شماره 148 – معیار اصالت، قدرتمندی ملت ایران است!

هم میهن گرامی, مهر نموده و ما را در پخش نامه پان ایرانیسم یاری نمایید. سپاس!

نامه پان ایرانیسم

شماره 148، شنبه 1 امرداد ماه 1401، 23 ژوییه 2022

درود بر هم میهنان گرامی

مطالب زیر تقدیم میشوند

شکوه پرواز یک خلبان ایرانی. او تومار برنامه‌های صدام را در هم پیچید، سالروز شهادت تیمسار عباس دوران
به یاد دوست، یادی از زنده‌یاد استاد علیرضا شاپورشهبازی
دشمن ما تازد اول بر زبان مشترک، آرسام محمودی
وقتی قرار نیست از تاریخ درس بگیرند، علی عسکری
مناظره حجت کلاشی با فرخ نگهدار در برنامه شصت دقیقه بی بی سی
معیار اصالت، قدرتمندی ملت ایران است! گفتگوی مسعود لقمان با محسن پزشکپور

ایران نه موزاییک اقوام است و نه رنگین‌کمان آن!

تمثیل ایران فرشی است که تاروپودهای آن شهروندان گوناگون ایران‌زمین‌اند که در تنیدن به یکدگر طرحی بزرگ‌تر و زیبا را با نام ملّت ایران می‌سازند.

شکوه پرواز یک خلبان ایرانی. او تومار برنامه‌های صدام را در هم پیچید.

۲۰ مهرماه زادروز شهید عباس دوران
۳۰ تیرماه شهادت
شادروان عباس دوران خلبان اسطوره ای ایران در کنار آرامگاه کوروش بزرگ
عباس دوران – همچون آرش، در راه نگاهبانی از میهن به کام مرگ

عقاب علی احمدی

در گاهشمار ایران ، روز سی ام تیر یادآور قهرمانی ها و پهلوانی های میهن پرستانی است که خون خود را به پای درخت آزادی و خودسروری ایران زمین ریختند . یکی از این پهلوانان میهن پرست ، عباس دوران است که در روز سی ام تیرماه سال ۱۳۶۱ ، به همراه یکی دیگر از خلبانان ایران با هواپیمای شکاری بمب افکن خود ،برای انجام یک ماموریت شگفت ، به سوی عراق پرواز کرد . در آن روزها قرار بود که « هفتمین نشست کشورهای جنبش غیرمتعهدها » در بغداد برگزار شود . برگزاری این نشست در عراق که بخش های بزرگی از خاک ایران زمین را اشغال کرده بود ، به عراق در برابر ایران موقعیت و جایگاهی برتر می داد . در برابر اعتراض های ایران و کشورهای دیگر در باره ی « جنگی بودن» وضعیت ایران و عراق و پیشنهاد برگزاری آن در کشور سوم ، صدام حسین گفته بود ، پرنده هم نمی تواند از خط آتش و تور دفاع ضدهوایی بغداد گذر کند . هدف این پرواز ، دادن پاسخ به صدام حسین و « ناامن کردن بغداد » برای برگزاری نشست کشورهای جنبش غیرمتعهدها بود.

فرمانده ی این هواپیما ، عباس دوران بود و خلبان همراه او ، منصور کاظمیان . پیش از این عملیات ، عباس دوران بیش از یکصد پرواز جنگی موفق در کارنامه ی خود داشت و در نبردی هوایی ، دو هواپیمای میگ ۲۳و یک هواپیمای میگ ۲۱ عراق را سرنگون کرده بود . در یک عملیات بزرگ دیگر ، عباس دوران دو اسکله ی « البکر » و « الامیه » عراق را به زیر آب فرستاده بود . در عملیات نظامی « فتح المبین » نیز او با یاری رسانی در بخش نبردهای هوایی ، در پیروزی عملیات رزمندگان نیروی زمینی ارتش ایران نقش مهمی بازی کرد.

در سحرگاه روز سی ام تیرماه ۱۳۶۱ ، عباس دوران و منصور کاظمیان به قلمرو هوایی بغداد رسیدند . عباس دوران همه ی بمب های هواپیما را بر روی پالایشگاه « الدوره » ی بغداد ریخت و آتش و دود آن را به آسمان فرستاد . در این هنگام موشک های تور ضدهوایی بغداد به هواپیمای او برخورد کردند و هواپیما آتش گرفت . کاظمیان ، خلبان همراه او با چتر نجات از کابین دوم بیرون پرید ؛ اما او در هواپپما ماند و هواپیما را به سوی هتلی که برای برگزاری نشست جنبش عیرمتعهدها آماده شده بود ، راند و آن را به تالار برگزاری کنفرانس کوبید . او با این کار نشان داد که بغداد در تیررس عملیات نیروهای ارتش ایران است و از امنیت برخوردار نیست . از این عملیات شهادت طلبانه با نام « عملیات بغداد » نام برده می شود . در صحنه ی از فیلمی که در سحرگاه همان روز در پایگاه هوایی و به هنگام خداحافظی عباس دوران با دوستانش در دست است ، از چگونگی بدرود او با یارانش می توان دید که او « دانسته » و « پهلوانانه » ، گام در راهی بی بازگشت می نهد ؛ راهی که پهلوانانی همچون آرش ، پیش از او ، برای آزادی میهن در آن گام نهاده بودند.

بیست سال پس از شهادت عباس دوران ، از سوی دولت عراق تکه استخوانی از پای او به ایران تحویل داده شد ، که در دهم امرداد ۱۳۸۱ ، خانواده اش آن را در شیراز به خاک سپردند . در سال ۱۳۷۵ ، جمال شورجه از داستان روزهای پایان زندگی عباس دوران و واپسین ماموریت او ، فیلمی با نام « عبور از خط سرخ » ساخت که از تلویزیون ایران به نمایش درآمد .
برگرفته از تارنمای ایرانچهر

