شماره 111 – پرسش ساده و روشنِ «پیمان نوین»: در کجا ایستاده‌ایم؟ با جمهوری اسلامی یا با ایران؟

هم میهن گرامی, مهر نموده و ما را در پخش نامه پان ایرانیسم یاری نماید. سپاس!

نامه پان ایرانیسم
شماره 111، چهار شنبه 14 آبان ماه 1399، 4نوامبر 2020
www.paniranism.info . iran@paniranism.info

درود بر هم میهنان گرامی

پرسش ساده و روشنِ «پیمان نوین»: در کجا ایستاده‌ایم؟ با جمهوری اسلامی یا با ایران؟
دعوت گروهی از اعضا و هواداران پیشین احزاب و سازمان‌های چپ به همبستگی و مسئولیت‌پذیری برای «پیمان نوین»
درباره مرگ مشکوک یک فعال سیاسی طرفدار پادشاهی در کرج
جاوید نام نسیم شهبازی
قهرمانان چگونه هستند؟
سخنگوی کمپین دادخواهی: مهرداد بختیاری به بند امنیتی زندان «رجایی‌شهر» منتقل شده است
چهار روز بی خبری از امیرحسین مرادی،از معترضین آبان ماه

شماره 110 – روز جهانی کوروش بزرگ همایون باد

هم میهن گرامی, مهر نموده و ما را در پخش نامه پان ایرانیسم یاری نماید. سپاس!

نامه پان ایرانیسم
شماره 110، سه شنبه 6 آبان ماه 1399، 27 اکتبر 2020
www.paniranism.info . iran@paniranism.info

 

درود بر هم میهنان گرامی

نوشته های زیر تقدیم میشوند:
بزرگداشت کوروش بزرگ در سراسر جهان
در پاسارگاد با استاد بادکوبه ای و مردم ازادی خواه
ریشه‌های آزاد اندیشی کورش بزرگ
در جستجوی کوروش بزرگ
سخنان شیخ اسعد در پاسارگاد
برای پرفسور عبدالمجیدِ ارفعی آرزویِ تندرستی و بهبودی داریم

شماره 109 – کردها هر کجا که باشند ایرانی هستند!

هم میهن گرامی, مهر نموده و ما را در پخش نامه پان ایرانیسم یاری نمایید. سپاس!

نامه پان ایرانیسم
شماره 109، آدینه 25 مهر 1398، 16 اکتبر 2020
www.paniranism.info . iran@paniranism.info

درود بر هم میهنان گرامی

مطالب زیر تقدیم میشوند:

کردها هر کجا که باشند ایرانی هستند! روشنک آسترکی
پیوستگی های تاریخی کرد ها با ایرانیان – هما ارژنگی
ئه‌و‌ه‌ڵ ئێرانی دۆوم کوردوکم -“اول ایرانی، دوم کردم” – زنده یاد اسد چراغی
نامه تاریخی ملا مصطفی بارزانی رهبر حزب دمکرات کردستان عراق به رهبر حزب پان ایرانیست
پان ایرانیست ها پیشگامان دفاع از کرد ها

شماره ویژه – بمناسبت سالگرد ترور در رستوران میکونوس د در 17 سپتامبر سال 1992

نامه پان ایرانیسم
شماره ویژه – چهارشنبه، 9 مهر ماه 1399، 30 سپتامبر 2020

درود بر هم میهنان گرامی

نوشته های زیر تقدیم می شوند:
بمناسبت سالگرد ترور در رستوران میکونوس در 17 سپتامبر سال 1992
خواندن پیام سازمان برونمرزی حزب پان ایرانیست و کنگره رهایی و حزب سکولار دمکرات
آمریکا، جمهوری اسلامی، مکانیسم ماشه و چالش‌های پیش رو

شماره 108 – آغاز هفته دفاع مقدس گرامی باد.

هم میهن گرامی, مهر نموده و ما را در پخش نامه پان ایرانیسم یاری نمایید. سپاس!

نامه پان ایرانیسم
شماره 108، دوشنبه شهریور ماه 1399 – 21 سپتامبر 2020
www.paniranism.info . iran@paniranism.info

درود بر هم میهنان گرامی

نوشته های زیر تقدیم می شوند:

حماسه خون، دفاع از خاک، فرهاد باغبانی
درسهایی که باید از نبرد در خرمشهر گرفت، میلاد دهقان
اسناد حزب پان ایرانیست و موضع گیری درباره آغاز دفاع مقدس
بیانیه محسن پزشکپور رهبر حزب پان ایرانیست در سال ۵۹ به مناسبت آغاز دفاع مقدس
برای سرکوبی دشمنان ایران متحد شویم
نامه زنده یاد سرور محسن پزشکپور به رییس شورای امنیت سازمان ملل متحد در محکومیت حمله عراق به ایران
پاسخ مدیر سیاسی شورای امنیت به سرور محسن پزشکپور

شماره 107- هفتاد و سومین سالروز بنیاد پان ایرانیسم بر همه خجسته باد

هم میهن گرامی, مهر نموده و ما را در پخش نامه پان ایرانیسم یاری نمایید. سپاس!

نامه پان ایرانیسم
شماره 107، شنبه 15 شهریور ماه 1399 – 5 سپتامبر 2020

 

درود بر هم میهنان گرامی

نوشته های زیر تقدیم می شوند:

نگاهی به تاریخچه و آرمان پان‌ایرانیسم، آرسام محمودی
ضرورت و شرایط تشکیل مکتب پان ایرانیسم، هومن اسکندری
تولد ققنوس از پس بامداد خونین، فرهاد باغبانی
یکپارچگی ایران و وحدت ملی، دکتر پرویز ورجاوند
‏ به مناسبت ۱۵ شهریور، سالروز بنیان مکتب پان ایرانیسم، آرش رحمانی

 

نگاهی به تاریخچه و آرمان پان‌ایرانیسم

آرسام محمودی

«قالوا وأعدل أقسام الأرض وأصفاها وأطیبها إیرانشهر …: ما بین نهر بلخ إلى نهر الفرات فی الطول ومابین بحر عابسکین إلى بحر فارس والیمن فی العرض ثم إلى مکران وکابل وطخارستان ومنتهى اذربیجان …» (مطهربن طاهر مقدسی، البدءوالتاریخ، قاهره، مکتبه الثقافه الدینیه، فصل سیزدهم، جلد چهارم، ص ۹۷)

ترجمه: «گویند معتدل‌ترین و باصفاترین و بهترین بخش‌های زمین ایرانشهر است… درازای آن میان رودخانه بلخ تا رودخانه‌ی فرات و پهنای آن میان دریای غابسکین (مازندران) تا دریای فارس و یمن و سپس به طرف مکران و کابل و طخارستان و منتهای آذربایجان است…» (محمدبن طاهر مقدسی، آفرینش و تاریخ، ترجمه محمدرضا شفیعی کدکنی، مجلد دوم، ص ۶۱۵).

معنی «پان»

ریشه‌ی «پان» به واژه یونانی «pâs» باز می‌گردد و به معنی عموم، همه، همگانی، سرتاسر، کلی و عام است و از جمله به صورت پیشوند در حوزه‌های مختلفی به کار برده می‌شود. برای مثال پان‌آمریکن نام خطوط هوایی سراسری آمریکا بوده است، یا پان‌آفریکان نام دانشگاهی است در آفریقا، یا مثلاً گفته می‌شود که جام ملت‌های اروپا از سال ۲۰۲۰ قرار است به شکل پان‌یوروپیان (یعنی به میزبانی سراسری همه کشورهای اروپایی) برگزار شود و مثال‌هایی از این دست. چنانکه مشاهده می‌شود در هیچکدام از این موارد، پان نه معنی نژادی می‌دهد و نه معنای سیاسی، بلکه تنها پیشوندی است برای رساندن مفهوم سراسری؛ بنابراین این سخن که همه‌ی پان‌ها مترادف نژادپرستی هستند بی‌معنا است. برخی از راه قیاس بین پان‌ترکیسم، پان‌عربیسم و پان‌ایرانیسم، حکم آن دو را به پان‌ایرانیسم تسرّی می‌دهند. در حوزه مکاتب فرهنگی و احزاب سیاسی، باید آرمان‌ها، اهداف و عملکرد هر یک از جریانات را بررسی و از پیش‌داوری تنها به دلیل تشابهات اسمی پرهیز کرد. محیط‌های خیزش جنبش‌های پان، اهداف، شکل سازمان، شیوه‌ها و ایدئولوژی‌های آنها آنقدر پراکنده‌اند که ارائه تعمیم‌های نامعتبر درباره‌ی آنها تقریباً غیرممکن است(۱). برای مقایسه‌ی ایدئولوژی‌ها و جنبش‌های گوناگون پان، نخست باید میان مکتب‌های فکری‌ای که تنها در پی یک سیاست مشترک هستند و مکتب‌هایی که لزوماً ماهیت ناسیونالیستی ستیزه‌جویانه دارند، تفاوت قائل شد(۲). پان‌ایرانیسم چه از نظر معنای لغوی و چه از جهت مفهوم فرهنگی و سیاسی یعنی وحدت همه‌ی مردمان ایرانی‌تبار. به بیان دیگر در مکتب پان‌ایرانیسم همه‌ی سرزمین‌های ایرانی و همه مردمان ایرانی‌تبار از جایگاهی یکسان برخوردارند.

مکتب پان‌ایرانیسم

برای آشنایی با نهضت و مکتب پان‌ایرانیسم که حزب پان‌ایرانیست بر پایه‌ی نظریات آن شکل گرفته است، فارغ از معنای لغوی آن، باید به اهداف و نظریات مؤسسان و رهبران آن نظر افکند. پان‌ایرانیسم نخستین بار توسط دکتر محمود افشار یزدی از ایرانشناسان و سیاستمداران تحصیلکرده‌ی سوئیس در معنای فرهنگی به کار رفت. او که اولین به‌کاربرنده و مفسر این واژه بود می‌نویسد: «من از پان‌ایرانیسم منظورم آن است که ملل و اقوامی که به زبان فارسی سخن می‌گویند یا می‌گفته‌اند و ساختمان بزرگ ادبیات فارسی را به مشارکت یکدیگر برپا ساخته و باز استعداد آن را دارند که بزرگتر کنند، از هم پراکنده یا نسبت به هم بیگانه نشوند»(۳). هم او می‌افزاید: «ما نسبت به هیچیک از نقاط خارج ایران کنونی، نظر سیاسی نداریم و علاقه‌ای که نسبت به این نقاط ابراز می‌کنیم از لحاظ تاریخ و تمدن و ادبیات ماست»(۴).

مقدمه‌ی تشکیل مکتب پان‌ایرانیسم به وقایع مربوط به اشغال ایران در جنگ جهانی دوم باز می‌گردد. با تشکیل هسته‌های مقاومت در جریان اشغال ایران از سوی قوای روس و انگلیس و زمزمه‌های تجزیه‌ی آذربایجان و کردستان با حمایت شوروی، جوانانی که در برابر وقایع پیش آمده احساس مسئولیت می‌کردند دور هم جمع شده و تصمیم به مقابله با متجاوزین گرفتند. این جوانان در سال ۱۳۲۶ مکتب پان‌ایرانیسم و بعدها حزب پان‌ایرانیست را بنیان نهادند. با نگاهی به سابقه‌ی فعالیت‌های حزب پان‌ایرانیست که در ادامه به آن اشاره خواهد شد، عملکرد این حزب را می‌توان در دفاع از تمامیت ارضی و فرهنگی ایران و حمایت از عناصر ایرانی خارج از مرزهای ایران سیاسی (همچون کردهای عراق و ترکیه و مردم بحرین) که مورد هجوم و تعدی دولت‌های فاشیست و نژادپرست منطقه قرار گرفته بودند، ارزیابی کرد. اتهاماتی که از سوی گروه‌های چپگرا مانند حزب توده و بعدها چریکهای فدایی خلق به پان‌ایرانیست‌ها زده می‌شد بر مبانی ایدئولوژیک استوار بود که از سوی دستگاه تبلیغاتی کمونیستی شوروی صادر می‌شد. حکومت شوروی که زندان عقاید و افکار آزادیخواهانه و ضداستبدادی بود و از توجه مردم ایرانی‌تبار در ازبکستان، تاجیکستان و قفقاز به فرهنگ باستانی‌شان در هراس بود، بیشترین تلاش را برای بد جلوه دادن نهضت پان‌ایرانیسم به کار برد. در سی و دومین جلد دانشنامه‌ی شوروی، درباره‌ی پان‌ایرانیسم چنین نوشته شده است: «فلسفه‌ای است ارتجاعی و نژادی، محرکین آن ملاکین و سرمایه‌داران بزرگ ایرانی‌اند که با امپریالیست‌ها ارتباط دارند.» تبلیغات ناشی از ترس علیه پان‌ایرانیسم در شوروی تا جایی ادامه پیدا کرد که به گفته‌ی نویسنده‌ی تاجیکستانی استاد میرزا شکورزاده، معلمان نظام آموزشی کمونیستی شوروی، هواداران پان‌ایرانیسم را در مدارس با صفاتی چون «دیو» توصیف می‌کردند(۵).

همین اتهامات ساخته و پرداخته‌ی دستگاه تبلیغاتی شوروی، عیناً توسط نمایندگان سیاسی شوروی در ایران به پان‌ایرانیست‌ها زده می‌شد و امروز نیز چنین اتهاماتی از سوی پیروان فکری آنان به نهضت پان‌ایرانیسم نسبت داده می‌شود. نفر دوم حزب پان‌ایرانیست دکتر محمدرضا عاملی تهرانی از شهر کردزبان مهاباد و نفر اول محسن پزشکپور از خرمشهر- که درصد قابل توجهی از مردم آن عرب‌زبان بودند- وارد مجلس شدند. همچنین مهندس رضا کرمانی شهردار خرمشهر در سال‌های ۱۳۴۷ تا ۱۳۴۹ که به عنوان بهترین شهردار خرمشهر نیز انتخاب شد عضو حزب پان‌ایرانیست بود.

پرچم حزب پان ایرانیست

از مواردی که مغالطه‌گران از آن استفاده می‌کنند تا حزب پان‌ایرانیست را حزبی نژادپرست خطاب کنند پرچم این حزب است. آنان پرچم حزب را که نشان مخالفت است در میان عوام نشان نابرابری معرفی می‌کنند و در تفسیر آن می‌گویند که مراد از این نشان، اعتقاد پان‌ایرانیست‌ها به نابرابری ایرانیان با سایر اقوام است. در حالی‌ که در هیچ یک از متون مکتب پان‌ایرانیسم چنین چیزی دیده نمی‌شود. نشان حزب پان‌ایرانیست علامت مخالف، یکی از علائم ریاضی است. نشان مخالف از دو خط موازی و یک خط قاطع تشکیل شده است و در حقیقت بیان گویای استراتژی پان‌ایرانیست‌ها است. این نشان بسیار ساده انتخاب شده و به خوبی مفاهیم و خواسته‌های حزب و جنبش پان‌ایرانیست‌ها را بیان می‌کند(۶). محسن پزشکپور رهبر پیشین حزب پان‌ایرانیست درباره‌ی فلسفه‌ی این علامت گفته است: «نشان از مخالفت ما دارد با نظامات غیرملی و غیرناسیونالیستی»(۷). امیرشاپور زندنیا از اعضای حزب سومکا که از احزاب رقیب حزب پان‌ایرانیست به شمار می‌رفت نیز در کتاب خاطرات خود به اینکه این علامت نشان مخالفت است و پان‌ایرانیست‌ها آن را برای نشان دادن مخالفت خود با نظام‌های غیرملی به کار می‌برند صحه گذاشته است(۸).

تصویر ۱: پرچم حزب پان‌ایرانیست (نشانه مخالفت با نظام‌های غیرملی و استبداد و استعمار)

پان‌ایرانیسم سدی در برابر ایدئولوژی‌های ضدبشری پان‌ترکیسم و پان‌عربیسم

در اواخر دوران عثمانی در آناتولی که آرام آرام زمزمه فروپاشی امپراتوری عثمانی شنیده می‌شد، گروه‌هایی نژادپرست در آناتولی شروع به ساختن ایده‌ای نژادگرایانه کردند و با تشکیل کانون‌ها و انتشار جرایدی به تبلیغ این عقاید که هدفشان وحدت به اصطلاح «ترک‌نژادان» و توسعه‌طلبی ارضی و تصفیه این مناطق از غیر ترکان بود، پرداختند. نتیجه فعالیت آنان و نفوذ افکار و عقایدشان در میان سیاستمداران وقت عثمانی پس از چند سال آشکار شد و آن چیزی نبود جز کشتارهای وسیع یونانیان، ارمنیان، آشوری‌ها و… تنها پیرامون نسل‌کشی ارمنیان توسط سیاسیون و نظامیانی که پیرو عقاید پان‌ترکیست در اواخر دوران عثمانی بودند، در دانشنامه‌ی حقوق بشر، از کشتار یک دوم تا دو سوم از جمعیت دست کم دو میلیون نفری ارمنیان ساکن در آناتولی سخن به میان آمده است(۹).

جعل تاریخ و هویت‌سازی دروغین برای موجه ساختن اهداف و عملکردها همیشه از ویژگی‌های جریانات فاشیستی بوده است، پان‌ترکیسم نیز از این قاعده مستثنا نیست. هرچند آرمینیوس وامبری (سیاح یهودی- مجاری) که در کنار لئون کاهون برای نخستین بار با نوشتن مطالبی، مسئولیت مشهور ساختن مفهوم پان‌ترکیسم را بر عهده داشت، بعدها از نوشته‌های خود تبرّی جست و پان‌ترکیسم را یک پدیده‌ی خیالیِ واهی نامید(۱۰)، اما تصویر این امپراتوری خیالی را در دسترس همه‌ی کسانی که مایل به طرفداری از آن بودند [از جمله سیاسیون و نظامیان عثمانی در آستانه فروپاشی] قرار داد(۱۱) و آنان با پر و بال دادن به این ایده‌ی واهی در پی تشکیل این امپراتوری خیالی که هیچگاه عینیت تاریخی نداشته، برآمدند. پان‌ترکیست‌ها با جعل تاریخ و ترک شمردن تمدن‌های باستانی همچون سکاییان، سومریان، ایلامی‌ها و اقوام همسایه همچون آذری‌ها به دنبال هویت‌سازی برای خود بودند. آنان حتی نام سرزمین خیالی خود را نه از اساطیر مغولان و ترکان که از اساطیر ایرانیان استخراج کرده و آن را «توران» نامیدند و مردمان آن را تنها به این دلیل که در برخی متون ادبی پسین، با اتراک یکسان دانسته شده بودند، به نفع خود مصادره کردند. رنه گروسه، مستشرق فرانسوی می‌نویسد: «امروز می‌دانیم که تورانیان قدیم ترک نبوده‌اند، بلکه آنها هم ایرانی بوده‌اند که زیر بار اصلاح زردشت نرفته بودند و صحراگردی را بر شهرنشینی ترجیح داده و در سرحدات شمالی ایران شرقی دائماً در جوش و خروش بودند. ترک‌ها و مغول‌ها بسیار دیرتر، یعنی در اواخر عهد قدیم تاریخ اروپا و اوایل قرون وسطا پدیدار شدند»(۱۲).

واسیلی بارتولد ترک‌شناس شهیر نیز ضمن تصریح بر آریایی بودن تورانیان، می‌نویسد: «از سده ششم میلادی که ترکان به آسیای میانه راه یافتند، شباهت این دو نام سبب شد که برخی نام توران را با نام ترکان یکی بدانند، حال آنکه رابطه‌ای میان این دو نام وجود نداشت»(۱۳).

تاریخسازی و دست‌درازی پان‌ترکیسم به میراث سایر اقوام و ملت‌ها به جایی رسید که ولادیمیر مینورسکی مستشرق روسی درباره‌ی این ایدئولوژی چنین گفت: «هرجا مسائل علمی حل نشده‌ای در زمینه فرهنگ اقوام شرق باستان پدید آید ترکان بی‌درنگ دست خود را به همانجا دراز می‌کنند»(۱۴).

تصویر ۲: روی جلد نشریه گرگ‌های خاکستری (سال‌های انتشار: ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۱) با قلمرو خیالی توران و شعار نژادستیزانه در بالای آن: نژاد ترک بالاتر از هر نژادی

دعاوی جریان پان‌ترکیسم با حساسیت نخبگان سیاسی و علمی ایران و بخصوص نخبگان آذربایجانی همراه شد. تقی ارانی، احمد کسروی، ناصح ناطق، یحیی ذکاء، عبدالعلی کارنگ، حسین کاظم زاده ایرانشهر و… از جمله کسانی بودند که در برابر تاریخ‌سازی جریان پان‌ترکیسم و تبلیغات صادره از آناتولی روشنگری کردند. تقی‌زاده درباره‌ی پان‌ترکیسم می‌نویسد: «افرادی که به عقیده عجیب پان‌ترکیسم اعتقاد دارند… شاید آگاه نباشند از اینکه، این عقیده عجیب و مضحکِ لزومِ احیای شاهنشاهی چنگیز و تبرئه مغول از هرگونه نقائص، و مبالغه در عدد و کمالات مفاخر تاریخی قوم ترک به حد هذیان که مبنی بر انکار تمام روایات تاریخ و تحریف حقایق مسلمه بود، بیشتر ناشی از یک کتاب قصه مانندی بود که یک یهودی فرانسوی آن را تألیف کرده و در اوایل انقلاب مشروطیت عثمانی به ترکی ترجمه شده است. عامه‌ی مردم بدبخت عثمانی و خواص کم‌عمق و مفاخرجوی آنها نیز با اعتماد به اینکه آقای لئون کاهون از علما و فلاسفه و محققین بنام اروپاست، در هر موردی به حرف‌های او استناد و استدلال و مبالغات او را هضم کردند»(۱۵).

هرچند با روی کار آمدن مصطفی کمال پاشا (آتاترک) و سیاست‌های او در راستای کاهش تنش با همسایه‌های جمهوری نوپایش، از غلظت دعاوی گروه‌های پان‌ترکیست در آناتولی کاسته شد، اما برخی اندیشه‌های گروه‌های پان‌ترکیست تندرویی چون ترک‌های جوان، به جمهوری نوین ترکیه راه یافت و باعث ادامه سیاست‌های ترک‌سازی آناتولی و سرکوب و کشتار اقوام غیرترک‌زبان ساکن در آناتولی در دوران جمهوریت شد.

پان‌عربیسم نیز پیشینه‌ای همچون پان‌ترکیسم دارد. جدا از اینکه پان‌عربیسم یا اتحاد سرزمین‌های عرب‌ مانند پان‌ترکیسم هیچگاه عینیت تاریخی نداشته است، پان‌عربیسم نیز در طول حیات خود سعی داشته با جعل تاریخ برای خود هویتی هرچند تصنعی دست و پا کند. جمال عبدالناصر رییس جمهور مصر که از رهبران پان‌عربیسم به شمار می‌آمد و سودای اتحاد سرزمین های عرب‌ را در سر می‌پروراند، در یک تحریف آشکار و تحریک‌آمیز تاریخی، خلیج فارس را بر خلاف تمام اسناد تاریخی، «خلیج عربی» و خوزستان را که همواره نام تاریخی این منطقه بوده است، «عربستان» نامید. ادعاهایی که مورد استفاده‌ی صدام حسین هم قرار گرفت و تا امروز توسط گروه‌های نئوبعثی و نژادپرست مسلح پان‌عرب تکرار می‌شود. جنایات پان‌عربیسم علیه کردها و شیعیان در عراقِ دوران صدام برای پاکسازی نژادی و مذهبی، همانند جنایات پان‌ترکیسم در اواخر دوران عثمانی و دوران جمهوریت علیه ارمنی‌ها و یونانی‌ها و کردها بود.

با نگاهی به آنچه پیرامون تاریخچه و عملکرد پان‌ترکیسم و پان‌عربیسم گفته شد و مقایسه آن با نظریات و عملکرد پان‌ایرانیسم، می‌توان دریافت هیچ وجه تشابهی میان پان‌ایرانیسم با دو جریان یاد شده وجود ندارد. مردم ایران بر خلاف کشورهای تازه‌تأسیس چون ترکیه، عراق، عربستان یا امارات پیشینه‌ای تاریخی در تأسیس دولت و حفظ و تجدید یگانگی دارند و به قول هگل ایرانیان نخستین قوم تاریخی‌اند. پان‌ایرانیسم یا یگانگی فرهنگی و سیاسی مردمان ایرانی تحت حکومت دولتی ایرانی نیز عینیت تاریخی داشته و نشانگر این است که ایران بارها پس از تجزیه‌ها و گسیختگی‌هایی که پس از حمله‌ی اقوام بیگانه دچارش شده بود، توانست خود را بازسازی و استقلال خود را مجدد تأمین کنند. از حمله اسکندر، تا حمله اعراب و ترکتازی مغولان، پس از هر هجوم ایرانیان توانستند پس از مدتی و هر بار به روشی، یا دولتی ملی و ایرانی را تأسیس کنند یا اندیشه خود در کشورداری را بر مهاجمان تحمیل کرده و آنان را به فرهنگ ایرانی پایبند سازند. این فرآیند تاریخی هر بار و در هر دوره با یک نام شناخته شده است، زمانی پارت‌ها علیه اشغالگران یونانی بپا خاستند، در دوره ای نهضت شعوبیه پرچم احیای ایرانشهر را بر دوش گرفت، در دوره‌ای سربداران به مبارزه با اشغالگران مغول پرداختند و… اندیشمندان و مورخان با وجود اتفاق نظر بر وجود این فرآیند تاریخی، گاه نام‌های متفاوتی بر آن گذاشته‌اند. بابک امیرخسروی در کتاب خود «دولت در ایران» از اصطلاح «مارپیچ پیوستگی- گسیختگی- پیوستگی» برای روند پرتکرار احیای ایرانشهر در بازه‌های مختلف زمانی و پس از فروپاشی‌های متعدد بهره جسته است. وی می‌نویسد: «مارپیچ پیوستگی- گسیختگی- پیوستگی، بیان سرنوشت پرتلاطم و پرافت و خیز و شگفت‌آور ما ایرانیان پس از سلطه‌ی تازیان بر این مرز و بوم، تا همین اواخر است… بدیهی است که هیچ عاملی جز برتری چشمگیر فرهنگ و تمدن شهرنشینی ایرانیان بر مهاجمان بیگانه و فرمانروایان تازی و ترک‌تبار و مغول، که شمشیر حکومت در دستشان بود، نمی‌توانست به این اندازه موجب شیفتگی آنها نسبت به تمدن و فرهنگ ایرانی بشود و برخی از آنان را به مبلغان و مروجان زبان و فرهنگ ایرانی مبدل سازد. بی‌گمان در پیروزی روند پیوستگی- گسیختگی- پیوستگی در تاریخ ایران، نبرد «که بر که»ی برخاسته از تقابل فرهنگ‌ها و تمدن‌ها، و غلبه نهایی فرهنگ برتر بر فرهنگ پست‌تر، نقش مهمی در استمرار پیوستگی تاریخی ایرانیان و غلبه بر گسست‌های پی‌درپی داشت که همواره با هجوم بیگانگان رخ می‌داد»(۱۶).

