هم میهن گرامی, مهر نموده و ما را در پخش نامه پان ایرانیسم یاری نمایید. سپاس!
نامه پان ایرانیسم
شماره 74 – چهار شنبه 19 تیر ماه 1398 – 10 ژوییه 2019
www.paniranism.info . iran@paniranism.info
درود بر هم میهنان گرامی
نوشته های زیر تقدیم می شوند
ملتگرایی، نهضت اصیل اجتماعی، دکتر هوشنگ طالع
زبان فارسی تنها زبان فارسی زبانان ایران نیست، دکتر جواد طباطبایی
نگاه پان ایرانیستی نگاهی احیاگرایانه است، حجت کلاشی
ما ز یاران چشم یاری داشتیم! آرسام محمودی
ایرانزمین، خانهی فرهنگی و ابدی ایرانیان، دکتر ناصر تکمیل همایون
ایران زیبای ما: اصفهان
ملتگرایی، نهضت اصیل اجتماعی
دکتر هوشنگ طالع
برگوی، برابر چه ایستاده ای و به کجا مینگری؟
من، بر آن افق دور دستی می نگرم که در آن پیکری جانبخش و پرتوان، با هزاران پیوند پولادین، مرا به خود میکشاند.
آن جاست آرزوهای من، آن جاست آرمان من. آرزوها و آرمان من، چونان درخت تنومندی است که ریشه هایش در تن و جان من است و هم در تن و جان بسیاری که بدان پیوند دارم.
(آژیر: ناسیونالیسم چون یک علم)
بسیاری، ملت گرایی (ناسیونالیسم) را واژه ای مترداف با علاقه داشتن به ملت و یا میهن پرستی تلقی میکنند. گاه نیز می پندارند که «ملتگرا» بودن مانند «انسان بودن» آن چنان بارز است که نیازی به بازگوکردن آن نیست. از آن جا که هنگام اظهار نظر و بیان افکار، نیازی نیست که نخست بگوییم «ما انسان هستیم» کسانی هم که ملت گرا (ناسیونالیست) بودن را مترادف هم میهن بودن میدانند، اشاره به «ملت گرایی » را زاید، میپندارند. آنان گمان میکنند، هر ایرانی به حکم آن که ایرانی است، میبایست با «ملتگرایی» نیز آشنا باشد. به ویژه اگر به ملت و میهن خود علاقه هم داشته باشد.
اگر ملت گرا (ناسیونالیست) بودن را به مفهوم علاقه و دلبستگی به ملت و میهن بدانیم، این امر هیچ گونه تکلیف و الزامی ایجاد نمیکند. هر کس می تواند به دنبال کار و زندگی روزانهٔ خود باشد و هر گونه که میل دارد اندیشه کند. هر بخش از افکار خود را از یک مکتب فکری، عاریت گرفته و در منش و رفتار هم، هیچ گونه الزامی، احساس نکند. آن گاه چون بر پایهی عادت، به کوچه و خیابان شهر خود دل بسته است و یا از کوه و دره ی ییلاق مشخصی خوشش می آید، خود را ملتگرا قلمداد کند.
گزینش «ملت گرایی » به عنوان ایدئولوژی (جهان بینی) برای گروندگان، نوعی تکلیف و الزام با خود به همراه می آورد. ملت گرایی، به مفهوم اعتقاد به اندیشهای است که همهٔ این جهان بزرگ را در قالب واژه ی کوچک «ناسیونالیسم » خلاصه میکند.
هر نهضت اجتماعی، معتقد به دگرگونی است. این دگرگونی ها، میبایست در زمینه های امور گوناگون حیات و اجتماع، تحقق یابد.
پیروان هر نهضت اجتماعی، ایمان دارند که این تحولات، می باید به وقوع پیوندد، و وقوع هم پیدا خواهد کرد. آنان، به حکم آن که به سوی سرنوشت محتوم و معینی در حرکتند، برای خود وظایفی را قایلند و برابر آن، احساس مسئولیت میکنند. آنان، برای آن که به دیگران بفهمانند که برابر وظایف ویژ های احساس مسئولیت میکنند، نامی برای خود بر می گزینند. «ملتگرایی » عظیم ترین و اصیل ترین نهضت اجتماعی است که درازای تاریخ، پدید آمده است. ملت گرا بودن، یعنی احساس مسئولیت برابر انجام وظایفی که عمل کردن به آن ها، موجب بهروزی، پیروزی و سربلندی ملت خواهد شد.
هرگاه اعتقاد به ملت گرایی را همسان با احساس مسئولیت برابر وظایف و رسالت های ملی بدانیم، در آن صورت لازم است مفهوم ژرف و دقیق واژهی «ملتگرایی» را در یابیم. از این رو، در این جا با دریافت نوینی از «ناسیونالیسم » روبرو هستیم. این دریافت، برای پیروان، تکالیف و بایدهایی، به همراه دارد و با شناسایی و آگاهی کامل نسبت به وظایف و رسالت های ملی، همراه میباشد.
لازم است، ملت گرایی را به عنوان یک علم در نظر آوریم. علمی که می باید، مبانی و اصول آن را آموخت. علمی که باید، توجیه کننده کردار ما، گفتار ما و از همه مهمتر، شیوهی اندیشیدن ما باشد
برگرفته از ماهنامه خواندنی و سپاس از ایران بوم
***
زبان فارسی تنها زبان فارسی زبانان ایران نیست
دکتر جواد طباطبایی
زبان فارسی تنها زبان فارسی زبانان ایران نیست، بلکه در طول تاریخ ایران زبان همه مردم ایران و حتی بخشها و گروههایی از مردم غیر ایرانی بوده است. #زبان_فارسی زبانی در میان دیگر زبانهای ایرانی و همه زبانهایی که به آن تکلّم میشود نیست، بلکه همه مردم #ایران جان فرهنگ و روح قومی خود را در آن دمیدهاند. به این اعتبار، فارسی زبان تکوین #ملت_ایران و تداوم ملی این ملت است. افزون بر این فارسی حتی صرف یک زبان نیست، بلکه زبان یک فرهنگ است و این فرهنگ – که میتوان آن را بیان همان اندیشۀ ایرانشهری دانست – تنها در زبان فارسی بیان نمیشود بلکه ایرانیان به هر زبانی وجهی از این فرهنگ را بیان میکنند. مهمترین آثاری که ایرانیان ایالتهای غیر فارسی زبان ایران در زبانهای مهمی مانند کردی، آذری، و زبانهای استانهای ساحل دریای خزر… آفریدهاند همه بخشی از تاریخ ادب ایرانی ـ یعنی ایرانشهری ـ است.
برگرفته از تارنما وکانال تلگرام خوزستان پاره تن ایران است
نگاه پان ایرانیستی نگاهی احیاگرایانه است
گفتگوی روشنک آسترکی با حجت کلاشی
در تاریخ دهم فروردین ماه 1392 نشستی ضد ایرانی با عنوان «فردای آذربایجان جنوبی معاصر» و با طرح مسائلی پیرامون استقلال منطقه آذربایجان ایران، در باکو پایتخت جمهوری آذربایجان برگزار شد. برگزاری این نشست واکنش های تندی را از سوی دولتمردان و فعالان ملی گرای ایران در پی داشت. دولت باکو اما دخالت خود در برگزاری این نشست را تکذیب کرد. در سال های اخیر تنش هایی میان ایران و جمهوری آذربایجان بر سر تمامیت ارضی ایران آغاز شده است. برخی جریان های موسوم به «پان ترک» ضمن کتمان هویت ایرانی برای آذری های ایران، مدعی جدایی مناطق شمال غرب ایران و پیوستن آن به جمهوری آذربایجان هستند. حجت کلاشی، کارشناس ارشد علوم سیاسی و مسول سازمان جوانان حزب پان ایرانیست در گفتگویی اختصاصی با «راه دیگر» پیرامون تنش های میان ایران و جمهوری آذربایجان و همچنین تحرکات پان ترک ها در ایران اظهار داشت:« که ما دچار اشتباهاتی در حوزه سیاست شده ایم که به نگاه سیاستمداران ما بر می گردد. اساسا سیاستمداران ما مسائل پیرامونی ایران را درست درک نمی کنند و شناخت درستی از تحولات منطقه ندارند و این منافع ایران را با خطرات جدی مواجه می کند. حکومت در این شرایط باید به جای فشار بر نیروهای ملی اجازه دهد که این نیروها فعال شوند و اگر چه هنوز نبرد نظامی با ایران در نگرفته است، اما نیروهای ملی در این نبردی که مدتهاست آغاز شده است مردم ایران را تجهیز روحی کنند چرا که الان حوزه اصلی نبرد حوزه هویت است و این جنگ بزرگ ناپیدایی است که قبل ازجنگ نظامی در ایران شروع شده است و بسیار حیاتی تر از جنگ نظامی آشکار است. در این جنگ بزرگی که در حوزه هویت اتفاق می افتد میدان نبرد پیدا نیست و برای پیروزی در این نبرد نیاز به ابزارهای مفهومی و هویتی است.»