***
به یاد دوست، یادی از زنده‌یاد استاد علیرضا شاپورشهبازی

ابوالفضل خطیبی

نميرد كسي‌ كو رُوان پَروَرَد (فردوسی)
دیروز مقارن بود با شانزدهمین سال پرواز زودهنگام دانشمند فرهیخته، باستان‌شناس، تاریخ‌دان و شاهنامه‌شناس برجستۀ ایران، زنده‌یاد استاد علیرضا شاپورشهبازی (13شهريور 1321ـ24تيرماه 1385). بارها گفته‌ام تک‌نگاری او با عنوانِ زندگی‌نامۀ تحلیلی فردوسی (ترجمۀ هایده مشایخ، هرمس، 1390)، بعد از حماسۀ ملی ایرانِ نولدکه، یکی از بهترین آثار دربارۀ فردوسی و شاهنامه است و به دوستان نازنینی که این کتاب را نخوانده‌اند، توصیه می‌کنم حتماً بخوانند. باری به یاد دوست نازنیم که چه زود غولِ بی‌رحمِ سرطان در مبارزه‌ای نابرابر، چنگ بر گلویش نهاد و او را از ما درربود، بخشی از دیباچۀ همین کتاب را برایتان نقل می‌کنم که در آن با لحنی صمیمی از آشنایی خود با شاهنامه در دوران کودکی سخن می‌گوید. همین بخش کوتاه راهنمایی است برای همۀ ایرانیان که نوباوگان خود را از همان دوران کودکی با شناسنامۀ ملی ایرانیان آشنا سازند تا در بزرگ‌سالی به ایرانشهر عزیز به عنوان کشوری واحد مهر بورزند و برای حفظِ یکپارچگی و وحدتِ آن بکوشند:
«از فردوسی و شاهنامه در خانوادۀ ما همواره با احترام یاد می‌شد و در کودکی تمام داستان‌های مربوط به رستم و کیخسرو را باور می‌کردم که پسرعمویم محمود، که خود واقعاً جوانی رستم-صولت بود، برایم از شاهنامه می‌خواند یا داستانهای آن را از زبان خودش بازگو می‌کرد. پدرم حاجی ابراهیم درک عمیق‌تری از افکار و دستاوردهای فردوسی به من داد. بین سنین سیزده تا نوزده سالگی هرشب قطعه‌ای از شاهنامه را برایش می‌خواندم و او با محبت‌های فراوان اشتباه‌های مرا اصلاح می کرد… به این ترتیب من و پدرم دو بار تمام کتاب را خواندیم و در پایان دور دوم، شاهنامه همدم، راهنما و یگانه منبع خوشی من شده بود».

در پایان شایسته است ترجمۀ نوشتۀ کوتاه دانشگاه اُرگُن شرقی را هم که پس از درگذشت همکارشان در در سایتِ آن دانشگاه نوشتند بیاورم:
«پروفسور شهبازي انساني فداكار بود و همة توان خود را وقف مهمترين علايق زندگاني‌اش، يعني خانواده، كشور و تحقيقات علمي‌اش كرد. او افزون بر هوش سرشار، به داشتن اراده‌اي استوار، اخلاقيات نيكو، شوخ‌طبعيِ دوست‌داشتني، دلسوزي و گشاده‌دستي بلندآوازه بود. او جنتلمني واقعي بود».
روانش به مینو باد! ایدون باد!

***
دشمن ما تازد اول بر زبان مشترک

آرسام محمودی

سخنرانی چندوقت پیش محمدرضا شفیعی‌کدکنی استاد و ادیب بزرگ عصر حاضر، در یادآوری جایگاه زبان فارسی و سایر زبان‌های ایرانی به‌عنوان سرمایه‌های ملی، به مثابه ریختن آب در خوابگاه مورچگان بود.

وی در این سخنرانی به یکی از مهم‌ترین خطرات تهدیدکننده زبان فارسی، زبان ملی ایرانیان و زبان های محلی اشاره کرد. صحبت‌های این اندیشمند بزرگ برای وطن‌خواهان آذربایجانی که با تکیه بر سنت تاریخی و فرهنگی آذربایجان مدت‌هاست این خطرات را به مسئولان امر و زمامداران کشور گوشزد می‌کنند، دلگرم کننده بوده و بار دیگر حقانیت مباحث آنان را به اثبات رساند.

شفیعی کدکنی در بخشی از سخنان خود درباره جایگاه زبان ملی و زبان های محلی این‌گونه گفت: «زبان های محلی پشتوانه ملی ما هستند و اگر ما زبان‌های محلی را حفظ نکنیم بخش بزرگی از فرهنگ مشترک‌مان را عملا نمی‌فهمیم» اما آنچه مایه نگرانی‌اش بود، سخنانی است که هر از چندی از سوی برخی ناآگاهان و مغرضان یا متولیان غیرمسئول و ناآشنا با سنت تاریخی و فرهنگی ایران، بر زبان رانده می‌شود.

آن‌هایی که قصد دارند ناآگاهانه یا خائنانه، زبان‌های محلی را از جایگاه سنتی شان خارج کرده و در مقابل زبان ملی ایرانیان قرار دهند. زبان فارسی بخشی از هویت ساکنان ایران سیاسی و بزرگ فرهنگی است.

آنچه شفیعی کدکنی را نگران کرده، این است که سرنوشتی که بر زبان فارسی در ایران فرهنگی(یا مناطق جدا شده از ایران در سده‌های اخیر چون قفقاز) و مناطقی آن‌سوتر چون هندوستان تحمیل شد، بر زبان فارسی در قلمرو ایران سیاسی نیز تحمیل شود.

قدرت‌های رقیب ایران در منطقه با علم کردن زبان‌های محلی در برابر زبان فارسی، مردم مناطقی چون پاکستان، هندوستان، آسیای مرکزی و… را در برابر فرهنگ و زبان خود، خلع سلاح کرده و در نهایت فرهنگ و زبان خود را در این مناطق غلبه دادند؛ برای مثال زبان فارسی سده‌ها در پاکستان به عنوان زبان ادبی و فرهنگی حضور داشت، اما با تقویت زبان اردو و بخشیدن جایگاهی تصنعی به آن، بخشی از هویت مردم پاکستان از میان رفت.

هویتی که یکی از مؤلفه‌های مهم آن فرهنگ مدارا و همزیستی نشأت گرفته از فرهنگ و تمدن ایرانی است. حتی اگر بخواهیم خارج از بحث ایران بزرگ فرهنگی و لزوم دفاع از فرهنگ ایرانی به این موضوع نگاه کنیم، پرواضح است مردمی که با فردوسی، نظامی، حافظ، سعدی، مولانا، خیام و … یا به‌طور کلی با فرهنگ ایرانی انس گرفته‌اند، به سختی در دام بنیادگرایی مذهبی و فرقه‌ای گرفتار خواهند شد.

با تضعیف زبان فارسی در پاکستان و تاسیس مدارس مذهبی فرقه‌گرا با سرمایه‌گذاری عربستان، امروز پاکستان به‌جای پروراندن ادبایی چون ادیب پیشاوری و اقبال لاهوری، جولانگاه خشن‌ترین و مرتجعانه‌ترین گروه‌های بنیادگرای مذهبی است.