اندیشه احیای ایرانشهر پس از دوره‌ی اسلامی همواره در میان ایرانیان وجود داشته و حتی در ظهور سلسله‌هایی چون صفویه و سنت تاریخ‌نویسی این ادوار مشهود است. در تاریخ «عالم‌آرای عباسی» نوشته‌ی اسکندربیگ ترکمان (کاتب دربار شاه عباس صفوی) از نتایج جلوس شاه عباس بر تخت پادشاهی، «طراوت تازه و نکهت بی‌اندازه یافتن و نضارت و خرمی از سرگرفتن» ایرانی است که از آن در این اثر به عنوان «خلاصه‌ی ربع مسکون و بهترین عرصه‌ی جهان» یاد شده است(۱۷). در کتاب مهم «مختصر مفید» نوشته محمد مفید مستوفی بافقی که در همان عصر صفوی تألیف شده و به گفته‌ی ایرج افشار تنها کتاب مستقل در موضوع جغرافیا در عهد صفوی است، نویسنده پس از نقل داستان فریدون و فرزندان او، پیرامون ایرج و ایرانشهر و حدود آن چنین نوشته است: «بعد از این مقال ایرانشهر که عبارت از کنار آب فرات است تا شط جیحون و وسط معموره و خوشترین و بهترین مواضع گیتی که واسطه عقد دنیاست به ایرج که اعقل و ارشد اولادش بود و به صفات حمیده و سمات پسندیده آراسته و به زیور عقل و فراست موصوف و به علو همت و وفور جود و سخاوت مشهور و معروف گشته بود نامزد فرمود…»(۱۸)

نهضت پان‌ایرانیسم به دنبال نزدیک ساختن مردمان ایرانی‌تبار و توسعه روابط میان مناطق مختلف جغرافیای فرهنگ ایرانی در منطقه است. جغرافیایی فرهنگی که چه در دوران پیش از اسلام و چه پس از آن ایرانشهر نامیده می شد. امروز نیز بسیاری از عبارت «ایران بزرگ فرهنگی» برای اشاره به این مناطق و مردمان ساکن در آن استفاده می‌کنند. مردمانی که فرهنگ، تاریخ و سرنوشتی مشترک دارند و سده‌ها در کنار یکدیگر و با همکاری هم دولت‌هایی ایرانی تشکیل داده و در برابر تهاجمات خارجی ایستادگی کرده‌اند و اکنون به هر دلیلی در جدایی از هم زندگی می‌کنند، ولی با وجود جدایی‌های سیاسی از یکدیگر، همچنان اشتراکاتشان بسیار بیشتر از تفاوت‌هایشان است بطوری که خاورشناسان و ایرانشناسانی چون رنه گروسه فرانسوی از اصطلاح «ایران خارجی» برای نامیدن مناطقی که با وجود جدایی از ایران سیاسی، مردمانی با فرهنگ و تبار ایرانی در آنجا زندگی می‌کنند، استفاده کرده‌اند(۱۹).

اهداف و آرمان‌های پان‌ایرانیسم

پان‌ایرانیست‌ها برخلاف پان‌ترکیست‌ها و پان‌عربیست‌ها که با توسل به جعل و تحریف تاریخ قصد دارند با وجهه‌سازی جنایات خود را بپوشانند، تکیه‌شان بر نظم تاریخی موجود در جغرافیای فلات ایران و حفظ سنت ادبی و فرهنگی این ناحیه است. آذربایجان مثال خوبی برای درک این موضوع است. هرچند این ناحیه در شمال غربی ایران زبان محلی‌اش پس از دوران اسلامی دستخوش تغییراتی شد، اما زبان شعر و کتابت در آن با وجود خلق آثاری البته محدود به زبان‌های محلی (زبان پهلوی تا قرن دهم هجری و زبان ترکی آذری در دوره معاصر) همواره یا عربی بود (در قرون اولیه اسلامی) یا فارسی. به بیان دیگر زبان کتابت و شعر در این ناحیه تفاوتی با سایر نقاط ایران نداشت که این نشانگر پیوستگی فرهنگی و سیاسی آذربایجان با سایر نقاط ایران با وجود تحولات سیاسی و تاریخی است و مواضع پان‌ایرانیست‌ها پیرامون آذربایجان شکل گرفته بر پایه همین واقعیات عینی و تاریخی است. این موضوع درباره‌ی سایر نقاط ایران نیز صادق است.

در زمان تجزیه بحرین حزب پان‌ایرانیست پرچمدار مخالفت با تجزیه این جزیره‌ی ایرانی بود و نطق رهبر این حزب در محکومیت و استیضاح دولت هویدا هنوز یکی از تأثیرگذارترین سخنرانی‌های ملی در ایران معاصر است. در زمانی که دولت فاشیستی بعث عراق مشغول لشکرکشی به مناطق کردنشین بود، جراید حزب پان‌ایرانیست جنایات دولت جمهوری عراق را در نشریات خود بازتاب می‌دادند. حتی از سوی دفتر مرکزی حزب پان ایرانیست نامه‌هایی به اوتانت دبیرکل وقت سازمان ملل متحد در محکومیت جنایات حکومت پان‌عرب و بعثی جمهوری عراق فرستاده شد که به اقدامات حکومت عراق علیه کردها و نقض حقوق انسانی آن‌ها اشاره شده بود(۲۰). حمایت پان‌ایرانیست‌ها از هم‌تباران کرد در عراق تا جایی پیش رفت که نمایندگان پارت دموکرات کردستان عراق در پنجمین کنگره حزب پان‌ایرانیست، این پارت را برادر حزب پان‌ایرانیست اعلام کردند و حتی رهبر این پارت ملامصطفی بارزانی در پیامی به پنجمین کنگره حزب پان‌ایرانیست از حمایت‌های این حزب تجلیل کرد: «… شما (محسن پزشکپور) و حزب پر افتخار و روزنامه زرین برگ خاک و خون نه تنها در سخت ترین شرایط از رستاخیز آزادی‌طلب ما موثرترین و شدیدترین پشتیبانی ها را نموده‌اید، بلکه در هر فرصت افتخارات تاریخی و نژاد ما را چون حماسه‌ای بزرگ بازگو نمودید. پس بجاست که ما و شما، به خود ببالیم و چونان گذشته دست در دست هم در راه آزادگی نژاد و نیاخاک خود و در هم شکستن توطئه‌های استعماری شوونیست‌ها، نبردی هم‌آهنگ را دنبال کنیم… در خاتمه دست شما برادر عزیز و دگر رهبران گرامی حزب شما و همه رزمندگان سنگر گرفته در حزب پان‌ایرانیست را صمیمانه می‌فشارم و در آینده نیز به کمک‌های معنوی و گرمی بخش شما امیدوار و سربلند می‌باشم و باردیگر درودهای آرین‌ها را از سوی خود و رستاخیز آزادگی‌بخش کردهای این سوی مرز و مکتب سیاسی و کمیته مرکزی پارت دموکرات کردستان عراق به سوی کنگره پنجم حزب برادر پان‌ایرانیست می‌فرستم»(۲۱).

با امضای قرارداد الجزایر میان ایران و عراق، حزب پان‌ایرانیست با این قرارداد که مطابق آن حکومت ایران حمایت نظامی و مادی خود از کردهای عراق را قطع می‌کرد، مخالفت کرده و همچنان به پشتیبانی کردهای عراق پرداختند.

فعالیت‌های پان‌ایرانیست‌ها پس از انقلاب ۵۷ نیز با وجود به وجود آمدن محدودیت‌ها با روی کار آمدن حکومتی انترناسیونال و ضدملی که آرمان‌های واهی یکپارچگی امت اسلام را جایگزین ارزش‌های ملی، تاریخی و فرهنگی ایرانیان کرد، ادامه یافته و کوشش‌های آنها به حفظ تمامیت ارضی ایران و فرهنگ و ارزش‌های ایرانیان و توسعه روابط با کشورهای دارای مردمانی ایرانی‌تبار متمرکز بوده است. تجمع در برابر سفارت امارات در اعتراض به جعل نام تاریخی خلیج فارس، دو تجمع در مقابل دفتر سازمان ملل در تهران در اعتراض به سکوت جوامع بین‌المللی در برابر جنایات داعش و گروه‌های اسلامگرا علیه کردهای سوریه و عراق با وجود تهدید و بازداشت رهبران سازمان جوانان این حزب از جمله‌ی این اقدامات بوده است. تشریح قراردادهای برجام، کنوانسیون رژیم حقوقی دریای مازندران و نقص‌ها و عواقب جبران ناپذیر چنین قراردادهایی از دیگر فعالیت‌های پان‌ایرانیست‌ها در سال‌های اخیر بوده است. پان‌ایرانیست‌ها چنانکه بارها اظهار داشته‌اند به دنبال نزدیکتر کردن روابط با کشورهای حوزه تمدنی ایران و تشکیل اتحادیه‌ای مانند آنچه در اروپا میان کشورهای اروپایی ایجاد شده، هستند؛ با این تفاوت که ایجاد چنین اتحادیه‌ای میان کشورهای حوزه تمدنی ایران با توجه به مبدأ تاریخی و اشتراکات فرهنگی و زبانی در این حوزه بسیار آسان‌تر، واقع‌بینانه‌تر و دست یافتنی‌تر از نمونه اروپایی آن خواهد بود تا بتواند منافع مردمان این منطقه و حیات فرهنگی آنان را از تعدی ایدئولوژی‌های نژادستیز و خودکامه‌ای چون پان‌عربیسم و پان‌ترکیسم که سابقه نسل‌کشی‌هایشان در قرن بیستم ثبت تاریخ است، حراست کند. هر چند با روی کار آمدن جمهوری اسلامی ارزش‌های ملی و فرهنگی ایرانیان از سوی هیأت حاکمه تضعیف شد اما نه تنها تلاش برای حفظ و احیای فرهنگ ایرانی متوقف نشد بلکه در سال‌های اخیر حتی نشانه‌هایی از اوج گرفتن ارزش‌های ملی در ایران را می‌توان مشاهده کرد. شاید به همین جهت باشد که در ماه‌های اخیر زمزمه‌هایی از درون حکومت جمهوری اسلامی شنیده می‌شود که نظام قصد دارد بر خلاف رویه‌اش در چهار دهه گذشته، بعد از به بن‌بست رسیدن در عرصه‌های مختلف سیاست داخلی و خارجی، اقتصادی و اجتماعی با دست گذاشتن بر ملیت ایرانی و خرج کردن از ارزش‌های ملی، تاریخی و فرهنگی ایرانیان، خود را از پرتگاه نجات دهد و با این حربه مشروعیتی تازه برای خود بین مردم ایران دست و پا کند.

شاید سخنرانی دکتر حسن انوری استاد آذربایجانی فرهنگستان زبان فارسی در سال ۹۲ بتواند آمال و آرمان‌های فرهنگی و سیاسی پان‌ایرانیست‌ها را بیان کند. به این جهت یادداشت خود را با ذکر بخش‌هایی از سخنرانی ایشان به پایان می‌برم. حسن انوری در این سخنرانی بعد از اشاره به وسعت فرهنگی ایران (که آن را جهان ایرانی نامیده) و ارائه شواهدی از آن از میان آثار کهن ادبیات فارسی، گفت: «کسانی که جهان ایرانی را با مرزهای جغرافیایی ایران فعلی یکی می‌گیرند، نه‌تنها به خود، به تاریخ هم جفا می‌کنند و افزایش خلط مباحث تاریخی را باعث می‌شوند. ما به این دوستان آنچنان نگاه نمی‌کنیم تا کسانی که نام خلیج فارس را بنا به اغراض سیاسی دگرگون می‌سازند، بلکه عمل اینان را بیشتر از سر ناآگاهی تاریخی می‌دانیم. به هر حال، باید توضیح دهیم که ایران، امروزه دو مفهوم دارد: یکی ایران محصور در درون جغرافیای سیاسی فعلی است و دیگر جهان ایرانی که خوشبختانه دانشمندان از رشته‌های علمی به ویژه زبان‌شناسان ‌حدود واژه را نگاه می‌دارند و مثلاً از اطلاق نام ایرانی به زبان‌های سُغدی، سکایی، خوارزمی، ‌آسی، پشتو و غیره که امروزه در خارج از حوزه جغرافیای فعلی ایران است ابا نمی‌کنند. درواقع این زبان‌ها به جهان ایرانی تعلق دارند. همچنانکه نمی‌توان زبان خوارزمی را- به مناسبت آنکه امروزه ترکان بر آن منطقه سلطه دارند- از زبان‌های ترکی دانست، مسعود سعد سلمان را هم نمی‌توان یک شاعر پاکستانی نامید یا رودکی را به بهانه اینکه اهل سمرقند بوده و سمرقند امروزه جزء ازبکستان است، شاعر ازبکی گفت؛ یا مانی را که به صِرف اینکه در بابِل متولد شده و بابِل امروزه جزء عراق است، او را پیغمبر عراقی نامید. جهان ایرانی در روزگاران گذشته از نظر جغرافیایی و سیاسی و فرهنگی یک سرزمین به شمار می‌رفته و امروزه پاره‌پاره شده و هر پاره‌ای به نامی نامیده شده است. ولی سخن این است که نام امروزی را نمی‌توان بر تاریخ تحمیل کرد. این مسئله‌ای عاطفی و احساسی نیست، بلکه موضوعی علمی است این سخن را اولاً در پاسخ کسانی نوشتم که بر استاد ذبیح‌الله صفا ایراد می‌گیرند که چرا رودکی و امثال رودکی را در کتاب خود آورده. [آنهایی که می‌گویند] رودکی که ایرانی نیست. رودکی را باید در کتابی آورد که نامش باشد تاریخ ادبیات در ازبکستان! و ثانیاً در پاسخ کسانی چون آن نیک‌مرد افغانی که در زمان رضاشاه پهلوی، وقتی وزارت خارجه ایران نام پرشیا را در خارج از ایران،‌ به ایران تبدیل کرد، اعتراض کرد که ایران ما هستیم، شما چرا اسمتان را تغییر می‌دهید. نیک‌مرد افغانی در واقع درست گفته، وقتی محمود غزنوی شاه ایران و عنصری و فرخی و… ایرانی باشند سرزمین آنها چرا نباید ایران نامیده شود. اگر اسامی را به اغراض سیاسی نیالوده بودند، قسمت علیای رود ارس هم الآن «اران» بود نه آذربایجان. از سال ۱۹۲۲ میلادی، در این هشتاد اخیر، این اسم جعلی را بر آن سرزمین تحمیل کردند. آذربایجان، ‌قسمت سفلای رود ارس است و بوده است و خواهد بود که یادگار آتورپتگان، سردار نامدار هخامنشی است. و این نکته هم گفتنی است که نیاکان ارانی هم ایرانی بوده‌اند و خود را ایرانی می‌دانسته‌اند،‌ چنانکه در شعر منقول از قطران و خاقانی دیدیم، و لفظ اران خود با ایران هم‌ریشه است… جفایی که در دوران حکومت شوروی بر ازبکستان و تاجیکستان رفت دوسویه بود؛ هم از طرفداران زبان ترکی بود و هم از سوی روس‌ها. در شهر بخارا که روزی رودکی سمرقندی،‌ آدم‌الشعرای شعر فارسی، قصاید غرای خود را به زبان فارسی در دربار سامانی می‌خواند، کار به جایی رسید که برای کسانی که به زبان فارسی سخن می‌گفتند جریمه تعیین کردند و بدتر از این، اینکه خط را ابتدا در سال ۱۹۲۹ به لاتین و در سال ۱۹۴۰ به روسی تغییر دادند و باعث آمدند که نسل جدید به کلی از نسل قدیم و از فرهنگ قدیم بریده شود و امکان آشنایی با فرهنگ و میراث نیاکان از میان برداشته شود و نتیجه آن شد که ایرانی با ایرانی (به مفهوم آنکه در جهان ایرانی زندگی می‌کنند نه در محدوده‌ جغرافیای سیاسی فعلی) و هم به مفهوم از جدید با قدیم با هم بیگانه شوند. شصت سال پیش از این استاد دکتر پرویز ناتل خانلری مقاله‌ای در مجله سخن (فروردین‌ماه ۱۳۳۲) با عنوان «همسایگان ناشناس» نوشت و از این درد نالید و آنجا گفت: «زمانی بود که میان ایران و افغانستان و آسیای مرکزی جدایی نبود، پیشه‌ور هنرمند اصفهانی در غزنین و سمرقند کاخ‌ها می‌ساخت و نقاش تبریزی در هرات هنر می‌فروخت…» و غرض از این نقل آن است که بگوییم امروز دیگر آن شصت سال پیش نیست که فقط گله و شکایت کنیم و دست روی دست بگذاریم. نیروی قهر شوروی از میان رفته است و از سوی دیگر فناوری باعث شده است که ارتباطات گسترش پیدا کند و اگر قصوری هست نتیجه نابخردی خود ماست. امروز، ‌روز پیدا کردن همدیگر است. ایرانی (در مفهوم شهروند جهان ایرانی) باید ایرانی را پیدا کند و این پیدا کردن و آشنا شدن کار فرهنگی می‌خواهد. کار سیاسی هم می‌خواهد» (۲۲).

منابع:
۱. F. kazemzadeh, Pan movements, International Encyclopedia of Social Science, XI: 1968, p.366
۲. جیکوب لاندو، پان‌ترکیسم یک قرن در تکاپوی الحاق‌گری، ترجمه حمید احمدی، نشر نی، چاپ دوم ۱۳۸۶، ص۲۹۲
۳. محمود افشار یزدی، دوره یا جلد سوم مجله آینده، مقاله قلمرو زبان فارسی
۴. همان
۵. هوشنگ طالع، تاریخچه مکتب پان‌ایرانیسم، انتشارات سمرقند، چاپ دوم ۱۳۹۱، ص۲
۶. علی اکبر رزمجو، همان، ص۹۲
۷. همان، ص۹۳
۸. خاطرات امیرشاپور زندنیا، ایران فرزند، نشر نامک، چاپ اول ۱۳۹۵، ص۲۷
۹. Encyclopedia of Human Rights: Vol. 1, edited by David P. Forsythe, oxford university press, 2009, p. 98
۱۰. Arminius Vambery, western culture in eastern lands, 1906, p. 348
۱۱. جیکوب لاندو، همان، ص۲۱-۲۲
۱۲. رنه گروسه و جمعی از خاورشناسان فرانسوی، تمدن ایرانی، ترجمه عیسی بهنام، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ پنجم ۱۳۹۲، ص۳۵۱
۱۳. عنایت‌الله رضا، آذربایجان و اران، نشر هزار، چاپ سوم، صص ۱۰۵- ۱۰۶
۱۴. همان، ص۱۱۶
۱۵. سیدحسن تقی زاده، رشد اجتماعی و وسائل حصول آن در مملکت ما، مجله تعلیم و تربیت، شماره ۷ و ۸، ۱۳۰۶
۱۶. بابک امیرخسروی، دولت در ایران، نقدی بر نظریه شیوه تولید آسیایی مارکس، نشر اختران، چاپ اول ۱۳۹۷، ص۲۹-۳۰
۱۷. اسکندربیگ ترکمان، عالم‌آرای عباسی، انتشارات امیرکبیر، چاپ پنجم ۱۳۹۲، جلد دوم، ص۲۷۸
۱۸. محمدمفید مستوفی بافقی، مختصر مفید، به کوشش ایرج افشار و محمدرضا ابوئی مهریزی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۳۹۶، ص۱۸
۱۹. رنه گروسه، همان، ص۱۴
۲۰. هوشنگ طالع، قرارداد الجزایر و پی آمدهای آن، انتشارات سمرقند، چاپ اول ۱۳۸۹، ص۶۶
۲۱. روزنامه خاک و خون، شماره۲۴۶
۲۲. حسن انوری، ایران و جهان ایرانی، ماهنامه بخارا، شماره ۹۴، ص۱۲

برگرفته از کیهان لندن

***

ضرورت و شرایط تشکیل مکتب پان ایرانیسم

هومن اسکندری

پانزدهم شهریورماه ، سالروز بنیاد مکتب پان ایرانیسم از راه فرا رسید. در طول حیات یک ملت، روزهای خاص و سرنوشت سازی وجود دارد که این روزها و وقایع رخ داده در آنها، پیوندی شگفت و سرنوشت‌سازبا سرنوشت و اقتدار آن ملت دارد. از جمله این روزهای سرنوشت ساز در تاریخ معاصر ایران می توان به روزهایی چون ۱۴ امرداد ۱۲۸۵ ( صدور فرمان مشروطیت )، ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ ( ملی شدن صنعت نفت )، ۲۱ آذر ۱۳۲۵ ( گریز اهریمن از آذربایجان )و ۱۵ شهریور ۱۳۲۶ ( بنیاد مکتب پان ایرانیسم ) اشاره نمود .

برای درک اهمیت تشکیل مکتب پان ایرانیسم در تاریخ معاصر ایران، بررسی شرایط جامعه ایران در هنگام بنیاد مکتب ، بررسی عملکرد مکتب و پی آمد های تشکیل آن ضروری به نظر می رسد .

در حالی که ملت ایران پی آمد های شوم و ناگوار تجزیه بخش های بزرگی از سرزمین ایران و نسل کشی وحشیانه تیره ها و اقوام ایرانی در طول ۲۰۰ سال گذشته را هنوز فراموش نکرده بود، در سوم شهریور ۱۳۲۰ و درخلال جنگ جهانی دوم ، سرزمین ایران بار دیگر به اشغال نیروهای بیگانه (متفقین) درآمد .

اشغال ایران ، حفظ استقلال ، تمامیت ارضی و اقتدار ملی را به چالشی بزرگ برای ایرانیان تبدیل کرده بود . به تحریک بیگانه در هر گوشه ای از ایران ، از آذربایجان و کردستان گرفته تا بلوچستان ، نواهای شوم تجزیه به گوش می رسید . در حالی که رجال ملی و میهن پرستان خانه نشین شده بودند ، احزاب و گروه های بیگانه گرا و وابسته ، مانند حزب توده ، با اهدافی شوم و ضد ملی به گسترش فعالیت های تخریبی خود دست یازیده بودند . در این میان قدرت های خارجی با حمایت از رجال فاسد و وابستگان خود تلاش داشتند تا با نفوذ در هیات حاکمه از منافع بیشتری در ایران برخوردار شوند .

در این سال های سخت دو عامل باعث شده بود تا سخن گفتن از ناسیونالیسم چونان گناهی نابخشودنی و کفری بزرگ به نظر آید .

یکم – شکست آلمان نازی در جنگ جهانی دوم که سیاست های نژاد پرستانه و فاشیستی آن منجر به ویرانی بخش بزرگی از جهان و قتل عام میلیون ها انسان بی گناه در سراسر گیتی شده بود . این تجاوزات که تحت لوای ناسیونالیسم آلمانی صورت می گرفت ، انزجار افکار عمومی مردم جهان را نسبت به کلیه تفکرات مشابه و حتی واژه های مشابه برانگیخته بود . در این میان قدرت های استعمارگر غربی و شرقی تلاش داشتند تا با متصف کردن نهضت ها و اندیشه های آزادی خواهانه و ملت گرایانه به نژادپرستی و فاشیسم و در نتیجه تضعیف آنها ، راه را برای نفوذ در کشورهای جهان سوم و چپاول و غارت ملت های ستم کشیده هموار نمایند . لذا با سوءاستفاده از افکار عمومی داخلی و جهانی و با استفاده از دستگاه های عظیم و متنوع تبلیغاتی ، هرگونه جنبش ناسیونالیستی ، به ویژه در کشورهای جهان سوم را، مغایر با آزادی خواهی و دموکراسی معرفی کرده و ناسیونالیست ها را زیر تیغ تیز حملات تبلیغی خود قرار می دادند .

دوم – نظام رضاشاهی در طول دو دهه پیش از آن ، ناسیونالیسم ایرانی را با اقتدار حکومتی و استبداد پیوند زده بود . رضا شاه و طیفی از متفکرین آن دوره حرکت ایران به سوی مدرنیسم را تنها با اهرم ناسیونالیسم و در پناه حکومتی مقتدر میسر می دیدند . لذا رضا شاه با توجه به مقتضیات و شرایط حساس جامعه ی ایرانی تلاش داشت تا با تشکیل حکومتی مقتدر و نیرومند ، پروژه سازندگی و مدرنیسم در ایران را به مرحله ی اجرا در آورد .

این اقتدار حکومتی و استبداد ناشی از آن ، طبعا واکنش های منفی را دربسیاری از مردم ، روشنفکران و فعالین سیاسی جامعه به وجود آورده بود . اگرچه این استبداد در بسیاری از موارد گریبان گیر ملیونی چون دکتر مصدق ، مدرس ، ملک الشعرا بهار و بسیاری دیگر هم شده بود ، اما در سال های بعد از فروپاشی نظام مقتدر و البته مستبد رضاشاهی ، فرصتی فراهم شده بود تا احزاب وابسته ای مانند حزب توده و روشنفکران متعدد وابسته به آن با ملازم و مرادف دانستن ناسیونالیسم و دیکتاتوری ،تبلیغات ضد ناسیونالیستی خود را شدت بیشتری بخشند.

در این شرایط سخت و دشوار،ندای ایران پرستی و ناسیونالیسم بار دیگر توسط دهها جوان برومند ایرانی در سرزمین ایران صلا داده شد.هسته اولیه مبارزات پان ایرانیستی بعد از شهریور ۱۳۲۰ وتوسط تعدادی نوجوان از جمله محسن پزشکپور،محمد رضا عاملی تهرانی،مهدی بهره مند،پرویز صفیاری،فرید سیاح سپانلو،ابوالقاسم پورهاشمی وعده ای دیگر در محله پل چوبی تهران و با حمله به تانک های متجاوز روسی شکل گرفت.

به دنبال فعالیت های این نوجوانان و عده ای دیگر از جمله علینقی عالیخانی،مهدی عبده،ناصر معاضدی،داریوش همایون،نادر نادرپور،سیاوش کسرایی،محمود کشفیان،جهانگیر مقدادی و…در باشگاه ایران دوست،نهضت محصلین و حزب رستاخیز ملی، سرانجام (انجمن)در سال ۱۳۲۳ پایه گذاری شد تا محلی باشد برای آموزش نوجوانان میهن پرست و فعالیت های گسترده ملی و ضد بیگانه.واژه پان ایرانیزم به عنوان یک بنیاد فکری وایدیولوژیکی،برای نخستین باردر انجمن و در متن فرمان رییس(توسط محسن پزشکپور) مطرح گردید.

با گذشت زمان و ورود این جوانان به دانشگاه ودبیرستانها و پختگی بیشتر کوشش های ایران پرستانه،سرانجام مکتب پان ایرانیسم در روز پانزدهم شهریور ۱۳۲۶ تاسیس گردید.به گمان راقم این سطور،از نظر بنیان گذاران مکتب،ضرورت تاسیس و کارکردهای مکتب پان ایرانیسم را می توان در موارد ذیل مورد تحلیل و شناخت قرار داد:

الف-تشکیل کانون مبارزه و مقاومت ملی در سالهای پس از اشغال ایران

در این سالها اعضای مکتب ضمن کوشش برای گسترش اندیشه ها و آرمان های میهن پرستانه و ملی،تلاش نمودند تا فضای بسته وخطرناک جامعه برای کوشش های وطن پرستانه را تغییر دهند.این تلاشها نه تنها به صورت مبارزات فکری و فرهنگی در دانشگاه تهران و دبیرستانها که حتی به صورت مبارزات خیابانی و فیزیکی در شهرها با احزاب و گروههای بیگانه گرا و از جمله حزب توده ادامه داشت.مجموع این تلتشها منجر به شکسته شدن جو ارعاب و تهدید گروههای یاد شده و تغییر نسبی اوضاع به سود ملیون گردید که پیامدهای مهم آن را میتوان در جریان ملی شدن صنعت نفت مشاهده نمود.

ب-کوشش برای تدوین مبانی ناسیونالیسم ایرانی

با توجه به فقر مباحث علمی در ناسیونالیسم ایرانی،در سالهای ۱۳۲۶ تا ۱۳۲۸ مبانی پان ایرانیسم در کلاسهای مبلغان پان ایرانیسم،کلاس گویندگان و کلاس های آرمان شناسی توسط محسن پزشکپور،محمد رضا عاملی تهرانی و علعنقی عالیخانی برای پان ایرانیست های مکتبی تدریس و تحلیل میگردیده است.چکیده این درسها و تحلیل ها در سال ۱۳۲۸ در کتاب (بنیاد مکتب پان ایرانیسم)منتشر شد که مانیفست اولیه پان ایرانیستها می باشد.

ج-پرورش و آموزش نیروها و فعالین سیاسی میهن پرست

مکتب پان ایرانیسم،آنچنان که از نام آن پیداست،در آن سالها با آموزش حرفه ای جوانان میهن پرست تلاش داشت تا آنها را برای فعالیت های جدی تر سیاسی آماده سازد.بسیاری از دانش آموختگان مکتب پان ایرانیسم در سالهای بعد مصدر امور اجرایی کشور گردیدندکه میتوان به دکتر محمد رضا عاملی تهرانی(۲ دوره وزارت و ۲ دوره وکالت مجلس)،محسن پزشکپور(۲دوره وکالت مجلس و عضو هیات مدیره کانون وکلا)،علینقی عالیخانی(۷ سال وزارت اقتصاد)،داریوش همایون(وزارت)،فضل الله صدر(۲دوره وکالت مجلس)،داریوش فروهر(وزارت)،پرویز ورجاوند(وزارت)،رضا کرمانی(شهردار خرمشهر)،اسماعیل فریور(وکالت مجلس)،هوشنگ طالع(وکالت مجلس)،پرویز ظفری(وکالت مجلس)،حسین طبیب(وکالت مجلس)وموارد متعدد دیگر اشاره نمود.