متن کامل گفتگوی روشنک آسترکی با حجت کلاشی را در ادامه می خوانید:
به عنوان اولین پرسش، شما فکر می کنید برگزاری نشست «فردای آذربایجان جنوبی معاصر» پیرو سیاست های دولت باکو درباره ایران بوده است؟
بله. بطور حتم و یقیین دولت باکو در برگزاری این نشست نقش داشته و اساسا این نوع ازنشستها در هر کجای دیگر نیز برگزار شود، با مجوز دولت و محوریت و هدایت دستگاههای امنیتی همراه است ومعمولا از یک تنش، کشمکش، تضاد منافع و نگاهها در عرصهٔ سیاسی حکایت دارد. نشستهایی با ماهیت ضد ایرانی در جمهوری باکو مسبوق به سابقه است و از یک سنت سیاسی، دیوانی و اداری پیروی میکند که ریشه در دوران شوروی دارد. در این نشست که در هتل «پارک این» باکو و به دعوت گروهی موسوم به «جبههٔ آزادی ملی آذربایجان جنوبی» برگزار شد، چهرههای سیاسی دولت باکو از جمله دونمایندهٔ مجلس و افرادی از احزاب مساوات و جبههٔ خلق و آزادی حضور داشتند. برگزاری یک نشست سیاسی در یکی از هتل های شهر باکو با توجه به فضای بسته و امنیتی این شهر قطعا چیزی جز برنامه ریزی امنیتی رسمی را نمیتواند نشان دهد. باید خاطر نشان کنم که جعل جغرافیای سیاسی و هویتی به نام دولت آذربایجان امری برای به خدمت گرفته شدن بوده و از بدو تاسیس با اهداف قدرتهای پیرامونیِ بیگانه گره خورده است. امروزه نیز بحران هویت و بحران توزیع قدرت و فسادهای پنهان و آشکار ناشی از آن که دولت باکو به آن مبتلا است، انگیزهٔ درونی همراهی با اهداف و تمایل قدرتهای بزرگ منطقهای و فرامنطقهای در تضاد با ایران را باعث شده که این، تنش با ایران در ذیل صورت بندی هویتی و امنیتی برنامه ریزی و اجرا میشود. ژرفترین بحران دولت آذربایجان که ریشه در نگاه، برنامهها و سیاستهای دوران شوروی دارد، ابداع ملیت است که برای استمرار آن بصورت یک واقعیت نیازمند دشمنی برای خلق خود و حامی بیرونی است، به دشمن نیاز دارد تا در زیر پوستهٔ آن تنشها را به یک وحدت بکاهد وسیاست را امنیتی کند ودر این نگاه از حمایت قدرتهای بزرگ نیز برخوردار باشد. یعنی موجودیت خود را بااهداف آنها همراستا کند. نشستی که در باکو برگزار شد علاوه بر اینکه مداخله در امور ایران بودو خلاف حسن همجواری، عرف بین الملل و قواعد و معاهدات میباشد، از بازتولید یک دعوای هویتی و نگاه الحاق گرایانه هم حکایت دارد که مواد زیربنای فکری و نظری آن جعلی و گزارههایش کذب ودروغ است. علاوه بر اینکه خود دولت آذربایجان برساختهای جعلی است، اصطلاح آذربایجان جنوبی هم مصداق واقعی وتاریخی ندارد.
هدف استفاده از عبارت «معاصر» در نام این نشست چه بوده است؟
استفاده از عبارت معاصر در نام این نشست اشاره به دوران جدید دارد. درواقع این مطلب در این تیتر مستتر است که برای آذربایجان دوران جدیدی دارد آغاز میشود و این جلسه در مسیر پرسش از سرنوشت آذربایجان در شرایط پیش روی میباشد. باتوجه به فشار غرب به ایران و افزایش بحرانهای داخلی، در مسیر ایدهٔ پان ترکیسم و نگاههای تجزیه طلبانه چنین سمینارهایی طرح ریزی میشود.
شما دولت آذربایجان را برساخته ای جعلی می دانید و برای اصطلاح آذربایجان جنوبی هم مصداق واقعی و تاریخی قائل نیستید. تاریخچه نام آذربایجان برای دولت باکو چه بوده است؟
بگذارید یک مقدمه بگویم و سپس به تاریخچهٔ جعل این نام بپردازم. توضیحش این است قسمتهایی از ایران بعد از جنگهای ایران و روسیه و پیمان نامهٔ ننگین ترکمانچای، به اسارت روسها در آمد. از این زمان به بعد اگر چه جنگ نظامی پایان یافت، اما یک جنگ فرهنگی و هویتی بصورت ایرانیت زدایی در مناطق تحت اسارت با شدت و خشونت دنبال شد. روسها با محتوا و علایم فرهنگ ایرانی از جمله زبان فارسی و دین اسلام برخورد و با جدیت و خشونت به زدایش این علایم و تغییر ترکیب جمعیتی و… دست زدند. از این به بعد بخشی از ایرانیان (که گناهشان نزدیک بودن به مرزهای روسیه قبل از آغاز جنگ بود) با بحران و مشکل بیرون ماندن و امر بغرنج ایرانی بودن مواجه شدند. در این زمان اتفاق شگفتی افتاد و آن این بود که در پی ننگ قرارداد، ایرانیان ساکن جغرافیای دولت ایران چشم برروی مشکل هموطنان اسیر خود فرو بستند و بعدا با طرح مسالهٔ دولت ملت، تام بودن خود را طرح و در این توهم از فهم مشکلات هویتی آینده غافل ماندند. جز ادبیاتی که معروف به ادبیات حسرت وگویای تاثر ناشی از، از دست رفتن بخشی از اراضی ایران است، هیچ نشانی از فهم این مشکل که بحران هویتی ایرانیان در بند و اثرات برخاسته از آن دامن گستر ودراز آهنگ است نزد اندیشمندان ایرانی دیده نمیشود. وضعیت جدید، هویت جدیدی را برای مناطق اسارت رفته رقم زد که سرنوشتی جداگانه تجربه میکرند و روز بروز از ریشهٔ خود دور میافتاند. چشم بستن ما باعث نشد که بحران در آینده به سمت داخل حرکت نکند و صرفا پشت مرزهای جعلی بماند. منطقهای که امروز در آنسوی مرز بنام آذربایجان نامیده میشود همواره بنام آران و شیروان نامیده میشده است. آران در آذری به معنای گرمسیر است.
سرنوشت مردم جدا مانده از ریشه خود چطور دستخوش تغییر و در نهایت تن دادن به خلق کشوری جدید با نام «جمهوری آذربایجان» شد؟
مردم ماورای ارس چشم امید به سمت ایران داشتند. بررسی تاریخی نشان میدهد اهالی قفقاز و مسلمانها بسیار جدی مسائل داخل ایران را پیگیری میکردند و بر این باور بودند که با تغییر وضعیت داخلی ایران میتوانند خودشان را از دست روسها نجات دهند و در واقع دولت ایران را دولت خود و به عنوان منجی در نظر میگرفتند. دقیقا به همین خاطر است که مردم منطقه قفقاز به ویژه باکو و آران با کنجکاوی در زمان مشروطه به مسائل مربوط به تحولات ایران علاقمند بودند. با توجه به این که ایران در تجربه مشروطه از منظری که آنها توجه داشتند، موفق عمل نکرد و درگیر تنشهای درونی شد، پس از کودتای محمد علی شاه مسلمان های منطقه قفقاز برای مقابله با سلطهٔ اسلاوها متوجه عثمانی شدند. چرا که عثمانیها به عنوان یک کشور اسلامی در حال نبرد با روسیه بود. پیشروی اسلاوها در حوزهٔ هویتی بر دو پایهٔ اصلی استوار بود، یکی زبان روسی و دیگری دین مسیحیت. ساکنان منطقه نیز برای وحدت بخشیدن به خود، به دو عنصر زبان و دین توجه کردند. از آنجایی که بحثهای نخست در منطقهٔ قازان و کریمه و قره قوم و.. بود، روشنفکران آن حوزه مانند گاسپرالی و نشریهٔ او ترجمان نقش محوری به عهده داشتند. انقلاب بلشویکی اجازه تحرک را به منطقه داد. از سوی دیگر اگرچه امپراتوری عثمانی در حال فروپاشی درونی بود اما در مسیر قفقاز و ایران پیشروی میکرد.
