۀ انحطاط ايران با ملاحظات مقدماتی در مفهوم ايران، سید جواد طباطبایی، انتشارات مینوی خرد، چاپ سوم:١٣٩۶، ۶۳۰ ص
در تبیین تاریخ ایران و کاربرد مفاهیم و مقولات رایج در علوم اجتماعی جدید نباید جانب احتیاط را از دست داد. حتی اگر در مواردی گریزی از کاربرد آن مفاهیم و مقولات نباشد، یا بر پایه پژوهش‌های پیشین درستی کاربرد آنها توجیه شده باشد، تنها در صورتی این کاربرد راهگشا خواهد بود که به محک مواد تاریخ ایران زده شده باشد. رعایت این اصل، به ویژه در مورد دوره‌ای از تاریخ ایران که با فرمانروایی صفویان آغاز می‌شود، دارای اهمیت بسیاری است، زیرا برآمدن صفویان با آغاز دوران جدید تاریخ اروپا همزمان بود و با جهانی شدن مناسبات میان حکومت‌هایی که تا آن زمان از محدوده ناحیه‌ای و قاره‌ای فراتر نمی‌رفت، ایران در مدار مناسبات جهانی قرار گرفت.
ابهام وضع ایران در این دوره که ما از آن به دوره گذار تعبیر می‌کنیم، ناشی از این واقعیت پرتعارض است که، از سویی، ایران یکی از قدرت‌های کمابیش بزرگ درگیر در مناسبات سیاسی جهانی بود، اما، از سوی دیگر، در برابر سیطره منطق مناسبات جدید از خود پایداری نشان می‌داد. در این دوره، ایران زمین، در درون دنیای جدید و در عین حال در بیرون آن قرار داشت. تبیین این وضع دوگانه و ایضاح منطق آن، که یکی از ویژگی‌های تاریخ ایران در دوره گذار است، از دیدگاه تاریخ و علوم اجتماعی جدید، خالی از اشکال و دور از ابهام نیست و اگرچه در تبیین تاریخ ایران از کاربرد مفاهیم و مقولات تاریخ و علوم اجتماعی جدید گریزی نیست، اما کاربرد آنها نیز خالی از اشکال نمی‌تواند باشد.
از فصل طرحی از نظریه انحطاط ایران؛ برخی نتایج
تاریخ بنیادین ایران زمین تاریخ شاهان و فرمانروایان نیست، تاریخ زبان‌ها و آئین‌های گوناگون، ادب، هنر، و اندیشه است.
وحدت ایران زمین وحدتی پیچیده و پرتعارض است. شالوده استوار وحدت سیاسی و آئینی ایران زمین تنوع آن است: ایران زمین تا زمانی توانست وحدت سیاسی خود را حفظ کند که اساس آن برتنوع استوار بود و هر بار که ” وحدت در تنوع” به درستی فهمیده نشد و بیشتر از آن، هربار که وحدت بر تنوع چیره شد وحدت و تنوع به یکسان دستخوش مخاطره شده است.
یگانه بیانی که از پیچیدگی این وحدت در تنوع به دست داده شده، در حوزه نظر درقلمرو ادب فارسی بوده است، در حالی که همه ساکنان ایران زمین با رعایت مدارای دینی _که البته به دیانت به مفهوم رایج آن محدود نمی‌شود_ این نکته را برجسته کرده اند که، در عمل، وحدت در تنوع ایران از محدوده تنگ صرف نظام حکومتی و وحدت سیاسی آن بسی فراتر می‌رود. ایران را نه به فرمانروایان آن میتوان فروکاست و نه به نظام سیاسی آن؛ پیوسته فاصله ای میان فرمانروایان و واقعیت کشور وجود داشته است.

***

آموزش زبان مادری (گفتگویی با گارنیک آساتوریان )