لازم به ذکر است در سالهای بعد،از بطن مکتب پان ایرانیسم دو حزب سیاسی یعنی حزب پان ایرانیست و حزب ملت ایران بیرون آمدند که دستکم حزب پان ایرانیست نقش قابل توجهی در تاریخ معاصر ایران داشته است.همچنین گروههای فرهنگی و سیاسی بسیاری از درون مکتب پان ایرانیسم نضج گرفتند که مجموع آنها نقش مهمی در فرهنگ و سیاست ایران داشته اند که بررسی آن مجال دیگری می طلبد.

بررسی تحلیلی مواردی که به اختصار به آنها اشاره شد،ما را به این مهم رهنمون خواهد شد که بی گمان برای ملت ایران ،۱۵ شهریور ماه ۱۳۲۶ روزی مهم و فراموش ناشدنی خواهد بود.با تشکیل مکتب پان ایرانیسم،جوانان میهن پرست ایرانی سرآغاز راهی شدند تا اندیشه های بزرگی و عظمت ایران و دفاع از منافع ملی را در مکتب ایران پرستی به فرزندان میهن آموزش دهند و این اندیشه ها را دیگر بار به جامعه ایرانی تزریق نمایند.

در حال حاضر که جامعه ی ایرانی دوران سرنوشت ساز و پر خطر گذار به سوی مردم سالاری و دموکراسی را پیش رو دارد گسترش اندیشه ها و ایده های ناسیونالیستی و سوق دادن افکار عمومی داخلی به سوی حفظ و صیانت از منافع ملی اهمیتی به سزا دارد.اهمیتی که بار دیگر ضرورت حضور ناسیونالیست ها و به ویژه پان ایرانیست ها را در صحنه های مبارزاتی پررنگ تر میسازد.

بزرگداشت سالروز بنیاد مکتب پان ایرانیسم،بزرگداشت سرزمین ایران،ملت ایران و فرهنگ ورجاوند ملت ایران است.

برگرفته از تارنمای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست

***

تولد ققنوس از پس بامداد خونین

فرهاد باغبانی

ازپس آن بامداد خونین درسوم شهریورماه ۱۳۲۰ که بیگانگان یعنی دول متفق روس ،انگلیس و آمریکا برخلاف همه قواعد و قوانین بین المللی میهن عزیز ما را اشغال کردند چه بسا زنگ خطروبیداری عظیمی درمیان وطن پرستان ایرانی هویدا شد که مسیر تاریخ را ورق می زد.سوم شهریورهمزمان که نشان دهنده شکست وخیانت بزرگ ونابخشودنی به میهن بود،آغازگرنهضت وجنبش بزرگی است که دربرابراین یورش ناجوانمردانه وخفت بارازخود واکنش متهورانه نشان داد.

درسوم شهریورکه چه بسا بزرگترین خیانت در تاریخ معاصرازسوی سیاست پیشگان خائن وامرای ارتش وطن فروش صورت پذیرفت،برای اولین بار میهن مابدون مقاومتی چشمگیرتسلیم و اشغال بیگانه گردید.بی گمان دراین میان خیانتی که درسوم شهریوربه سرزمین ما شد برابری می کند به آن شب تیره و تاری که نادرشاه افشار درچادرخویش به ضرب کینه مقتول شد ویا هم سان کودتایی است که درقلعه شوشی تفلیس برعلیه آقا محمد خان آخرین سرداربزرگ ایران زمین صورت گرفت.درآن شب آغشته به ننگ وخیانت آن هنگام که خنجر آن ناجوانمرد صادق نهاوندی ودوخائن دیگر پهلوی سردار بزرگ ایران زمین را می درید،آقا محمد خان گویی آینده شوم و تار ایران زمین را به چشم بصیرت می دید، خطاب به کودتاگران گفت:

شماآقا محمد خان را نکشتید بلکه ایران را کشتید.چه سخن عمیق و دوراندیشانه وازسرمهرعجین شده به عشقی پایان ناپذیر به میهن!. بله سوم شهریور ۱۳۲۰ نیز برای ملت ایران اتفاق نامیمونی بود ازاین دست.ولی چنانچه بپذیرم ازپس هرتزی،آنتی تزی است که سنتز خود را می آفریند. هرچه تضاد خود را می آفریند.دربرابراین یورش سهمگین وهجوم ناجوانمردانه دفاعی شکست ناپذیر؛عمیق ومبتنی بر آموزهای ریشه درباورهایی نیاخاکی این سرزمین شکل گرفت.

چندی ازسوم شهریور نگذشته بود که نهضت مقابله با این یورش بزرگ از کالبد ونهاد وجدان بیدارجامعه ایرانی نمایان گشت.

درهمین شهریورماه عده ای از نوجوانان در محل پل چوبی تهران سر کوچه آسیاب بادی (نزدیک به میدان فوزیه یا امام حسین فعلی) با توجه به خدشه ای که به غرور ملی آن ها وارد آمده بود با همان حس کودکانه خود به مقابله با تانک ها و سربازانی روس برآمدند و با سنگ و آجر وچوب به بیگانه حمله ور شدند. این نوجوانان عبارت بودند از : محسن پزشکپور ـ محمد رضا عاملی تهرانی ـ ابوالقاسم پور هاشمی ـ پرویز صفیاری ـ فرید سیاح سپانلو ـ مهدی بهره مند و چند تن دیگر که نام نشانی از آنان در دست نداریم .

جرقه ای که آغاز گر نهضت بزرگ پان ایرانیسم درایران شد. ولی بی گمان این اقدام آن ها ریشه درگذشته داشت. چنانچه سرور مهندس کرمانی در جستارهایی پیرامون شکل گیری نهضت پان ایرانیسم می نویسد: درنخستین یک شنبه آبان ماه ۱۳۱۶ خورشیدی ، در کلاس درس چهارم دبستان امیر معزی تهران چهار دانش آموز که در کلاس به ایران دوست بودن یکدیگر پی برده بودند ، گردهم آمده و با خون خویش متنی را امضاء نمودند که همواره در راه ایران تلاش کنند . این چهار نفر عبارت بودند از : محسن پزشکپور ، محمدرضا عاملی تهرانی ، ابوالقاسم پورهاشمی و مهدی بهره مند.

بعدها این نهضت وجنبش درعناوین مختلف متجلی گشت (بانامهای انجمن ایران دوستان،نهضت محصلین ونهضت رستاخیز ایران) اکنون نهضت پس از کسب تجربه های فراوان در مبارزه که شرح آن در این مجال نمی گنجد وپس از شهادت علی رضا رییس در ۱۵ شهریور ماه ۱۳۲۶ نام راستین وجلوه تشکیلاتی خود به نام پان ایرانیسم را برگزید.گفتنی است نوشته ای سراسرمیهنی و آغشته به پیمان خون و باور به خاک به نام فرمان رییس ازسوی سرور محسن پزشک پور تهیه شد که همچون سوگند نامه ومیثاقی بود که از سوی این جوانان میهن پرست برای پاسداری از ارزش های ملی و نیاخاکی تهیه شده بود.متن این فرمان که آغشته به امضا خون این جوانان میهن پرست وبرومند بودسندی ازاحیای دوباره ناسیونالیزم ایرانی است که توسط محسن پزشک پورنوشته شد:

«ما بنیان گذاران انجمن ، که نخستین پایه ی ایران پرستی را به روی شانه های خود برپا کردیم ، امروز در این ساعت به خاطر آن که انجمن مقدس خود را وارد یک راه تغییر ناپذیر و به سوی یک هدف مقدس جاوید رهسپار سازیم و به خاطر آن که آرزو و ایده مشترکی را که همگی در قلب داریم تقدیم جامعه ی ایرانی نموده و مبنای تعلیمات وفلسفه و کلیه عقاید انــجمــن خویــش سازیـم می گوییـم پان ایرانیسم آن آرزوی مقدسی است که بر قلوب جملگی حکومت می کند . اکنون به خدای خود وشرافت انجمن خود و به خون نخستین شهید و سرباز فداکار انجمن علیرضا رییس سوگند یاد می کنیم که برای همیشه و تا ابد جز پان ایرانیسم برای خود هدف وآرزویی تخصیص ندهیم و ایران را جز به سوی این آینده درخشان و دوست داشتنی نرانیم .ای آیندگان ، ای کسانی که روزی زمام امور انجمن کنونی ما را در دست می گیرید .مردان مبارز- کسانی که برای عظمت ایران به سازمان مقدس ما می پیوندید ، زمامداران ، ای افرادی که فرزندان داریوش و کوروش حکومت می کنید ، ای خواننده ی عزیز ، شاید وقتی که این سطور را می خوانی اجساد ما خاک شده باشد. شایدکه جای ما کنج زندان باشد و شاید به جرم وطن پرستی آواره ی کوه و دشت باشیم ، یا قلوب ما را که کانون آتش ایران پرستی است تیره های جانگداز دشمنان میهن سوراخ سوراخ نموده باشد.

اما ازتومی خواهیم وبه تومی گوییم و تو را به اهورامزدا خدای بزرگ ایران سوگند می دهیم که به پاس احترام روح شهدای ایران و به یاد بنیان گزاران انجمن و به خاطر عظمت ایران و برای همیشه تو نیز یک آرمان داشته باشی و معتقد به یک عقیده ی کلی گردی ، پان ایرانیسم ، شاید این آرزو در زمان ما و در دوره ی تو به حقیقت نپیوندد ، اما باشد ، تو موظفی ذره ای از این اخگر را که در سینه داری در قلوب دیگران و آیندگان وارد کنی تا سینه به سینه بگردد و خاموش نشود مطمئن باش روزی می رسدکه این آتش پلیدی ها را بسوزاند و جز پاکی چیزی برجای نگذارد ، تا آن روز این وصیت ماست شما هاله ی سیاه را از پرچم ایران برنگیرید ، این هاله نشانه ی عزاداری و ماتم ماست تا وقتی که به هدف مقدس خود نرسیده اید تا زمانی که عظمت ایران را اعاده ننموده اید شما را به ناموس وطن سوگند این هاله را برنگیرید و نعره کشان بگویید.

به پیش برای محو این هاله ی سیاه ، به پیش برای روز تاریخی و مقدس

آن روز سعادت بار فرح بخش ، آن روز برای نخستین بار پرچم سه رنگ ما بدون هاله سیاه در دست جوانان فداکار ایران و سربازان غیور انجمن در اهتراز خواهد بود .

هم وطنان درود برشما و شهدای ایران ، درود بر قهرمان پیش آهنگ و شهید راه آزادی ایران ، علیرضا رییس ، ایران را به شما می سپاریم و شما را به اهورامزدا.

پاینده ایران

آری این چنین بود که پس از آن یورش شوم و خفت بار یکی از بزرگ ترین جنبش های میهن پرستانه شکل گرفت که خود را نگاهبان و پاسدارارزشهای ملی و فرهنگی تبار ایرانی درطول تاریخ می داند. جنبشی که تنها راه نجات و بهروزی جامعه ایرانی را برقراری پیوند های دوباره فرهنگی و تباری همه اقوام وتیره های جدا گشته از مام میهن می داند. اکنون ۶۵ سال از ۱۵ شهریور ۱۳۲۶ می گذرد.

نهضت پان ایرانیسم همچنان در مقام پاسدار فرهنگ و آیین نیاخاکی به ایفای مسوولیت در برابر ملت و میهن خود می پردازد.

پان ایرانیسم همچنان با اتکا و باور به آرمان های همان نوجوانانی که در برابر بیگانه با دست خالی در محله پل چوبی به مبارزه برخواسته بودند راه مبارزه خویش را برای از هم زدودن همه چهره های سیاه وپلیدی که دامان ایران زمین را فرا گرفته ادامه می دهد.

پان ایرانیسم همچنان به فرد فرد جامعه بزرگ ایرانی این نوا ونغمه جاودانه را صلا می دهد که: به پیش تا مرز خویش.

پان ایرانیسم اکنون پس از گذار از تندبادهای بسیار همچنان در برابر هر گونه اندیشه ی تجزیه طلبانه و نوای شومی که از سوی بیگانگان برای به مخاطره افکندن کیان ملی ما صورت می پذیرد پویا و استوار چونان دژی مستحکم و خدشته ناپذیر ایستادگی می کند.

پان ایرانیسم همچنان در راه اعاده حق ارده ملت در تعیین و ایفای حقوق ملی خویش مبارزه خویش را پیگیرانه ادامه خواهد داد.

آری همچنان بر سر پیمانی که با خون آغشته گشت خواهیم بود. به ایران بزرگ می اندیشیم وهر لحظه و هر هنگام که زمان می گذرد جامعه بزرگ ایرانی و اقوام و تیره های وابسته به این سرزمین بیش از پیش به عمق و راستی این پیام ونهضت بزرگ پی می برند.

حال ازپس این حوادث در طول نزدیک هفت دهه کوشش و جانبازی در راه ایران، نهضت پان ایرانیسم چونان فولاد آبدیده شده به راه خویش ادامه می دهد. اکنون آن نوجوانان که یا در راه ایران چون دکتر عاملی کشته شدند و یا چون سرور پزشک پور غریبانه بازدر شب تیرو تاری که آغشته به ننگ و خیانت به ایران بود به خاک سپرده شده اند و دار فانی و زندگی خاکی را بدرود گفته است ،پرچم مبارزه برای برپایی جامعه بزرگ ایرانی را دوباره به دست جوانانی سپرده اند که با تجربه ای گرانبها از سال های نا آرامی به ایفای وظیفه در برابر تبار ونژاد ایرانی می پردازند.

گزافه نخواهد بود که گویی که ازپس این هم مصیبت و رنج که برمیهن مظلوم ما روانه گشته وسینه میهن پرستان مملو ازغم و رنجی وصف ناشدنی به میهن است نهضت و جنبش گویی تولدی دوباره داشته است .چونان ققنوسی که از پس خاکستر آتش پرمی گشاید.

نهضت پان ایرانیسم نیزدر قلوب ملت ایران شعله ور گشته است.

پان ایرانیسم اکنون بانگ رستاخیز خود را بلند تر از همیشه چونان صور اسرافیل در تمام فلات ایران زمین صلا داده است… به پیش تا مرز خویش

سرانجم چه نسل ما بتواند و چه نسل های آینده : کنگره بزرگ اقوام ایرانی را به تاسی از وصیت نابغه دروان نادر ایران زمین به روزگاری در دشت مغان بر پا خواهد شد. روز رستاخیز بزرگ تبار ایرانی.

آری اکنون ۶۴ سال از آغاز جنبش و نهضت ما می گذرد. پان ایرانیسم خود را نقطه آغاز نمی داند بلکه خطی است ممتد درادامه نهضت های پیشین جامعه بزرگ ایرانی در برابر هرگونه یورش و تجاوز به میهن. در برابر اشغالگزان. پان ایرانیسم مجموع نقطه هایی است که خط دفاعی و تهاجمی تاریخ ایران را در طول زمانه و دوران ها ترسیم و تدوین می کند.

آری اینچنین بود که از پس آن بامداد خونین سوم شهریور که به ننگ خیانتی نابخشودنی ونزدونی آکنده بود نهضتی شکل گرفت که خود را وامدار فرهنگ و تبار ایرانی می داند برای همیشه و برای تاریخ.

چنین است آتش ایران پرستی و مهر به میهن که حتی در سخت ترین لحظات و هنگامه های دشوار تاریخی، در زمانی که هیچ امیدی به بهبود و نجات میهن نیست بزرگ ترین مقاومت های تاریخی نیزهمزمان شکل می گیرند،چنین است رمز وراز ماندگاری و پایداری این سرزمین مقدس و ورجاوند. چنین است که از پس خاکستر هرآتشی ققنوسی مبارک متولد می شود و مام میهن را از گزند اهریمنان محفوظ می دارد.

آری همیشه خیانت های بزرگ بر این سرزمین بوده ولی آن چه که نمایان تر می شود، وجود همین فداکاری ها واز جان گذشتگی هاو مقاومت هاست.

بدین سان ایران پس از یورش اهریمن در سوم شهریور ماه ۱۳۲۰هنگامی که هیچ کس گمان مقاومت و ایستادگی نداشت عده ای نوجوان آرمان خواه نهضتی را پدید آورند شگفت. گویی دست غیبی که ما خداوند ایران زمین می نامیمش همیشه به توسط فرزندانی فداکار،این سرزمین را از اهریمن، دشمن و بدسگالان در امان نگاه داشته است. این است راز ماندگاری سرزمین ما. تولد ققنوس از پس بامداد خونین.

برگرفته از تارنمای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست

***

دیگران در مورد پان ایرانسیم چه می گویند.

یکپارچگی ایران و وحدت ملی

دکتر پرویز ورجاوند

شکل گیری و حضور فعال سازمان های سیاسی طی چند سده اخیر در کشورهای جهان، به ویژه ایجاد ‏حزب های ماندگار و تأثیر گذار در مغرب زمین که تا به امروز به عنوان بدنه جامعه مدنی آن کشورها ‏نقشی اساسی را در سیاست گزاری و سازمان دهی دولت ها در تمامی زمینه ها برعهده داشته اند، بحث ‏کلانی است که نیاز به تجربه و تحلیل رویدادهای تاریخی و تحولات ساختاری جامعه غرب دارد که ‏طرح آن در این نوشتار کوتاه نمی گنجد. اما بدون آن که بخواهم به چگونگی شکل گرفتن دیدگاه ها و ‏عملکرد سازمان های سیاسی ایران از دوران مشروطه به بعد بپردازم و دلایل ناپایداری عمده آن ها را بر ‏شمارم، لازم می دانم به یک نکته اساسی اشاره کنم و آن این که در میان چند سازمان سیاسی که تا به ‏امروز در ایران فعال بوده اند، شمار کمی از آن ها دارای حضور فعال سیاسی هستند. در این نوشته ‏فرصت آن نیست که شرایط تاریخی ایران از دوران تجاوزگری های استعمارگران غربی و به ویژه نقش ‏دو قدرت سلطه گر روس و انگلیس در دو سده گذشته، در سرزمینی وسیع به نام ایران زمین مورد بحث ‏قرار گیرد، ولی یادآور شوم که برای شناخت واقعی لطمه های شدیدی که به این سرزمین وارد شده ‏است و آگاهی از چگونگی انحطاطی که کشور ما در زمینه های مختلف به آن گرفتار آمده، راهی جز ‏تحلیل آگاهانه و متکی بر واقعیت و بر کنار از تحلیل های ایدئولوژیک پیش ساخته، دست کم در ‏محدوده این دو سده نیست.‏

جریان نهضت پان ایرانیسم، حرکتی بود که با وجود گذشت شش دهه از حضور آن، هنوز چنان که باید ‏کوششی برای شناساندن اهمیت و ارزش های نقشی که در بحرانی ترین شرایط کشور بر عهده داشت، ‏صورت نگرفته است.‏

نهضت پان ایرانیسم در شرایطی از بطن جامعه ایران جوشید و پا به عرصه وجود گذاشت که مرحله ‏جدیدی برای تجزیه بخش های دیگری از ایران به وسیله دو استعمارگر کهنه کار روس و انگلیس طرح ‏ریزی شده بود. بر خلاف دیگر سازمان ها و حزب ها و جریان های سیاسی، این تنها سازمانی است که ‏هسته مرکزی و هیأت مؤسس آن را چهره های سیاسی شناخته شده و صاحب اعتبار جامعه در زمینه ‏های مختلف تشکیل نمی داد، بلکه آنان جوانان گمنامی بودند که به طور عمده سال های آخر ‏دبیرستان را می گذراندند و هیچ گروه و جریان مطرحی از آن ها حمایت نمی کرد و جز پول توجیبی ‏خودشان هیچ منبع درآمد دیگری نداشتند. ‏
نقش مؤثر پان ایرانیست ها در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت و قدرت نمایی آنان در برابر ‏مانورهای حزب توده برای مرعوب ساختن ملت ایران نیز، پدیده ای نیست که نسل ما بتواند آن را از یاد ‏ببرد. حزب توده بر آن بود تا با ایجاد جو وحشت در همه جا، دولت ملی دکتر مصدق را ناتوان جلوه ‏دهد و در صورت برخورد با آشوب گران، بر آن مارک فاشیست و سرکوب گر زند. حضور نیروهای پان ‏ایرانیست در دانشگاه ها، دبیرستان ها و کارخانه ها سبب شد تا یکه تازی های حزب توده و توطئه های ‏در پس پرده انگلستان (به گفته دکتر مصدق؛ توده – نفتی ها) فلج شود و سرانجام نهضت ملی شدن ‏صنعت نفت به نتیجه برسد. در این راه نیز حضور بی با کانه زنده یاد فروهر عاملی مؤثر به شمار می ‏آمد.‏

کسانی که دستور دشنه آجین کردن داریوش و پروانه فروهر را صادر کردند و بزرگ ترین ننگ را برای ‏خود خریدند و امروز با تمامی نیرو برآنند تا از فعالیت نیروهای ملی به صورت سازمانی، گسترده و آزاد ‏جلوگیری کنند، باید بدانند به دلیل سیاست های نابخردانه آنان و نداشتن تعریفی روشن از منافع ملی ‏و مانورهای نادرست و تشنج آفرین به نیت تثبیت سلطه بر جامعه، کشور از نظر منافع کلان ملی در ‏شرایطی بسیار بحرانی قرار دارد. کشور کوچکی که در تمامی طول تاریخ تا زمان تجاوز تزارها، همیشه ‏بخشی از ایران به شمار می رفته است، به پشتیبانی آمریکا و همگامان آن در منطقه، بی شرمانه چشم ‏طمع به بخش هایی گسترده از میهن ما دوخته است یا شیخ نشینی با گستاخی، چشم طمع به جزایر ‏ایران دوخته است. همچنین وضع ما در قبال اوضاع بحرانی دو همسایه شرقی و غربی مان در موقعیت ‏نگران کننده و آسیب پذیری قرار دارد.‏

در چنین شرایطی، راهی جز تمکین در برابر خواسته های به حق ملت در جهت استقرار حاکمیت ملی، ‏ایجاد یک مجلس واقعی آزاد منتخب مردم و بازگذاردن دست نیروهای ملی برای بسیج جامعه به منظور ‏مقابله با تهدیدهای همه جانبه برای نجات کشور وجود ندارد. آن ها که برآنند برای حفظ قدرت ‏انحصاری خویش همه چهره های معتقد به استقرار یک حکومت ملی توان مند و واقع گرا را از پیش پا ‏بردارند، باید بدانند که بر سر شاخه بن می برند و به جریان های تجزیه گرا فرصت می دهند تا کشور را ‏به آشوب و درگیری های درونی بکشانند.

باز نمود “نامه پان ایرانیسم”: دکتر پرویز ورجاوند از پان ایرانیست های نخستین بود. وی سپس به جبهه ملی پیوست.

***

‏ به مناسبت ۱۵ شهریور، سالروز بنیان مکتب پان ایرانیسم

آرش رحمانی

ایرانیان به علت تنوع قومی و مذهبی، هیچگاه به برتری قومی یا مذهبی معتقد نبودند. فرهنگ ایرانی با اعتقاد به آزادی همه مذاهب و اقوام بنا شده است. اینگونه است که پیروی از مکتب پان ایرانیسم و خود را فرزندان کوروش، خشایارشا، انوشیروان و… دانستن افتخارآمیز است. چراکه تاریخ به درستی در مورد تفاوت رفتار بزرگان ایران با امثال آتیلا، چنگیز و تیمور قضاوت کرده است.

مکتب پان ایرانیسم در فضای امروز ایران نقش مهمی را بازی می کند. در ابتدا لازم یه تذکر است که در این نوشتار، مکتب پان ایرانیسم از حزب پان ایرانیست جداست. حزب پان ایرانیست یک حزبِ سیاسی است که انتقادات زیادی به آن دارم. به عنوان نمونه موضع گیری این حزب را نسبت به کودتای ۲۸ مرداد به هیچ وجه نمی پسندم.

هر تفکری دارای یک نمود خارجی است. مکتب پان ایرانیسم یک تفکر دفاعی در مقابل به یغما رفتن خاک و فرهنگ ملت ایران بوده است. به گفته شادروان دکتر پرویز ورجاوند، این مکتب توسط چند جوان غیرتمند دبیرستانی با دست خالی، جهت دفاع از ایران در مقابل هجوم خارجیان بنیاد گردید.

در زمانی که از یکسو حزب توده به پشتوانه مالی اتحاد جماهیر شوروی، با امکانات وسیع تبلیغاتی و نظامی به فعالیت می پرداخت و از سوی دیگر نوکران انگلیس دست به تاراج سرمایه های مادی و معنوی ایران زمین زده بودند، این جوانان غیرتمند، دست در دست هم گذاشته تا با این پدیده های شوم مقابله کنند. از قضا بسیاری از آذربایجانیان نیز جزو این جنبش ملی – مردمی بودند.

گروه های پان ترک این تفکر را در مغالطه ای آشکار، شعبه تهرانِ حزب نازی می نامند. ولی به هیچ وجه این مقایسه درست نیست؟ چون هیچ گاه تفکر برتری هیچ قوم ایرانی ای در این مکتب مطرح نبوده است. نام آن پان ایران و به معنی هم سنگ دانستن تمام باشندگان ایران زمین از هر قومی که هستند می باشد. مکتب پان ایرانیسم هیچ گاه در موقعیت تهاجمی در مقابل ملت های همسایه قرار نداشته بلکه با اتکاء به فرهنگ والای ایرانی در جهت برقراری صلح، گام برداشته است.

حال بیاییم سری به عملکرد پان ترک ها بزنیم. دولت عثمانی جز جنایت در اروپا چه کرده است؟ هنوز مردم رومانی، مجارستان، لهستان و صربستان خاطره های بسیاری از حملات وحشیانه این به اصطلاح قوم برتر دارند. در ابتدای قرن بیستم قبل از هیتلر آنان با بی رحمی تمام دست به نسل کشی و قتل عام ارمنیان زدند. لازم به گفتن است که اصولاً در ترکیه، فرهنگی غیر از فرهنگ ترکی آنهم از نوع استانبولی آن و نه حتی از نوع آناتولی، حق فعالیت ندارند. کردها از نظر آنها وجود خارجی ندارند و صحبت به زبان کردی جرم است. یونانیان بخش شمال غرب و مردم ساکن آناتولی هم وضع مشابه دارند.

این نگاهی بسیار کوتاه و گذرا بود به تفاوت این دو مکتب. هر چند نباید رفتار پان ترک ها را به معنی جنایتکار دانستن تمام مردم ترکیه دانست. چه بسیارند مردمان ترکیه که خود از این تفکر نژاد پرستانه بیزارند. خدمات بسیار ارزنده کمال آتاترک در مبارزه با این تفکر، قابل تقدیر است.

ایرانیان به علت تنوع قومی و مذهبی، هیچگاه به برتری قومی یا مذهبی معتقد نبودند. فرهنگ ایرانی با اعتقاد به آزادی همه مذاهب و اقوام بنا شده است. اینگونه است که پیروی از مکتب پان ایرانیسم و خود را فرزندان کوروش، خشایارشا، انوشیروان و… دانستن افتخارآمیز است. چراکه تاریخ به درستی در مورد تفاوت رفتار بزرگان ایران با امثال آتیلا، چنگیز و تیمور قضاوت کرده است.

باز نمود “نامه پان ایرانیسم”: ما از آقای آرش رحمانی بخاطر نوشته زیبا پر معنای ایشان سپاسگزاریم، ولی فکر میکنیم که “موضع گیری” حزب پان ایرانیست” در ۲۸ مرداد لازم به مرور اسناد دارد.

***

حزب پان ایرانیست
همبستگی‌ ملی‌ . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت
هم میهن گرامی‌: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات با حاکمیت ملت به ما بپیوندید
کنون ای هم وطن ای جان جانان / بیا با ما بگو پاینده ایران

درخواست هموندی
hamvandi@paniranism.info

نامه پان ایرانیسم در شبکه های اجتماعی

تارنما: www.paniranism.info
فیسبوک: facebook.com/nameh_paniranism
تویتر: twitter.com/paniranism
تلگرام: t.me/Naameh_Pan

شماره 106 – سوم شهریور 1320 روز یورش اهریمن و آغاز نهضت پان ایرانیسم

هم میهن گرامی, مهر نموده و ما را در پخش نامه پان ایرانیسم یاری نمایید. سپاس!