در سال ۱۹۱۸ در تفلیس مساواتیها دولتی تشکیل داده و آن را «جمهوری آذربایجان» نامگذاری کردند. البته مقر اصلی آنها گنجه بوده است. سپس با رسیدن قوای نوری پاشا وتصرف باکو به دست عثمانیها، دولت جمهوری آذربایجان در باکو مستقر میشود و تا آوریل ۱۹۲۰ ادامه پیدا میکند. پس میبینیم که چیزی به نام دولت آذربایجان زمانی تاسیس میشود که عثمانیها مناطق زیادی را در اروپا از دست داده و مناطق اسلامی- عربی هم در پی استقلال از عثمانی میباشند و به طرح اتحاد اسلامی سلطان وقعی نمیگذارند. از اینرو منطقهٔ قفقاز برای موجودیت عثمانی وسوسه انگیز است و به نوعی از این به بعد عثمانیگری با پان ترکیسم -ایدهٔ توران بزرگ- پیوند میخورد. این پیوند درآن برهه چندان آگاهانه نبود. اگر چه طرحی از آن را میشد در ایدههای وامبری مشاهده کرد. نام گذاری «جمهوری آذربایجان»همان حادثه ای است که احمد کسروی از آن باعنوان «کاری شگفت» اسم می برد و بسیاری از نیروهای ملیون ایران به این نامگذاری اعتراضاتی می کنند و معتقد بودند که پشت سر این نامگذاری توطئه ای نشسته است. با رسیدن قوای بلشویکها به باکو قضییه متفاوت تر می شود.آوریل ۱۹۲۰ شروع مجموعه ای از حوادث است که ریشه ی گفتمان پان ترکی و قوم گرایی در خود دارد.جمهوری آذربایجان تبدیل می شود به شوروی سوسیالیستی آذربایجان و با مطامع و اهداف آنها پیوند خورده و در خدمت آنها قرار گرفت.
شکل گیری ادبیات تجزیه طلبانه در ایران از کجا آغاز شد؟
ادبیات تجزیه طلبانه در سابقهٔ ادبیات چپ لانه دارد. جریانهای قوم گرا و تجزیه طلب کلام و محتوای سخن خود را از چپها گرفتهاند. جریانهای تجزیه طلب پان ترک در زیر سایهٔ مراکز تبلیغی و ایدیولوژیک شوروی کوشیده هویتی تازه برای تنازع هویتی در ایران تولید کند. شوروی از همان ابتدای ورود به خاک ایران در پی تجزیهٔ آذربایجان بود. نیروهای ارتش سرخ در حین پیشروی نظامی میکوشیدند با کمک تبلیغات، خود را منجی معرفی کنند تا اشغالگر و بدین طریق به جای مقاومت همراهی ایجاد می کردند. یعنی روسها اولین کاری که میکنند دست به ایجاد یک تشکیلات سیاسی در آذربایجان میزنند. بیشتر کسانی که در این تشکیلات حضور داشتند از قفقاز وارد ایران شده بودند. سه سال و اندی بعد فرقه دموکرات آذربایجان شکل گرفت. باید توجه کنیم که در زمان جنگ جهانی دوم قوای ارتش سرخ دارد ایران را فتح میکند، آنها علاوه بر اینکه باید از لحاظ نظامی پیروز شوند، باید تلاش کنند که جنگ تبلیغاتی را هم ببرند، چون با ارتشی ایدوئولوژیک روبرو هستند. در واقع روس ها می خواستند مردمی که سرزمینشان فتح میشود، روحیه مقاومت در آنها شکسته شود و به این ارتش به چشم قوای ناجی نگاه کنند. این شیوهای بوده که همیشه روسها آن را دنبال میکردند و به همین دلیل میبینیم قوای روسیه به سیستم تبلیغاتی بسیار قوی مجهز بود. شش ماه پس از اشغال آذربایجان به دعوت ارتش سرخ، هیئتی به سرپرستی عزیز علی اُف به تبریز میآیند. به همت عزیز علی اُف اولین روزنامه در آذربایجان به نام وطن یولوندا در راستای اهداف تجزیه طلبانه ایجاد میشود. همینطور مدرسه و بیمارستانی ایجاد میشود. سردبیر روزنامه وطن یولوندا، میرزا ابراهیم اُف است که بسیاری از مباحثی که اکنون در آذربایجان و مناطق دیگر تحت عنوان ادبیات قوم گرایانه مطرح میشود، از جمله مباحثی که در نشست اخیر در باکو مطرح شده است، عبارات و ادبیاتی است که در همان روزنامه مطرح میشد. از سوی دیگر آقای ابراهیم اُف رمانی دارد به نام «آن روز فرا میرسد» که یکی از مهمترین آثار ادبی درباره رهایی ملتها است. در واقع از همان سالها است که به کمک شرقشناسان اداره اصلی تبلیغات سیاسی ارتش سرخ شروع میکند به ترویج ادبیاتی در راستای آزادی بخشی ملی و طرح مسائلی در راستای تجزیه طلبی و غیره. اولین بار ادبیات جمهوری آذربایجان جنوبی و شمالی در همین شرایط ایجاد میشود. یعنی زمانی که ارتش روس در ایران در حال پیشروی است. اصطلاحی هم که به نام ستم ملی مطرح میشود تحت تاثیر آموزهٔ لنین و نوشتهٔ او به نام حق ملل در تعیین سرنوشت است و پیرو آن اولین بار حزب توده است که از ستم ملی در ایران صحبت میکند، البته آنها از ستم ملی قوم پارس صحبت نمیکنند بلکه بعدها چریکها ازعنوان ستم ملی پارسها صحبت میکنند. به نظر میرسد که نیروهای چریکی چپ و فدائیان خلق بنا بر مباحث تئوریکشان جایی برای یارگیری نداشتند و به دنبال جایی بودند برای اینکه مفهوم ستم را بازتولید کنند و در پشت آن سنگر گرفته و به یارگیری و مبارزه خود ادامه دهند.
نقصهای حاکمیت ایران چقدر در تقویت اندیشه تجزیه طلبانه در آذربایجان نقش داشته است؟
در این شکی نیست که در ایران نقصهایی وجود دارند و به قول آقای کاوه بیات برخی از خواستها به حق است و برخی به ناحق است و ماباید اینجا حق و ناحق را از هم جدا کنیم. اینکه مناطق مرزی ایران دچار کاستیهایی هستند و این کاستیها باعث نارضایتیهایی شده است بحث به حقی است اما اینکه این کاستیها و نارضایتیها مستقیما وصل میشود به مباحث قومیتی و تجزیه طلبانه باید بگوییم اینطور نیست و در اینجا عوامل دیگری وجود دارد. از جمله سابقه ادبیات که توسط شوروی تولید شده است و همینطور الان دخالت آشکار قدرتهای فرا منطقهای یکی دیگر از عوامل است. این را هم اضافه کنم جمهوری آذربایجان یا باکو در نقطهای قرار دارد که سه قدرت در آنجا به هم رسیدهاند. در واقع جمهوری باکو در کانون نگاه سه قدرت قرار دارد.
از باکو به عنوان محل برخورد سه قدرت یاد کردید. منظور از این سه قدرت چه کسانی هستند؟
جمهوری باکو امروز محل برخورد سه مولفه است که درک آن برای ما بسیار حائذ اهمیت است. در واقع باید محلی باشد برای برخورد چهار نیرو اما در غیاب ما محلی شده است برای برخورد سه نیرو که محل اثر هستند. قدرت اولی که در حوزه باکو تلاش میکند نقش آفرینی کند قدرت روسها است. روسها سعی دارند که به طور سنتی هنوز آذربایجان را در قلمرو خود در نظر بگیرند و از نفوذ و ورود نیروهای فرا منطقهای به منطقه قفقاز جلو گیری کنند. قدرت دیگری که سعی میکند درجمهوری آذربایجان نقش آفرینی کند، دولت ترکیه است که سعی میکند با نگاه نو عثمانیگری و البته توران بزرگ به منطقه باکو نگاه کند. اینکه دولت ترکیه امپراطوری اسلامی خودش را به مساله توران معطوف کرده به نظر میرسد که در ذهن سیاسیون ترکیه ایده نو عثمانیگری آنها از مسیر توران عبور خواهد کرد. البته مساله آسیای مرکزی هم برای ترکیه مساله مهمی است. با توجه به همکاریهای ترکیه با غرب و امریکا در نتیجه سرعتش در این زمینه بالاتر رفته است. نیروی سومی هم که سعی میکند در جمهوری باکو نقش آفرینی کند نیروی ناتو یا غرب است که سعی میکند جمهوری باکو را در حوزه قلمرو اروپایی و در اروپای شرقی در نظر بگیرد و ناتو را تا آنجا گسترش دهد تا جمهوری باکو جایی باشد که بتوانند روسیه را از آن طریق مهار کنند. اما ایران هم باید سعی کند با توجه به اینکه بخشی از هویت ما در آنجا است و آن مناطق همواره جزیی از ایران بوده و مردم آنجا با ما ریشههای مشترک فرهنگی و هویتی دارند، نقش خود را احیا کند.