پروفسور گارنیک آساطوریان

پرسش : « مردم ایران از نظر پارامترهای آنتروپولوژی فیزیکی در چه گروه نژادی‌ای قرار می‌گیرند؟ »
پاسخ : « اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران از نظر پارامترهای آنتروپولوژی فیزیکی، یعنی گروه خونی، موی بدن، شکل جمجمه و مدل برش چشم، به نژاد قفقازی تعلق دارند که خود به سه گروه شمالی، آلپی و مدیترانه‌ای تقسیم می‌شود. بیشتر مردم ایران جزء گروه آلپی یا کله‌گرد قرار می‌گیرند. گروه آلپی نیز خود از دو زیرگروه آرمنوئید (Armenoid) و ایرانوئید (Iranoid) تشکیل می‌شود. ویژگی‌های نژادی آرمنوئید، بین مردم جنوب قفقاز به‌ویژه در میان ارمنی‌ها دیده می‌شود و اصلا به‌همین‌دلیل است که این گروه نژادی را آرمنوئید می‌نامند. مازندرانی‌ها، آذری‌ها، گیلک‌ها و بخشی از اهالی خراسان، بیشتر آرمنوئید و ساکنان مناطق مرکزی، شمال ‌غربی، شرق و جنوب ایران بیشتر خصوصیات نژادی ایرانوئید را نشان می‌دهند. بخش کوچکی از جمعیت ایران نیز مغولوئید (Mongoloid) و سیاه‌پوست (Negritos) هستند. ویژگی‌های نژادی مغولوئید فقط در بین هزاره‌ها و ترکمن‌ها دیده می‌شود. براهویی‌ها و ساکنان خلیج‌فارس نیز به گروه سیاه‌پوستان تعلق دارند. بافت نژادی کشور ایران در این سه هزار سال، یعنی پیش از ورود آریایی‌ها به فلات ایران، تغییر چندانی نکرده است. فقط مغولوئیدها هستند که در دورۀ بعد از اسلام به ایران وارد شده‌اند. »

پرسش : « خاورشناس شهیر روس، ولادیمیر مینورسکی کردها را از اعقاب مادها دانسته که همراه فارس‌ها و پارت‌ها به داخل فلات ایران مهاجرت کرده‌اند و نظریۀ «منشأ مادی کردها» مدت‌هاست از سوی پژوهشگران ایرانی پذیرفته شده است. نظر شما به عنوان یک قوم‌شناس دراین‌باره چیست؟ »
پاسخ : « کردها همان‌قدر با مادها ارتباط و پیوستگی دارند که تالش‌ها، گیلک‌ها، مازندرانی‌ها، سیوندی‌ها، ابیانه‌ای‌ها و ساکنان جاسب و کلا همۀ اقوامی که امروز به زبان‌های شمال ‌غربی صحبت می‌کنند، نه کمتر و نه بیشتر . کمااینکه کلمۀ «کرد» به عنوان یک قوم‌نام (ethnonym) از قرن ۱۲- ۱۳ میلادی به وجود آمده و قبل از آن «کرد» به معنی «دامدار و چوپان» بوده است. البته حاملان گویش‌های کردی از اواخر دورۀ اشکانی وجود داشته‌اند ولی آنها را به عنوان قومی به نام «کرد» نمی‌شناخته‌اند و فقط از نظر زبانی قابل تفکیک بوده‌اند . »

‌پرسش : « یعنی واژۀ «کرد» در متون حقوقی زبان پهلوی نیز بار قومیتی نداشته است ؟ »
پاسخ : « خیر! در متون حقوقی و در کارنامۀ اردشیر بابکان، «کرد» به معنی «دامدار، کوچ‌رو و چوپان» است که در شاهنامه هم اتفاقا به همین معنی آمده است. این واژه هنوز هم در گویش‌های جنوب دریای خزر به معنی «شبان گوسفند» – در مقابل «گالش» به معنی «شبان گاو»- به کار می‌رود. نسبت کردها با کردوخ‌ها نیز پایه و اساس علمی ندارد. درضمن بگویم ، خود مینورسکی هم که در ابتدا چنین نظری ابراز کرده، در نوشته‌های بعدی خود از این نظریه عدول کرده است .
باز هم تأکید می‌کنم ،در ایران پیش از اسلام دو قوم بزرگ وجود داشته‌ است با نام‌های شرطی ماد و فارس، هر گروه قومی که امروز در ایران وجود دارد از این دو به وجود آمده‌اند . »

در گسترۀ ایران امروزی هیچ‌گاه annexation یا الحاق سرزمین‌های اقوام دیگر اتفاق نیفتاده است، یعنی هیچ گروهی امروز در ایران نمی‌تواند ادعا کند حکومت مرکزی ایران سرزمین آنها را تسخیر کرده و به ایران الحاق گردانده است.

چنان که گفتم ، در ایران دو نژاد وجود دارد : یکی نژاد ایرانی و دیگری ترک، که تنها نمایندۀ آنها در ایران ترکمن‌ها هستند. حتی قشقایی‌ها را هم که تا حدی ریشۀ ترکی دارند، نمی‌توان ترک به شمار آورد، زیرا در بسیاری از موارد هم از نظر آنتروپولوژی و هم از لحاظ فرهنگی، شاخص‌های ایرانی به دست آورده‌اند و در میهن‌پرستی و پایبندی به مصالح کشور ایران نیز همواره پیشتاز بوده‌اند. در خراسان هم حدود ۶۰ هزار عرب بوده‌اند که اکنون همگون شده و فارسی‌زبانند. مردم آذربایجان هم هرچند به ترکی تکلم می‌کنند، اما از نژاد اصیل ایرانی و از اخلاف آذری‌های باستان هستند که به گروه «ماد» تعلق دارند. البته در کنفدراسیون شاهسون گروه‌های کوچکی از اقوام ترک‌نژاد وجود دارند. اصلا گفتمان «قومیت» در ایران پایه ندارد و محصول القائات خارجی است . »