نامه پان ایرانیسم
شماره 106 – دو شنبه 3 شهریور ماه 1399 – 24 اوت 2020
www.paniranism.info . iran@paniranism.info

درود بر هم میهنان گرامی

نوشته های زیر تقدیم می شوند:

سوم شهریور روز یورش اهریمن و آغاز نهضت ورجاوند پان ایرانیسم
بامداد خونین سوم شهریور1320، فرهاد باغبانی
شهریورشوم، به مناسبت سوم شهریور روزی که متفقین جنگ جهانی دوم به خاک ایران هجوم آوردند، حیدر رقابی (هاله)
وطن پرستی۳ سرباز فداکار ایرانی که سرلشگر دشمن را به احترام واداشتند…
تصاویری از شهدای ارتش شاهنشاهی ایران که توسط قوای اشغالگر به شهادت رسیدند

شادباد، شاد باد ، شاد باشيد اى شهيدان راه ايران، كه به قرن ها ، در دل دشت ها، كوه ها و درياها، به خون خود كفن پوشيده و خفته ايد، نام شما و ياد شما، افتخار ماست و درس زندگى ما.

– فرازی بز هفت پیمان حزب پان ایرانیست

 

سوم شهریور روز یورش اهریمن و آغاز نهضت ورجاوند پان ایرانیسم

پاینده ایران

هم میهن
نهضت پان ایرانیسم 79 سال است مبارزه در راه وحدت و بزرگی ایران زمین را آغاز کرده است .

در شهریور ماه ۱۳۲۰ هنگام اشغال ایران توسط نیروهای بیگانه انگلیس و روس و آمریکا و عبور تانکهای شوروی از خیابانهای تهران در محل پل چوبی تهران سر کوچه آسیاب بادی ( نزدیک به میدان فوزیه یا امام حسین فعلی ) چند نوجوان با سنگ تانکها را مورد حمله قرارداند که خسرو معتضد تاریخدان معاصر نیز اشاره ای به اسناد این رویداد در بایگانی راکد وزارت امور خارجه شوروی نیز داشته است. این نوجوانان عبارت بودند از : محسن پزشکپور ـ محمد رضا عاملی تهرانی ـ ابوالقاسم پور هاشمی ـ پرویز صفیاری ـ فرید سیاح سپانلو ـ مهدی بهره مند و چند تن دیگر که نام نشانی از آنان در دست نداریم . … و این آغاز این نهضت پان ایرانیسم بود.

این جوانان پس از ورود به دبیرستان پایه کوششهای میهن پرستانه را نهاده و با نامهای انجمن ایران دوست ـ جویندگان ـ رستاخیز ملی ایران ـ نهضت محصلین و . . . به همراه گروه دیگری از جوانان وطن پرست دست به مبارزه زدند

مکتب پان ایرانیسم به صورت جلوه تشکیلاتی نهضت پان ایرانیسم از پانزدهم شهریور ماه ۱۳۲۶ بنیان گذاری و تا پایان شهریور ماه ۱۳۳۰ به کوشش ادامه داد .

حزب پان ایرانیست جهت پرورش نیروهای اداره کننده کشور از دیماه سال ۱۳۳۰ بربنیاد مکتب پان ایرانیسم شکل گرفت و تا امروز با نیز به کوشش های خود در راه آرمان ایران بزرگ در پهنه سیاست ادامه داده است. باشد که در راه ایرانی بزرگ و آباد و آزاد با نظامی شایسته ملت بزرگ ایران و حکومتی ایرانپرست و آرمانخواه دست در دست یکدیگر بگذاریم. در روز های آینده با نزدیک شدن به ۱۵ شهریور روز بنیاد مکتب پان ایرانیسم، فیلمهای سخنرانی هموندان (اعضا) شورای عالی رهبری و جزوه های آشنایی با نهضت،مکتب و حزب در چارچوب پی دی اف روی تارنما جای خواهد گرفت.

به امید ایرانی آباد و آزاد در سایه حاکمیت ملی

***
بامداد خونین سوم شهریور1320

فرهاد باغبانی

* جانبازی‌های فرزندان فداکار ایران‌زمین و پایداری نیروی دریایی شاهنشاهی ایران در این روزیادباد

* ننگ بر متجاوزین به ایران‌زمین

* پرچم‌های دزدیده شده ایران در سوم شهریور ۱۳۲۰ را باید از جهان‌خواران پس گرفت.

* چرا رسانه های عمومی در برابر اشغال ایران سکوت کرده اند؟

* چرا دستگاه دیپلماسی ازقوای اشغالگر متفقین طلب خسارت و غرامت نمی کند؟

بعضی از روزها وحوادث تاریخی را نباید از یاد برد. رویدادهایی که برسرنوشت ملی ایرانیان تاثیری مهم داشتند. هر قدر از عمر این روزها می‌گذرد، همزمان در روح و روان تاریخی یک ملت ماندگارتر می‌شوند. ازجمله می‌توان به پیروزی‌هایی همچون روز فتح بابل به دست کورش بزرگ و سرایش شاهنامه به دست حکیم فردوسی یا صدور فرمان مشروطه و.. نام برد.

همچنین می‌توان از شکست سپاه یزدگردسوم در قادسیه و نهاوند؛ شکست سربازان شاه اسماعیل صفوی در دشت چالدران با همه جانفشانی ها و یامرگ و قتل نابهنگام نادرشاه و یا کشته شدن آقامحمدخان درکودتایی ننگین درشبی آلوده وآکنده به ننگ خیانت و دشمنی با ایران، نام برد. ولی اشغال ایران در سوم شهریور20 گویی از جنس ونوع دیگری است. روزی که وجدان ایرانی احساس شرمساری و نگونبختی می کند.

در بامداد سوم شهریور 1320 انگلیس و روسیه از شمال و جنوب هرکدام به بهانه واهی و دروغین حمایت ایران از آلمان‌، به ایران حمله ور شدند. نمایندگان سیاسی وسفرای دو کشور انگلیس و شوروی در یادداشتی به علی منصور نیت خود را به اطلاع دولت ایران رساندند. آن‌ها در یادداشت خود عنوان کردند که: «چون دولت ایران در پاسخ به درخواست‌های 21 تیرماه و 25 مرداد ماه سال 1320 شمسي ، دولت‌های انگلیس و شوروی، در این موقع تاریک و خطرناک، سیاست مبهم در پیش گرفته و اظهارات و تذکرات دوستانه ما را با حسن نیت تلقی نکرد و در بیرون کردن عمال آلمانی هیچ گونه اقدامی نكرد، بدین جهت دولت‌های شوروی و انگلیس ناگزیر دیدند، به نیروهای مسلح خود دستور دهند از مرزهای ایران عبور كنند و اینک با کمال تأسف به آقای نخست وزیر اطلاع می‌دهیم که واحدهای شوروی و انگلیس طبق دستور ستادهای مربوطه خود وارد خاک ایران شدند و مشغول پیشروی هستند».

نیروی انگلیس در جنوب و مغرب خطی که از نقاط خانقین، کرمانشاهان،خرم آباد، مسجد سلیمان، هفتگل، گچساران، رامهرمز و بندر دیلم و نیروی شوروی در شمال خطی که از قصبه اشنو، حیدر آباد، میاندوآب، زنجان، قزوین، خرم آباد، مازندران، بابل، زیرآب، سمنان، دامغان، شاهرود، علی آباد تا رود اترک می‌گذشت مستقر شدند. «قائم مقامی، 1354، ص 67؛»حمله نیروهای شوروی نیز از مرزهای شمالی صورت گرفت. این نیروها هنگام حمله به ایران دست به تبلیغات وسیعی پیرامون توجیه ورود ارتش سرخ به ایران زدند.آن‌ها با تبلیغات وسیعی که در روزنامه‌های طرفدار و توسط ستون پنجم خود انجام می‌دادند، آلمان‌ها را به عنوان جاسوس و ارتش سرخ را حامی مردم ایران معرفی می‌ كردند.(روزنامه افکار خلق، نهم شهریورسال 1320 شمسي)

در چنین شرایطی بود که محمد علی فروغی سیاستمدار کهنه کار انگلوفیل باردیگر وارد میدان سیاست ایران شد . او استاد اعظم لژفراماسونری در ایران بود و روابط پیدا و پنهان وی با دولت انگلستان از سال ها قبل شکل گرفته بود. بنا بر وجودهمین روابط ،رضاشاه در آن روزهای ملتهب و بحرانی فروغی را فراخواند از طریق وی انگلیس ها را راضی به تداوم سلسه پهلوی نماید تا انتقال قدرت به آرامی انجام پذیرد. وظیفه ای سنگین ودشوار که تنها از عده فروغی برمی آمدو وی سرانجام توانست انگلیس ها را که دشمنی عجیبی با دربار داشتند قانع کند که محمدرضاپهلوی ولایت عهد، سوگند پادشاهی یادنماید.

فروغی اصرار عجیبی به برکناری و استعفای رضاشاه داشت وی حتی استعفا نامه‌ رضا شاه را تنظیم کرد : « نظر به اینکه من، همه قوای خود را در این چند ساله مصروف امور کشور کرده ناتوان شده‌ام حس می‌کنم اینک وقت آن رسیده که یک قوه بنیه جوان تری به کارهای کشور که مراقبت دایم لازم دارد بپردازد که اسباب سعادت ملت ایران را فراهم آورد. بنابراین، امور سلطنت را به ولیهعد و جانشین خود تفویض کرده و از کار کناره گيري كرد.از امروز که 25 شهریور ماه 1320 است عموم ملت از کشوری و لشکری، ولیعهد و جانشین قانونی مرا به سلطنت بشناسند و آنچه از پیروزی مصالح کشور نسبت به من می‌کردند نسبت به ایشان هم منظور دارند.( درباره سوم شهریور و نقش ایران در جنگ جهانی دوم، ص 115؛روزنامه اطلاعات، شماره 4651)

ایران اشغال و رضاشاه به تبعیدی ناخواسته به جزیره موریس فرستاده شد.در این میان ملت و ارتش وطن‌پرست ایران بی‌گمان آماده هرگونه فداکاری و نبردی جانانه در برابر هر بیگانه‌ای بود ولی شوربختانه دراین روز سران ارتش بویژه «تیمسار نخجوان» بدون اطلاع رضاشاه دستور تسلیم‌شدن ارتش را می‌دهند.گفته می شود رضا شاه احمد نخجوان کفیل وزارت جنگ و سرتیپ ریاحی را که به دستور آنها پادگان‌ها تخلیه و عموم نظامیان از ادامه خدمت مرخص شده بودند را به سختی با عصای معروفش کتک زد،پاگون های آنها را کند و سرنوشت آنها را به دادگاه نظامی سپرد. او همچنین گفت که شماها خائن هستید و نانی که ملت ایران برای حفاظت ایران به شما داده حرامتان باد. «نقل به مضمون»

در این میان جز تنی چند از امرای ارتش همچون (تیسمار دریادار غلامعلی بایَنُدر فرمانده نیروی دریایی ایران در خرمشهر شهید شد) مقاومت چندانی صورت نگرفت.همچنین خلبانان جوان و وطن پرست نیروی هوایی ترک خدمت و تحویل هواپیماها را نپذیرفتند و بر ضد فرمانده خود «احمد خسروانی» قیام و او را بازداشت کرده بودند. آنها بدون اطلاع فرماندهان هواپیماهای جنگنده را به پرواز درآوردند و به مقابله با نیروی هوایی شوروی پرداختند. این اقدام آنان نه تنها تشویق نشد بلکه چند واحد نیروی زمینی که هنوز در تهران بودند عازم تصرف پادگان هوایی «قلعه‌مرغی» شدند که به درگیری بین دو گروه منجر شد.

ولی دیگر برای اقداماتی از این دست دیرشده بود. خنجر خیانت بار دیگر پهلوی ایران مظلوم را درید. ایران درعین رعایت بی طرفی در جنگ جهانی دوم به اشغال دو دشمن دیرینه خود روس و انگلیس درآمد. ایران پل پیروزی قوای اشغالگرنام گرفت وسرنوشت جنگ جهانی دوم را تغییر داد.

ملت ها در برابر هم قیدی ندارند،هر شکست خارجی ناشی ازضعف و خیانت داخلی است

ذکالملک فروغی دراجرای منویات انگلیسی ها نقش مهمی داشت . تسلیم دربرابر بیگانه و فرار از جبهه نبرد بر همه صفحه زندگی سیاستمدران و ارتشیان انگلوفیل و روس فیل نقش بسته و هرگز پاک نخواهد شد.

درهر نبردی شکست و پیروزی وجود دارد. این‌دو همزاد یکدیگراند. مهم برخاستن و مقاومت پس از هر شکستی است. هیچ کس ناپلوون راپس از شکست در واترلو متهم به خیانت نکرده است. “رومل” روباه صحرا با اذعان به شکست در برابر “مونتگمری” فرمانده انگلیس در نبرد العلمین ، همیشه حتی برای هیتلر، قهرمان جنگ بود. شکست لهستان و روسیه در ابتدای جنگ جهانی دوم از آلمان نازی باعث نشد که مردم آن‌ها انگ خیانت به سیاستمداران و سران ارتش بزنند.

سوم شهریورماه روز «یورش اهریمن» است؛ روز ننگ و خیانت سیاستمداران و امرای ارتش بی‌آزرم و بی وطنی است که به مادر میهن آن هم در حساسترین لحظات تاریخ پشت کردند.تاریخ ایران ننگین‌ترین شکست‌های خود را در جنگی که ارتش نجنگید و سربازها ازپادگان‌ها گریخته بودند،تقبل کرد. سوم شهریور20 تنها شکستی است که میهن ما با کمترین مقاوت تسلیم بی‌قید و شرط دشمن شد. دراین روز غرور و ناموس ملی ما جریحه‌دار شد.

دریادار غلامعلی بایندر فرمانده نیروی دریایی در شهریور20

البته جانفشانی‌های سربازان فداکاری که از دستور سران ارتش سرپیچی کردند و جان بر سر پاسداری از میهن نهادند، هرگز از یاد نمی روند. درود بر روان تیمسار دریاداردریادل غلامعلی بایندر فرمانده نیروی دریایی جوانسال ایران که مردانه و دلاورانه برابر بیگانه ایستاد و به شهادت در راه میهن مفتخر گردید. درود بر روان ناخدا سوم شهید حسن میلانیان، شهید ناخداسوم نصراله نقدی، شهید ناوبان ابراهیم هریسچی، شهید ناوبان یکم کهنمویی، شهید ناوسروان یدالله بایندر و….

درود برهمه سربازان گمنامی که در بامداد خونین سوم شهریور20کشته شدند ولی از خاک و خون و غرو ملی خویش پاسداری نمودند. شادباد !شاد باد! شاد باشید ای شهیدان راه ایران که به قرن ها در دل دشت ها ،کوه ها و دریاهای میهن به خون خود کفن پوشیده و خفته اید. نام شما و یاد شما،افتخار ماست و درس زندگی ما.

***

شهریورشوم، به مناسبت سوم شهریور روزی که متفقین جنگ جهانی دوم به خاک ایران هجوم آوردند.

حیدررقابی – هاله

از شام مرگ، شوم تر وتیره گون تر است

روزی که بر وطن برسد پای اجنبی

خواهد ز ما جدائی هر پاره خاک ما

جز این نبود و نیست تقاضای اجنبی

لیک همواره ملت ایران باستان

خندد بدین توقع بیجای اجنبی

تا نشنود بگوش خود این نغمه های شوم

گیرد بدست همت خود نای اجنبی

کاری کند با اجنبی بد گهر که کرد

با نوکران خائن و رسوای اجنبی

آری که نشنود آوای شوم آن

شهریوری که بشنود آوای اجنبی

(بایندر) آن فدائی میهن که رفت

تا از وطن بریده شود پای اجنبی

سیما ز خون بآب وطن شست و جان سپرد

هرگز نگه نکرد بسیمای اجنبی

دیگر بخاک تیره گوراست جای ما

خاک وطن اگر بشود جای اجنبی

ما تن به مرگ داده و از جان گذشته ایم

مارا بدینقرار چه پروای اجنبی

آزاد ملتی که بپوشد قبای مرگ

این جامه را بریده به بلای اجنبی

دشمن گذشت و محنت دیروز ما گذشت

بنگر تو (هاله) محنت فردای اجنبی

حیدر رقابی (هاله) دوم شهریور ۱۳۳۰

برگرفته از نشریه ساسانی(ارگان حزب پان ایرانیست) شماره ۳۶

***

اسامی جانباختگان ارتش ایران در ۳ شهریور ۱۳۲۰ که در مقابله با قوای انگلیس به شهادت رسیدند

بغیر از لیست شهدای اعلام شده نیروی دریایی در بالا۵۹۱ نفر دیگر از درجه داران و ناویان وظیفه رشید و فداکار نیروی دریایی شاهنشاهی در ساعت ۴ صبح سوم شهریور ۱۳۲۰ در حمله ناجوانمردانه قوای مهاجم انگلیس به سواحل جنوب کشور بشهادت رسیدند.

تعدادی از درجه داران و سربازان آتشبار ضدهوایی لشگر تبریز که واحدشان ۳ هواپیمای شوروی را سرنگون ساخته بودء در روز ۵ شهریور ۱۳۲۰ در ناحیه بین مراغه و میانه توسط قوای زرهی شوروی بشهادت رسیدند.

در روز ۴ شهریور ۱۳۲۰ در ساعت ۴ بامدادء عده ای از افراد نگهبانان مرزی لشگر گرگان که در امتداد رود “اترک” استقرار جسته بودند مورد حمله نیروهای روسیه قرار گرفته و در راه انجام وظیفه مقدس خود بشهادت رسیدند.

صبح جمعه هفتم شهریور نیز پس از ترک مقاومت ارتش شاهنشاهیء در اثر حملات هواپیماهای شوروی – ۲۰۳ نفر دیگر از سربازان و اهالی در شهر رشت و ۷ نفر در بندر پهلوی و ۲۹ نفر در لاهیجان کشته شدند.

همچنین تعداد زیاد دیگری از مرزبانان و سربازان ارتش شاهنشاهی که در برابر تجاوز نیروهای بیگانه انگلیس و روسیه در شهریور ۱۳۲۰ بشهادت رسیدند.

***

وطن پرستی۳ سرباز فداکار ایرانی که سرلشگر دشمن را به احترام واداشتند…

یاد مقاومت دلیرانه سه مرزدار ایرانی مرز جلفا در سوم شهریور ۱۳۲۰ در برابر تجاوز روس ها را زنده نگاه داریم.

مزار شهدای گمنام در کنار رود ارس که به تنهائی در مقابل ارتش متجاوز روس ها مقاومت کردند

ساعت چهار صبح روز سوم شهریورماه سال ۱۳۲۰ به سرجوخه ملک محمدی در پاسگاه مرزبانی جلفا در آذربایجان‌شرقی خبر می‌دهند لشکری عظیم از ارتش سرخ شوروی به سوی مرز می‌آید و قصد دارد از «پل آهنی» گذشته و وارد کشور شود.

سرجوخه خبر را به تبریز مخابره می‌کند و از آنجا هم به تهران.
از پایتخت دستور می‌آید که پادگان را تخلیه کنید…

سرجوخه جسور خطاب به سربازانش می‌گوید: «هرکسی می‌خواهد، برگردد. من این جا می‌مانم. می‌خواهم از کشور مقابل اجنبی‌ها دفاع کنم.» ملک محمدی همراه با سرباز عبدالله شهریاری، سیدمحمد رایی هاشمی و سرباز دیگری هم قسم می‌شوند و می‌مانند.

هنگامی که نخستین نفربر شوروی قصد عبور از پل آهنی را دارد سرباز شهریاری به سوی راننده آن شلیک می‌کند و سرباز روس را از پای درمی‌آورد. درگیری سنگینی بین نیروهای کاملاً مسلح ارتش شوروی و سرجوخه و ۳ سربازش در می‌گیرد.
این درگیری به گفته شاهدان ماجرا که مشروح آن در اسناد آکادمی نظامی روسیه هم موجود است ۴۸ ساعت به طول می‌انجامد و در نهایت سرجوخه محمدی همراه با دو سرباز دیگرش عبدالله شهریاری و سید محمد رایی هاشمی زیر آتش شدید توپخانه لشکر ۴۷ شوروی به شهادت می‌رسند.
نفر چهارم برای رساندن خبر ورود لشکر ۴۷ به دستور سرجوخه ملک محمدی ساعتی پیش از شهادت همرزمانش بسوی تبریز رفته بود.

سرلشکر نوویکف، فرمانده لشکر ۴۷ شوروی وقتی متوجه می‌شود که سربازان ایرانی کشته شده‌اند از پل آهنی عبور می‌کند و وارد خاک کشور می‌شود. او وقتی فهمید ۴۸ ساعت است که تنها با ۳ سرباز جنگیده، به نشانه احترام یکی از درجه‌هایش را از روی دوشش باز کرد و روی سینه سرجوخه محمدی گذاشت و از چوپانی خواست ۳ سرباز شجاع را به شیوه مسلمانان کنار پل آهنی دفن کند.

تدفین این ۳ سرباز به‌خاطر وطن‌پرستی‌شان با تشریفات نظامی از سوی لشکر ۴۷ ارتش دشمن صورت گرفت.

بر روی سنگ آرامگاه هر سه نوشته شده است: آرامگاه ژاندارم شهید …، که در شهریور ماه ۱۳۲۰ در راه انجام وظیفه در مقابل مهاجمین ایستادگی و به شهادت رسیده است.

درسال ۱۳۷۵ هجری شمسی آرامگاه این مرزبانان بازسازی شد و هر هفته مراسم ادای احترام توسط نیروی مرزبانی ناجا بر سر مزار این مرزبانان انجام می شود.

بر بالای آرامگاه آنان این شعر نقش بسته است:
« هرچند آغشته شد به خون پیرهن ما
شد جامه سربازی ما هم کفن ما
شادیم ز جانبازی خود در شکم خاک
پاینده و جاوید بماند وطن ما »
منبع؛قلم و فرهنگ

پاینده ایران
کانال اتحادیه کشورهای وارث تمدن ایرانی
https://t.me/CUIIC

***

تصاویری از شهدای ارتش شاهنشاهی ایران که توسط قوای اشغالگر به شهادت رسیدند

*در آستانه سالروز اشغال ایران توسط قوای اشغالگر بریتانیا و شوروی در جنگ جهانی دوم در شهریور ۱۳۲۰ و تبعید پادشاه ایران رضاشاه کبیر، تا سوم شهریور تصاویری از شهدای ارتش شاهنشاهی ایران که توسط قوای اشغالگر به شهادت رسیدند در کانال خبری پان‌ایرانیست منتشر می‌شود. این تصاویر از آرشیو روزنامه پرچم متعلق به احمد کسروی می‌باشند که در اولین سالروز اشغال ایران به دست متفقین، در شهریور و مهرماه ۱۳۲۱ به چاپ رسیدند.
@Paniranist
 – نامه پان ایرانیسم :با سپاس از سازمان جوانان حزب پان ایرانیست برای چاپ این تصاویر تاریخی.
شهید دریادار غلامعلی بایندر فرمانده نیروی دریایی ارتش شاهنشاهی ایران در پیش‌آمد شهریور ۱۳۲۰ در کنار همراهش سروان مکری‌نژاد در خرمشهر و با رگبار مسلسل قوای اشغالگر بریتانیا به شهادت رسید. برادر کوچکتر ایشان ناوسروان یدالله بایندر نیز در بندر پهلوی توسط نیروهای اشغالگر شوروی شهید شد.
شهید سروان مکری‌نژاد از افسرانی که در پیش آمد شهریور ۱۳۲۰ به همراه دریاسالار بایندر فرمانده نیروی دریایی ارتش شاهنشاهی ایران در جبهه جنوب و در نزدیکی خرمشهر با رگبار مسلسل نیروهای اشغالگر بریتانیایی به شهادت رسید.
شهید ناخداسوم نقدی یکی از افسرانی که در پیش‌آمد شهریور ۱۳۲۰ در جنوب توسط قوای اشغالگر بریتانیا به شهادت رسید.
شهید ناوسروان یدالله بایندر از افسرانی که در پیش‌آمد شهریور ۱۳۲۰ بدست قوای اشغالگر شوروی در بندر پهلوی به شهادت رسید. وی برادر کوچکتر شهید دریاسالار غلامعلی بایندر بود که در همان روز در جنوب و به دست قوای اشغالگر بریتانیا به شهادت رسید.
شهید ناوبان ابراهیم هریسچی از افسرانی که در پیش‌آمد شهریور ۱۳۲۰ بدست قوای اشغالگر بریتانیا در خلیج فارس به شهادت رسید.
شهید سروان احمد نهضتی تبریزی در پیش‌آمد شهریور ۱۳۲۰ توسط قوای اشغالگر به شهادت رسید.
شهید ستواندوم اقبالی در پیش‌آمد شهریور ۱۳۲۰ در قطور (آذربایجان غربی) توسط قوای اشغالگر به شهادت رسید.
شهید ستوان‌سوم ارشاد نخجوان در پیش‌آمد شهریور ۱۳۲۰ در اطراف ماکو توسط قوای اشغالگر شوروی به شهادت رسید.
شهید سروان ثنایی از افسرانی که در پیش‌آمد شهریورماه ۱۳۲۰ در رضاییه شهید شد.
***

حزب پان ایرانیست
همبستگی‌ ملی‌ . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت
هم میهن گرامی‌: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات با حاکمیت ملت به ما بپیوندید
کنون ای هم وطن ای جان جانان / بیا با ما بگو پاینده ایران

درخواست هموندی
hamvandi@paniranist.org

شبکه های اجتماعی نامه پان ایرانیسم

تارنما: www.paniranism.info
فیسبوک: facebook.com/nameh_paniranism
تویتر: twitter.com/paniranism
تلگرام: t.me/Naameh_Pan

شماره 105 – ایران تاریخ است!

هم میهن گرامی, مهر نموده و ما را در پخش نامه پان ایرانیسم یاری نمایید. سپاس!

نامه پان ایرانیسم
شماره 105 – چهار شنبه 28 امرداد ماه 1399 – 18 اوت 2020
www.paniranism.info . iran@paniranism.info

درود بر هم میهنان گرامی

شماره 105 نامه پان ایرانیسم، ویژه نوشته زیبای “ایران تاریخ است!” بقلم شاعر، نویسنده و پژوهشگر فرزانه محمد جلالی (م. سحر) تقدیم هم میهنان گرامی می شود.

ایران نه موزاییک اقوام است و نه رنگین‌کمان آن!

تمثیل ایران فرشی است که تاروپودهای آن شهروندان گوناگون ایران‌زمین‌اند که در تنیدن به یکدگر طرحی بزرگ‌تر و زیبا را با نام ملّت ایران می‌سازند.

 

ایران «تاریخ» است! در بارة برخی واژه‌های نا‌اصل در فرهنگ سیاسی ایرانیان معاصر

محمد جلالی (م. سحر)

واژه‌ها و مصطلحاتی هستند که بر مبنای منافع سیاسی خاص یا بر مبنای برخی نظریات ایدئولوژیک وارداتی در ایران جعل شده‌اند.

این گونه واژگان و مفاهیم که حامل انواع مسمومیت‌های فکری و نظری در تاریخ معاصر ایران بوده‌اند متأسفانه مثل خوره یا سلول‌های بدخیم فرهنگ سیاسی ایرانیان را به فساد کشیده‌اند. ازین‌رو دیر یا زود می‌باید به یمن نقد فرهنگی و به همت اندیشه‌ورزان و دانشوران اهل تخصص از زبان سیاسی و از گفتمان‌های غالب بر فضای سیاسی ایران کنار نهاده شوند یا در کنتکست‌ها و جایگا‌های واقعی خود قرار گیرند و همچنانکه عتیقه جات و اشیاء باستانی را در موزه‌ها طبقه‌بندی می‌کنند، این عبارات و مفاهیم ـ که به دوران‌های سپری شده تعلق دارند ـ را نیز می‌باید به بایگانی تاریخ سپرده شوند تا علاقمندان به پژوهش در علوم اجتماعی و تاریخ سیر اندیشة سیاسی در ایران به آن‌ها دسترسی داشته باشند.