شما به عنوان یک پان ایرانیست معتقدید که ایران باید تلاش کند اراضی باکو را به درون مرزهای ایران بازگرداند؟
نگاه پان ایرانیستی در پی اندیشهٔ احیاست. نگاه پان ایرانیستی بر خلاف آنچه برخی تعریف میکنند، نگاه الحاق گرایانه نیست بلکه نگاه احیا گرایانه است. یعنی بحث این نیست که اراضی باید به دولت ایران ملحق شود، بلکه بحث محوری پان ایرانیست زنده کردن مناطق ایرانزمین است. یعنی اینها اگر به هویت اصلی و تاریخی خود دست پیدا کنند، حیات جدیدی را شروع میکنند و این حیات جدید در آینده باعث تشکیل حکومتهایی متناسب با بافت تاریخی و هویتی این مناطق میشود و دولتهایی شکل میگیرد که بازتاب دهنده خواست هویتی و فرهنگی و تاریخی مردم این مناطقباشد و وحدتی مبتنی بر خود آگاهی و هوشیاری ملی ایجاد میشود که راه وحدت در هر شکل لازم دیگر را فراهم میکند. ما باید بکوشیم خود را در درون ایده ی شکوهمند ایرانزمین احیا کنیم و جریان یابیم.
جمهوری اسلامی چرا نقش خود را در ارتباط با جمهوری آذربایجان درست ایفا نکرد؟
بحث خیلی جدی که وجود دارد این است که ما دچار اشتباهاتی در حوزه سیاست شدهایم که به نگاه و فهم نازل تاریخی سیاستمداران ما بر میگردد. اساسا سیاستمداران ما مسائل پیرامونی ایران را درست درک نمیکنند و شناخت درستی از تحولات منطقه ندارند و این منافع ایران را با خطرات جدی مواجه میکند. به طور مثال وقتی پس از فروپاشی شوروی، جمهوری آران در حال تاسیس است، به راحتی مقامات ایران اجازه میدهند نام آذربایجان برای این منطقه برگزیده شود که این مساله کاملا با منافع ملت ایران منافات داشت. آن منطقه در بدترین حالت میبایست به نام تاریخی خودش نامگذاری میشد. آقای رفسنجانی به تازگی در مصاحبهای اعلام کرد که: «آقای حیدر علی اُف که آن زمان در نخجوان بود جهت دیداری نزد من مراجعه و اعلام کرد که ما میخواهیم هفده شهر قفقاز را به ایران برگردانیم». طبق این قول و قرار شفاهی آقای علی اُف با همراهی عوامل پنهان و پیدا از جمله آقای عبدالعلیزاده استاندار وقت تبریز میتواند دولتی به نام آذربایجان تشکیل دهد و باید توجه کنیم علی اُف از زمان شوروی یکی از رجال حرفهای در صحنه سیاست بود و به راحتی توانست با سیاستمداران ایرانی بازی کند و خودش را به کرسی حکومت برساند و پس از اندکی در دوره همان علی اُف که با کمک جمهوری اسلامی به قدرت رسیده بود، جبهه ملی استقلال آذربایجان جنوبی اجازه فعالیت پیدا کرده و اعلام موجودیت کرد. بعد هم که میبینیم علی اف تلاش میکند برای بازی بزرگ و تعیین کنندهای که پیش گرفته، به زمین غرب وارد شود. الان هم با توجه به تنشهایی که ایران با قدرتهای بزرگ دارد، تلاش میکنند ایران را در چهارگوشه خودش دچار بحرانهای هویتی و قومی کنند. از جمله دیدیم اخیرا نشستی در مصر برای عرب زبانهای خوزستان برگزار شد و در آنجا هم اظهارات مداخله جویانانهای مطرح شد به شکلی که گفتند مساله آزادی اهواز یا به قول خودشان الاحواز باید هدف اصلی ناسیونالیسم عرب باشد. مشاهده میکنیم چندی بعد هم نشستی از طرف جمهوری باکو برگزار میشود و همچنین در رسانههای جریان پان عربی و پان ترکی نوعی هم آوایی را شاهد هستیم. به طوری که بعد از برخی حرکات ایذایی که صورت گرفت آقای بنی طرف از افراد منتسب به پان ترک حمایت کرد. اینها نشان میدهد یک برنامه کلی با حمایت قدرتهای فرا منطقهای وجود دارد. به طوری که اخیرا در گوشه و کنار، اسنادی هم منتشر شده است که گویای دخالت آشکار این قدرتها است. حکومت در این شرایط باید به جای فشار بر نیروهای ملی اجازه دهد که این نیروها فعال شوند و اگر چه هنوز نبرد نظامی با ایران در نگرفته است، اما نیروهای ملی در این نبردی که مدتهاست آغاز شده است، باید مردم ایران را تجهیز روحی کنند. چرا که الان حوزه اصلی نبرد حوزه هویت است و این جنگ بزرگ ناپیدایی است که قبل ازجنگ نظامی در ایران شروع شده است و بسیار حیاتیتر از جنگ نظامی آشکار است. در این جنگ بزرگی که در حوزه هویت اتفاق میافتد، میدان نبرد پیدا نیست و برای پیروزی در این نبرد نیاز به ابزارهای مفهومی و هویتی داریم. باید اشاره کنم در حوزههایی هم مانند رسانه و موسیقی، ما میدان نبرد را کاملا واگذار کردیم. از طرفی هم متاسفانه بسیاری از مسولان منطقهای و امنیتی توجه کافی به خطراتی از این جنس ندارند که باعث شده است ضربات جبران ناپذیری به منافع ملت ایران وارد شود.
در پایان اگر نکتهای است، بفرمایید.
باید بگویم خوشبختی منطقه و کشور موسوم به آذربایجان در پیگیری ایدهٔ ایران بزرگ و همکاریهای منطقهای است. دولت علی اُف بجای دامن زدن به اختلافات و گسستن از مردم و عمیق کردن فساد دولتی بهتر است در راستای خوشبختی تاریخی مردم خود گام بردارد. ایران بطور اعم و آذربایجان بطور اخص، لقمهای نیست که در هاضمهٔ هویت پان ترکی هضم شود. هویت ایرانی و درخششهای مفهومی آن منطقه را بزودی در جاذبهٔ وجودی خود قرار داده و به عنصر کانونی عصر جدید، در صورت بندی شکل آینده جهان، تبدیل خواهد شد.
بر گرفته از تارنمای خبری راه دیگر
***
ما ز یاران چشم یاری داشتیم!
آرسام محمودی
«گویند معتدلترین و باصفاترین و بهترین بخشهای زمین ایرانشهر است و همان است که به اقلیم بابل معروف است. درازای آن میان رودخانه بلخ تا رودخانه فرات و پهنای آن میان دریای غابسکین تا دریای فارس و یمن و سپس به طرف مکران و کابل طخارستان و منتهای آذربایجان است. و آنجا برگزیده بخشهای زمین و ناف زمین است، به علت اعتدال رنگ مردم آن و استوای پیکرهاشان و سلامت خردهاشان. زیرا که ایشان از سرخی رومیان و بدخویی ترکان و زشتی چینیان و کوتاه بالایی یاجوج و ماجوج و سیاهی حبشیان و نابهاندامی زنگیان برکنار بودهاند و از همین روی به نام ایرانشهر خوانده شده، یعنی قلب شهرها و ایران به زبان اهل بابل به معنی دل و قلب است. ایرانشهر سرزمین فرزانگان و دانشوران است و ایشان بخشنده و بخشاینده و با تمیز و هوشمندند و هر خوی نیکی را که دیگر مردمان جهان از دست داده اند، اینان دارا هستند. در شناخت این سرزمین همین بس که هیچکس از جای دیگر بدانجا نمیآید یا آورده نمیشود، مگر آنکه دیگر در دلش شوق بازگشت به محل خویش نیست تا بدانجا بازگردد.» (مطهربن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ترجمه محمدرضا شفیعی کدکنی، انتشارات آگه، ص۶۱۵)
مجله بخارا نشریهای آشنا میان دوستداران فرهنگ و ادب ایرانزمین است. مجلهای که از دهه هفتاد تا به امروز بیوقفه در راه اعتلای فرهنگ این سرزمین کوشیده است.