اوضاع در قفقاز هم به همین منوال است. مردمانی که در مناطق مختلف قفقاز، سده‌ها در کنار یکدیگر و زیر پرچم فرهنگ ایرانی می‌زیستند، با عقب‌نشینی زبان فارسی از آن منطقه و کمرنگ شدن فرهنگ ایرانی، بر روی هم آتش کینه و نفرت گشودند. نفرتی که توسط رقبای تاریخی ایران در منطقه، یعنی ترکیه و روسیه به آن‌ها تزریق شده بود. امروز حتی دولت چین با جایگزین‌کردن زبان اویغوری به جای فارسی که در بخش‌هایی از مناطقی در غرب چین هنوز زبان فرهنگ است، قصد دارد ارتباط مردمان این مناطق را با دریای خروشانی که حامل تمدن ایرانی و بالاتر از آن پیوند دهنده ساکنان این مناطق با فرهنگ نیاکانی‌شان است، قطع کند.

مصایبی که در سده‌های اخیر بر زبان فارسی و فرهنگ ایرانی روا داشته شده، هر ایران‌دوست باریک بینی را نسبت به وقایعی که در عرصه فرهنگی کشور در حال رخ دادن است، حساس می‌کند. پیشتر نیز اصغر دادبه در همایشی که به مناسبت ارج نهادن به فعالیت دایره‌المعارف بزرگ اسلامی در بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار برگزار شده بود، به خطراتی که زبان فارسی را تهدید می‌کند، اشاره کرده و گفته بود: «کودتایی علیه زبان فارسی در جریان است». البته این نخستین‌باری نیست که یکی از ادبای ایران‌زمین نسبت به موضوعیت‌دادن به بحث زبان‌های محلی هشدار می‌‌دهد. اعضای آذربایجانی فرهنگستان زبان فارسی، یعنی استادانی چون محمدعلی موحد و سلیم نیساری نیز چند سال پیش زمانی که موضوع تدریس زبان‌های محلی از سوی برخی مسئولان ناآگاه به شکلی مبهم مطرح شده بود، نسبت به خطرات چنین اظهارنظرهای نسنجیده‌ای هشدار داده بودند.

طرح مبحث زبان‌های محلی در سال‌های اخیر که از سوی سیاستمداران آماتور برای نیل به اهداف سیاسی موضوعیت پیدا کرده، مقوله‌ای غیرتاریخی و جدید است که به دوران ترک‌تازی احزاب و جریانات چپ در دهه ۴۰ و ۵۰ خورشیدی بازمی‌گردد. در آن دوران نیز احزاب و گروه‌های چپ، زبان های

محلی را چون ابزاری برای درهم کوبیدن نظم تاریخی ایران، ملعبه دست خویش قرار داده بودند.

شعارهای این گروه‌ها با حساسیت ادبای وقت ایران، بی‌پاسخ نماند. منوچهر مرتضوی، عبدالعلی کارنگ، ناصح ناطق و شهریار از جمله آذربایجانی‌هایی بودند که با انتشار مقاله، کتاب یا سرودن شعر، به طرح چنین دعاوی ناشیانه‌ای پاسخ دادند. غلامعلی رعدی‌آذرخشی، رییس وقت دانشکده ادبیات دانشگاه ملی(شهید بهشتی کنونی) و از اعضای تبریزی فرهنگستان، در قصیده‌ای بلند نقشه این جریانات ایران ستیز و وابسته به بیگانه که قصد داشتند با همسان قراردادن زبان‌های محلی با زبان ملی، پایه ملیت ایرانی را سست کنند، به واضح‌ترین شکل ممکن برملا کرد.

یادآوری بخش‌هایی از این قصیده که داستان سرگذشت زبان ملی ایران از زمان حمله اعراب تا زمان حاضر را روایت می‌کند، خالی از فایده نیست:

با زبان‌های محلی کس ندارد دشمنی/ نیست باکی گر بمانند اندر ایران پایدار

پارسی را با زبان های محلی جنگ نیست/ هیچ دریایی نورزد دشمنی با جوبیار

لیک جز با این زبان پرتوان مشترک/ ملت ما در ادب هرگز نگردد بختیار

از زبان‌های محلی هم مشو غافل که نیست/ هیچ غم گر سرو را شمشاد روید در کنار

دشمن ما تازد اول بر زبان مشترک/ چون بخواهد کرد ما را با بد اندیشی شکار

تا فشاند عاقبت بذر زبان خویش را/ مزرع ما را کند با حیله‌ها شخم و شیار

تا کند ما را ز شعر پارسی بیزار و سرد/ می‌کند حفظ زبان‌های محلی را شعار

ای جوان گر با فسون اجنبی از این زبان/ بگسلی، گردی ز خود وز مام میهن شرمسار

حیف باشد کز هوس در آرزوی کلبه‌ای/ جهل تو ویرانه‌ای سازد ز کاخی زرنگار

زبان فارسی محصول نظم طبیعی فرهنگی و سیاسیِ جغرافیای ایران بزرگ فرهنگی در طول سده‌هاست و به گفته اهل فن و شهادت تاریخ، تمامی ساکنان ایران‌زمین در پروردن آن به یک اندازه سهم داشته‌اند.

فرقی نمی‌کند نظامی از گنجه باشد، خاقانی از شروان، فردوسی از توس یا همام و قطران از تبریز. در بزنگاه ورود ایران به عصر نوین نیز اندیشمندان قوم، فارغ از زبان محلی شان، به پیروی از سنت فرهنگی و تاریخی خود، آثارشان را به زبان ملی خود یعنی فارسی به طبع رسانده‌اند. زین‌العابدین مراغه‌ای، طالبوف تبریزی و… نمونه این اندیشمندان‌ است.