مسلم آن است که این مصطلحات که متأسفانه فراوانند ریشه در جعل و تقلب دارند و به هر حال کارکرد آن‌ها و نتایجی که تا امروز به بار آورده‌اند، برخلاف منافع حیاتی ملت ایران بوده است و طی ده‌ها سال مداوم صدمات فراوان و جبران ناپذیری به سرنوشت سیاسی و اجتماعی کشور ما زده‌اند.

پیش از این حدود هشت سال پیش نیز ضمن مقاله‌ای به نام «در بارة چند مفهوم» مفصلا به توضیح و تشریح تعدادی از آن‌ها پرداخته بودم و در کتابی به نام زبان فارسی و هویت ایرانیان انتشار اینترنتی یافته است.

کسانی که می‌خواهند توضیحات مفصل اینجانب را در این زمینه بدانند می‌توانند به آن کتاب مراجعه کنند.(۱)

این گونه واژگان در گفتار بسیاری از افراد، متعلق به گروه‌های سیاسی ایران، جنبه آئینی یافته و بدون توجه به معنایی که در آن‌ها نهفته و بی‌اعتنا به درستی و نادرستی مفاهیمی که بیان آنند، همچون مؤمنان متدین، به کار می‌برند و مکررا این الفاظ را بر زبان و قلم جاری می‌کنند و شاید بسیاری از آنان مطلقاً نمی‌دانند یا نمی‌خواهند بدانند که منافعی غیر از منافع عالی ایرانیان، خمیرمایه و محرک اصلی سازندگان و رواج دهندگان این مفاهیم بوده است!

این مصطلحات جعلی، از آنجا که حاوی اظهارات بی‌پایة نظری و محمل برخی تبیینات ایدئولوژیک‌اند، به دلیل استمرار و به علت تکراری که آنان را به اوراد آئینی بدل ساخته است، فرهنگ و اندیشه سیاسی را در ایران گرفتار فسادی دیر سال و کهن ساخته‌اند و درحکم استخوان لای زخم برای سلامت اندیشه سیاسی ایرانیان معاصر ایفای نقش کرده و به سهم خود مانع برقراری آزادی درکشور ما شده و می‌شوند.

در اینجا برخی از این مصطلحات را که ـ به ویژه در وضعیت خطیر فعلی ـ خطرناک‌ترند به اختصار یادآوری می‌کنم و تأکید می‌ورزم که این سخنان هشدار دهنده حرف‌های تازه‌ای نیستند و ماهیت حقیقی آنان به اندک تعمقی برای همگان آشکار شدنی ست.

بیان چنین واقعیتی در اینجا مطلقاً کشف اینجانب نیست و هر ایرانی می‌تواند با مروری در تاریخ معاصر و با سیری گذرا در افکار کوششگران گوناگون سیاسی و با اندک توجهی به اقدامات برخی جریانات سیاسی طی چند دهة اخیر، نتایج منفی و بازدارندة آن‌ها را به وضوح مشاهده کند: اصطلاحات و واژه‌هایی که در اینجا به آن‌ها اشاراتی رفته است عبارتند از:

۱ ـ خلق

که گاهی به معنای مردم و تودة مردم و گاهی به معنای ملت به کار برده‌اند

واژه خلق هرگز در معنای ملت یا گروه قومی یا ملی در زبان و ادبیات فارسی به کار نرفته بوده و به معنای مردم و قوم و ملت در هیچ فرهنگی نیامده بوده است و این معناهای جدید رایج محصول دوران جدید هفتاد هشتاد سال اخیر است.

بنا بر این خلق به معنایی که در دوران ما رواج یافته است دارای یک بار ایدئولوژیک و نظری ست که به آن تزریق شده و پیش از آن، خود واژه خلق، از چنین مفهوم و معنایی برخوردار نبوده است. شرح این معنا را در جای دیگری داده‌ام.(۲)

۲ ـ خلق‌ها

پیداست، هنگامی که «خلق» در معنای «ملت» به کار رود «خلق‌ها» در معنای ملت‌ها به کار برده خواهد شد.

این دو واژه «خلق و خلق‌ها» چه در معنای تودة مردم و توده‌های مردم به کار روند و چه در معنای ملت و ملت‌ها، به هرحال تاریخ مصرفشان تمام شده و با فروپاشی امپراطوری شوروی و اقمار آنکه در وجه غالب خود متکی بر افکار استالینی بود به بایگانی تاریخ سپرده شده‌اند.

با اینهمه باید گفت که بار سیاسی و ایدئولوژیک این دو واژه در کشور ما همچون زخمی بر تن دو سه نسل از کوششگران سیاسی مداومت یافته و بر پیکر کسانی که دلباخته و مسحور افکار ایدئولوژیک اردوگاه شوروی در دوران جنگ سرد بوده‌اند، همچنان ناسور مانده است.

رد و اثر این زخم را، می‌توان در نام دو سازمان مهم سیاسی که در دهه‌های چهل و پنجاه تا اوایل دة شصت فعال در ایران بودند هنوز هم مشاهده کرد.

۳ ــ ایران کشور «کثیرالمله»

این واژة «ایران کثیرالمله» نیز که سرشار است از بدخواهی در برابر منافع حیاتی ملت ایران و در برابر یکپارچگی کشور ما، دستپخت روسیه شوروی بود و پایة و بنیاد نظری گروه‌های قوم‌گرا و جدایی‌خواه بر آن نهاده شده است. علاوه بر این «اتوپیای ایرانی»ی کسانی که طی سالیان دراز برای ایران رؤیای برقراری «جماهیر شوروی سوسیالیستی» در سر می‌پروردند یا آرزوی «جمهوری دموکراتیک خلق» در دل داشتند، نیز با این واژه دوستی و الفت سیاسی و نطری داشته است.

بدین‌رو و بر چنین زمینه‌ای ست که این اصطلاح، طی ده‌ها سال در میان بسیاری از ایرانیان رواج داده شده و آگاهانه یا ناآگاهانه بر زبان‌ها جاری شده ست و ترویج آن‌ها همچنان بر‌‌ همان نهج و روش سابق مداومت دارد.

۴ ـ ملت‌های ایران

این اصطلاح نتیجة مستقیم واژة «کثیرالمله» است زیرا ترکیب «کثیرالمله» را در معنای «ملت‌های متعدد» به کار می‌برند و نتیجه‌ای که از آن حاصل می‌شود آن است که ایران نه یک ملت بلکه مجموعه‌ای ست از «ملت‌ها».

پذیرش این اصطلاح جعلی، خود به خود، وجود «ملت ایران» را نفی و ملغی می‌کند. زیرا چنانچه پذیرفته شود که ایران مجموعه‌ای ست از «ملت‌ها» به ناگزیر می‌باید عدم موجودیت «ملت ایران» به عنوان ملتی مستقل و متحد مورد تأیید همگان قرار گیرد.

به عبارت دیگر، پذیرفتن نظری مفهوم «ملت‌های ایران» در ایران، برابر خواهد بود با نفی و الغای نظری «ملت ایران»!

چنین کاری (یعنی نفی و الغاء ملت ایران دست کم به لحاظ نظری) ده‌ها سال است در نظریه‌پردازی‌ها، مقاله‌ها، مصاحبه‌ها و مباحث جاری در میان کنشگران سیاسی به ویژه در میان طیف چپ (از آن سوی لنینی و استالینی بگیرید تا برسید این سوی مائویی و انورخوجه‌ای‌اش) و نیز در میان کوشندگان تفرقه قومی و جدایی‌طلبان (خجالتی یا آشکارگو) رواج دارد و احدی بر قباحت آن‌ها انگشت نمی‌نهد یا صدای معترضان آنچنان ضعیف و نقشی که می‌زنند آنچنان کمرنگ است که در میان غوغا و هیاهوی جاری خاموش و درمیان گرد و غبار ی که فضا را انباشته است گم و گور می‌شود!

۵ ــ جغرافیایی به نام ایران

این واژه در سال‌های اخیر وارد گفتمان تجزیه‌طلبان به ویژه وارد در نظرپردازی‌ها و سخن پراکنی‌های قوم‌گرایان پان ترک و پان عرب شده است.

کاربرد این واژه جعلی و مغرضانه برای کسانی که آنرا در نظریات و مباحث و مقالات سیاسی خود به کار می‌برند، بدان سبب است که ایران را به عنوان سرزمین واحد و به عنوان یک کشور واحد و یکپارچه نمی‌پذیرند یا به هرحال در ذهن آن‌ها ایران یک «منطقة جغرافیایی»ست که در آن «ملت‌های» گوناگون سکنی دارند.

از نظر اینان، ایران نه یک کشوری صاحب یک تاریخ و برخوردار از یک هویت تاریخی ـ تمدنی و فرهنگی بلکه ناحیه‌ای است که روی نقشة جهان نام ایران را برخود دارد.

انگار که زورشان می‌آید که ایران را به عنوان کشور ایران و سرزمینی متکی به تاریخ مستمر و تمدنی خاص و دولت و حکومتی که قرن‌ها دوام داشته است به رسمیت بپذیرند!

از این رو تاریخ ایران را نادیده می‌گیرند و جغرافیای او را طرح می‌سازند.

پیداست که تاریخ یک کشور دیر سال مانند ایران را نمی‌توان از هم درید یا تکه کرد زیرا حاصل استمرار و مداومت زمانی‌ی حیات مردمانی بوده است که در عین برخورداری از تنوعات قومی و زبانی و فولکلوریک و فرهنگی دارای علائق سرزمینی و تاریخی مشترک و دارای حساسیت‌ها و آداب و مناسک و آئین‌ها و جشن‌های همانند و یگانه بوده‌اند و همین واقعیت در زمانی طولانی به تمدنی انجامیده است که حضور عینی و واقعی آن ضبط شده و به ثبت رسیده است.

اما برخلاف تاریخ ـ لابد به نظر اینان ـ جغرافیا را می‌توان مثل یک فرش قیچی کرد و تکه‌های آن را میان کدخدایان و میراثداران خان‌ها و ملوک‌الطوایف پیشین تقسیم کرد!!

به نظر می‌رسد رواج اصطلاح بی‌معنایی چون «جغرافیایی به نام ایران» مبتنی برچنین آرزوی نامعقول و چنین خیالپردازی‌های موهومی بوده باشد!

کسانی که این چنین از تاریخ ایران رم می‌کنند اما مدام از جغرافیای ایران داد سخن می‌دهند باید بدانند که صاحبان چنین افکاری هم در درس تاریخ رفوزه شده‌اند و هم در درس جغرافیا! ازین‌رو سخنی که به عنوان نخستین درس به آنان می‌باید گفت اینست که: ایران جغرافیا نیست. ایران تاریخ است.

و البته هنگامی که می‌گویم «ایران تاریخ است» منظور من از «تاریخ» نه زمان‌نگاری و توصیف کرونولوژیک رویداد‌ها که یک هویت تمدنی و فرهنگی و ملی است.

به هر تقدیر، بدخواهی و غرض سیاسی و ضدیت عمیق با یکپارچگی و وحدت ایران در این واژة ساختگی حضوری روشن دارد.

۶ ـ ممالک محروسه

این اصطلاح مربوط بوده است به سیتسم تشکیلات اداری و تقسیمات مملکتی که در ایران دوران قاجار رایج بود و در اسناد رسمی تاریخی و حکومتی ایران تا دوران قبل از مشروطیت به ویژه در اسناد سیاسی و تاریخی دوران قاجاریه ثبت و مضبوط است.

از طرح مجدد این اصطلاح کهنه شده، آنهم بیرون از کنتکست (جایگاه و موقعیت) تاریخی و سیاسی دوران خودش و خارج از بار معنایی و سمانتیکی که این اصطلاح در روزگار پیشین و در عصر قاجاریه داشته، می‌خواهند نتیجه بگیرند که ایران نه یک مملکت (کشور) بلکه ممالک (کشور‌ها) است.

با این قصد و بدین انگیزه است که اصطلاح «ممالک محروسة ایران» را از موزة مفاهیم مربوط به سیستم اداری و تقسیمات کشوری دوران قاجار بیرون می‌آورند و از جایگاه اجتماعی، سیاسی و فرهنگی‌اش منتزع می‌کنند و به مدد «فن تخلیط در مفاهیم» می‌کوشند تا به خیال خود برای تأیید و تقویت دیدگاه‌های خاص سیاسی و مغرضانة خود، استناد تاریخی فراهم سازند تا بتوانند ایران امروز را «مجموعة مملکت‌ها» (یا کشور‌ها) بنامند حال آنکه اهل خرد و مردم آگاه نیک می‌دانند که اصطلاح ممالک در دوران قاجار معنای دیگری داشت. «مملکت» در دوران قاجاریه به معنای ولایت و استان و منطقه و محل و محال و بلد و بلاد و شهر و حتی دهات و آبادی و امثال این‌ها بود.(۳)

مسلم آن است که انگیزة واقعی آن‌ها در نوکردن و آوردن این اصطلاح به بازار سیاست رایج معاصر همانا ترویج این سخن نادرست است که گویا ایران همواره «مجموعه ممالک یعنی مملکت‌ها» بوده و اکنون نیز مجموعه‌ای از ممالک است. به هر صورت این اصطلاح برای ا ثبات و تقویت‌‌ همان ادعایی طرح می‌شود که پیش ازین درباره‌اش سخن گفته‌ایم:

به عبارت دیگر، اصطلاح «ممالک محروسة ایران» در کنتکست سیاسی و نظری جدیدی، که صاحبان افکار قومیت‌گرا به کار می‌برند معادل است با‌‌ همان اصطلاح استالینیستی «ایران کثیرالمله» که البته آن را در جامة قجری به میدان مجادلات نظری خود می‌آورند و ما پیش از این در بارة آن سخن گفته‌ایم!

۷ــ فارس‌ها

در معنای گویشگران و متکلمان به زبان فارسی (پارسی گویان) به کار می‌برند.

هرگز در تاریخ ایران و در ادبیات ایران به متکلمین زبان فارسی «فارس» یا «فارس‌ها» گفته نشده است.

این کلمه به این معنا، نو و دست ساخت دیگران است و البته به مذاق مخالفان همبستگی ملی و قومی در ایران سازگار افتاده ازین‌رو با دست و دلبازی تمان آن را به کار می‌برند و در رواج آن می‌کوشند.

خیلی از مردم عادی هم آنرا نادانسته اصطلاح «فارس» یا «فارس‌ها» را به معنای سخنگویان به زبان فارسی یا فارسی گویان (پارسی گویان) یا فارسی زبانان به کار می‌برند.

دیده می‌شود که خیلی از کوشندگان سیاسی و اجتماعی بی‌غرض و ایراندوست هم به مسامحه یا به عادت، همچون غلطی مصطلح، این اصطلاح «فارس» و «فارس‌ها» را در معنای فارسی زبان و فارسی زبانان یا پارسی گویان به کار می‌برند درحالیکه «فارس» با «فارسی گو» یکی نیست و «فارس‌ها» با «فارسی زبان‌ها» یک معنا ندارند. پیداست که تخلیط این دو مفهوم و کاربرد آن‌ها در معنای رایج، نتایج سیاسی خاصی در پی دارد که آشکارا منطبق با تبلیغات ایدئولوژیک قوم‌گرایان است.

۸ــ قوم فارس

چنین کلمه‌ای ساختگی ست و پیدایش آن بر غرضی سیاسی مبتنی بوده است.

چنین قومی لااقل از ۱۴۰۰ سال پیش که حکومت ساسانیان به چنگ اعراب مهاجم افتاده و منقرض شده در ایران وجود خارجی نداشته است. شاید بتوان به تسامح چنین نامی را به «پارسیان هند» ـ که بازماندة گروهی از گریختگان ایرانی در برابر تهاجم اعراب مسلمان بوده‌اند و ۱۴۰۰ سال پیش از ایران به هند رفته‌اند ـ نسبت داد که البته آن‌ها هم متأسفانه یک کلمه فارسی نمی‌دانند و به زبان دیگری جز زبان فارسی تکلم می‌کنند و بنابر این آنان نیز در مظان چنین اتهامی نیستند و در چنین طبقه بندی‌ای جا نخواهند گرفت و به «قوم فارس» و به «ملت فارس» تعلق نخواهند یافت. ازین‌رو بیم آن می‌رود که کوشش جاعلان در این زمینه نیز بی‌ثمر بماند.

به هرتقدیر، در کار برد واژة «قوم فارس» یک تعمد هست و آنهم این است که از نظر مروجان این اصطلاح می‌باید «پارسی گویان»‌‌ همان «قوم فارس» شناخته و نامیده شوند. معنای دیگر این سخن آن است که هرکسی در هرکجای جهان به فارسی سخن می‌گوید متعلق به «قوم فارس» است! حال می‌خواهد هندی باشد یا چینی و ترکمنستانی باشد یا تاجیک باشد یا افغانستانی. همین که به فارسی سخن می‌گوید کافی ست که به خودی خود به «قوم فارس» تعلق یابد!

ظاهراً در نزد اهل جعل کارهای جهان ـ هرچند پیچیده و دشوار باشند ـ با چرخش قلمی که بیشتر به جادوگری شباهت دارد قابل حلند و به یمن قدرت اراده و نظر کیما اثر و قلم سحرآمیز آنان، واقعیت‌ها به سرعت تغییر ماهیت داده و مفاهیم، به طرفه‌العینی معناهای خود را تغییر می‌دهند!

اینجا نیز متأسفانه ناگزیریم که انگیزة خاص نهفته در این واژه را به تمایل و علاقه‌ای نسبت دهیم که مروّجان این گونه مصطلحات به ویران ساختن وحدت ملی و همبستگی میان اقوام ایرانی دارند.

آن‌ها عمداً زبان فارسی را به قومی ساختگی نسبت می‌دهند و این قوم ساختگی را در ایران «قوم فارس» می‌نامند. کارخانه نظریه‌پردازی آنان تصمیم بر آن گرفته است تا گویشگران به زبان فارسی که نه تنها در ایران، بلکه حداقل در چهار کشور دیگر جهان نیز ساکن‌اند، به هر قیمتی که شده «قوم فارس» نامیده شوند.

البته چنین کاری از نگاه عقل و تمیز بشری و نیز از منظر مستندات تاریخی و جامعه‌شناسانه به هیچ وجه پذیرفتنی نیست و هزگز نمی‌توان آن را به انسان‌های صاحب درک تحمیل کرد. مگر آنکه به قول سعدی از بسیط زمین عقل منهدم شده باشد تا صاحبان خرد ِ متعارف، چنین مجعولات فکری را بپذیرند و این گونه سکه‌های قلب را از دست آنان را بگیرند و خرج کنند!

گویا بعضی‌ها دلشان می‌خواهد که فارسی زبانان «قوم فارس» باشند تا بتوان در حق آن‌ها لطف ورزید و ایشان را از «قوم فارس» به یک مرحله «بالا‌تر» یعنی به «ملت فارس» ارتقاء داد و سپس به چنین «ملت» تدارک دیده شده، چهره‌ای خشونت ورز بخشید و درجایگاه ملت ستمگر نشانید تا در مراحل بعدی به آسانی بتوان سایر اقوام ایرانی را در برابر چنین «ملت ستمگر»ی قرار داد و با تحریک برخی افراد نا‌آگاه و از دنیا بی‌خبر، ضمن دمیدن در آتش تعصبات نژادی و قومی و زبانی، ـ چنانچه مقدور باشد ـ ضمن مطالبات جدایی‌خواهانه یا استقلال‌طلبانه، وحدت ملی ایرانیان را از هم گسست و به یکپارچگی کشوری دیرسال خلل وارد ساخت!

به نظر می‌رسد که این یکی از آرزوهای فرقه‌گرایان و نظریه پردازان تفرقة قومی در ایران باشد و هرچند از نظر انسان‌های سلیم و ایرانیان آزاده بسیار تأسف‌بار است با اینهمه واقعیتی ست که به ویژه در سال‌های اخیر، آثار آن را کمابیش در همه‌جا می‌توان دید یا شنید.

همین که صاحبان این گونه نظریات اراده کرده‌اند که فارسی زبانان ایران «قوم فارس» شمرده شوند کافی‌ست تا تاریخ ایران پیش پای آنان اعلام انحلال کند و حقایق تاریخی از حضور در مباحث نظری چشم پوشی کنند.

خلاصة کلام این است که آن‌ها یک سری نظریات پیش ساخته دارند و واقعیت اجتماعی سیاسی فرهنگی و تاریخی ایران می‌باید هرطور که شده خودش را با اینگونه نظریات ایدئولوژیک و فکری آنان انطباق دهد! و ریشة مشگل در همین جاست!

به قول همین قلم:

مو قومِ خویش را شَر می‌تراشُم

به ضدّش قومِ دیگر می‌تراشُم

نزاعِ نعمتی و حیدری را

چو نعمت هست، حیدر می‌تراشُم(۴)

۹ ــ ملت فارس

این کلمه ناراست‌تر از واژه قبلی‌ست و از‌‌ همان گونه غرضی که پیش ازین گفته شد در ساختن آن این یک نیز دخیل بوده است.

باری این اصطلاح هم مثل خواهر دوقولوی خود، «قوم فارس»، پرداخته فابریک ایدئولوژیک روسیه شوروی و مبتنی بر نوشته‌های استالین و رواج یافته به واسطة سران فکری حزب توده و اعقاب آن‌ها یعنی اکثریت قریب به اتفاق پیروان جنبش چپ در ایران است (خواه انواع چپ مذهبی، خواه انواع چپ مارکسیستی).

می‌دانیم که موضوع حل سوسیالیستی مسائل ملی برای نخستین‌بار در کتاب معروف استالین به نام «سوسیالیسم و مسئله ملی» طرح شده بود.

انگیزه اصلی نوشتن این کتاب برای حکومت شوروی استالینی تمشیت اداری و ایجاد تقسیمات جدید کشوری برای تدبیر امور متصرفات استعماری تزار‌ها بود و سازماندهی اداری و سیاسی و جغرافیایی سرزمین‌هایی بود که از تزاریسم روس برای بلشویک‌ها به ارث باقی مانده بود.

البته این برنامه همچنان که تاریخ نشان داد و همگان دیدند و نتایج شوم آن هم تا همین امروز ادامه دارد، به نابود کردن هویت‌ها، زبان‌ها و فرهنگ‌های اقوام و ملت‌هایی منجر شد که از عصر تزار‌ها تا سراسر دوران به اصطلاح سوسیالیستی زیر سیطرة استعماری روس‌ها به سر می‌بردند.

در هر حال محتویات این کتاب مایة اصلی افکاری بود که چپ ایران (چه روسی چه چینی) مستقیما به ایران آورد یا بواسطه او به ایران آورده شد و همه مباحث مربوط به مسائل ملی و قومی حدود ۶۰ سال به شدت متأثر از این کتاب و دیگر نظرپردازی‌های حزب کمونیست شوروی («برادر بزرگ») بود.

ریشه تخریب فکری در زمینة مسائل مربوط به اقوام و مطالباتی که زیر پوشش اعادة حقوق قومی و حقوق ملی در ایران جریان داشت را می‌باید در این کتاب جستجو کرد.

ازین‌رو باید اذعان کرد که این مصطلحات بد یُمن در داخل «اسب تروای» اندیشه‌های نظری روسیه شوروی همچون سوغانی مسموم «دایی یوسف» به ایران آورده شدند و ضربات هولناکی به انسجام ملی در کشور ما وارد آوردند.

ماجرای فرقه دموکرات پیشه‌وری و باقراف به شدت متأثر از این نظریه بود که البته پایان یافتن ماجرای فرقه، به معنای پایان یافتن ترویج این نظریات نبود و همین طرز فکر در دوران انقلاب به اصطلاح اسلامی نقش مؤثری در تقویت تندروان مذهبی و حاکم شدن خمینی و تسلط ملایان ایفا کرد و همین افکار متأسفانه همچنان نقش مخرب خود را تا همین امروز ادامه داده است و اگر چنین نمی‌بود، منِ نوعی امروز در اینجا به نوشتن چنین مطلبی ناگزیر نمی‌بودم.

به هر حال، آن‌ها که نقش و وزن تاریخی و فرهنگی و تمدن‌ساز زبان فارسی در ایران را نادیده می‌انگارند و اهمیت این زبان را در پی افکندن شالودة وحدت ملی ایرانیان ناچیز می‌شمارند، بی‌وقفه به تأثیر و به انگیزه اغراض ایدئولوژیک و سیاسی در پی آنند تا زبان فارسی را در جایگاه متهم بنشانند، اینان واژة «ملت فارس» را ساخته‌اند و مقصودشان از چنین جعلی آن بوده است که ناموجودی را به نام «ملت فارس» موجودیت ببخشند و ناممکنی را ممکن سازند.

انگیزه اصلی آن بوده است تا برای اقوام گوناگون ایرانی یک دشمن ساختگی و یک «زورگوی استعمارگر» دروغین بتراشند تا بتوانند قوم‌گرایی و ‌نژادگرایی قبیله‌ای خود را تبدیل به «ملی‌گرایی قومی» کنند و بدین طریق از اقوام متنوع ایرانی و از متکلمان به زبان‌های گوناگون رایج در ایران که همواره در طول تاریخ خود را ایرانی می‌دانسته‌اند «ملت‌ها»ی جداگانه بسازند و این «ملت‌های» نوساخت و خوش ساخت خود را در برابر دولت مرکزی (که آن را حکومت فارس‌ها می‌نامند) قرار بدهند.

پیداست که چرخ کارخانة ملت سازی‌های مصنوعی ازین دست که بر محور ایدئولوژی‌های قبیله‌گرا و قوم‌پرست به گردش در می‌آیند، بدون وجود یک دشمن ساختگی استعمارگر به نام «ملت فارس» قادر به حرکتی نخواهد بود و در ساختن چنین «ملت‌ها»یی توفیق نخواهد یافت.

وجود پدیده‌ای به نام «ملت فارس» برای انسجام نظری و فکری قوم‌پرستان و به ویژه برای جدایی‌طلبان از نان شب هم واجب‌تر است. ازین‌رو مفهوم ساختگی «ملت فارس» یکی از مصنوعات بسیار مهم و اساسی دست‌ساز نژادگرایی قومی و تجزیه‌طلبی در ایران شده است. چنانچه شما این دست ساخت مصنوعی را از ایشان بگیرید، به ناگزیر سلاح زنگ زدة خود را‌‌ رها کرده و میدان جدال را ترک خواهند گفت. زیرا دیگر «ملت ستمگر» در برابر خود نخواهند دید و جنگ و پیکارشان بی‌محتوی و از معنا تهی خواهد شد!

سازندگان این واژه برای این تولید دست‌ساز که طرف اصلی معادلة نظری آنان است، ناگزیر از طرح طرف دوم معادله شده‌اند و از آنجا که چنین معادله‌ای وجود خارجی نداشته، ناچار دست به د امن یک جعلِ جامعه‌شناسانه و تاریخی شده‌اند و بدینگونه «ملت فارس» را قالب‌ریزی کرده و به تصور خود معادله را تکمیل کرده‌اند که البته به جای خود تمسخرانگیز و مستحق استهزاء است.

چنین بوده است که مهندسان نظری آنان زبان فارسی را به جای «ملت فارس» نشانده‌اند و تصور کرده‌اند که کار تمام شده است!

آن‌ها می‌گویند «ملت فارس» اما محتوای این اصطلاح در ذهن آنان چیز دیگری جز «زبان فارسی» نیست.

در یک کلمه بگویم: آن‌ها به ز‌بان فارسی می‌گویند «ملت فارس»!(۵)

بنا بر این ایرانیان به هیچ‌رو نمی‌توانند زیر بار چنین جعل نظری و فکری بروند و هرگز نخواهند توانست واژگانی ازین دست ـ که نه بر حقیقت علمی و عینی استوارند و نه به انگیزة سالم و بی‌غرضانة سیاسی اتکا دارند ـ را بپذیرند و در فرهنگ سیاسی و گفتمان‌های نظری خود ضبط کنند و به کار ببرند.

۱۰ ـ ملیت‌ها

یکی دیگر از اختراعات جدید قوم‌گرایان و طرفداران نظریة تفرقة ملی در ایران همانا واژة «ملیت» است.