‌پرسش : « پس قومی به نام «کرد» از چه زمانی شکل گرفته و خاستگاه آن به کجا بازمی‌گردد ؟ »
پاسخ : « اصولا خاستگاه گویشوران کردی و گستره‌ای که این زبان در آنجا شکل گرفته، بنابر داده‌های زبانی، مناطق مرکزی ایران است. بعدها و به‌ویژه در سده‌های نخستین هزارۀ دوم بعد از میلاد کوچ این مردم به شمال شروع شده است .

دربارۀ خاستگاه نژادی کردها، من در مقاله‌ای با عنوان «Prolegomena to the study of the Kurds» که در مجلۀ ایران و قفقاز ( Iran and the Caucasus ) چاپ شده است ، به‌تفصیل سخن گفته و خوانندگان را برای آگاهی بیشتر دراین‌باره به مقالۀ مزبور ارجاع می‌دهم . »

‌پرسش : « بنابراین بهتر نیست در تحقیقات علمی ایران را به گروه‌های زبانی- مذهبی تقسیم کنیم نه گروه‌های قومی ؟ »
پاسخ : « به نظر بنده اصطلاح «خرده‌فرهنگ » گویاتر و مناسب‌تر است، مثلا خرده‌فرهنگ آذربایجان، خرده‌فرهنگ فارس یا خوزستان و…، هرچند بعضی از فعالان فرهنگی ایران این اصطلاح را توهین‌آمیز تلقی می‌کنند. صفت «خرده» در این اصطلاح اصلا جنبۀ تحقیرآمیز ندارد، بلکه مبیّن محلی و منطقه‌ای‌بودن این فرهنگ است. بنابراین ما می‌توانیم این اصطلاح را به «فرهنگ بومی» یا محلی اصلاح کنیم . من فکر می‌کنم این جنبۀ توهین‌آمیز ممکن است در ذهن کسانی شکل بگیرد که از بیرون به مسئله نگاه می‌کنند نه از درون ؛ و فرهنگ بومی خود را در تقابل با «فرهنگ ملی» می‌بینند، یعنی خود را عضو خانواده نمی‌پندارند. نکتۀ مهم دیگر اینکه ، چنان‌که در بالا اشاره کردم، دو اصطلاح «اقلیت» و «اکثریت» در ایران اصلا معنا ندارد. اقلیت و اکثریت در ایران فقط مرتبط با مسائل دینی است که مثلا مسیحیان اقلیت هستند و مسلمانان اکثریت ؛ و درواقع فقط غیرمسلمانان را می‌توان اقلیت به معنای مذهبی آن به شمار آورد. حتی در رابطه با سنی و شیعه این اصطلاحات مصداق ندارد؛ فقط می‌توانیم بگوییم اقلیت مسیحی، یهودی، مندایی و زرتشتی. لبّ مطلب آنکه وجود گروه‌های قومی در ایران پدیده‌ای است مجازی و بسیار شرطی؛ فقط گروه‌های زبانی یا به عبارت بهتر خرده‌فرهنگ‌ها یا فرهنگ‌های بومی مختلف در ایران وجود دارند و ما با گوناگونی زبان‌ها و گویش‌ها در این کشور مواجه هستیم . »

‌پرسش : «به نظر شما، چطور می‌توان از به‌وجودآمدن هویت‌های قومی کاذب جلوگیری کرد ؟ »
پاسخ : « با یک اصطلاح یا با یک نام می‌توان روی روندهای سیاسی تأثیر گذاشت. اصولا اصطلاحات یا ترمین‌ها از جمله قوم‌نام‌ها خود یک مقولۀ سیاسی هستند و از طرف محافل ذی‌نفع با هدف خاصی استفاده می‌شوند و اهرم مهمی در سیاست‌گذاری به شمار می‌آیند. با استفاده از یک اصطلاح می‌توان هویت کاذب به وجود آورد، می‌توان تشنج به وجود آورد یا تشنج‌زدایی کرد… مثلا وقتی ساکنان آذربایجان را – که در اصالت ایرانی آنها هیچ شک‌وتردیدی وجود ندارد – ترک بنامیم، رفته‌رفته در آنها هویت ترکی به وجود می‌آید. البته من می‌دانم واژۀ ترک در ایران بار نژادی ندارد و فقط برای اشاره به زبان به کار می‌رود، ولی به‌هرحال اگر در استفاده از واژۀ ترک حساسیت لازم به خرج داده نشود، خواه‌ناخواه مردم آذربایجان با هویت ترکی و به تبع آن با ترکیه، جمهوری باکو یا با جمهوری‌های ترک‌زبان آسیای مرکزی پیوند داده شده و از ایران طرد می‌شوند که این وضع، درنهایت موجب به‌وجود‌آمدن قومی علی‌حده در ایران خواهد شد. این مسئله به هیچ‌وجه گناه مردم نیست، چطور می‌شود آنها را ترک نامید و بعد انتظار داشت گرایش‌های ترکی نداشته باشند و از تأثیرات مخرب پان‌ترکیسم مصون بمانند ؟!