صحبت‌های اخیر شفیعی کدکنی خود نیز ناظر به همین موضوع است. سخنانی که خشم دشمنان فرهنگ ایران و سرسپردگان دول بیگانه و بازماندگان اردوگاه ورشکسته چپ را برانگیخته است. به همین جهت در چند روز گذشته با بدگویی به این استاد ادبیات ایران، سعی در مطرح کردن خود و تخریب چهره ایشان داشته‌اند که البته جز نمایاندن چهره حقیقی، نیات ایران‌ستیزانه و گفتار تهی از استدلال خود، راهی از پیش نبرده‌اند. اما آنچه مهم است، توجه مسئولان امور به چنین هشدارهایی است که از سوی وطن‌خواهان و اندیشمندان دلسوز، مدت‌هاست در جراید و تریبون‌های غیررسمی داده می‌شود و متاسفانه تاکنون حساسیت متولیان امور را بر نینگیخته است و هر از چندی شاهد شنیده شدن چنین زمزمه‌هایی از رسمی‌ترین جایگاه‌های مملکت چون تریبون مجلس هستیم. رویه‌ای که باید متوقف شود تا بیش از این اساس ملک و میهن بازیچه دست سیاستمداران فرصت طلب و عوام فریب واقع نشود و مقدمات بهانه‌جویی دشمنان این دیار را فراهم نکند

***
وقتی قرار نیست از تاریخ درس بگیرند

علی عسکری

تشکیل کمیته قیام سعادت، تهییج خوانین بختیاری، تطمیع نمایندگان مجلس ملی(فراکسیون اقلیت مجلس)، ارسال تلگراف به مقامات و شخصیتهای سیاسی در تهران، بسیج کردن حدود ۲۵۰۰۰ تن نیروی نظامی، تهیه مقادیر زیادی اسلحه در کویت، جمع آوری ۲۰۰۰۰ قبضه تفنگ در کاخ خود، فرستادن نامه برای ۳۰ تن از علمای نجف، فرستادن شکایتنامه برای جامعه ملل با امضای ۱۵۰۰۰ نفر، ارسال تلگراف برای سفارتخانه ها در تهران، ارسال نمایندگانی به لندن جهت کسب موافقت قعطی انگلیس، نوشتن نامه برای مدرس و …؛ همچنین گزارش کنسولگری ایران در بصره که هشدار داده بود هر قدر رفع غائله خوزستان به تعویق بیفتد، وضعیت آنجا وخیم تر و مدعی جدی تر می شود و بیانیه ۱۸ تن از علما در محکومیت اقدامات تجزیه طلبانه خزعل و همچنین فشار افکار عمومی و اکثریت مجلس شورای ملی و از سویی دیگر اتحاد خزعل با شیوخ خلیج فارس، برقراری ارتباط با بریتانیا و شورش علیه دولت مرکزی و … اینها تلاش ها و لابی های خزعل برای تجزیه خوزستان از ایران بوده است، که دیگر بیش از هر زمانی رضاشاه را مجاب کرد به پشتوانه ارادهٔ ملیِ ملت ایران با مشت آهنین خزعل را بکوبد. هر چند عذرخواهی خزعل موجب امان جان او توسط رضاشاه شد، اما بعدها تمرد وی از دستورات رضاشاه موجبات تنبیه برای او را فراهم آورد و اینک خزعل آینه تمای نمای سرنوشت خائنین است.

درس گرفتن از تاریخ آسان است اما بی اعتنایی به آن مشت آهنین ملت ایران را در پی خواهد داشت. تنبیه خائنین مطلقا ربطی به نوع حکومت و نظام سیاسی ندارد. بلکه ربط مستقیم به خواست ملت ایران دارد.

با تمام این تفاسیر یکی از نوادگان خزعل با نام عباس کعبی که خود را رییس کمیسیون اجرایی دولت اهواز!!! می داند، هفته گذشته با برپایی کنفرانسی در بروکسل و دعوت از مشاور نخست وزیر بلژیک و اوباش تجزیه طلب و تروریست الاحوازی و چند تن از دیگر تجزیه طلبان و شخصیتهای سیاسی دیگر کشورهای عربی، کنفرانس کمیسیون اجرایی دولت اهواز را برپا کرده و البته خواسته هایی را هم مطرح کرده است. خواسته هایی مانند: به رسمیت شناختن اشغال الاحواز توسط ایران، به رسمیت شناخته شدن حق تعیین سرنوشت، اعلام مالکیت امارات بر جزایرسه گانه و …

آنچه عارف کعبی می کند، لابی با شخصیتهای رسمی سیاسی دیگر کشورها، اتحاد با دیگر خائنین و تجزیه طلبها، دقیقا همان راه پدربزرگش خزعل را می رود و قرار نیست از تاریخ عبرت بگیرد. اینکه وی از سرنوشت پدربزرگ خود درس نمی گیرد بسیار خوب است چون گویا تقدیر بر آن است که ما نسل جدید وطن پرستان ایرانی کار ناتمام رضاشاه را تمام کنیم.

پاینده ایران

***
مناظره حجت کلاشی با فرخ نگهدار در برنامه شصت دقیقه بی بی سی

***

معیار اصالت، قدرتمندی ملت ایران است!

گفتگوی مسعود لقمان با محسن پزشکپور
۱۸ – دی – ۱۳۹۸

مسعود لقمان: محسن پزشکپور، که او را بنیاد‌گذار مکتب پان‌ایرانیسم و حزب پان‌ایرانیست می‌نامند، در شامگاه ۱۶ دی‌ماه ۱۳۸۹ در سن ۸۳ سالگی زندگی را بدرود گفت.

در شهریورماه ۱۳۸۵ گفت‌وگویی سه‌ساعته با وی داشتم. این گفت‌وگو را به دو دلیل انجام دادم: نخست اینکه، از سر کنجکاوی مایل بودم دیدگاه‌های ایشان دربارۀ پاره‌ای از مسائل ملی را بدانم و مکتبی را که بنیاد نهاده‌بودند بشناسم و دیگر اینکه، به‌هرروی، گفت‌وگو با کنشگری که نزدیکِ هفت دهه از عمرش را صرف کنش‌های اجتماعی و سیاسی کرده‌است و در میدان‌های پُرتب‌وتاب تاریخ معاصر ایران حضوری فعال داشته‌است ، بخش مهمی از تاریخ شفاهی ایران به شمار می‌آید و می‌تواند منبع ارزشمندی برایِ پژوهشگران تاریخ معاصر ایران در شناخت اندیشه‌ها و فعالان این عرصه باشد.

این گفت‌وگو در بایگانی من بود تا اینکه درگذشت ایشان مرا به یاد آن انداخت. به تشویق دوست گرامی‌، تیرداد بنکدار، همان روز پوشه‌های رایانه‌ام را زیرورو کردم تا ببینم آیا می‌توانم آن گفت‌وگو را، که بیش از چهار سال پیش انجام شده‌بود، پیدا و پیاده کنم و خوشبختانه آن را یافتم.

روشن است آنچه در این گفت‌وگو مطرح می‌شود دیدگاه‌های گفت‌وگوشونده است و نظر گفت‌وگوگر نیست.