«ملیت» به لحاظ دستوری اسم نیست، صفت است و در معنای Nationalité به کار می‌رود، مثلا من و شما خوانندة عزیز، چنانچه ایرانی باشیم یا خود را ایرانی بدانیم، ملتِ (Nation) ما، ملتِ ایران و ملیّتمان (Nationalité)، ملّیت ایرانی است و این هردو واژه، در شناسنامه‌ها و پاسپورت‌هامان قید شده‌اند. حال آنکه، معلوم نیست که این نظریه‌پردازان، چگونه و به مدد چه معجزة زبان‌شناسانه یا دستور زبان شناسانه‌ای، این صفت را بدل به اسم کرده‌اند و آنچنان ساده و به طور طبیعی، صفت را به جای اسم می‌نشانند و به راحتی درگفتار و نوشتار خود به کار می‌برند که گویی از روز ازل صفت (ملیت) برای قرار گرفتن در جای اسم (ملت) ساخته شده بوده است و گویا واژة «ملیت» دارای خاصیتی‌ست که می‌تواند به طرفهً العینی از حالت صفتی به حالت اسمی تغییر ماهیت دهد.

البته هنگامی که انسان می‌بیند: این گونه افراد، اصولا کاری به فرهنگ‌ها و لغت نامه‌ها ندارند و خود، رأساً خودشان را نوعی لغتنامة خودکار و خودمختار یا «اتودیکسیونر» می‌شمارند، دچار شگفتی می‌شود!

چنین به نظر می‌رسد که آنان خواست‌ها و مطالبات سیاسی مطلوب و دلخواه خود را (خواه آنرا «استقلال» بنامند وخواه «فدرالیسم») دست‌کم در «اقلیم کلمات و مفاهیم» به دست آورده‌اند، زیرا همچنان که دیده می‌شود فارغ از هرگونه احترام به قوانین و قواعد زبان‌شناسانه و دستوری (گراماتیکال) و بیرون از هرگونه نرم‌ها و روش‌های پذیرفته شده جامعه‌شناسانه و خارج از هرگونه اعتنا به حقایق روشن و مسلّم تاریخی، خود را در قلمرو کلمات و مفاهیم و واژگان سیاسی به خودمختاری و استقلال و فدرالیسم مطلوب خود دست یافته‌اند.

ظاهرا واژه «ملیت» نیز خاصیت جادویی ویژه‌ای برای آنان دارد، زیرا می‌توانند به راحتی نیت اصلی خود را پشت آن پنهان کنند.

دقیق‌تر بگویم آن‌ها هنگامی که به نیت فرار از اتهام تجزیه‌طلبی، نمی‌خواهند خیلی پوست کنده و مستقیم بگویند مثلا «ملت آذربایجان» یا «ملت عرب» (خوزستان) یا «ملت بلوچستان»، از این واژة مبهم که به اعجاز فن تخلیط و قلب آن از اصالت و معنای اصلی‌اش تهی کرده‌اند استفاده می‌کنند و آنرا در جایگاه معنایی و در کنتکستی می‌نشانند که در اثر تکرار و استمرار با واژة «ملت» هم معنا بشود. تا آنجا که در صورت لزوم هنگامی که بگویند ملیت مخاطبانشان «ملت» استنباط کنند. در هرحال قصد آن‌ها از کاربرد واژه ملیت ایجاد ابهام است در وحله نخستین و ایجاد پوشش و جامه‌ای ست برای واژة «ملت».

خلاصة کلام این است که آن‌ها با کاربرد اصطلاح «ملیت» قصد ساختن معادلی برای واژة «ملت» دارند زیرا برای پوشاندن نیت آنان و برای تقیه کردن آنان این واژه مبهم در شرایط فعلی کارساز و مفید به نظر می‌رسد!

۱۱ ـ اقلیم

سخن از «قلمرو کلمات» و «اقلیم مفاهیم» رفت، یاد واژه‌ای افتادم که به تازگی رواج یافته و مسکوک نو پرداخته‌ای‌ست که به تازگی در میان مفهوم‌سازان و واژه‌پردازان قومیت‌گرا و جدایی‌طلب ایرانی به گردش درآمده و به سرعت دست به دست می‌شود.

البته خاستگاه این واژة نودرآمد کردستان عراق است، ازین‌رو نخست در میان کرد‌ها رواج یافته و علتش هم آن است که پس از حمله آمریکا به عراق و فروپاشی حکومت بعثی صدامی، کردستان عراق زیر چتر حمایت آمریکا و نظامیان مستقر در این کشور، از نوعی خودمختاری برخوردار شده است و از آنجا که همچنان جزئی از کشور عراق محسوب است و قدرت‌های جهانی به ویژه آمریکا به استقلال او موافقت نکرده‌اند، این بخش کردنشین خودمختار کشور عراق هنوز مجاز نیست تا خود را «کشور کردستان» بنامد. ازین‌رو واژة «اقلیم» که به معنای سرزمین است و البته چنانچه موقعیت مناسبی پیش آید، این اصطلاح (به لحاظ اتیمولوژیک و معنا‌شناسانه) خاصیت آن را دارد که در صورت لزوم معنای «کشور» نیز از او استباط بشود. بدین رو فعلا مناطق کردنشین و خود مختار عراق از سوی خود کرد‌ها «اقلیم کردستان» خوانده می‌شود و فعالان سیاسی و احزاب و گروهای کرد غیرعراقی و از آن جمله کردهای ترکیه و فعالان سیاسی قوم‌گرای کرد ایران نیز این واژه را پسندیده‌اند زیرا از آن بوی وحدت سرزمینی و یکپارچگی کردستان استشمام می‌کنند.

بدین سبب کردهای ایران نیز چندی‌ست سخن از «اقلیم کردستان» می‌گویند و البته خودآگاه یا ناخودآگاه منظورشان‌‌ همان «کشور استقلال یافتة اتوپیایی کردستان» است.

این واژه به برخی فعالان اسم و رسم‌دار پان عرب هم سرایت کرده و پیش می‌آید که گاهی در تبلیغات نظری و در سخن پراکنی‌های رسانه‌ای و از اقلیم آذربایجان (که آزربایجان هم نوشته می‌شود)(۶) و اقلیم عربستان و اقلیم بلوچستان نام ببرند. پیش‌بینی می‌شود که این واژه تازه وارد نیز در مدت زمانی کوتاه، مرز‌های قومی و قبیله‌ای گوناگون را در کشور ما درنوردد و همانند واژه‌ها و مفاهیمی که پیش ازین از آن‌ها سخن گفتیم بر سر زبان‌ها بیفتد!

۱۲ــ پان فارس / شوینیست فارس

واژه‌های جعلی «پان فارس و پان فارسی و پان فارسیسم» را به گمانِ خود برای بدل سازی در برابر پان ترک و پان عرب ساخته‌اند، در حالی که پان ترکیسم و پان عربیسم یک واقعیت سیاسی‌ست و حداقل نود یا صد سال است که پشتوانه نظری و سیاسی و گاهی حتی نظامی در خارج از ایران داشته و کوشش‌های رنگارنگی که سال‌هاست برمبنای ایدئولوژی پان ترکی و پان عربی بر ضد ایران و منافع حیاتی ملت ایران جریان دارد، بر کسی پوشیده نیست.

پان ترکیسم یک ایدئولوژی نژادپرستانه است که از زمان امپراطوری عثمانی و ترکان جوان تدوین شده و به خصوص به واسطه دولت‌های پی در پی ترکیه و از طریق دوایر ویژه نظامی و امنیتی این کشور طی ده‌ها سال در آسیای مرکزی و قفقاز و ایران رواج داده شده و همچنان رواج می‌دهند.

همچنین است پان عربیسم که به عنوان یک پدیدة ایدئولوژیک و یک نظریه سیاسی در شکل‌های مختلف بعثی میشل افلاکی و صدامی یا به شکل ناصریستی، ده‌ها سال است برعلیه منافع ایران درکار است و تحمیل جنگ هشت ساله که خسارت دهشتناک آن به ایران از محاسبه خارج است، نتیجه همین ایدئولوژی پان عربی یا قویاً متأثر از آن بود.

به هرحال این دو ایدئولوژی وجود عینی و حقیقی دارند و خاستگاه هر دو بیرون از ایران است و حفظ و توسعه منافع برخی همسایگان علت وجودی آنهاست و پیداست که به گوهر با منافع عالی و حیاتی ملت ایران در تناقضند زیرا از بنیاد برای توسعة مقاصد بیگانه در خارج از ایران طراحی و در ایران رواج داده شده‌اند.

حال عده‌ای جدایی‌خواه یا قوم‌پرست و ‌نژاد گرای قومی ایرانی به خیال خود، یک واژة بدلی و مصنوعی در برابر این دو مکتب نظری وارداتی و متکی بر منافع بیگانگان ساخته‌اند تا به قول پاسدار‌ها پاتک بزنند!!

آنان اصطلاح بی‌معنا و تهی و مضحکِ پان فارسی را یا به نیت رفع اتهام از خود یا به انگیزة کمرنگ کردن قباحت نظری خویش به کار می‌برند و در میان ایرانیان کم اطلاع و نا‌آگاه رواج می‌دهند و مقصود اصلی آنان البته آسیب رساندن به زبان فارسی و نقش این زبان ملی و مشترک در همبستگی فرهنگی و تمدنی مردم ایران است.

در اینجا می‌باید نکتة دیگری را نیز یادآوری کنم و آن این است که:

دیده می‌شود که اهل تفرقة قومی در ایران، همواره میهن دوستان ایرانی و مخالفان تفرقه‌افکنی و آرزومندان همبستگی ملی و یکپارچگی ایران را به برچسب «شوینیست فارس» یا «پان ایرانیست» می‌نوازند.

این اصطلاح و مارک «شوینیست فارس» که در حق دوستداران زبان مشترک و ملی ایران یعنی زبان فارسی به کار می‌برند، همانقدر بی‌اساس و فاقد معنی‌ست که اصطلاح «پان فارس» و از‌‌ همان جنس است و به‌‌ همان هدفی که شرح داده شد طراحی شده و بر زبان اهل تفرقه جاری می‌شود. این اصطلاح نیز حاصل‌‌ همان منظومة فکری‌ست: می‌باید ملتی به نام «ملت فارس» موجودیت داشته باشد و می‌باید زبانی به نام «زبان فارسی»‌‌ همان «ملت فارس» شمرده شود تا بتوان اعضاء چنین ملت ریخته‌گری شده‌ای را تنها به دلیل اهمیتی که برای ز‌بان فارسی به عنوان ملات و رشتة پیوند مردم کشور خود قائلند، «شوینیست فارس» نامید. می‌بینید که این اصطلاحات همه مثل مهره‌های یک گردنبند نظری به یک ریسمان کشیده شده و یک منظومة واحد فکری و ایدئولوژیک را تشکیل داده‌اند.

در هرصورت واژة «شوینست فارس» نیز که یکی از ابزار اتهام آن‌ها بر ضد ایراندوستان و خواستاران وحدت این کشور است، همچون واژه‌های ساختگی و مجعول دیگر، فاقد اعتبار فکری و نظری و فرهنگی و تاریخی ست.

در مورد پان ایرانیسم هم سخنی نمی‌گویم، به ویژه که یک جنبش اجتماعی و سیاسی از ده‌ها سال پیش تا کنون، زیر این نام در ایران فعال است و خود آنا ن به خوبی می‌توانند از این عنوان تشکیلاتی خود دفاع کنند.

من وارد تأیید یا تنقید افکار و اندیشه‌هایی که گروه‌های پان ایرانیستی تبلیغ می‌کنند نیز نمی‌شوم، تنها به این بسنده می‌کنم و ـ البته بیان حقیقت حکم می‌کند ـ که بگویم: یک تفاوت ماهوی میان پان ایرانیسم و پان ترکیسم و پان عربیسم وجود دارد که هیچ ایرانی باوجدانی نمی‌تواند آنرا نادیده بگیرد یا این هرسه مفهوم را دریک سبد قرار دهد و آن اینست که:

پان ایرانیسم ـ خوب یا بد، هرچه که هست ـ اینقدر هست که بزرگی و شکوه‌مندی ایرانی یک پارچه را خواهان بوده و سعادت مردم ایران را همراه با حفظ تنوعات قومی و زبانی و فرهنگیشان، به عنوان ملتی یکپارچه و واحد آرزومند است، حال آنکه آن دو ایدئولوژی دیگر ریشه در بیرون از ایران دارند و آرمانشان متکی بر بدسگالی نسبت به منافع حیاتی ایران است، زیرا هدف آنان توسعه منافع غیرایرانی در کشورماست و با تکیه بر سرمایه و حمایت مالی و سیاسی و گاهی نظامی دول بیگانه، به د نبال نفوذ در ایران و در پی توسعه و ترویج افکار وارداتی خویش هستند.

آری فرق است میان آن ایرانی که در ایران به شکوه و بزرگی و یکپارچگی ایران می‌اندیشد (حتی اگر عقاید او افراطی باشد) و آن ایرانی دیگر که در همین ایران به منافع ایدئولوژیک، نظری یا سیاسی و ارضی ترکیه و باکو یا مصر و عراق و شام یا اعراب حاشیة خلیج فارس قلم می‌زند و قدم برمی دارد!

میان ماه من تا ماه گردون

تفاوت از زمین تا آسمان است

۱۳ ــ ایران / پرشیا

یکی از شوخی‌های خنده آوری که ‌گاه در سخنان برخی ازجدایی‌طلبان افراطی شنیده می‌شود اصرار آن‌ها بر این افسانه است که گویا: اسم ایران، ایران نبوده است و پرشیا یا پرس (پارس = فارس) بوده و رضاشاه پهلوی این «نام اصلی و واقعی» (یعنی پرشیا یا پارس) را ملغی کرده و نام ایران را جایگزین آن کرده است تا با چنین طرحی تسلط استعماری و جابرانه امپراطوری پارس‌ها (منظور فارس‌ها = فارسی‌زبان‌ها) را بر «دیگر اقوام و ملل» پوشیده نگاه دارد و بدینگونه همة اقوام «غیرپارس» را (که از نظر تفرقه‌گرایان جدایی‌خواه «ملل» جداگانه‌ای هستند) زیر پرچم ایران بیاورد و حقوق آن‌ها را به نفع قوم فارس نادیده بگیرد!

می‌بینید که هذیانات ناشی از افکار مغرضانه سیاسی و وارداتی می‌توانند برخی انسان‌ها را تا کجا‌ها ببرند و آدمی را به چه ورطه‌هایی از خیالپردازی‌های بی‌ثمر و حتی جنون آسا درافکنند؟

این سخن البته مضحک‌تر از دعوی‌های دیگر آنان است و نیازی به گفتن نیست که در باره نام تاریخی ایران که‌‌ همان ایران است از گاتاهای زرتشت بگیرید تا برسید به شاهنامه و از شاهنامه تا به امروز چندان سند و قول و قصه و شعر و نقل و روایت تاریخی وجود دارد که می‌توان در بارة آن کتاب‌ها تدوین کرد.

این سخن مانند آن است که کسی مدعی شود مثلا نام هند، هند نبوده است و گاندی این نام را به هند داده یا نام چین چین نبوده است، و این نامگذاری کار مثلاً چیان کای چک است!!

گویا از نظر اینان کشورهای صاحب تاریخ و صاحب تمدن حق ندارند اسامی گوناگونی داشته باشند همانطور که آلمان به سه اسم آلمان ژرمنی و دویچ، انگلیس به دو اسم بریتانیا، انگلستان و آمریکا به دو اسم آمریکا و ایالات متحده (اتازونی) خوانده می‌شوند و چنین مواردی را در بارة بسیاری از کشورهای دیگر نیز می‌توان یافت.

به هرحال این شوخی، بی‌مزه‌تر و رقت انگیز‌تر از آن است که حتی خود آنان نیز آن را چندان جدی بگیرند و ماهم در اینجا جدی نمی‌گیریم.

۱۴ـ فدرالیسم

این واژه در این هفتاد هشتاد سال که سلطه ایدئولوژیک، نظریات استالینی در باره مسئله ملی در میان کوشش‌گران قومی یا چپ و قوم‌گرا و جدایی‌خواه ایرانی غلبه داشت، به کل از فرهنگ سیاسی آنان غایب بود زیرا واژه‌ای‌ست در کتاب استالین به کار نرفته بود و روسیه شوروی نیز در تئوری‌ها و توصیه‌های نظری و استراتژیک خود سخنی از «فدرالیسم» به میان نیاورده بود.

ازین رو در ایران هم داخل مباحث تئوریک چپ نشد و حتی در دوران انقلاب هم ـ تا بیست سال نخستین حاکمیت ملایان ـ کسی اصطلاح «فدرالیسم» را به کار نمی‌برد و اصولا هیچیک از گروه‌های سیاسی قومی (مثل حزب دموکرات کردستان که از مهم‌ترین آنان بود) نیر آن را جزء مطالبات مربوط به «حقوق قومی» یا به اصطلاح «حقوق ملی» خود به حساب نمی‌آورد.

تا همین چند سال پیش (ده الی دوازده سال) خواست اصلی و علنی احزاب مهم کردی «خودمختاری و خودگردانی» بود و غالب گروه‌های طیف چپ هم از همین خواست احزاب کردی حمایت می‌کردند.

به هرحال هنوز سر وکلة واژة «فدرالیسم» در ایران پیدا نشده بود. پنداری، گروه‌های سیاسی قوم‌گرا هنوز آنقدر‌ها «سواد دار» نشده بودند تا اصطلاح فدرالیسم را بشناسند و در زمرة «درخواست‌های قومی و ملی» خود به شمار بیاورند و به هرحال این مفهوم در فرهنگ سیاسی آنان کاربردی نداشت.

اما مدتی نه چندان طولانی‌ست که این واژه ـ نمی‌دانم به چه دلیل؟ ـ (۷) به خواست اصلی قوم‌گرا‌ها، فعالان قومی کرد ایرانی و به ویژه پان ترک‌ها و پان عرب‌هایی بدل شده است که البته با بخش‌هایی از چپ‌های سابق و نوستالژیک‌های فرقه‌چی پیشه‌وری گرا و باقراوفی و نیز با علاقمندان تجزیه خوزستان (نوستالژیک‌های خزعلی همصدا هستند و به لحاظ سیاسی و نظری خود را مشترک‌المنافع می‌شمارند).

باری چنان که گفته شد، اصطلاح نورسیدة «فدرالیسم»، زمان درازی نیست که بر سر زبان قوم‌گرا‌های ایرانی افتاده و البته باید گفت که برخی از اسلامیست‌های به اصطلاح اصلاح‌طلب هم ـ به دلایل گوناگون ـ به رواج آن میدان داده‌اند. (۸)

به هرحال اصطلاح فدرالیسم در ایران یک سخن نابه جاست و مصداق صریحِ نواختن سرنا از سر گشاد آن است.

در این زمینه اهل تخصص و کسانی که از ویژگی‌های ساختار اجتماعی و تاریخی جامعه ایران مطلع‌اند و با تنوعات قومی و سرزمینی کشور ما و نیز با وضعیت ژئوپولیتیک منطقه و با برخی انگیزه‌های توسعه‌طلبانة قدرت‌های بزرگ منطقه‌ای و جهانی آشنایی دارند، سخن‌های بسیاری برای گفتن خواهند داشت.

حقیقت آن است که «فدرالیسم» که از مطالبات نورسیده قوم‌گرایان کهنه‌کار ایران است و سوسیالیست‌های سابق طرفدار شوروی (که بعد‌ها به شکل‌های تازه و گوناگونی رنگ عوض کردند و برخی از آنان قومیت‌گرا و جمعی از آن‌ها حتی بدل به نژادپرست قومی شدند) نیز در ارکستر مشترکی با آن همراهی و هم صدایی می‌کنند، در حکم پاراوانی‌ست که پشت آن آش تجزیه ایران را می‌پزند.

***

واژگان مجعول نااصل و زحمت‌افزا در فرهنگ رایج سیاسی ایران فراوان‌اند اما من فعلا به توضیح کوتاه این چند واژه، که شرح آن‌ها رفت، اکتفا می‌کنم.

به نظر من از ایراندوستان و آزادی‌خواهان و کسانی که درد ایران و درد آزادی ملت ایران را دارند انتظار می‌رود که به موضوع فرهنگ مجعول سیاست در ایران اهمیت بیشتری قائل شوند.

نکته آخر این است که:

من خود را تنها یکی از اعضاء جامعه ادبی هنری و ـ اگر بشود گفت ـ روشنفکری ایران می‌شمارم و در هیچ زمینه‌ای صاحب دعوی نیستم اما به سهم خود و در حد توانایی و در محدودة اطلاع و دانش خود از سال‌ها پیش (حداقل بیست سال) تا کنون در این زمینه سکوت را بر خود حرام شمرده‌ام و بسیار تعجب می‌کنم از اینکه می‌بینیم جامعه ایران از مورخ و جامعه‌شناس و فیلسوف و نویسنده و روزنامه‌نگار دانا و آگاه برخوردار است اما ـ چند مورد معدود را که استثناء کنیم ـ غالب آنان در این زمینه‌ها یا خاموشند یا آنگونه که بایسته است، حقایق را به صدای بلند ابراز نمی‌کنند و آنچه را که می‌باید به روشنی گفت بر زبان و قلم نمی‌آورند و ده‌ها سال است کمابیش با سکوتی که پیشه کرده‌اند، اجازه می‌دهند تا برخی نظریات که بر مبنای دروغ و جعل و تقلب و تزویر ساخته و پرداخته شده‌اند، در جامعه رواج یابند و اساس و بنیاد فکری و نظری برخی گروه‌ها و دسته‌ها قرار گیرند، به شکلی که پس از زمانی چند، قبح و قباحتشان از میان برود و از سوی بسیاری از مردم عادی جامعه نیز حققیت محض انگاشته شوند و بدل به ز‌بان رایج نظری و سیاسی بسیاری از ایرانیان گردند و جای گفتمان غالب را در فضای فکری و فرهنگی و سیاسی کشور ما اشغال کنند.

متأسفانه امروزه چنان شده است که بسیاری از اهل سیاست یا کنشگران سیاسی و حتی فرهنگی، بر اساس نظریات و تئوری‌هایی که بنیادشان بر این گونه واژگان ریخته‌گری و جعل شده استوار بوده است، درکنار هم می‌نشینند و ضمن پذیرش این مفاهیم مجعول و قالبی به عنوان حقایق غیرقابل تغییر وانکار ناشدنی بایکدیگر به مراودات سیاسی و تشکیلاتی می‌پردازند.

به نظر می‌رسد که چنانچه هرکسی درحد توانایی خود در برابر کارخانه‌های نظرپردازی‌های مجعول بایستد، بازار سکه‌های قلب از رونق خواهد افتاد از این رو، به ویژه از عقلای قوم و از صاحبان تخصص و اندیشه انتظار می‌رود که پیوسته به نقد و رسوا کردن عبارات و مفاهیم مجعول بکوشند.

گروه‌های قوم‌گرا ـ آگاهانه یا نا‌آگاهانه همراه و هم‌صدا با کارگزاران حرفه‌ای سیاسی و فکریِ منافع خارجی، در ایران کشته مُرده این کلماتند و برای رواج آن‌ها به انواع و انحاء روش‌ها چنگ می‌افکنند:

گاهی در لباس سوسیالیست گاهی در جامة پان تورک و پان عرب، گاهی در جلد استقلال‌طلب کرد و گاهی در لباس طرفدار حقوق بشر، زبان مادری، دموکراسی، فدرالیسم، حق تعیین سرنوشت و انواع و اقسام این بهانه‌ها به شکل‌های گوناگون و از مواضع فکری گوناگون و از زبان این یا آن قوم و این یا آن متفکر غربی یا شرقی به ترویج این اصطلاحات و به ویژه به تلقین و تحمیل افکار و تئوری‌های پیش ساخته‌ای که در آن‌ها تعبیه است می‌پردازند.

امیدوارم این سکوت دانایان و اهل فکر شکسته شود یا سکوت شکسته شدة آنان طنین تکان دهنده‌تری بیابد زیرا باسرنوشت ملت ایران در پیوند است و به استمرار صلح و دوستی دیرین میان اقوام ایرانی و به حفظ یکپارچگی ایران و به قوام وحدت ملی در این کشور مربوط می‌شود. و جان و هستی و خان و مان آیندگان ایران ـ یعنی فرزندان ما ـ کاملاً به این مسائل ارتباط می‌یابد، زیرا همچنان که می‌دانیم، اغلب برادرکشی‌های قومی که در قرن اخیر در منطقه ما یا در سایر مناطق جهان روی داده، ریشه در سوء تفاهمات نظری و قدرت‌طلبی‌های فردی یا گروهی داشته و مبتنی بر پندار بافی‌های فکری فرقه‌های متعصب و برخاسته از تحریکات خارجی و تلقینات ایدئولوژیک پیش ساخته و وارداتی آنان در میان انواع دسته‌جات سیاسی بوده است. ازین‌رو امیدوارم که اهل تخصص و اهل تحقیق با جدیت و احساس مسئولیت بیشتری در این موارد پژوهش، اظهار نظر و اقدام کنند.

و نیز چنانچه در سخنان انسان جائزالخطایی چون من نیز خطایی رفته است این خطا را بر من و بر دیگران باز نمایند تا اینجانب نیز به تصور و به امید اصلاح امری از آن سوی بام نیفتاده و به تخریب آن امر در نغلطیده باشد. چنین باد!

………………………………………………….

یادداشت:

۱ ـ ر. ک. «در باره چند مفهوم» یکی از مقالات مندرج در کتاب زبان فارسی و هویت ایرانیان

۲ ـ همان.

http://www.iran57.com/Jalali%20Mohammad’%۲۰۰۸۰۲۲۹%۲۰zabane%20farsi.pdf

3 ـ خیلی از ایرانیان قطعا به یاد می‌آورند که پدران یا پدر بزرگان آنان وقتی از شهر و ولایت خود به مرکز می‌آمدند هرگاه می‌خواستند از ولایت یا شهر یا حتی از روستای خود یادی بکنند، سخن از «مملکت» خود به میان می‌آوردند.

۴ ـ از کتاب «گفتمان الرجال»، م. سحر، انتشارات پیام، ۲۰۰۹

۵ ـ این مطلب در مقاله‌ای به نام «زبان فارسی یا ملت فارس» که ۷ سال پیش منتشر شد مفصلا توضیح داده شده است.

http://asre-nou.net/1385/khordad/5/m-sahar.html

۶ ـ آزربایجان / لابد خیلی از ایرانیانی که به اینگونه مسائل تاکنون دقتی نورزیده‌اند تعجب خواهند کرد که برخی از پان ترک‌ها و جدایی‌خواهانی که خود را ترک آذربایجان می‌نامند اصرار دارند که نام تاریخی آذربایجان را که بر طبق اسناد هزار سالة تاریخی همه جا با ذال نوشته می‌شده است با «ز» بنویسند. این مسئله که این گونه افراد چرا بر این تقلب و جعل زبانی ـ که دیگر مرز قلب معنایی را در نوردیده و به قلب املایی ـ رسیده است، اینهمه اصرار دارند، سئوالی‌ست که می‌باید از خود آنان کرد.

اما نزدیک‌ترین دلیلی که برای توجیه این جعل روشن و تقلب آشکار می‌توان حدس زد، آن است که لابد به هیچ وجه نمی‌خواهند آذربایجانی که برای او خلوص نژادی آرزو می‌کنند و قصد استقلال و پیوستن آن به ترکستان بزرگ یا «توران» افسانه‌ای را دارند با «آذر» که به معنای آتش است نسبتی داشته باشد و هرگز برنمی‌تابند که آذربایگان به شهادت تاریخ، یادآور آتورپاتکان و آذرآبادگان باشد و زادگاه زرتشت شمرده شود و آتشکده‌های مهم و از آن جمله آتشکدة آذرگشسپ در این نواحی یادآور آن آتشی گردد که هرگز نمی‌میرد و همواره در دل مردم ایران دوست و میهن پرست این ناحیه زبانه می‌کشد.

آن‌ها این حقایق تاریخی و ملی و تمدنی و فرهنگی و هویتی مردم ایرانی آذربایجان را بر نمی‌تابند ازین‌رو دست به جعل می‌زنند: جعل در معنا و همچنین جعل در املاء واژه‌ها.