مردم خطۀ شریف آذربایجان را فقط باید «آذری» یا «آذربایجانی» نامید؛ مانند کاشی یا کاشانی، تهرانی، خراسانی، یزدی و… . درعین‌حال باید توجه داشت برای نامیدن مردم ترک‌زبان شمال ارس، یعنی ساکنان جمهوری باکو به هیچ‌وجه نباید از واژه‌های آذری یا آذربایجانی استفاده کرد؛ زیرا آن منطقه هرگز آذربایجان نبوده، بلکه «اران» نام داشته است و مردم این منطقه نیز هرچند ترک‌زبان‌اند ولی با مردم آذربایجان ایران علائق تکوینی ندارند و از نظر فرهنگی کاملا جدا هستند. اصلا به‌وجود‌آوردن جمهوری‌ای به نام آذربایجان به این نیت بوده است که در آینده، آذربایجان ایران را به این جمهوری همنام ملحق کنند. دراین‌باره، دانشمندانی که خود برخاسته از خطۀ آذربایجان هستند ، تحقیقات ارزشمندی انجام داده‌اند، از جمله : احمد کسروی‌تبریزی، سیدحسن تقی‌زاده، محمدامین ریاحی، یحیی ذکاء، عبدالعلی کارنگ، عباس زریاب‌خویی و… . استاد مرحوم عنایت‌الله رضا هم در این زمینه تحقیقات مبسوطی کرده و کتاب‌ها و مقالات متعددی به چاپ رسانده‌ است .
گاهی وقتی از جنگ آذری‌ها و ارمنی ها صحبت می‌شود، خلط مبحث می‌شود و مردم ناخودآگاه تصور می‌کنند منظور آذربایجان ایران است، درصورتی‌که ارمنی ها از ساکنان بومی آذربایجان بوده‌ و همواره زندگی مسالمت‌آمیزی در کنار مسلمانان این دیار داشته‌اند. بنابراین باید روند نام‌گذاری را تحت کنترل درآورد و به رسانه‌های گروهی ابلاغ کرد از به‌کاربردن اصطلاحات کاذب و نام‌هایی که پشتوانۀ تاریخی ندارند و موجب به‌وجودآوردن هویت کاذب می‌شوند، پرهیز کنند. معتقدم دولت باید نام‌گذاری‌های جغرافیایی و تاریخی‌ را تحت کنترل شدید درآورد. اصولا نام‌های تاریخی، قومی و نژادی به منزلۀ کوره‌راهی است که دشمنان سعی می‌کنند به وسیلۀ آن در هر دژ مستحکمی‌ نفوذ کنند .

‌البته بعضی از سیاست‌مداران ایرانی هم سال‌ها پیش دربارۀ دخالت‌های خارجی و هویت‌سازی‌های کاذب هشدار داده‌اند؛ از جمله محمدعلی فروغی در جایی گفته است: «تخم لق کردستان مستقل را هم انگلیس‌ها در دهن اکراد شکسته‌اند و خاطر دولت ترکیه را از این جهت متزلزل ساخته‌اند و البته ما هم باید مثل آنها متزلزل باشیم …