آقای پزشکپور، چه شد که از دوران دانش‌آموزی جذب کوشش‌های اجتماعی- سیاسی شدید؟

در دهه‌های آغازین این سده، جامعۀ ایرانی فکر می‌کرد که به‌زودی دستانش را در دستان برادران و خواهران جداافتاده‌‌اش در آن‌سویِ مرزهای سیاسی ایران خواهدگذاشت. در این راه گروه‌های بسیاری نیز کوشا بودند. پس از اشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰، آنان مبارزه‌های خستگی‌ناپذیری علیه اشغال ایران و توطئه‌های ضدایرانی پی گرفتند.

متفقین پس از اشغال ایران، بیش از سیصد تن از بزرگان ایران را، که از میان آنان می‌توانم از دکتر محمود شروین، آیت‌الله کاشانی، فضل‌الله زاهدی و… یاد کنم، بازداشت کردند. گمان می‌کنم در کتاب دولت مستعجل نوشتۀ دکتر شروین، که خود ایشان نیز یکی از زندانیان متفقین بود، به نام‌های آنان اشاره شده‌باشد. دراین‌هنگام، ما گروهی از دانش‌آموزان دبیرستانی بودیم که با تشکیل باشگاه ایران‌دوستی در برابر فعالیت‌های همه‌گیر حزب توده، به‌ویژه در مدارس، نخستین شعارمان یعنی «ایران بزرگ آرمان بزرگ می‌خواهد» و سپس «فلات ایران به زیر یک پرچم» را سر دادیم و این‌چنین در برابر فعالیت‌های توده‌ای‌ها پادزهر ساختیم. این آرمان‌ها درواقع پایه‌های حزبی شد که بعدها سازمان دادیم.

مرزهای این ایران بزرگ در اندیشۀ شما کجاست؟

همین جایی است که آقای بوش آن را « خاورمیانۀ بزرگ » می‌خواند!

چرا باید شکل‌گیری این ایران بزرگ دغدغۀ کنونی ملت ما باشد؟

باید از دیدِ مفهوم ملت و تجزیه ملت‌ها به این پرسش پاسخ داد. برایِ ملتی که تکه‌تکه‌اش کرده‌اند ، بی‌گمان نخستین آرمانش باید به‌دست‌آوردنِ وحدت باشد.

با توجه‌ به فرایند جهانی‌شدن و پروژۀ جهانی‌سازی، گمان نمی‌کنید که این اندیشه کم‌رنگ خواهدشد ؟

باید میان جهانی‌شدن و جهانی‌سازی تمایز گذاشت. جهانی‌سازی برنامه‌ای استعماری است اما جهانی‌شدن مسئله‌ای است که به‌مرور انجام می‌شود.

ایرانیان برایِ اینکه در موزاییکِ جهانی‌شده قرار بگیرند، باید استعدادهای ملی‌شان را به کار ببندند، نیازهای ملی‌شان را در نظر بگیرند و فرهنگ جامعۀ بزرگ ایرانی را پایۀ جهانی‌شدن خود قرار دهند و تاآنجاکه می‌توانند به سمتی بروند که بخشی از نظام اقتصاد جهانی باشند. اما جهانی‌سازی طرحی امپریالیستی است و در پی تفوق یک گروه از جامعۀ کنونی بر جوامع دیگر است.

حال، این مردمانِ ایرانِ بزرگ چه ویژگی‌ای دارند که آنان را از دیگران متمایز می‌کند؟

این ویژگیِ متمایزکننده ایرانی‌بودنِ آنان است.

این ایرانی‌بودن چیست؟

ایرانی‌بودن مقوله‌ای فرهنگی است، نه نژادی، دینی یا زبانی. هنگامی‌که ایران‌زمین با شاهنشاهی هخامنشی شکل گرفت، ما در آن شاهنشاهی مردمانی با زبان‌ها، نژادها و دین‌های گوناگون می‌بینیم. پایه‌‌های ایرانِ ما این‌چنین ریخته شده‌است. بنابراین، ما نیز باید در راستایِ اندیشه‌ای حرکت کنیم که همۀ اقوام ایران بزرگ را در خود جای دهد.

ما در ایران هیچ‌گاه حکومت نژادی نداشته‌ایم، حاکمیت مذهبی نیز همین‌طور؛ البته جز در زمان صفویه که ضرورت زمانه و برخورد با زیاده‌خواهی‌های عثمانیان چنین مسئله‌ای را ایجاب می‌کرد. در اینجا باید به این موضوع اشاره کنم که اصولاً جامعۀ ایرانی جامعه‌ای دین‌باور است. ایرادی هم در این امر نمی‌بینم. مهم این است که دین و تشکیلات آن در جایگاه خودش باشد. دولت نیز، که باید به کار ادارۀ جامعه برسد، باید جدا از مذهب باشد و اصولاً نباید از دین خاصی حمایت کند.

تعریف مکتب شما از ملت چیست؟

دو عنصر برایِ تعریف ملت وجود دارد. نخستین، عنصر نیاخاکی است که در بنیاد مکتب پان‌ایرانیسم همان مالکیت تاریخی نسبت به آن سرزمین است. دوم اینکه، تنها مالکیت تاریخی کافی نیست زیرا در آن سرزمین تباری از آن ملت نیز باید زندگی بکند. پس ملت یک مقولۀ تاریخیِ متشکل از سرزمین نیاخاکی است که بیان‌کنندۀ مالکیت تاریخی است (منظورْ یک نسل یا دو نسل نیست بلکه زنجیرۀ نسل‌ها در طی تاریخ است که در آن سرزمین زیسته‌اند) و عنصر دوم زندگی آن تبار در آن سرزمین تاریخی است.

با این تعریف، برایِ نمونه، به ترکمنستان کنونی بنگریم که در اندیشۀ مکتب شما بخشی از ایران بزرگ است. در این سرزمین عمدتاً تباری که پیش‌تر می‌زیسته‌است دیگر زندگی نمی‌کند. آیا هنوز هم مردم آن سرزمین جزو ملت بزرگ ایران به شمار می‌آیند؟

به‌ طورِ قطع! دو اصلِ مالکیت تاریخی و سکونت آن تبار در آن سرزمین جاری است. تبار ضرورت ندارد که از یک نژاد باشد. تبار یک ساختار اجتماعی، سیاسی و سرزمینی است که طی قرن‌ها در آن محدوده زیست می‌کند.