خلاصه آنکه قصد آن‌ها از پرهیزی که در نوشتن آذر (آتش) دارند و تعمدی که در نوشتن آزر (آزر با «ز» نام اساطیری پدر ابراهیم و بت تراش بوده است) از خود ابراز می‌کنند آن است که آذربایجان را سرزمینی غیر ایرانی وانمود کنند تا بتوانند در روز موعود آنرا به ترکستان بزرگ متصل سازند، زیرا نام تاریخی آذربایجان به تنهایی بر ایرانی‌الاصل بودن این منطقه صحه می‌گذارد و فرصت خبث را از جعل کنندگان خواهد گرفت و دست آن‌ها را باز خواهد کرد.

پیر گلرنگ من اندرحق ازرق پوشان

فرصت خبث نداد ارنه حکایت‌ها بود!

همین جعل املایی را پان ترک‌ها در نام بابک خرم دین نیز می‌کنند و به شکل بسیار مضحکی این قهرمان مبارزة بیست سالة ملت ایران (در قرن دوم و سوم هجری) در برابر توسعه‌طلبی مهاجمان عرب مسلمان را ترک می‌نامند و اورا «بای بک» یا «بای بیک» می‌خوانند تا پیکار او را بر علیه خلفای زیاده‌خواه عرب، مبارزة «ترک‌ها» (که به شهادت تاریخ هنوز پایشان به این منطقة باز نشده بود) برای استقلال «سرزمین‌های ترک» وانمود سازند… و این گونه دعوی‌ها و این دنیای عجایب و غرائب آنان البته تمامی ندارد!

۷ ـ به درستی معلوم نیست که در سال‌های اخیر به چه دلیل این گونه غیر منتظره واژه فدرالیسم به عنوان مهم‌ترین مطالبه سیاسی قوم‌گرایان در ایران پیدا شده است؟ یا حد اقل دلیل ظهور این پدیده، و رواج سریع آن در میان جدایی‌خواهان سابق، و خودمختاری‌خواهان سابق و استالینیست‌های خلقی‌گرا یا فرقه‌چی سابق بر من روشن نیست! امیدوارم اهل فن در این زمینه روشنگری کنند!

۸ ـ به نظر می‌رسد که: دلیل اصلی همراهی برخی به اصطلاح اصلاحاتیون و خاتمیون، سرسپردگی آنان به اسلامیسم جهان وطن و فساد فکری آنان در این زمینه متأثر از وفاداری فکری آنان به خمینیسم‌ست.

این حقیقت دیگر بر همگان آشکار شده است که در وجود خمینی‌ی اسلامیست جهان وطن ذره‌ای مهر به ایران نبود او به شدت با ملی‌گرایان و میهن دوستان ایرانی دشمنی می‌ورزید.

متأسفانه شاگردان مکتب او که این سال‌ها در مقام اصلاح‌طلبان حکومتی نقش بسیار مؤثری در روند تحولات سیاسی و نظری و فکری در ایران داشته و دارند، به نظر من نقش مهمی در تشدید حرارت و تب تحریکات قومی و مطالبات به اصطلاح «هویت‌خواهانه!!» ایفا کرده‌اند.

(گویی هویت را قرار است که دولت‌ها و حاکمین به انسان‌های ساکن در یک سرزمین تاریخی اعطا کنند!!)

به هرحال این‌دسته از فعالان سیاسی و نظری درون حاکمیت ملا‌ها، به دلیل آنکه پرورش یافته خمینی‌گری بوده‌اند و همچنان خواه و ناخواه از ایده‌های جهان‌وطنی اسلامی او متأثر هستند، به اندازه کافی نگرانی و دل‌شوره‌ای برای حفظ وحدت ایران ندارند زیرا هنوز چنانکه شاید و باید، متأسفانه با این بخش از افکار خمینی متارکه نکرده‌اند.

تاحدودی می‌توان گفت که برای آن‌ها نیز ـ همچنان که برای خمینی بود ـ:

این وطن مصر و عراق و شام نیست

این وطن جایی ست کانرا نام نیست

م. سحر

پاریس ۵/۳/۲۰۱۳

http: //msahar. blogspot. fr/

***

حزب پان ایرانیست
همبستگی‌ ملی‌ . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت
هم میهن گرامی‌: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات با حاکمیت ملت به ما بپیوندید
کنون ای هم وطن ای جان جانان / بیا با ما بگو پاینده ایران

درخواست هموندی
hamvandi@paniranist.org

شبکه های اجتماعی نامه پان ایرانیسم

تارنما: www.paniranism.info
فیسبوک: facebook.com/nameh_paniranism
تویتر: twitter.com/paniranism
تلگرام: t.me/Naameh_Pan

شماره 104 – دکتر امیر آقاجانی و همه زندانیان سیاسی را آزاد کنید

هم میهن گرامی, مهر نموده و ما را در پخش نامه پان ایرانیسم یاری نمایید. سپاس!

نامه پان ایرانیسم
شماره 104 – پنج شنبه 23 امرداد ماه 1399 – 13 اوت 2020
www.paniranism.info . iran@paniranism.info

درود بر هم میهنان گرامی

نوشته های زیر تقدیم می شوند:

دکتر امیر آقاجانی فعال پان ایرانیست به زندان منتقل شد.
چند توییت به پشتیبانی از دکتر امیر آقاجانی
زبان ملی به مثابه رکنی از ارکان هویت ملی، دکتر امیر آقاجانی
دهانت را می بویند مبادا گفته باشی پاینده ایران! کاوه شهریاری

 

دکتر امیر آقاجانی فعال پان ایرانیست و مشروطه‌خواه به زندان منتقل شد.

*امیر آقاجانی از جوانان پان ایرانیست و مشروطه خواه ظهر روز ۱۹ امرداد ۱۳۹۹ برای گذراندن حبس تعزیری خود به زندان اوین منتقل شد.

*وی در تاریخ ۴ دی ماه ۱۳۹۸ پس از مراجعه به دفتر پیگیری وزارت اطلاعات بازداشت و به زندان اوین منتقل و پس از ۱۸ روز با قید وثیقه آزاد شده بود. دادگاه انقلاب او را به جرم تبلیغ علیه نظام مجرم شناخت.

بر گرفته از سازمان جوانان حزب پان ایرانیست

***
چند توییت به پشتیبانی از دکتر امیر آقاجانی

شاید بتوانند امیر آقاجانی را زندانی کنند اما اندیشه او را هرگز .قطعا به بزودی همراه او به استقبال شاهزاده خواهیم رفت.

امیر آقاجانی فعال مشروطه خواه و پان ایرانیست روانه زندان شد.جمهوری اسلامی نشان داد برای به بند کشیدن فعالین ملی همیشه در صحنه حاضر است.ایمان دارم استوار تر از گذشته باز می گردد و در جشن آزادی و رهایی ایران کنار هم سرود فتح خواهیم خواند.

دکتر امیر آقاجانی فعال ملی‌گرا و مشروطه‌خواه را امروز یکشنبه ۱۹ مرداد ۹۹ برای اجرای حکم حبس، با دستبند راهی زندان کردند
این روزهای تلخ می‌گذرد و ایرانِ فردا برای فرزند ۹ ماهه امیر و دیگر کودکان سرزمینمان، آباد خواهد شد اما بد به حال عاملان و آمران جمهوری اسلامی

امیر آقاجانی مبارز مشروطه خواه و پان ایرانیست امروز برای اجرای حکم، خود را به زندان معرفی کرد.
مشروطه خواهی جریان اصلی مبارزه با استبداد و فساد و فترت است و سیمای سیاسی فردای ایران از درون این موج و جریان پدیدار خواهد شد.مشروطه خواهان چنین بار بزرگ تاریخی را بدوش می کشند.

جمهوری اسلامی در آخرین روزهای حیاتش در دشمنی با میهن پرستان از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کند، دکتر #امیر_آقاجانی فعال مشروطه خواه و پان‌ایرانیست را امروز روانه زندان و کودک ۹ ماهه‌‌اش را از دیدن پدر محروم کردند
در تاریخ خواهند نوشت در ۴۲سال حکومت مشروعه میهن‌پرستی در ایران جرم بود

مادری که عشق به فرزند مانع آن نشد عشق به میهن و مسئولیت شهروندی فراموش شود #مریم_سامقانی زندانی مشروطه خواه،
پدر کودکی ۹ ماهه به زندان رفت تا فرزندان این سرزمین زندانی جمهوری.ا نباشند #امیر_اقاجانی مشروطه خواه

دکتر امیر آقاجانی فعال ملی گرا و مشروطه خواه همرزم و دوست عزیز را امروز ۱۹ امرداد برای اجرای حکم حبس با دستبند روانه زندان کردند،او یک فرزند ۹ ماهه دارد. عمر جمهوری اسلامی به سر رسیده است .مردم با اعتراضات سراسری به کمک همه زندانیان در بند ضحاک بشتابید.

نیروهای ملی صادق‌ترین و سالم‌ترین جریان اپوزیسیونند؛در همه این سالها خبر بازداشت و زندان فعالان ملی از سوی غالب رسانه‌ها و فعالان اپوزیسیون بایکوت شد اما برای هر تروریست و یا اصلاح‌طلبی رگ حقوق‌بشرشان متورم شده و هشتگ می‌زنند!
ما البته پشتوانه‌مان قدرت خیابان‌هاست

از اوین خبر افزایش مبتلایان به کرونا می رسد و آقایان واجب دیدند که حکم #امیر_آقاجانی را در این بلبشو به اجرا در بیاورند .
آقایان وزارت و قوه قضاییه یادتان باشد که علاوه بر حفظ ستون های لرزان این نظام فاسد و رفتنی حفظ سلامت همرزم ما وظیفه شماست. #امیر_آقاجانی تنها نیست.

***

زبان ملی به مثابه رکنی از ارکان هویت ملی

دکتر امیر آقاجانی
سازمان جوانان حزب پان ایرانیست

وزیر آموزش و پرورش در واپسین روزهای تیرماه ۱۳۹۷ سخنانی را درباره آموزش به زبان محلی با تکیه بر اصل ۱۵ قانون اساسی ایران ایراد کرده است که موجی از انتقادات و واکنش‌های منفی از سوی برخی چهره‌های سیاسی کشور و نیروهای قوم‌گرا را به همراه داشته است. آقای بطحایی بیان داشتند: «در برخی مناطق مشاهده شده است با زبان محلی به دانش‌آموزان آموزش داده می‌شود که این موضوع بسیار خطرناک است. زبان فارسی به عنوان خط قرمز وحدت کشورمان باید در مدارس استفاده شود.»

بلافاصله پس از انتشار این گفته‌های وزیر آموزش و پرورش، عده‌ای از جمله برخی نمایندگان مجلس شورای اسلامی در واکنش به سخنان وزیر آموزش و پرورش درباره آموزش به زبان محلی در برخی مناطق، مواضع و اظهارات تند و تحریک‌آمیزی از خود نشان داده‌اند. نیروهای قوم‌گرا نیز بنا را بر غیرقانونی و غیراخلاقی‌ بودن سخنان آقای بطحایی گذاشتند و چنین استدلال کردند که «آموزش به زبان غیرمادری به خصوص در دوره ابتدایی به معنی تحمیل رنجی باورنکردنی به کودکانی است که فارسی را نمی‌فهمند و مدرسه برای آنها به مکانی ترسناک بدل می‌شود. نگرانی وزیر برای زبان رسمی بی‌مورد و ناشی از ناآگاهی صرف و متأثر از نژادپرستی فرهنگی نهادینه در منطق بیماری است که آن را تقویت می‌کند.»

بدون شک سخنانی از این دست، یا در شرایط جهل نسبت به بنیان‌های فکری در رابطه با دفاع از اصل ۱۵ قانون اساسی و حمایت از زبان ملی بازگفته شده است، یا اینکه گوینده آن به درستی می‌داند که چطور نیات شوم قوم‌گرایانه و ارتجاعی خود را -به منظور تحریک اذهان هم‌اندیش خود- از طریق هوچی‌گری و شلوغ‌بازی و بهر‌گیری از واژه‌های تند و تحریک‌آمیز پیش ببرد.

در قانونی بودن آموزش به زبان فارسی به عنوان تنها زبان آموزشی کشور مطابق با اصل ۱۵ قانون اساسی جای هیچ شکی نیست. با کنار نهادن این موضوع به مباحث اصلی در رابطه با زبان فارسی به عنوان زبان ملی ایرانیان می‌پردازم.

بدون شک ارتباط میان زبان ملی (زبان فارسی) با سایر زبان‌های ایرانی ارتباطی از نوع تضاد و تقابل نیست، چرا که سایر زبان‌ها (که البته جزوی از افتخارات و میراث فرهنگی این مرز و بوم هستند و ناحیه‌هایی از نظام اندیشه و فرهنگ ایرانی را در خود حمل می‌کنند) در نسبت با زبان ملی –به لحاظ کارکردی- در جایگاهی قرار ندارند که بتوانند عَلم تضاد و تقابلِ گسست‌انداز را به دست بگیرند، چون از اساس کارکردی متفاوت برای ملت واحد ایران دارند. زبان فارسی به عنوان زبان ملی ایرانیان، زبان کلیتی است به نام (ملت) ایران در قلمروی «کلی» به نام (سرزمین) ایران. زبان فارسی همان زبانی است که به کثرت‌های موجود در ایران کمک می‌کند تا در جامعۀ ایرانی و در نسبتی با مرکز-عام، خود را از جزئی به عام ارتقا دهند. زبان ملی تسهیل‌کنندۀ اندرکنش‌های نیروهای مختلف و کثیر اجتماعی و سیاسی جهت ارتقا و بالندگی است. این زبان عامل اتحاد و پیوند ملت ایرانی است. زبان ملی بخشی از تمدن کلیت واحدی به نام ایران است که حجم انبوهی از تولیدات اندیشه و فرهنگ و سنت و «جدیدِ در قدیم»های مردمان ایرانی را در خود دارد و بخشی از روحِ «وحدتِ وحدت و کثرت‌ها» است. زبان فارسی به عنوان زبان ملی ایرانیان، بخشی از نظم طبیعی حاکم بر ایران است که منجر به تداوم ایران می‌شود. با حمله به این زبان در واقع به رکنی مهم از ارکان این نظم طبیعی حمله می‌شود. بر هم خوردن این نظم طبیعی به معنای فروپاشی ایران هم در مفهوم و هم در مصداق است. به سبب مواردی چند از این دست کارکرها که در بالا برای زبان ملی (زبان فارسی) ذکر شد، این زبان در اساس و به لحاظ ماهوی در نسبت با سایر زبان‌های محلی از جایگاهی ملی و فرامحلی برخوردار است. بنابراین جایی برای تضاد و هم‌ایستاییِ متقابلِ ضدیت‌گرا برای سایر زبان‌های ایرانی با آن نمی‌ماند. اما این امر دلیل نمی‌شود که سایر زبان‌های ایرانی را پس زد، سرکوب کرد یا محکوم به فنا دانست. چرا که این زبان‌های محلی یا غیرملی در درجه نخست جزئی از میراث ایران‌زمین محسوب می‌شوند و در درجه بعدی در نسبتی که با فرهنگ ایرانی و زبان ملی برقرار می‌کنند (و نه تضاد و تقابل مبتنی بر ضدیت) می‌توانند خود را از جزئی به عام ارتقا دهند که این ارتقا یک فرایند طبیعی در بستر اندرکنش‌های نیروهای مختلف فرهنگی و اجتماعی است.

اینکه در ضربه زدن به زبان ملی و آموزش به زبان ملی، برخی از حربۀ مظلوم‌نمایی همچون «نقض حقوق کودکان و رنج دادن غیراخلاقی به آنها» استفاده می‌کنند، جایی بس تأسف‌بار است. بدون شک تمدن انسانی در شکل‌گیری خود به پاره‌ای محدودیت‌ها در وضع بشری و شرایط مختلف انسانی نظر داشته است. در بدترین نگاه به تمدن انسانی، فروید آن را سدی در راه امیال و غرایز بشری نشان داده است. تمدن حاصل برقراری قوانین و کاربرد «تدبیر مدن» است و تدبیر مدن نیز به منظور تنظیم و نظم‌بخشی و جهت‌دهی و استمرار اجتماع یا جامعه به مثابۀ یک ارگانیسم و سیستم، دربردارندۀ پاره‌ای محدودیت‌ها و در نتیجه مشقت‌های کوتاه‌مدت انسانی به منظور دستیابی به اهداف و نتایج مطلوب بلندمدت است (که این مورد اخیر را در روانشناسی به عنوان خویشتنداری و به تأخیر انداختن امیال و خشنودی‌های کوتاه مدت به منظور دستیابی به اهداف مطلوب بلندمدت می‌شناسند). هر محدودیتی را نمی‌توان با برچسب «ضداخلاقی بودن» نفی کرد. برای نمونه در دورۀ سنین دبستان که مرحله‌ای کلیدی برای یادگیری نظم و انضباط توسط کودک (به منظور رشد روانی-اجتماعی مناسب و سالم او) محسوب می‌شود، کودکان در نحوه و سبک زندگی‌شان با محدودیت‌هایی از سوی والدین و مدرسه و جامعه روبرو می‌شوند، مانند بیداری در صبح زود به جای بهره‌مند شدن از لذت خواب خوش، حضور مرتب بر سر کلاس‌های درس و آموختن مطالب درسی به جای بهره‌مندی بی‌حد و مرز از اوقات فراغت ، و یا انجام تکالیف درسی به صورت منظم و پیوسته به جای انجام بازی‌های لذت‌بخش انفرادی و گروهی. آیا در این موارد هم می‌توان گفت که کودکان در نتیجه امور تربیتی-آموزشی دچار رنج‌هایی می‌شوند که غیراخلاقی است؟

افزون بر اینها، می‌دانیم که کودکان قدرت یادگیری چندین زبان را تا سن ٦ سالگی دارند، بدون اینکه به هیچ مشکل یا مشقتی برخورد کنند. بسیاری از ایرانیان زبان محلی یا مادری‌شان، زبانی به غیر از زبان فارسی است اما از کودکی همراه با زبان مادری، زبان ملی (زبان فارسی) را هم می‌آموزند و به همین دلیل مشکلی در مدارس و در یادگیری مواد درسی ندارند. اینکه چه می‌شود برخی از کودکانی که زبان‌ محلی یا مادری‌شان فارسی نیست، در یادگیری مواد درسی به زبان فارسی دچار مشقت می‌شوند، می‌تواند به سبب یکی از علل زیر باشد (که باید مورد بررسی قرار گیرند): ۱-عدم آشنایی والدین یا محیط رشد فرد با فرهنگ و زبان ملی، که این امر منجر به کم‌کاریِ غیرتعمدی والدین یا سرپرستان در امر پرورش کودک در قالب فرهنگ و زبان ملی می‌شود. ۲-کم‌کاری دولت یا قوه مجریه در امر اجرای سیاست‌های آموزشی و فرهنگی، که می‌تواند به دلیل تبعیض یا ضعف در مدیریت باشد. ۳-کم‌کاری تعمدی والدین در باب تربیت و پرورش کودک در قالب فرهنگ و زبان ملی. یعنی در اینجا والدین بنا بر تعصب یا برخی عقاید خاص سیاسی، از مواجهه کودک با فرهنگ و زبان ملی جلوگیری می‌کنند. با توجه به این سه مورد، مسأله مشقت آموزشی کودکان در یادگیری زبان ملی یک امر معطوف به اخلاق نیست (که مشقت حاصل از یادگیری با زبان ملی را غیراخلاقی بدانیم) بلکه منبع کوتاهی‌ها مشخص است و باید به صورتی آسیب‌شناسانه رفع شود.

آموزش به زبان فارسی به عنوان زبان ملی ایرانیان، یکی از موارد لزومِ قانونی برای تنظیم و نظم‌بخشی به جامعه ایرانی به عنوان یک سیستم اجتماعی، حفظ تمدن و فرهنگ و هویت ایرانی، استمرار کلیت ایران در مفهوم و در مصداق و جلوگیری از فروپاشی ایران به معنای یک کلیت مشخصِ دارای مختصات و ارکان هویتی معین است، که هر ایرانی به این موارد باور دارد و احترام می‌گذارد و در پی آنها است. این آموزش به زبان فارسی از دستاوردهای ملت ایران در طول تاریخ و بر اساس نظمی طبیعی و همچنین از ضروریات انضباط و تداوم تمدن و جامعه ایرانی است که دانش‌آموزان ایرانی به عنوان اعضا و شهروندان ایرانی از کودکی می‌بایست با آن مواجه شوند و این امر نه غیراخلاقی بلکه امری با ارزش اجتماعیِ کلان و ملی است. اما اینکه راه‌حل در مورد حفظ زبان‌های محلی یا غیرملی چیست، یکی همان است که در ذیل عنوان «آموزش زبان مادری در مدارس» می‌شناسیم. کسی در ایران مانع از یادگیری زبان مادری توسط شهروندان ایرانی نمی‌شود و حتی شهروندان مناطق مختلف ایران می‌توانند به زبان‌های محلی یا مادری خود شعر و حماسه بسرایند و داستان بگویند و فلسفه تولید کنند و به صورت کتاب و نشریه و روزنامه منتشر کنند. همه این زبان‌های ایرانی اتفاقاً حامل روح و تمدن ایرانی است و محتواهای تولیدشده در این زبان‌ها نیز ناحیه‌ای از نظام اندیشیه ایرانی محسوب می‌شوند.

در کنار این موارد، هر ایرانی باید به این امر واقف باشد که زبان فارسی بخشی از خودآگاهی ملی ما به عنوان ایرانیان است، همین خودآگاهی است که باعث می‌شود تا ما (ایرانیان) از خود و از منافع خویش به عنوان ملت ایرانی در برابر خطرات مناسبات جهانی دفاع کنیم و موجب استمرار و بقای خویش در سطح منطقه‌ای و جهانی شویم. در شرایط کنونی ایران که بحرانی بس عمیق، تداوم و تمامیت ایران را مورد تهدید قرار داده و گروه‌های تجزیه‌طلب مختلف نیز بر این بحران می‌افزایند و تهدیدات را شدت می‌بخشند، آموزش به زبان مادری و پس‌راندن زبان فارسی از مناطق مختلف ایران‌زمین، از عبارات رمز اصلی این گروه‌های تجزیه‌طلب است، چرا که آنها به خوبی می‌دانند زبان فارسی یکی از ارکان اصلی هویت ایرانیِ ملت و کشور ایران است. نفی کلیتی به نام ایران و نپذیرفتن موجودیت این کل (یعنی ایران) به معنای ایستادن در مقابل آن و در جایگاه ایجاد تقابلِ ضدیت‌جو است. این جایگاه ایستادن متضاد منجر به برقراری تنش‌هایی تضادافکن و گسست‌انداز در تقابل میان نیروهای اجتماعی و سیاسی می‌شود که نه تنها «ناظر بر نیل به وحدتی بالاتر» و سازنده نیست بلکه در واقع اعلان جنگ با ایران و ایرانیان است. ما دقیقاً در میانه یک جنگ سرنوشت‌ساز بر سر تداوم ایران (هم به لحاظ مفهوم و هم به لحاظ مصداق) قرار داریم که عباراتی همچون «آموزش به زبان مادری»، «فدرالیسم»، «خودمختاری» و امثالهم، عبارات رمز و کلیدیِ سربازان بنیادگرایی‌های قومی و تجزیه‌طلب است که از سوی اتاق فکرهای فعال آنها به ایشان تزریق و در میان مردمان بی‌خبر از این جنگ سرنوشت‌ساز منتشر می‌شود. در این شرایط جنگی جای هیچ کوتاهی و تساهل و مسامحه‌ای در امور و مسائل بنیادی همچون زبان و هویت ملی و تمامیت ارضی نیست.

***

دهانت را می بویند مبادا گفته باشی پاینده ایران !

کاوه شهریاری

من فکر می کردم در سالهای ۷۸ تا ۸۷ و حتی تا ۹۱ که هنوز شبکه های اجتماعی و تلوزیونهای فارسی زبان خارج نشین پا نگرفته بودند کسی خبر دستگیری و زندان میهن پرستها و پان ایرانیستها را پوشش نمیدهد . ( نمونه اش از پدر خود من- حسین شهریاری-) خودم تا ویدا دهقانی تا مهدی ملکی تا هومن اسکندری تا دکتر میرانی تا مهندس کرمانی تا ابوالفضل عابدینی ، حجت کلاشی ، تا …. ) ولی حالا برایم جالب است که باز ما پان ایرانیستها در بایکوت خبری هستیم . دکتر امیر آقاجانی برای اجرای حکم به اوین می رود ، از لای سنگ هم صدا در نمی آید ! یعنی حتی برادر معصومه علینژاد قمکلا هم سر تیتر اخبار است اما یک وطن پرست مشروطه خواه نه !
دهانت را می بویند مبادا گفته باشی پاینده ایران !

***

حزب پان ایرانیست
همبستگی‌ ملی‌ . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت
هم میهن گرامی‌: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات با حاکمیت ملت به ما بپیوندید
کنون ای هم وطن ای جان جانان / بیا با ما بگو پاینده ایران

درخواست هموندی
hamvandi@paniranist.org

شبکه های اجتماعی نامه پان ایرانیسم

تارنما: www.paniranism.info
فیسبوک: facebook.com/nameh_paniranism
تویتر: twitter.com/paniranism
تلگرام: t.me/Naameh_Pan

شماره 103 – سالروز انقلاب مشروطییت فرخنده باد

هم میهن گرامی, مهر نموده و ما را در پخش نامه پان ایرانیسم یاری نمایید. سپاس!

نامه پان ایرانیسم
شماره 103 – سه شنبه 14 امرداد ماه 1399 – 4 اوت 2020

درود بر هم میهنان گرامی

نوشته های زیر تقدیم می شوند:

سروده وطن، یحیی دولت آبادی
گفتگوی با خانواده ستار خان سردار ملی‌
مصاحبه رادیویی با نواده ستارخان
ستارخان مردی از تبار عمل‌گرایان، سالار سیف الدینی
سروده ستارخان سردارملی با صدای چامه سرا بانو هما ارژنگی

 

۱۴ مرداد سالروز آغاز عظمت طلبی ملت ایران فرخنده باد

سروده وطن از یحیی دولت آبادی که در جشن سال اول مجلس شورای ملی سروده شد.

وطن از حلقه زنجیر ستم شد آزاد
رفت اندر غل و زنجیر تن استبداد
کنده شد بارگه جور و جفا را بنیاد
خاک ظلمتکده ظلم و ستم رفت بر باد
آن ستمها که کشیدید بیارید به یاد
وز ستمگر نگذارید در این خاک نژاد
ای جوانان وطن نوبت آزادی ما است
روز عیش و طرب و خرمی و شادی ما است
وطن و خانه ما خطه ایران باشد
خاک ایران همه چون روضه رضوان باشد
تا که در پیکر با غیرت با جان باشد
خانه خود نگذاریم که ویران باشد
یا که اوضاع وطن بی سرو سامان باشد
گر فقیریم خدا یار فقیران باشد
ای جوانان وطن نوبت آزادی ما است
روز عیش و طرب و خرمی و شادی ما است

***

گفتگوی با خانواده ستار خان سردار ملی‌ (نوادگان ستارخان)

میخواهم هفت دولت زیر پرچم ایران باشد
ماهنامه مدیریت ارتباطات

در یکی از مناطق قدیمی قلب تبریز و کوچه ای قدیمیتر که هنوز غباری از مشروطه و رنگی از سنت بر چهره دارد، خانواده ای پر تب و تاب زندگی میکنند که نام «سردار ملی» بر شناسنامه شان نقش بسته است. نوادگان و بازماندگان ستارخان – مبارز آزادیخواه مشروطه – در نهایت سادگی و شاید گمنامی در این کوی روزگار سپری میکنند؛ گویی تنها چیزی که از سردار برایشان به ودیعه گذاشته شده است، طعم تلخ حادثه باغ اتابک است و بس، تلخکامی که پشت به پشت از برایشان به میراث رسیده. با گشاده رویی و به قول خودشان با درویش مسلکی پذیرای ما هستند. تکلفی در رفتارشان نیست و سادگی ستارخان در رفتارشان نمودار است.

با قرار قبلی بیشتر اعضای فامیل که در تبریز ساکن هستند، در نشست ما حضور دارند. سخن از ستارخان است، کسی که تهورش در سالهای مشروطه مانند نداشت.

اتفاقاً میان کلام گریزی هم به سریال سالهای مشروطه زدند. «سامی سردار ملی» نتیجه ستارخان معتقد است سریال بیش از زندگی و شرح مشروطه خواهان واقعی به اشخاص دیگری پرداخته بود که نزدیکی چندانی با مشروطه نداشتند. صحنه های مربوط به مشروطیت تبریز را اندک میپندارد، البته صحنه مرگ حزن انگیز ریحان و توجه کارگردان به دیدار مهم ستارخان با کنسول روس و دست رد به سینه وی را مستثنی میداند.