بله ! اصولا تجزیۀ کشورها یکی از خویش‌کاری‌های امپریالیسم جهانی است؛ به‌ویژه بریتانیایی‌ها در این زمینه تبحر خاصی دارند و می‌توانند یک منطقۀ کاملا یکپارچه را در چند سال تجزیه کنند، نمونۀ بارز آن هندوستان است یا کشور یوگسلاوی. همۀ مردم یوگسلاوی یک قوم هستند؛ قوم اسلاو. زبان و فرهنگ و فولکلور و همۀ فاکتورهای قومی آنها یکی است. در دورۀ کمونیستی و در زمان حکومت تیتو، وی سعی می‌کرد تفاوت‌های دینی خرده‌فرهنگ‌های یوگسلاوی را – ارتدوکس، کاتولیک و مسلمان، که این مسلمانان هم بیشتر پیرو فرقۀ بکتاشیه هستند – کم‌رنگ کند و می‌گفت مردم یوگسلاوی یک قوم هستند، همه به یک زبان صحبت می‌کنند و از نظر آنتروپولوژی تفاوتی ندارند. ولی غرب آمد و این اختلافات را پر‌رنگ کرد و هویت‌های مختلفی به وجود آورد. مثلا می‌گویند بوسنیایی‌ها، مگر بوسنیایی‌ها قومند ؟! یا می‌گویند زبان بوسنیایی، در حالی که زبانی به نام بوسنیایی وجود ندارد و این زبان همان زبان «صربی» یا «صرب و کرواتی» است. حالا همین مدل هم ممکن است در ایران پیاده شود. بنابراین دولتمردان و سیاست‌گذاران ایرانی باید به این موضوع توجه خاصی داشته باشند. متأسفانه ، چنان‌که من به عنوان یک ناظر خارجی می‌بینم، در رقابت‌های انتخاباتی برخی نامزدها سعی می‌کنند با مطرح‌کردن مسائل قومی آرای بیشتری به دست آورند، ولی این مقوله، بسیار حساس است و نباید از آن برای کسب آرای مردم بهره‌برداری کرد.

اجازه دهید دراین‌باره خاطره‌ای نقل کنم : من حدودا ۱۵ سال پیش، در سفری به اردبیل، روزی به بقعۀ شیخ صفی‌الدین‌اردبیلی – که در آن زمان هنوز مرمت نشده بود- رفته‌ بودم. در آنجا دیدم گروهی از دانش‌آموزان یک دبستان که گویا کلاس دوم یا سوم ابتدایی بودند به همراه خانمی که معلمشان بود به بقعۀ شیخ‌صفی آمده‌اند. من با یکی از بچه‌ها شروع به صحبت کردم و فهمیدم زبان فارسی را بسیار خوب می‌داند. معلم که متوجه این موضوع شده بود، جلو آمد و پرسید چرا با بچه صحبت می‌کنید ؟ من گفتم می‌خواستم ببینم زبان فارسی را می‌داند یا نه ؟ آن خانم برافروخته شد و پاسخ داد: زبان فارسی زبان مادری‌اش است، چطور ممکن است نداند؟! و این برای من بسیار خوشحال‌کننده بود. بله ! در آن زمان نه‌چندان دور، از دید من به عنوان یک پژوهشگر خارجی، وضع این‌گونه بود ولی امروز متأسفانه، گفتمان‌های تفرقه‌افکنی در سطح جامعه ایران به چشم می‌خورد که ممکن است عاقبت خوبی نداشته باشد.»

‌پرسش : «سؤالی که تا اینجای بحث برای من پیش آمده این است که دلیل نگرانی و دغدغۀ خاطر شما به عنوان یک دانشمند و پژوهشگر خارجی در باب مسائل ایران چیست ؟ آیا این نگرانی‌ها ناشی از این نیست که تمامیت ارضی ایران برای منافع ملی جمهوری ارمنستان نیز مهم است ؟ »

پاسخ : « سؤال جالبی است ! بله، تمامیت ارضی ایران برای منافع جمهوری ارمنستان مهم است، کسی نمی‌تواند منکر اهمیت این موضوع شود. ولی بنده از منظر دیگری به مسئله نگاه می‌کنم؛ اولا، ایران و کشورهای اطراف حیطۀ مطالعاتی بنده است و ثانیا من ارمنی‌ها و فرهنگ ارمنی را جزئی از فرهنگ بزرگ هند‌و‌ایرانی می‌دانم و معتقدم ارمنی‌ها هم در شکل‌گیری فرهنگ ایرانی سهیم‌ هستند. بنابراین نمی‌توانم منافع ملی ارمنستان را از منافع ملی ایران جدا کنم . به عبارت دیگر، ایران‌دوستی بنده جنبۀ بنیادین و فلسفی دارد و نه مقطعی . ما می‌دانیم حتی از دورۀ هخامنشی نیز ارمنیان برای حفظ تمامیت و استحکام ایران کوشیده‌اند . در زمان انقلاب مشروطه و غائلۀ پیشه‌وری نیز ارمنیانی مانند اردشیر آوانسیان که عضو حزب ‌توده بودند، بر خلاف پیشه‌وری بینش دیگری داشتند و همواره بر تمامیت ارضی ایران تأکید می‌کردند .