ما به‌ هیچ‌وجه دم از سکونت تبار واحدی در ایران‌زمین نمی‌زنیم و وقتی سخن از جامعۀ بزرگ ایرانی بر زبان می‌رانیم، منظورْ همۀ اقوام و فرهنگ‌هایی است که با این جریان پیوستگی پیدا می‌کنند. بنابراین، ما ترکمن‌ها را جزو مجموعۀ اقوام ایرانی می‌دانیم و حقوق آنان را نادیده نمی‌گیریم.

بسیاری از کشورهای امروزین جهان براساسِ انگیزه‌های استعماری ساخته شده‌اند. ما اردن‌ هاشمی، عربستان سعودی یا سوریه را نمی‌توانیم ملت بنامیم ؛ اما هند، چین، ژاپن و ایران را می‌توانیم ملت بدانیم . ما برایِ اینکه تشخیص دهیم کدام‌یک از جوامع ملت هستند، منطق ملت‌شناسی به ما می‌گوید، باید به تاریخ مراجعه کنیم.

ما در جهان تنها چند ملت انگشت‌شمار داریم که ملت راستین به شمار می‌آیند. این چند ملت کهنسال، مانند ایران، برخلافِ کشورهایی چون آمریکا و… تاریخ استقلال ندارند زیرا همواره در عرصۀ تاریخ حضور داشته‌اند و دقیقاً مشخص نیست این جامعۀ خاک‌وخونیِ ایرانی کی پدید آمده‌است.

ناگفته نگذارم که جهانْ جهانِ ملت‌هاست. سازمانِ مللْ سازمانِ دولت‌هاست نه ملت‌ها ؛ زیرا بیشتر کشورهای عضو سازمان ملل ملت نیستند. آیا گینۀ بیسائو، ملت است؟ بیشتر این‌ها دولت‌های جغرافیایی قراردادی یا دولت‌های هندسی‌اند که کسانی مانند لورنس پس از جنگ جهانی نخست با خط‌کش ساخته‌اند. مثلاً تمام این سرزمین‌های عربی که دولت تشکیل داده‌اند هیچ‌‌کدامشان ملت نیستند. حتی اگر همۀ آنان باهم جمع شوند، تشکیل یک ملت نمی‌دهند زیرا امت‌اند.

درموردِ بحرین نیز چنین بلایی سر ما آوردند. آنان طبق قراری که با دولتِ وقتِ رژیم پیشین بسته‌بودند، بحرین را از ایران جدا کردند. آنان با کمک اوتانت – دبیرکل وقت سازمان ملل – قطعنامه‌ای صادر کردند که مردم بحرین خواهان جدایی از ایران و انگلستان هستند، درحالی‌که قضیه ربطی به انگلستان نداشت. شوروی نیز به گزارش خائنانۀ دبیرکل سازمان ملل متحد اعتراض کرد و قطعنامه را نپذیرفت، نه ازآن‌رو که دل‌بستگی به تمامیت ارضی ایران داشت، بلکه ازآن‌روی که خواهان این بود که نام بحرین به‌عنوانِ کشوری عربی در قطعنامه آورده شود! اوتانت نیز این اعتراض را پذیرفت.

گمان می‌کنم، ادلۀ شما مبنی بر مخالفت با جدایی بحرین از ایران بدان‌روی بود که هیچ‌ حاکمیتی حق ندارد بخشی از یک ملت را، بدون نظرسنجی از همۀ باشندگان یک ملت، جدا کند. چنین است ؟

بله، البته این یکی از دلایل مخالفت ما بود. باید بگویم که در منشور نظام سیاه سازمان ملل متحد ذکر شده‌است که قراردادهای مهمی ازقبیلِ مرزهای سیاسی هنگامی در سازمان ملل ثبت می‌شود و وجهۀ قانونی می‌یابد که هیئت بررسی از ملت نمایندگی داشته‌باشد، درحالی‌که چنین امری درموردِ بحرین دیده نشد. نمایندۀ سازمان ملل متحد تنها به گفت‌وگو با چند شیخ بسنده کرد و گزارش داد که مردم بحرین خواهان استقلال هستند!

مطرح می‌شود که واگذاری بحرین در قبال تثبیت حاکمیت ایران بر سه جزیرۀ خلیج فارس بوده‌است. این سخن تا چه میزان درست است؟

این سخن علاوه‌ براینکه کاملاً بی‌پایه است، گویندگانش می‌خواهند وانمود کنند که ایران حاکمیتی بر این جزایر نداشته‌است که کاملاً سخن مهملی است.

جز شما، که سخنرانی تاریخی‌ای در مجلس شورای ملی مبنی‌ بر مخالفت با جدایی بحرین از ایران کردید و مخالفت اعضای فراکسیون شما در مجلس، آیا مخالفت‌های دیگری نیز انجام شد؟

البته حاکمیت نگذاشت هیچ اعتراضی صورت بگیرد. حاکمیت، پس از اعتراض ما، سازمان‌هایمان را در خوزستان درهم‌کوبید و فشار زیادی بر ما وارد کرد. البته اعتراض‌های دیگری هم بود. مثلاً داریوش فروهر بیانیه‌ای داد و آیت‌الله صادق روحانی، که موقعیت مرجع‌تقلیدی در آن منطقه داشت، نسبت به جدایی بحرین اعتراض کرد.

سخن از داریوش فروهر شد. آیا اختلاف و نهایتاً جدایی شما از ایشان از مسئلۀ ملی‌شدن نفت آغاز شد؟

نه، این مسئله به سال‌ها پیش‌ از آن برمی‌گشت. اختلاف ما اختلافی نه آرمانی که استراتژیک بود.

ما، برخلافِ آنان (حزب ملت ایران)، به‌هیچ‌روی معتقد به براندازی نبودیم، بلکه در پی اصلاحات در رژیم پیشین بودیم. به نظر ما این کار شدنی بود ولی آنان چنین نمی‌اندیشدند. تاریخ دربارۀ درستی یا نادرستی این باور داوری خواهد کرد.

از سال‌های آغازین دهۀ بیست می‌گفتید…

بله. هنگام اشغال ایران، با باور به شعار آن«خون شهدای سوم شهریورماه می‌جوشد. ملت ایران انتقام خواهدگرفت»، حتی تا آنجا پیش رفتیم که سازمانی نظامی برایِ ازمیان‌بردنِ خائنان به ایران برپا کردیم. در این سال‌ها، که هم‌زمان با فعالیت‌های گستردۀ توده‌ای‌ها و مسئلۀ آذربایجان بود، با نام‌های گوناگونی، کنش اجتماعی خود را پیگیری می‌کردیم تااینکه با اندیشه‌های دکتر محمود افشار در مجلۀ آینده دربارۀ پان‌ایرانیسم فرهنگی آشنا شدیم. ما این نام را گرفتیم و برآن‌اساس حرکتی واقع‌بین، مبارز و مصالحه‌ناپذیر نسبت به حقوق ملت ایران در میدان مبارزه‌های اجتماعی آغاز کردیم.