خانه، خانه ای است قدیمی که اگر از دوره ستارخان باقی نمانده باشد ولی به آن سالها نزدیکتر است. هر وقت حرف از خانه و کاشانه سردار میشود، میبینیم که این خانواده، دل پری از داستان پر آب چشم خانه ستارخان در محله شتربان تبریز دارند. در یکی از دیوار‌های اتاق پذیرایی، عکسی قدیمی از خانه ستارخان دیده میشود. در قابی چوبی و نه چندان شایسته، یکی از لحظات تاریخی و به یادماندنی تاریخ ایران زمین عکس شده است. «نگار عزرایی» عروس ستارخان است و ۸۵ سال دارد. شخصیتهای عکس را میگوید.

ستارخان در کنار کنسول روس و یدالله خان نوجوان با کلاه قفقازی که تنها پسر ستارخان و پدر این خانواده به شمار میرود. عکس، مربوط به دیداری تاریخی است و سردار در پاسخ به پیشنهاد رسوای روسها میگوید که آرزو دارد هفت کشور را زیر بیرق ایران ببرد. این خانه چند سال پیش به عدم رسیدگی و مرمت رو به ویرانی رفت و بخشهایی از آن تخریب شد.

نگار عزرایی میگوید سال پیش، پس از پیگیریهای بسیار، مقامات میراث فرهنگی و حتی شخص اسفندیار رحیم مشایی در همایش زود هنگام مشروطه، وعده های بسیاری در ارتباط با رسیدگی به وضعیت خانه و مرمت و بازسازی آن داده اند. حتی طرحی از سوی میراث فرهنگی مطرح شد که بر اساس آن موضوع تأسیس مجموعه ای به نام بنیاد ستارخان، در همان منزل، مطرح شده بود که بعدها مسکوت ماند.

از سرنوشت یدالله خان بعد از مرگ پدر میپرسیم. سامی و بهرام سردار ملی (نوه های ستارخان) مشترک پاسخ میدهند: فرزند ستارخان (یدالله) تا یازده سالگی با ستارخان زندگی میکرد. هنگامی که ستارخان از دنیا میرود، عمویش حاج عظیم قره جه داغی تربیت و نگهداریش را بر عهده میگیرد و یدالله خان با هزینه عمو در سنین جوانی به فرانسه فرستاده میشود. دو سال پزشکی میخواند ولی با روحیه اش سازگار نبود. وارد دانشکده افسری میشود و با درجه سروانی به ایران باز میگردد ولی در ارتش پیشرفت چندانی نداشت. اتفاقاً زمان خدمتش مصادف میشود با ورود ارتش سرخ به ایران و اشغال آذربایجان توسط روسها و بلوای پیشه وری.
بهرام میگوید پدرش (یدالله خان) زمانی نیز در دادگاه نظامی در سمت دادرس خدمت میکرده است ولی به علت تمرد از دستور مقامات بالا و صدور حکم حبس ابد به جای اعدام، در یکی از پرونده های سیاسی شدیداً مغضوب واقع میشود، تا آنجا خود نیز زندانی و تا آستانه اعدام پیش میرود. اما قضیه با وساطت پسر ثقه الاسلام فیصله مییابد. یدالله خان در بهار سال ۱۳۵۷ به دور از خانواده و دو خواهرش یعنی معصومه و سلطان خانم در انگلستان از دنیا میرود.

استاد اسفندیار قره باغی از اساتید موسیقی و آواز کشور در این هنگام وارد اتاق میشود. ایرانیان در سالهای آغازین دهه ۵۰ با صدای او بیشتر آشنا شدند. وی نخستین کسی بود که بعد از زنده یاد غلامحسین بنان، سرود ‌ای ایران را باز خوانی کرد و در اوایل دهه شصت نیز سرود ضد آمریکاییش طنین‌انداز جامعه شد. بار دیگر از وی نظرش را در مورد آن سرود میپرسیم. هر چند شاید اسراری درونی انگیزه سرایش آن ترانه بوده است، ولی هنوز نیز با تعصب بسیار از کارش دفاع میکند. صدای حماسی او حتی هنگام صحبت نیز میتواند حس رزمی غریبی را در انسان زنده کند. فردی به شدت ایران دوست و حساس به مسائل فرهنگی کشور به ویژه موسیقی اصیل ایرانی است، او فرزند سالار قلی خان، از شخصیتهای فکاهی پرداز آذربایجان است. نگار عزرایی میگوید: «نبات خانم» مادر بزرگ قفقازی استاد قره باغی در حالیکه بعد از قتل شوهرش به ایران آمده بود، با ستارخان ازدواج کرد و اموال و دارایی و جواهرات خود را در اختیار ستارخان و قشون وی قرار میدهد. وی به ستارخان پیشنهاد میکند با وی ازدواج کند تا در عوض او نیز آزادیخواهان را یاری کند. از قضا ستارخان نیز در سنین نوجوانی رفت و آمدهایی به قفقاز داشت. از همین جاست که دوستی برادرش اسماعیل با یک فرد قفقازی، زندگی سیاسی ستارخان را نیز رقم میزند.

نگار عزرایی در پاسخ به پرسش ما در ارتباط با جوانی ستارخان میگوید: اسماعیل به یکی از فراریان قفقازی بنام «نبی» که با دولت تزار برخورد داشت، پناه داد. با یورش مأموران حکومت به منزل وی و یافتن «نبی» در خانه اسماعیل، هر دو به قتل میرسند و این حادثه ضربه سنگینی به خانواده وارد میکند. پدر ستارخان (حاج حسن) از او میخواهد انتقام خون بردارش را از حکومت قاجار و شخص محمدعلی شاه بستاند. همین موضوع انگیزه ای میشود برای مهاجرت ستارخان به تبریز و اسکان در محله امیرخیز. ستارخان در این سالها تنها ۱۷ سال داشت.

سامی سردار ملی، اطلاعات ارزشمندی در مورد رابطه ستارخان با قفقازیها به ویژه رویکرد وی نسبت به شرکت نیروهای سوسیال دموکرات قفقازی در انقلاب مشروطه دارد: «چنان که میدانیم ستارخان در نوجوانی مدتی در ساختمان راه‌آهن قفقاز و معادن نفت باکو کار کرده بود. مسلماً طرز فکر و مبارزات سوسیال دموکراتهای قفقازی بر ستار جوان بی تأثیر نبوده است. در سالهای مشروطه کمیته های کمک به انقلاب، از سوی سوسیال دموکراتهای قفقاز تشکیل شده بود و سرپرست کمیته نریمان نریمان اف بود که بعداً رئیس جمهور آذربایجان شد. آنها برای مشروطه خواهان ایران اسلحه و مواد منفجره و حتی ادبیات انقلابی و حماسی تهیه میکردند. با اینکه برخی از افراد مؤثر در انقلاب مانند ثقه الاسلام و حاج مهدی کوزه کنانی با افکار سوسیال دموکراتهای قفقازی مخالف بودند اما ستارخان قائل به استفاده از همه نیرو‌ها و پتانسیلها بود».

ستارخان در اسب سواری و پرورش اسب و همینطور تیراندازی مهارت چشمگیری داشت. مرام و منش لوطیانه ستارخان باعث میشود تا اندک اندک دوره ای از جوانان و مردم گرد او اجتماع کنند. ستارخان به همراه عده ای از سوارانش به محموله های نمایندگان دولت استعماری روسیه تزاری در ایران حمله میبرد و طلا و جواهرات محموله را به نفع ملت مصادره و تمام آن را در میان فقرای محله امیر‌خیز تقسیم میکند.

وقتی میپرسیم آیا انگیزه ستارخان در مبارزه با استبداد، تنها انگیزه شخصی و گرفتن انتقام برادر بود یا عوامل دیگری نیز در این مبارزه مؤثر بوده است، به داستان جالبی اشاره میکنند که نشان از تهور و بیباکی و در عین حال عیار صفتی سردار ملی دارد.

بهرام میگوید: «هوای ملت را داشت. در ماه های قحطی تبریز زمانی که گرسنگی و قحطی شدید در تبریز شایع بود، به سیلوهای مملو از گندم حمله کرد. سیلوهای شهر پر از گندم بود ولی حکومت اجازه استفاده را نمیداد. سردار گندمها را بین مردم تقسیم کرد. دغدغه ملت را داشت. با خوانین مخالف بود و ستمی که به مردم میکردند. تعدیهایی که به نوامیس مردم داشتند را نمیتوانست بپذیرد.»

سامی در مورد رابطه ستارخان و توده میگوید: «ستارخان خود را از توده میدانست و روابطش با مجاهدان بسیار صمیمی بود. بطور کلی آدم خودخواه و مستبدی نبود. در اوج قدرت و محبوبیتش، منزل او پر از خدمتکار و خدمه نبود. حتی با اسب رفت و آمد میکرد و سوار درشکه نمیشد».

عروس ستارخان دل پری از داستان آرامگاه وی دارد. میگوید آرامگاه او در باغ طوطی است. سی سال پیش سنگ قبرش تخریب شد، دوره ای بود که اصلاً سنگ قبر نداشت. کسی نمیتوانست بداند که محل آرامگاه کجاست، چون هیچ نشانی باقی نمانده بود اما چند سال بعد مجدداً سنگ قبر دیگری قرار دادند. وی میگوید خانواده اش شدیداً علاقه دارند آرامگاه به تبریز منتقل شود یا در غیر این صورت، سقف یا بنایی بر بالای آن ایجاد شود ولی تاکنون موافقت مسؤولان در این مورد جلب نشده است.

داستان آشنایی ستارخان با باقرخان نیز از زبان بانو عزرایی شنیدنی است؛ میگوید: «باقرخان به قصد جنگ با ستارخان به محله های زیر فرمانش حمله میکند. ستارخان از پشت بام مسجد سپهسالار تبریز او و سوارانش را تحت نظر داشت. عاقبت باقرخان شکست میخورد و در آستانه مرگ از ستارخان میخواهد به جای کشتنش از وی در دستگاهش استفاده کند. چون باقرخان سواد خواندن و نوشتن داشت و میان او ستارخان اعتماد و الفتی ایجاد شده بود، سالهای زیادی در کنار هم مبارزه میکنند. ولی غرور باقرخان نیز بعضاً باعث اختلاف و کدورت میشد.»

سامی سردار ملی در این ارتباط رویکرد متفاوتی دارد. از دید وی امروزه نیازی نیست به اختلافات کهنه که ذاتاً تأثیری نیز در روند انقلاب نداشته است، پرداخته شود: «ستارخان و باقرخان همرزم و دوست بودند و هدف مشترکی داشتند که مبارزه با استعمار و تلاش در راه مشروطه خواهی بود. آنان با این که اختلاف تاکتیکی مختصری با هم داشتند یعنی ستارخان شیخی و باقرخان متشرع بود. در مورد هدف و آرمان‌شان اختلاف نظری نداشتند. به نظر من این که بگوییم یکی فلان اخلاق بد را داشت و دیگری چنین نبود، درست نیست. بیاییم در مورد اهداف مشترک گفت‌وگو کنیم».

خانواده ستارخان در مورد دیدگاه‌های مذهبی و اعتقادی ستارخان همه متحدالقول‌اند که وی از باورهای مستحکم دینی برخوردار بود و با رهبران دینی ارتباط مستمر و نزدیکی برقرار کرده بود. او مقلد ثقه‌الاسلام بود و نسبت به این روحانی بزگوار ارادت داشت. از طرف دیگر با روشنفکران و اهل نظر نیز همراهی داشت.«سامی» می‌گوید: «هر چند که ستارخان تحصیلکرده و سیاست‌مدار نبود ولی با شناخت کاملی که از جامعه ایرانی داشت، در رویارویی با مشکلات، تصمیماتی می‌گرفت که تحصیلکرده و روشنفکران زمانش را به تحسین وا می‌داشت. این ویژگی سبب شده بود تا سیاستمداران و روشنفکران زیادی از وی طرفداری کنند، البته آن‌ها به منافع خود نیز می‌اندیشیدند و این دغدغه هواداری آن‌ها را محدود می‌کرد».

ساعت‌ها به تندی می‌گذرد اما نمی‌توان از خانه‌ای که غبار مقدس ستارخان بر تن اهالی‌اش نشسته است، به آسانی دل کند. عکس ستارخان با کنسول روس در خانه قدیمی ستارخان که امروز به مدد مسؤولان میراث فرهنگی رو به ویرانی است، حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. یک بار دیگر از عکس می‌پرسیم و داستان آن. سامی در مورد حساسیت «پدر» نسبت به وحدت و استقلال ملی کشور می‌گوید: «روس‌ها در آن زمان سیاست جدایی آذربایجان جهت تسلط به منابع آن را در سر داشتند و توسط دست‌نشانده‌های خود مانند صمدخان می‌خواستند آن را عملی کنند ولی ستارخان کاملاً مخالف چنین دسیسه‌هایی بود و به وحدت ملی ایران باور داشت؛ چنان که در مقابل پیشنهاد بی‌شرمانه فرستاده سفیر روس در مورد نصب پرچم روسیه بر سر در خانه‌اش آن جواب دندان‌شکن را به او داد که «من می‌خواهم هفت دولت زیر پرچم ایران باشد، شما به من می‌گویید بروم زیر بیرق روس؟ امکان ندارد»».

این جمله کوتاه ولی معنادار، در دل خود هزاران معنی دارد و حاکی از درایت و هوشیاری این مرد بزرگ. پنداری سخنی است که همین امروز گفته باشی. آخر این «پدر» اهل وطن بود و آب و خاک برایش حرمتی داشت. وقتی که نام وطن به میان می‌آمد، غیرتش گل می‌انداخت. او مانند بسیاری از روشنفکران روزنامه نمی‌خواند ولی می‌دانست که نباید به قنسول مو قرمز سلام کند. او مخلص همه قلندران عالم و مردترین مردان زمان بود. وقتی نام ایران می‌آمد، صلواتی می‌فرستاد که تا چهار کوچه آن طرف‌تر، کمانه می‌کرد. از قضا چهار کوچه آن طرف‌تر خانه سفیر انگلیس بود. او در پستوخانه دل می‌نشست و با مولا علی خلوتی عاشقانه می‌کرد اما او، او که اهل وطن بود، می‌دانست که هر جا وطن است، قبله نیز همان جاست.

ولی این را هم می‌دانیم که کم نبودند از تبار چنین مردها و از این پدر‌ها در تاریخ ما که هم اهل درد وطن بودند. ستارخان را گلوله هم‌رزمش نکشت، شاید ستارخان حتی از درد و زخم پای‌ تیرخورده‌اش نیز جان نداد. ملت و ویرانی کشور بود که قلب او را می‌فشرد. دغدغه آبادانی و اصلاح امور مملکت، گرسنگی، بیماری، استبداد، اندیشه دسیسه‌های روس و انگلیس و اخبار اعدام‌ها و تجاوز‌ها و کشتار‌ها بود که جان او را گرفت. بسیاری از هم‌رزمان و یارانش هم چون زنده‌یاد ثقه‌الاسلام و علی ختایی، بعدها ناجوانمردانه به دست ناپاک روس‌ها جان باختند ولی این بار پای این جوانمرد تبریز بسته بود، گر نه محال بود بگذارد که خون مردان و رادان شهرش بر زمین بماند.

***

مصاحبه رادیو آزادگان به نواده ستارخان

***

ستارخان مردی از تبار عمل‌گرایان

سالار سیف الدینی
مردمسالاری ۲۲ آبان ۸۹

بیشتر جوامع امروز جهان با آغاز سده‌ی بیستم با بر پا کردن دولت مدرن و ملی، وارد عرصه‌ی سیاست نوین جهانی شدند و دولت‌های امروزی نیز تدام همان‌ها هستند. انقلاب مشروطه ایران تلاشی برای برپایی چنین حکومتی بود که وهله‌ی اول در پی قانون، دولت‌سازی، امنیت و عدالت اجتماعی باشد، اما ایرانیان می‌بایست تا اوایل قرن جدیدشان شکیبایی به خرج می‌دادند تا بتوانند چنین نظامی‌ را تجربه کنند.

در ایران ایجاد نهادهای جدیدی چون ارتش منظم و اصلاحات اداری در دوره‌ی عباس‌میرزا و نیز تاسیس دارالفنون و تاکید بر منافع ملی در سیاست خارجیِ امیرکبیر، نسبت نزدیکی با کارکردهای دولت ملی داشت، اما تجربه این دو سیاست‌مرد، ناکام ماند تا آغاز جدی روند تجدد به دهه‌های بعدی موکول شود.

دکتر جواد طباطبایی آغاز روند بیداری ایرانیان را که از عباس‌میرزا آغاز شد، محصول وهن بزرگی می‌داند که با پایان جنگ‌های ایران و روس در ذهن نخبگان ایرانی پدید آمد. بی‌اعتنایی عباس‌میرزا نسبت به سنت و سنت‌مداران هم‌چنان بعد از او ادامه پیدا کرد و به روشنفکران منتقل شد؛ زیرا وضعیتی که منجر به احساس لزوم وجود دولت قدرتمند می‌شد، حاصل پرسش‌های نوینی بود که پاسخش، خاستگاهی در دستگاه مفاهیم سنت نداشت و سعی می‌کرد از هر آنچه منتسب به قدیمِ قاجاری‌ست، فاصله بگیرد.

دولت‌های ملی با بنیاد یا تقویت عوامل القایی (دیوان‌سالاری، استقرار نظام آموزشی و…) و عوامل تکوینی (ارتش ملی، ارتباطات، تمرکزگرایی و…) عوامل اولیه و واکنشی را تقویت کردند تا بتوانند اوتوریته سیاسی خود را بر جامعه حاکم سازند. دولت ملی برابر- نهادِ (آنتی‌تز) ساختار امپراتوری و سلطنت مطلقه است و بر اساس حقوق شهروندی شکل می‌گیرد، ساختاری که در آن مردم، نه رعیت بلکه شهروندانی واجد حقوق و تکالیف مدون هستند. دولت ملی روابط خود با سایر دول را بر اساس منافع ملی حداکثری تنظیم می‌کند و در درون بر حقوق شهروندی و گزاره‌های مربوط به گفتمان ملیت‌گرایی تاکید دارد.

از این رو کانون‌های سنتی قدرت و دستگاه فئودالی، مخالفان سرسخت دولت ملی به شمار می‌رفتند. پس از آن که امپراتوری‌ها، سلطنت‌های خودکامه و مونارشی، مشروعیت خود را از دست دادند، دولت‌های ملی به عنوان چهره غالب دولت‌های نوین پا به عرصه گذاشت. دولت ملی نمود و جلوه واقعی اراده ملت است در نتیجه با دموکراسی ملازمه خواهد داشت؛ زیرا سنجش اراده جمعی تنها از این شاهراه می‌گذرد.

آنچه امروزه دولت‌های ملی را تهدید می‌کند، نظامی‌گری و فرقه‌گرایی از داخل و جهانی‌شدن از خارج است. جهانی‌شدن دغدغه‌ی جدیدی‌ست، پدیده‌ای که از دید برخی شاید در آینده دولت‌های ملی را با چالش بیشتری روبرو سازد، ولی دینامیسم‌های داخلی موجود در آن بر اساس هویت ملی، به این پدیده پاسخ می‌دهد و ممکن است از این کشمکش آنتی‌تزی جدید برون زاید. گزاره‌های دولت ملی، همگی مدرن و امروزی هستند که تحقق آن‌ها بدون برپایی دولت مدرن کمابیش منتفی است. دولت ملی و مدرن که گاه برخاسته از ملت است و گاه ملت برخاسته از آن؛ شناساننده‌ی نوعی از یگانگی در ساحت اجتماع، فرهنگ و اقتصاد است که واجد دیوان‌سالاری و حقوق متمرکز می‌باشد.

تاریخ‌نگاری جدید
با برچیده شدن عصر امپراتوری‌ها به وسیله دولت‌های ملی، تاریخ‌نویسی دودمانی جای خود را به تاریخ‌نویسی ملی می‌دهد که در آن مواد تشکیل‌دهنده ملت‌گرایی (زبان، ملت، مفهوم وطن و به طور کلی هر آنچه که با ملیت نسبت دارد) به صورت بارزی نمود پیدا می‌کند.

در آغاز‌های سده‌ی گذشته برپایی دولت ملی در ایران، طبیعی‌ترین نتیجه دریافت معقولانه نخبگان از منطق مناسبات جدید بود. ملت‌گرایی در ایران امکان تالیف مناسبی از مواد و عناصر موجود در «حیات قدیم» را در «صورت جدید»، جهت پاسخ‌گویی به نیاز ملی فراهم آورد و تاریخ‌نویسی جدید ملی بستر مناسبی برای آن ایجاد کرد. تاریخ‌نگاران نوپا نیز با تاکید بر نقش و زندگی مردم به جای پادشاهان و امپراتوران، روند جدیدی را آغاز کردند.

یکی از نخستین و موفق‌ترین تجربه‌های این نوع از تاریخ‌نویسی، تاریخ مشروطه نوشته‌ی احمد کسروی تبریزی‌ست که هم به لحاظ دقت در وقایع‌نگاری و هم به لحاظ روایتی از خیزش مردمی‌ علیه استبداد قاجار و هم چنین به عنوان یک تجربه موفق در سره‌نویسی، یگانه به شمار می‌رود. نویسنده در اثر خود نشان داده که به راحتی توانسته است با مقولات عمده اجتماع خویش ارتباط برقرار و دگرگشت‌های اجتماعی – تاریخی را در بستر ملی و مردمی، ‌معناشناسی کند.

سخن‌سرایی وی از رهبران مردمی ‌و آنان که از میان مردم برخاسته‌اند به طور ضمنی، با تحسین و تفاخر در کلام توام است و آنگاه که به ستارخان می‌رسد، کلامش تحسین دو چندانی می‌یابد. پاسخ تاریخی و معروف ستارخان به کنسول روس نیز نخستین بار در کتاب تاریخ مشروطه نقل می‌شود.

جلوه‌گر شدن روح قدیمی‌ در صورت و چهره جدید
سرگذشت ایران از دوران پیشامدرن تاریخی پر از قهرمانانی‌ست که در بزنگاه تاریخی از گمنامی‌ درمی‌آیند و سرنوشت توده را تغییر می‌دهند. آرش کمانگیر، کاوه آهنگر، رستم، یعقوب لیث صفاری، نادرشاه افشار و… همگی از این تبار بودند که به تنهایی زلف پریشان امور سیاست و اجتماع را به جمعیت خاطر می‌رساندند و دیگر بار سر به جیب گمنامی ‌و گوشه‌نشینی فرو می‌بردند. ستارخان را نیز باید از این عده به شمار آورد. زندگی او که نقش کهنه‌سرباز را بیشتر بر می‌تابید، به جز دوره‌ای کوتاه، خالی از فراز و نشیب دیده می‌شود، اما می‌توان وی را نمونه‌ی بارز «اهل عمل» به شمار آورد که در غیاب «اهل نظر» مجالی یافت تا خواسته و چه بسا ناخواسته به میدان مبارزه‌های سیاسی پرتاب شود و رسالت تاریخی خود را آن گونه که باید انجام دهد. رسالتی که در هر دوره از تاریخ ایران در قامت فردی یا افرادی نمود یافته بود، در سال‌های مشروطه بر شانه‌های مرد ساده‌ای فرود آمد که نه خیال وزیرالوزرایی در سر داشت نه اندیشه وکالت.

شکاف اهل عمل و اهل نظر
آنچه که اهل نظر بدان اشتغال دارند با آنچه که اهل عمل بدان می‌پردازند، متفاوت است. اشتغال ذهنی دسته‌ی نخست به مسائل مختلف معمولاً مانع ورودشان به میدان واقعی عمل می‌شود و از دید برخی نیز اتفاقاً لازمه‌ی تقسیم کار صحیح همین است. در آخرالزمان، سال‌هایی که آن را دوران امتناع نامیده‌اند، دو گروه مختلف از اهل نظر در افق تحولات فکری ایران ظهور کردند: یکی متاخران و طرفداران سنت قدمایی که گرفتار «هبوط در ‌هاویه تحشیه و تعلیقه» بودند و دیگری سنخ جدیدی که با بی‌اعتنایی به نظام سنت قدمایی و اعراض از گذشته، نظر به آینده‌ای داشتند که تصوری «مقلدانه» از آن به دست آورده بودند (نک: تاریخ اندیشه سیاسی در ایران، جواد طباطبایی). گروه دوم که زان پس روشنفکر نام گرفتند بعد‌ها به یکی از مهم‌ترین لایه‌های اجتماعی تبدیل شدند و در مقام بیان الزامات جهان نو و تفسیر جهان برآمدند و از قضا اندک‌اندک بخش بزرگی از طرفداران گروه نخست یعی نظام سنت قدمایی، با ادغام نسبی در گروه دوم به هیئت روشنفکران دینی نمودار شدند.

تفاوت اهل نظر با اهل عمل در این بود که اهل نظر عمری را در پی آرمان‌ها و ایده‌های والا، ندای وظیفه سر می‌دادند و در ضرورت باید و نباید‌ها به بحث و جدل می‌پرداختند، بدون آنکه گام به وادی «کُنش» نهند. به وارونه، مبارزانی چون ستارخان پیش از درخشش هر چند فاقد سوابق بودند، ولی با گامی‌ ماندگار بعد از پرتاب به صحنه‌ی عمل، نام و آوازه‌ای از خود به یادگار گذاشتند. پاسخ صریح ستارخان به کنسول روس مبنی بر این که می‌خواهم «هفت دولت» به زیر پرچم ایران باشد… اوج آگاهی ملی و رسالت تاریخی وی را می‌رساند. جدای از سایر کوشندگی‌ها و مبارزه‌های ستارخان در راه قانون، آزادی و مشروطه‌خواهی، بررسی صرف همین اقدام و معناشناسی آن در بستر تعلقات ملی وی و آگاهی تاریخی که به نظر می‌رسد پشت به پشت به وی منتقل شده است، نشان از موضوعیت نوعی از آگاهی ژرف در جامعه آن روز دارد که ریشه‌اش در تاریخ قابل جست‌وجوست؛ چراکه اصطلاح هفت دولت، دارای بار تاریخی و اساتیری‌ست و حکایت از باوری کهن دارد که: پادشاهان ایران «سواد» را ۱۲ استان می‌شمردند… آن‌ها سواد را به قلب همانند می‌ساختند و دیگر جهان را به تن. بدین سبب آن جا را دل ایرانشهر خوانندی و ایرانشهر اقلیمی‌ست که در وسط اقلیم‌های دیگر قرار دارد…» (یاقوت حموی، معجم‌البلدان). این فراز از معجم‌البدان و بسیاری دیگر که در متون کهن قابل دیدن است یادآور سروده‌ی معروف نظامی گنجوی‌ست که همه عالم تن است و ایران دل… را در زمانه‌ای که کشور ایران وجود خارجی نداشت، سرود.
بی شک مفهوم هفت کشور یا هفت دولت که یکی از معانی مهم تاریخی‌ست نقل به نقل در جامعه‌ی دوران مشروطه نیز قابل ردیابی و مشاهده بود، مفهومی‌ که سده‌ها در میان کتاب‌ها و تفاسیر دیده می‌شد، از میان اعصار خود را به یکی از بزنگاه‌های مهم تاریخی رساند و در دیالوگ کنسول روس و ستارخان وارد تاریخ سیاسی نیز شد.

***

سروده ستارخان سردارملی با صدای چامه سرا بانو هما ارژنگی

***

حزب پان ایرانیست
همبستگی‌ ملی‌ . یکپارچگی ایران . حاکمیت ملت
هم میهن گرامی‌: برای ایرانی یکپارچه، آزاد، آباد، سربلند و دمکرات با حاکمیت ملت به ما بپیوندید
کنون ای هم وطن ای جان جانان / بیا با ما بگو پاینده ایران

درخواست هموندی
hamvandi@paniranist.org

شبکه های اجتماعی نامه پان ایرانیسم

تارنما: www.paniranism.info
فیسبوک: facebook.com/nameh_paniranism
تویتر: twitter.com/paniranism
تلگرام: t.me/Naameh_Pan

Copyright©2010-2018.