نکتۀ دیگر آنکه، هر ملتی عناصر میهن‌پرستی یا «پاتریوتیسم» خاص خود را دارد. مثلا در میان وطن‌پرستان‌ روس‌، ایجاد امپراتوری و یگانگی قوم اسلاو و کلیسای ارتدوکس روس از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است، اینها از عناصر مهم جهان‌بینی وطن‌پرستان روس است . ولی در میان ارمنی ها یکی از عناصر مهم میهن‌پرستی ایران‌گرایی است. شما نمی‌توانید یک وطن‌پرست ارمنی را که عرق ملی دارد پیدا کنید که مثلا بگوید ما نباید با ایران رابطه داشته باشیم. حتی ممکن است این فرد به روس‌ها نگاه حسنه‌ای نداشته باشد، ولی مطمئنا کشور ایران برایش مهم است. باور کنید این مسئله اصلا ربطی به مسائل ژئواستراتژیک ندارد و باید ریشۀ آن را در تاریخ جست .

از همه مهم‌تر اینکه، ایران یک پدیده فراملی، فرامنطقه‌ای و جهانی است. فرهنگ ایرانی بخشی از میراث بشری است و همان‌قدر که برای خود ملت ایران اهمیت دارد ، برای مردم جهان نیز مهم است. خدشه‌دارشدن تمدن ایرانی خدشه‌دارشدن بخشی از میراث بشری است. کمتر کشوری پیدا می‌شود که چنین جایگاهی در جهان داشته باشد. اگر ایران شکل کنونی خود را از دست دهد، بشریت بخشی از میراث خود را گم می‌کند. حفظ فرهنگ ایران حفظ میراث بشری است؛ ایران‌گرایی مترادف با مرام و معرفت و بزرگ‌منشی است.

کشورهایی مانند ایران و روم که چنین جایگاهی در تمدن بشری داشته‌اند، در طول تاریخ کم بوده‌اند. البته در سده‌های اخیر روسیه نیز سعی کرده است جایگاه خود را از نظر فرهنگی به همین درجه در جهان ارتقا دهد. من خود دیده‌ام افرادی که تاتار یا ازبک هستند، ارتدوکس شده‌اند و خود را روس معرفی می‌کنند، نه اینکه طرفدار قوم روس باشند، بلکه خواهان فرهنگ و تمدنی هستند که نقش پررنگ‌تری در میراث بشری دارد. روسیه این جنبه را در ۲۰۰، ۳۰۰ سال اخیر به خود گرفته ‌است، ولی ایران سه هزار سال است که چنین جایگاهی دارد. در جهان امروز اگر آمریکا به شکل فعلی وجود داشته باشد یا نه، چیزی از میراث بشری از دست نمی‌رود.

البته اروپا در کل پدیدۀ دیگری است و مانند ایران یک قطب فرهنگی و تمدنی است. اگر اروپا نیز در کلیت آن دچار معضل شود، ضربه‌ای به میراث بشری و فاجعه بزرگی برای تمدن انسانی خواهد بود که متأسفانه، این اتفاق در حال روی‌دادن است و من از این بابت بسیار نگرانم . اگر راستش را بخواهید، من در جهان کنونی دو قطب بزرگ تمدنی می‌بینم : یکی ایران و دیگری اروپا، خدشه‌دارشدن هریک از اینها ضربۀ بزرگی بر پیکرۀ بشریت وارد می‌آورد. همۀ دستاوردهای بشری از علم گرفته تا فلسفه، محصول اروپاست و فرهنگ انسانی، امروز بر پایۀ میراث فرهنگی اروپا استوار است . »

درخت « خانوادۀ زبان های ایرانی »
‌پرسش : « حال بپردازیم به مسئلۀ « زبان مادری » . به نظر شما «آموزش زبان مادری» در ایران با چه موانع و مشکلاتی روبه‌روست و آیا در حال حاضر این امر امکان‌پذیر است ؟ »

پاسخ : « دربارۀ «آموزش زبان مادری در کنار زبان معیار» باید همۀ جوانب را در نظر گرفت. چطور باید این زبان‌ها را در مدرسه تدریس کرد ؟ براساس کدام گونه باید برای این زبان‌ها کتاب درسی تدوین شود؟ و از کجا باید معلمانی برای تدریس این زبان‌ها پیدا کرد؟ برخی گمان می‌کنند سمنانی، سیوندی، حتی گیلکی و مازنی لهجه‌اند و کردی و بلوچی زبان هستند، در صورتی که سیوندی، سمنانی یا مازنی تفاوت بیشتری با زبان فارسی دارند تا کردی . کردی مهاباد و کرمانشاه به فارسی نزدیک‌ترند تا زبان‌های فوق. بنابراین با همان معیارهایی که ما کردی را زبان به شمار می‌آوریم، گزی یا ابیانه‌ای هم زبانند نه گویش . کردی را در مدارس بر اساس کدام گونه باید تدریس کرد؟ گویش مهابادی، کرمانشاهی، بیجاری یا خراسانی؟ آموزش زبان مادری در کنار زبان فارسی یک فانتزی است. ترکی آذربایجانی هم چنین وضعیتی دارد . »