با شهادت علی‌رضا رئیس، در سال ۱۳۲۵، فرمانی به نام او نوشتم و این‌چنین بود که فعالیت‌های منسجم ما با نام مکتب پان‌ایرانیسم آغاز شد.

برنامه‌های عملی شما برایِ دفاع از حقوق اقوام ایرانی چه بود؟

شاخه‌های قومی و شاخه‌های مذهبی ایران‌زمین برایِ ما بسیار اهمیت دارند. ایران‌زمین قدرتش را از پیوستگی آنان می‌گیرد. ما نیز همواره تا آنجا که توانسته‌ایم از حقوق آنان دفاع کرده‌ایم.

هنگامی‌که از خرمشهر نامزد مجلس شدم، عرب‌زبان‌های خوزستان کاملاً با ما همگام و هم‌اندیش بودند. کردها نیز همین‌گونه بودند. آنان همواره موردِ نظر ما بوده‌اند به‌ گونه‌ای‌ که برخی گمان می‌کردند من کرد هستم. ما متعهدترین جنبش برایِ دفاع از حقوق کردها بودیم و این در زمانی رخ داد که در مطبوعات ایران، از مبارزان کرد علیه صدام، در شمال عراق، به‌عنوانِ اشرار شمال عراق یاد می‌شد. ما چنین نگاهی را درهم شکستیم.

به گفتۀ ملامصطفی بارزانی، پان‌ایرانیست تنها حزبی بود که از مرکز برخاست و کردها قبولش کردند زیرا کردها با پیشینۀ سختی که داشتند به‌صورتِ انسان‌های بدبینی درآمده‌ بودند. برایِ آنان مکتب پان‌ایرانیسم تجربۀ تازه‌ای بود. آنان در آغاز گمان می‌کردند که حزب ما برنامه‌ای دولتی یا برساختۀ دستگاه‌های امنیتی است اما اندک‌اندک دریافتند که چنین نیست. این‌چنین بود که روزگار هم‌بستگی فرا رسید. با وساطت پان‌ایرانیسم در عراق، سه عامل کرد، شیعه و آنانی که در محدودۀ ایران کنونی هستند پیوند پیدا کردند و مبارزۀ بزرگی علیه صدام به راه انداختند. یکی از اشتباه‌های رژیم پیشین این بود که به این امر توجه کافی نکرد. خاطرم هست که بارزانی به من می‌گفت، ازطرفِ عراق آتش می‌ریزد، ازطرفِ ترکیه آتش می‌ریزد و از ایران هم آتش می‌ریزد؟! من مسئول دودمانم هستم. باید به کجا بروم؟ او به روسیه رفت و در آنجا روزگار سختی داشت و حتی کارش به رفتگری هم کشیده شد. درحالی‌که بارزانی نظرش این بود که شاهنشاهی ساسانیان دوباره باید در ایران‌زمین احیا شود و در رأس آن پادشاه ایران باشد.

هنگامی‌که انتخابات بیست‌ودوم آغاز شد، ما ده‌ها میتینگ بزرگ در مناطق کردنشین برپا کردیم. کردها گرایش بسیاری به ما داشتند. زنده‌یاد بارزانی همان زمان گفت: ازآنجا که دو حزب پارت دمکرات کردستان و پان‌ایرانیست دو حزب برادر محسوب می‌شوند و ازآنجا که ما موقعیت معرفی نامزد مستقل نداریم، خواهشمندم یکی از چهره‌های فعال و خوش‌نامتان را معرفی کنید تا ازسویِ ما حمایت شود. من نیز ازآنجا که کسی بهتر از دکتر عاملی‌تهرانی سراغ نداشتم، ایشان را معرفی کردم. ایشان نیز نه به‌عنوانِ نامزد ما که به‌عنوانِ نامزد کردها پا به عرصۀ رقابت‌های انتخاباتی نهاد و با آرای بالایی نمایندۀ مهاباد شد.

اکنون که به بیش از شش دهه کنش سیاسی خود می‌نگرید، چه فراز و فرودهایی در خاطره‌تان بیشتر جلوه‌گر است؟

در اواسط جریان ملی‌شدنِ نفت، خود را از قافلۀ درهم‌شکستۀ جبهۀ ملی جدا کردیم، هرچندکه هیچ‌گاه جزو آنان نبودیم اما پیش‌تر همکاری نزدیکی با آنان داشتیم. ما این جدایی را اعلام کردیم و ازآن‌پس راهی جداگانه در پیش گرفتیم.

ما همواره بر آن بودیم که میان اندیشه‌های حاکمان وقت، آنچه به صلاح حزب ما و جهان‌بینی ماست برگزینیم. ازاین‌رو بود که مثلاً در همه‌پرسیِ ششم بهمن با طرح دیدگاه‌های مشروطی شرکت کردیم زیرا بر این باور بودم که این همه‌پرسی می‌تواند به اپوزیسیون آن‌زمان کمک کند تا از انزوا خارج شود. بر این اساس بود که همۀ نیرویمان را متمرکز کردیم تا شاهنشاهی ایران و پادشاه را متوجه مسائل کنیم و در این راه توفیق‌های بزرگی نیز به دست آوردیم.

نگاه شاه به حزب شما چگونه بود؟

پادشاه از لحاظ آرمانی با ما هماهنگ بود. نخستین دیدارم با ایشان به همت سرلشکر پاکروان در سال ۱۳۴۳ رخ داد. این دیدار، که در آغاز بنا بود نیم‌ساعت به طول انجامد، بیش از سه ساعت به درازا کشید.

او را چگونه دیدید؟

ایشان را شخص میهن‌پرست و باسوادی دیدم ولی متأسفانه ضعف‌هایی داشت اما، درکل، افکار ایشان را کاملاً مناسب دیدم.