در این زمانهی فترت شاید گزافه نباشد اگر بگوییم که بسیاری از جوانان ایرانی برای اولین بار بزرگان عرصهی ادبیات و ایرانشناسی را در بخار شناختهاند. در زمانهای که گفتن و نوشتن از تاریخ ایران یا حتی علاقه نشان دادن به فرهنگ ایرانی ممکن است جرمی سیاسی تلقی گردد و بر ایران دوستان برچسبهایی چون پیوند با حکومت پیشین الصاق شود و در دورانی که دلسوزان میهن و ایراندوستان از سوی ایرانستیزان، فاشیست و شوونیست خطاب میشوند، چشم امید وطن به مجلات و نشریاتی چون بخارا است. هنوز وطندوستان با انتشار هر شماره از بخارا منتظرند تا پژوهشهای جدید ژاله آموزگار پیرامون اساطیر ایران و فرهنگ و زبانهای باستانی ایران را بخوانند. هنوز منتظرند تا ببینند بخارا چه آثار منتشر نشدهای از بزرگانی چون منوچهر ستوده، عبدالحسین زرینکوب، ایرج افشار و… را برایشان به ارمغان آورده است.
در شماره اخیر بخارا مطلبی از سوی فردی به نام عبدالنبی قیم به چاپ رسید که البته پاسخ علمی درخوری به آن از سوی اهل فن داده خواهد شد. اما موضوع قابل تأمل در این فقره، نه محتوای مطلب یاد شده، بلکه چاپ آن در بخارا است. هر نشریهای اعتبار و آبروی خود را از نویسندگان و مطالب منتشر شده در آن کسب میکند، آنچه بخارا را بخارا کرده و بخارا نگاه داشته حک شدن اسامی بزرگان فرهنگ و ادب ایران زمین بر روی جلد هر شماره است و این مهم البته ممکن نبود جز به همت علی دهباشی که خالصانه عمر خود را وقف خدمت به فرهنگ ایران زمین کرده است.
چاپ مطلب یاد شده از سوی قیم که بیشتر به عقده گشایی علیه یکی از دانشمندان حوزه اندیشه سیاسی شبیه است تا نقدی بر گفتههای ایشان، نگارنده را نگران میکند که شاید طوفانی که نزدیک به دو دهه است تحت عناوین دلربایی چون تکثرگرایی، پلورالیسم، زبان مادری، حقوق اقلیتهای قومی و… در حال درنوردیدن این سرزمین ورجاوند و نابود کردن اندوختهها و داشتههای تاریخی و فرهنگی ایرانزمین است و سیاستگذاران ملک از وکیل و وزیر تا رئیس جمهور اسبق را به اتخاذ مواضع ضد ملی کشانده و از مجلس که یادگار عهد مشروطه است ویرانهای ساخته، به بخارا نیز برسد و خدای ناکرده ریشههای این سرو سترگ را نیز از خاک بر کند!
این طوفان نیز مانند سایر طوفانهای تاریخی از ایران گذر خواهد کرد و آنچه و آنکه را که توانسته از ریشه بردارد، با خود خواهد برد، اما باز آن چه باقی خواهد ماند ایران است. شاید امروز زمانه به کام ایرانیان نباشد و هنوز کسانی باشند که همچون پیروان ایدئولوژیهای چپ و اخوانی بر ایران و ایرانشهر بتازند و از روی عناد و بیسوادی بگویند نام ایران و ایرانشهر در متون تاریخی نیامده، اما این همان حکایت عرض خود بردن و زحمت ما داشتن است. دوران این ترکتازیها نیز به سر خواهد آمد، ولی تاریخ باقی خواهد ماند و آیندگان نیز از امثال مطهربن طاهر مقدسی مورخ و سیاه قرن چهارم هجری خواهند خواند و بر ریش مدعیانی که در عصر فترت میگویند نام ایران و ایرانشهر در متون تاریخی نیامده خواهند خندید.
همانطور که پیشتر معروض داشت قصدم پاسخ به دعاوی نویسنده مطلب مذکور در بخارا نیست بلکه مخاطبم بخارا است که چشم امید وطندوستان به آن دوخته شده و نگرانی میهندوستان این است که مبادا در این عصر بیدولتی، بخارا نیز بیدولت شود. وجیزه خود را با مصراعی از حافظ آغاز کردم و با مصراعی از رودکی به پایان می برم:
ای بخارا شاد باش و دیر زی!
آرسام محمودی، خرداد ۹۸، تبریز
سازمان جوانان حزب پان ایرانیست
***
ایرانزمین، خانهی فرهنگی و ابدی ایرانیان
دکتر ناصر تکمیل همایون
متن ویراستهی سخنرانی دکتر ناصر تکمیل همایون در همایش «ایران ورجاوند» (بزرگداشت شادروان دکتر پرویز ورجاوند) که دوم امردادماه 1386، به کوشش «پایگاه اطلاعرسانی برای نجات یادمانهای باستانی» در تالار پورسینای دانشگاه علوم پزشکی تهران برگزار شد، در پی تقدیم می شود.
دکتر تکمیلهمایون در آغاز سخن، از شادروان دکتر پرویز ورجاوند و ایراندوستی و فضیلت و اخلاق وی سخن گفت و از آثار علمی دکتر ورجاوند، بهویژه مطالعات ایشان دربارهی قزوین یاد کرد و از سخنرانی آن استاد گرانقدر در هفتهای پیش از درگذشت بر مزار حمداله مستوفی قزوینی، تاریخنویس و جغرافیدان بزرگ سدهی هشتم هجری، به نیکی یاد کرد.
نویسندهی کتاب «گسترهی فرهنگی و مرزهای تاریخی ایرانزمین» در پایان سخنرانی خود در حالی که مجلس به عظمت ایران و پایداری آن میاندیشید از زبان پیر خردمند و نماد آزادگی و استقلال ایران، دکتر محمد مصدق، اندرزگونه بیان کرد: «امروز یکبار دیگر دنیا چشم به درایت و کاردانی و موقعشناسی و انضباط شما دوخته است. فرد فردِ شما نباید مسؤولیتی را که در پیشگاه خدای بزرگ و وجدان پاک خود و دِینی را که به پرچم و تاریخ پرافتخار خویش دارید لحظهای از یاد ببرید. حساسیّت زمان و عظمت مبارزه و آشفتگی جهان و خرابی اوضاع، هُشیاری شما را در همه حال ایجاب میکند. فرزندانِ عزیزِ وطن، با چشمان باز و بیدار، مراقب سرنوشت خانهی کهنسال خود باشید، مبادا تاریخ فردا از نسل امروز به زشتی یاد کند و ما را مستحق نفرین و لعنت بشناسد».
دکتر ناصر تکمیل همایون (1315 – قزوین) در دو رشتهی تاریخ و جامعهشناسی در سالهای 1351 و 1356 موفق به گرفتن درجهی دکترا از دانشگاه پاریس (سوربن) شد. ایشان، استاد و عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و سرپرست بخش «فرهنگ و تاریخ» در موسسهی تحقیقی – انتشاراتی «دفتر پژوهشهای فرهنگی» (ناشر مجموعهکتابهای «از ایران چه میدانم؟») است. استاد تکمیلهمایون تاکنون بیش از بیست کتاب و نزدیک به 150 مقاله نوشتهاند. میهندوستی در ایران، تاریخ تحولات قشون در تاریخ معاصر ایران، تاریخ اجتماعی و فرهنگی تهران (در 3 جلد)، نظام و نهادهای آموزشی در ایران باستان، مشروطهخواهی ایرانیان (در 2 جلد)، مکتبخانه (آموزش کودکان و نوجوانان)، عنوان برخی از کتابهای ایشان است.
دکتر ناصر تکمیلهمایون
استاد جامعهشناسی و تاریخ معاصر ایران
سرزمین گستردهای را که در تاریخ جهان، «ایران» (پهلوی ERAN) یا ایرانشهر (پهلوی ERAN SATR) نامیدهاند از دورترین و دیرترین روزگار، محل سکونت قومها و تیرههای گوناگونی بوده که فضاهای جغرافیایی و موقعیتهای طبیعی، آنان را در همجوشیای متنوع قرار داده است.
در هزارههای سوم و دوم پیش از میلاد، مهاجران جدید که وارد خطّههای قدیم شدند و در منطقهی خوارزم، جایگاه نخستین آنان که در کتاب مقدّس اوستا به عنوان «آرینهوئجه» (Airyana Vajah) به معنای جایگاه ویژهی آریاها (ایرانویج) نامیده شده، به گونهای کانون مقدس حیات ایرانیان گردیده، بهمرور با سکونت مهاجران یا جابهجایی جمعیتی، ادغامهای نژادی – اجتماعی چشمگیرتری پدید آمد و پس از فیصله یافتن پارهای معضلات فرهنگی، بومیان کهن که گاه از آنها به عنوان تیرههای مدیترانهای و گاه «زاگرو- کاسپین» یاد میشود با نیروهای جدید مهاجران، «ایرانزمین» تاریخی شکل گرفت و در مسیر تاریخی کموبیش سه هزار ساله، اکنون بخشی از آن سرزمین گسترده به نام «ایران» (در مساحت 000/654/1 کیلومتر مربع) در لوای حکومتهای معاصر قرار دارد.