‌پرسش : « بنابراین شما با آموزش این زبان‌ها مخالف نیستید؛ ولی معتقدید چنین چیزی عملی نیست و فقط یک رؤیاپردازی است . »
پاسخ : « بله، رؤیاپردازی است ! البته برخی از بازگوکردن مسئلۀ تدریس زبان مادری در مدرسه نیت بدی در سر ندارند، ولی از موانع و مشکلاتی که در سر راه وجود دارد، بی‌خبر هستند . »

‌پرسش : « قبل از اینکه به این بحث ادامه دهیم، خواهش می‌کنم توضیح دهید تعریف شما از «زبان مادری» چیست ؟ چون عدم شفافیت در به‌کاربردن این اصطلاح، ممکن است سبب برخی سوءبرداشت‌ها شود . »

پاسخ : « خدمت شما باید عرض کنم، تعریف مقوله‌ای به نام «زبان مادری» بسیار دشوار است. در حال حاضر شاید بیش از ۱۰، ۱۵ تعریف از این پنداره وجود داشته باشد. من احساس می‌کنم چیزی که به پندارۀ «زبان مادری» جنبۀ احساسی داده است، وجود لفظ «مادر» در این اصطلاح است . ابداع اصطلاح زبان مادری یا به آلمانی Muttersprache، به اوایل قرن نوزدهم میلادی بازمی‌گردد؛ یعنی زمانی‌که مکتب فیلولوژی تطبیقی- تاریخی هند‌و‌اروپایی در حال شکل‌گیری بود و مفهومی که بنیان‌گذاران این مکتب از اصطلاح زبان مادری اراده می‌کردند، بیشتر جنبۀ رمانتیک داشت. البته بعضی نیز می‌گویند این اصطلاح را روحانیون کلیسای کاتولیک به وجود آورده‌اند، زیرا با وجود اینکه مراسم مذهبی کلیسای کاتولیک به زبان لاتین بود، ولی وقتی روحانیون مردم را موعظه می‌کردند به زبان‌های بومی سخن می‌گفتند تا راحت‌تر بتوانند آنها را به کاتولیسیسم دعوت کنند .

زبان مادری را زبان اصلی، زبان اول یا زبان بومی نیز می‌نامند. همۀ اینها نام‌هایی است که به مفهومی به نام زبان مادری اطلاق می‌شود. بنابراین ابتدا باید ببینیم این اصطلاح چه مفهومی را می‌رساند یا چه پدیده‌ای را توصیف می‌کند ؟ برای مثال، وقتی یک زن ایرانی در آلمان با یک آلمانی ازدواج می‌کند، درست است که فرزند آنها زبان فارسی را خواهد آموخت ولی به دلیل آنکه در آلمان زندگی می‌کنند، زبان آلمانی به زبان اول آن کودک تبدیل خواهد شد، بنابراین ما دیگر نمی‌توانیم بگوییم زبان فارسی زبان مادری این کودک است، اگرچه در معنای عام زبان مادری او فارسی است. بنابراین مفهوم زبان مادری درواقع فقط به مادر مربوط نمی‌شود. نویسندۀ معروف آمریکایی، جی.آر.آر. تالکین، برای مفهومی به نام زبان مادری اصطلاح جالبی ابداع کرده، وی زبانی را که مادر با کودک صحبت می‌کند «زبان گهواره» نامیده است. در حال حاضر حس می‌کنم برداشت برخی مردم ایران از زبان مادری همین زبان گهواره است. در اینجا باید به‌صراحت بگویم، زبان اول همۀ ایرانیان فارسی است و آن زبانی که آنها با آن در خانه سخن می‌گویند ، در واقع زبان گهواره است و با زبان گهواره نمی‌توان در مدرسه تحصیل کرد. آموزش در مدرسه و دانشگاه‌ها باید حتما به زبان اول یا زبان اصلی باشد .