در این سه ساعت من برایِ ایشان از وظایف تاریخی پادشاه و چیستی آیین شاهنشاهی ایران‌زمین گفتم و بیان داشتم که پادشاهی صرفاً یک میراث نیست، بلکه از جانب ملت ایران به ایشان تفویض شده‌است و تصریح کردم که، براساسِ قانون اساسی مشروطه، سلطنت موهبتی الهی است که به‌وسیلۀ ملت به شخص پادشاه تفویض شده‌است و…

ما آیین شاهنشاهی را نه به‌عنوانِ قبول سلطنت موروثی، که به‌عنوانِ بخشی از فرهنگ ایران قبول داشتیم و بر این باور بودیم که همۀ اقوام ایرانی و تیره‌های مذهبی ایران‌زمین باید مورد حمایت و صیانت شاهنشاهی ایران باشند. همچنین نقش شاه به‌عنوانِ شاه شیعه، ازآن‌رو که شیعه را یک طریقۀ سیاسی، اجتماعی و مذهبی در ایران می‌دانستیم که در یک نبرد مداوم هم بود، اهمیت ویژه‌ای برایِ ما داشت.

ازاین‌رو، ما یک مبارزۀ قانونی و غیرمسلحانه در پیش گرفتیم که نتیجه‌اش تشکیل فراکسیون پان‌ایرانیست، برایِ نخستین‌بار، در مجلس شورای ملی بود. شاه نیز در این راه کمک‌های معنوی بسیاری در موضع قانونی به ما کرد. ما دو دوره در مجلس شورای ملی بودیم. در دورۀ بیست‌ودوم، مبارزۀ سختی با حاکمیت بر سر مسئلۀ بحرین داشتیم. هیچ‌گاه ابزار دربار نبودیم، بلکه دغدغۀ ما همواره منافع ملت ایران و موجودیت آن بود و هست.

علاوه بر او چه طیف‌های دیگری با آرمان‌های شما همگام بودند؟

بسیاری از میهن‌پرستان، به‌ویژه سران ارتش مانند سرلشکر حسن پاکروان، ارتشبد بهرام آریانا و…، هم‌آرمان ما بودند. طیفی از روحانیون مانند آیت‌الله شریعتمداری نیز نهضت را یاری کردند و میعادگاه محکمی برایِ ما بودند.

چرا شما سوسیالیسم را پایۀ کنش اقتصادی‌تان برگزیده‌اید؟

سوسیالیسم، که اصالت‌دادن به اجتماع است، بیان منطق ما در حکومت‌مداری است و پاسخ‌ به پرسش‌هایی چون «آموزش‌وپرورش چگونه باید باشد؟ ارتش چگونه باید باشد؟ دادگستری چگونه باید باشد؟» باید براساسِ آن تنظیم شود. هنگامی‌که این پرسش‌ها در اندیشۀ افراد جامعه شکل می‌گیرد، ما به آن‌ها براساسِ اصالت‌دادن به خانواده و قراردادنِ این مقولۀ اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در متن جامعه ایرانی پاسخ خواهیم‌داد. چون خانواده، که واحد اصیل اجتماع است، بنیاد این اندیشۀ سوسیالیستی ماست و این وجه افتراق ما با مکتب‌های دیگر است. ازاین‌رو بود که باوجودِ اختلاف با حاکمیت، به‌هنگامِ دفاع مقدس، در کنار ملت ایران ایستادیم.

گویا شما تنها حزب اپوزیسیون بودید که تا پایان جنگ، اعضایتان را به حضور در جبهه‌های جنگ علیه عراق فراخواندید.

بله، ما همواره براساسِ اصالت رفتار کرده‌ایم. معیار اصالت از نظر ما قدرتمندی ملت ایران است. این امر ما را بر آن داشت تا همۀ پان‌ایرانیست‌ها را به جبهه‌های جنگ علیه عراق فرا بخوانیم.

خاطرم هست، زمانی‌که در پاریس بودم، ارتشبد بهرام آریانا زنگ زد و خواست که به دیدارش بروم. رفتم. علاوه بر ایشان، دو سه تن دیگر، از جمله دریاسالار کمال حبیب‌اللهی، فرماندۀ نیروی دریایی، نیز حضور داشتند. آنان از من پرسیدند که با ناو تبرزین چه کنیم؟ گفتم این ناو را به کجا می‌خواهید ببرید؟ آن را به خلیج فارس بفرستید تا از حقوق ایران در آنجا دفاع کند. تبرزین می‌تواند نمایندۀ قدرت ایران در خلیج فارس باشد. خوشبختانه آنان نیز ناو را آزاد کردند.

باید بگویم که، در اواخر عمر رژیم گذشته، چهار ناو اقیانوس‌پیما که همگی نام‌های ایرانی داشتند خریداری شدند و در حرکت به‌سویِ ایران بودند که دولت موقت انقلاب قراردادهای آن‌ها را لغو کرد و این یکی از بزرگ‌ترین خیانت‌های دولت موقت به ملت ایران بود. جالب است بدانید که یکی از همین ناوها بود که ایرباس ایران را بر فراز خلیج فارس زد.

حال که بحث به جنگ ایران و عراق کشید، نظرتان دربارۀ گسترش توانمندی‌های نظامی ایران چیست؟

تاریخ به ما می‌گوید که ملت ایران، منهای شکل حکومت، باید تا دندان به سلاح‌های پیشرفته مجهز باشد.

قدرت حکومت چه معیاری باید داشته‌باشد؟

قدرت حکومت باید ناشی از آرمان­خواهی ملت باشد و درنتیجه تنها آن شیوۀ حکومت قابلِ‌قبول است که ملت را به‌سویِ آرمان ملی هدایت کند.

این گفت‌وگو پیش‌تر در ماهنامۀ فردوسی منتشر شده است.

***

هواداران حزب پان ایرانیست در برونمرز
همبستگی‌ ملی‌ . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت
هم میهن گرامی‌: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات با حاکمیت ملت به ما بپیوندید
کنون ای هم وطن ای جان جانان / بیا با ما بگو پاینده ایران

به پان ایرانیست ها بپیوندید
اندیشه وحدت بخش پان ایرانیسم و کوشش در حزب پان ایرانیست و سازمان جوانان حزب پان ایرانیست یگانه راه نجات ایران از تجزیه و فروپاشی است.

***

درخواست هموندی
hamvandi@paniranist.org
شبکه های اجتماعی نامه پان ایرانیسم

تارنما: www.paniranism.info
فیسبوک: facebook.com/paniranistparty
تویتر: twitter.com/paniranism
تلگرام: t.me/Naameh_Pan

شبکه‌های اجتماعی حزب پان ایرانیست

تارنما:www.paniranist.info
اینستا گرام: paniranist.party
تلگرام http://t.me/paniranist
فیسبوک:Fb.com/paniranist.info
تویتر:paniranist_info@

You can leave a response, or trackback from your own site.

Leave a Reply

Copyright©2010-2018.