1- ربع مسکون و هفت اقلیم
برجستهترین باورهای کهنِ جغرافیایی شکلگرفته در فرهنگ ایران، تقسیم جهان بر چهار بخش است که یکچهارم آن با عنوان «ربع مسکون» و خشکیها، و سهچهارم دیگر دریاها را تشکیل میداد و به زبان امین احمدرازی، «از چهار بخش زمین یک بخش عمارت دارد و جمله کوهها و بیابانها در این جمله است». همو افزوده است: «اگر از روی حقیقت درو نگرند دانگی (یکششم) معمور نیست اما عادت چنین رفته که این قطعه را ربع مسکون مینامند»1.
عالمان جغرافیای قدیم، «ربع مسکون» را به هفت بهر کردهاند. پارهای از آنان هفت بهر را «هفت کشور» دانستهاند و برخی از دانشمندان، «هفت اقلیم»، چنانکه در اشعار شاعران ایران هم آمده است:
شیراز و آب رکنی و آن باد خوشنسیم / عیبش مکن که خال رخ «هفت کشور» است
مقبول احمد از نویسندگان دایرتالمعارف اسلامی نوشته است: «نفوذ یونان عملاً بر تمام جنبههای جغرافیایی مسلمانان سایه افکند حتا در مواردی که بین آرا و روشهای ایرانی با یونانی رقابتی وجود داشت، مانند نظام کشورها (Kisvar) و نظام اقالیم (Klima) یونانی، نوع یونانی آن مقبولتر و رایجتر بود»2.
این واقعیت به آن معنا نیست که جغرافیدانان و تاریخنویسان مسلمان ایرانی، «هپتوکَرشوَر»ِ (HAPTOKARSVAR) ایران و سِپتَهبومی (SEPTABOUMI) هند را بهکلی فراموش کرده باشند. این اندیشه و باورمندی در ایران استمرار داشت و کتابهای مسالک و ممالک و شهرنامهها و بُلداننگاریهای متعدد تا دوران معاصر از «هفت کشور» و «هفت بهر» و «هفت اقلیم» (اقالیم) همواره سخن به میان آوردهاند و دو مکتب جغرافیایی «بلخی» و «بغدادی» سدههای میانهی اسلامی را رها نکردهاند.
در مقدمهی شاهنامهی ابومنصوری آمده است: «در هر کجا آرامگاه مردمان بود به چهار سوی جهان، از کران تا کران این زمین را ببخشیدند و به هفت بهر کردند و هر بهری را یک کشور خواندند… هفتم را که میان جهان است «خنرسبامی» این است که ما بدو اندریم و شاهان او را ایرانشهر خواندندی»3.
نویسندهی ناشناختهی «مجمل التواریخ و القصص» در اینباره آورده است: «تقسیم زمین و اقالیم بر وجهی دیگر هفت کشور نهادهاند»4.
بسیاری دیگر از دانشمندان و جغرافیدانان و تاریخنویسان اسلامی در اینباره صحبت کردهاند، از جمله ابن حوقل در صورهالارض، عوفی در جوامعالحکایات و قاضی صاعد اندلسی در طبقاتالامم و جر آنها که جوینده به آسانی میتواند به منابعی از اینگونه رجوع نماید. حمدالله مستوفی قزوینی، یکی از جغرافیدانان و تاریخنویسان سدهی هشتم هجری، این تقسیمبندی را به هرمس نسبت داده و آورده است: «زمین را به هفت بخش کرده است و هفت دایره یکی در میان و شش در حوالی»5. این بینش تا قرن سیزدهم هجری هم رواج داشت. اما با تحوّلات علمی و فرهنگی که در جهان اسلام پدید آمد بینش جغرافیایی ایرانی – هندی و بینش یونانی (بطلمیوسی و هرودتی)، در هم آمیخته شد و بینش مرکب و کاملتری به وجود آمد که از زبان مسعودی، جغرافیدان و تاریخنویس سدهی چهارم هجری به شرح زیر ارایه شد:
اقلیم اول: هند (آسیا)
اقلیم دوم: حجاز (آسیا) و حبشه (آفریقا)
اقلیم سوم: مصر و آفریقیه (آفریقا)
اقلیم چهارم: بابل و عراق (آسیا) و ایران
اقلیم پنجم: روم (اروپا)
اقلیم ششم: ترک و یاجوج (آسیا)
اقلیم هفتم: یوماریس و چین (آسیا)6
ابوریحان بیرونی که بر مکاتب جغرافیایی جهان اسلام و عصر طلایی یونان آشنایی داشت، نظریات خود را چنین ارایه کرده است: «یونانیان را قسمتی است سهگانه به خلاف ]نظر سامیان[ و آنچنان که بر زمین ]مصر[ او را دو پاره کردند و آنچ سوی شرق بود به اطلاق ایسیا (ISSIA) ]یعنی آسیا[ نام کردند و آنچ سوی مغرب بود دریای شام او را به دو پاره کرده یکی سوی جنوب نامش لوبیا (LOBIA) ]یعنی آفریقا[ که در او سیاهان و گندمگوناناند و دیگر شمال نامش اوربی (ORBI) ]یعنی اروپا[ و اندر او سپیدان و سرخاناند و چون ایسیا در دو پاره شرقی است بسیار بار و چند دو پاره مغربی بود. عراق را و پارس و خراسان از آن جدا کردند و ایسیاء خرد (آسیای صغیر) نام کردند و آنچ بماند ایسیاء بزرگ (چین و جایگاه ترکان)»7.
اقلیمهای زمینی در جهانشناسی ایرانی، جنبههای مابعدالطبیعی پیدا کرده و گویی زمین با ستارگان آسمان پیوند یافته است. میرزا حسن فسایی نوشته است: «هر اقلیمی را ستارهای از سبعه سیاره تربیت کند، آن اقلیم را به آن ستاره نسبت دهند. چنانکه گفتهاند، اقلیم اول منسوب به زحل، دویم به مشتری و سیم به مریخ و چهارم به آفتاب و پنجم به زهره و ششم به عطارد و هفتم به ماه»8.
پیشتر در سدهی هشتم هجری، حمدالله مستوفی قزوینی این پیوند را چنین تعریف کرده است: «بر اطباق آسمان ستارگان آفرید از آن هفت سیارگاناند و از ایشان آفتاب و ماه به مرتبه بیشتر آفتاب را روشنی داد که از پرتو آن زمین روشن گشت و جرم ماه از آن مقتبس شد. سیارگان سبعه هر یک بر فلکی از اول تا هفتم و ثوابت را به هشتم جای داد»9.
2- حدّ و رسم ایرانزمین
خانهی بزرگ فرهنگی ایرانیان در اقالیم سبعه به گونهای بیان شده که گاه «همه جهان» به ذهن متبادر میشود و گاه یکی از اقلیمهای چهارم و هفتم و گاه هر دو اقلیم با هم. اقلیم چهارم به آفتاب منسوب است و اقلیم هفتم به ماه و هر دو از سیارگان دیگر ممتازند. نویسندهی کتاب مجمل التواریخ و القصص، حدود ایران را چنین بیان کرده است: «ایرانزمین در میان و دیگرها (شش اقلیم یا شش کشور) پیرامون آن و حد ایران که میان جهان است در میان رود بلخ است از کنار جیحون (= ماوراء النهر) تا آذربادگان و ارمنیه (= قفقاز) تا به قادسیه و فرات (= بینالنهرین یا میانرودان) و بحر یمن و دریای فارس و مکران (= سند) تا به کابل و طخارستان»10. اما حمدالله مستوفی در وصف اقلیم چهارم نوشته است که «در وسط است کشور ایرانزمین»11. بیجهت نیست که این بینش جغرافیایی در شعر و ادب فارسی انعکاس تام یافته و نظامی گنجوی سروده است:
همه عالم تن است و ایران دل / نیست گوینده زین قیاس خجل
چون که ایران دل زمین باشد / دل ز تن به بود یقین باشد
تاریخنویسان گاه در ذکر ممالک اسلام، ایرانشهر را مجموعه سرزمین غیرمسلماننشین نوشتهاند و گاه چون اصطخری عقیده داشتهاند «هیچ مُلک آبادانتر و تمامتر و خوشتر از ممالک ایرانشهر نیست».12
نویسندهی هفت اقلیم نوشته است: «ایرانزمین در وسط اقالیم سبعه افتاده، شرقیاش ولایات سند و کابل و ماوراءالنهر و خوارزم … غربیاش ولایات روم… و شمالیاش ولایات آس و روس… و جنوبیاش بیابان نجد است که بر راه مکه واقع شده» است.13
بر پایهی اسطورههای ایرانی، فریدون، کشور بزرگ خود (= جهان) را «بر سه پسر خود بخش میکرد و بر پهنا سه قسم کرد، قسم شرقی تور را داد و قسم غربی به سلم را و قسم میانه که بهترین بود و مقام او بود به پسر کهتر، ایرج داد و بدو بازخواندند و «ایران» گفتند»14.