اصولا از هر اصطلاحی یک تعریف عینی وجود دارد و یک تعریف ذهنی یا حتی عامیانه (vulgar). برخی زبان مادری را به معنای تحت‌اللفظی آن می‌فهمند . اگر تعریف ما از زبان مادری این‌گونه باشد ، باید بگوییم در ایران هر دهکده‌ا‌ی زبان مادری خودش را دارد. مثلا در مناطق کردنشین ایران قومی به نام گوران وجود دارد که بین مریوان تا گوران ‌کرند ساکن هستند، یعنی از استان کردستان تا کرمانشاه و گروهی از آنها هم در عراق زندگی می‌کنند . همان‌طور که می‌دانید گوران‌ها کرد نیستند و به گروه‌های مختلف مانند اورامان‌ها، باجلان‌ها و ساکنان دهکده کندوله و … تقسیم می‌شوند و هر کدام گویش خاص خود را دارند و جمعیت آنها نیز چیزی حدود یک میلیون نفر است. حال بفرمایید اینها باید کدام گویش را در مدرسه بیاموزند ؟ به‌علاوه زبان هر روستایی با روستاهای دیگر اختلافات محسوس دارد. این حالت دربارۀ گویش‌های کردی نیز صادق است .

از طرفی ، طبق همان معیارهایی که کردی «زبان» محسوب می‌شود ، گویش‌های خور یا گز را هم باید زبان تلقی کنیم، پس بچه‌های این مناطق نیز باید زبان مادری خود را در مدرسه بیاموزند؛ اگر قانونی اجرا می‌شود باید دربارۀ همه به طور یکسان اجرا شود. اما آیا چنین چیزی را می‌توان در ایران تصور کرد ؟! وزارت آموزش و پرورش چطور می‌تواند برای همۀ این زبان‌ها کتاب درسی تهیه کند ؟ برای تدریس یک زبان در مدارس، ابتدا باید شکل نرماتیو یا استاندارد آن را براساس همۀ گویش‌ها و گونه‌های آن درست و بر پایۀ آن کتاب‌ درسی تدوین کرد. حال بگویید برای گورانی، سمنانی، کردی یا ترکی آذری چطور می‌شود یک زبان استاندارد یا معیار به وجود آورد ؟ البته این امر امکان‌پذیر است ولی کاری است بسیار خطیر، زمان‌بر و دشوار و در برخی از موارد حتی غیرممکن .

پس «زبان مادری» مردمی که در ایران زندگی می‌کنند، فارسی است که زبان اصلی و زبان اول آنهاست و این را صراحتا باید گفت . زبان‌ها و گویش‌هایی که مردم در خانه صحبت می‌کنند، گونه‌های فرهنگی و زبان‌های محلی (local) هستند. زبانی که مادر به وسیلۀ آن با کودک خود سخن می‌گوید ، تعریفی عامیانه یا وولگار از زبان مادری است. کودکی که در اورامان متولد می‌شود و مادرش با او به این زبان سخن می‌گوید، طبیعی است در ابتدا زبان فارسی را نداند، ولی این مسئله دال بر این نیست که دولت باید برای او یک کتاب درسی اورامانی چاپ کند. ببینید، اینها حقایقی است که باید پذیرفت. بالاخره دربارۀ مقوله‌ای به نام «زبان» محدودیت‌هایی وجود دارد که مردم باید بپذیرند و در مورد آنها کاری از دست دولت ساخته نیست . »

برگرفته از : پایگاه پارسی انجمن (با ویرایش ) ، به نقل از : روزنامۀ شرق، شمارۀ ۲۷۹۲ (۱۳ بهمن ۱۳۹۵) .

***

به پیشواز جشن اسفندگان، روز مهر ایرانی – پنجم اسفندماه

طراح: مریم السادات موسویان – ایرانبوم اسفند ۱۳۹۶

روز مهر و مهرورزی به آفریننده و آفرینش
روز مهر و سپاس به زن و زمین
روز مهر ایرانیان به ایرانیان
روز مهر ایرانیان به سرزمین ایران

بر گرفته از ایران بوم

***

دوم اسفند، زادروز بنیانگذار حزب پان‌ایرانیست، زنده‌یاد سرور محسن پزشکپور ‘پندار’ گرامی باد.

حزب پان ایرانیست
همبستگی‌ ملی‌ . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت
هم میهن گرامی‌: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات با حاکمیت ملت به ما بپیوندید
کنون ای هم وطن ای جان جانان / بیا با ما بگو پاینده ایران

درخواست هموندی
https://paniranism.info/%D8%AF%D8%B1%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%87%D9%85%D9%88%D9%86%D8%AF%DB%8C

نامه پان ایرانیسم در شبکه های اجتماعی

تارنما: www.paniranism.info
فیسبوک: facebook.com/nameh_paniranism
تویتر: twitter.com/paniranism
تلگرام: t.me/Naameh_Pan

You can leave a response, or trackback from your own site.

Leave a Reply

Copyright©2010-2018.