در شاهنامهی حکیم ابوالقاسم فردوسی، این داستان تاریخی چنین آمده است:
نهفته چون برون کشید از نهان / به سه بخش کرد آفریدون جهان
یکی روم و خاور، دگر ترک و چین / سوم دشت گردان و ایرانزمین
نخستین به سلم اندرون بنگرید / همه روم و خاور مر او را گزید
بفرمود تا لشگری برکشید / گرازان سوی خاور اندر کشید
به تختِ کیان اندر آورد پای / همی خواندندیش خاورخُدای
دگر تور را داد، تورانزمین / ورا کرد سالار ترکان و چین
یکی لشگری نامزد کرد شاه / کشید انگهی تور لشگر بهراه
بیامد به تخت مهی برنشست / کمر بر میان بست و بگشاد دست
بزرگان مر او گوهر افشاندند / جهانپاکِ تورانشهش خواندند
وزان پس چو نوبت به ایرج رسید / سر او پدر شهر ایران گزید
هم ایران و هم دشت نیزهوران / همان تخت شاهی و تاج سران
بدو داد کو را سزا دید گاه / همان تیغ و مهر و نگین و کلاه
سران را که بُد هوش و فرهنگ و رای / بر او را چه خواندند ایرانخُدای 14
سرزمین ایرانیانی از همان آغاز منزلت اهورایی و تقدس پیدا کرد و به همانسان که نزد اقوام دیگر اماکن ویژهای تقدس یافتهاند، ایرانیان هم از این موهبت برخوردار بودند و اقلیمهای آنان با اختران آسمان در پیوند بوده، چنان که مسعود سعد سلمان آورده است:
برسد حکم تو به هفت اقلیم / که چنین است حکم هفت اختر
در مورد «ائیرنهوئجه» در وندیداد آمده است:
«نخستین و بهترین زمینی است که من اهورامزدا هستم، آفریدهام»15. واژهی آریا در کتیبههای داریوش ظاهراً فقط یکبار در ارتباط با ساکنان ایران به کار رفته است. هندیان نیز خود را آریایی و میهنشان را آریاورته (ARIA VARTE) مینامیدند. نام آنان بر رود سرحدی سند (SINDHU) نهاده شد و چون «س» هندی مطابق «ه» ایرانی تلفظ میشود در زبان فارسی هند همانند سند به شمار آمد و برای هندیان نیز نوعی تقدّس مکانی پدیدار شد.16
3- نظام کشورداری
همواره از ایرانزمین به عنوان یک واحد جغرافیایی مشخص با مردمی برخوردار از فرهنگ و پارهفرهنگها و تمدنی یکپارچه و منسجم یاد شده است. در این بخش از جهان «فرهنگ – ملت» گستردهتر از مفهوم «حکومت – ملت» بوده است.
با تحولات تاریخی، موقعیت جامعهها و نظام مدیریت آنها نیز دگرگونی میباید. محمد بن جریر طبری، امامالمورخین جهان اسلام، نوشته است: «پیش از پادشاهی کسری، اسپهبدی مملکت که سالاری سپاه بود از آن یکی بود و کسری ]انوشیروان[ کار این منصب را میان چهار اسپهبد پراکنده کرد که یکی اسپهبدی مشرق بود که خراسان را توابع بود و اسپهبدی مغرب و اسپهبدی نیمروز که ولایت یمن بود و اسپهبد آذربایجان و توابع که ولایت خود بود که این را مایه نظم مملکت دانست»17.
همین وضع را ابوحنیفهی دینوری بیان کرده است: «انوشیروان شاهنشاهی ایران را به چهار اقلیم بزرگ تقسیم کرد و حکومت هر اقلیمی را به یکی از معتمدان خویش سپرد. یکی از اقلیمها شامل خراسان و سیستان و کرمان، دیگری شامل اصفهان و قم و بلاد جبل و آذربایجان و ارمنستان، سومی شامل فارس و اهواز تا بحرین و اقلیم چهارم عبارت از سرزمین عراق تا مرزهای روم بود. فرمانداران اقلیمهای نامبرده به منتهای درجه شکوه رفعت رسیدند»18.
زمانی که ایران مسخر اعراب گردید و به مرور ایرانیان اسلام را پذیرفتند، منطقههای متعدد جغرافیایی و قومی ایران یعنی ایالات و ولایات و گاه ساتراپهای کهن با تغییراتی نه چندان چشمگیر، جنبههای حکومتی پیدا کردند و پس از مدتی، از سوی بغداد، حاکمی بر هر یک از منطقه گماشته میشد و به مرور قدرت حاکمان محلی، گاه نوعی خودمختاری پدید میآورد. در فرآیند وحدت، کشمکشهایی را بر پای داشت و گاه سیطره ترکان نوعی وحدت ایجاد میکرد و در آن زمانها جامعه در فرآیند آزادی و استقلال تلاشهای خود نمایان میساخت.
در سراسر تاریخ ایران، بیآن که نهادهای حکومتی و سیاسی (پادشاهی ایرانیان یا سلطنتهای غیر ایرانی) و قلمرو و حاکمیتهای آنان مطرح باشد، همواره از ایرانزمین به عنوان یک واحد جغرافیایی مشخص با مردمی برخوردار از فرهنگ و پارهفرهنگها و تمدنی یکپارچه و منسجم یاد شده است. به عبارت دیگر در این بخش از جهان «فرهنگ – ملت» (Nation – Culture) گستردهتر از مفهوم «حکومت – ملت» (Nation- State) بوده است.
این امر حتا در سالهای پیش از مشروطیت در آثار تاریخی و جغرافیایی ایران دیده شده است. به عنوان نمونه به نوشته زینالعابدین شیروانی به نقل از بُستانالسیاحه اشاره میشود. زینالعابدین شیروانی، ایرانزمین را یک واحد منسجم به شمار آورده که در آن حکومتهای متعدد وجود دارد. گوید: «چندین طایفه در آن کشور حکومت گذارند و طریق استبداد و استکبار سپارند، اول دولت قاجاریه». وی از هیجده حکومت کوچک و بزرگ یاد کرده که در گوشه و کنار «ایرانزمین فرهنگی»، «خاطر متردّدین و مسافرین را به تیشه ظلم و جور تراشند»19.
ولادیمیر بارتولد نیز در تذکرهی جغرافیای تاریخی ایران نوشته است: «در موقع تألیف تاریخ ایران باید این حقیقت را در نظر داشت که ایران از لحاظ مفهوم جغرافیایی نه منطبق با سرزمین است که ایرانیان مثل یک واحد نژادی سکونت داشتند و نه با خطهای که نفوذ تمدن ایران بسط داشته و نه با صفحهای که زبان فارسی یعنی زبان ادبی ایران رواج یافته بود»20.
به عبارت دیگر ایرانزمین یک واحد اجتماعی و فرهنگی است که با تنوع و ویژگیهای پارهفرهنگی، همواره در تاریخ انسجام ملی را به معنای فرهنگی داشته و سلسلههای گوناگون در آن واحد بزرگ، فقط حکمران بودهاند و یگانگی و همآهنگیهای کارساز و مبتنی بر آن همواره پایدار مانده است.
بدین سان مفهوم Nation-State که از دورهی مشروطیت به اینسو اندیشه برخی از متفکّران سیاسی ایران را معطوف به خود کرد، در یک معنای سیاسی میتواند مورد توجه قرار گیرد، اما به لحاظ فرهنگ و تمدن و رویدادهای گوناگون تاریخی، ایرانیان فقط در چارچوب ایران حکومتی قرار نمیگیرند. بسیاری از همسایگان امروز، همخانههای ایرانیان در مسیر زمان بودهاند و هنوز هم پس از بالکانیزاسیون ملی – اجتماعی و پدید آمدن مرزهای استعماری، پویایی و دینامیسم وحدت و همآهنگی همه آنان برای ساختن ایران آینده – ایران مستقل، ایران مبتنی بر فرهنگ و دموکراسی، پایدار و توانبخش باقی مانده است.
4- تعلقات به زمین و مفهوم وطن (= میهن)
طبیعیترین احساس تعلقات زمین به انسان یا تعلق انسان به زمین، در پیوند با تولد و رشد و نمای انسان و کوششهای وی برای «خوراکیابی» و «خوراکسازی» خود و بستگان نزدیک است، یعنی امر تولید و بهرهبرداری از زمین. اما زمین خود به مرور ایام متعلق به انسانی میشود که روی آن کار میکند و از این طریق زندگی و بالندگی خود را استمرار میدهد.
خلقوخوی اجتماعی انسان، موجب همکاری و تعاون بیشتر آنان میشود و این خود خصیصه دیگری است که برای انسانهای نخستین نه تنها امکان کار بهتر و منافع بیشتر را فراهم میسازد بلکه در دفاع همگانی به آنان توانمندی میدهد و به دلیل زیست در گروههای تولیدگر و به وجود آمدن روابط خانوادگی و بستگیهای گوناگون و همآهنگیهای تولیدی بیشتر و الفتهای اجتماعی، واحدهای تباری، قبیلهای و قومی شکل میگیرد و بر پایه عاملها و خصیصههای اجتماعی و فرهنگ، مجموعههای متعدد آماده یگانگیهای گستردهتری میشود و «ملت» که به گونهای ماحصل هزاران سال تحول و تطور و ادغامهای اجتماعی و فرهنگی جامعه است، در گسترهی تاریخ پدیدار میشود. در روند تحولات یادشده، زمین، تعلق ویژه خود را پیدا میکند و به عبارت دیگر «ملت»ها زمین خود را پیدا میکنند و به آن نام و نشان میدهند و گاه آن را «مقدس» میدانند و با جهان برین و مابعدالطبیعه مربوط میسازند.
با ریشه دوانیدن در سرزمین نیاکان، وطن یا میهن به عنوان خانه بزرگ «ملت» در همین اعصار شکلگیری میشود. در جامعههایی که زندگی سیاسی و اجتماعی مردم از معرکههای جنگی به دور است، حد و رسم مفهوم «میهن» چشمگیری زیاد ندارد در حالی که میان ملتهای در حال نبرد و ستیز و جامعههایی که محل تردد و عبور و مرور اقوام هستند، به هر علت جغرافیایی و فرهنگی، واژه و مفهوم «میهن» روشنایی و بار اجتماعی فزونتری را به دست آورده است و سرزمین ایران یکی از بخشهای مهم جهان است و گذرگاه بسیاری از اقوام و نبردگاه بسیاری از مهاجمان، و معبر اندیشهها و دیانتها و تفکرات گوناگون بستر ساماندهیهای سیاسی و اجتماعی بوده است و به تحقیق مفهوم «میهن» جایگاه والاتری داشته است.
فریدون آدمیت، از زبان یکی از مبارزان سیاسی عصر قاجاریه آورده است: «وطن چیست؟ آیا خاکی است که روی آن زندگی میکنیم؟ نه- وطن میراث ارزشهای معنوی است که از نیاکان به ما رسیده، یعنی هم دین، هم زبان، هم ادبیات، هم هنر و خلاصه منظومهی ارزشهایی است که سیمای حقیقی ملت و شخصیت معنویاش را میسازد»21.
سخن پایانی
زندگی بر دوام تاریخی و سیطرهی عمومی طبیعت و جغرافیا بر انسان و جماعتهای انسانی استحکام خلقوخو و خصلتهای بشری در پیوند با محیط و همنوعان و همزادگان و ایجاد ارتباطهای ارزشی میان آنان و برقراری همبستگی و اُلفت، به افراد انسان در جغرافیای زیست شخصی و حیات مادی و پدیدارهای فرهنگی آنان. نوعی هماهنگی و همسویی داده و «تقدّس اجتماعی» یا عشق و دوست داشتن طبیعی را در آنان پدید آورده است. از این رو جغرافیای مرز و بوم میهن، انواع افسانهها و اسطورههای باستانی و تاریخساختهای را عرضه کرده که نزد ملتهای جهان متفاوت است.
برای ایرانیان، «ایرانزمین» فزون بر معنای جغرافیایی و جهانشناسی سنتی، مفهوم میهن و آرمانی دارد و این امر از آغاز تجلّی تمدنهای بزرگ جهانی شناخته شده و بیآنکه ساکنان آن جنبههای نژادگرایانه داشته باشند یا بیحرمتی به سرزمینهای دیگران را ارزش بدانند از سرزمین خود، مفهومی انسانی و حدّ و رسم یافته «نیاکانی» داشته و از آن پاسداری کردهاند.
اکنون نیز که معضلات زیادی در کشور وجود دارد و همسایگان ما در شرق و غرب و شمال و جنوب دستخوش فتنهانگیزیهای ابرقدرتان سلطهگر قرار گرفتهاند، خاموش ماندن صاحبان اصلی این خانههای تاریخی به ویژه نسل جوان و چارهساز ایرانی به هیچوجه شایستهی فرهنگ، فضیلت و اخلاق مردمی نیست که مشعلدار راستی عدالت و آزادی و آزادگی بودهاند. دریغ است ایران که ویران شود.
کتاب نامه:
1- امین احمدرازی. هفت اقلیم به اهتمام جواد فاضل (تهران – علمی بیتا)، ص 4 و 5
2- مقبول احمد. تاریخچهی جغرافیا در تمدّن اسلامی، ترجمهی دکتر محمدحسن گنجی (تهران- بنیاد دایرهالمعارف اسلامی، 1368)، ص 8-7
3- مقدمهی قدیم شاهنامه، خطابهی میرزا محمدخان قزوینی در هزارهی فردوسی (تهران- دنیای کتاب، 1362)، ص 67-166
4- مجمل التواریخ و القصص، به اهتمام ملکالشعرای بهار (تهران – رمضانی، 1318)، ص 276
5- مستوفی قزوینی، حمدالله. نزههالقلوب، به کوشش محمد دبیرسیاقی (تهران- طهوری، 1336)، ص 19
6- مسعودی، ابوالحسن علیبن حسین. التنبیه و الاشراف، ترجمهی ابوالقاسم پاینده (تهران- انتشارات علمی و فرهنگی، 1365)، ص 32-31
7- بیرونی، ابوریحان. التفهیم لاوایل صناعه التنجیم، به اهتمام جلالالدین همایی (تهران – انجمن آثار ملی، 1352)، ص 97-194
8- فسایی، میرزاحسن. فارسنامه ناصری (تهران – بی نا، 1340)، گفتار دویم، ص 12 و 13
9- مستوفی قزوینی حمدالله. تاریخ گزیده، به اهتمام دکتر عبدالحسین نوایی (تهران- امیرکبیر، 1339)، ص 15
10- مجمل التواریخ و القصص، ص 278
11- نزهه القلوب، ص 20
12- اصطخری، ابراهیم. مسالک و ممالک، به اهتمام ایرج افشار (تهران – انتشارات علمی و فرهنگی، 1368 )، ص 5
13- هفت اقلیم، ص 2-101
14- فردوسی، حکیم ابوالقاسم. شاهنامه، به اهتمام ژول مول (تهران- سازمان کتابهای جیبی، 1345)، جلد اول، ص 77
15- وندیداد، 51
16 – بارتولد، ولادیمر. تذکره جغرافیای تاریخی ایران، اهتمام حمزه سردادور (تهران – توس، 1358)، ص 8-7
17- طبری، محمدبن جریر. تاریخ الرسل و الملوک، ترجمهی ابوالقاسم پانیزه (تهران- بنیاد فرهنگ ایران 1352)، جلد دوم ،ص 646
18- دینوری، ابوحنیفه. اخبار الطوال، ترجمهی صادق نشات (تهران- بنیاد فرهنگ ایران، 1346)، ص 72
19- شیروانی، زینالعابدین. بستانالسیاحه (تهران- بینا، 1315 ق)، ص 154-156
20- آدمیت، فریدون. فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران (تهران – پیام، 1355)، ص 228
***
حزب پان ایرانیست
همبستگی ملی . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت
هم میهن گرامی: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات با حاکمیت ملت به ما بپیوندید
کنون ای هم وطن ای جان جانان / بیا با ما بگو پاینده ایران
درخواست هموندی
https://paniranism.info/%D8%AF%D8%B1%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%87%D9%85%D9%88%D9%86%D8%AF%DB%8C
نامه پان ایرانیسم در شبکه های اجتماعی
تارنما: www.paniranism.info
فیسبوک: facebook.com/nameh_paniranism
تویتر: twitter.com/paniranism
تلگرام: t.me/Naameh_Pan